مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

نفخت فیه من روحی

شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۲۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ

پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید. (29) سوره الحجر

پاسخ اول :

به نقل از : www.ebnearabi.com

 

آیا با استناد به این آیه از قرآن که می‌فرماید:  «نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی» [۱] به این نتیجه می رسیم که: خداوند از روح خود در کالبد آدم دمیده و روح انسان‌ها تکّه‌ای از وجود خداست؟

پاسخ اجمالی:

با مراجعه به مبیّن قرآن – رسول خدا و ۱۲ جانشین او – در می یابیم آیه ی مورد بحث، اشتباه ترجمه و استنباط شده است. چنین نیست که خداوند دارای روح باشد و تکه ای از روح خود را در وجود آدم قرار داده باشد؛ بلکه مقصود آن است که خداوند متعال از روحی که خود خلق کرده و مالک آن بوده، در جسم آدم دمیده است. در واقع «ی» در «روحی»، «یایِ مالکیت» است و از آن جهت که خداوند خالق و مالک «روح» بوده و آن را از میان سایر ارواح برای جسم آدم علیه السلام برگزیده، درباره اش فرموده: «روح من».

اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد مثل خانه خدا، دست خدا، خون خدا، راه خدا، وجه خدا، و … و گرنه خداوند جسم و روحی ندارد که قابل تجزیه و تفکیک باشد که خداوند بی نیاز از هر جزئی است .

 

مقدمه

برخی [فلاسفه و عرفا] معتقدند خداوند از روح خود در آدمی دمیده و تکه ای از وجود خویش را درون ما قرار داده است. ایشان دلیل برتری انسان و مسجود ملائک شدن او را نیز بر همین اساس تفسیر می کنند و معتقدند تمامی این شرافت ها به این دلیل است که تکه ای از وجود خداوند در درون آدمی قرار گرفته است. طرفداران این عقیده، در اثبات ادعای خود به این آیه از قرآن کریم استناد می کنند که می فرماید: «نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی» [۲]

اما این عده در ترجمه و فهم آیه ی فوق دچار خطای بزرگی شده اند. همان طور که پیشتر نیز تذکر داده شد، بهترین راه برای درک هر پیام، مراجعه به گوینده ‌ی پیام و یا افرادی است که مورد تایید وی هستند. بارها اتفاق افتاده کسی سخنی گفته و از طرف اطرافیانش به گونه های متفاوتی تعبیر و برداشت شده است. طبیعی است منطقی‌ترین راه رفع اختلاف در این  موارد، ارجاع پیام به گوینده ی پیام است؛ نه اینکه هر کس طبق سلیقه و فهم خود، نظری بدهد و سپس همگان بر سر نظرات خود با یکدیگر بحث کنند. قرآن هم از این امر مستثنی نیست.[۳] خصوصا اینکه کلام خدا به صورت ایجاز و به اختصار بیان شده و معنای ظاهری آیات، لزوما نشان دهنده ی مقصود حقیقی خدا نیست[۴]. تبیین و توضیح این کلام نزد جانشین خدا قرار داده شده تا مردمان برای فهم آن مقید به مراجعه به وی – مبیّن قرآن – باشند. به همین دلیل یکی از شئون پیامبر خدا، تبیین و شفاف نمودن منظور خدا از کلامش است[۵]. حتی مردم عرب زبان نیز برای درک پیام خدا نیاز به توضیح پیامبر دارند. وگرنه چه دلیلی داشت خداوند به پیامبرش بفرماید قرآنی را که به زبان عربی و در سرزمین اعراب نازل شده برای مردم توضیح دهد و تبیین کند؟ به آیات زیر توجه فرمایید: 

– وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ [۶]

ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده را براى آنها تبیین کنى، شاید ‌اندیشه کنند. 

– وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ … [۷]

و ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آنچه را در آن اختلاف دارند برای ایشان تبیین کنی.

 از همین روست که آنان که خود عرب زبان بودند و معنای آیات را متوجه می شدند، باز هم به مبیّن قرآن -یعنی رسول خدا و جانشینانش- مراجعه می کردند و مقصود خدا را از کلامش می‌پرسیدند[۸].

روشن است که مردم در نیل به معارف و درک حقایق قرآن با هم تفاوت دارند. اگر قرار بود هرکس به میزان فهم و درک خویش و از روی سلیقه ی شخصی، کلام وحی را تفسیر کند، دیگر فرستادن هدایتگران و معلمان الهی کاری بیهوده می شد.

بنابراین از نظر عقل، وجودیک معلم الهی که از جانب خدای متعال برای تبیین کلامش تعیین و تایید شده باشد، ضروری می‌نماید. به فرموده‌ی پروردگار، مبیّن قرآن، رسول اکرم است و ایشان این علم را به جانشینان خود یعنی امامان دوازده گانه – نخستین شان علی بن ابیطالب و آخرین آنها مهدی علیهم السلام – داده اند[۹]. اگر بدون توضیح و تبیینِ مبیّن قرآن سراغ این کتاب برویم، نه تنها متوجه مقصود اصلی خدا نخواهیم شد؛ بلکه چنان که خدا در قرآن فرموده ممکن است به جای هدایت، دچار گمراهی شویم[۱۰].

در شبهه‌ی مذکور نیز اگر به جای مراجعه به مبیّن آیات، بر مبنای درک و سلیقه ی شخصی خود، کلام خدا را ترجمه و تأویل نماییم، کاری غیر عاقلانه و غیر علمی انجام داده ایم.

 با این مقدمه‌ی نسبتا طولانی اما مهم، به بررسی آیه ی مورد بحث در این سوال می‌پردازیم:

شرح مسئله:

گفتیم عده ای با استناد به آیه ی «نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی»  معتقدند خداوند از روح خودش در ما دمیده و چنین نتیجه می گیرند که: همه ی انسان ها تکه ای از خدا هستند و به همین دلیل، شایسته ی سجده ی ملائک شدند. وگرنه سجده شدن، فقط و فقط از آنِ خداست و  اگر ما تکه ای از خدا نبودیم خداوند به ملائکه نمی فرمود به انسان سجده کنند[۱۱] و نمی فرمود فتبارک الله احسن الخالقین[۱۲] .

برخی پا را از این نیز فراتر گذاشته، می گویند: از آنجا که همگان تکه ای از خدا هستیم، افعال مان نیز متصل به خداست. بنابراین اینکه بگوییم کدام فعل آدمی خوب است و کدام بد، حرف بی معنایی است. چراکه ما آدمیان همگی وجودی خدایی داریم و خدا نیز هرگز مرتکب فعلی ناشایست نمی شود. پس هرچه انجام می دهیم، همه متصل به خدا و مورد تایید و رضایت اوست. بدین ترتیب چه آنان که در حق سایرین ظلم می کنند و چه آنان که به دیگران محبت می کنند، فعل شان خدایی است. در واقع دست خدا از آستین انسان ها بیرون می آید و افعال و رفتار مختلف رقم می خورد:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد                      موسی با موسی در جنگ شد

و یا درباره ی ابن ملجم که امیرمومنان را به شهادت رساند، گفته می شود:

آلت حقی و فاعل دست حق                             کی زنم بر آلت حق طعن و دق

بر اساس این فرضیه، گناه و آلودگی معنا نخواهد داشت. چراکه اگر کسی مرتکب عملی ناشایست و فعلی قبیح شود، در واقع روحش آلوده به گناه می شود. اما از سوی دیگر روح آدمی، همان روح خداست و روح خداوند پاک و منزه از آن است که به پلیدی و گناه آلوده شود. در نتیجه، «گناه» وجود خارجی ندارد و هیچ کس به سبب رفتار و اعمالش مجازات نخواهد شد. لذا جهنمی نیز در کار نیست. مگر اینکه بپذیریم جهنم برای خدا و مجازات روح خدا خلق شده باشد!

غافل از اینکه ریشه ی تمامی این اشکالات، عدم مراجعه به معلم و مبیّن قرآن و برداشت ناصحیح از کلام وحی است. در ادامه، مقصود حقیقی خدا از این آیه را از طریق مبیّن و مفسر حقیقی کلامش – یعنی رسول اکرم و ۱۲ جانشین او  –  می خوانیم:

تفسیر و معنای دقیق آیه نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی

پاسخ تفصیلی:

با مراجعه به مبیّنین قرآن – یعنی رسول خدا و امامان دوازده‌گانه  – متوجه می شویم که «ی» در «روحی»، « یای مالکیت» است و چنین نیست که خداوند قطعه ای از وجود خود را کنده باشد و در وجود آدم قرار داده باشد. بلکه خداوند موجودی را خلق فرموده به نام «روح» و از آن مخلوق – یعنی روح – در کالبد آدم دمیده شده است. لذا وقتی خداوند می فرماید: «روح من»، منظور این است که روحی که خود خلقش کردم و مالکش هستم؛ وچون خداوند این روح را بنا بر حکمتی بر سایر ارواح، برگزیده آن را به گونه ای ویژه معرفی نموده و فرموده: روح من. همچنانکه مثلا مکان ویژه ای را برگزیده و درباره اش فرموده «بیتی» (خانه ی من) و یا درباره ی رسولی برگزیده از فرستادگانش فرموده «خلیلی» (خلیل من). وگرنه اگر چنین فرض کنیم که مقصود از «روح من» این است که ذات خداوند دارای «روح» است، درواقع خدا را مرکّب و شامل اجزای مختلف فرض کرده ایم. اما این فرض آشکارا با مبانی اعتقادی و توحیدی در اسلام مغایر است. خداوند، «احد» و «صمد» است و از چیزی زاده نشده و هیچ چیز از او زاده نمی شود. (لم یلد و لم یولد) [۱۳] پس چگونه ممکن است از جزیی مثل روح تشکیل شده باشد و با تکه ای از وجودش، موجود دیگری پدید آورده باشد؟

در ادامه به چند نمونه از کلام مبیّن قرآن درباره ی آیه ی مورد بحث اشاره می نماییم:

– امام باقر علیه السلام – امام پنجم شیعیان و مبیّن قرآن – درباره ی آیه ی مذکور می فرمایند: “خداوند روحی را خلق فرموده و از آن در آدم علیه السلام دمید” [۱۴].

– امام صادق علیه السلام – امام ششم شیعیان و مبیّن قرآن – در ذیل این آیه ی شریفه می فرمایند: “خداوند موجودی را خلق کرد و روحی را هم آفرید، آنگاه به فرشته ای دستور داد آن روح را در کالبد بدمد، نه اینکه بعد از نفخ، چیزی از خدای متعال کم شده باشد و این از قدرت خدا است” [۱۵]. و نیز می فرمایند: “آن روح، مخلوق است همان طور که روحى که در عیسى بود مخلوق بود” [۱۶]

– فردی از امام صادق علیه السلام پرسید درباره ی سخن خدای بزرگ و والا که «و از روح خود در او دمیدم»، آن دمیدن چگونه بود؟ امام پاسخ دادند: همانا روح مانند باد در جنبش است و از آن جهت نام روح از لفظ ریح (باد) مشتق شده است … و آن روح را به خود نسبت داد،  چرا که آن را بر ارواح دیگر برگزید، همان گونه که به خانه ای از میان همه ی خانه ها فرمود: خانه ی من ( که کعبه است) و نسبت به پیغمبری از میان پیامبران فرمود: خلیل من (حضرت ابراهیم علیه السلام) و مانند اینها و همه ی اینها آفریده، ساخته شده، پدید آمده، پروریده و تدبیر شده هستند[۱۷].

نتیجه‌گیری:

بنابراین خداوند، پاک و منزه است از آنکه مرکّب از اجزای مختلف – مانند روح – باشد و تکه ای از وجود خود را در کالبد آدمی قرار داده باشد. نسبت ما با خداوند متعال، تنها نسبت «مخلوق» با «خالق» است و ذات ما هیچ سنخیت و مشابهتی با ذات آفریدگار ندارد. ما فقر مطلق و خداوند، غنای مسلّم است. ما خلق شده ی دست او و او مالکی احد، صمد و بی همتاست که نه زاده شده و نه کسی زاده ی اوست. پس آنجا که می فرماید «از روح خود در آدم دمیدم»، مقصود این نیست که خداوند تکه ای از وجود خود را در وجود آدم قرار داده؛ بلکه بنا به فرموده ی مبیّن و مفسّر قرآن، خداوند از روحی که خود خلق کرده و مالک آن بوده در آدم دمیده و از آن جهت که خالق و مالکش بوده و آن را از میان سایر ارواح برگزیده درباره اش فرموده: «روح من».

نویسنده: سمیه حسینعلی (با اندکی اضافات)

 

[۱] قرآن کریم، سوره حجر، آیه ۲۹

[۲] همان

[۳] علاقمندان، می‌توانند به مقاله “راه بهره مندی از هدایت قرآن” نوشته‌ی «مسعود بسیطی» مراجعه کنند

[۴] خداوند می‌فرماید این قرآن دارای آیات محکم و متشابه است که فقط خدا و راسخون علم تاویل آن را می دانند (هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ: سوره آل عمران، آیه ۵). ؛ بسیاری از آیات قرآن نیز به صورت مجمل بیان شده تا مردم برای فهم آن به مبیّن قرآن مراجعه کنند. به عنوان نمونه امام صادق علیه السلام فرموده‌اند: “دستور اقامه نماز بر پیامبر(ص) نازل شد؛ ولى خداوند این مطلب را که سه یا چهار رکعت بخوانند (کیفیت اقامه آن) بیان نکرد، تا اینکه پیامبر خود این فرمان را براى مردم تشریح کرد”: اصول کافی، ج ۱، ص ۲۸۶ و ۲۸۷

[۵] قرآن کریم، سوره نحل، آیات ۴۴ و ۶۴

[۶] قرآن کریم، سوره نحل، آیه ۴۴

[۷] قرآن کریم، سوره نحل، آیه ۶۴

[۸] به عنوان نمونه بنگرید به:  اصول کافی، ج ۸، کتاب الروضه، ص ۵۰

[۹] خوانندگان گرامی به عنوان نمونه می توانند به احادیث مرتبط در کتاب وسائل الشیعه، ج ۲۷، باب ۱۳ (عدم جواز استنباط الأحکام النظریه من ظواهر القرآن إلا بعد معرفه تفسیرها من الأئمه ع) و یا کتاب بحارالانوار، ج ۲۶، باب ۱ (جهات علومهم ع و ما عندهم من الکتب …) مراجعه نمایند. در ادامه به ۴ نمونه از این روایات اشاره می کنیم:

– امام صادق (ع) می فرمایند: “همانا خدا تنزیل و تأویل قرآن کریم را به رسول اکرم (ص) آموخت و رسول خدا (ص) به امیر المومنین (ع) تعلیم داد … و به خدا سوگند علم آن را به ما (نیز) داد”: وسائل الشیعه، ج ۲۷، باب ۱۳، ص۱۸۲. ؛

– امام رضا (ع) از پیامبر (ص) نقل می‌کنند که خداوند در حدیثی قدسی چنین فرموده: “منم خدایی که جز من معبودی نیست، مخلوقات را با قدرت خود آفریدم، از بین آن ها پیامبرانی را برگزیدم و از میان پیامبران نیز محمد (ص) را به عنوان حبیب و خلیل و صفی انتخاب کردم آن گاه او را به سوی مردم فرستادم و علی (ع) را به عنوان برادر و وصی و وزیر او قرار دادم تا بعد از محمد، پیام رسان او به مردم و جانشین من باشد و قرآن مرا برای آنها بیان نماید و حکم مرا در میان آن ها اجرا کند”: همان، ص ۱۸۷. ؛

– امام صادق ذیل این آیه شریفه که می فرماید «فقط خدا و راسخون علم تأویل محکم و متشابهات قرآن را می دانند (سوره آل عمران، آیه ۵)» چنین گفته اند: “راسخون در علم ما اهل بیت هستیم و ما هستیم که تأویل قرآن را می دانیم”: همان، ص ۱۷۹. ؛

– امیر مومنان فرموده اند: “هیچ آیه ای از قرآن بر پیامبر (ص) نازل نشد مگر این که قرائت آن را به من آموخت و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خودم نوشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من تعلیم داد …”: بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۶۵.

[۱۰] یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً یعنی: (خداوند) بسیاری را با آن (قرآن) گمراه و بسیاری را هدایت می‌کند: سوره بقره، آیه ۲۶. ؛ مبیّن قرآن – امام ششم شیعیان در توضیح این آیه فرموده آنانی که گمراه می شوند کسانی هستند که قرآن و تأویل آن را از مبیّن قرآن نگرفته اند؛ از این رو معنای حقیقی کلام خدا را متوجه نشدند و خود و دیگران را به گمراهی کشیدند: وسائل الشیعه، ج ۲۷، ح ۳۳۵۹۳، ص ۲۰۱

[۱۱] “وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَم” ، قرآن کریم، سوره بقره آیه ۳۴- سوره اسرا آیه ۶۱- سوره کهف آیه ۵۰- سوره طه آیه ۱۱۶

[۱۲] قرآن کریم، سوره مومنون آیه ۱۴

[۱۳] اشاره به سوره توحید در قرآن کریم

[۱۴] “سألته عن قول الله: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ‏» قال: روح خلقها الله فنفخ فی آدم منها”: بحارالأنوار، ج ۴، ص ۱۳ حدیث ۱۱

[۱۵]  “فی قوله «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی‏» قال: خلق خلقا و خلق روحا، ثم أمر الملک فنفخ فیه- و لیست بالتی نقصت من الله شیئا، هی من قدرته تبارک و تعالى‏”: تفسیر العیاشی ؛ محمد بن مسعود، ج‏۲، ص ۲۴۱ ؛  المطبعه العلمیه – تهران، چاپ: اول، ۱۳۸۰ ق. البحار ج ۴ ص ۱۲. البرهان ج ۳: ۳۶۴.

[۱۶] “سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الرُّوحِ الَّتِی فِی آدَمَ ع قَوْلِهِ‏ فَإِذا سَوَّیْتُهُ‏ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی‏قَالَ هَذِهِ رُوحٌ مَخْلُوقَهٌ وَ الرُّوحُ الَّتِی فِی عِیسَى مَخْلُوقَه”: اصول کافی، ج ۱، ص ۱۳۳

[۱۷] “سأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی‏»: کَیْفَ هذَا النَّفْخُ؟ فَقَالَ: «إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّکٌ کَالرِّیحِ، وَ إِنَّمَا سُمِّیَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ مِنَ الرِّیحِ‏ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ‏ لَفْظَهِ الرِّیحِ‏ لِأَنَّ الْأَرْوَاحَ‏مُجَانِسَهٌ لِلرِّیحِ‏ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلى‏ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلى‏ سَائِرِ الْأَرْوَاحِ، کَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ الْبُیُوتِ‏: بَیْتِی، وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ:خَلِیلِی، وَ أَشْبَاهِ ذلِکَ، وَ کُلُّ ذلِکَ مَخْلُوقٌ، مَصْنُوعٌ، مُحْدَثٌ، مَرْبُوبٌ، مُدَبَّرٌ»”: کافی، ج ۱، ص۳۲۷

 

پاسخ دوم :

به نقل از : تفسیر نمونه ، جلد 11 ، ذیل آیه .

 

"گل تیره"و"روح خدا".
جالب اینکه از این آیات به خوبی استفاده می شود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شده که یکی در حد اعلای عظمت، ودیگری ظاهرا در حد ادنی از نظر ارزش.

جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ(لجن)تشکیل می دهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است.

البته خدا نه جسم دارد و نه روح،و اضافه روح به خدا به اصطلاح"اضافه تشریفی"است و دلیل بر این است که روحی بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده،همانگونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش بیت الله میخوانند و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش شهر الله ( ماه خدا ) می نامند .

و به همین دلیل قوس صعودی این انسان آن قدر بالا است که بجایی می رسد که جز خدا نبیند،و قوس نزولیش آن قدر پائین است که از چهار پایان هم پائینتر خواهد شد( بَلْ هُمْ أَضَلُّ )و این فاصله زیاد میان"قوس صعودی" و"نزولی"خود دلیل براهمیت فوق العاده این مخلوق است.

و نیز این ترکیب مخصوص دلیل بر آن است که عظمت مقام انسان به خاطر جنبه مادی او نیست،چرا که اگر به جنبه مادیش باز گردیم لجنی بیش نمی باشد.

این روح الهی است که با استعدادهای فوق العاده ای که در آن نهفته است و می تواند تجلیگاه انوار خدا باشد،به او اینهمه عظمت بخشیده و برای تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادی را که وسیله ای برای همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد(چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ می تواند کمک مؤثری کند).

از آیات خلقت آدم در آغاز سوره بقره نیز استفاده می شود که سجده فرشتگان در برابر آدم به خاطر علم خاص الهی او بود، و اما این سؤال که چگونه سجده برای غیر خدا امکان پذیر است و آیا براستی فرشتگان برای خدا به خاطر این آفرینش عجیب سجده کردند،و یا سجده آن برای آدم بود،پاسخ آن را در ذیل همان آیات مربوط به آفرینش آدم در سوره بقره بیان کردیم(به جلد اول تفسیر نمونه صفحه 127 مراجعه فرمائید) .

 

پاسخ سوم :

به نقل از : ترجمه تفسیر المیزان . جلد 12 . ذیل آیه .

 

[معنای" سَوَّیْتُهُ" وَ" نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" و توضیحی در مورد رابطه بین روح و بدن]

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ"

." تسویۀ" به معنای این است که چیزی را به گونهای معتدل و مستقیم کنی که خود قائم به امر خود باشد، به طوری که هر جزء آن در جایی و به نحوی باشد که باید باشد. و تسویه انسان نیز این است که هر عضو آن در جایی قرار گیرد که باید قرار بگیرد، و در غیر آنجا غلط است، و به حالی و وصفی هم قرار بگیرد که غیر آن سزاوار نیست.

و بعید نیست از جمله" إِنِّی خالِقٌ" و جمله" فَإِذا سَوَّیْتُهُ" استفاده شود که خلقت بدن انسان اولی به تدریج و در طول زمانی صورت گرفته، ابتداء، خلق بوده که عبارتست از جمع آوری اجزاء و سپس تسویه بوده که عبارتست از تنظیم اجزاء و نهادن هر جزیی را در جای مناسب، و به حال و وضع مناسب خود، آن گاه نفخ روح بوده. و اگر در جای دیگر فرموده" خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [خلق کرد او رای از خاک سپس به او گفت موجود شو، پس موجود شد. سوره آل عمران آیه 59 ]

با این استفاده ما منافات ندارد، برای اینکه جمله" ثُمَّ قالَ لَهُ ..." ناظر به ایجاد روح، یعنی نفس انسانیت است نه راجع به بدن (پس میان خلقت از تراب تا نفخ روح در این آیه مورد نظر نبوده لذا افتاده)، هم چنان که در جای دیگر بعد از آنکه خلقت تدریجی را بیان میکند در باره خلقت روح چنین تعبیر مینماید:" ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ  [ آن گاه او رای خلقی دیگر کردیم. سوره مؤمنون، آیه 14 ]

و در جمله" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" نفخ به معنای دمیدن هوا در داخل جسمی است بوسیله دهان یا وسیلهای دیگر- این معنای لغوی نفخ است، ولی آن را بطور کنایه در تاثیر گذاشتن در چیزی و یا القاء امر غیر محسوسی در آن چیز استعمال میکنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در آدمی است. البته اینکه میگوییم در آدمی، معنایش این نیست که روح مانند باد که در جسم باد کرده داخل است در بدن آدمی داخل باشد، بلکه معنایش ارتباط دادن و بر قرار کردن رابطه میان بدن و روح است، هم چنان که در آیه" ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَۀً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ، خَلَقْنَا النُّطْفَۀَ عَلَقَۀً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَۀَ مُضْ غَۀً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَۀَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ [ پس او رای نطفهای در جای امنی قرار دادیم، پس از آن، نطفه رای علقه کردیم، آن گاه علقه را مضغه و مضغه رای استخوانها نمودیم و سپس آن استخوانها رای با گوشت پوشاندیم، و در آخر او را خلقی دیگر کردیم. سوره مؤمنون، آیه 13 و 14 ] و آیه قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ [ بگو ملک الموتی که موکل شما است جان شما رای میگیرد. سوره سجده، آیه 11 ] به این معنا اشاره شد .

چون در آیه اول همانطور که ملاحظه میکنید، میفرماید: روح انسانی همان بدنی است که خلقت دیگر به خود گرفته، بدون اینکه چیزی بر آن اضافه شده باشد. و در آیه دوم میفرماید: روح در هنگام مرگ از بدن گرفته میشود در حالی که بدن به حال خود باقی است، و چیزی از آن کم نمیگردد.

پس روح، امر وجودی است که فی نفسه یک نوع اتحاد با بدن دارد و آن این است که متعلق به بدن است، و در عین حال یک نوع استقلال هم از بدن دارد به طوری که هر وقت تعلقش از بدن قطع شد از او جدا میشود. در تفسیر آیه وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ [ سوره بقره آیه 154 ] در جلد اول این کتاب پارهای مطالب که مربوط به این مقام است گذشت، و امیدواریم که بتوانیم در ذیل آیه قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی [ سوره اسرا آیه 185 ] - شاء اللَّه- در این مساله بحثی کامل و مستوفی بنماییم.

در آیه مورد بحث اگر روح را به خود نسبت داده و اضافه کرده به منظور تشریف و احترام بوده، و از باب اضافه لامی است که اختصاص و ملکیت را میرساند. و جمله" فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ" به این معنا است که سجده کنید، و بعید نیست معنایش این باشد که برای سجده او به رو به زمین بیفتید، که اگر این باشد تاکید در خضوع ملائکه را برای این مخلوق تازه میرساند، و بعضی از مفسرین همین معنا را گرفته اند.

و معنای آیه این میشود: وقتی من ترکیب آن را تعدیل نموده و صنع بدنش را تمام کردم، و سپس روح بزرگ منسوب به خود را که من میان آن و بدن او ارتباط برقرار کرده ایجاد نمودم، شما برای سجده بر او به زمین بیفتید.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی