مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

پاسخ به یک کامنت

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۳۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فردی در فضای مجازی این پاسخ را برای کامنت من بیان کرد :

« من از ایین زرتشت حرف نزدم عرضم اسلام متوجه نشدید عملا
شما ک مطالعه داشتید سندی که زرتشت توسط اسلام رد شده و خرافه معرفی شده رو معرفی کنید
و البته درمورد ادعاتون راجع به عبارت ذوالقرنین همچنین.
معتبر باشه لطفا »

 

و اما پاسخ :

1 : در روایتی از امام علی (علیه السلام) می بینیم :

حضرت علی(ع) در میان مردم فرمود: پیش از آنکه مرا از دست دهید، پرسش هایتان را از من بپرسید. اشعث بن قیس ایستاد و گفت:

یا أمیرَ المُؤمِنینَ، کَیف یُؤخَذُ مِنَ المَجوسِ الجِزیَهَ ولَم یُنزَل عَلَیهِم کِتابٌ ولَم یُبعَث إلَیهِم نَبِیٌّ؟
قالَ: بَلى یا أشعَثُ قَد أنزَلَ اللّهُ عَلَیهِم کِتاباً وبَعَثَ إلَیهِم رَسولًا، حَتّى کانَ لَهُم مَلِکٌ سَکِرَ ذاتَ لَیلَهٍ فَدَعا بِابنَتِهِ إلى فِراشِهِ فَارتَکَبَها، فَلَمّا أصبَحَ تَسامَعَ بِهِ قَومُهُ فَاجتَمَعوا إلى بابِهِ فَقالوا: أیُّهَا المَلِکُ دَنَّستَ عَلَینا دینَنا وأهلَکتَهُ فَاخرُج نُطَهِّرکَ ونُقِم عَلَیکَ الحَدَّ.
فَقالَ لَهُم: اجتَمِعوا وَاسمَعوا کَلامی فَإِن یَکُن لی مَخرَجٌ مِمّا ارتَکَبتُ وإلّا فَشَأنَکُم. فَاجتَمَعوا فَقالَ لَهُم: هَل عَلِمتُم أنَّ اللّهَ لَم یَخلُق خَلقاً أکرَمَ عَلَیهِ مِن أبینا آدَمَ وامِّنا حَوّاءَ؟
قالوا: صَدَقتَ أیُّهَا المَلِکُ. قالَ: أفَلَیسَ قَد زَوَّجَ بنیهِ مِن بَناتِهِ وبَناتَهُ مِن بَنیهِ؟
قالوا: صَدَقتَ هذا هُوَ الدّینُ. فَتَعاقَدوا عَلى ذلِکَ، فَمَحَا اللّهُ ما فی صُدورِهِم مِنَ العِلمِ، ورَفَعَ عَنهُمُ الکِتابَ.

اى امیر مؤمنان! چه طور از مَجوسیان جزیه گرفته مى شود، حال آن که کتابى بر ایشان نازل نشده و پیامبرى بر ایشان فرستاده نشده است؟
امام(ع) فرمود: نه، اى اشعث! خداوند بر آنان کتابى فرو فرستاد و پیامبرى بر ایشان برانگیخت تا آن که برایشان پادشاهى پیدا شد که شبى در حال مستى، دخترش را به رخت خواب خود خواست و با وى همبسترى کرد. چون صبح شد، مردمش خبر آن را شنیدند و جلو خانه اش گرد آمدند و گفتند: اى پادشاه! دین ما را آلوده ساختى و آن را از بین بردى. بیرون بیا تا تو را پاک سازیم و حد بر تو جارى کنیم.
وى به آنان گفت: گِرد آیید و سخن مرا گوش کنید. اگر براى من چاره اى براى رهایى از آنچه بدان دست یازیدم، وجود دارد، چه بهتر، و اگر نه، هر چه مى خواهید، انجام دهید.
آنان گرد آمدند و وى گفت: آیا مى دانید که خداوند، آفریده اى بزرگوارتر از پدرمان آدم و مادرمان حوّا نیافریده است؟
گفتند: آرى، اى پادشاه!
گفت: آیا چنین نیست که وى دخترانش را با پسرانش و پسرانش را با دخترانش عقد ازدواج بست؟
گفتند: چرا! دین، همین است. و بر آن، توافق کردند و در نتیجه، خداوند، آنچه از دانش در سینه هایشان بود، از بین برد و کتاب را از بینشان برداشت.

منابع :
1 : التوحید: ص ۳۰۵ ح ۱،

2 : الأمالی للصدوق: ص ۴۲۳ ح ۵۶۰،

3 : الاختصاص: ص ۲۳۵،

4 : الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۰۹ ح ۱۳۸.

در روایت فوق بخوبی اشاره به این میشود که کتاب زرتشتیان و تعالیمی که خدا به آنان داده بود کاملا از بین رفته است .

2 : در روایتی از امام محمد باقر (ع) میخوانیم :

امام باقر(ع) فرمود: از مجوسیان جزیه گرفته می شود؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: همانند اهل کتاب با آنها رفتار کنید.
آنان پیامبری بنام داماسب (یا داماست) داشتند که او را کشتند و کتابی بنام جاماسب داشتند که بر دوازده هزار پوست گاو نوشته می شد که آن را سوزاندند.

نکته ها:
از این حدیث نکات زیر استفاده می شود:
یک) در عصر امام باقر(ع) زرتشتیان کتابی آسمانی در دستشان نبوده است.
دو) نام پیامبر آنان داماسب یا داماست بوده است. اما نمی دانیم آیا مراد همان زرتشت است یا شخصی دیگر.
سه) نام کتاب آنان «جاماسب» بوده.
چهار) کتاب آسمانی زرتشتیان خیلی بزرگ بوده.
پنج) خود زرتشتیان پیامبرشان را کشتند و کتابشان را سوزاندند.

متن عربی حدیث
المجوس تؤخذ منهم الجزیه لان النبی (ص): "سنوا بهم سنه أهل الکتاب".
وکان لهم نبی اسمه دامسب (در بعضی نسخه ها "داماست" است) فقتلوه ، وکتاب یقال له جاماسب کان یقع فی اثنی عشر ألف جلد ثور فحرقوه. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۳، ح ۱۶۷۸)

 

نتیجه گیری : در هیچ روایت موثقی گفته نشده است که پیامبر مجوسان زرتشت بوده است و یا کتابشان سالم مانده و یا تحریف شده ، بلکه روایات میگویند کتاب کلا از بین رفته و یا نام پیامبر را نمیگویند و یا نام دیگری را بیان میکنند .

درباره مجوس :

هیچ گاه عالمان اسلام متفق القول نبودند که مراد از مجوس زرتشتیان اند ، اما همواره اکثریت قبول داشتند که ریشه زرتشتیان به دین الهی بر میگردد ، اما نه کتابشان و نه پیامبرشان را هیچ کس تأیید نکرده است ، حتی نام پیامبرشان را نیز ائمه (ع) بیان نکردند که زرتشت باشد .

 

2 : خرافات در آیین زرتشت :

اوستای زمان ساسانیان 21 نسک داشته است که اکنون 5 نسک آن باقیست ، نسک پنجم آن موسوم به وندیداد است که در آن احکام آیین زرتشت وجود دارد و به آن در زمان ساسانیان عمل میشده است و اخیرا زرتشتیان آنرا تا حد زیادی کنار گذاشتند اگرچه که هنوز آنرا کاملا خرافه نمیدانند ، نمونه ای از احکام آن را در اینجا می بینیم :

در وندیداد (بخشی از اوستا) برای آزردن سگ، مجازات هایی سنگین حتی اعدام تعیین شده است. به بخشی از مجازات ها برای رنجاندن این حیوان که در وندیداد آمده بنگرید:

اعدام
ـ دادن استخوان سفت یا خوراک داغ به سگ نگهبان گله یا نگهبان ده. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۴۷۸، فرگرد ۱۵، شماره ۳)
ـ زدن یا رماندن یا خروشیدن یا پا به زمین کوبیدن از پشت سر سگ ماده ی آبستن. (وندیداد، ، ج ۳، ص ۱۴۷۸، ف ۱۵، ش ۵)
ـ انداختن سگ ماده ی آبستن در گودال یا چاه یا پرتگاه یا رود یا راه آب (فاضلاب) که در اثر آن زخمی شده بمیرد.  (وندیداد، ، ج ۳، ص ۱۴۷۸، ف ۱۵، ش ۶)

۱۰۰۰ تازیانه
دفن سگ مرده در زمین به مدت نصف سال: ۵۰۰ ضربه ی محکم تازیانه ی اسب رانی و ۵۰۰ تازیانه ی چرمین. (وندیداد، ج ۱، ص ۳۶۰، ف ۳، ش ۳۶)

۲۰۰۰ تازیانه
دفن جسد سگ به مدت یک سال در زمین: ۱۰۰۰ تازیانه ی اسب رانی و ۱۰۰۰ تازیانه ی چرمین. (وندیداد، ج ۱، ص ۳۶۰، فرگرد ۳، ش ۳۷)

۱۶۰۰ تازیانه
کشتن سگ نگهبان گله: ۸۰۰ تازیانه ی اسب رانی و ۸۰۰ تازیانه ی چرمین. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۲، ف ۱۳، ش ۱۲)

۱۴۰۰ تازیانه
کشتن سگ نگهبان ده: ۷۰۰ تازیانه اسب رانی و ۷۰۰ تازیانه چرمین. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۲، ف ۱۳، ش ۱۳)

۱۲۰۰ تازیانه
کشتن سگ شکاری: ۶۰۰ تازیانه اسب رانی و ۶۰۰ تازیانه چرمین. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۳، ف ۱۳، ش ۱۴)

۱۱۰۰ تازیانه
کشتن توله سگ: ۵۰۰ تازیانه تازیانه اسب رانی و ۶۰۰ تازیانه چرمین. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۳، ف ۱۳، ش ۱۵)

۲۰۰۰ تازیانه
مجازات کشتن خارپشت: ۱۰۰۰ تازیانه اسب رانی و ۱۰۰۰ تازیانه چرمین. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۰، ف ۱۳، ش ۴) (ظاهرا خارپشت را نوعی سگ می دانستند)

۴۰۰ تازیانه
اگر در زمینی انسان یا سگی مرد (پس از انتقال جسد) تا یک سال نباید کسی در آن زمین کشاورزی کند و بر آن آب روان کند و الا به او ۲۰۰ تازیانه ی محکم با شلاق اسب رانی و ۲۰۰ تازیانه با شلاق چرمین زده می شود. (وندیداد، ج ۲، ص ۶۸۱ ـ ۶۸۲، ف ۶، ش ۴ و ۵)

مجازات و کفاره ی کشتن سگ آبی
ده هزار ضربه شلاق اسبی،
ده هزار ضربه شلاق چرمی،
(مجازات شلاق قابل خرید بود)
ده هزار بار هیزم خوب و خشک به آتشگاه،
ده هزار بسته بَرسَم،
ده هزار واحد درست کردن شربت هوم برای معبد،
کشتن ده هزار مار خزنده،
کشتن ده هزار مار سگ مانند،
کشتن ده هزار لاک پشت،
کشتن ده هزار وزغ،
کشتن ده هزار مورچه ی دانه کش،
کشتن ده هزار مور گزنده،
کشتن ده هزار پزدو (جانوری که در مدفوع و اطراف آن زندگی می کند)،
کشتن ده هزار مگس،
(با دادن پول به آتشکده و معبد، موبدان این حیوانات را می کشتند)
حفر ده هزار گودال برای تطهیر گناهکاران با ادرار گاو،
اهداء وسایل کامل آتشگاه تا موبدان آتش را روشن نگاه دارند،
اهداء تمام ادوات جنگی یک سپاه به معبد،
اهداء تمام وسایل کشاورزی به انبار یک معبد،
دادن زنگ های طلایی و نقره ای برای خبر دادن، به خزانه ی یک معبد،
احداث جوی های آب با طول و عرض و عمق معین در زمین وابسته به معبد و از املاک موبدان،
اهداء یک قطعه زمین مستعد و خوب برای کشاورزی با آب به معبد،
اهداء یک خانه ی بزرگ اعیانی دارای بیرونی، اندرونی، دروازه ها، طویله و زمین وابسته ی مزروعی و… به موبدان،
دادن دختری پانزده ساله و باکره و دست نخورده (دخترش یا خواهرش باشد) با جهیزیه به یک روحانی،
دادن چهارده گوسفند به روحانیان،
پرورش چهارده توله سگ تا بزرگ شوند،
احداث چهارده پل روی رود،
تأمین غذای هجده مسافر،
پناه دادن به هجده ماده سگ و پاکیزه کردن آنها از چرک و کثافت و جانوران موذی،
اطعام هجده روحانی با خوراک خوب همراه شراب.
(ر.ک: وندیداد، ج ۳، ص ۱۴۲۹ ـ ۱۴۳۰ فرگرد ۱۴)

۱۶۰۰ تازیانه
اگر کسی سگ نگهبان گله را با سلاح زخمی کند به طوری که بی هوش شود و روح از تنش جدا شود، ۱۶۰۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۲، ف ۱۳، ش ۱۲)۱۴۰۰تازیانه
اگر کسی سگ نگهبان روستا را با سلاح زخمی کند به طوری که بی هوش شود و روح از تنش جدا شود، ۱۴۰۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۲، ف ۱۳، ش ۱۳)

۱۲۰۰ تازیانه
اگر کسی سگ ولگرد را با سلاح زخمی کند به طوری که بی هوش شود و روح از تنش جدا شود، ۱۲۰۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۳، ف ۱۳، ش ۱۴)

۱۰۰۰ تازیانه
اگر کسی توله ی سگ و چندین نوع سگ دیگر را زخمی کند به طوری که بی هوش شود و روح از تنش جدا شود، ۱۰۰۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۳، ف ۱۳، ش ۱۵ و ۱۶)

۴۰۰ تازیانه
اگر کسی به سگ نگهبان گله خوراک بد بدهد، گناه آن به اندازه ی آن است که به بزرگ ترین خانواده را خوراک بد داده باشد و ۴۰۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۴، ف ۱۳، ش ۲۰ و ص ۱۳۳۵، ف ۱۳، ش ۲۴)

۱۸۰ تازیانه
اگر کسی به سگ نگهبان روستا یا خانه خوراک بد بدهد، گناه آن به اندازه ی آن است که به یک خانواده ی متوسط خوراک بد داده باشد و ۱۸۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۴، ف ۱۳، ش ۲۱ و ص ۱۳۳۶، ف ۱۳، ش ۲۵)

۱۴۰ تازیانه
اگر کسی به سگ ولگرد خوراک بد بدهد، گناه آن به اندازه ی آن است که به شخصی پارسا که دارای ویژگی های یک روحانی است، خوراک بد داده باشد و ۱۴۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۵، ف ۱۳، ش ۲۲ و ص ۱۳۳۶، ف ۱۳، ش ۲۶)

۱۰۰ تازیانه
اگر کسی به توله ی سگ خوراک بد بدهد، گناه آن به اندازه ی آن است که به یک کودک پاسازاده را خوراک بد داده باشد و ۱۰۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۵، ف ۱۳، ش ۲۳ و ص ۱۳۳۶، ش ۲۷)

۱۴۰۰تازیانه
اگر کسی سگ آبستن را که شیر در پستان دارد بکشد، ۱۴۰۰ ضربه شلاق می خورد. (وندیداد، ج ۳، ص  1485، ف ۱۵، ش ۵۰ و ۵۱)

گناه کشتن سگ
کسی که سگ نگهبان گله یا نگهبان ده یا ولگرد یا شکاری تربیت شده را بکشد روح او از این گناه خروش کند و در قیامت وای و فغان کند چونان گرگی که در جنگلی مهیب و ترسناک گرفتار شده باشد. (وندیداد، ج ۳، ص ۱۳۳۱، ف ۱۳، ش ۸)

دیوزدایی با سگ
اگر سگ یا انسان مرده را از راهی ببرند، از آن راه نمی توان عبور کرد مگر آن مسیر، دیوزدایی و تطهیر شود با سه بار عبور دادن سگ زرد چهارچشم یا سگ سفید دارای گوش زرد. ( ۲/۸۶۸، ف ۸، ش ۱۴ و ۱۶)

فراری شدن دیو با نگاه سگ
وقتی که مردی مرد، دیو مرگ حمله می کند اما وقتی که سگ، جنازه را دید آن دیو فرار می کند. (۲/۷۴۱ ـ ۷۴۲، ف ۷، ش۱ و ۲ و ۳)

منبع: وندیداد، ترجمه و واژه نامه و یادداشت‌ها: هاشم رضی، تهران، فکر روز، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش.

از جمله خرافات دیگر تطهیر ادرار گاو در نظر زرتشتیان است :

آنچه در پی می آید برگرفته و خلاصه ای از گفته های هاشم رضی (زرتشتی پژوه کم نظیر) است. با ذکر مستندات می گوید:

گاو در نگاه زرتشتیان از مقدس ترین جانوران است. ادرار آن نیز جنبه ی تقدس و تطهیر دارد. اما تطهیر به هیچ وجه جنبه ی گندزدایی و ضدعفونی ندارد.
موبد با آیین ها و تشریفاتی ویژه، طی یک دوره ی دراز که حد اقل نه شبانه روز است، باید مراسم تطهیر گناه کار را انجام دهد که بخش اصلی آن شست و شوی گناهکار با ادرار گاو است.
مرده کش ها پس از حمل جنازه باید با ادرار گاو غسل مس میت انجام دهند و اگر پیدا نشد، با ادار زنان و مردانی که ازدواج با محارم انجام داده اند و در تشییع جنازه شرکت کرده اند، غسل می کنند.
زن باردار که بچه سقط کند ناپاک شده است؛ چون دیو مرده به رحم او وارد شده و با حلول در جنین موجب مرگ بچه شده است. در این صورت باید مقداری معین از مخلوط ادرار و خاکستر را در رحم یا زهدان زن بریزند تا ناپاکی حاصل از ورود دیو پاک گردد. همچنین پس از سه شبانه روز، لخت شده خود را در نه گودال با ادرار گاو غسل می دهد. بعد از چند شب و روز باز هم با شاش گاو خود را می شوید و تشریفات طاهرسازی بسیار پیچیده و طولانی است.
اگر مدت حیض زن طولانی شود، باید مراسم تغسیل با شاش گاو در باره اش اجرا شود.
کسی بیش از حد مجاز به مرده ی انسان یا سگ نزدیک شود باید تشریفات غسل با شاش گاو را انجام دهد که بسیار طولانی است. بارها و بارها باید توسط موبدی اجرا گردد. (دانشنامه ایران باستان، ج ۴، ص ۱۹۱۳ ـ ۱۹۱۴)

نمونه ای که نشان می دهند بهداشت در نظر نبوده است
از مرده ی متلاشی، میکروب بیشتری به اطراف پراکنده می شود اما کسی که به مرده ی انسان یا سگ نزدیک شده بود، اگر جسد هنوز به وسیله ی سگ لاشه خوار یا پرنده ی لاشه خوار پاره پاره نشده بود می بایست سی بار با شاش گاو نر خود را بشویند ولی اگر پاره پاره شده بود پانزده بار. (وندیداد، ج ۲، ص ۸۹۲، ف ۸، ش ۹۷ ـ ۹۸)

 

خرافات دیگر زرتشتیان که هنوز هم تا حدی آنرا انجام میدهند :

دکتر فرهنگ مهر در کتاب "دیدی نو از دینی کهن"، صفحه ۷۱ چنین نوشته است:
«خودداری زرتشتیان از آلوده کردن آتش ـ ریختن چیزهای ناپاک و جانوران مرده ـ روی آتش، برای جلوگیری از آلوده شدن هواست.»

نخیر؛ آلوده نکردن آتش، برای احترام به آتش است نه آلوده نشدن هوا؛ چون:


یک) بی تردید جسد حیواناتی چون سگ و گربه اگر دفن نشوند (چون خاک آلوده می شود) و سوزانده هم نشوند، هم هوا بیشتر آلوده می شود و هم انواع حشرات (خرفستران) تجمع کرده، تکثیر می شوند و انواع بیماری ها را به دنبال دارد. در حالی که سوزاندن آنها عوارض کمتری به دنبال دارد.
همیشه و در همه جا پرندگان لاشه خوار، حضور ندارند تا به سرعت، مردار را بخورند.
دو) زرتشتی ها در کنار آتش، پارچه ای به نام پنام، جلو بینی و دهان خود می بندند تا نفس آنها به آتش نرسد. در حالی که اگر میکروب دهان به آتش برسد، زودتر از بین می رود و هوا سالم تر می ماند.
سه) خود آتش، هوا را آلوده می کند؛ زیرا از یک سو اکسیژن را مصرف می کند و از سوی دیگر گاز و دود حاصل از مواد سوختنی، سبب آلودگی هوا می شود. پس اگر واقعا هدف زرتشتیها حفظ هوا از آلودگی است، کمتر آتش روشن کنند.

 

خرافات در آیین زرتشت زیاد است و اینها تازه بخشی از آن است .

 

به نقل از وبسایت راه راستی با کمی اضافات

 

و اما ذوالقرنین :

1 : ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا مشهور به «شیخ الرئیس بوعلی سینا» از دانشمندان نامدار ایرانی در عرصه جهانی است که در قرن 4-5 هجری می‌زیست و هنوز بسیاری از آثار او مورد توجه جهانیان است. جالب اینکه او دستی بر آتش ادبیات فارسی و عربی نیز داشت و در یکی از اشعار خود به ستایش اسکندر مقدونی پرداخته؛ او را ذوالقرنین می‌خواند: «و هذِه الآلَةُ عِلمُ المَنطِقِ، مِنهُ اِلَى جُلِّ العُلومِ یَرتَقی، میراثُ ذی القرنین لمّا سَألا، وزیره العالم حتى یعملا» یعنی علم منطق میراث ذوالقرنین و وزیرش است. در توضیح این عبارت نیز آمده است: «یرید الإسکندر المکدونی بن فلیبس و وزیره أرسطو.»[1] یعنی منظور اسکندر مقدونی و وزیرش ارسطو است (می‌دانیم که دانش منطق به دست ارسطو تدوین و میراث او شمرده می‌شود).

[1]. ابوعلی سینا، القصیدة المزدوجة فی علم المنطق، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1405 ه ق، ص 3.

2 : مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری که تخلص وی سعدی است ، فقط یک ادیب نبود، بلکه یک جهانگرد و در جای خود یک محقق در عرصه تاریخ نیز بود. او گاه و بی‌گاه در اثر خود به ستایش اسکندر رومی (اسکندر مقدونی) پرداخته و حتی او را ذوالقرنین می‌نامد. به برخی از این موارد اشاره می‌شود:

سعدی می‌نویسد: «اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده گفتا به عون خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم».[1] ایضاً، سعدی اسکندر را صاحب دو قرن (ذوالقرنین) می‌خواند: «فرمانبرِ خُدای و نگهبان خلق باش، این هر دو قرن اگر بگرفتی سکندری».[2] و در جایی دیگر، اسکندر را سازنده سد معروف می‌داند که راه یأجوج ومأجوج را بست: «سکندر به دیوار رویین و سنگ، بِکَرد از جهان راه یأجوج تنگ».[3] [ و میدانیم که ساختن سد یأجوج و مأجوج طبق قرآن کار ذوالقرنین بوده است ]

نکته گفتنی اینکه سعدی به تعبیر خود، در سرزمین‌های بسیاری سیر و سیاحت کرد (بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیدست ) و با تواریخ امت‌‌های بسیار، آشنا بود. در حدیث و تفسیر هم دستی بر آتش داشت. چه بسا نام کورش را در تورات و برخی روایات عربی شنیده بود، اما ابداً نامی از کورش نمی‌برد و مطلقاً کورش را ذوالقرنین نمی‌خواند؛ بلکه اسکندر را ذوالقرنین می‌نامد.

پی‌نوشت:
[1]. شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت 41.
[2]. سعدی، مواعظ، قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵: در پند و اندرز.
[3]. سعدی، بوستان؛ در نیایش خداوند، بابِ ابوبکر بن سعد. (سعدی، بوستان، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1376، ص 12).

3 : ابوریحان بیرونی نیز بررسی تقریبا تخصصی را درباره کوروش و کیخسرو انجام میدهد و خلاصه کلام وی این است :

۱. ابوریحان بیرونی، کورش را جزو شاهان ایران نمیداند.
۲. ابوریحان کورش را یکی از حاکمان دست نشانده کلده (بابل) معی داند.
۳. ابوریحان، در فهرست شاهان ایرانی، نامی از کورش نمی‌برد. بلکه می‌گوید غربی‌ها در اثر خلط مبحث و از روی اشتباه کورش را همان کیخسرو نامیده اند.

 

ر.ک :

ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران: نشر امیرکبیر، 1363. ص 129-130 و 149-150 و همچنین: پیشگفتار: صفحه بیست و هفت.
ابوریحان بیرونى، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1422 ه.ق، ص 24-26
[2]. ابوریحان بیرونی، همان، ص 150-151

 

4 : همچنین در شاهنامه فردوسی نه تنها نامی از کوروش نیست بلکه از سلسله هخامنشیان هم نامی نیست .

 

5 : در تواریخ بلعمی و طبری درباره کوروش می بینیم که وی را بعنوان شاه قبول ندارند :

طبری متوفای 310 هجری قمری در «تاریخ الامم و الملوک» مشهور به «تاریخ طبری» می‌گوید که کورش (در بعضی نسخه‌ها: کیرش)،‌ نه تنها شاهِ شاهان نبود، بلکه تنها یک فرمانده نظامی و یک حاکم دست‌نشانده بود. بهمنِ‌اردشیر (که شاه بود)، کورش را نماینده خود در بابِل قرار داد و کورش در آنجا به یهودیان مرحمت کرد و به آنان آزادی عطا کرد! و این مسئله در زمان دانیال نبی رخ داد.[1]

بلعمی، وزیر دربار سامانیان، متوفای 329 هجری قمری، همین سخن طبری را به صورتی روشن‌تر بیان می‌کند، با این تفاوت که او این حوادث را در زمان پدر‌بزرگِ بهمنِ‌اردشیر می‌داند. بلعمی در این باره می‌نویسد: «کس فرستاد به زمین عراق و بابل آنجا که بخت النّصر نشستى، سرهنگى را بفرستاد نام او کورش‏، و بخت النّصر را از [آن‏] ملک باز کرد و به در خویش خواند و آن ملک عراق، کورش‏ را داد و او را بفرمود که اسیران بیت المقدّس را رها کن و بفرماى تا از زمین شام هر جا که ویران است همه را آبادان کنند و ایشان را ملکى ده از ملوک بنى اسرائیل، آن کس که ایشان خواهند. پس کورش بیامد به زمین بابل و بخت النّصر را باز فرستاد. و منادى بانگ کرد که هر که اندر بنى اسرائیل اسیر است او آزاد است. هر که خواهد به بیت المقدّس باز شود و آن زمین را آبادان کند».[2]

[1]. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر اساطیر، 1375. ج‏ 2، ص 458-460 و ص 507.
[2]. ابوعلی بلعمی،‌ تاریخنامه طبری (مشهور به تاریخ بلعمی)، تصحیح محمد روشن،‌ تهران: انتشارات سروش، 1378. ج‏ 1، ص 466.

 

به نقل از ادیان نت با کمی اضافات

 

نه تنها در ذوالقرنین بودن کوروش هخامنشی ، بلکه در پادشاه بودن وی هم ابهام است ، همچنین بنگرید به :

کتیبه سه زبانه پاسارگاد ، شاه بودن کوروش را نفی میکند :

http://offer13.blog.ir/post/91

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی