مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

کوروش نامه (14): کشتار مردم اُپیس

يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کورش و کشتار مردم اپیس، از واقعیت تا دروغ

 

در این بخش قصد داریم تا صفر تا صد یکی از مسائل را درباره کورش یعنی کشتار مردم اُپیس بررسی کرده و گفته باستان ستایان و پاسخ به گفته باستان ستایان را نیز بیان کنیم.

 

بخش اول

اجماع کم نظیر پژوهشگران بر این موضوع

[موارد الف تا ن بجز مورد ل و ه به نقل از وبسایت ادیان نت اند]

 

الف : مایکل لمونس:

After Persia conquered the Medes they focused their attention on the Babylonian’s cities. Nabonidus based his soldiers and administrators in Akkad while Belshazzar protected Babylon. When Cyrus attacked the soldiers at Opis on the Tigris river the inhabitants of Akkad revolted. The Persian army slaughtered the rebellious citizens of Akkad.

ترجمه: پس از اینکه پارس‌ها، سرزمین ماد را فتح کردند، همه توجه خود را بر شهرهای سرزمین بابیلون متمرکز کردند. نبونئید (شاه بابیلون)، در حالیکه (پسرش:) بلشصّر محافظ بابیلون بود، سربازان و فرماندهان ارتش خود را مستقر کرد. درآن هنگام، کورش به سربازان ارتش اکّدی (بابیلونی) در شهر اوپیس در کرانه رود دجله حمله کرد، پس اهالی آن منطقه قیام کردند، ارتش پارسی نیز مردم معترض را قتل عام کرد.

منبع :

Michael Ray Lemons, Cush to Mysterious Babylon, Dorrance Publishing, Pittsburgh: Pennsylvania, Pp 40-41.

 

ب : ترئور روبرت برایس:

In 539 Opis was the site of a fierce and bloody battle between the Persian and Babylonian armies, under their respective kings Cyrus II and Nabonidus. The letter was defeated and fled for his life, while Cyrus plundered Opis and massacred its inhabitants .

 

ترجمه: در سال 539 (پیش از میلاد)، اوپیس بخشی از یک جنگ وحشتناک و خونین، بین کورش دوم (کورش کبیر) و نبونئید (پادشاه بابیلون) بود. کورش شهر اوپیس را غارت کرد و مردم آن را قتل عام نمود.

منبع :

Trevor Bryce, The Routledge Handbook of the Peoples and Places of Ancient Western Asia: From the Early Bronze Age to the Fall of the Persian Empire, London & NewYork: Routledge, Taylor & Francis, 2009, Pp 741 .

 

ج : بیل آرنولد [از پژوهشگران بزرگ تاریخ یهود]:

In the month of teshri, when Cyrus conducted a campaign at Opis on the banks of the Tigris against the army of the Babylonians, the people of Babylon took flight. He made off with plunder and killed the people .

ترجمه: در ماه تشری (از ماه‌های تقویم بابِلی)، هنگامی که کورش برای جنگ با ارتش بابیلون، به سوی اوپیس، در کرانه رود دجله لشکرکشی نمود، مردم بابیلون عقب‌نشینی کردند. او نیز ناگهان مردم را غارت و قتل عام کرد.

منبع :

Bill T. Arnold, Introduction to the Old Testament, Cambridge University Press, 2014, Pp 177 .

 

د : لیزبت فرید:

In the month Tashritu when Cyrus II did battle at Opis on the [bank of] the Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad retreated. He (Cyrus) carried off the plunder (and) slaughtered the people .

ترجمه: در ماه تشریت (از ماه‌های بابِلی)، کورش دوم (کورش کبیر) در اوپیس (در حاشیه) رود دجله به نبرد علیه سپاه اکّد (ارتش بابیلون) پرداخت. مردم اکّد، عقب نشینی کردند، [کورش نیز پیشروی کرده] و غارت بسیار کرد، و مردم را قتل عام نمود.

منبع :

Lisbeth S. Fried, The Priest and the Great King: Temple-palace Relations in the Persian Empire, USA: Winona lake, Indiana, Eisenbrauns, 2004 (University of California, San Diegi, Biblical and Judaic Studies, Vol. 10), Pp 28 .

 

ه : آمِلی کورت:

سپاهیان ایران و بابل در اوپیس، واقع در شرق دجله و نزدیک نقطه ای که ارتش های عیلامی همیشه از آن جا وارد ایران میشدند، با یکدیگر روبرو شدند. چنان که در یکی از رویدادنامه های بابلی نیز آمده است:

در ماه تیشری وقتی کوروش در اوپیس واقع در [ساحل؟] دجله با ارتش اکد (بابل) نبرد کرد، مردم اکد عقب نشستند. او به تاراج (و) کشتار مردم پرداخت.

(ABC no.7 III. 12-14)

پارسی پیروزمند تا تسلیم سیپار به کشتار خود در اوپیس ادامه میدهد و آن گاه سردارش گوبریاس را به محاصره بابل میفرستند که در آن جا شاه بابل نبونید شکست میخورد و اسیر میشود.

منبع:

هخامنشیان، آملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، چاپ دوم، 1379 شمسی، انتشارات ققنوس، صفحات 41 و 42.

 

* مشخصاً منظور خانم کورت از پارسی پیروزمند کوروش دوم هخامنشی است.

 

و : کتاب «تاریخ باستان» از تألیفات دانشگاه کمبریج در قسمت مربوط به وقایع فتح اپیس:

He [Cyrus] carried off plunder [and] slaughtered the people. This reference in the Chronicle suggests that the Persians captured intact the main camp of Nabonidus' army and that, as is so often the case, the real killing of the engagement came after the Babylonians had fallen prey to fear and panic and had retreated from the field .

ترجمه: کورش، به غارت و چپاول پرداخت و مردم را کشتار نمود. این سند نشانگر این است که پارسی‌ها اردوگاه نبونئید را به طور کامل به غنیمت گرفتند و همانطور که در اغلب حالات روی میداد، کشتار واقعی در نبرد با دشمن، پس از ترس و وحشت و عقب‌نشینی بابیلونی‌ها رخ داد .

منبع:

The Cambridge ancient history, Edition 2,  Cambridge University Press, 1988 (2002), Vol. 4 [Persia, Greece & the Western Mediterranean C. 525 to 479 B.C], Pp 39 .

 

ز : ماریا بروسیوس:

In the autumn of 539 Cyrus' army took the city of Opis on the Tigris. He made an example of a city trying to resist the Persian army. and its inhabitants were brutally killed and the city plundered .

ترجمه: در پاییز 539 [پیش از میلاد]، ارتش کورش به شهر اوپیس در کرانه رود دجله رسید. او آن شهر را عبرت و نمونه‌ای برای [شهرهایی] که بخواهند در مقابل او مقاومت کنند، قرار داد. بدین صورت که او اهالی شهر اوپیس را وحشیانه کشتار و غارت کرد.

و همینطور بروسیوس با استناد به رویداد نامه نبونئید میگوید:

In the month Tashritu (September/October) when Cyrus did battle at Opis on the (bank of) the Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad retreated. He carried off the plunder and slaughtered the people .

ترجمه: در ماه تشریت (تشرین) معادل سپتامبر و اکتبر، کورش در اوپیس (در حاشیه) رود دجله به نبرد علیه سپاه اکّد (ارتش بابیلون) پرداخت. مردم اکّد، عقب نشینی کردند، [کورش نیز پیشروی کرده] و غارت بسیار کرد، و مردم را قتل عام نمود.

منابع :

Brosius, Maria. The Persians, London ; New York : Routledge, 2006, p 11.
Ibid, p 11-12 ; Nabonidus Chronicle Col. III : 12-17 .

 

ح : پی‌یِر بریان:

This victory was followed by an immense haul of booty and the massacre of those who attempted to resist.

ترجمه: پیروزی کورش در نبرد اوپیس، با یک غارت وسیع [و گرفتن غنایم بسیار] و همچنین کشتارِ هر آنکس که در پی مقاومت بود، همراه شد.

منبع :

Pierre Briant, From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire, Translatef by Peter t. Daniels, Winona Lake, Eisenbrauns, 2002, Pp 41 .

 

ط : ژان گلسنر، در ترجمه رویدادنامه نبونئید :

Au mois de Tešrit, Cyrus ayant livré bataille à l’armée d’Akkad à Upû, sur la [rive] du Tigre, le peuple d’Akkad reflua. Il se livra au pillage et massacra la population .

ترجمه: در ماه تشرین (از ماه‌های تقویم اکّدی)،‌ کورش برای جنگ علیه ارتش اکّدی (بابیلون) به اوپیس رسید (در ساحل رود دجله). مردم عقب نشینی کردند، و او نیز مردم را غارت و قتل عام کرد.

منبع :

Jean-Jacques Glassner, Chroniques mésopotamiennes (Paris, 1993) p. 204 .

 

ی : محمد عبدالقدیرویچ داندامایف (بر اساس رویدادنامه نبونئید) :

The Persians inflicted a defeat on the Babylonians at the city of Opis, captured Sippar and then occupied Babylon without a battle and took Nabonidus prisoner

...

Cyrus created a bloodbath under the people and took away booty.

ترجمه: پارسیان، در شهر اوپیس، شکست سنگینی را به اکدی‌ها (بابِلی‌ها) تحمیل کردند و سیپار را گرفتند. سپس بابِل را بدون درگیری‌ اشغال کردند

...

کورش [در اوپیس] حمام خون به راه انداخت (مردم را قتل عام نمود) و غنایم بسیار گرفت.

منابع:

Encyclopædia Iranica, M. Dandamayev, Babylonian chronicles, August 19, 2011.


M. A. Dandamaev, A Political History of the Achaemenid Empire, NewYork: Leiden, 1989, Pp 47 .

 

ک : والتر هینتس:

کورش با سپاه بزرگ خود از میان گوتیوم به طرف جنوب حرکت کرد و از رود مرزی دیاله عبور کرد. اُپیس دژ شرقی‌ دیوار مادی اندکی پیش از پیوستن دیاله به دجله قرار داشت. کورش در آغاز سال 539 [قبل از میلاد] به این شهر رسید و اُپیس محصاره و به آتش کشیده شد. ایرانیان از سر دوراندیشی با خود از کرکوک، قیر و قطران آورده بودند. در نبردهای خونین، اُپیس به تصرف درآمد. سپاه نبونید شکست خورد.

منبع:

والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، چاپ چهارم، تهران: نشر ماهی، 1392. برگه 104.

 

ل : استیون برگ:

مفهوم حقوق بشر برای کوروش و همعصرانش بیگانه بوده است. این واقعیت دارد که به یهودیان اجازه بازگشت به سرزمینشان داده شد، اما دیگر مردمان تحت فرمانروایی کوروش روزگار چندان خوشی نداشتند. مثلا شهروندان اوپیس قتل عام شدند، و به دنبال سقوط لیدی، مردم آن به نیپور بابل که وجود جامعه ای از لیدیایی ها در آن جا تأیید شده است تبعید شدند.

کوروش به روشنی رهبری واقع بین و عملگرا بود. این امر از پرستش ایزدان محلی توسط او معلوم میشود. در استوانه کوروش ذکر نشده که او خود، اهورامزدا، خدای ایرانی، را می پرستیده است. او در متن اکدی وسیله ای است در دست مردوک، درست مانند عهد عتیق که خادم یهوه معرفی میشود.

منبع:

خاورمیانه باستان (گهواره تمدن)، استیون برگ، ترجمه شهربانو صارمی، صفحه 330 (زحمت این سند را دوست گرامی مان جناب آقای شادفر کشیدند).

 

 

م : پرویز رجبی:

به رغم سرگرمی های کورش در شمال شرقی و شرق کشور، لشکرکشی او به بابل، در سال 539 پیش از میلاد، 9 سال پس از گشودن لیدی، حتماً از نیرویی بیشتر و آرایش جنگی بهتری برخوردار بوده است. مسیر لشکرکشی روشن نیست. در جزئیات، به گزارش آمیخته به افسانه هرودت نمیتوان چندان اعتماد کرد. به نظر هینتس، کورش در سال 547 از گذرگاه رواندوز گذشت و به حوالی اربل رسید. منطقه اربل پس از سقوط آشور به مادها رسیده بود که تا زاب کوچک ادامه داشت. آن سوی زاب کوچک سرزمین گوتیوم بود که از آن بابل بود. ساکنان اربل و گوتیوم بیشتر قوم ایرانی اَسَگَرته (شاید نیاکان کردهای امروزی) بودند. رهبر اینان گَئویَروَه (گوبریاس) بود. گَئوبروه در مقام مرزبان شمال بابل می بایستی از بابل در برابر هجوم سپاه کورش دفاع میکرد. اما در عمل گئوبروه به تدبیر کورش جانب کورش را گرفت. کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله نیز گذشت و به پای دیوار میان دجله و فراست رسید، که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف درآمد و به آتش کشیده شد. از سالنامه نبونید چنین بر می آید که در اُپیس کسانی که پایداری کرده اند کشته شده اند. روز دهم اکتبر سیپار نیز بدون جنگ تسلیم شد و سقوط کرد. نبونید در راه فرار به جای پایتخت به بورسیپا در جنوب بابل پناه برده بود. در این جا نبونید منتظر نبرد نماند. او با قبول این واقعیت که توان ایستادگی در برابر کورش را ندارد، به میل خود تسلیم کورش شد و کورش نیز او را با احترام پذیرفت و به کرمان تبعید کرد. سپس در 12 اکتبر 539 پیش از میلاد بابل نیز بدون رویدادی مهم تسلیم گئوبروه شد. بِلسَزَر (بلشصر) ولیعهد بابل، که از سوی پدر فرماندار بابل بود نیز شب همان روز به دست خدمتگذاران خود کشته شد. در آن شب که جشن سال نو برگزار میشد، هزار نفر از بزرگان بابل به جشنی که در حضور بلسزر برپا بود دعوت داشتند. ظاهراً داستانی که کتاب مقدس در این باره می آورد کمی از حقیقت فاصله گرفته است. از این که لوح های خط میخی از روز بعد، یعنی 13 اکتبر، به نام کورش ثبت شده اند پیداست که تغییر قدرت بی کشمکش انجام پذیرفته است.

منبع:

هزاره های گمشده، دکتر پرویز رجبی، جلد دوم (هخامنشیان به روایتی دیگر)، صفحات 136 و 137.

 

ن : جان مانوئل کوک:

با برگشتن نبونید در سال 539 از عربستان و بازگرداندن تمام شمایل های خدایان از جاهای مختلف کشور به پایتخت به منظور حمایت از بابل، وقایع نگار نبونید نیز دوباره شروع به کار می کند. احتمالاً حدود پایان ماه سپتامبر (اوایل مهر) است که کورش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اَکَد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند.

منبع :

جان مانوئل کوک؛ شاهنشاهی هخامنشی؛ ترجمه مرتضی ثاقب فر؛ صفحه 64 .

 

س : رضا مرادی غیاث آبادی در ترجمه رویدادنامه نبونئید:

سال هفدهم (538/539)

در ماه [آبـو؟] لـوگـال مَـردَه (خدای شهر اوروک؟) و دیگر خدایان از شهر مَـرَد، و خدا زَبَـدَه (= زَبَـبَـه، خدای شهر کیش) و دیگر خدایان از شهر کـیـش، خدابانو نـیـنْـلـیـل (همسر مردوک) و دیگر خدایان هـورسَـگـکَـلَـمَـه (؟) از بابل دیدار کردند. تا اینکه در پایان ماه اولـولـو (= آرامی: اِلـول/ فارسی باستان: کـاربـاشـیـا/ شهریور) همه خدایان از بالا و پایین به اَکَـد در آمدند. خدایان شهرهای بـورسـیـپـا، کـوتـهَـه و سیپار نیامدند.

در ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کورش به سپاه اکد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجله حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بگریختند (عقب نشستند). اما او (کورش) همه مردمان شهر را از دم بکشت.

منابع مکتوب استاد غیاث آبادی برای ترجمه این رویدادنامه:

Grayson, A. K., Assyrian and Babylonian Chronicles, New York, 1975, 1- 15.
Grayson, A. K., “Babylonian Historical and Literary Texts, Toronto Semitic Texts and Studies III, University of Toronto Press, 1975.
Pritchard, James B., Ancient Near Eastern texts relating to the Old Testament, 3rd., Princeton University Press, 1969, 305- 307 (First edition 1950).
Walker, C. B. F., “Babylonian Chronicle 25: A Chronicle of the Kassite and Isin Dynasties”, in G. van Driel: Zikir Šumim: Assyriological Studies Presented to F.R. Kraus on the Occasion of His Seventieth Birthday, 1982.
Wiseman, D. J., Chronicles of Chaldean King, 1956.

منبع:

http://ghiasabadi.com/ruydadnameh.html

 

ع : آلبرت تن آیک اومستد:
آلبرت اومستد (مورخ مشهور و متخصص تاریخ هخامنشیان) در کتابی که آن را در باب تاریخ هخامنشیان نگاشته، با آن که در جای جای این کتاب حتی بعضا با تعصبات شدید به ستایش کوروش هخامنشی می پردازد، در یکی از گزارش های خویش - که مبتنی بر منابع کلاسیک زندگانی کوروش هخامنشی می باشد - چنین می نویسد:

نزدیک به آغاز اکتبر، کوروش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند.پس از این نمونه ی ترس آور، دشمنانش دلاوری از دست دادند و در یازدهم اکتبر سیپار بدون نبردی گرفته شد.

اومستد، آلبرت تن آیک، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ص68 و 69، ناشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ: سوم، 1383 خورشیدی. به نقل از وبلاگ حقانیت شیعه و پاسخ به شبهات

 

ف : لوید لولین جونز استاد تاریخ دانشگاه کاردیف (فایل مقاله را دوست گرامی مان آقای شادفر پیدا کرده اند):

پروفسور جونز عملکرد کوروش در شهر بابل و استوانه منتسب به وی را یک پروپاگاندا و کاملا نمایشی در جهت مشروعیت بخشیدن به عملی که کوروش انجام داده میخواند و همچنین اشاره میکند که مردم اپیس قتل عام شده و بدنبال سقوط لیدیا جمعیت آن به نیپور تبعید شدند.

 

ص: استفان دالی [زحمت این سند را دوست گرامی مان جناب آقای شادفر در گروه پژوهشی آرتا کشیده اند]:

هنگامی که کوروش علیه بابل حرکت کرد ، نبونیدوس مجسمه خدایان شهرهایی را که در جناح شرقی بین النهرین واقع شده بودند ، در بابل تحت مراقبت امن قرار داد. اما آنها شهر را از حمله نجات ندادند. رویدادنامه بابلی از نبردی سخت می گوید که کوروش در اوپیس در شرق دجله پیروز شد ، که منجر به غارت و کشتار شهروندان آن شد. این گزارش متفاوت است با تصویر ایده آلی که کوروش پس از پادشاهی در بابل ارائه می دهد.

... داستانهای مختلف مختلفی از سرنوشت نابونیدوس(نبونئید) بعد از پیروزی وجود دارد. او ممکن است به کارمانیا (کرمان امروزی) در نزدیکی شهرهای سلطنتی پاسارگاد و تخت جمشید پس از دوره زندانی در بابل تبعید شده باشد.اگر این مطلب صحیح باشد ، کوروش رحمت بیشتری نسبت به زمانی که کرزوس لیدیا را کشت ، یا هنگامی که قبل از حرکت به سیپار، اوپیس را غارت کرد و مردم آن را کشت نشان داد.

When Cyrus marched against Babylon, Nabonidus took into safe custody at Babylon the statues of gods from the cities on the eastern flank of Mesopotamia that were in particular danger; but they did not save the city from invasion." The Babylonian Chronicle tells of a fierce battle won by Cyrus at Upe (Greek Opis) east of the Tigris, which resulted in looting and the massacre of its citizens. That report gives a different picture of Cyrus from the ideal one that he promoted after becoming king in Babylon

... There are various different stories of Nabonidus' fate at the hands of the victor. He may have been exiled to Carmania (modern Kerman) close to the royal cities of Pasargadae and Persepolis" after a spell of imprisonment in Babylon. If this version is correct, Cyrus showed more mercy than when he had killed Croesus of Lydia, or when he plundered Opis and slaughtered its people before moving on to Sippar.

منبع:

The City of Babylon: A History, by Stephanie Dalley,2021, page 261 and 270

 

ق: آلبرت گریسون:

وی یکی از مترجمین رویدادنامه نبونئید بوده است، بنا به گفته ویکی پدیای انگلیسی این افراد رویدادنامه را ترجمه کرده اند:

جان داینلی - سیدنی اسمیت - آملی کورت - آلبرت گریسون - اوپنهام و گلسنر.

البته به ترجمه های فوق ترجمه لمبرت را نیز میتوان پیرامون این بند خاص لحاظ کرد. ما دیدگاه آملی کورت و گلسنر را برای شما قرار دادیم، حال ترجمه گریسون را نیز قرار میدهیم و بعد از آن ترجمه اسمیت و بعد از این بخش و در خلال و انتهای این پست ابطال ترجمه لمبرت و بخش شورش در ترجمه اوپنهایم را نیز مستند نشان میدهیم.

بقیه دانشمندان و پژوهشگران ترجمه یکی ازین افراد را معتبر دیده و استفاده کرده اند که خب اکثریت غالب از ترجمه های گریسون و گلسنر و آملی کورت و اسمیت تبعیت کردند در مقابل ترجمه شاذ و بی اعتبار لمبرت و اوپنهایمر، ترجمه داینلی نیز در دسترس نیست فقط اسمیت در کتابش گویا بدان اشاره کرده است و ما نتوانستیم پیدایش کنیم.

گریسون در ترجمه خود میگوید:

 

[iii.12] and Sippar did not enter (Babylon). When Cyrus did battle at Opis on the [bank of]:


[iii.13] the Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad:


[iii.14] retreated. He carried off the plunder (and) slaughtered the people. On the fourteenth day Sippar was captured without a battle.

 

منبع:

https://www.livius.org/sources/content/mesopotamian-chronicles-content/abc-7-nabonidus-chronicle

 

When cyrus did battle at opis in the the trigris against the army of akkad, the people of akkad retreted. he carried off the plunder and slaughtered the people. on the fourteenth day sippar was captured without a battle.

ترجمه: هنگامی که کوروش در اپیس با ارتش اکد نبرد کرد، مردم اکد عقب نشینی کردند. [کوروش] مردم را غارت و سلاخی کرد. در روز چهاردهم سیپار بدون جنگ تسخیر شد.

 

منبع:

Assyrian and Babylonian Chronicles,  Albert Kirk Grayson,  Eisenbrauns, 2000, page 109.

 

ر: سیدنی اسمیت:

وی اولین ویرایشگر رویدادنامه نبونئید هست و دوستمان جناب آقای جمشیدی ترجمه وی را پیدا و در اختیار ما قرار داده است، اسمیت در ترجمه بندهای دوازدهم الی چهاردهم در سال هفدهم رویدادنامه نبونئید میگوید:

and Sippar did not enter (Babylon). In Teshri Cyrus, when he did battle at Opis on

the Tigris against the troops of Akkadm burnt the people of Akkad

with fire, he killed the people. on the 14th Sippar was captured without a battle

منبع:

Babylonian Historical Texts Relating to the Capture and Downfall of Babylon, Sidney Smith, University Microfilms, 1963, page 117.

..........................................................................................................................

 

بخش دوم

گفتار عجیب باستان ستایان

 

طبق معمول وقتی که سندی برای چیزی درباره ایران باستان محکم باشد و برای پوشاندن آن نیاز به دروغ و تحریف باشد، مگر میشود نام سایت خردگان را نشنید؟!.

 

حال بازهم تحریفی دیگر توسط باستان پرستان [گفتار ایشان با رنگ مشکی و گفتار ما با رنگ قرمز است]:

گفتار سایت خردگان :

یکی از اسناد بسیار مهم و ارزشمند درباره رویداد‌های زندگی کوروش بزرگ، رویدادنامه نبونئید می باشد. چندی است که در گفته‌ها و نوشته‌های ایران ستیزان [ گویا هرکسی که حقیقت را گفت ایران ستیز است !!! عین این می ماند که مغولها بگویند هرکسی از جنایات چنگیز خان حرف زد مغول ستیز است ] می‌بینیم که به یکی از بخش‌های این رویدادنامه استناد می‌شود و اینچنین نتیجه می‌گیرند که کوروش بزرگ در اوپیس به قتل عام مردم پرداخت!! در صورتی که با پژوهش‌های عمیق‌تر مشخص می‌شود [ براستی مشاهیری چون والتر هینتس و ... اهل پژوهشهای عمیق هستند یا یک انسان ساده که دکترا هم ندارد، چه رسد به اینکه کرسی استادی در دانشگاهی معتبر داشته باشد؟؛ اینان چه اعجوبه هایی اند که سخن از پژوهش عمیق میزنند وقتی به اندازه نیمی از والتر هینتس و ... هم نیستند؟] که چیزی راجع به قتل عام مردم در این رویدادنامه وجود ندارد و در واقع شکست سپاه دشمن توسط کوروش در آن آمده است [اینان کجا و کی رویدادنامه نبونئید را نوشته اند که معنای آنرا تعیین میکنند؟ که این سخنان بی اعتبار را میزنند ؟ ملاک ترجمه رویدادنامه پژوهش و تحقیق است یا گفته های یک انسان بی اعتبار بعد 2500 سال ؟] .

هرچند تعدادی از پژوهشگران غربی با توجه به ترجمه‌های اشتباه پیشین مواردی را در این باره مطرح کرده‌اند اما پس از اصلاح ترجمه اشتباه، دیگر استناد به آن گفته‌ها چندان منطقی نیست. دانش روز به روز در حال پیشرفت است به ویژه در پژوهش‌های تاریخی و فرهنگی که باید نگاه ویژه‌ای به پژوهش‌های نوین‌تر داشته باشیم.

تعدادی؟ میتوان گفت اکثرا بر این باورند به جز یک نفر!!! ، آنوقت این تعدادی است؟ جدای از این، یک کسی یک ترجمه ای ارائه میدهد تمام ترجمه های دیگر باطل میشود؟ آنهم نه ترجمه ای هماننده گاتهای زرتشت با آن پیچیدگی بلکه رویدادنامه نبونئید. یعنی صرف جدید بودن تمام گفته ها و ترجمه های پژوهشگران همگی باطل میشود [که البته نشان میدهیم جدید هم نیست حتی]؟ این سخن کذب را کدام پژوهشگر معتبری بیان کرده است؟.

در این نوشتار به بررسی اجمالی بخش مورد بحث از رویدادنامه نبونئید می‌پردازیم.

رویدادنامه نبونئید با توجه به آنکه به نظر می‌رسد هم عصر با کوروش نگارش یافته است مورد استناد پژوهشگران قرار می‌گیرد که درباره جنگ اوپیس و فتح بدون جنگ و صلح آمیز شهر بابل نکات مهمی را دارد.

دکتر شاهرخ رزمجو که یکی از متخصصان زبان‌های باستانی میان رودان است و ترجمه مستقیم او از استوانه کوروش در تارنمای رسمی موزه بریتانیا (همان موزه‌ای که استوانه کوروش در آن نگهداری می‌شود) قرار دارد، اینچنین درباره اوپیس نوشته است:

کتیبه های بابلی، داستان سقوط شهر [بابل] را چنین بیان می‌کنند که نبونئید، به همراه سپاهش به جنگ کورش رفت. در اوپیس، نبردی میان سپاه ایران و اکد (سپاهیان نبونئید) روی داد که سپاه اکد شکست خورد و عقب نشینی کرد. نبونئید پس از شکست گریخت و به دنبال آن شهر سیپّر، شهر نزدیک بابل تسلیم شد. کورش بخشی از سپاهش را به فرهاندهی گوبارو (Gubaru) (به پارسی باستان گئوبَرووهَ = Gaubaruva) به سوی بابل فرستاد و او بابل را در روز ١۲ اکتبر (۲۰ مهر ماه) بدون جنگ تسخیر کرد. نبونئید در بازگشت به سوی بابل دستگیر شد (رزمجو، ١۳۸۹: ص ۷۰ و ۷١).

برخی از مترجمان، متن رویدادنامه نبونئید را طوری ترجمه کرده بودند [طوری یا متن خود اینطور بیان میکند و باستان ستایان آنرا تحریف کرده و طور دیگری ترجمه کرده اند ؟ در ادامه خواهیم فهمید چه کسانی لغت را از معنای اصلی اش دور ساختند] که کشتار مردم اکد (بابل) را القا می‌کرد اما شادروان پرفسور لمبرت به این موضوع پرداخت و سطر را با دقت بیشتری ترجمه کرد [یعنی هرکسی که گفته ما را تأیید کرد دقتش بیشتر است حتی اگر تحریف کرد] . دکتر شاهرخ رزمجو پژوهشگر موزه بریتانیا و استاد دانشگاه تهران در سومین همایش یادبود استوانه کوروش به این موضوع اشاراتی داشت و توضیحاتی را در این باره ارائه داد. به قول دکتر رزمجو، پرفسور لمبرت از بهترین متخصصان خط میخی دنیا بود که همیشه بهترین متخصصان دنیا اشکالاتشان را از ایشان می‌پرسدند [کسانی همچون والتر هینتس و Trevor Robert Bryce و بیل آرنولد کی و کجا اشکالاتی را از این فرد پرسیدند؟ واضح است که لمبرت است که باید اشکالاتش را از والتر هینتس بپرسد؛ ببینید سخن گفتن عجیب باستان ستایان را] . دکتر رزمجو اظهار داشت که متن را به پرفسور لمبرت نشان داد و ایشان هم تأیید کرد که چیزی راجع به قتل عام مردم در آن سطر نوشته نشده است. در واقع شکست سپاه دشمن توسط کوروش در آن بخش از رویدادنامه نبونئید نوشته شده است (رزمجو، ۱۳۹۲).

در بخش مورد بحث رویدادنامه نبونئید چنین مواردی آمده است:

در ماه تشریتو هنگامی که کوروش با سپاه اکد جنگ انجام داد، «نیشو»‌های اکد عقب نشینی کردند. او غنیمت گرفت و «نیشو»‌های اکد را کشت [یا شکست داد] (رویدادنامه نبونئید، ستون ٣، بند‌های ١۲-١۴).

برخی واژه «نیشو» را به مردم تعبیر کرده اند در حالی که این واژه با توجه به ساختار این متن، در اینجا غیر منطقی و بی معنی جلوه می‌کند، به طوری که پرفسور لمبرت معنای «سرباز» را صحیح تر تشخیص داده است [1 : واژه را از معنای اصلی اش دور کردند ؛ 2 : بجای آوردن سند و دلایل نقلی ، به دلایل عقلی روی آورده اند آنهم در مسئله ای با این تاریخ و قدمت !!!! تازه پروفسور لمبرت هم معنای سرباز را صحیح تر تشخیص داده است و حتی با قطعیت نگفته تنها همین معنی میتواند برای این باشد !!! اینها دیگر چه اعجوبه هایی اند . با دلایل بدون پشتوانه سندی و تنها بظاهر عقلی میخواهند معنای لغتی را از اصلش دور کنند آنهم برای سفید نمایی . بس است دروغ و تحریف . با کدام سند میگویند ساختار این متن واژه را از معنای اصلی اش دور میکند؟] .

لمبرت تذکر می‌دهد که اصطلاح «سپاه اکد» نام درستی برای سپاه نبونئید است چون اکد به معنی کل سرزمین بابل است و احتمالا مردمی از سراسر بابل در سپاه نبونئید حضور داشته اند. اما اصطلاح «مردم اکد» برای نامیدن شهر اوپیس یا سیپر عجیب است چون فقط مردم محلی در آن نواحی حضور داشته اند. به عبارت دیگر اگر کشتار مردم محلی مورد نظر است عبارت «مردم اکد» رسا نیست. لمبرت پیشنهاد می‌کند که واژه نیشو را به معنی «افراد و مردان» تعبیر کنیم که در این صورت همان سپاه اکد مورد نظر است (بادامچی، ١٣٩١: ص ٣۴) [نویسندگان رویدادنامه عاقل تر از آن بودند که بجایب واژه مردم ، واژه سرباز را بیاورند ، همچنین مردم اکد اشاره به مردمی دارد که ساکن اکد هستند ، از این واضح تر ؟ جدای از این ، با چه استنادی گفته میشود که تنها مردم محلی در آن شهر ساکن بوده اند و ابدا از هیچ کجای دیگر بابل در آن مکان هیچ کس حضور نداشته است؟] .

این در حالی است که درباره اوپیس در دیگر منابع گزارشی نیامده است و ترجمه‌های نادرست از رویدادنامه نبونئید با دیگر منابع از جمله استوانه کوروش در تضاد است[ اولا که آیا تمام محتوای استوانه کورش در کدام منبع گزارش دیگری آمده است ؟ محتوای کتیبه بیستون در کدام منبع گزارشی آمده است ؟ ؛ غیر از این ، استوانه کورش را چه کسی بیان کرده ؟ خود کورش بعنوان یک فاتح ، آنوقت انتظار بیان جنایات را توسط یک فاتح دارید ؟ بنابراین باید گفته های چنگیز خان و اسکندر و ... تا برسد به هر پادشاه و فرمانروایی را هم راجع به خودشان کاملا قبول کرد [ اگرچه حتی یک آزمایش هم برای تعیین قدمت این استوانه روی آن انجام نشده است ] ] ، در بخش مورد بحث از رویدادنامه نبونئید به جنگی که سپاهیان نبوئنید با سپاهیان کوروش در حوالی اوپیس اتفاق افتاده است اشاره می‌شود که در آن سپاهیان نبونئید شکست سختی از کوروش خوردند. بر اساس همین رویدادنامه سپاهیان کوروش در ادامه شهرها را با صلح فتح کردند و کوروش از طرف مردم مورد استقبال قرار گرفت [ در کجای رویدادنامه نبونئید گفته شده است که کورش از طرف مردم اپیس مورد استقبال قرار گرفت ؟ این یک نمونه و جدای از اینها ، بعد از کشتاری که کورش در اپیس کرد، نکند انتظار دارید مردم بابل مقاومت کنند تا به سرنوشت مردم اپیس دچار شوند ؟ با ضربه شصتی که کورش در اپیس نشان داد ، بابلیان جز استقبال چاره دیگری نداشتند ] .

همانطور که در ادامه رویدادنامه نبونئید ذکر می‌شود:

هنگامی که کوروش سراسر با درود به بابل سخن می‌گفت شهر در امنیت و صلح بود (رویداد نامه نبونئید، ستون ۳، بند ۱۹) [ واعجبا !!! این چه ربطی داشت ؟ چه ربطی به مورد استقبال قرار گرفتن توسط مردم داشت ؟ مردم شهری را قتل عام کرده است آنوقت چون در اینجا گفته میشود بابل در صلح بود پس یعنی کورش یک نفر را هم نکشته است ؟ یعنی کورش هیچ کاری نکرد و تنها افسار اسب را گرفت و به بابل رسید آنهم چون اینجا گفته است بابل در صلح بود !!!! معلوم است که اینها سخنانی پوچ اند ، اینکه یک شهر در بازه زمانی در صلح باشد چه ربطی به صلح بودن کل کشور در کل زمان حمله کورش دارد ؟ مردم بابل بر طبق کدام سند تا قبل از کشتار مردم اپیس توسط کورش از کورش استقبال کردند ؟ وقتی مردم شهری را کشتار میکند که مقاومت کرده اند ، این یعنی مردم بابل نیز اگر مقاومت کنند به سرنوشت مردم اپیس دچار میشوند. اینها جدای از این است که رویدادنامه نبونئید از هنگامی که سخن از اسیر شدن نبونئید میزند دیگر رویدادنامه نبونئید نیست و رویدادنامه کوروش است چونانچه دیگر نبونئیدی نیست، این کوروش است که بابل را تصرف و حاکم آن شده است و یقیناً آنچه در رویدادنامه است نمیتوانسته بر خلاف رأی کوروش بوده باشد هماننده آنچه که در استوانه می بینیم، یعنی ما در حقیقت در این قسمت رویدادنامه سخنان کوروش یا آنچه را که بابلی ها با نظارت کوروش ثبت میکردند می بینیم. ] .

با توجه به اشتراکی که در منابع وجود دارد، می‌توان گفت که جنگ کوروش و بابل ریشه در اتحاد نبونئید، پادشاه بابل با کرزوس پادشاه لودی برای حمله به کوروش داشت. طبیعتا از آنجایی که نبونئید خطر بزرگی برای قلمروی کوروش محسوب می‌شد [ آیا بر این اساس اسرائیل و آمریکا خطر بزرگی برای قلمرو ما محسوب نمیشوند ؟ با این احتساب تصرف اسرائیل با تصرف بابل فرقی ندارد ؛ جدای از این ، این چه ربطی به کشتار مردمی که برای جلوگیری از تصرف شهرشان مقاومت کرده بودند داشت ؟ ] ، کوروش به مقابله با وی پرداخت (نگاه کنید به:

دلایل کشور گشایی کورش از دید خردگان

 

یش از هر چیز باید توجه داشت که همه وسعت قلمروی کوروش، به دلیل تصرفات خود او نبود. کوروش توانست بدون جنگ خاصی سرزمین وسیع ماد را به فرمان خود در آورد [ اما رویدادنامه نبونئید و تاریخ هرودوت و گزنفون گفته دیگری دارند ، کودتای نظامیان سپاهیان آستیاگ چه ربطی به این دارد ؟ کورش آماده جنگ با سپاهیان آستیاگ بود که این مشهود است و البته تحریف باستان ستایان نیز ] . بر اساس رویدادنامه نبونئید، پادشاه ماد با سپاهیانش به کوروش یورش برد اما سپاهیان ماد بر پادشاه خود شوریدند و پادشاه ماد را تحویل کوروش دادند (نک: رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بند های ۱ و ۲)

با توجه به این موضوع می‌توان کوروش را پادشاه مشروع ماد دانست.

متن قسمت فوق از رویداد نامه نبونئید این چنین است :

شاه آستیاگ، سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کورش، شاه اَنشان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آستیاگ [ و نه مردم ] بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کورش سپردند. آنگاه کورش، بسوی کشور هگمتانه پیش تاخت و سرای پادشاهی او را تصرف کرد. سیم و زر و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هگمتانه را به غنیمت برگرفت و به اَنشان برد .

مورد فوق ، کودتای نظامی است یا مشروعیت ؟ براستی بر همین اساس اینان باید کودتای 28 مرداد را به رسمیت شناخته و مصدق و آیت الله کاشانی را خائن و محمد رضا پهلوی را صادق و حاکم مشروع ایران بدانند . جهل باستان ستایان حد و مرزی دارد ؟ معلوم است که نه .

حتی به گفته مورخان یونانی، پدربزرگ مادری کوروش، شاهنشاه پیشن ماد بود. اگر از پیوند خویشاوندی کوروش با مادها هم صرف نظر کنیم، چنین می‌نماید که مادها پادشاهی کوروش را پذیرفته بودند. تمدن ماد تأثیر بسیار زیادی در شاهنشاهی هخامنشی گذاشت و به عبارتی می‌توان هخامنشی را ادامه ماد دانست.

 

اولاً که همه مورخان یونانی چنین نظری ندارند و بعنوان مثال کتزیاس میگوید پدر کوروش یک راهزن بوده است و نسب کوروش از سمت مادری هم به شاهنشاه ماد نمیرسد. ثانیاً کوروش در جنگ بر مادها پیروز شد که از قضا اینرا تمام مورخان یونانی تأیید میکنند و این سخن که مادها پادشاهی را پذیرفته بودند وقتی که در جنگ مغلوب شده و پادشاهشان اسیر میشود مضحک و خنده دار نیست که کسی بخواهد آنرا دال بر همبستگی بگیرد؟! ثالثاً در رابطه با تأثیر مادها با هخامنشیان باید بگوییم که هخامنشیان تأثیر زیادی پذیرفتند ، مادها تأثیر نگذاشتند :

 

بقلم ویل دورانت :


پارسیها زبان آریایی، و الفبای سی و شش حرفی خود را از مردم ماد گرفتند، و همین مادها سبب آن بودند که پارسیها، به جای لوح گلی، کاغذ پوستی و قلم برای نوشتن به کار بردند و به استعمال ستونهای فراوان در ساختمان توجه کردند. قانون اخلاقی پارسیها – که در زمان صلح صمیمانه به کشاورزی بپردازند، و در جنگ متهور و بی باک باشند -، و نیز مذهب زردشتی ایشان و اعتقاد به اهورمزدا و اهریمن و سازمان پدرشاهی، یا تسلط پدر در خانواده، و تعدد زوجات و مقداری قوانین دیگر پارس – که از شدت شباهت با قوانین ماد سبب آن شده است که در این آیه کتاب دانیال : « تا موافق شریعت مادیان و پارسیانی که منسوخ نمی شود » ذکر آنها باهم بیاید - همه ریشه مادی دارد.

ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اول، صفحه 406.

بر اساس فوق باید گفت که تمدن هخامنشی هیچ چیزی از خود ندارد ، هیچ چیز . در حقیقت این هخامنشیان بودند که پس از پیروز شدن بر مادها از ایشان تأثیر پذیرفتند نه اینکه بدلیل همبستگی و از این دست خزعبلات مادها بخواهند روی هخامنشیان تأثیر بگذارند. اما تنها مادها نبودند، پروفسور کریستین سن در اینباره میگوید:

 

حال آیا پارسها با اهل بابل هم همبستگی داشتند؟ به یقین بر هیچ احد عاقلی پوشیده نیست که بابل با جنگ هماننده امپراطوری ماد تحت سلطه پارسها درآمد. در رابطه با کفایت و کاردانی کوروش و داریوش که البته کاردانی کوروش را در فتح اپیس می بینیم و کفایت داریوش را نیز در قتال های زیادی که برای سرکوب قیام های مختلف و البته متعدد زمان خود انجام داد مشاهده میکنیم (چنانچه در کتیبه بیستون به آنها اشاره میکند). اما اینها تنها در سیاست و جنگ بوده است و پارسها حتی در بنای دربار خودشان هم ناتوان بوده اند:

 

دیگر تصرفات کوروش هم به دلیل حملات دیگر کشورها به ایران و یا اتحاد آنها علیه کوروش و خطر آفرینی آنها بوده است. پژوهش گران اتفاق نظر دارند که آستیاگ (پادشاه ماد) و کرزوس (پادشاه لودیه) در ابتدا قصد حمله به کوروش را داشتند. کوروش اگر صرفاً قصد جهانگیری و کشورگشایی داشت، می‌توانست با توجه به قدرتی که به دست آورده بود، به راحتی هند، مصر و حتی تمام سرزمین‌های یونانی نشین را از آن خود کند.

درباره گفته فوق که « کوروش اگر صرفاً قصد جهانگیری و کشورگشایی داشت، » :

1 : یکی از دلایل کورش همواره کشور گشایی بوده و در این هیچ شکی نیست چونانچه به طرق دیگری هم میتوان رفتار کرد اگر کسی نخواهد جنگ کند ، کورش برای تصرف لودیا پیش دستی کرد و نیرنگ زد .

2 : آیا کورش به مرگ طبیعی آنهم پس از نیم قرن پادشاهی مرد که میگوید به فلان مناطق لشکر کشی نکرده است ؟ اگر زنده می ماند آیا به آن مناطق لشکر نمی کشید ؟ پاسخ معلوم است : خیر ، بر طبق تاریخ هرودوت کورش در جنگ کشته شد و همچنین مدت پادشاهی وی نیز در محدوده سی سال بوده است ( حتی از ناصرالدین شاه هم که ترور شد کمتر ) حال با این احتساب روی چه حساب گفته میشود که کورش نمیخواسته به آن مناطق حمله کند ؟ .

3 : آیا کسی با اطمینان میتواند بگوید کورش حتی یک لشکر کشی ساده هم به آن مناطق ابدا نداشته است ؟ براستی یعنی تاریخ 2500 سال پیش اینقدر واضح و روشن است ؟

4 : با چه دلیلی این باستان ستا ادعا کرده است که کورش براحتی میتوانست مصر و تمام سرزمین های یونان نشین را تصرف کند ؟ آیا کورش بمب اتم داشته است ؟ معلوم است که خیر ، پس این ادعا هم ادعایی سراسر بلوف است . دیاکونوف میگوید :

 

 

دیاکونوف همچنین در جای دیگری میگوید:

آنچکه مشخص است این است که کمبوجیه به یکباره و فی البداهه به فکر تصرف سرزمین مصر نیافتاده بود و مصر هم کشور ضعیفی نبوده است.

هرودوت نیز در اینباره میگوید:

آنچکه مسلم است این است که مصر از زمان کورش مورد توجه هخامنشیان بوده است و در زمان کمبوجیه این مهم یعنی حمله مصر انجام شد.

همچنین درباره سرزمین های یونان نشین هم هخامنشیان پس از کوروش نیز که یعنی در اوج قدرتشان بوده اند و هماننده زمان کوروش نوپا هم نبوده اند با اینکه با امپراطوری یونان وارد جنگ شدند ولی نتوانستند تمدن یونان را هماننده بابل و ماد و ... به تصرف خود درآورند. هیچ پژوهشگر معتبری این سخن گزاف و کذب را که هخامنشیان در زمان کوروش میتوانستند تمام سرزمین های یونان نشین را تصرف کنند بیان نکرده و هیچ سند و پشتوانه ای (ولو یک مورد هم) برای این ادعای کذب وجود ندارد. باستان ستای افراطی و متعصب یک سند که هیچ بلکه حتی نقل قول یک پژوهشگر در حد و اندازه ی والتر هینتس و دیاکونوف و پی یر بریان و ... را هم نمیتواند در تأیید گفته های مهمل خود بیاورد.

درباره سخنان دیاکونوف راجع به کورش باید بگوییم که مصادیق دیاکونوف بنظر ما برای اینکه کورش را یکی از بزرگترین شخصیت های تاریخ بدانیم کافی نیست.

حسن پیرنیا درباره اتحاد قدرت‌های بزرگ منطقه علیه ایران در زمان کوروش نوشته است که تسخیر ماد باعث تشویش دول همجوار و غیر همجوار گردید. سه دولت نامی آن زمان یعنی لودیه، بابل و مصر داخل مذاکره شدند که در مقابل کوروش اتحاد سه گانه‌ای تشکیل دهند. بدین ترتیب کرزوس، پادشاه لودیه، نبونئید، پادشاه بابل نو و آماسیس دوم، پادشاه مصر علیه کوروش هم پیمان شدند (پیرنیا، ۱۳۶۲: ص ۸۴).

اتحاد دشمنان کوروش با یکدیگر هم در تاریخ هرودوت و هم در کوروش نامه گزنفون بیان شده است و چنین مطلبی که در منابع اشتراک دارد، بسیار محتمل است (نک: هرودوت، کتاب ۱، بند ۷۷ و ۱۵۳؛ گزنفون، دفتر ۲، بخش ۱، بند ۵) [آیا کشتار اپیس نیز در بین پژوهشگران اشتراک نداشت؟؛ جدای از این ، تواریخ هرودوت و گزنفون در شرک هخامنشیان هم با هم اشتراک دارند : نک : هرودوت کتاب 1 بند 131 [ قسمتهای دیگری هم است ] و گزنفون کتاب 8، فصل 7 سخن از اعتقاد کورش به خدایان است ، حال آیا نباید اینرا نیز قبول کنیم ؟ البته ما بعنوان مثال کاملاً منکر به هم پیوستن سپاهیان اسپارت و لیدی برای جنگ با کورش نمی شویم اما باید بگوییم که مسئله این است که اگر کسی بخواهد با اتکا به این تواریخ جلو برود پس باید چندگانه پرستی و شرک و خرافاتی بودن هخامنشیان را نیز قبول کند، جز این است؟].

در کوروش نامه گزنفون چنین دیدگاهی در جملات کوروش هم به چشم می‌خورد. گزنفون از زبان کوروش می‌نویسد:

نباید که در این جا بشکیبیم و چشم به راه دشمن باشیم تا آید و تازد به زادبوم مان و ویران کند این مرز را، نه، بر ماست که بر وی بتازیم، به بیش ترین شتاب، و جنگ را به زادبوم ایشان کشانیم (گزنفون، دفتر ۳، بخش ۳، بند ۱۴).

گزنفون همچنین میگوید :

سپاهیان کورش پس از صدور فرمان، از جا حرکت کردند. از بستر رودخانه وارد دیوار ضخیم شدند و از آن گذشتند و به شهر سرازیر شدند. هرکس در راه دیده میشد یا در زیر تیغ سربازان کشته مى شد و یا دیوانه وار فرار میکرد سربازان گاداتاس به این فریادهاى هو لانگیز آنگونه جواب مى دادند که گویى در جشن و شادى شریک آنان اند و به سرعت زیاد متوجه قصر سلطان شدند. ستون هایى که تحت فرمان دهى گاداتاس و گوبریاس پیش روى مى کردند چون به دروازه هاى قصر رسیدند آنها را بسته یافتند. عده اى بر قراولان که گرد آتشى جمع و مشغول نوشیدن بودند تاختند و آنها را از پا درآوردند. همه جا غوغاى مهیبى برپا شد و غلغله عظیمى در شهر افتاد. کسانى که در داخل قصر بودند از غوغاى خارج دچار بهت و رعب موحشى شدند.
سلطان فرمان داد تحقیق کنند چه خبر است. عده اى قراول به دروازه ها دویدند و درها را باز کردند. گاداتاس و سربازانش چون درها را گشوده یافتند به سر قراولان تاختند و هرکس را یافتند از دم تیغ گذراندند تا به شخص سلطان رسیدند. پادشاه آشور سراسیمه به پا ایستاده و قداره خود را از غلاف کشیده و مات و متحیر بود. عده اى از سربازان گاداتاس و گوبریاس بر او حمله بردند و شاه و عموم حضار را از پاى درآوردند. تنى چند از آنان پا به فرار گذاردند و عد هاى حمله آوردند ولى به احدى
فرصت داده نشد و جملگى به خاک هلاک افتادند. کورش به سواره نظام و سربازان خود امر داد هرکه در کوچه ها یافتند بکشند و به جارچیان که زبان آشورى مى دانستند فرمان داد ندا برآورند که مردم در خانه خویش بمانند و قدم بیرون ننهند والا خونشان هدر است.

( گزنفون ، کورش نامه ، ترجمه رضا مشایخی ، صفحات 214 و 215 )

همچنین است در ترجمه ای دیگر :

پس از اینکه این گُفتگوها انجام گرفتند، کوروش و مردانش پیشرویِ خود را آغازیدند. و از آن کسانیکه در راه با آنها برخورد میکردند، برخی با شمشیرِ سربازانِ کوروش بر خاک اُفتادند، و برخی به خانه هایِ خودشان گُریختند، برخی از رهگُذران بر آنها فریاد زدند؛ و گُبریاس و مردانش نیز بر آنها بانگ زدند، انگار اینکه آنها یارانِ خوشگُذرانِ آنها در جَشن باشند. مَردانِ کوروش با آن تُندی که میتوانستند به پیش رفتند و بِزُودی به کاخ رسیدند.

گُبریاس و گاداتاس و نیروهایِ زیر فرماندهی آنها دروازه هایی را که به کاخ راه داشتند، بسته یافتند، و کسانیکه گُمارش (ماموریت) ویژه برایِ تازش به نگهبانانِ کاخ را داشتند، در هنگامیکه نگهبانان درهالِ باده نوشیدن در کنارِ اَفروزه هایِ (شعله های) آتش هایِ درخشنده نشسته بودند، بر آنها یورش بُردند و بدونِ اینکه دَرنگی کُنند، با نگهبانانِ کاخ همانگونه برخورد کردند که با دُشمن میکنند.

ولی، هنگامیکه به دُنبال آن، هیاهو و داد و بیداد پیش آمد، کسانیکه درونِ کاخ بودند، آن همهمه را شنیدند، و در پیروی از دستور پادشاه تا ببینند چه چیزی پیش آمده است، برخی از آنها درب هایِ کاخ را گَشودند و به بیرون جَهیدند.

و هنگامیکه گاداتاس و مَردانش دیدند که درب هایِ کاخ باز شُده اند، به کاخ یورش بُردند. و آنها در پیگردِ نگهبانانی که به درون کاخ میگُریختند، با تُندی به درونِ کاخ دویدند؛ و درهالیکه در درگیری با نگهبانانِ کاخ، از راست و چپ بر آنها زخمه میزدند (ضربه میزدند)، به نشستگاهِ پادشاه رسیدند؛ و آنها پادشاه را در نِهِشتی (وضعیتی) یافتند که هم اکنون خنجر به دست برخاسته بود.

و گاداتاس و گُبریاس و همراهان آنها، بر پادشاهِ بابل تَروَنیدند (غلبه کردند) و بر او چیره گشتند؛ و آنها نیز که در گردِ پادشاه بودند از پای درآمدند، یکی در پَناهگاهی که پیدا کرده بود، دیگری هنگامیکه درهال گُریختن بود، و دیگری در هنگامیکه تلاش میکرد که با هر چیزی که میتوانست از خودش پدافندگری کُند.

کوروش سپس گُروهان هایِ اسپواران را به پیرامون و به میانِ خیابان ها فرستاد و این فرمان ها را به آنها داد تا همۀِ کسانی را که در بیرون از خانه هایشان مییابند، ازپای دربیاورند، درهالیکه او به سربازانی که زبان آشوری میداندستند دستور داد تا به آگاهی کسانیکه در خانه هایشان بودند برسانند، که آنها باید در آنجا بمانند، چونکه اگر کسی در بیرون از خانه دستگیر شود، کُشته خواهد شُد.

( گزنفون ، کورش نامه ، ترجمه خشایار رخسانی ، صفحات 543 و 544 )

همچنین است در ترجمه انگلیسی :

When these words were spoken, they advanced.1 And of those they met on the way, some fell by their swords, some fled back into their houses, some shouted to them; and Gobryas and his men shouted back to them, as if they were fellow-revellers. They advanced as fast as they could and were soon at the palace.

1 Babylon falls


 And Gobryas and Gadatas and their troops found the gates leading to the palace locked, and those who had been appointed to attack the guard fell upon them as they were drinking by a blazing fire, and without waiting they dealt with them as with foes.

But, as a noise and tumult ensued, those within heard the uproar, and at the king's command to see what the matter was, some of them opened the gates and ran out.

 And when Gadatas1 and his men saw the gates open they dashed in in pursuit of the others as they fled back into the palace, and dealing blows right and left they came into the presence of the king; and they found him already risen with his dagger in his hand.

1 Gobryas and Gadatas avenge their wrongs

And Gadatas and Gobryas and their followers overpowered him; and those about the king perished also, one where he had sought some shelter, another while running away, another while actually trying to defend himself with whatever he could.

Cyrus then sent the companies of cavalry around through the streets and gave them orders to cut down all whom they found out of doors, while he directed those who understood Assyrian to proclaim to those in their houses that they should stay there, for if any one should be caught outside, haught outside, he would be put to death.

گزنفون ، کورش نامه ، کتاب هفتم بخش پنجم ، بندهای 26 الی 31 ؛ بنگرید :

Xenophon. Xenophon in Seven Volumes, 5 and 6. Walter Miller. Harvard University Press, Cambridge, MA; William Heinemann, Ltd., London. 1914.

و نیز گزنفون در کتاب هفتم بخش پنجم بندهای 62 الی 65 میگوید:

«کوروش، این حرف شایع(در مورد خواجگان )را هم که آنها بزدل و ناتوان اند باور نمیداشت؛ و حیوانات را مثال می آورد و میگفت اگر اسب سرکش چموش، اخته شود گاز نمیگیرد؛ لگد نمی اندازد اما در وقت جنگ ،همان هنر و شهامت معمولی را خواهد داشت و گاوهای نر وقتی که اخته شوند، وحشی گری آن ها کمتر می شود اما تأثیری در کاهش زور آنها ندارد؛ مثل سابق به کار خواهند آمد و سگهای پاسبان را که ولگرد میشوند هرگاه اخته کنند در پاسبانی و یا شکار کمتر از هم جنسان خود نخواهند بود. حال افراد نیز به همین منوال است. هرگاه علت شهوت آنها قطع شود تردیدی نیست که آرام میشوند. اما از قدرت اطاعت آنها نخواهد کاست و در اسب سواری یا زوبین اندازی دست کمی از دیگران نخواهند داشت و شوق و شور آنها در راه نام آوری و افتخار، نقصان نخواهد یافت. بارها در جنگ یا شکارگاه، آنها به اندازه ی وافی و کافی نشان داده اند که آتش نامجویی را در نهاد خود دارند؛ و در راه حفاظت سروران خویش تا آخرین نفس ایستاده اند. در واقع هیچ کس به اندازه ی یک آدم خواجه، در حین گرفتاری آقای خود صداقت و خدمتگزاری ننموده است."

As for the customary notion that the eunuch must be weak and cowardly, Cyrus was not disposed to accept it. He studied the indications to be observed in animals: a vicious horse, if gelded, will cease to bite and be restive, but he will charge as gallantly as ever; a bull that has been cut will become less fierce and less intractable, but he will not lose his strength, he will be as good as ever for work; castration may cure a dog of deserting his master, but it will not ruin him as a watch-dog or spoil him for the chase. (63) So, too, with men; when cut off from this passion, they become gentler, no doubt, but not less quick to obey, not less daring as horsemen, not less skilful with the javelin, not less eager for honour. (64) In war and in the chase they show plainly enough that the fire of ambition is still burning in their hearts. And they have stood the last test of loyalty in the downfall of their masters. No men have shown more faithfulness than eunuchs when ruin has fallen on their lords.

چنانچه مشاهده میکنید کوروش دارد راجع به فلسفه اخته کردن (عقیم کردن) مردان سخن میگوید که منظورش اخته کردن برده های مرد بیچاره در آن زمان است. بله این است منش کوروش در کوروش نامه گزنفون لکن باستان پرستان نابینا بوده و نمی بینند این مقوله ها را [زحمت نقل این قسمت از کوروش نامه را دوستمان آقای شادفر در گروه پژوهشی آرتا کشیده اند].

تأکید اصلی گزنفون در کوروش نامه بر روی منش کوروش بوده است [ منش کورش را در گفته های فوق دیدیم: اخته کردن و کشتار مردمان ] و بینش کوروش درباره اقدام پدافندی را به زیبایی ترسیم کرده است. این اندیشه بعد از پیروز یافتن کوروش بر دشمنان هم به چشم می‌خورد:

ما این کشوران به بیداد نگشوده ایم، ما به ستم دست نیانداختیم بر دیگر کشوران و به زور نتاختیم بر آنها، که بر ما تاختند دیگران و ما به پدافند خویش ایستادیم (گزنفون، دفتر ۷، بخش ۵، بند ۷۸).

گزنفون همچنین بیان میکند :

But Cyrus, finding the nations in Asia also independent in exactly the same way, started out with a little band of Persians and became the leader of the Medes by their full consent and of
the Hyrcanians1 by theirs; he then conquered Syria, Assyria, Arabia, Cappadocia, both Phrygias, Lydia, Caria, Phoenicia, and Babylonia; he ruled also over Bactria, India, and Cilicia; and he was likewise king of the Sacians, Paphlagonians, Magadidae, and very many other nations, of which one could not even tell the names; he brought under his sway the Asiatic Greeks also; and, descending to the sea, he added both Cyprus and Egypt to his empire.

1 The extent of his kingdom

چنانجه مشاهده میکنید کورش در هند و فلسطین و فینیقیه (لبنان) و ... دخالت نظامی داشته است ؛ حال آیا تمام این سرزمین ها همگی اول بر کورش تاختند ؟ پاسخ واضح است ، خیر ، بلکه قصد کورش بعنوان یک پادشاه کشور گشا باعث دخالت های نظامی در جاهایی همچون فلسطین شده بود .

  گزنفون ، کتاب 1 ، بخش 1 ، بند 4 ؛ بنگرید :

Xenophon. Xenophon in Seven Volumes, 5 and 6. Walter Miller. Harvard University Press, Cambridge, MA; William Heinemann, Ltd., London. 1914.

«به ستم دست نیانداختن بر دیگر کشوران»، در استوانه کوروش و حتی رویدادنامه نبونئید هم به چشم می‌خورد [ چنانچه با اتکا به سخن چندین پژوهشگر بیان کردیم ، در رویدادنامه نبونئید چیز دیگری به چشم می خورد و طبق متن صریح رویدادنامه ، کورش وقتی مردم مقاومت کردند دست به کشتارشان میزند؛ همچنین است که در استوانه کورش این نیز به چشم میخورد : http://offer13.blog.ir/post/140 ] . به نظر می‌رسد کوروش علاقه به شکست دشمنانش بدون خون ریزی و جنگ داشته است [هر پادشاهی این را میخواهد که با کمترین تلفات سرزمینی را فتح کند و این هیچ ربطی به کورش تنها ندارد اما اینکه بگوییم نه از دشمنانش هم میخواهد کمتر تلفات بگیرد خب کذب محض است چون رویدادنامه نبونئید در واقعه فتح اپیس چیز دیگری را عنوان میکند، در اینجا باستان پرست ما آنچه را که باید بتواند نتیجه بگیرد از اسناد تاریخی [که شدنی نیست] پیش فرض گرفته است!!] . همانطور که سربازان پادشاه ماد به کوروش پیوستند و سرزمین ماد به زیر فرمان کوروش در آمد [ اولا که سربازان ماد کودتای نظامی کردند و دوما تمامشان هم به کورش نپیوستند چرا تاریخ را تحریف میکنید دیگر؟] .

پیش از این اشاره شد که پژوهش گران اتفاق نظر دارند که آستیاگ (پادشاه ماد) و کرزوس (پادشاه لودیه) در ابتدا قصد حمله به کوروش را داشتند [آیا اکثریت پژوهش گران بر چیز دیگری همچون کشتار مردم اپیس و ... اتفاق نظر نداشتند؟ و تنها یک مترجم سخنی دیگر زده بود؟ ] ، اما پس از شکست کرزوس کماکان خطر برای کوروش باقی ماند. طبیعی است که اتحاد دوباره قدرت‌های بزرگ منطقه یعنی بابل و مصر -که سابقه اتحاد علیه ایران را داشتند- می‌توانست خطر آفرین باشد اما این بار نارضایتی‌های داخلی بابل باعث فتح این شهر شد

واعجبا !! نارضایتی های داخل شهر بابل !! :

1 : سند برای نارضایتی مردم بابل ؟ .

2 : طبق تاریخ هرودوت عامه مردم بابل از زمان تصرفش بدبخت تر شدند :

این ترتیب اکنون از طرف مردم فقیر طبقه عامه که از موقع تسخیر بابل مورد بدرفتاری فاتحین خود شده و از دست آنها خانواده های ایشان به بدبختی افتادند رفتار میشود .

منبع : تاریخ هرودوت ، ترجمه به انگلیسی : جرج راولین سن ، ترجمه به فارسی : وحید مازندرانی ، صفحه 131 .

پس از اشغال بابل (بدست کورش) مردم آن دیار چنان بدبخت شدند که دختران خود را به روسپی گری وا میداشتند .
منبع : تاریخ هرودوت ، ترجمه دکتر سنگاری ، صفحه 126 .

همچنین :

پارسیها، در دوره دویست ساله شاهنشاهی خود، کاری نکردند که از تباین و اختلاف میان ملتهای زیر فرمان ایشان بکاهد، یا از تأثیر بد نیروهای گریز از مرکزی که سبب از هم پاشیده شدن شاهنشاهی بود جلوگیرد؛ به این قانع بودند که برآمیخته ای از ملتها حکومت کنند، و هرگز در صدد آن بر نیامدند که از آنها دولت حقیقی واحدی به وجود آورند.
ویل دورانت ، تاریخ تمدن ، مترجم : احمد آرام و دیگران، جلد یکم ، صفحه ۴۴۲ .

بنابراین مردم بابل باید از کورش ناراضی باشند نه نبونئید .

3 : سند برای اینکه تا قبل از کشتار مردم شهر اپیس ، مردم بابل میل به کورش داشتند و از نبونئید ناراضی بوده اند ؟ .

4 : ببینیم نبونئید محبوب تر بوده است یا هخامنشیان

رضا مرادی غیاث آبادی در این باره سخنی قابل توجه داشته و میگوید:

داریوش در بند شانزدهم از ستون اول کتیبه بیستون گزارش می‌کند که شخصی به نام نَدینتوبِل که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. داریوش چند ماه بعد و در بند چهاردهم از ستون سوم همان کتیبه مجدداً گزارش می‌کند که شخص دیگری نیز به نام اَرَخَه که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. هر دوی این قیام‌ها توسط داریوش سرکوب شدند.

حال سؤال اینجاست که تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش چگونه حل می‌شود؟ اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کورش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، اینچنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند. آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره پادشاهی کورش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.

این تناقض به سه شکل قابل حل است: ۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است. ۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند. ۳- هر دو درست گفته‌اند. به این صورت که مردم بابل واقعاً از نبونید ناراضی بوده‌اند، اما پس از کسب تجربهٔ حکومت و رفتار کورش، متوجه می‌شوند که نبونید با همه معایبش، بهتر و قابل تحمل‌تر از او و دیگر هخامنشیان بوده است. در نتیجه یک پادشاه از نسل او را بر هخامنشیان ترجیح می‌داده‌اند. پاسخ چهارمی برای حل این تناقض به نظرم نمی‌رسد.

باستان ستایان اما درباره گفته فوق استاد غیاث آبادی پاسخی بس عجیب دادند که نکات پاسخشان را با رد پاسخ می آوریم :

« چرا مردم بابل در زمان کوروش و کمبوجیه هیچ شورشی نکردند؟!»
چرا مردم در زمان رضا شاه یا آغا محمد خان قاجار انقلاب نکردند ؟ این دال بر محبوبیت ایشان است ؟ .

چرا مردم پس از فتح کامل ایران توسط اسکندر و در زمان امپراطوری او شورش نکردند ؟ این دال بر محبوبیت اسکندر است ؟.

 

داریوش هخامنشی در کتیبه بیستون میگوید نوزده قیام بر ضد او رخ داده حال باید گفت که این یعنی داریوش در نزد مردم سرزمینش خوب و دارای مشروعیت بوده؟ باستان ستایی یک رویش نژاد پرستی و تعصب جاهلی و روی دیگرش کور و کر بودن در مقابل اسناد و بدیهیات تاریخ است.

بیایید ببینیم خود داریوش اول در رابطه با گرایش مردم به شورشیان بر ضد حکومتش در بابل چه میگوید:

چنانچه مشاهده میشود، دو قیام بر ضد داریوش اول در بابل در دو زمان مختلف انجام شده که هردو خود را فرزند نبونئید خوانده و مردم بابل نیز به هردو گرایش پیدا کرده و نسبت به داریوش نافرمان شدند.


« این ادعا که اعلام وابستگی به نبونید نشان از محبوبیت او یا ظلم کورش در دوران سلطنتش دارد، درست به این می ماند که ادعا کنیم مردم ایران، محمد علی شاه قاجار را بسیار دوست می داشتند که پس از اخراج فرزندش، احمدشاه را به شاهی برگزیدند یا نادرشاه دوستدار شاه تهماسب دوم بود که پس از خلع، پسرش را به سلطنت رساند یا شیرویه، فرزند خسرو پرویز، از بابت محبوبیت پدرش به سلطنت رسید. در اکثر این موارد بزرگان و سپاهیان و سرداران نقش داشته اند و نه مردم. »
بر این اساس به تخت رسیدن داریوش و کورش و … هم مورد رضایت مردم ایران ابدا نبوده است و کار سپاهیان بوده است . البته در اینجا مشخص نکردند که پس چرا مردم بابل به این دو گرایش پیدا میکنند؟ به چه دلیل به کسانی که خود را فرزند نبونئید معرفی میکردند می پیوستند؟.

نکته : باستان ستایان مشخص نمیکنند که برای یک پادشاه ظالم که مردم بابل از وی بیزار بوده اند ، به چه دلیلی باید کسی بیاید و خود را به او منتسب کند ؟ چرا خود را به حمورابی و پادشاهان دیگر بابل منتسب نکردند ؟ اگر واقعا نبونئید ظالم بوده است . جدای از اینها وقتی به پادشاهی نبونئید مراجعه میکنیم نه سندی دال بر ظلم و … می بینیم و نه اصلا مدت پادشاهی این بنده خدا خیلی زیاد بوده ؛ تنها چیزی که مورد بدی برای وی محسوب میشده است علاقه به خدای ماه سین و تا حدی کم میلی به مردوک گوساله بوده است که این ظلم در حق کاهنان پول پرست بوده است نه مردم بابل ، بقلم ویل دورانت :

در نسلهای متوالی، که گناهکاران، برای آسایش خاطر، مال خویش را با خدایان تقسیم می کردند، ثروت معابد پیوسته رو به افزایش بود. شاهان نیز، که خود را نیازمند آمرزش خدایان می دانستند، پرستشگاههای معتبر می ساختند و اثاثه و بنده و مواد غذایی برای آنها فراهم می آوردند؛ زمینهای بزرگی را بر آنها وقف می کردند؛ و هر ساله بخشی از درآمد کشور را به آن معابد اختصاص می دادند. هر وقت سرزمینی گشوده می شد و غنیمتی به چنگ قشون می افتاد، نخستین سهم بندگان و غنایم از آن معابد بود؛ هر وقت غنیمت سرشاری به دست شاه می افتاد، هدایای فراوانی به خدایان تقدیم می کرد. از بعضی از زمینها سالانه مالیات جنسی خرما و دانه بار و میوه به معابد پرداخته می شد؛ اگر صاحب زمین آن مالیات را نمی پرداخت، ملک به تصرف معبد درمی آمد- غالب اوقات، این ملکیت به خود کاهنان انتقال می یافت. توانگر و درویش، هر یک برحسب استعداد خود، سهمی از دسترنج خود را به معابد اختصاص می دادند. زر و سیم و مس ولاجورد و گوهرهای گرانبها و چوبهای قیمتی فراوان در معابد انباشته شده بود.
چون کاهنان نمی توانستند از همه این ثروتها بهره برداری کنند یا آنها را به مصرف برسانند، آنها را به سرمایه های قابل بهره برداری تبدیل می کردند؛ به این ترتیب بود که امور کشاورزی و صنعتی و مالی تمام مملکت را در قبضه داشتند. علاوه بر زمینهای زراعتی پهناور، غلامان فراوان نیز در اختیار معابد بود؛ این غلامان را یا در مقابل مزد به خدمت دیگران می گماشتند، یا آنان را به حرفه های مختلف- از نواختن موسیقی تا کشیدن شراب- وا می داشتند. همچنین کاهنان بزرگترین بازرگانان و مالداران بابل بودند و، با فروختن کالاهای گوناگونی که در معابد فراهم می شد، بخش مهمی از بازرگانی کشور را اداره می کردند. چنان شهرت داشت که این دسته، در بهره برداری از سرمایه، حکمت و درایت فراوان دارند؛ به همین جهت بسیاری از مردم سرمایه های خود را برای بهره برداری به ایشان می سپردند و می دانستند که اگر بهره فراوانی نباشد، به هر صورت، اطمینان آن هست که سودی به دست خواهد آمد. کاهنان به شرایطی سهلتر از دیگر وام دهندگان به مردم قرض می دادند؛ گاهی به درویشان و بیماران، بدون درخواست فایده، وام می دادند؛ هر وقت مردوک دوباره به وام گیرنده لبخند می زد سرمایه را پس می گرفتند. از این گذشته پاره ای از کارهای عمومی به وسیله کاهنان انجام می شد: قراردادها را می نوشتند و تسجیل می کردند و امضای خود را بر آنها می گذاشتند؛ وصیت نامه ها را تنظیم می کردند؛ به مرافعات مردم گوش می دادند و رأی صادر می کردند، و از حوادث مهم و معاملات بازرگانی ثبت برمی داشتند.
منبع : کتاب تاریخ تمدن ( جلد اول ) ؛ نویسنده : ویلیام (ویل) جیمز دورانت ؛ مترجم : احمد آرام و دیگران ؛ ناشر چاپی : تهران: اقبال: فرانکلین، ۱۳۳۷ شمسی ؛ ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ؛ صفحات ۲۷۵ الی ۲۷۷ .

کورش معابد این کاهنان را احیا کرد و این یعنی خیانت به مردم بابل .

چنین می‌نماید که اشخاصی در داخل بابل از کوروش خواستند که به این شهر حمله کند و شرایط نابسامان آنها را پایان دهد. این مورد را از گفته‌های مورخان می‌توان یافت همانطور که از شخصی به نام گوبریاس سخن به میان می‌آید که از کوروش می‌خواهد بابل را تسخیر کند [سند معتبر که سخن گوبریاس سخن اکثر مردم بابل بوده است ؟ سند ؟ ، براین اساس اگر آمریکا به ایران حمله کند و آنرا تصرف بکند میتوان گفت بدلیل وجود ضد انقلابان ایرانی در آمریکا و درخواست آنان از آمریکا ، این حمله صحیح بوده است !!!! تعصب و جهل باستان ستایان تمامی ندارد ] . اما به هر حال استوانه کوروش به روشنی نارضایتی در بابل را مشخص می‌کند؛ آنجا که احتمالا از زبان یک راوی بابلی گفته می‌شود:

[نبونید] بردن نذورات را (به پرستشگاه‌ها) برانداخت. [او (همچنین) در آیین‌ها (به گونه‌هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک پادشاه خدایان را از دل خویش بشست. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل) تباهکاری روا می‌داشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (می‌یازید)، مردمانش] را با یوغی بی آرام به نابودی می‌کشانید، همه ی آنها را. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید پادشاه بابل) آنان (= پیکره‌های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همه باشندگان روی زمین که جای‌های زندگیشان ویرانه گشته بود، و (از بهر) مردم سرزمین‌های سومر و اکد که (بسان) [کالبد] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود. (مردوک) در میان همه سرزمین‌ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه جهان (استوانه کوروش بزرگ، بند‌های ٧ تا ١٣).

ببینیم نبونید چه کار کرده است آنهم در یک استوانه که دشمنش آنرا بیان کرده است !!!! دقت میکنید ، دشمن نبونئید دارد از بدی نبونئید میگوید آنوقت این سند است ؟ آیا جهل باستان ستایان حدی دارد ؟ حال بنظرتان نبونئید چکار کرد ؟ مالیات های سرسام آور میگرفت ؟ ثروت اندوزی بیشمار کرده و مردم را می کشت ؟ خیر ، بلکه طبق استوانه :

1 : بردن نذورات را (به پرستشگاه‌ها) [ که البته نذورات و قربانی ها برای خدایان صاحب بت بوده است ] برانداخت.

2 : [او (همچنین) در آیین‌ها (به گونه‌هایی ناروا) دست برد.

3 : او پرستش مردوک پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.

4 : به بابل تباهکاری روا میداشت .

5 : مردمانش را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه ی آن ها را.

6 : (مردوک) هم در میان همه سرزمین‌ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر و سپس کورش را انتخاب کرد !!!!!

بنظر شما گفته های فوق از به اصطلاح ستم نبونئید و نابودی مردم بخاطر پرستشگاه و نظام چند خدایی و بتها و ... بوده است یا بخاطر ظلم و گرفتن مالیات زیاد و کشتن و اعدام مردم ؟ آنچنان که خود استوانه بیان میکند برپایه اهمیت ندادن به برخی بتها و نذورات برای بتها و مردوک بوده است !!! آنوقت این سبب بد شدن نبونئید است ؟ جدای از این کورش هم در آخر کار ، شاهی خود را نه از خداوند بلکه از مردوک گوساله میداند !! بنگرید.

حال در اینجا میخواهیم توجه شما را به سخنی مهم از دانشمند معروف این حوزه یعنی داندامایف جلب کنیم:

سخن داندامایف نظر شخصی وی نیست بلکه واقعیت است (مشخص است که استناد به کتیبه های زمان نبونئید که از قضا هماننده استوانه کوروش سخن شخصی و یا نزدیکان یک فاتح هم نیست، اعتبار زیادی دارند)، دوست گرامی مان آقای شادفر سخن دو تن از پژوهشگران دیگر این حوزه را برایمان در اینباره فرستادند:

 

 

 

آرزوی رها شدن بابلیان در این نوشتار کاملا هویدا است

براستی اینکه دشمن نبونید سخنی بگوید آیا یعنی تمام بابلیان آرزویشان همین است ؟ سخنی است بس عجیب و شگفت . عین این می ماند که اسرائیل ایران را فتح کند و نتانیاهو بگوید که ایرانیان میخواستند من این کشور را فتح کنم !!! سند ، گفته نتانیاهو است یا خواست مردم ایران ؟ در کدام سند خواست مردم بابل این بوده است ؟ در کدام سند ؟ .

و حمایت از کوروش کاملا منطقی به نظر می‌رسد

سندی برای حمایت مردم بابل و نارضایتی ایشان بیان نمیکنند انوقت میگویند حمایت منطقی به نظر میرسد !!! اینان دیگر چه اعجوبه هایی اند . حمایت از کورش بخاطر مردوک گوساله ؟ این در حالیست که حتی نبونئید نیز هیچ گاه سرور خدایان بودن مردوک را نفی نکرد که بگوییم از نظر بابلیان ولو از بت پرستی مردوک خارج شده است ، همچنین سندی هم نیست که نشان دهد مردم بابل از نبونئید کاملا ناراضی بوده اند .

و همچنین هماهنگی نسبی با شرایط گوبریاس در گفته مورخان دارد. با توجه به اسناد بابلی، می‌توان کوروش را پادشاه مقبول بابل دانست.

در چند خط بالاتر صدق و کذب نبودن این ادعا را نشان دادیم ؛ گویا بنظر باستان ستایان مورخ خودشان اند که از قول خودشان هرچه میخواهند میگویند و جلو میروند . این اسناد بابلی کجایند که با صراحت گفته اند کورش پادشاه مقبول بابل است ؟ .

در نهایت چنین می‌نماید که کوروش از تصرف مصر صرف نظر کرد و به ساخت پایگاه‌ها و دژهای مرزی به منظور امنیت مرزهای آن منطقه اکتفا کرد .

در مناطق شرقی حضور اقوام سکایی که در یورش به دیگر سرزمین‌ها مشهور بودند شاید باعث آغاز فتوحات در آن مناطق گردید. با توجه به این شرایط و همچنین شرایط عمومی آن روزگار چنین اقداماتی برای امنیت مرزها طبیعی جلوه می‌کرد [ آیا کورش بدلیل پرداختن به مناطق شرقی از مصر دست نکشید ؟ واضح است که این میتواند یک احتمال کاملاً قوی باشد که کورش بدلیل پرداختن به مناطق شرقی از مصر دست کشید ، برای همین است که جانشینش بعد از وی به مصر لشکر کشید چون بعید نیست اندیشه تصرف مصر وجود داشته است در زمان کورش و همین یکی از دلایل لشکر کشی کمبوجیه به مصر شده است ، اما می بینیم که باستان ستایان روی به کذب گویی آورده و میگویند کورش منصرف شد !!! پس مناطق شرقی را کورش چه کند ؟ اگر کورش کلا خانه نشینی را اختیار میکرد [ قصر نشینی ] در آنصورت کذب باستان ستایان قابل قبول بود نه وقتی که تا اواخر عمرش نیز در پی جنگ بوده است [ جنگ با ماساگت ها ] ] .

به صورت کلی باید گفت کوروش بزرگ می‌توانست مانند اسکندر، به هندوستان و مصر یورش برد و یا مانند دیگر کشورگشایان تا جایی که امکان داشت پیش روی کند

اولا که گزنفون دخالت نظامی کورش را در هندوستان بیان کرد ؛ دوما اینان جواب ما را نمیدهند که براستی کورش به مرگ طبیعی پس از چندین سال پادشاهی مرد ؟ آیا کورش در چند سال [ مثلا دهه آخر ] اواخر عمر خود کاملا خانه نشین بوده است و هیچ تمایلی به درگیری و جنگ و کشور گشایی نداشته است ؟ سند ؟ آیا کورش در جایی گفته است من قصد کشور گشایی و ... ندارم ؟ آیا این مهملات را تواریخ بیان کردند یا زاده ذهن باستان ستایان است ؟ آنچنان که دیدیم گزنفون نیز به دخالت نظامی کورش اشاره میکند همچنین است که درباره کورش حتی باستان ستایان عجیب هم نتوانستند یک سند ارائه دهند که کورش هیچ گونه قصدی برای حمله به مصر نداشته است و اگر صدها سال هم زنده می ماند یک تیر هم به سمت مصر پرتاب نمیکرد . جدای از اینکه کمبوجیه پسر کورش به مصر حمله کرد و بعید نبود که کورش اگر زنده می ماند کار فرزندش را او انجام می داد .

جدای از اینها ؛ آیا اسکندر نیز که به چین حمله نکرد و یا مغولها هم که هیچ گاه کره را کامل تصرف نکردند [ تنها بخش هایی از استانهای شمالی این کشور را در زمان سلسله گوریو تصرف کردند ] یعنی کشور گشا نبودند ؟ یعنی قصد هیچ گونه حمله ای نداشتند ؟ یعنی ... براستی این منطق باستان ستایان از عجایب روزگار است .

اما به نظر می‌رسد کوروش، مرزهایش را تا جایی که از امنیت سرزمین خودش اطمینان حاصل کند ادامه داد و اینچنین می‌نماید که به تصرف کشورهایی که خطری برای تمامیت ارضی کشورش نداشتند، فکر نمی‌کرد.

یعنی سرزمین هایی که کورش تصرف نکرد هیچ گاه برای حکومت هخامنشی ذره ای هم خطر نداشتند ؟ اسکندر از کجا بر ضد سلسله هخامنشیان به پا خواست ؟ معلوم است ، از منطقه ای که نه کورش و نه داریوش آنرا تصرف نکرده بودند . براستی که این حرف سخنی سراسر اشتباه است . همچنین آیا مناطق شرقی کاملا امن شدند ؟ ما می بینیم که خیر و در زمان پس از کورش این مناطق ناامنی ایجاد کردند چراکه در زمان کورش کاملا آنها از بین برده نشده بودند [ نبرد ماساگت ها با داریوش یکم ] . جدای از اینها ، بر این اساس ما باید اسرائیل را نابود و فلسطین را تصرف کنیم چراکه خطر بزرگی است که کشور ما را تهدید میکند به انضمام عربستان و ... . یک بام و دو هوای باستان پرستان.

..........................................................................................................................

 

بخش سوم

گفته هایی از ادیان نت و آفتاب آنلاین

 

آفتاب آنلاین :

سلطنت طلبان و ملی گرایان افراطی هاله ای نورانی کذایی بر پادشاهان تاریخ ایران باستان از جمله بر کورش سیاستمدار پارسی افکنده و حقوق انسانی قاطبه مردم ایران و همسایگان را به هیچ گرفته اند و این یک فلج فرهنگی و مغزی موروثی تاریخ ایران باستان است که نقد از آن کنار گذاشته شده است

کورش خشم جنگجویانه اش را با کشتار خونین شهر اوپیس (به معنی لفظی شهر طلایی و درخشان) پایتخت قدیمی اکد در جوار شهر بابل را از نظر روانی خالی نموده و زهر چشم خود را بر مردم بابل نشان داده بود به طوری که این شهر در عهد یونانیان تیسفون یعنی شهر گرفتار شده به مکافات مرگ خوانده میشد که برداشت یونانیان از این تاریخچهً کشتار مردم این شهر توسط کورش ست، یا مد نظر قرار دادن معنی یونانی ظاهری نام بابلی آن یعنی تیس اوپا (یعنی جایگاه بی نظیر) بوده است. کورش بعد از این اقدام جنایتکارانه بزرگ دیگر می بایست نظیر خلف هندیش آشوکا از این نوع افراط و قساوت دوری می جست. و از سر داهیانه سیاستمداری که کورش سوم می بود، همین کار را هم انجام داد. لذا مردم بابل که قویاً انتظار قتل عام خود را از سوی کورش سوم و سپاهیان او داشتند وقتی برخلاف آن فرمان عفو عمومی مردم بابل از سوی کورش سوم در موردشان صادر شد؛ ایشان به پاس این بزرگواری متقابلا حرمت مقام رهبری وی را به عرش اعلی بردند و برایش منشور صلحی نوشتند که سازمان ملل نیز آن را سندی تاریخی تحت نام فرمان صلح تاریخی بی نظیر کورش ارج نهاده است. بنابراین وجود همین خبر قتل عام شهر اوپیس نه تنها درست است، بلکه دلیل شور و شعف بابلیها را در حضور کورش را هم به خوبی بیان می دارد .

خصوصاً این که بابلیها هنوز در آن عهد خاطرهً ویرانی و کشتاری عظیمی را که مادها و پارسها تحت فرماندهی کی آخسارو (کیخسرو/هوخشتره) حدود ۷۰سال پیش از آن از مراکز امپراطوری آشور یعنی نینوا و شهر آشور به عمل آورده بودند، به خوبی به یاد داشتند. بدین ترتیب وقتی که خود مردم شهر بابل پایتخت اکد بر خلاف انتظارات هراسناک خویش سرنوشت فاجعه بار شهر بزرگ مجاورشان اوپیس و یا فاجعه شهر آشور و نینوای آشوریان را تجربه نکردند؛ کورش سوم کشورگشای پارسی را به مقام منجی بزرگ خود و جهانیان ارتقا دادند. ایرانیان و اعراب نیز بعداً به تأسی از بابلیان وی را تحت نام سئوشیانت استوت ارته (ستوده پاک= محمد/احمد) یا آفریدون (آفرین شده) منجی سودرسان موعود خویش به شمار آوردند. بنابراین متن کتیبه رویدادنامه نابونید صریح و روشن است و نیازی به تردید در آن نیست که عده ای با غلبه دادن احساسات ناسیونالیستی خویش به توجیهات و تفسیرهای ناروایی از آن بر آمده اند. چنانکه دوستمان رضا مرادی غیاث آبادی بر خلاف غالب نظریات نقادانه و عالمانه و وطن پرستانه خویش در اینجا مقابل ملی گرایان نژادپرست به امتیازدهی و کرنش افتاده و در سایت خویش ایران پژوهی در این باب می آورد:

" در کتیبه رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ که از آخرین نمونه‌های سنت رویدادنامه‌نویسی در بابل بشمار می‌رود، عبارتی مبهم آمده که پرسش‌ها و پیچیدگی‌هایی را رقم زده است. نویسندهٔ رویدادنامه آورده است:

"هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت."

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ، ترجمه و گزارش رضا مرادی غیاث آبادی .

شیوه کوتاه‌نویسی رویدادنامه‌نویسان بابلی موجب خودداری از شرح و توضیحات بیشتر در پیرامون این واقعه شده است. در عبارت بالا، آشکار نیست که مردمان بابل علیه چه کسی شوریدند و چه کسی مردمان شهر را قتل‌عام کرد.

خانم اولمستد چنین استنباط کرده است که: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."

اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.

جان مانوئل کوک نیز روایت می‌کند که: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می‌شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می‌کند."

مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴. (یادآور می‌شود که استاد ثاقب‌فر در پیشگفتار خود بر کتاب و نیز در پانویس‌های گوناگون خود، انتقادها و اعتراض‌هایی را در روش تحقیق و بی‌طرفی مؤلف بیان نموده است.

استنباط استاد پرویز رجبی از متن رویدادنامه مقداری متفاوت است: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید، که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد."

رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.

نگارنده به هنگام ترجمه متنِ رویدادنامه از هرگونه داوری خودداری کرد و صرفاً نکات مبهم را در میان علامت پرسش نهاد. اما به چند دلیل بر این پندار است که فرمان کشتار را نبونید صادر کرده و شهری که مردمانش قتل‌عام شده‌اند، شهر بابل بوده است و نه اُپیس/ اوپیس.

برای این تحلیل، ابتدا نظری به متن رویدانامه بیفکنیم و از میزان بی‌طرفی یا جانبداری نویسنده از هریک از طرفین نبرد آگاه شویم. آیا چنین جانبداری وجود دارد؟ به گمان نگارنده، متن رویدادنامه (دستکم در باره کورش) بدون هیچگونه جانبداری یا عناد است. او از یکسو به غارت هگمتانه و لیدی به دست کورش اشاره می‌کند و از سوی دیگر به اهتمام برای حفاظت از نیایشگاه‌ها و آیین‌های آن و نیز پیمان صلح و آشتی با همه مردمان شهر:

"کوروش، بسوی کشور هَگمَتانه پیش تاخت. سرای پادشاهی را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هگمتانه را به غنیمت برگرفت و به اَنـشـان برد. . . . کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و بسوی کشور لیدی پیش تاخت. شاه آنجا را بکشت و دارایی‌های او را بگرفت. . . . نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گـوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه بردند. . . . کورش با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد."

پرسش‌هایی که از متن مبهم رویدادنامه در باره قتل‌عام مردم مطرح می‌شوند، عبارتند از:

۱) منظور از «اکد» در جمله «مردمان اکد بشوریدند» کدام شهر است؟ [ در پاسخ باید بگوییم که منظور از مردم اکد مردمی ساکن اکد هستند که شامل بابل نیز میشود ، چنانچه در اینکه این مردم ساکن شهر اپیس بوده اند شکی نیست ]

۲) مردمان اکد علیه چه کسی شوریدند؟ [ مردم اکد بر کورش شوریده اند ، جز این نبوده است که کورش حمله کرده و قصد تصرف داشته است ؟ اگر بنا به شوریدن بر علیه نبونئید بود در رویدادنامه به آن اشاره میکرد [ چنانچه به شوریدن سپاهیان آستیاگ بر علیه وی اشاره کرد ] اما وقتی سخنی از آن نمیزند یعنی مردم بر علیه کسی شوریدند که میخواسته شهر آنان را تصرف کند ] .

۳) چه کسی فرمان کشتار مردم اکد را صادر کرد؟" [ جز کورش کسی میتوانسته فرمان کشتار را صادر کند ؟ این برمیگردد به پرسش بالایی که مردم اکد بر هرکسی شوریدند واضح است که همان فرد دستور قتل عام آنان را داده است و حال جز کورش و نبونئید کس دیگری بوده است ؟ معلوم است که خیر و حال آیا وقتی قرینه ای در کار نباشد ، نبونئید آمده و دستور قتل عام مردم خود را میدهد ؟ واضح است که خیر ، بنابراین وقتی قرینه خلافی در کار نیست ، مردم بر کسی شوریدند که آمده تا شهرشان را تصرف کند و کسی هم فرمان قتل عام مردم را میدهد که میخواهد مقاومتی را که بر علیهش صورت گرفته از بین ببرد . به یقین بجز کوروش بعنوان حمله کننده به بابل، مردم یک کشور هیچگاه بر علیه پادشاهشان بدون دلیل نمی شورند که بخواهند در برابر تصرف شهری که متعلق به حکومت آن پادشاه است مقاومت کنند!! بعنوان مثال ابتدا باید شهر به پادشاه خود خیانت کرده و سپس پادشاه بخواهد برای تصرف آن و سرکوب خیانت به مقابله با مردم برود، نه اینکه هیچ خبری از این مسائل در هیچ کجای تاریخ و اسناد باستانی نباشد و ره افسانه زده و تاریخ را بخواهند تحریف کنند. ]

علی مفرد

منبع :

http://www.aftabir.com/articles/view/applied_sciences/geograohy_history/c12c1231751784_korosh_p1.php/%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%AC%D9%85%D8%B9%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D9%BE%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86

 

.............................................................

ادیان نت :

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امروزه بر باستان‌شناسان روشن و مبرهن است که کورش کبیر در فتح سرزمین‌های اَکدی، هنگامی که به شهر اوپیس رسید، شهر را به آتش کشید، و مردم را قتل عام و اموال آنان را غارت نمود. نمی‌دانیم، شاید کورش کبیر برای تشکیل حکومت جهانی مد نظر خود مجبور به چنین کاری بود، شاید تشکیل تمدن آرمانی در گستره جهانی، بدون جنگ و خونریزی ممکن نباشد، و چنین رفتاری لازمه رسیدن به اهداف بزرگتر باشد. به هر روی، با وجود اینکه چنین موضوعی از حیث تاریخی ثابت است، لیکن برخی افراد (از جمله باستانگرایان) می‌کوشند که چنین رخدادی را انکار کنند. این افراد با پیش کشیدن نظریات ویلفرد لَمبِرت (Wilfred G. Lambert) که از اساتید دانشگاه بیرمنگام انگلیس است، در پی نفی تاریخی این موضوع هستند. لیکن جالب است بدانیم که طبق نظریه لَمبِرت، ابداً نمی‌توان حادثه اوپیس را انکار کرد، بلکه لَمبِرت، خود نیز چنین واقعه‌ای را تأیید کرده است. تنها بر بعضی جوانب این مسئله نقدهایی نه چندان محکم دارد! 

- پیش از ورود به بحث باید بدانیم که ماجرای اوپیس در رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بند ۵-15 آمده است و متخصصین زبان اکدی (که این رویدادنامه هم به این زبان است)، تأیید کرده اند که کورش کبیر عامل چنین حادثه هولناکی بود. از سویی باید دانست که ویلفرد لمبرت، متخصص زبان اکدی نیست، بلکه کاشناس در زمینه آشورشناسی (Assyriology) و باستان‌شناسی خاور نزدیک (Near Eastern Archaeology) است. هرچند این زمینه‌ها، مسائل و موضوعات مشترک بسیاری با زبان اکدی دارند، لیکن این زبان، تخصص خاص خود را می‌طلبد. از دیگر سو، ویلفرد لمبرت، عضو و تربیت شده یکی از فرقه‌های محرمانه مذهبی در انگلستان است! وی به گفته خود، کریستَدِلفیَن (Christadelphian) است. فرقه‌ای اسرارآمیز که هرچند مسیحی است، لیکن شباهت بسیاری به عقائد یهود دارد.[1] لذا او از حیث ایدئولوژیک چندان قابل اعتماد نیست.

- به هر ترتیب، اگر وثاقت او را نیز بپذیریم، باز هم حادثه اوپیس، نفی نمی‌شود. چون او هیچگاه اصل واقعه را انکار نکرد. او در نوشتار خود (Cyrus defeat of Nabonidus) می‌گوید که کِی گِرِیسان (K. Grayson) و گلَسنِر (Glassner) و دیگر مترجمین رویدادنامه نبونئید، تایید کرده اند که کورش کبیر، اوپیس را با خشونت و قتل و غارت فتح کرده است، لیکن در مقام نقد می‌گوید:

ایراد این این ترجمه (که نشانگر قتل و غارت مردم اوپیس به دست کورش کبیر است)، توسط شاهرخ رزمجو به ذهنم خطور کرد. او به یک فیلم‌ساز درباره زندگی کورش کبیر مشاوره می‌داد. مشکل اینجا بود که بنا بر ترجمه‌های پذیرفته شده (ترجمه‌های رسمی) کورش کبیر به ارتش بابیلون حمله کرده و در نتیجه مردم نیز غارت و قتل عام شدند. مشکل این است که بعد از این قتل و غارت، رفتار دیگری علیه ارتش بابیلون صورت نگرفت (درگیری دیگری صورت نگرفت)، اما [به هر حال] مردم بومی غارت و کشتار شدند. همچنین اَکّد به معنی سرزمین بابیلون است، اما اگر گفته شود «ارتش اَکّدی» به معنی نیروهای نبونئید (شاه بابیلون) است، پس «مردم اکّد» نیز باید به معنی «مردم بابیلون» باشد، که این یک حرف پوچ است، چون هیچ «غیر بابیلیونی» در اوپیس و سیپار وجود نداشت. راه حل این ابهام که حس خوبی به دست می‌دهد، این است که بگوییم منظور از کلمه nišū در متن رویدادنامه، که در لغت به معنی «مردان» است، همان نیروهای نظامی است! در نتیجه کورش کبیر با ارتش بابیلون جنگید و مقرّشان را غارت کرد و آنان را شکست داد.

ویلفرد لمبرت، در پایان، ترجمه سطر‌های مدنظر را چنین می‌خواند:

In Tishri when Cyrus did battle with the army of Akkad at Opis, on the [bank] of the Tigris, the soldiers of Akkad withdrew. He (Cyrus) took plunder and defeated the soldiers (of Akkad)

ترجمه:

در ماه تشری (از ماه‌های اکّدی)، کورش با ارتش اکّدی در منطقه اوپیس و در حاشیه رود دجله به نبرد پرداخت، ارتش بابیلون عقب نشینی کرد، کورش آنان را غارت کرد و سربازان بابیلون را شکست داد.

تحلیل و نکات:

- می‌بینیم که لمبرت نیز معتقد است که کورش کبیر در فتح اوپیس دست به خشونت و غارتگری زد، لیکن آن را علیه افراد مسلح می‌داند، نه مردم عادی.

- لمبرت برای اثبات همین گفتار خود -به دلیل تعصب ناشی از ایدئولوژی کریستَدِلفیَن- دست به مغالطه زده است. او ابتدا واژه nišumeš را به حالت بسیط آن (یعنی به صورت nišu) در نظر گرفته، سپس همین واژه (که به هر دو صورت مردم و مردان معنا دارد) را به «مردانِ مسلح و نظامی» ترجمه کرده است! او برای این مغالطه، مقدمه‌ای نیز گفته است که از هر لحاظ، غیر قابل قبول و نابخردانه است. عباراتی بی‌ربط را کنار هم قرار داده و از آن نتیجه‌ای را که «دلبخواه» خود بود، گرفته است. می‌گوید:‌ چون هیچ غیر بابیلیونی در اوپیس و سیپار وجود نداشت (؟!) و همه مردم آن سرزمین، اکدّی بودند، در نتیجه واژه nišu به معنی مردم نیست! بلکه به معنی نیروهای نظامی است!!! یعنی اگر در یک شهر، همگی بومی بودند (و هیچ خارجی در بین آنان نبود)، نمی‌توان مردم آن شهر را «مردم» نامید؟! به راستی که ایدئولوژی سبب می‌شود شخصیتی مانند لمبرت -استاد دانشگاه باستان‌شناسی بیرمنگام انگلیس- اینگونه خود را مضحکه خردمندان قرار دهد و با پیش کشیدن سخنانی بی‌ربط، آبروی علمی خود بریزد.[2] هرچند تأکید می‌شود که لمبرت، اصل غارتگری و خشونتی که کورش کبیر مرتکب شده را انکار نکرده است.

پی‌نوشت:


[1]. بنگرید به:


Newspaper press directory Volume 120 Ernest Benn Limited – 1971 Endeavour Magazine. l0p quarterly, 50p pa Established 1961. .. Editor: Wilfred Lambert
Telegraph.co.uk, news, obituaries, 9005899, Professor Wilfred Lambert. 10 Jan 2012
Hagner, "Jewish Christianity", in Martin & Davids (eds.), 'Dictionary of the later New Testament and its developments' (2000)


[2]. برای مشاهده متن سخنانِ لمبرت، بنگرید به:


 W. G. Lambert, Cyrus defeat of Nabonidus, 27-03-2007, Institute of Archaeology and Antiquity, University of Birmingham, BIRMINGHAM B15 2TT (Grande-Bretagne).

منبع :

https://www.adyannet.com/fa/news/18644

.............................................................

 

بخش چهارم

بیان ما بر این واقعه

 

1. بیایید ببینیم «nisu» یعنی چه:

 

 

 

 

............................................................................

 

 

 

تصویر بزرگتر قسمت « nisu » تصویر فوق :

 

 

 

............................................................................

 

 

..........................................................

چنانچه مشاهده کردید تنها معنای اصلی که برای واژه « nisu » در این دو کتاب و این وبسایت «www.assyrianlanguages.org/akkadian/index_en.php» می بینیم «people [مردم]» است و نه چیز دیگری. توجه داشته باشید که این اسناد باستانی و علم لغت شناسی است که تاریخ را می سازد و نه پیش فرضهای ما، اینکه ما با این پیش فرض برویم جلو که خب کورش عین یک مادر مهربان بوده است و بدنبال کشتار نبوده و... تنها انسان را کور بار می آورد. واژه ای که در رونوشت گلسنر و گریسون از رویدادنامه نبونئید آمده است «nišumeš» میباشد و در «مردمان» بودن این واژه نمیتوان شک کرد. وان در اسپک از ایران شناسان مشهور میگوید:

...............................................

2. حال، گفته های لمبرت را بررسی میکنیم:

الف : « مشکل این است که بعد از این قتل و غارت، رفتار دیگری علیه ارتش بابیلون صورت نگرفت (درگیری دیگری صورت نگرفت)، اما [به هر حال] مردم بومی غارت و کشتار شدند.»

اول اینکه نبود درگیری ، درگیری دیگری را نفی نمیکند [معلوم نیست به چه استدلالی لمبرت این ادعای بی اعتبار را کرده است] ، چنانچه آقای علی مفرد نیز گفت :

« کورش بعد از این اقدام جنایتکارانه بزرگ دیگر می بایست نظیر خلف هندیش آشوکا از این نوع افراط و قساوت دوری می جست. و از سر داهیانه سیاستمداری که کورش سوم می بود، همین کار را هم انجام داد... »

جدای از اینها وقتی کورش غارتی را انجام داد و سپس شکست بدی هم به نبونئید آنهم به این شکل قتل عام مردم تحمیل کرد ، دیگر دلیلی ندارد بخواهد دوباره دست به قتل عام بزند آنهم وقتی فاتح است ، مگر اینکه یک جانی روانی باشد . عین این می ماند که کسی بگوید اسکندر کبیر تخت جمشید را آتش نزد چرا ؟ چون پس از آن مکان های مهم دیگر را آتش نزد !!! .

همچنین ماریا بروسیس نیز گفت [ که پیشتر بیان کردیم ] :

او آن شهر را عبرت و نمونه‌ای برای [شهرهایی] که بخواهند در مقابل او مقاومت کنند، قرار داد. بدین صورت که او اهالی شهر اوپیس را وحشیانه کشتار و غارت کرد.

مشابه سخن بروسیس را نیز اومستد گفت :

نزدیک به آغاز اکتبر، کوروش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند. پس از این نمونه ی ترس آور، دشمنانش دلاوری از دست دادند و در یازدهم اکتبر سیپار بدون نبردی گرفته شد.

پروفسور شهبازی نیز سخن از تندی و تیزی کوروش در تصرف شهر بابل و نا امیدی بابلیان از مقاومت بدلیل این رفتار زده است [البته پروفسور سخن هرودوت درباره فتح بابل را نیز گویا قبول داشته است]:

 

حال با ضربه شصتی که کورش نشان داده است انتظار دارند بعنوان مثال مردم بابل دست به مقاومت بزنند ؟ پرواضح است که کشتار مردم اپیس مانع مقاومت نشان دادن مردم بابل میشده است.

ب : « که این یک حرف پوچ است، چون هیچ «غیر بابیلیونی» در اوپیس و سیپار وجود نداشت. »

آیا شهر اوپیس در کشور بابل نبود ؟ آیا مردم آن جزء مردم سرزمین بابل و به طبع مردم اکدی به حساب نمی آمدند ؟ جدای از اینها ، لمبرت با کدام سند متقنی بیان میکند که هیچ غیر محلی در اوپیس وجود نداشته است که کاتب بخواهد با استناد به آن جمیع آن مردم را مردم اکد [= سرزمین بابل] خطاب کند؟!!! و اصولاً روی چه حسابی میگوید مردم اپیس اکدی به حساب نمی آمدند ؟ روی چه حساب و با کدام دلیل ؟ وقتی صراحتاً معنای اصلی واژه « nisu » مردم است ، این یعنی کورش مردم را غارت و قتل عام کرد ، براستی کسانی که این رویدادنامه را نوشتند آمده و از لغتی استفاده میکنند که معنی مردم میدهد آنهم برای سربازان ؟ این حرف مضحک و پوچ نیست ؟ لمبرت باید سند محکمی ارائه دهد که این واژه در سند باستانی دیگری بطور صریح و واضح برای سربازان آمده است تا بتوان گفت در زمان نبونئید برخی اوقات این لغت را برای سربازان نیز بکار میبردند اما وقتی هیچ گونه سندی نیست و اتفاقا اسناد بیان میکنند که این واژه معنی مردم را میدهد . بنابراین برای این این واژه را در رویدادنامه آورده اند چون کورش مردم اوپیس را قتل عام و غارت کرد بعلاوه شکستی که سپاهیان نبونئید خوردند .

 

برخی آمده و گفته اند اکد در رویدادنامه معمولاً به منظور شهر بابل بکار رفته نه سرزمین بابل!! و سپس خواسته اند بگویند پس در متن مورد ادعا هم (سال هفدهم) منظور از مردم اکد میتواند مردم شهر بابل باشد نه مردم سرزمین بابل که مردم اپیس هم بتوانند جزء آن باشند. و اما پاسخ این بلوف عجیب که حتی پروفسور لمبرت و دکتر رزمجو هم آنرا تأیید نمیکنند:

الف: ما از این اعجوبه های خلقت در اینجا فقط یک سند از دانشمند یا زبان شناسی میخواهیم که ادعایشان را تأیید کند.

ب: در متن سال هفدهم هر عاقلی متوجه میشود که وقتی بابل نیز در متن بهمراه اکد آمده منظور از شهر بابل نیز خود بابل است نه اکد. اکد بطور کل اشاره به سرزمین بابل دارد و نه شهر بابل.

ج: جالب است که عین عبارت ابتدای سال هفتم که میگوید:

شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد  بودند (در تمام متن، منظور از اکد، شهر بابل است). شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو (= نـیـسـان/ فارسی باستان: اَدوکَـنَـئـیـشَـه/ فروردین‌ماه)، (اَکـیـتـو، جشن آغاز بهار) به بابل نیامده بود. پیکر خدا نَـبـو به بابل نیامده بود. پیکر خدا بِـل (= مَردوک، خدای بزرگ بابل) از اِسَـگـیلَـه (نیایشگاه مردوک) برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد.

در سال نهم – دهم – یازدهم آمده است و این جماعت دقیقا یک عبارت تکراری را مصداقی دال بر اکثریت دانسته اند!!! اکثریتی که امثال دکتر ارفعی و اوپنهایم و لمبرت و رزمجو [که در رابطه با کشتار مردم اپیس عقیده ای خلاف اکثریت دانشمندان دیگر دارند] گویا نتوانسته آنرا متوجه شوند و ادعای باستان پرستان را تأیید نمیکنند اما ایشان که قدم به کلاس دکتری هم نگذاشته و یک هزارم پروفسور لمبرت پژوهش نداشته اند متوجه شدند!!.

در مقابل چطور است کلمه بابل را در متن رویدادنامه ببینیم تا بلوفشان برملا شود:

1: در سال سوم سخن از بردن میوه ها و … ای از امننوم [Anazarbus قسمت باستانی کیلکیه] به بابل شده در حالی که میدانیم امننوم قسمتی از امپراطوری بابل نو بوده است بنابراین منظور از بابل در اینجا شهر بابل است.

2: در سال هفتم قرینه مهمی وجود دارد و آن این است که میگوید پیکر خدا نبو به بابل نیامده بود [نبو فرزند مردوک بوده و مشخص است پیکرش در سرزمین بابل وجود داشته]، در اینجا صراحتا مشخص میدارد منظور از بابل شهر بابل است. همچنین سخن مربوط به جشن سال نو است که مبرهن است در شهر بابل بعنوان پاییتخت بنا بوده برگذار بشود و حال چرا کاتب این رویدادنامه باید در یک متن کوتاه چند خطی شهر بابل را با دو عنوان بیان کند؟ چرا باید در چند جای متن شهر بابل را فقط با عنوان بابل بیان کند اما در یک جای متن با عنوان اکد؟. نکته مبهم دیگر اینجاست که آیا با قطعیت میتوان گفت «تِما» در آن زمان جزئی از امپراطوری نبونئید بوده است؟.

3: سال نهم دو قسمت دارد، قسمت اول که عین قسمت اول سال هفتم است و نقد آنرا پیشتر بیان کردیم ولی قسمت دوم اشاره به مقامی بلند پایه اکدی کرده که میتواند هم به مقام آن فرد در کل سرزمین بابل و هم شهر بابل اشاره داشته باشد و قرینه ای دال بر تأیید دروغ این جماعت نیست.

4: در قسمت سوم سال دهم گفته شده «از کشور [سرزمین (؟)] عیلام به اکد» یقینا وقتی اسم کشور یا سرزمین در ترجمه است منظور از اکد هم شهر نیست بلکه سرزمین بابل میباشد.

5: سال یازدهم نیز مشابه سال هفتم و نهم و قسمت اول سال دهم است.

6: در قسمت سوم سال هفدهم، بابل به صراحت به عنوان شهر بابل بکار رفته است چون سخن از دیدار خدایان از شهرهاست.

7: در قسمت چهارم یک متن کوتاه است که سه قرینه دارد:
الف) کوروش به سپاه اکد در شهر اپیس حمله کرد.
ب) مردمان بگریختند.
ج) او مردمان را بکشت.

اگر فرض را بر صحت سخن باستان پرستان مبنی بر اینکه مراد از مردم در اینجا سپاه است بگذاریم، حال سپاه اکد یعنی فقط سپاه شهر بابل؟؟؟؟ یعنی فقط سپاه یک شهر به رویارویی با کوروش دوم آمده بودند؟ یعنی در سپاه نبونئید فقط از شهر بابل حضور داشتند؟ آنهم در رویارویی با کوروش که پیشتر از آن ماد و لیدیه را تصرف کرده و نبونئید از قدرت وی خبر داشته؟ براستی نبونئید بر اساس منطق این جماعت عجب خوش خیالی بوده است.
سخن فوق جدای از این است که در این بخش اصلا نام نبونئید یکبار هم نیامده و فقط در قسمت بعدی گفته شده نبونئید بگریخت و سپس گفته میشود نبونئید به بابل وارد شد.

تناقض این جماعت اینجاست:
با استناد به یک متن تکراری که قطعیت آن نیز مشخص نیست میخواهند بگویید اکد اکثرا به معنی شهر بابل است در حالیکه در همین رویدادنامه، بابل همواره بعنوان شهر بابل بکار رفته همچنین در سال مورد بحث یعنی هفدهم با استناد به قراین جای هیچ شک و شبهه ای نیست که منظور از اکد سرزمین بابل است نه شهر بابل.

در رابطه با قسمت دیگر سال هفدهم مبنی بر عزاداری برای همسر کوروش دوم در اکد واضح است که وقتی ملکه پادشاه فوت میکند کل سرزمین سوگواری میکنند نه یک شهر و بنابراین در اینجا نیز منظور از اکد سرزمین بابل است.

 

پی نوشت:

بنگرید به ترجمه کامل متن رویدادنامه نبونئید

اگر به ترجمه استاد غیاث آبادی ایراد دارند اولاً که ایشان رفرنس هایشان را برای این ترجمه قرار داده اند [در انتهای پست] و بهتر است اگر میتوانند رفرنس ها را زیر سؤال ببرند و در ثانی اگر ترجمه های معتبر دیگر در موارد ادعایی ما در این قسمت کاملاً خلاف ترجمه ایشان است با ذکر مصداق نشان دهند.

 

جدای از اینها، روی چه حساب میگویند بابل با صلح فتح شد؟ سخن رویدادنامه نبونئید؟ پس وای بر بی سوادان!! قبل از اینکه با صلح فتح شدن بابل در رویدادنامه نوشته شود، دستگیری و اسیر شدن نبونئید نوشته شده است، حال این، رویدادنامه نبونئید میشود یا رویدادنامه کوروش؟، معلوم است کوروش. بنابراین ما از دستگیری نبونئید در حقیقت با رویدادنامه کوروش طرف هستیم و نه نبونئید [یعنی اینجا کوروش دوم است که هماننده استوانه خود بصورت یکجانبه واقعه را دستور داده حک کنند].

تمام گفته های فوق در صورتی است که ما کتزیاس را در نظر نگرفتیم، اگر روایت کتزیاس از وحشیگری و خونریزی های کوروش را در نظر بگیریم اینکار کوروش کاملاً توجیه پذیر و بدون بحث مورد قبول واقع خواهد شد. یقیناً کسی نمیتواند بگوید روایت های کتزیاس از گزنفون بی اعتبار تر است.

 

در آخر کار باید بگوییم که اگرچه اینکار کورش را تأیید نمیکنیم اما باید بدانید که کورش مادری مهربان نبود بلکه عین بسیاری از شاهان دیگر ایران و تمدن های دیگر فرمانده ای جنگجو و البته تا حدی خونریز بود و بدون خوی جنگی کسی نمیتوانست تمدن بزرگ و مطرحی چون بابل را فتح کند . انتظار این که کورش با مردمی که بر علیه او شوریده بودند با نرمی و نوازش رفتار کند ، کذب محض است ؛ اگرچه بازهم این دال بر تأیید کامل قتل عام کورش نیست.

 

[

اضافه مدیر وبلاگ در اسفندماه نود و نه:

پیشتر تصور میشد که لمبرت در سال 2007 این نظریه را برای اولین بار ارائه داده است ولی این دیدگاه اشتباه بوده و یوزف ویسهوفر در سال 1996 برای اولین بار این فرضیه را در ترجمه رویدادنامه نبونئید لحاظ کرده است [بنگرید به اینجا]، بنابراین لمبرت هیچ فرضیه جدیدی را ارائه نکرده و در حقیقت فرضیه ویسهوفر را به نام خود جعل کرده است. همچنین بنظر میرسد امثال شاهرخ رزمجو هم که این فرضیه را به نام لمبرت نشر دادند دست کمی از همتایان باستان پرستشان در جعل و تحریف ندارند.

]

....................................................................................

در گفته های فوق ما درباره با صلح فتح شدن شهر بابل گفتیم که این بدلیل ضربه شصتی بود که کوروش در اپیس نشان داده بود ولی یک نکته دیگر وجود دارد و آن این است که آیا آنچنان که استوانه کوروش میگوید بابل واقعاً با صلح فتح شد؟ در پاسخ به این سؤال ابتدا روایت هرودوت از فتح بابل را مشاهده کنید (اینجا) و سپس گزنفون (اینجا) و بروسوس کلدانی (اینجا) که هر سه باهم اشتراک دارند سر بدون صلح فتح شدن شهر بابل.

 

آیا هرودوت و گزنفون و بروسوس دروغ گفته اند؟ برای پاسخ دادن به این زودی عجله نکنید، بگذارید گفته های آملی کورت را هم مشاهده کنیم:

 

 

 

آملی کورت در نتیجه گیری خود میگوید:

در تأیید گفته های آملی کورت، وان در اسپک میگوید:

 

استفان زاوادسکی نیز در اینباره میگوید:

 

پاول آلن بیلیو نیز میگوید [البته وی نیز به کشتار مردم توسط کوروش اشاره میکند و در لیست ابتدای پست آنرا نیاوردیم و در انتهای این پست بدان خواهیم پرداخت]:

 

پروفسور داندامایف باز در جای دیگری میگوید:

 

بنابراین آنچنان که مشاهده میکنید چه پرستش مردوک و چه با صلح وارد شدن به بابل همگی علاوه بر این که تبعیت از یک سنت بابلی بوده به دستور فاتح هم درج شده [و یا با تأیید وی همراه بوده است رویدادنامه نبونئید هم طبیعتاً از بعد اسارت نبونئید با دستور کوروش نوشته شده است و قسمت با صلح وارد شدن به بابل نیز بعد از اسارت نبونئید است و همان معامله استوانه کوروش با وی میشود برای این قسمت] و خب طبیعی است که کوروش بخواهد کار خود را مشروع جلوه دهد، برای کشف حقیقت باید به دیگر کتیبه های بابلی و گفته های مورخین [هرودوت و گزنفون و بروسوس] رجوع کرد که آنرا بیان کردیم و تماماً محتوای رویدادنامه کوروش و استوانه دال بر با صلح وارد شدن به شهر بابل را بطور کامل رد میکنند.

پیرامون سخن دکتر پرویز رجبی هم که در بخش اول این پست آنرا نقل کردیم:

نبونید در راه فرار به جای پایتخت به بورسیپا در جنوب بابل پناه برده بود. در این جا نبونید منتظر نبرد نماند. او با قبول این واقعیت که توان ایستادگی در برابر کورش را ندارد، به میل خود تسلیم کورش شد و کورش نیز او را با احترام پذیرفت و به کرمان تبعید کرد. سپس در 12 اکتبر 539 پیش از میلاد بابل نیز بدون رویدادی مهم تسلیم گئوبروه شد. بِلسَزَر (بلشصر) ولیعهد بابل، که از سوی پدر فرماندار بابل بود نیز شب همان روز به دست خدمتگذاران خود کشته شد. در آن شب که جشن سال نو برگزار میشد، هزار نفر از بزرگان بابل به جشنی که در حضور بلسزر برپا بود دعوت داشتند. ظاهراً داستانی که کتاب مقدس در این باره می آورد کمی از حقیقت فاصله گرفته است. از این که لوح های خط میخی از روز بعد، یعنی 13 اکتبر، به نام کورش ثبت شده اند پیداست که تغییر قدرت بی کشمکش انجام پذیرفته است.

دکتر رجبی هم به خوبی متوجه این مهم شده است که اگر واقعاً نبونئید پس از نبرد اپیس قصد فرار داشته طبیعتاً باید به بابل فرار میکرد نه بوروسیپا و ازین حیث است که میگوید «به جای». اما پیرامون کلیت سخنشان باید عرض کنیم اولاً ایشان پیرامون تأیید کلیت روایت هرودوت توسط گزنفون و بروسوس اشاره ای نمیکنند و ثانیاً سخن ایشان با فرض صحت داشتن مطلب استوانه و رویدادنامه کورش است و پیرامون این موضوع مهم تقلید و تبعیت کوروش از گفتار شاهان پیشین در همین مقوله بدون نبرد فتح شدن بابل یا شاه چهار گوشه جهان بودنش یا... و ایضا اینکه این مطالب به دستور و زیر نظر کوروش نوشته شده اند و میتوانسته جعل و دروغ باشند به جهت اینکه شاه اشغال شهر بابل را مشروع جلوه دهد اشاره ای نمیکنند.

برای این مقوله کتیبه ها هم خب وقتی فاتح دستور داده حتی در رویدادنامه و استوانه خود نیز جعل صورت بگیرد طبیعی است بقیه کتبیه ها هم که توسط افرادی همچون کاهنان بابلی یا... نوشته شود از همان مقوله تبعیت کنند و چیز عجیبی نیست این مسئله که بخواهیم بر اساس آن ورود صلح آمیز را برداشت کنیم!! ایضاً باید توجه داشت مگر تمام این کتیبه ها گفتند با صلح کوروش وارد بابل شد؟ خیر صرفا چون در روز سیزدهم نام کورش آمده که ربطی به فتح با صلح ندارد، اینکه انتظار داشته باشیم نام کورش و نبونئید همزمان باشد که خب کذب محض است فاتح تعیین میکند این مقوله را، طبیعتاً اگر در زمانی نبونئید حاکم باشد نام وی است در زمانی کوروش حاکم باشد نام وی درج میشود و این مقوله به کلیت زمان تسخیر بابل هم ربطی ندارد بر فرض یک ماهم طول میکشید در روز آخر نام نبونیئد درج میشود و در روز بعد از آن نام کورش. اما پیرامون روز فتح اپیس تا فتح شهر بابل خب این که چند روز نبرد برای فتح بابل طول کشیده باشد چیز عجیبی نیست این دو شهر فاصله کمی دارند و دلیلی ندارد بگوییم فاصله زمانی اندک دال بر مقوله خاصی است خیر، چنانچه در دوازده اکتبر شهر بابل تصرف میشود و طبیعی است با اقدامات قهریه و خشونت آمیزی که قبل از آن نشان داده شده است دموکراسی و رأی گیری برگذار نشود بلکه به دستور فاتح و با نظارت سپاهیان از روز بعد نام کوروش در کتیبه ها درج بشود. اینها در بهترین حالت فتح شهر بابل در مدت زمان نسبتاً کوتاهی پس از فتح اپیس را نشان میدهند و نه هیچ چیز دیگری چنانچه همین فتح هم میتوانسته به وحشی گری مشابه اپیس اتفاق بیافتد ولو طی یک نبرد در یک روز.

بنابراین چون اساساً دکتر رجبی ورود به این مقوله پیدا نکرده اند مشابه آملی کورتف سخنشان در این موضوع خاص محل بررسی نیست.

این رویدادنامه از بعد از اسارت نبونئید در واقع رویدادنامه کوروش است و در نتیجه شباهتش با استوانه کوروش چیز دور از ذهنی نخواهد بود، آنچنان که آملی کورت هم با بیان سخنی با این محتوا که کوروش هدایت قضیه را بر عهده گرفت، بنظر ما به این مهم نیز اشاره میکند. اما باستانگرایان [بی] خردگان گفته مضحکی زده و پیرامون سخنان گزنفون در اینباره میگویند:

آیا نوشته‌های گزنفون بدون نقص است؟

مشخص است که نوشته‌های گزنفون درباره فتح بابل دقیق نیست و با اشکالاتی مواجه است. چرا که بر اساس منابع معتبر و هم زمان با کوروش بزرگ آشکار می‌شود که شهر بابل بدون جنگ فتح شده است.

نوشته‌های گزنفون ارزش‌های اخلاقی و هنری ویژه ای دارد و حتی امتیازاتی که از نظر تاریخی نسبت به دیگر منابع هم عصر خود دارا می‌باشد اما باید بپذیریم که اشکالات زیادی هم در آن دیده می‌شود. این اشکالات در شرایطی پیش آمده که گاهی باید نویسنده را درک کرد. بالاخره گزنفون یک غیر ایرانی از سرزمین دور بوده که پس از سال‌های زیادی از کوروش بزرگ، به تاریخ پژوهی درباره او پرداخته است. وقتی این اشکالات را با اشکالات هرودوت و کتزیاس مقایسه می کنیم باز هم شرایط بهتری به نظر می‌آید.

[بی] خردگان در ادامه سپس به منشور کوروش و رویدادنامه نبونئید اشاره میکند که ما درباره این دو سند اینجا حرف زدیم و ابطال این ادعای کذب باستان پرستان را نشان داده ایم.

نکته جالب اما اینجاست که بر اساس سخن باستان پرستان یعنی گزنفون تنها ارزش اخلاقی و هنری دارد!! هرجا که از اخلاق و هنر کوروش تعریف کرده خوب است و هرکجا سخنان غیر اخلاقی و غیر هنری زده است بد است. دقت کنید که میگوید: « بالاخره گزنفون یک غیر ایرانی از سرزمین دور بوده که پس از سال‌های زیادی از کوروش بزرگ، به تاریخ پژوهی درباره او پرداخته است.» خب عبد الإبلیس ها [ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ] ، شما سخنان گزنفون درباره کودکی کوروش را قبول میکنید، درباره مرگ کوروش را قبول میکنید [در حالیکه بر خلاف بسیاری از تواریخ است]، آنوقت به اینجا که رسید شد کسی که از سرزمینی دور بوده و سال ها با کوروش فاصله داشته است؟! آیا طبق هر منطقی جلو برویم، نقل کردن جنگ کوروش در بابل معتبر تر نیست [چنانچه نقل تاریخی یک نبرد تاریخی مهم هرچند ممکن است تحریف بدان راه یابد اما یقینا تا سالها باقی می ماند بعلاوه اینکه بسیاری از پژوهشگران و البته اسناد تاریخی به وجود نبرد برای تصرف بابل اقرار کرده اند چه در اپیس و چه برای خود بابل] تا فلان جمله ای که پدر کوروش در کودکی به وی گفته یا کوروش در فلان جا به فلان کس گفته [که اصلا معلوم نیست چطور گزنفون آنرا فهمیده] که شما آنرا بُلد کرده و میگویید سخنان کوروش بزرگ؟!.

این فضاحتی بزرگ برای هر باستان پرستی است که این چنین سخن جهل گونه ای در ذهن دارد.

 

اضافه نویسنده در بهمن 1401:

یک نکته دیگری هم که ترجمه لمبرت دارد مقوله شکست دادن یا کشتار است، لمبرت در ترجمه خویش عنوان میکند که «defeated the soldiers» و بجای کشتار سربازان از عنوان شکست دادن سربازان استفاده میکند اما در ترجمه گریسون و گلسنر کشتار مردم آمده است. ما به دو رو نوشت از متن بابلی این رویدادنامه دست پیدا کردیم، یکی آنی که دکتر بادامچی از گلسنر نقل میکند متن بابلی قسمت مورد نظر ما بدین شکل میباشد:

 

رونوشت نقل شده توسط دکتر بادامچی به نقل از گلسنر 

13 IdI-diq-lat ana libbi ummanini kur Akkadiki ki ipususu (erasure) nisumes kur Akkadiki

منبع:

بادامچی، حسین (١٣٩١). فرمان کورش بزرگ به همراه ویرایش، ترجمه و واژه نامه متن اکدی، تهران: نگاه معاصر، صفحه 30

[البته دیدگاه خود بادامچی تبعیت از ترجمه لمبرت است آنچنان که در صفحه 34 همین کتاب دیدگاه لمبرت را نقل و بظاهر قبول میکند مشابه شاهرخ رزمجو].

چنانچه دیده میشود گلسنر کلمه ki ipususu به erasure برگردانده و در ترجمه نهایی کشتار لحاظ میشود. رونوشت بعدی از کتاب پروفسور پاول آلن بیولی استاد دانشگاه تورنتو کانادا است:

 

فارغ ازینکه پروفسور بیولی را نیز به لیست باید اضافه کنید [لیست متخصصینی که کشتار مردم توسط کوروش را تایید کرده اند] اما در رونوشت درج شده در کتاب پروفسور بیولی که بر اساس ترجمه وی گویا از ترجمه گریسون استفاده کرده است، اولاً nisu نیامده و بجایش UN.MES آمده که البته در معنا تفاوتی نمیکند و بهرحال معنای People برایش در نظر گرفته شده و ثانیاً عنوان مد نظر ما بدین صورت آمده است:

13. idI-diq-lat ana SA ERIN-ni kurURIki ki DU-SU (erasure) UN.MES kurURIki

چنانچه در اینجا مشاهده میکنید در هردو رونوشت ki DU-SU و ki ipususu به Erasure برگردانده و نتیجتاً در ترجمه از «کشت» در ترجمه بادامچی و «Slaughtered» در ترجمه بیولی استفاده شده است که مطابق با دیگر ترجمه ها و نظر اکثریت دانشمندان است. اما اینکه لمبرت آمده و این عنوان را به «Defeated» برگردانده محل اشکال است ازین جهت که این چنین ترجمه ای در معنای تحت اللفظی شکست دادن برداشت نمیشود، بنگرید به اینجا و اینجا و اینجا. بنابراین گویا لمبرت چون سربازان را برای نیشو لحاظ کرده ترجیح داده شکست دادن را بجای کشتار برگزیند و طبیعتاً اگر ما مردم را انتخاب کنیم باید کشتار را لحاظ بکنیم.

البته ترجمه خیلی قدیمی هم از اپنهایم است که پروفسور ارفعی نیز از آن نقل کرده است:

ولی خب فارغ ازینکه اصلاً کلمه شورش در بند سیزدهم نیست بهیچ وجه آملی کورت از بیخ و بن این ترجمه را باطل میکند به زیبایی [با توجه به اینکه اصلاً شورش یا نزدیک به آن در متن بابلی وجود خارجی ندارد]:

(اوپنهایم) با استفاده از تحریف واقعا غیر قابل بخشش قصد داشت خطوط (ترجمه کتیبه خطی) را با آنچه محققان می پنداشتند، وقایع نگار (نام کتیبه خطی) باید بیان کند هماهنگ کند. این تصویر به طور کامل تغییر کرد تا تصویری درام از شورش جمعیت ناراضی بابلی به محض پیوستن به نبرد ارائه شود. خوشبختانه ویرایش مجدد و دقیق وقایع نگار توسط گریسون درک متن را بهبود بخشید. کاملا واضح است که هیچ توجیهی برای نسخه اوپنهایم وجود ندارد.

منبع:

THE ACHAEMENID EMPIRE: A BABYLONIAN PERSPECTIVE, UNIVERSITY COLLEGE LONDON AMELIE T. L. KUHRT, Page 64-65.

 

بنابراین با توجه به اینکه در بند دوازدهم به صراحت نام کوروش در رونوشت بابلی آمده است [بصورت «Ku-ras» در هردو رونوشت گلسنر و بیولی] و هیچ خبری از نبونئید در بندهای دوازده و سیزده و حتی چهارده نیست هرگونه ترجمه ای چه کشتار را متوجه نبونئید کند چه از شورش مردم سخن بگوید مطلقاً باطل و تحریف و جعلی آشکار بوده و اصلاً ارزش بررسی ندارد.

اینجا نکته قابل توجه دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه گرچه لئو اوپنهایم در قرن بیستم میلادی میزیسته است لکن چند قبل از ارائه ترجمه وی جرج اسمیت نیز به شورش مردم در خلال نبرد کوروش در اپیس اشاره میکند [البته بدون اشاره به رویدادنامه نبونئید]:

البته از متن جرج اسمیت بر می آید بر علیه کوروش شوریدند و وی برخی از آنان را میکشد چون اشاره ای به نبونئید نمیکند و دارد درباره کوروش سخن میگوید. چند سال قبل از جرج اسمیت والتر ال نش نیز به شورش مردم اشاره ولی آنرا یک شانس برای کوروش میخواند [که بنابراین گویا منظورش شورش مردم بر علیه حکومت نبونئید بوده است]:

بنابراین این دیدگاه شورش مردم متعلق به اوپنهایم نبوده و مال قرن نوزده و است و البته یک نکته مهمی که دارد این است که تمام این محققین و متخصصینم به مردم بودن نیشو اقرار کردند و از تمام اینها در رد ادعای باطل لمبرت میتوان بهره برد و صرفاً از «شورش» مردم سخن گفتند که این مهم دیگر ربطی به رویدادنامه ندارد چراکه اصلاً در رویدادنامه این چنین چیزی نیست و آنچه که از سخن این متخصصین به رویدادنامه مربوط است «کشتن» «مردم» یا «برخی مردم» میباشد که همگی تأییدش کردند و صرفاً امثال جرج اسمیت و... شورش را خودشان اضافه کردند که خب محل بررسی و اعتبار نیست. البته پیرامون سخن والتر نش دایرة المعارف کتاب مقدس Encyclopaedia Biblica ما را بر آن میدارد بگوییم نش راجع به شورش مردم پیرامون اپیس سخن نمیگوید بلکه از شورش مردم در سیپار حرف میزند که ربطی به رویدادنامه نبونئید ندارد:


متن قسمت مد نظر:

Cyrus  with  his  victorious bands  had  been  steadily  advancing  upon  the  northern frontier  of  .\ccad,  which  the  king's  son,  probably  the BC-l-sar-usur  who  (in  i  R  69,  col.  2,  26  ;  59  and  68, n.  I,  col.  2,  24/)  is  called  his  first-born,  was  guard- ing with  the  army.  The  brave  prince  did  what  he could  ;  but  after  his  army  had  l)een  defeated — first  near the  city  of  Opis  (Upc),  and  again  as  often  as  he  rallied it — and  after  'the  Accadians  or  North  Babylonians  had revolted  against  the  Chaldajan  king,  Sippar  opened its  gates  to  the  enemy,  and  Babylon  also  fell  into  his hands  without  further  resistance.

چنانچه مشاهده میکنید میگوید بعد از شورش اکدی ها یا بابلی های شمالی بر علیه پادشاه بابل دروازه های سیپار به روی دشمن گشوده شد و بنابراین این شورش مردم در سیپار گویا رخ داده است و ربطی به اپیس ندارد، نبرد کوروش با سپاه نبونئید در نزدیکی اپیس رخ داده است. این در حالیست که قسمت مورد نظر ما در رویدادنامه نبونئید مرتبط با اپیس است یعنی نبرد اپیس و عقب نشینی و غارت و کشتار مردم در دو بند عنوان شده است که اسمی از سیپار در آن دو بند اصلاً نیست.

برای نیشو در رویدادنامه های دیگر، بعنوان مثال باستان شناس و آشور شناس مشهور بریتانیایی یعنی لئونارد ویلیام کینگ نیز نه تنها آنرا به مردم برگردانده بلکه اگر جایی هم میخواسته مردم را در ترجمه رویدادنامه لحاظ کند از نیشو بهره برده است و نتیجتاً جای شک و شبهه ای را باقی نمیگذارد که معنای این کلمه فقط مردم است:

در اینجا کینگ خواسته مردم را در ترجمه لحاظ کند و از کلمه نیشو بهره میبرد:

اینجا هم کلمه ناقص بوده است:

 

در پایان سخنان پروفسور پی یر بریان راجع به تمام موضوعات مطروحه در این پست را نقل میکنیم که به زیبایی در دهان باستان پرستان زده و به خوبی اثبات میکند باستان پرستی آمیخته با جعل و تحریف تاریخ است، توصیه میکنیم کامل سخنان بریان را بخوانید:

 

تسخیر بابل (539)

منابع و مسائل - پادشاهی بابل، اینک ترس آورترین خصم و رقیب کورش در شرق نزدیک بود پیرامون این بخش از کشورگشایی کورش منابع اطلاعاتی کم نیستند، لیکن هم ناقص اند و هم یک طرفه. بیش از هرچیز متون میخی در دسترس اند: استوانه کورش «سالنامه نبونید» و مدیحه یا خطابه ستایش آمیز کورش. پیروزی کورش در یک «پیش گویی شاهانه» عصر هلنی نیز «آگهی داده شده» است. به این مضمون که کورش که او را به نام «پادشاه عیلام» خواهند شناخت بر تخت یک پادشاه دیگر (نبونید) خواهد نشست که هفده سال پادشاهی کرده بود. متون بابلی - به خصوص سه متن نخستین - در مفاهیمی غالباً نزدیک به هم نظریات شاه پیروزمند را بیان میکنند؛ و در طول آن یک تعبیر کلیشه ای به چشم می رسد که در آن در تمام موارد روش و رفتار کورش نقطه مقابل رفتار نبونید معرفی میشود؛ حال آنکه در «پیشگویی شاهانه» سیاست کورش به مثابه یک سیاست تهاجمی توصیف شده بود (ک دوم، 22-24)

... به نوشته «استوانه» بازگردیم. میگوید که در چنین شرایط و احوال «مردمان سومر و اَکد» از نبونئید روی گرداندند و تضرع به درگاه مردوک بردند. مردوک را بر بابلیان رحمت آمد: «پس آنگاه شاهزاده ای یافت که مطابق خواست او بود و دست او را گرفت. از کورش، پادشاه شهر انشان، نام او را بر زبان راند، و آنگاه اسم او را با پادشاهی سراسری همراهی کرد» با رضایت خاطر از کورش (که کمک هایش به او امکان داد تا سرزمین گوتیوم را متصرف شود و بر مادی ها پیروزی یابد)؛ مردوک «او را به سوی بابل، به سوی شهر خودش، فرمان به رفتن داد و او را وادار کرد تا راه بابل در پیش گیرد [و] مانند یک دوست و یک رفیق راه، در کنار او حرکت کرد» بنابراین، کورش، به عنوان برگزیده عظیم الشأن خدای بزرگ بابل، «بدون جنگ و نبرد» در رأس سپاهیان خویش به بابل ورود کرد؛ و به این ترتیب، مردوک «شهر خود، بابل را از فنا و نابودی رهایی بخشید؛ و نبونید، همان پادشاهی را که پرستنده او نبود، به کورش تسلیم کرد. مردمان بابل، همه آنها، همه سرزمین سومر و اَکَد، بلند پایگان و حاکمان، همگی در برابر پادشاهی او [کورش] سر به تعظیمی تمام پایین آوردند؛ چهره هایشان روشنی یافت» در بخش دوم «استوانه»، کورش ضمیر اول شخص به کار میبرد؛ و بعد از معرفی مقام و مناصب خویش، در دو جا تکرار میکند که او و ارتش او «به صورت صلح آمیز وارد بابل شده اند» بعد به جزئیات کارهای خداپسندانه و مقدسی که انجام داده است میپردازد و از جمله به بازگرداندن تندیس های الوهیت هائی که نبونید تبعید کرده بود اشاره میکند. همچنین «سالنامه» [نبونید] نیز اشاره دارد به این که نخستین گروه سپاهیان پارسی (به فرماندهی گئوبروو) «بدون هیچ جنگی» وارد بابل شده اند و با فرا رسیدن کورش «صلح و آرامش حاکم شد».

از مأخذ این متون، تصویر قدسی مآبانه ای از کورش ساخته و پرداخته میشود که به نحوی بسیار دقیق با آنچه ادبیات یهود (رک. "با کورش و اورشلیم" در همین فصل) ادامه میدهد، هماهنگی دارد. این تصویر در سنت های یونانی، بالاخص نزد کزنفون که مینویسد اقتدار کورش از سوی ملل مغلوب «با رضایت خودشان» پذیرفته شد، ملاحظه میشود (سیروپدی، ک یکم، 1-4؛ رک. دیودورک نهم، 24). بر اساس این مأخذ، بابلیان که از الحاد و بی دینی نبونید به تنگ آمده بودند، به هدایت کاهنان خویش، به میل و رغبت، دروازه های شهر خود را بر کورش «پادشاه عادل» که از آن پس به منزله یک «نجات بخش» پذیرفته شده بود، گشوده بودند. این تعبیر سنتی تا حدودی برانگیزنده شک و تردید است، زیرا به گونه ای بسیار نزدیک، مشابه تصویری است که تبلیغات پارسی از او میخواست بسازد.

پیروزی نظامی - در بادی امر، نادرست به نظر میرسد که بابل بدون هیچگونه مقاومت تسلیم فاتحان شده باشد. «سالنامه» (سوم، 12-13) حتی اشاره ای مستقیم به نخستین نبردی دارد که در اُپیس بر کنار دجله، در پائیز 539 روی داده و کورش در آن فاتح شده است. به دنبال این پییروزی غنیمتی عظیم به دست فاتحان آمده و همه کسانی که قصد پایداری داشته اند قتل عام شده اند (سوم، 14) {توجه کنید بهیچ وجه عنوان نمیشود سربازان یا سپاهیان بلکه همه کسان، چه مردم چه سپاهیان} و «سالنامه» ادامه میدهد «در چهاردهمین روز، شهر سیپور بدون جنگ به تصرف درآمد؛ و نبونید رو به فرار گذاشت» (سوم، 14-15) بعد از آن «گئوبروو، حاکم منطقه گوتیوم، و ارتش کورش بدون هیچ جنگی به بابل درآمدند؛ و نبونید پس از عقب نشینی در بابل دستگیر شد» تسخیر بابل به تاریخ 12 اکتبر ثبت شده است.

پیش از آنکه به موضوع تسخیر بابل به معنای خاص آن بازگردیم، ضرورت دارد اشاره کنیم که مخاصمات مستقیم میان پارسی ها و لشکریان نبونید شاید (یا احتمالاً ؟) قبل از سال 540 آغاز شدند. سالنامه (سوم 9-12) تصریح میکند که تندیس های چندین معبد بابلی به بابل آورده شده اند: که این بدان معناست که نبونید تدابیری اتخاذ کرده بود که نگذارد پارسی ها بر تندیس های خدایان بابلی دست یابند؛ و نشان میدهد که بدون شک خطر پارسیان فوق العاده نزدیک احساس میشده است. یکی از متون نیز از سوی دیگر شاید اشاره ای به منازعه و درگیری در منطقه اوروک از آغاز زمستان سال 540-539 دارد.

تا آنجا که از بازسازی این واقعه بر می آید، ماجرای گئوبَروو - نخستین افسر کورش که وارد بابل شده است - حتی این نکته را معلوم میکند که هجوم به مستملکات نوبابلی از تاریخی باز هم جلوتر آغاز شده بود. اوگبارو (گئوبروو) در سالنامه به سمت «والی سرزمین گوتی ها (گوتیوم) معرفی شده است. در استوانه (بخش 13)، نخستین پیروزی های کورش، پادشاه محافظت شده مردوک، پیروزی هایی است که بر «سرزمین گوتیوم و بر مجموعه سپاهیان ماندا (مادها)» نصیب او شده است. این گئوبروو، احتمالاً همان گُبریاس است که بنا به نوشته کزنفون طرف بابلی ها را ترک کرده و به کورش پیوسته بود. او بر منطقه وسیعی (سیروپدی، ک چهارم، 106-11) فرمان میراند که در مرزهای آن سرزمین نو بابلی (ک پنجم، 3-1) آغاز میشد. کورش حمله خود را علیه بابل از سرزمین گبریاس آغاز کرد (ک پنجم؛ 102-21)؛ گبریاس بود که ارتش کورش را هدایت کرد (ک پنجم، 2، 22) و هم او بود که بابل را تسخیر کرد (ک هفتم، 5، 26-30) بنابراین روایت کزنفون با همه جنبه داستانی که در آن است، به نظر میرسد که بر اساس و مبنای انتقال شفاهی ماجرای گئوبروو استوار شده باشد. این شخص، می بایستی والی بابلی یکی از سرزمین هایی باشد که در اطراف رودخانه دیاله واقع شده بود و چندین سال قبل از 540 ترک انقیاد کرده و به فرمان کورش درآمده است. هرودوت ( ک یکم، 189) نیز تصریح میکند که کورش در زمان حمله خود به بابل، از همین منطقه دیاله که جاده ای آن را به اپیس میپیوسته است، عبور کرده است. بنابراین معلوم میشود که نبونید لشکریان خود را در این شهر [اُپیس] گرد آورده بود تا راه عبور از دجله را بر سپاهیان کورش ببندد. قتل عام هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است {چنانچه در رویدادنامه نبونئید نیز کشتار مردم بعد از عقب نشینی سپاهیان نبونئید عنوان شده است و نتیجتاً بریان منظورش رویدادنامه است در اینجا که گفته قتل عام پس از جنگ}، از شدت و خشونت پایداری ارتش نوبابلی حکایت میکند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید کمی بیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته است و آخرین پادشاهی نو عیلامی برای همیشه نابود شده است.

در اینجا مترجم اشتباه کرده است، در ترجمه انگلیسی متن فرانسوی کتاب پروفسور بریان هیچ خبری از خشونت پایداری ارتش نوبابلی نیست و صرفاً عنوان شده است قتل عام کورش نشان دهنده مقاومت ارتش نوبابلی است:

چنانچه مشاهده میکنید پروفسور میگوید:

The massacres perpetrated by cyru's troops after the battle attest to the vigor of the resistance of the Neo-Babylonian army.

در متن فقط اشاره به قدرت پایداری و مقاومت ارتش بابل شده است [قسمتی که زیرش خط کشیدیم] البته اگر بخواهید بگویید پس بر این اساس پروفسور منکر کشتار مردم شده است سخت در اشتباهید چون قبل تر از آن به صراحت از کشتار هر آنکس که مقاومت کرده خبر داده است بدون استثناء قائل شدن و در این قسمت به رویدادنامه نبونئید ارجاع داده است بنابراین نظر بریان پیرامون رویدادنامه قتل عام هر آنکس است که در مقابل سپاه کورش دوم مقاومت کرده چه مردم چه نظامیان:

که خب البته از ترجمه هم این قسمت فوق را نقل کردیم. بنابراین وی به صراحت میگوید هرآنکس که مقاومت کرد کشته شد و اینرا با ارجاع به رویدادنامه عنوان میکند، جلوتر اما تحلیل خودش را عنوان میدارد و میگوید قتل عام کوروش نشانگر مقاومت سپاه بابل است، همین. این چه ربطی به عدم کشتار مردمی که مقاومت کرده باشند داشت وقتی خود بریان میگوید هرکسی که مقاومت کرد کشته شد و ابداً محدود کردنش به سپاهیان را تأیید نمیکند؟!. جلوتر هم چون دارد راجع به نبرد و سپاه بابل حرف میزند میگوید این قتل عام نشانگر مقاومت آن سپاه هم هست و چیز عجیبی نیست این مهم.

باز میگردیم به ادامه متن کتاب بریان:

 

تصرف سیپار و عقب نشینی نبونید به سوی بابل، ظاهراً معلوم میدارد که پادشاه بابل نو تصمیم گرفته بود در پایتخت خود علیه کورش به مقاومت بپردازد. بر اساس نوشته هرودوت ( ک یکم، 190) پس از نزدیک شدن کورش، «بابلی ها با اسلحه از شهر خارج شدند و به انتظار او ایستادند؛ و هنگامی که کورش به محدوده شهر رسید، با او به جنگ درآمدند و چون شکست خوردند به داخل شهر عقب نشستند» بر اساس نوشته بِرُس ارتش بابل تحت فرماندهی خود نبونید بوده است که بعد از شکست، به بورسیپا پناهنده شده است (یوسف. ث. آپیون، یکم، 150-153) با این همه، کورش هنوز در پیروزی کامل نبوده است: هرودوت تأکید دارد که بابلی ها به اندازه ای آذوقه و ذخایر گرد آورده بودند که قادر باشند چندین سال به مقاومت پردازند و او نیز مانند کزنفون (سیروپدی، ک هفتم، 105) از نگرانی کورش بحث میکند که قدرت نداشته است شهری را که به شدت مستحکم است و سپاهیانی کاملاً مصمم به پایداری، از آن دفاع میکنند، به تصرف درآورد. منحرف کردن مسیر آب رودخانه فرات به کورش اجازه داد تا بخشی کوچک از سپاهیان خود را به فرماندهی گئوبروو وارد بابل سازد. گئوبروو با استفاده از این موقعیت که مردم شهر جشنی بزرگ برپا داشته بودند، معبد اِساهیل را محاصره کرد و بر قلاع دست یافت. چند روز بعد، کورش با تشریفات رسمی وارد بابل شد؛ نبونید زندانی ولی زنده نگهداشته شد و از نیمه اکتبر 539، لوحه های بابلی تاریخ خود را از نخستین سال فرمانروایی کورش، آغاز کرده اند {چنانچه مشاهده میکنید در اینجا بازهم ابهام پیرامون زمان کتیبه ها هم رفع میشود که دکتر رجبی به آن اشاره کرد و کاملاً با فتح بدون صلح و با نبرد بابل هم منطبق است و چیز خاص و عجیبی نیست و حتی در ادامه پروفسور بریان نشان میدهد تسخیر بابل در مدت زمان غیر کوتاه بر اساس همین تحلیل کاملاً تأیید میشود بر خلاف ادعای دکتر رجبی که میگفت در مدت زمان کوتاهی تصرف صورت گرفته جمع کتیبه ها و رویدادنامه و سخن مورخان چیز دیگری را نشان میدهند}.

از این تحلیل، نخست چنین بر می آید که کوتاه زمانی تسخیر بابل، اشتباهی است که از طرز نگارش نویسنده سالنامه حاصل شده است. هدف این نویسنده آن نبوده است که جزئیات نبردهای نظامی را بازگوئی و تشریح کند؛ و به همین جهت درباره مطالب و اطلاعاتی که امروز از نظر یک مورخ، مطلبی اصلی و اساسی تلقی میشود، سکوت کرده است. این سالنامه که از دید و نظرگاه یک وقابع نگار بابلی نوشته شده است به پارس ها فقط تا آن حدود توجه دارد که اقدامات یا تدابیرشان برای تاریخ بابل جالب باشد یا آنکه به یاری آن این امکان حاصل شود که وقابع و حادثات اختصاصاً مربوط به بابل، در یک دورنمای هم زمانی، تاریخ گذاری گردد (سقوط استیاگ در برابر کورش (دوم، 1-4)، نخستین نبرد کورش علیه یک کشور ناشناخته (دوم، 15-18)، فتوحات کورش در 539. تحت چنین شرایطی، ما به کلی از مناسبات پارس-بابل در طول دورانی که با حضور نبونید در تیمه و پیروزی های کورش از 547 تا سال 539 مطابقت دارد، بی خبریم؛ و این نقایص اسنادی، ناگزیر جنگ پارس-بابل را به یک دوران بسیار کوتاه پاییز 539 کاهش میدهد. لیکن ما دلیل های کافی در دست داریم تا بیندیشیم که پیشرفت های کورش دربار بابل را بی تفاوت نمیگذاشته اند؛ و به گفته دیگر جنگ 540-539 احتمالاً  آخرین مرحله منازعاتی را که ما بدبختانه از جزئیات آنها اطلاع نداریم، تشکیل نمیداده است. و این مطلب به این معنا نیز هست که ناگهانی بودن یا برق آسا بودن پیروزی 539 به احتمال بسیار قوی یک تصور باطل بیش نیست.

از نبونید تا کورش - تضادی که به طور منظم میان رفتار ملحدانه نبونید و تقدس مآبانه کورش بسط داده شده است نیز نباید یکسره مورد پذیرش قرار گیرد. میتوان در این خصوص که قبل از سقوط شهر، مردم بابل بی صبرانه در انتظار فرشته «نجات بخش» خود بوده اند نیز شک کرد. هیچ چیز ثابت نمیکند که بالاخص، کورش با روحانیت بابل روابط دوستی برقرار کرده باشد، چنانکه در دولت ماد و در دولت لیدی نیز، پیروزی سردار پارسی را نمیتوان منحصراً از طریق عملیات خائنانه ای که راه کشور گیری را بر او هموار ساخته باشند، توضیح داد. و اما ورود «پیروزمندانه» پادشاه پارس به بابل نیز دلیل آن نیست که گفته شود مردم بابل یکسره به او پیوسته بودند؛ در اینجا نیز شکل و روش همان است که در مورد ورود اسکندر به سال 331 ملاحظه میشود؛ به این معنا که یک شهر مغلوب ناگذیر بوده است در زیر فشار تکالیفی که بر او تحمیل میشده است، سر تسلیم فرود بیاورد.

با این همه، متن استوانه به ما میفهماند که قدرت غالب چه نوع تبلیغاتی به کار گرفته است تا همکاری سرآمدان و گروه نخبگان محلی را به سوی خود جلب کند. تجزیه و تحلیل دقیق این متن، در بادی امر ما را به این موضوع متوجه میکنند که کورش خود را به اهالی بابل به منزله کسی معرفی کرده است که آمده است تا نظم الهی را که ابتکارهای نبونید به آن لطمه زده بود، بار دیگر مستقر سازد. در این متن و همچنین در متن مدیحه، پادشاه بابل مدی معرفی شده است که کیش ماه - خدا «سین» را جانشین کیش مردوک کرده است. در واقع، این مطلب معلوم است که نبونید از آغاز درصدد بوده است محراب «اهولهول» متعلق به ماه-خدا «سین» را در شهر شامی حرّان تجدید بنا کند، لیکن فقط بعد از بازگشت تیمه بود که موفق شد این طرح را به اجرا بگذارد. انگیزه نبونید از این عمل، همچنان از مقوله فرضیات است، اما در هر حال، هیچ چیز ثابت نمیکند که تجدید بنای محراب موجب روی گرداندن نخبگان جامعه بابل از پادشاه بابلی شده باشد.

از سوی دیگر، کورش خود را به مثابه بازسازی کننده ساختمان های اداری و مذهبی که یا ویران و یا به فراموشی سپرده شده بودند، معرفی کرده است. چنانکه بخشی از استوانه میگوید، نخست در بابل، کورش تفاخر میکند که قلاع و استحکامات و سایر ساختمان های بابلی را دوباره سازی کرده است. و بعد در مورد تعداد زیادی از شهرهای پادشاهی سابق بابل:

از نینوا، از آسور و همچنین از شوش، از اکد، از اشنوناک از زامبان، از متورنو و از دِر، تا مرزهای گوتیوم، مراکز مذهبی ماوراء دجله، که ساختمان های [آئینی] آن ها از زمان ها پیش در ویرانی مانده بودند، من خدایان را به آنجا که در آن میزیستند بازگرداندم و در جاهایشان برای ابدیت مستقر داشتم. من همه آدم هایشان را بازآوردم و به اقامتگاه شان رساندم. و خدایان سومر و اکد را که نبونید، به رغم خشم بزرگ خدایان [مردوک] به بابل آورده بود، من آن ها را به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، با خشنودی در معبد (Cella) های شان، در جایگاه ها، با شادمانی قلبی استقرار دادم.

در واقع، اسناد و مدارک متعددی درباره ساختمان معبدهای اوروک امضای کورش را دارند: «کورش، پادشاه سرزمین ها، دوستدار اساهیل و اسیدا، پسر کبوجیه، پادشاه مقتدر، من» در مراکز دیگر نیز به همین ترتیب است. لیکن بر این اظهارات باید از دور نگریسته شود. چه در مورد محراب اَگَده، یا حصارهای بابل، یا دروازه ای از اوروک یا زیگورات «اور» تمام این ساختمان ها، پیش از آن به وسیله نبویند بازسازی و تعمیر شده بودند؛ و در خصوص کارهای «باستان شناختی - بازسازی کننده» نبونید، اسناد بسیار وجود دارد؛ و گواهی های سندی پیرامون کارهای ساختمانی آخرین شاه بابلی کم از آنچه درباره کورش گفته میشود، نیست.

به دلیل تنوع جغرافیایی ساختمان های مورد بحث، آنچه کورش در این خصوص بیان کرده است، در درجه اول به منظور آن است که اراده خود را برای تملک سرزمین های مملکت مغلوبف آشکار سازد؛ و از طرفی، دوران پادشاهی نبونید را نیز به فراموشی تاریخ بسپارد. در یکی از بخش های استوانه، کورش تصریح میکند که در جریان کارهایی که بر یکی از دروازه های شهر شده است، اسم شاه بزرگ آسوری «آشور بنی پال» را یافته است که کورش او را به منزله یکی از پیشینیان خود معرفی میکند. این بخش بالاخص از این جهت جالب توجه است که حتی قبل از کشف استوانه کورش، نشان داده شده بود که متن آن بر اساس نمونه کتیبه «آشور بنی پال» تنظیم شده است. آشور بنی پال نیز خود یادآور میشود که در اوایل پادشاهی اش، تندیس مردوک را به شهر بابل باز آورده و از آن پس، مرتباً قربانی های لازم را انجام داده است.

 

منبع:

تاریخ امپراتوری هخامنشیان، پرفسور پی یر بریان، جلد اول، ترجمه دکتر مهدی سمسار، صفحات 121 الی 129.

 

در گفته های بریان نیز ما یک شاه دغل کار جاعل رو مشاهده میکنیم که آنجایی که نیاز میدیده نیز دست به خشونت و قتل عام زده است.

 

متن پاسخ بنده (مدیر وبلاگ مکتب رئالیسم) پیرامون واقعه فتح شهر اپیس توسط کوروش دوم هخامنشی به ادعاهای فردی که خود را امین بابادی دانشجوی مقطع دکترای تاریخ ایران باستان معرفی میکرد.

 

نکته: سخنان ایشان در تلگرام با یک واسطه به دست بنده حقیر رسیده است و خطاب به آن واسطه سخن میگویم. سخنان ایشان با فونت 16 و خاکستری رنگ است و سخنان من با فونت 16 و مشکی.

 

بهمن ماه 1401 شمسی

                                                           

درود به شما

در مورد متن:

چه کسی گفت که کوروش با دسته گل و شیرینی وارد بابل شد؟ اگر متن ادعای علمی بودن داره که خب باید مشخصاً ارجاع بده تاکیدش روی سخن چه گروه و یا پژوهشگرانی هست. چه کسی چهره خداگونه به کوروش داده ؟ نکته اینکه چهره خداگونه یعنی دارای قدرت ماورایی بودن، جاودانه بودن، پرستش شدن و اینجور مسائل. لطفا مستند بیان کنن که چه کسی چنین صفاتی به کوروش داده تا روش صحبت کنیم.

وقتی که به روی مقبره کوروش سجده میکنند (1) و امثالهم زبان به کام میگیرید یا وقتی وی را در حد یک پیامبر و شخصیتی قدیس بالا برده و زبان شما جماعت باستان پرست تکان نمیخورد به نقد این حرکات مضحک بدیهی است که به ذهن متبادر میشود هیچگونه مخالفتی ندارید با این خرافات و جهل قرن بیست و یکمی.

1. https://www.dalfak.com/w/aq6eu

 

در مورد ترجمه کتیبه نبونئید چند ترجمه متفاوت از این کتیبه در سالهای مختلف ارائه شده که امروز پرکاربردترین ترجمه از گریسون هست چرا که ایشون مجموعه ای از کتیبه های بابلی رو ترجمه کردن و این کتیبه هم به این شکلی که پژوهشگران یادشده در این متن آوردن، ترجمه کردن. اما مدتی بعد و در سال ۲۰۰۷ دکتر شاهرخ رزمجو برای بررسی دقیق تر این کتیبه سراغ پروفسور لمبرت پژوهشگر نامدار حوزه تاریخ میانرودان رفت تا به طور خاص روی این بخش کتیبه متمرکز بشه.

لمبرت به طور خاص بر دو واژه ی نیشو و داکو در این کتیبه تاکید میکنه

واژه نخست رو گریسون و برخی دیگر معادل مردمگرفته بودن و در نتیجه از نظر اونها، مردم اکد بودن که توسط سپاه کوروش کشتار شدن؛ به گفته لمبرت این واژه معانی مختلفی داره که یکی از معانیش مردم، و دیگری سپاه و نیروی نظامی هست؛ بنابراین اینجا الزاما مردم مدنظر نیست بلکه با توجه به اینکه از اکد یعنی کل منطقه صحبت شده، منظور نمیتونه مردم اپیس به تنهایی باشه بلکه منظور باید سپاه اکد در حالت کلی باشه وگرنه اینجا باید نیشوی اپیس میومد نه نیشوی اکد

مورد بعد واژه داکو هست؛ این واژه درواقع در اصل به معنی شکست دادنهست و ترجمش به کشتار و قتل عام از نظر لمبرت اغراق هست

در نتیجه لمبرت مجدداً این بند از رویدادنامه ی نبونئید رو اینجوری ترجمه می‌کنه :

در ماه تیشری زمانی که کوروش در اپیس با سپاه اکد نبرد کرد، در کرانه ی دجله، سربازان اکد عقب نشستند، او (کوروش) سربازان اکد را غارت کرد و شکست داد

اما باید توجه کرد که این فقط ترجمه بندی از رویدادنامه ست و هنوز طبیعی هست که برخی پژوهشگران به جای ارجاع به این ترجمه به سراغ کار قدیمی تر گریسون که جامع هست برن اما الزاما به معنی صحیح بودن اون متن نیست

در مورد ترجمه لمبرت بسیار آشکار هست که خب نبرد با سربازان بوده و شکست و غارت اردو هم متوجه سربازان بوده که طبعا در جنگ طبیعی هست

نکنه کوروش باید کار دیگری می‌کرد ؟!

1. پاسخ این تحریف و جعل آشکار را دراین لینک داده ایم بصورت مفصل و با استناد به نظر بیش از بیست دانشمند [این لینک، آدرس همین پست است که شما دارید مشاهده میکنید]:

https://offer13.blog.ir/post/173

2. محض اطلاع غارت بعد از عقب نشینی سربازان در ترجمه لمبرت رخ میدهد، یعنی سربازان عقب نشینی میکنند کورش روی به غارت می آورد.

3. اینکه کلمه داکو در اصل به معنای شکست دادن است دروغی بس بزرگ و فاقد سندیت است، مت واترز در اینباره به صراحت عنوان میکند که لغت داکو هم معنی شکست و هم معنی کشتار میدهد و بهیچ وجه معنای اصلی اش را شکست ذکر نمیکند بعلاوه اینکه اشاره میکند در ترجمه های جدید این معنی شکست لحاظ شده [منظورش مشخصا ترجمه لمبرت است] و همین نشان میدهد تا قبل از ترجمه لمبرت اساساً همان کشتار و کشتن لحاظ میشده است. بنابراین شما باید سند ادعای باطل خود را ارائه بدهید.

و اما برویم سراغ سخنان مت واترز:

وی ابتدا بر اساس ترجمه خانم کورت البته با لحاظ کردن ابهامات مد نظر خودش ترجمه بند مد نظر ما در رویدادنامه را اینطور مینویسد:

In the month Tashritu (late September–early October), when Cyrus did battle at Opis on the Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad retreated. He carried off the plunder and defeated (or killed?) the people. On the fourteenth day Sippar was captured without a battle.

 

سپس به بیان ابهامات پرداخته و میگوید:

The passage requires some commentary. Modern translations of it often differ in significant details, owing to the frequent gaps, concise phrasing, and nuanced vocabulary of the text. For example, after his victory at Opis in 539, Cyrus defeated, or killed (even “slaughtered” in some translations), the Babylonian army, or (in some translations) the Babylonian people. The translation chosen obviously colors the tenor of Cyrus’ victory. Interpretation of Cyrus’ actions may take different turns based on how certain Akkadian words are translated in context.

در نهایت در پاورقی ابهام مد نظر خود پیرامون دو عنوان مردم و کشتار را اینطور بیان میکند و متذکر میشود وی از ترجمه خانم کورت استفاده کرده است:

Nabonidus chronicle, column iii, lines 8–28. The verb (Akkadian dakû) has a range of meanings— to kill, to fight, to defeat, etc.—and modern translations thus differ. Similarly, for line 14, the term for “army” (from the cuneiform sign ERÍN, a logogram for Akkadian ummānu) can also be translated as “people” or “populace.” Cf. translations of Grayson 1975a: 109–11; Glassner 2004: 236–39; Kuhrt 2007a: 50–51; and Lambert 2007. The translation here is adapted from Kuhrt’s.

البته یک نکته ای که سخنان مت واترز داشت این بود که این فرد مقوله اینکه کشتار کار نبونئید باشد را حتی بعنوان ابهام مطروحه نیز بیان نمیکند و سطحی و بی اعتبار بودن دیدگاه امثال ارفعی را نشان میدهد.

Refrence:

King of the World, The Life of Cyrus the Great. Waters, Matthew W. United States of America by Oxford University Press 2022, DOI: 10.1093/oso/9780190927172.001.0001. Pages 91 & 219.

در نقد سخنان مترز همین کافیست که 1) وی به دیدگاه های جدید امثال اسپک آگاهی نداشته و 2) از لفظ جمع استفاده میکند برای ترجمه های نوین اختلافی بقول خودش در حالیکه فقط یک ترجمه مغایر با ترجمه کورت و گریسون و... [ترجمه رایج معتبر] وجود دارد [تا جایی که ما ترجمه ها را دیدیم] و آنهم ترجمه لمبرت است [ادعای اوپنهایم را که اساسا از بیخ و بن باطل است حتی از مورد لمبرت بیشتر]. 3) اینکه مشخص نمیکند لغت نیشو یا داکو در کدام یک از کتیبه های جنگی یا بطور کل شبیه رویدادنامه نبونئید بعنوان شکست دادن و سربازان آمده اند؟ متأسفانه واترز هیچ تحقیقی ولو دست چندمی هم نداشته و صرفاً به نظرات لمبرت و امثال کورت آگاه بوده ولی همین حداقل برای این بخش از مبحث ما کفایت میکرد که حتی واترز هم که به دیدگاه مخالف واقف بوده عنوان میکند معنای اصلی داکو شکست دادن نیست و بر طبل رسوایی هرچه بیشتر این جماعت باستان پرست میکوبد.

4. ترجمه قدیمی؟ ارجاع من به مقاله 2014 هست ارجاع شما به سال 2007، تازه خود لمبرت هم اولین نفر نیست قبل از وی ویسهوفر گفته کوروش سربازان را کشته و نه مردم، پس شما در عهد عتیق و عصر حجر مانده اید نه ما که جدیدترین آراء و نظریات را ملاک قرار دادیم.

 

به اضافه اینکه برخی پژوهشگران مثل خانم کورت (که متاسفانه چند روز پیش درگذشتن) کلا دید دیگری به تاریخ دارن و به نوعی استمرار بین نظام های سیاسی باورمند هستن. خانم کورت درواقع فتح بابل به دست سارگون دوم آشوری، کوروش پارسی و اسکندر مقدونی رو سه فرایند مشابه ارزیابی کرده و سعی کرده که شباهت های این موارد رو از منابع استخراج کنه و دلیل تاکید ایشون و کلا برخی پژوهشگران باورمند به این مکتب (مثل وان در اشپک [اول اینکه نام ایشون هلندی هست و تلفظ هلندی نام وان در اشپک هست و اسپک انگلیسیش هست به هرحال هر دو استفاده میشه. در گوگل ترنسلیت واژه رو سرچ کنید در زبان هلندی و با بلندگو تلفظش رو بشنوید صدایی تقریبا بین س و ش هست]) به ترجمه گریسون همین هست.

شما اسیر کذبیات شدید، اولاً محض اطلاع فقط سارگون دوم نه و اپل آیدین دوم نیز است که آملی کورت با استناد به کتیبه هایشان ابتدا شباهت کتیبه های هردو دشمن را نشان میدهد نسبت بهم (آیدین و سارگون دوم) و سپس هردو را نسبت به کوروش نشان میدهد، حال شمای باستان پرست به چه حقی میگویید سخن کوروش درباره خودش و نبونئید عین حقیقت است ولی ادعای سارگون دوم کذب است؟ اگر اینطور باشد پس ادعاهای همه شاهان درباره خودشان و فتوحاتشان عین حقیقت است!! این سخن کذب و ادعای فاقد سند را کدام دانشمندی بیان کرده که شما جرئت کردید به زبانش بیاورید؟.

اما برای اسپک:

اشپک نه و اسپک. کلمه Spek کجا در هلندی ش تلفظ میشود؟!. استفاده از تلفظ صوتی گوگل ترانسلیت گرچه راه کاملا صحیحی نیست ولی بازم صدای س می‌دهد، خواهشا علم لغت شناسی را هماننده تاریخ تحریف نکنید دیگر. گوگل ترانسلیت هم صداس س را برای Spek عنوان میکند برای زبان هلندی (Dutch Language). شما حتی تلفظ صحیح نام این فرد را نیز بلد نبوده و از آن بدتر اصرار بر اشتباه خود دارید!!.

 

اما باید توجه کرد که ما جز رویدادنامه نبونئید دو گزارش مهم دیگر هم از این نبرد داریم؛ یکی گزارش هرودوت و دیگری بروسوس کلدانی که در هر دو به شکست ارتش اشاره میشه ولی خبری از کشتار مردم نیست؛ به خصوص باید توجه کرد که بروسوس کلدانی به خط میخی اکدی آشنا بود و خودش از منابع بابلی مستقیم بهره می‌برد و حتی  کرولاین ورزگرس تاکید میکنه که بروسوس به طور اخص از کتیبه های نبوکدنذر دوم و نبونئید استفاده کرده !.

اشاره به نبرد کوروش با بابلیان پیش از فتح شهر بابل درواقع اشاره به نبردی هست که با ارتش کشور بابل در نزدیکی اپیس شکل گرفته و ما نبرد دیگری نمی‌شناسیم.

چرا به مورخین عهد باستان رحم نمیکنید؟ تحریف اسناد باستان شناسی کم بود تحریف سخنان مورخین هم اضافه شد؟ هرودوت و بروسوس و گزنفون هر سه به صراحت به فتح شهر بابل بدون صلح اشاره کرده اند و سخنشان پیرامون اپیس نبوده است:

بروسوس کلدانی:

https://offer13.blog.ir/post/570

هرودوت:

https://offer13.blog.ir/post/462

گزنفون:

https://offer13.blog.ir/post/461

همچنین پروفسور داندامایف پیرامون روایت هرودوت و بروسوس میگوید:

باید در نظر داشت که تقریبا تمام متونی که از کوروش ستایش می کنند جنبه تبلیغی دارند و لازم است که بادقتی خاص مورد پژوهش قرار گیرند. زیرا آنها توسط کاهنان بابلی نوشته شده اند آن هم به هنگامی که کشورشان به دست ایرانیان تسخیر شده بود. نوشتن آنها هم به فرمان شاه جدید یا یکی از زیر دستانش صورت گرفته است.

بعلاوه این متون بسیار زودتر از کتیبه های بابلی آشوربانی پال نوشته شده اند.

روایات هرودوت درباره سقوط بابل و نیز اشارات بروسوس، بنا به دلایلی ما را به فکر می اندازد ،که با قبول تمام مطالب نوشته شده در کتیبه ها که توسط کاهنان بابلی تنظیم شده اند، نکند که خود ماهم اسیر و قربانی تبلیغات کوروش شده باشیم.

نابونیدوس در کتیبه های خود نوشته است که در دوران سلطنت وی، بابل در رفاه بود و دشمنانش از میان رفتند.

منبع:

تاریخ سیاسی هخامنشی، ترجمه فرید جواهر کلام، صفحه ۷۳

 

خود اینها به ترجمه قدیمی و مشکوک بندی از رویدادنامه استناد میکنن که اتفاقا بعد از فتح بابل توسط کوروش و توسط کاهنان نوشته شده بعد میگن نوشته های کاهنان درباره کوروش جنبه تبلیغی داره ! پس شما به چه استناد می‌کنید ؟ همین یکجا رو برای استفاده شما گذاشتن و بقیش رو تبلیغ کردن ؟!

شما توانایی خوانش متون فارسی رو دارید؟  مدام «ما ما« نگویید، من و شما حق اظهار نظر شخصی نداریم، فقط اسناد باستان شناسی و سخن مورخین و دانشمندان، تمام. چقدر کذبیات!! یک سند بیاورید ببینم کسی گفته است کاهنان بدون توجه به کوروش این رویدادنامه را نوشته اند یا نه؟ طبیعتاً اظهار نظر هرکسی بر علیه خودش نافذ و عموماً مورد قبول است اینجا هم عنوان شده کوروش دوم کشتار انجام داده بنابراین دلیلی نداریم بگوییم تبلیغاتی است گرچه مشابه داریوش اول که به کشتار مخالفان خود که پارسی و عیلامی و بابلی و پارتی و... بودند طبیعی است کوروش این مقوله را نقد علیه خودش نداند. ترجمه قدیمی و مشکوک چه صیغه ایست؟ چند سال قبل از لمبرت ویسهوفر نظرش این بوده این ایده حتی از آن لمبرت هم نیست و ایضاً رفرنس های ما فی المثل برای اسپک از سال 2014 حتی هست نه 2007 لمبرت. تحریف و دروغ دو بال جدا نشدنی خفاش باستان پرستی است.

 

خود وان در اشپک در مقاله ای که درباره کوروش نوشته و ایشون نادانسته فقط بهش ارجاع داده صراحتا در صفحه ۳۲ پاورقی ۱۷۴ اعلام کرده که واژه نیشو میتونه معنی سرباز رو هم بده !

وان در اشپک مقاله ای درباره کوروش می نویسه که البته من هم بهش اشاره کردم و اونجا سعی می‌کنه همون نظر هم راستا با خانم کورت رو بده و اونجا اعلام می‌کنه که با نظر لمبرت درباره نیشو مخالفه ولی در عین حال درباره واژه داکو حرفی نمیزنه

جالبه همونجا وان در اشپک صراحتا میگه هرچند این تفسیر ممکنه، ولی نظر من بر خلافش هست و بعد تحلیل خودش رو میگه

نتیجه اینکه ما با دو ترجمه متفاوت از متن مواجه هستیم که پژوهشگران مختلف بر سرش اتفاق نظر ندارن و بنابراین باید سراغ منابع موازی رفت مثلا گزارش هرودوت و بروسوس

ایشون بعد از ترجمه لمبرت میاره که:

Though this interpretation is possible, i find it unlikely

و بعد نظر خودش رو درباره واژه نیشو میاره هرچند از واژه بسیار مهم داکو باز حرفی نمیزنه

ضمن اینکه صراحتاً میگه

Altough nišu exceptionally can mean soldiers

ولی بعد نظر خودش رو میاره که مخالفه با این تفسیر

پروفسور وان در اسپک هفت سال بعد از انتشار متن لمبرت که اونم به نوعی کپی از متن ویسهوفر بود در مقاله ای مفصل به سال ٢٠١۴ به صراحت افشا میکنه ترجمه لمبرت صحیح نیست و در کتیبه های جنگی دیگر همواره nisu به معنای مردم آمده است:

طبق رویدادنامه نبونیید کوروش، مردم اوپیس را قتل عام کرده است.

he could only achieve this after having defeated the Babylonian army at Opis and having slaughtered the people, again according to the Nabonidus Chronicle

ایشان در نقد نظریه لمبرت که مردم nisu را سپاه معنی کرده است می نویسد که چنین مطلبی غیر محتمل و نادرست است و nisu در رویدادنامه نبونیید معنی مردم می دهد.

در ادامه می نویسد:

در کتیبه های جنگی  دیگر nish همیشه معنی مردم می دهد مانند رویدادنامه بطلیموس سوم.

Reference:

Cyrus the Great, Exiles and Foreign Gods A Comparison of Assyrian and Persian Policies on Subject Nations، R.J. van der Spek

بنابراین گفتار لمبرت مستند نبوده و دارای مصداقی در کتیبه دیگری نیست، نویسنده رویدادنامه میتوانست از عنوان سپاهیان استفاده کند بجای مردم و نیازی نداشت عنوانی مختص مردم را بیاورد.

من همچنان یک کتیبه میخواهم که در آن نیشو به معنای سپاهیان یا سربازان ترجمه شده باشد؟ فقط یک کتیبه؟ خود اسپک بعنوان معنای فرعی سرباز را برای نیشو تأیید کرده باشد به صراحت اما میگوید در کتیبه های جنگی همیشه معنای مردم داده است باز جدای از این در دیگر رویدادنامه ها هم که کینگ ترجمه شان کرده معنای مردم میدهد بنابراین مادامی که یک کتیبه فقط یک کتیبه [خود اسپک هم به کتیبه ای ارجاع نمیدهد برای معنایی غیر از مردم برای نیشو] ارائه ندادید بیجا میکنید بگویید در ترجمه کتیبه ها معنای مردم نیز میتواند بدهد!!.

ضمناً کجا دو ترجمه متفاوت؟ ما با یک ترجمه تحریف شده و سه نفر [ترجمه لمبرت + ویسهوفر و بادامچی و رزمجو] در مقابل دو ترجمه صریح و هجده نفر دانشمند مواجهیم، لیست دانشمندان را حداقل نگاه میکردید. برای خود نیشو هم که حتی اوپنهایم و دیگران نیز قبول کردند معنای مردم میدهد.

 

ضمن اینکه درباره اینکه چرا برخی پژوهشگران همچنان به ترجمه گریسون مراجعه می‌کنن هم توضیح دادم. به هیچ عنوان تاکید چند پژوهشگر نشان دهنده چیزی نیست و هر مطلب باید با تکیه بر اسناد و شواهد خودش بررسی بشه

کذب محض است این ادعا، شما با کدام دلیل متن رویدادنامه را رها کرده و وقتی هیچ مورخی درباره نبرد اپیس و جزئیاتش سخنی نگفته و تنها آنهم بر اساس نظر بریان اشاراتی کلی هست میخواهید بالکل آنرا در اینجا نادیده بگیرید؟، متن رویدادنامه هویداست. همچنین ترجمه گلسنر هم تأیید کننده ترجمه گریسون هست که خب شما سواد لازم را نداشتید آنرا ببینید اینرا نیز ما باید به شما بفهمانیم که فقط ترجمه گریسون نیست.

 

بریان هم که صراحتا غارت و کشتار رو متوجه مقاومت کنندگان میدونه و صفحه بعد خیلی صریح تر میگه که  سپاه نوبابلی بود که مقاومت کرد. از کوروش تا اسکندر تاریخ شاهنشاهی ایران، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: توس، صفحه ۶۹، ۷۰. شما فقط عکس از صفحه اول اوردید که میگه همه کسانی که قصد پایداری داشتن کشته شدن ولی صفحه بعد که میگه این پایداری رو سپاه نوبابلی انجام داد (نه مردم) رو ندیدید یا نخواستید که ببینید

خب طبیعیه که در جنگ سربازان کشته میشن

چقدر تحریف؟ حداقل به بریان رحم میکردید، وی به صراحت میگوید هرآنکس که مقاومت کرد کشته شد و اینرا با ارجاع به رویدادنامه عنوان میکند، جلوتر اما تحلیل خودش را عنوان میدارد و میگوید قتل عام کوروش نشانگر مقاومت سپاه بابل است، همین. این چه ربطی به عدم کشتار مردمی که مقاومت کرده باشند داشت؟ چه ربطی داشت وقتی خود بریان میگوید هرکسی که مقاومت کرد کشته شد و ابداً عنوان سپاهیان را تأیید نمیکند. جلوتر هم چون دارد راجع به سپاه بابل حرف میزند میگوید این قتل عام نشانگر مقاومت آن سپاه هم هست، حداقل به کتاب بریان رحم میکردید چرا آنرا تحریف کردید؟.

 

هرودوت و کسنفن داده هاشون متاخر هست و از منابع شفاهی شنیدن؛ البته تکیه من اینجا بر متن هرودوت و بروسوس بود و اینها هم مشخصا اشاره به یک نبرد مهم پیش از فتح بابل دارن؛ کار مورخ اینجا تحلیل هست نه عیناً پذیرفتن گزارش های مورخان قدیمی. تنها نبرد بزرگی که پیش از فتح شهر بابل می‌شناسیم نبرد اوپیس هست و هرودوت اگر اشاره به نبرد دیگری کرده بود قاعدتاً باید از نبرد اوپیس هم سخن می‌گفت که از دید منبع بابلی نبرد مهمی تشخیص داده شده؛ هرودوت اطلاعاتش رو چند نسل بعد از بابلیان گرفته

گویا شما سواد تاریخی لازم را ندارید یعنی چه تنها نبرد همین است؟ این کذبیات را از کجایتان در می آورید که در کتاب هیچ دانشمندی پیدا نمیشود؟ از کی تابحال سخن سه مورخ را باطل میکنند بدون هیچ گونه سندی؟ اگر از منابع شفاهی شنیدن هر سه این مورخین [گزنفون و هرودوت و بروسوس] پس تو و امثال تو زین پس بیجا میکنید کلمه ای به اینان ارجاع میدهید، پس همان منبع شفاهی هم کشتار را فراموش کرده بگوید!! اگر اینکه گفته بابل با نبرد فتح شده دروغ بوده اشتباه بوده و فراموش کرده یا اشتباه کرده بگوید اپیس بوده نه بابل پس اینی هم که کشتار را نگفته اشتباه همان منبع بوده است و فراموش کرده بگوید کشتار بوده است، دیدید چه راحت در دهان شما زده میشود با استدلال خودتان؟.

وقتی یک مورخ سخن کذب شما را تایید نکرده و سندی هم ندادید روی چه حساب میگید سخنتون بر اساس نظر مورخان هست؟ خب سند خواستم چرا ارائه ندادید؟.

 

شما حق اظهار نظر شخصی ندارید نه من! من متخصص تاریخ ایران باستان هستم؛ شما چه؟

اگر توانش رو دارید مثل من متخصص بشید وگرنه نمیتونید من رو از این امر باز بدارید، نه شما و نه هیچ کس دیگر؛ اما حرف من کاملا به بحث مرتبط بود شما احتمالا نفعتان در متوجه نشدن هست وگرنه شما دارید میگید کوروش و پارسیان تحریف کردن و بعد میگید اینجا سخن از کشتار مردم هست؛ خب اگر تحریف کردن پس چجوری سخن از کشتار هست و اگر سخن از کشتار هست پس چی رو تحریف کردن؟! شما قطعا از نظر پژوهشگران درباره لایه نگاری نگارش متن رویدادنامه آگاه نیستید؛ این رویدادنامه بعدها بازنویسی شده و نسخه ای که در دست داریم مربوط به بازه زمانی بین دوره حکومت اردشیر دوم هخامنشی تا دوره اشکانی هست!

تحریف با جعل فرق دارد با سواد، تحریف با دروغ فرق دارد باهوش، وقتی میگیم جعلیات کوروش است یعنی آن زمان که نبونئید فرمانروا بوده کاهنان مطالب جنگ را مینوشتند وقتی هم که کوروش پادشاه شد زیر نظر وی مینوشتند و طبیعتاً چیزی را نوشتند که باب میل وی بوده، فهم این سخن بود؟ سخنشان دروغ هم نبوده که حتی کاهنان بخواهند بعد از تسخیر بابل توسط کوروش حذفش کنند و کماکان باقی ماند و تنها از بعد از اسارت نبونئید به خواست کوروش مطالب را نوشتند که از مقایسه با کتیبه های اپل آیدین دوم و سارگون دوم و گفته های سه مورخ مشهور یعنی هرودوت و گزنفون و بروسوس کلدانی میفهمیم دروغ بوده، سندی ازین واضحتر؟.

از کی تابحال یک دانشجوی دکتری شده متخصص؟! با چه معیاری همچین ادعای کذبی کردید؟ بیارید یک مقاله در ژورنال های بین المللی ببینیم منتشر کردید یا نه؟ این ادعای گزاف را با چه متر و معیاری کردید؟ اینطور باشد تک تک دانشجویان مقاطع ارشد و دکتری و کارشناسی و دیپلمم متخصص ان، صرف دو تا کتاب خواندن و چندی واحد دانشگاهی ساده پاس کردن [گویا دانشگاه هاروارد تحصیل میکند اینطور مدعیست] کسی متخصص میشد باید میگشتیم دنبال غیر متخصص در جامعه نه متخصص!!!!!.

 

کتاب تاریخ سیاسی هخامنشیان از داندامایف ترجمه فرید جواهر کلام صفحه ۷۳ پاراگراف سوم صراحتاً داره میگه در سال ۵۴۴ پیش از میلاد زنی برای گرسنگی دو پسرش رو به بردگی فروخت؛ کوروش چه سالی بابل رو فتح کرد؟ وقاحت هم حدی داره! ضمن اینکه نظر داندامایف حتی واضح تر در کتاب تاریخ ایران از باستان تا امروز از نویسندگان مختلف در صفحات  ۷۷ و ۷۸ آمده

هرودوت هم میگوید از بعد تسخیر بابل بدست پارسها چنان بدبخت شدند این مردم که دختر خودشان را واگذار میکردند (کتاب یکم بند 196: دختران پس از فتح بابل به دست کوروش به خودفروشی و مردم نیز به بدبختی و تنگ دستی دچار شدند.) و ایضاً داندامایف بر اساس چهار هزار سند قانونی و اقتصادی از کتیبه های بابلی سخن از وضعیت اقتصادی خوب مردم بابل در زمان نبونئید میزند که نشان میدهد مردم بابل بهیچ وجه در معرض فشار یا... نبودند قبل از تصرف سرزمینشان توسط کوروش دوم (تاریخ سیاسی هخامنشیان صفحه 73 ترجمه جواهر کلام) بعد شما فقط با استناد به یک نقل قول در مقابل این همه کتیبه و سخن هرودوت میخواهید دلیل اقامه کنید؟ تازه آن یک نقل قول هم صرفاً به یک مورد تنها اشاره کرده نه مرتبط با کلیت وضع مردم بابل در زمان نبونئید ولی کتیبه های دیگر وضعیت نسبی اقتصادی کلی بابل را نشان میدهند، مرغ پخته به خنده در می آید ازین قیاس باطل. بنابراین من هم از همان کتاب داندامایف با استناد به چندین کتیبه سند گذاشتم از نظر اقتصادی وضعشون خوب بوده، چرا این رو ندیدی تحریف گر؟ یک نقل قول ساده شده علیه این کتیبه ها؟ با چه معیاری؟ با چه دلیلی؟ نخندانید ما رو. عین این می ماند که کسی یک کارتون خواب را در آمریکا نشان کند و بگوید چه نشسته اید اقتصاد آمریکا از اقتصاد ایران افغانستان ضعیف تر است!!! امان از جهل مرکب.

 

اتفاقا پژوهشگران دیگر هم نظرات مختلفی دادن؛ شما هم اگر ذره ای با مطالعات آشنایی داشتید متوجه می‌شدید که از این کتیبه چندین ترجمه مختلف در دست هست. مثلا شهبازی (کتاب جهانداری کوروش صفحه ۳۰۲) و ریچارد فرای در کتاب میراث باستانی ایران صفحه ۱۳۳ کشتار رو توسط نبونئید می‌دونن و در کتاب تاریخ بابل لئونارد کینگ ترجمه خانم بهزادی صفحه ۲۷۲ هم صحبت صرفا بر سر شکست سپاه هست نه کشتار مردم؛ در کتاب تاریخ کمبریج بابل ترجمه تیمور قادری صفحه ۹۶ از تامپسون هم صحبت از شورش مردم علیه نبونئید هست؛ و دقیقا همین رو ژرار ایسرائل در کتاب کوروش بزرگ ترجمه ثاقب فر صفحه ۱۸۱ میگه؛ استروناخ هم در کتاب پاسارگاد در صفحه ۳۷۵ همین رو تکرار میکنه و کشتار رو متوجه نبونئید میدونه! اوپنهایم در تاریخ ایران کمبریج جلد دوم بخش هخامنشیان ترجمه ثاقب فر صفحه ۴۱۹ به صراحت میگه کشتار متوجه سربازان بود نه مردم. دو مورد بادامچی و بریان رو هم قبلا گفتم؛ پس چطور شما میگید فقط دو نفر ؟! خب البته این به خاطر عدم مطالعه و صرفا کپی کردن هست

چرا مخاطب را هماننده خودتان اسیر غبار و مه مغزی باستان پرستی فرض کردید؟ دیگر هرکسی میداند شورش مردم بر علیه نبونئید فقط بر اساس ترجمه اوپنهایم از رویدادنامه است بنابراین «شهبازی و فرای و ایسرائل و استروناخ» از همان اوپنهایم تبعیت کردند و ترجمه جدا ارائه ندادند، آقای دروغگو اگر دادند بر اساس رفرنس از آثارشان نشان بده. کینگ هم خودش از مترجمین کتیبه های بابلی است و ارجاع بده در کدام اثرش ترجمه ادعایی تو را آورده در حالیکه در کتاب دیگری که در انتهای لینک کشتار اپیس توسط کوروش در وبلاگ نیز قرارش دادم برخی رویدادنامه های بابلی را ترجمه کرده که جالبه در تمام آنها Nisu را به مردم برگردانده است و اتفاقا از همان کتاب برای رد سخنان لمبرت میتوان به سادگی بهره برد. بنابراین بجای سخن بی ربط گفتن اگر توانایی اش را دارید از لئونارد کینگ رفرنس بدهید که رویدادنامه را ترجمه کرده باشد و نظرش این چنین باشد، ندارید؟ پس بیهوده سخن کذب نگویید طبیعتاً وقتی ورود به ترجمه رویدادنامه نکرده است و یا حتی در اثرش اشاره هم نکرده است که بر اساس رویدادنامه صرفاً شکست بوده، سخنش هم در این رابطه محل استناد نیست. درباره تاریخ کمبریج هم محض اطلاع رفرنس دیگری است از همان تاریخ کمبریج که کشتار مردم اپیس توسط کوروش را تایید کرده است.

اما برای دیدگاه اوپنهایم متاسفانه اصلا کلمه شورش در رویدادنامه وجود ندارد فلذا از اساس باطل است کشتار متوجه نبونئید بشود که اینرا آملی کورت هم حتی متذکر میشود، شما اگر سواد علمی مرتبط و لازم را دارید در مقابل بیست دانشمند ما که از ترجمه گریسون و گلسنر تبعیت کرده اند یک لیست ولو پنج نفره بیاورید؟ وقتی نمیتوانید سخن کذب نگویید سنگین ترید. وقتی هم مترجم به دلخواه از خودش کلمه ای اضافه میکند طبیعتاً ترجمه اش در آن قسمت باطل است.

 

خب البته زمانی که دروغ شما برملا میشه مشخصه که سعی می‌کنید با تمسخر خودتون رو رها کنید ولی خب دست کم در گوگل مقالات من رو سرچ کنید تا بفهمید چه کاره هستم! (البته مطلقاً نظر امثال شما برای من مهم نیست؛ صرفاً برای آگاهی خودتون گفتم!)

شما یک مقاله منتشر شده در ژورنال بین المللی نداشتید، کمتر از انگشتان دست مقالاتی بعضاً آغشته به تحریف داشتید که سر هریک از آنها حاضر به مناظره هستم، در همین مورد هم که فاقد سواد تاریخی لازم بودن شما را اثبات کردیم. یعنی چه که تا فردی دو تا مقاله بی اعتبار ارائه فکر میکند کاره ای شده است؟ اگر اینطور هست که آنهایی که در ژورنال های معتبری همچون نیچر و لنست و براین و... مقاله میدهند که دیگر باید خود را خدا بدانند!! چقدر باید یک باستان پرست متعصب و از همه بدتر مغرور باشد؟.

 

من صرفاً به احترام دوستمون پاسخ دادم ولی خب حسرت وقت از دست رفتم رو می‌خورم

از این پس پاسخ رو فقط حضوری میدم؛ وقت زیادی برای امثال شما تلف کردم

این لیست پژوهشگران مطرحی که به صراحت گفته اند کوروش مردم را میکشد و نه سپاهیان که اجماع کم نظیری را نشان میدهد:

مارک وان د میروپ - استفان دالی - پروفسور لوید لولین جونز - آلبرت تن آیک اومستد - جان مانوئل کوک - دکتر پرویز رجبی - استیون برگ - والتر هینتس - داندامایف - ژان گلسنر - پی‌یِر بریان - ماریا بروسیوس - کتاب «تاریخ باستان» از تألیفات دانشگاه کمبریج - آمِلی کورت - لیزبت فرید - بیل آرنولد - ترئور روبرت برایس - مایکل لمونس - پاول آلن بیولی - آلبرت گریسون.

بعد با یک لمبرت و ویسهوفر [رزمجو و بادامچی عیناً از لمبرت تبعیت کردند بدون اینکه بتوانند پاسخ انتقادات را بدهند]، میخواهید بگید این همه دانشمند و تاریخدان و... اشتباه میکنند؟!!. جواب انتقادات ما در پست وبلاگ را نیز ندادید.

 

به امید رسیدن به راستی و آزادی در ایران

وقتی یک فرد که چندین دروغ و تحریف از وی گرفتیم سخن از راستی و آزادی میزند باید به حال آن آزادی مد نظر وی افسوس خورد که چه خفقانی در آن خواهد بود، بقول دکتر پرویز رجبی «اگر ایران دست ِ “کورش پرستان” بیفتد، خون ها خواهند ریخت و قلم ها خواهند شکست (2)»

2. http://www.raherasti.ir/5568

من مستند دروغ هاتون رو اثبات کردم، سندی هست مشتاقم ببینمش (که با این پیام و مظلوم نمایی نشان دادید هیچ سندی ندارید در نقد مدارک من).

 

جمع بندی:

این لیست متخصصینی که تأیید کردند در رویدادنامه نبونئید نیشو معنای مردم میدهد و سخن از کشتار است:

مارک وان د میروپ - استفان دالی - پروفسور لوید لولین جونز - آلبرت تن آیک اومستد - جان مانوئل کوک - دکتر پرویز رجبی - استیون برگ - والتر هینتس - داندامایف - ژان گلسنر - پی‌یِر بریان - ماریا بروسیوس - کتاب «تاریخ باستان» از تألیفات دانشگاه کمبریج - آمِلی کورت - لیزبت فرید - بیل آرنولد - ترئور روبرت برایس - مایکل لمونس - پاول آلن بیولی - آلبرت گریسون - سیدنی اسمیت - لئو اوپنهایم - شاهپور شهبازی - ریچارد فرای - دیوید آستروناخ - عبد المجید ارفعی.

 

لیست فوق منهای «اوپنهایم - ارفعی - شهبازی - فرای - آستروناخ» میشود افرادی که کشتار را متوجه کوروش میدانند نه نبونئید.

 

اینم لیست افرادی که معتقدند نیشو معنای سرباز میدهد:

یوزف ویسهوفر - ویلفرد لمبرت - شاهرخ رزمجو - حسین بادامچی

 

ادله طرفین را نیز نقل و نقد و بررسی کردیم و نشان دادیم دیدگاه موجه و معتبر همان دیدگاه بیست متخصصی هست که کشتار مردم را متوجه کوروش دوم هخامنشی میدانند در مقابل دیدگاه پنج نفری که کشتار مردم را متوجه نبونئید میدانند و چهار نفری که کشتار مردم را بالکل قبول ندارند. در اینجا هم برخی از جدید ترین دیدگاه گردآوری شده که نشان از عدم تغییر حقیقت نزد دانشمندان این حوزه در طول چند دهه است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۲۱

نظرات (۱)

به توی عرب پرست ربطی ندارد تو برو اولاً تاریخ عرب های سوسمار خور رو بخون همین خودتان اعراب آمدید و ایران را ویران کردید و سرزمین آنها را گرفتید و خیلی از مردم ایران را قتل عام کردید که الان هم خیلی به آن افتخار میکنید 

پاسخ:
- من متذکر شدم خدمت شما عرب یا ملخ یا... نمیپرستم، وجودی را میپرستم که آفریننده من و شما و این جهان است.

- برای فتح ایران توسط اعراب اشتباه میکنید، کمی دقیقتر نگاه کنید متوجه خواهید شد برخی از مواردی که در رابطه با آن بیان میکنند تحریف تاریخ است: بنگرید به اینجا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی