تصرف بابل، از رویدادنامه نبونئید تا گواهی مورخین
بسم الله الرحمن الرحیم
But I′m a bad liar, bad liar ... war is all you’ll find
بر اساس بند های 12 الی 19 ستون سوم رویدادنامه نبونئید که مربوط به سال هفدهم پادشاهی این شاه بابلی میشوند کوروش دوم پس از شکست ارتش بابل در نبرد شهر اپیس و کشتار مردم اکد، بدون مقاومتی سیپار را تصرف و پس از آن مؤفق میشود بدون نبرد و با استقبال مردم وارد بابل شود و بدین ترتیب انقراض امپراطوری بابلی نو را رقم بزند. جدای از عیوب اساسی که استناد به این رویدادنامه بهمراه دارد و پیشتر مفصل بدان پرداخته ام (نک: عیار تاریخی رویدادنامه نبونئید (2))، در اینجا میخواهم از منظر سه مورخ بزرگ عهد باستان یعنی هرودوت (قرن پنجم پیش از میلاد) و گزنفون (قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد) و بروسوس کلدانی (قرن سوم پیش از میلاد) جریان تصرف بابل را بررسی کنم. البته پیشتر بطور جداگانه روایت های این سه مورخ را منتشر کرده بودم لکن در این پست یکجا به قیاس آنها با رویدادنامه نبونئید میپردازم و نیز در آن پست ها موضوع را کامل موشکافی نکرده و نقل صرف بودند.
در ابتدا می بایست نگاهی به موقعیت حدودی چهار شهر اپیس و سیپار و بابل و بورسیپا بیاندازید تا درک بهتری از کیفیت تصرف بابل توسط کوروش دوم داشته باشید:
ممکن است با خود بگویید چرا موقعیت بورسیپا را بر روی نقشه مشخص کردم و در پاسخ باید شما را توصیه به مطالعه کامل مقاله بنمایم.
در قسمت مربوطه رویدادنامه نبونئید بر اساس ترجمه گریسون میخوانیم:
and Sippar did not enter (Babylon). When Cyrus did battle at Opis on the [bank of]
the Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad
retreated. He carried off the plunder (and) slaughtered the people. On the fourteenth day Sippar was captured without a battle.
Nabonidus fled. On the sixteenth day, Ugbaru, governor of Gutium, and the army of Cyrus, without battle
they entered Babylon. Afterwards, after Nabonidus retreated, he was captured in Babylon. Until the end of the month, the shield-(bearing troops)
from Gutium surrounded the gates of Esagil. (But) interruption (of rites) in Esagil or the (other) temples
there was not, and no date (for a performance) was missed. On the third day of the month Arahsamna, Cyrus entered Babylon.
The harû-vessels were filled before him. There was peace in the city while Cyrus
www.livius.org/sources/content/mesopotamian-chronicles-content/abc-7-nabonidus-chronicle
بطور خلاصه عنوان میشود هنگامی که کوروش با ارتش اکد جنگید مردم اکد عقب نشینی کردند و طبیعتاً بعد از شکست و عقب نشینی سپاه-مردم اکد، کوروش روی به غارت و کشتار آورد و در روز چهاردهم ماه تیشریتو [یا تشریتو] سیپار بدون جنگ تصرف شد و نبونئید فرار کرد و در روز شانزدهم ارتش کوروش بدون نبرد وارد بابل شده و نبونئید اسیر شد و در پایان ماه نگهبانی از معبد اساگیلا [معبد مردوک در بابل] به افراد گوتیوم سپرده شد و در سوم ماه بعد کوروش با استقبال مردم وارد بابل شد.
هرودوت هالیکارناسی پدر علم تاریخ میگوید:
با آغاز بهار سال بعد دوباره [کوروش] رهسپار بابل شد. بابلیان سلاح برگرفتند و در برابر شهر خود به انتظار دشمن ایستادند و با رسیدن کوروش با او درگیر شدند ولی شکست خوردند و به درون باروهای شهر عقب نشستند. آنان از مدتها پیش می دانستند که کوروش خوی آرامی ندارد و شاهد حملات او به اقوام دیگر بودند و از این رو مقدار زیادی آذوقه برای سالها اندوخته بودند. پس بابلی ها از محاصره چندان باکی نداشتند حال آنکه برای کوروش، گذشت زمان و عدم پیشرفت امور به معنای افزایش دشواریها بود.
سرانجام یا کسی حیله جنگی زیرا با مشاهده اندوه شاه به او پیشنهاد کرد یا شاه خود به این نتیجه رسید، به هر روی چنین کرد: سربازان خود را به دو دسته تقسیم کرد؛ عده ای را در محل ورود فرات به شهر و عده ای دیگر را در محل خروج رود از شهر مستقر کرد و فرمان داد به محض مشاهده پایین رفتن آب و قابل عبور شدن رود، وارد شهر شوند. آن گاه همه افراد غیر نظامی سپاه را به محلی برد که ملکه نیتوکریس در آن جا دریاچه ساخته بود و همان کار ملکه را تکرار کرد و با انحراف آب رودخانه، جریان آب را به درون دریاچه که به مردابی تبدیل شده بود سرازیر کرد و بدین گونه جریان اصلی رود پایین آمد و گذر پذیر شد. ایرانیانی که در مدخل و مخرج رود منتظر فرصت بودند وقتی مشاهده کردند آب چنان پایین رفته که به نیمه رانشان می رسد از همان راهها وارد شهر شدند. اگر بابلیان یا از نقشه کوروش آگاهی می یافتند یا پس از اجرا آن را در می یافتند می توانستند پس از ورود سپاه ایران از طریق رودخانه بیدرنگ دریچه های متعددی را که از هر خیابان به رود راه داشت ببندند و خود به بالای دیواره های اطراف رود بروند و همه را به دام اندازند. اما غفلت کردند و اجازه دادند دشمن بر آنان چیره شود؛ و خود مردم شهر می گویند شهرشان چنان پهناور بود که وقتی سپاه ایران به پای باروهای آن رسید، بسیاری از مردم در مرکز شهر از جریان آگاه نبودند: آن روز عید بود و مردم سرگرم رقص و پایکوبی بودند تا آن که مشاهده دشمن آنان را از خواب غفلت بیدار کرد. بدین گونه بود که بابل برای نخستین بار تسخیر شد.
تاریخ هرودوت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، کتاب یکم، بند های 190 و 191
ترجمه آقای ثاقب فر به نوعی تلخیص شده است، کاملتر این جریان را میتوان در ترجمه آقای هدایتی دید:
چون بهار سال بعد آغاز شد به حرکت بسوی بابل ادامه داد [کوروش]. سکنان بابل مسلح از شهر خارج شدند و باستقبال او شتافتند و وقتی کوروش به نزدیکی شهر رسید با او بمصاف پرداختند و چون در جنگ مغلوب شدند بداخل شهر پناه بردند. ولی چون از قبل میدانستند که کوروش آرام نخواهد نشست و مشاهده میکردند که او مشغول جنگ با تمام اقوام و ملل میباشد، قبلا از راه احتیاط آذوقه لازم برای چندین سال متمادی در داخل شهر ذخیره کرده بودند. در چنین شرایط [شرایطی] محاصره شهر زیاد برای آنها ناگوار نبود در حالیکه کوروش چون مدتی زیاد گذشت و کاری از پیش نبرد کم کم در زحمت شد.
سرانجام خواه شخص دیگری او را راهنمائی کرده باشد و مشکل او را رفع کرده باشد و خواه خود شخصاً آنچه باید بکند تشخیص داده باشد بهرحال کوروش توانست بترتیب زیر در کار خود توفیق یابد: ابتدا قسمت عمده سپاه خود را در طرفی که رود به شهر داخل میشود مستقر کرد و سپس عده ای دیگر را در جهت دیگر رود در محلی که آب آن از شهر خارج میشود قرار داد و باین سربازان امر کرد همینکه مشاهده کردند که بستر رود قابل عبور است از همان راه بشهر داخل شوند. پس از اینکه این اوامر صادر شد و تعلیمات لازم به سربازان داده شد کوروش خد با عده ای از سربازانی که چندان ارزش نظامی نداشتند از شهر دور شد. وقتی به دریاچه رسید کاری را که ملکه بابل برای ساختن دریاچه و ملایم کردن جریان رود کرده بود تکرار کرد بدین معنی که بکمک مجرائی جریان رود را متوجه دریاچه که در آن زمان بصورت برکه درآمده بود کرد. و بدین ترتیب آب رود پائین نشست و بستر سابق رودخانه قابل عبور شد. همینکه این نتیجه حاصل شد پارس هائی که قبلاً برای این مقصود آماده شده بودند در طول بستر رود فرات پیش رفتند. چون آب رود کم شده بود و فقط ران های آنان تا میان در آب بود از همین راه به بابل وارد شدند. اگر اهالی بابل قبلاً آنچه بدستور او انجام میگرفت میدانستند و یا متوجه نقشه او میشدند شاید پارس ها را بداخل شهر راه میدادند [آقای هدایتی در پاورقی متذکر میشود بر اساس جمله بعد منظور هرودوت این است که پارس ها را به داخل قسمتی از رود که در داخل شهر میگذشت راه میدادند] و سپس آنها را به بدترین وضع نابود میکردند، بدین ترتیب که دریچه های آهنی که شهر را به رود متصل میکرد می بستند و خود بر روی دیوار هائی که در طول دو طرف بستر رود قرار داشت میرفتند و دشمن را در دامی که در آن آمده بود گرفتار میکردند. ولی چنین نشد زیرا پارس ها در موقعی که آنها انتظار نداشتند آنها را غافلگیر کردند. بطوریکه اهالی محل نقل میکنند بعلت وسعت زیاد شهر در موقعی که محله های اطراف شهر در دست دشمن بود هنوز آن قسمت از اهالی بابل که در محله های مرکز شهر سکونت داشتند نمیدانستند که چه بر سر شهر آنها آمده است. چون اتفاقا در آن روز در شهر جشن برپا بود مردم بابل رقص کنان بعیش و نوش مشغول بودند و این وضع تا ساعتی که بطور اطمینان بخش از ماجرای شهر مطلع شدند ادامه داشت. بدین ترتیب بود که شهر بابل برای نخستین بار تسخیر شد.
تاریخ هرودوت، کتاب یکم، صفحات 265 الی 267
آنچنان که مشاهده میکنید بر اساس روایت هرودوت تصرف بابل شامل یک نبرد رو در رو و یک حمله غافلگیرانه بوده است، جنگ در نزدیکی شهر بابل که با شکست بابلیان همراه میشود و سپس بعد از عقب نشینی و پناه گرفتن در داخل حصارهای بابل، با یورشی دیگر به بابل از طریق رودخانه، این شهر و حکومت مرکزی مرتبط با آن سقوط میکند. این رودخانه هم باید فرات باشد چون بعنوان مثال پلوتارک اشاره میکند که اسکندر در اطراف شهر بابل حول فرات مشغول تفریح بود:
بدین مناسبت بود که غالباً در اطراف «بابل» اقامت می گزید و وقت خویش را صرف مسافرت و تفریح در اطراف رود فرات می کرد.
حیات مردان نامی، جلد سوم، زندگی نامه اسکندر، بند 118
حال نوبت نقل روایت گزنفون است و گرچه من اینجا از ترجمه فارسی خشایار رخسانی استفاده کردم اما به جهت نارسایی هایی که داشت قسمتهایی که با رنگ قرمز مشخص نمودم را بواسطه ترجمه انگلیسی دارم نقل میکنم تا بهتر بتوانید متن کوروش نامه را درک کنید:
هنگامیکه کوروش در پیش دیوار بابل نمایان شد، او همگی ارتش خد را در پیرامون شهر جایگزین کرد و سپس به همراه دوستان و افسران بلندپایه از همبستگانش، سواره در گرداگرد شهر چرخی زد.
ولی پس از اینکه کوروش دیوارهای بابل را موشکافانه بررسی کرد، او دستور به پس نشینی از شهر داد. در این میان یکی از سربازهای گریزان از بابل به نزد کوروش آمد و به او گفت: همینکه او ارتش خود را به پس نشاند، بابلی ها به او خواهند تاخت، چونکه آن مرد ادامه داد، ستون ارتش شما به گمان کسی که آن را از بالای دیوار در دید خود گرفته اند، سست بنظر می آید. و جای شگفتی نداشت که ارتش کوروش اینگونه نمایان شده بود؛ چونکه، با محاصره کردن دیوارهایی با این چنین فراخی، ستون ارتش به ناچاری از ژرفای کمی برخوردار می شد.
هنگامیکه کوروش از آهنگ بابلی ها آگاه شد، او با نگهبانان ویژه اش در کانون ارتش جای گرفت، و فرمان هایی را برای پیادگان در دو سوی بال ارتش فرستاد (که آراسته به جنگ ابزارهای سنگین بودند) که از هر دو سوی بازگردند، از گرانیگاه ارتش که او ایستاده است، گذر کنند، تا اینکه یکسره در پشت ارتش مستقر شوند و روبروی او که در کانون ارتش جای گرفته بود، بایستند.
بدینسان مردانی که در پیشاپیش ارتش بودند، با دو برابر شدن ژرفای ستون های ارتش، بیدرنگ دلگرم و دلیر گشتند، و آنها که به پس رفته بودند به همان اندازه خوشحال بودند، زیرا آنها می دیدند که دیگران باید نخست با دشمن رو در روی شوند.
... کوروش افسران بلندپایه خود را باهم فراخواند و گفت: دوستان و همبستگان، ما شهر را از هر سوی وارسی کردم. ولی من یقین دارم که نمیدانم که چگونه کسی بتواند آن دیوارها را که اینگونه پَت و پهن و بلند هستند با تاختن به آنها فرو بگیرد؛ ولی به باور من، هرچه بیشتر آدم در آن شهر باشد، بزودی کمیابی و نایابی در شهر، آنها را به تسلیم ناگزیر خواهد کرد، مگر اینکه آنها بخواهند که برای جنگیدن بیرون بیایند. از اینرو، تا زمانیکه هیچ یک از شما روش دیگری را پیش نکشیده است، من پیشنهاد میکنم که ما همین روش محاصره کردن آنها را پی بگیریم.
ولی خروس اَنتاش [کریسانتاس/Chrysantas] گفت، آیا این رودخانه از میان شهر گذر نمیکند؟ و آن بیشتر از 392 متر پهنا دارد. آری، به خدا سوگند که چنین است [در ترجمه انگلیسی «To be sure it is» آمده و قسمی وجود ندارد]، گبریاس گفت، و ژرفای آن به این اندازه است که اگر دو مرد روی شانه های همدیگر بایستند، نخواهند توانست به سطح بالای آب برسند، بگونه ای که آن شهر به کمک این رودخانه بهتر پاسداری می شود تا از سوی دیوارهایش.
کوروش پاسخ داد، خوب کریسانتاس، باید از آنچه خارج از توانمان است چشم پوشی کنیم؛ ولی باید که کار را میان خودمان به تُندی بخش کنیم، و به هر دسته و گروهی بخش درخوری از کار داده شود، و یک آبراهی را تا آنجا که بشود پهن و عمیق بکنیم، بگونه ای که ما تنها آن اندازه از مردانی که نیاز باشند برای نگهبانی بکار بگیریم.
هماهنگ با آن، کوروش اندازه گیری هایی را در پیرامون شهر انجام داد، در حالیکه او در کنار هر دو سوی رودخانه فضای بسنده ای برای برافراشتن برج های بلند بجای گذاشت، و کندن یک آبراه عظیم را از هر دو سوی شهر آغاز کرد؛ و آنها خاک آن آبراه را در همان سویی که خودشان بودند میپراکندند.
پیش از همه، کوروش با افکندن پی هایی از بدنه درخت خرما که درازای آن ها کمتر از صد پا نبودند - و برخی از درختان نخل خرما حتی بلندتر رشد میکردند - ساختن برج ها را در کنار رودخانه آغاز کرد.
... کوروش این پی ریزی ها را از اینرو انجام داد تا این تأثیر را برجای گذارد و این گمان را برانگیزاند که او میخواهد شهر را محاصره کند؛ و کوروش آماده سازی هایی را فراهم آورد تا هنگامیکه آن رودخانه راهش را در آن آبراهی که او کنده بود پیدا کرد، آب، برج های او را با خود نبرد. سپس کوروش فرمان داد تا برج های دیگری را در راستای تپه ها بسازند، بدین گونه تا آنجا که امکان آن بود، او میتوانست از شمار فراوانی برج های دیده بانی برخوردار شود.
بدینسان، مردان کوروش سرگرم به کار شدند، در حالیکه دشمن با این باور که آذوقه بسنده برای بیش از بیست سال دارد، از روی دیوارهایش به سربازانی که سرگرم کار بودند می خندیدند تا آنها را خوار بدارد.
... سر انجام ساختن آن آبراه ها به رسایی به پایان رسید. سپس، هنگامیکه کوروش شنید که برگزاری یک جشن ویژه ای در بابل آغاز شده است، که در هنگام آن همه بابلی ها خوبی باده نوشیدن و خوشگذرانی در درازای همه شب را دارند، او شمار بزرگی از مردان خود را برداشت؛ و با فرا رسیدن شب، او گذاشت تا دهانه آبراه ها را که به رودخانه پیوسته بودند، باز کنند.
همینکه اینکار انجام گرفت، آب رودخانه در آن آب راه ها سرازیر گشت، و بستر آن رودخانه که از میان شهر گذر میکرد، برای سربازان کوروش قابل گذر شد.
... کوروش از محافظین خود خواست که به آبراه خشک شده آن رودخانه اندر شوند و ببیند که آیا بستر رودخانه برای یک راهپیمایی به اندازه کافی محکم است یا خیر.
چون تأیید کردند کوروش فرمانده های پیادگان و اسب سواران را فراخواند و همانگونه که در پی می آید سخنرانی کرد:
دوستان من، رودخانه برای ما کنار رفته است و به ما گذری از راه خود به بابل را نشان میدهد. ما باید شجاعانه وارد شویم و به یاد داشته باشیم کسانی که در این شب به سمتشان میرویم همان مردانی هستند که ما بارها آنها را شکست داده ایم، هم در آن زمان که متحدان خود را برای کمک داشتند و هم در آن زمان که بیدار و هشیار و تا دندان مسلح و آماده به رزم بودند.
در حالیکه هم اکنون ما در زمانی داریم بر آنها یورش می آوریم که برخی از آنها خواب و برخی مست و همگی نا آماده اند. و هنگامی که انها پی ببرند که ما به درون دیوارها راه یافته ایم، از ترس و هراس ناگهانی که بدست خواهند آورد، آنها درمانده تر از آنچکه که هم اکنون هستند، خواهند شد.
ولی اگر کسی بیمناک از چیزی است که تازندگان به شهرها از آن به نام «چشمه ترس» یاد میکنند یعنی اینکه، مردم شاید بر بام خانه هایشان بروند و از آنجا رگبار تیر از راست و چپ به پایین پرتاب کنند، شما نیاز به کمترین نگرانی ندارید؛ زیرا اگر کسی برای آسیب زدن به ما بالای خانه اش برود، ما خداوند را در کنار خودمان داریم. ایوان خانه های آنها بسیار آتشزاست، چونکه درها از چوب نخل درست شده اند و با قیر پوشانده و آراسته شده اند، چیزیکه همانند فتیله آتش خواهد گرفت.
و این در حالی است که ما از چراغ دان های فراوانی برخورداریم که از ساقه های درخت کاج هستند، که میتوانند آتش سوزی بزرگی را برپا سازند؛ و ما قیر و الیاف فراوانی از پنبه در فرادست داریم، که آتش را به تندی در هر جایی گسترش خواهند داد، بگونه ایکه آنها که بر بالای خانه ها رفته اند ناگزیر خواهند بود که یا شتابان جایشان را فرو گذارند و یا به تندی خوراک آتش شوند.
... شما گاداتاس و گُبریاس، خیابان ها را به ما نشان دهید، زیرا شما با آنها آشنا هستید. و هنگامیکه ما در آن سوی دیوارها در آمدیم، ما را از تندترین راه و مستقیم به کاخ پادشاهی راهنمایی کنید.
گبریاس و گروهی که با او بودند، پاسخ دادند، آری ما شما را خواهیم برد، از بهر جشن جای شگفتی نخواهد بود اگر آن دروازه هایی که به کاخ پادشاه راه دارند، باز باشند، زیرا امشب همه شهر در حال جشن گرفتن خواهد بود. با اینهمه، ما یک نگهبان را در پیش دروازه ها خواهیم یافت، زیرا همیشه یک تن در حال نگهبانی در آنجا هاست.
... پس از اینکه این گفت و گوها انجام گرفتند، کوروش و مردانش پیشروی خود را آغازیدند. و از آن کسانیکه در راه با آنها برخورد میکردند، برخی با شمشیر سربازان کوروش بر خاک افتادند، و برخی به خانه های خودشان گریختند، برخی از رهگذران بر آنها فریاد زدند؛ و گبریاس و مردانش نیز بر آنها بانگ زدند انگار اینکه آنها یاران خوشگذران آنها در جشن باشند. مردان کوروش با آن تندی که میتوانستند به پیش رفتند و بزودی به کاخ رسیدند.
این بند حائز توجه است [بند 26 بخش 5 کتاب 7] و در ترجمه انگلیسی اش میخوانیم:
Thereupon they entered: and of those they met some were struck down and slain, and others fled into their houses, and some raised the hue and cry, but Gobryas and his friends covered the cry with their shouts, as though they were revellers themselves. And thus, making their way by the quickest route, they soon found themselves before the king's palace.
اینجا عنوان میشود پس از وارد شدند از آنهایی که سپاهیان کوروش با اینان برخورد داشتند برخی را کشتند و برخی به خانه های خود فرار کردند و برخی فریاد زدند و گریه کردند لکن گوبریاس و دوستانش فریاد آنها را با فریاد های خود گویی در حال عیاشی اند پوشاندند و بدین ترتیب با طی کردن سریعترین مسیر خود را در مقابل کاخ پادشاه یافتند. به یقین اینان ترکیبی از مردم و نگهبانان بابلی غیر مسلح را میکشتند چه آنکه نگهبانان مسلح دلیلی ندارد به خانه فرار کنند یا با داد و گریه واکنش نشان بدهند و نیز پیشتر گوبریاس اشاره داشت جلوی دروازه ها یک نگهبان را بیشتر نخواهند یافت و همین یعنی نگهبانان هم در سطح شهر وجود نداشتند و اینان مردم بابل بودند. نیز بر اساس بند 33 بعد ازین وقایع تازه نگهبانان آشوری که مسئول برج ها و باروهای شهر بودند متوجه حقیقت امر میشوند و این نشان میدهد اساساً نگهبانان مسلح محافظ دیوار هم متوجه ورود کوروش نشده بودند. فلذا مشخصاً اینجا مردم در حال کشته شدن بدست ارتش کوروش اند و نهایتاً بینشان نگهبانان غیر مسلح نیز بودند.
گبریاس و گاداتاس و نیروهای زیر فرماندهی آنها دروازه هایی را که به کاخ راه داشتند، بسته یافتند و مردانی که برای حمله به نگهبانان کاخ تعیین شده بودند، در حالیکه [نگهبانان] دراز کشیده بودند و دور آتش سوزان مینوشیدند به سوی آنها هجوم آورده و با نگهبانان کاخ همانگونه برخورد کردند که با دشمن میکنند.
وقتی صدای درگیری بلند و بلندتر میشد، آنهایی که در داخل بودند ازین هیاهو آگاه شدند تا اینکه پادشاه به آنها دستور داد ببینند این سر و صدا چه معنایی دارد و برخی از انها دروازه ها را باز کرده و بیرون دویدند.
و هنگامی که گاداتاس و مردانش دیدند که درب های کاخ باز شده اند به کاخ یورش بردند. و آنها در پیگرد نگهبانانی که به درون کاخ میگریختند با تندی به درون کاخ دویدند؛ و در حالیکه در درگیری با نگهبانان کاخ، از راست و چپ بر آنها ضربه میزدند، به نشستگاه پادشاه رسیدند؛ و آنها پادشاه را در وضعیتی یافتند که هم اکنون خنجر به دست برخاسته بود.
و گاداتاس و گبریاس و همراهان آنها، بر پادشاه بابل غلبه کردند و بر او چیره گشتند؛ و آنها نیز که در گرد آپادشاه بودند از پای درآمدند
... کوروش سپس دسته هایی از سواره نظام را به خیابان های مختلف فرستاد و دستور داد همه آنهایی را که در خیابان پیدا میکردند بکشند و از ارتش او کسانی که آشوری میدانستند باید به ساکنان هشدار میدادند برای در امان ماندن از مرگ در خانه ها بمانند.
گوبریاس و گاداتاس در حالیکه این دستورات را اجرا میکردند بازگشته و ابتدا خدایان را شکر و برایشان سجده زدند زیرا برای انتقام از پادشاه ظالم خود رنج کشیده بودند و سپس به بوسیدن دست و پای کوروش افتاده و اشک شادی و سپاس ریختند.
و چون روز شد و کسانی که ارتفاعات [دژها و برج های دیوار بابل] را در دست داشتند فهمیدند که شهر اشغال شده و شاه کشته شده است متقاعد شدند که خود دژ را تسلیم کنند.
کوروش بیدرنگ برج و باروها را تصاحب کرد و نگهبانان و افسران نگهبان را به سوی آنها فرستاد. هنگامیکه او اجساد کشته شدگان را برای دفن به اقوامشان تحویل داد از جارچیان خود خواست اعلام کنند که همه مردم باید اسلحه خود را تحویل دهند و در هر خانه ای که سلاح کشف میشد همه ساکنین آن به قتل میرسیدند. بدینسان آنها جنگ ابزارهای خودشان را به ارتش کوروش واگذار کردند، و کوروش آنها را در برج و باروها انبار کرد تا هرگاه که او به آن جنگ ابزارها نیاز داشت، آنها آماده کاربری باشند.
در اینجا مترجم فارسی آقای خشایار رخسانی متن کوروش نامه را تحریف کرده چه آنکه عنوان میشود:
wherever weapons were discovered in any house all the inmates would be put to death
یعنی در هر خانه ای که سلاح کشف میشد تمام اهلش کشته میشدند لکن آقای رخسانی در ترجمه این قسمت از کوروش نامه (بند 34) میگوید کوروش فرمان داد در هر خانه ای که سلاح پیدا شود ساکنین آن کشته خواهند شد. بر اساس قول ایشان صرفاً کوروش دستور داده و در ادامه هم عنوان شده بابل خلع سلاح میشود و اینرا به ذهن متبادر میکند یک مورد کشتار پیر و جوان و زن و کودک ساکن یک خانه بخاطر صرفاً کشف سلاح که محتملاً تخطی صاحب خانه بوده نه بقیه اعضا، در کار نبوده است.
...کوروش به بابلی ها دستور داد که کشت کردن زمین هایشان را ادامه بدهند تا بتوانند خراج شان را پرداخت کنند و برای آنها که زیر فرمانشان هستند خدمت کنند.
کوروش نامه، کتاب پنجم، بندهای 1 الی 36
گزارش گزنفون تطابقات خوبی را با گزارش هرودوت دارد چنانچه هردو به ورود کوروش از طریق کاهش ارتفاع آب رودخانه و نیز سرگرم جشن بودن بابلیان در آن هنگام اشاره میکنند لکن اختلافاتی را هم دارند مثل اینکه گزنفون اشاره به کشته شدن شاه بابل کرد لکن هرودوت خیر و یا هرودوت به وقوع نبردی قبل از حمله غافلگیرانه در بیرون از شهر بابل اشاره میکند لکن گزنفون در اینباره چیزی نمیگوید و باز گزنفون از خلع سلاح بابلیان سخن رانده در حالیکه روایت هرودوت چیزی در اینباره بدست نمیدهد. قبل از مقایسه با متن رویدادنامه نبونئید اجازه بدهید به روایت کاهن معبد مردوک در دوران سیطره هخامنشیان بر بابل یعنی بروسوس کلدانی نیز بپردازیم:
Because his wickedness become apparent in many ways he1 was plotted against and brutally killed by his friends. After he had killed, the plotters met and jointly conferred the kingdom in Nabonnedos, a Babylonian and a member of the conspiracy. During his reign the river walls of the city of Babylon were constructed from baked brick and bitumen. In the seventeenth year of his reign Cyrus, after he had come out of persia with a great army and subdued all the rest of the kingdom, advanced against babylonia. on learning of the invasion Nabonnedos met him with an army and opposed him in battle. after being defeated, he field with a small retinue and took refuge within the city of the borsippians. Cyrus meanwhile seized babylon and ordered that the outer walls of the city be thrown down because the city seemed to him to be very formidable and hard to capture. Cyrus then marched on borsippa to lay sieg to Nabonnedos.
1. Labashi-Marduk, was the fifth and penultimate king of the Neo-Babylonian Empire, ruling in 556 BC.
Babylonia, Berosus (the Chaldean.), page 170
بروسوس در ابتدا به توطئه ای اشاره میکند که نبونئید بواسطه آن پادشاه بابل میشود و سپس عنوان میدارد در دوران سلطنت او دیوارهای رودخانه شهر بابل از آجر پخته شده و قیر ساخته شد. بروسوس ادامه میدهد در سال هفدهم سلطنت نبونئید کوروش بعد از آنکه با سپاهی بزرگ از ایران بیرون آمده و تمام پادشاهی را تحت سلطه خودش گرفت روی به پیشروی به سمت بابل کرد. نبونئید پس از اطلاع از حمله وی با ارتشی به جنگ او رفت و شکست خورد و سپس با گروهی کوچک از همراهان به شهر پورسیپا پناهنده شد [به تصویر ابتدای مقاله نگاه کنید]. در همین حال کوروش بابل را تصرف کرد و دستور داد دیوارهای بیرونی بابل را خراب کنند زیرا آن شهر به نظر او نیرومند و تصرفش دشوار می نمود [مشخصاً بعد از تصرف بابل هم امکان شورش وجود داشته است مشابه آنچه بعد از تصرف لیدیه اتفاق افتاد و بعد از ترک لیدیه توسط کوروش شورش در آنجا اتفاق افتاد، و شاید بهمین دلیل کوروش دوم روی به خراب کردن دیوارها آورده باشد اما احتمال دیگری هم اینجا مطرح هست که جلوتر بدان اشاره خواهم کرد].
بر اساس گفته های بروسوس نبردی در نزدیکی بابل بین نبونئید و کوروش باید رخ داده باشد بگونه ای که بعد از شکست نبونئید وی دیگر نتوانسته به بابل فرار کند بلکه به سمت بورسیپا در جنوب شهر بابل میرود و آن جنگ مستقیم به سقوط بابل می انجامد، فلذا روایت بروسوس به خوبی نشان میدهد منظور ازین نبرد هرچه که بوده نبرد اپیس نبوده است چون فاصله اپیس با بابل آن قدر زیاد هست که نبونئید بتواند بعد از شکست طی نبرد اپیس به بابل برود و آنجا به مقاومت بپردازد بخصوص با در نظر گرفتن اینکه اولاً لشکر بزرگی همراه وی نبوده زمان فرار کردنش خیلی طول بکشد (چنانچه بروسوس میگوید با گروه کوچکی از همراهانش فرار کرد) و ثانیاً این مقوله واضح و مشخص است که بابل بخاطر دیوارهایش موقعیت خیلی بهتری جهت دفاع در مقابل ارتش کوروش داشته تا بورسیپا، ضمن اینکه بابل پاییتخت حکومت نبونئید بوده است. در روایت بروسوس البته به اینکه مردم بابل حین تصرف شهرشان به جشن و عیاشی مشغول باشند اشاره ای نمیشود.
رویدادنامه نبونئید عنوان میکند در ماه تیشری، اپیس طی شکست ارتش نبونئید غارت میشود و در چهاردهم همان ماه سیپار بدون جنگ تصرف میشود و نبونئید هم فرار میکند که نشان میدهد ارتش نبونئید عملاً از تمامی آن مناطق عقب نشینی کرده بوده و یا کلاً هزیمت شده بوده است. دو روز بعد از تصرف بدون نبرد سیپار ارتش کوروش بدون هیچگونه مقاومتی وارد بابل شده و نبونئید را نیز اسیر میکند در حالیکه خود کوروش در روز سوم ماه مِرهشوان وارد این شهر میشود که با توجه به سی روزه بودن هریک از دوازده ماه گاهشماری بابلی (نک: en.wikipedia.org/wiki/Babylonian_calendar) باید بگوییم از زمان سقوط سیپار تا ورود کوروش به بابل هفده روز طول کشیده است.
این وقفه عجیب زمانی در حالیست که اولاً نبونئید نیز در بابل اسیر و عملاً بابل سقوط کرده و نبرد دیگری به چشم نمیخورد و ثانیاً کوروش خود در نبرد اپیس حضور داشت و حال چه توجیهی برای این وقفه هفده روزه است؟، به نقشه شهرها اگر خاطرتان نمانده بار دیگر نگاه کنید، سیپار بعد از نبرد اپیس سقوط میکند و ارتش کوروش دو روزه میتواند خود را به بابل برساند و نبونئید اسیر و سقوط بابل قطعی شود، حال کوروش در سیپار و اپیس بالای دو هفته آنهم بعد از غارت و کشتاری که کرده دنبال چه بوده است؟!.
اینجاست که گواهی های مورخین به کمک ما می آیند چنانچه کاتب/کاتبان رویدادنامه روز ورود کوروش به بابل را نتوانسته جعل کنند و دلیلش هم این بوده که از فردای آن روز یعنی سیزدهم اکتبر ما لوح های میخی را داریم که نام کوروش بر آنهاست (نک: پیوست دوم همین مقاله) فلذا کاتب مجبور بوده آخرین روزی را انتخاب کند که لوحی با نام کوروش در آن وجود ندارد و طبیعتاً چند روز عقب تر را انتخاب میکرد این پرسش پدید می آمد که چرا لوحی طی چند روز بعد از ورود کوروش به بابل بنام این پادشاه نیست. این توجیهی است که برای چرایی عدم امکان جعل این روز به ذهنم میرسد.
اما کاتب/کاتبان این رویدادنامه روایت جنگ را با لحاظ سانسورهایی سعی کرده مکتوب کنند. توضیح بیشتر آنکه میتوان گفت ارتش کوروش نبرد مستقیمی با هیچ سپاهی جهت ورود به بابل انجام نداد اما اولاً یک نبرد در نزدیکی بابل داشته و ثانیاً دلیل آنکه بدون نبرد وارد بابل شد این بوده است که بصورت غافلگیرانه اینکار را میکند. توجه بفرمایید، بروسوس اشاره کرد کوروش بعد از ورود به بابل امر به تخریب دیوارها میدهد، اینجا برای شاهی که بدون نبرد وارد بابل شده است ترس از شورش یکی از احتمالات است و احتمال دیگر رنج و دردسری است که وی برای ورود به بابل بخاطر این دیوارها متحمل شده و در اینجا هم آهنگی خوبی را بین روایت هرودوت و بروسوس و گزنفون مشاهده میتوانیم بکنیم.
هرودوت و بروسوس در وقوع نبرد در نزدیکی شهر بابل اتفاق نظر دارند لکن نقطه اختلافشان اینجاست که در روایت هرودوت نبونئید بعد از شکست به سمت بابل میرود اما بر اساس روایت بروسوس به سمت بورسیپا عقب نشینی میکند. بهرحال بر اساس هردو روایت آن نبرد بهیچ روی نمیتوانسته نبرد اپیس مندرج در رویدادنامه باشد چه آنکه در متن هرودوت به صراحت عنوان شده مردم بابل در نزدیکی شهرشان روی به جنگ با کوروش آوردند و در روایت بروسوس هم بواسطه پناهنده شدن نبونئید به بورسیپا آن نبرد نمیتوانسته نبرد اپیس باشد. از طرفی دیگر گزنفون و هرودوت به یورش غافلگیرانه ولی با مقدمات زمان بر کوروش بدلیل کم کردن عمق و... رودخانه ای که وارد بابل میشده است اشاره میکنند لکن اینجا بروسوس حرفی نمیزند و آنرا تأیید نمیکند.
ما نمیتوانیم روایت سه مورخ مشهور در عهد باستان آنهم طی سه قرن پنج و چهار و سوم قبل از میلاد را کناری نهاده و بخاطر یک سند باستانی مشکوک روایت این مورخین را که حداقل در عدم بدون نبرد تصرف شدن بابل اشتراک دارند را بالکل نادیده بگیریم؛ همچنین نمیتوانیم یک سند باستان شناسی را بطور کل کناری نهاده و نقل مورخین را ارجح تر بدانیم [علی الخصوص با در نظر گرفتن ایرادات وارده به رویدادنامه نبونئید مشخصاً نمیتوان اعتبار زیادی برایش قائل شد تا روایت سه نویسنده را بخاطرش رها سازیم] بنابراین اینجا می بایست بگونه ای تاریخ نوشته شود که بتوان بین اشتراکات این منابع بدون رخ دادن تضادی قابل توجه، جمع بندی کرد.
من زمان بندی فتح بابل را بر اساس این چهار سند برای شما در اینجا قرار میدهم. توجه داشته باشید بخاطر فاصله کم بین اپیس و سیپار و نیز اینکه سیپار بدون نبرد تصرف میشود میتوان گفت نبرد اپیس نیز در همان روز تصرف سیپار و یا روز قبلش تمام شده بوده است فلذا من اینجا نبرد اپیس را در روز سیزدهم ماه تیشتری در نظر میگیرم؛ در نهایت بر اساس تطبیق رویدادنامه نبونئید با روایت سه مورخ عهد باستان خواهیم داشت (در تطبیق زیر از آنجا که روز ورود کوروش دوم به بابل بر اساس نقل قولی از دکتر پدرام جم مصادف با 30 مهرماه بیان میشود (نک: متن نشست کوروش آنگونه که باید شناخت: «آسیب شناسی فضای مجازی»، گزارشگر: مهرناز زرجانی و مهرنوش زرجانی، نشریه تاریخ پژوهی، زمستان 1396 شماره 71) فلذا بقیه روزها را هم بر اساس آن با معادلش در گاهشماری هجری شمسی تطبیق دادم):
ماه تیشتری (ماه هفتم گاهشماری بابلی، معادل با شهریور و مهر هجری شمسی)
روز 13 ماه تیشتری / 10 مهرماه: شکست نبونئید در نبرد اپیس
روز 11/14 مهرماه: سقوط سیپار بدون نبرد
روز 15
روز 13/16 مهرماه: حضور کوروش و ارتشش در نزدیکی بابل و مقابله دوباره با مردم و سپاه بابل و پیروزی دوم کوروش در نبرد با نبونئید و در نهایت عقب نشینی بابلیان به درون شهر
روز 16 - 14/17 مهرماه: آغاز محاصره بابل
روز 18 روز 19 روز 20 روز 21 روز 22 روز 23 روز 24 روز 25 روز 26 روز 27 روز 28 روز 29 روز 30
ماه ارهسمنه (ماه هشتم گاهشماری بابلی، معادل مهر و آبان هجری شمسی)
روز 28/1 مهرماه
روز 29/2 مهرماه: یورش غافلگیرانه ارتش کوروش دوم از طریق مجرای رودخانه به داخل شهر بابل و اسارت نبونئید
روز 30/3 مهرماه: ورود کوروش دوم به بابل
نکته دیگری که در روایت های هرودوت و گزنفون جلب توجه میکرد حل شدن چرایی کشتار مردم اکد توسط کوروش بنابر رویدادنامه نبونئید بود؛ اگر دقت کرده باشید هرودوت گفت: «بابلیان سلاح برگرفتند و در برابر شهر خود به انتظار دشمن ایستادند» و گزنفون نیز از خلع سلاح مردم بابل بعد از تصرف آن سخن میگفت و بگونه ای این مقوله برای کوروش دوم مهم بود که با خاطیان بواسطه قتل عام خود و تمام اهل خانه شان برخورد میکرد. نکته مهم بعدی این است که چرا در متن رویدادنامه از عنوان مردم اکد استفاده شده است و نه مردم اپیس؟ چرا ابتدا گفته شده کوروش با ارتش اکد جنگید و سپس از عقب نشینی مردم اکد سخن گفته شده است؟ ارتش اکد شکست خورد؟ کی عقب نشینی کرد که به یکباره در متن سخن از عقب نشینی مردم اکد است؟!، ضمناً کوروش وارد اپیس شده و آنجا را غارت کرد، مردم اکد از کجا عقب نشینی کردند؟ از حاشیه شهر اپیس که بعد از آن کوروش توانسته وارد اپیس بشود؟، در بیرون شهر اپیس مشخصاً با ارتش کوروش دوم در جنگ بودند.
تمام اینها نشان میدهد مردم بابل در حقیقت خود نیز به مثابه یک فرد نظامی در موقع لزوم با برداشتن سلاح روی به جنگ با دشمن می آوردند و برای همین بود طی نبرد اپیس در حالیکه ارتش اکد در حال نبرد با ارتش پارسها بود کاتب بدون اشاره به شکست ارتش از عقب نشینی مردم اکد سخن گفته بود و سپس از غارت و کشتار توسط کوروش و این مهر تأییدی میزند بر اینکه در حقیقت افراد مقابل پارسها طی تصرف بابل مردم اکد بودند که فی الواقع بخشی از همان سپاه اکد محسوب میشدند [در کنار ارتش ثابت] و این مردم با سلاح های خودشان روی به دفاع می آوردند فلذا عقب نشینی مردم در حقیقت معنای شکست و عقب نشینی ارتش را نیز میدهد. حساسیت کوروش دوم در جهت کنترل و خلع سلاح مردم بابل نیز از همین حیث بود چون میدانست هریک ازینان [طبیعتاً بجز کودکان و مجنونین و...] به مثابه یک نیروی نظامی میتواند خطر آفرین باشد همانگونه که در اپیس و نیز نزدیکی بابل طی دو نبرد با اینان درگیر شده بود و البته صحبتی از تسلیم شدن مردم اکد نیز نبود بگوییم چرا کوروش مشابه بغد از تصرف بابل با اینان رفتار نکرد و صرفاً از عقب نشینی شان در رویدادنامه نبونئید سخن است.
همچنین منظور از مردم اکد در رویدادنامه با مراد از مردمی که در کتیبه بیستون از قیام اینان و جنگ با ارتش هخامنشی سخن است بنظر میرسد یکسان باشد. چنانچه میدانیم مردم مد نظر در کتیبه بیستون در برخی مواقع ضرباتی را نیز توانسته بودند بر ارتش هخامنشی وارد سازند در حالیکه میدانیم کودکان و پیران و... و حتی مردان کشاورز و دامداری که هیچ آشنایی یا جنگ و سلاح های نظامی ندارند بعید است توانایی ضربه زدن به ارتش هخامنشی را داشته باشند فلذا منظور مردانیست (و احتمالا زنان، چنانچه دلیلی نداریم بگوییم زنان مطلقاً توانایی همراهی مردان قبیله یا قوم را نداشتند و بکار رفتن عنوان مردم نیز میتواند حاکی از منحصر در مردان نبودن باشد) که در موقع لزوم به مثابه یک نیروی نظامی عمل خواهند کرد اما در حالت صلح جزء مردمان عادی اند. این برداشت موافق متن رویدادنامه و گواهی تاریخ است. از همین روست که پیر بریان و پیر لوکوک دو تن از متخصصین تاریخ ایران باستان رأی به ترجمه کلمه مردم در کتیبه بیستون برای این افراد یعنی «کاره» به سپاه داده اند. این مقوله بدیهی است که در عهد باستان نه اینکه ارتش ثابت به معنای امروزی نباشد اما بخش قابل توجهی از سپاه را نیز بسیج مردمی سرزمین ها و اقوام مختلف تحت سلطه تشکیل میداده است. این چیزیست که سیاق متن رویدادنامه نبونئید به ما میدهد ضمن اینکه توجه داشته باشید در این قسمت هم افتادگی نداریم عنوان شود جمله ای بوده از قلم افتاده است.
فلذا مراد از مردم اکد در این رویدادنامه نه صرفاً مردم عادی اعم از پیر زن و کودک و... بلکه اعم از مردم-سپاهی بوده که به دفاع از سرزمین خود برخواسته بودند [یا کلاً منظور همین مردم-سپاه بوده یا هم اینان و هم مردم دیگر که توانایی جنگیدن نداشتند منظور بوده که بنظر میرسد بخاطر جایگزینی دفعتی مردم اکد بجای ارتش اکد اولی در این تحلیل صحیح تر باشد]. در هر حال، شدت عملی که کوروش دوم در جریان تصرف بابل بخرج داد یادآور آن پادشاه آرمانی معصوم نیست که گویی قدیسه ای در پی نجات بیگانگان بوده بلکه یک فرد تشنه کشور گشایی و جاه طلب را نشان میدهد.
منابع
- تاریخ هرودوت، هرودوت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، جلد اول، انتشارات اساطیر، چاپ اول 1389
- تاریخ هرودوت، هرودوت، ترجمه هادی هدایتی، جلد اول، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1384
- حیات مردان نامی، پلوتارک، ترجمه رضا مشایخی، جلد سوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم 1346
- زندگینامه کوروش بزرگ، ترجمه خشایار رخسانی، انجمن پژوهشی ایرانشهر، (بی تا)
این ترجمه فارسی از کوروش نامه با وجود غیر رسمی بودنش و نیز تحریفات و دخل و تصرفاتی که در آن بعضاً به چشم میخورد اما بر اساس موارد متعددی که با ترجمه انگلیسی مقایسه اش کردم، در مواردی بهتر از ترجمه رسماً منتشر شده آقای مشایخی میباشد که عملاً تفسیر به رأی های خود را شده جای ترجمه به خورد متن بدهد؛ فلذا در اینجا از ترجمه فارسی آقای رخسانی بهره بردم. ترجمه آقای تهامی را در اختیار نداشتم با نسخه انگلیسی چک کنم.
- CYROPAEDIA, THE EDUCATION OF CYRUS, By Xenophon, Translated By Henry Graham Dakyns, Revised By F. M. Stawell, Produced by John Bickers, Dagny, and David Widger, The Project Gutenberg eBook of Cyropaedia, Release date: February 1, 2000
- Babylonia, Berosus (the Chaldean.), Stanley Mayer Burstein, Undena Publications, 1978
پیوست اول
دیدگاه پروفسور وان در اسپک
Though this interpretation is possible, I find it unlikely. Although nišū exceptionally can mean “soldiers” (in Assyrian letters in the context of levying and assembling people for all kinds of duties; cf. CAD s.v. nišū 1d), the normal meaning refers to the people of city and countryside. I would say that in this passage a deliberate opposition is made between the Babylonian soldiers (erín-ni = ummani) and the Babylonian people (un.meš = nišū). A parallel may be found in the Diadochi Chronicle (Grayson, Assyrian and Babylonian Chronicles, no.10: rev. 29: un.meš bala.ki), where it is stated that the population of Cuthah retreated due to the plundering by the army of Antigonus. In the Ptolemy III Chronicle (BCHP 11: 10–11) we see the same opposition: the common people of Babylon (un.meš) are slaughtered by the heavily armed Macedonian troops of the Egyptian army ( lúerín. meš kur Ha-nii).
research.vu.nl/ws/portalfiles/portal/2944073
پروفسور اسپک در اینجا بعد از اشاره به ترجمه لمبرت [شکست دادن سربازان] میگوید گرچه امکان پذیر است اما وی آنرا بعید میداند. سپس عنوان میکند معنای معمول نیشو مردم است و استثنائاً میتواند معنی سرباز بدهد ولی معنای معمولش مردم شهر و روستا است [تا اینجا بنظر بنده حقیر نیز سخن اسپک کاملاً درست است که پیشتر مفصل حولش بحث کردم]. اسپک ادامه میدهد که وی میگوید در اینجا تضاد عمدی بین مردم و سربازان است [یعنی کاتب از عمد ابتدا به سربازان اشاره کرده و سپس مردم] و ادامه میدهد مشابه این مقوله را میتوان در رویدادنامه دیودوخوی یافت که آنجا گفته میشود مردم کوثا بدلیل غارت ارتش عقب نشینی کردند و در رویدادنامه بطلمیوس سوم نیز همین تضاد را می بینیم و آنجا عنوان میشود مردم معمولی بابل توسط سربازان مسلح مقدونی ارتش مصر کشتار میشوند.
ممکن است بگویید پروفسور اسپک بر روی نظرش اصرار یقینی ندارد [با توجه به آنکه جدای از رد قطعی ترجمه پروفسور لمبرت میگوید «I would say/من میخواهم میگویم» و بنظر میرسد صرفاً سعی دارد نظر خود را شرح دهد نه برداشتی یقینی از متن (یعنی بار اعتبار نظر را بر دوش گوینده می اندازد تا آنکه بگویید متن مستقیماً این چنین ترجمه و تفسیری را بدست میدهد)] و نیز در این قسمت نخواسته از متن تواریخ هرودوت و گزنفون و بروسوس کلدانی بهره ببرد فلذا نظرش ربطی به تحلیلی که در این مقاله ارائه کردم ندارد. اما من فکر میکنم از قضا نظر ایشان با سخن من از جهاتی نیز همسو میتواند باشد. هسته نظر ایشان استناد به دو سند باستان شناسی دیگر است که متن مربوطه در هردو رویدادنامه را در اینجا نقل و بررسی میکنم تا بهتر نظر ایشان را درک کنید.
الف) ترجمه انگلیسی رویدادنامه دیودوخوی، ستون چهارم، بندهای 24 الی 29:
there was weeping and mourning in the land. The south wind [blew? .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. Antigonus]
from Babylon went/took out. He plundered city and countryside. The property [of .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. he took away. Month XII,]
day 2 (2 March 309), he went down to Cuthah and he plundered [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..]
the people retreated. [He set] fire to the storehouse of Nergal. [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..]
[A]rchelaos [he appointed] to the office of satrap [of Akkad; .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..]
[in the surrounding a]rea of Babylon he entrusted him. That same year, barley: 6 litres; note dates [n litres …. …. . Barley and dates]
www.livius.org/sources/content/mesopotamian-chronicles-content/bchp-3-diadochi-chronicle
دیودوخوی اشاره به جانشینان اسکندر دارد و همانطور که میدانید آنها بعد از مرگ اسکندر کبیر یا بایکدیگر متحد یا وارد جنگ شدند. این قسمت از رویدادنامه مرتبط با بخشی از نبرد ایپسوس بین جانشینان اسکندر و حول نبرد سلوکوس یکم با آنتیگونوس یکم است. عنوان میشود در سرزمین گریه و عزاداری بود و در بند بعدی عنوان میشود از بابل بیرون رفت [احتمال میدهم منظورش آنتیگونوس است] و شهر و روستا را غارت کرد. در بند بعدی میگوید در روز دوم به کوثا رفت و غارت کرد و سپس در بند 27 میگوید مردم عقب نشینی کردند و او خزانه نرگال [از خدایان بین النهرین] را به آتش کشید. سپس به تعیین ساتراپ و دادن خراج توسط بابل اشاره میشود.
ب) ترجمه انگلیسی رویدادنامه بطلمیوس سوم، قسمت جلویی رویدادنامه، بندهای 9 الی 11:
they did battle with the commander of the Bêlet-Ninua Citadel. The people who were in the citadel,
became frightened and they went out from the citadel. They arrived at the palace of the king. That day, the people
were slaughtered with iron weapons [b]y the Hanaean troops. That month, the 24th day (18 January)
بطلمیوس سوم یکی از شاهان مصر بوده و این رویدادنامه مرتبط با نبردهای سوری میان شاهان مصر و سلوکیان در قرون سوم و دوم پیش از میلاد بوده و در دوران هلنیستی در بابل ایجاد شده است. در قسمت مد نظر پروفسور اسپک گفته میشود آنها با فرمانده دژ Bêlet-Ninua نبرد کردند و مترجم در پاورقی در مکان این دژ تردید دارد که چون بی ربط به موضوع بود بدان نمیپردازم. سپس عنوان میشود مردم ترسیدند و از ارگ بیرون رفته و به کاخ شاه رسیدند. در نهایت رویدادنامه میگوید مردم توسط سلاح های آهنی گروه سربازان خنایی در بیست و چهارم ماه قتل عام میشوند. در اینجا سپاهیان خنایی که تحت امر بطلمیوس بودند به بابل جهت تسلط بر آن شهر و شکست دادن پادشاه فعلی اش حمله میکنند، ترجمه توصیفی و کاملتر قسمت مربوطه بدین صورت میباشد:
the Hanaean troops, who did not fear the gods and were clad in iron armour, transferred battle equipment [and] numerous [siege en]gines, from the city of Seleucia, the royal city which is on the Euphrates, to Babylon. On day 19th they did battle with the commander of the Bêlet-Ninua Citadel. The people who were in the citadel, became frightened and left it. They arrived at the palace of the king. That day, the people were slaughtered with iron weapons [b]y the Hanaean troops.
research-bulletin.chs.harvard.edu/2011/02/21/iron-men
در مورد اول خبری از نبرد نیست و به غارت اشاره میشود و چون بنظر میرسد بابل تصرف میشود چه بسا این مقوله هم متضمن نبرد با مردم-سپاه بابلی باشد مشابه رویدادنامه و عقب نشینی طی آن صورت گرفته است مگر اینکه بگوییم بدون مقاومتی این شاه همینطور غارت میکرده و مردم هم عقب نشینی و خبری از ارتشی هم اینجا نبوده است تا آنکه ارتش غارتگر میرسند به بابل. در سند دومی مشابه رویدادنامه در ابتدا اشاره به نبرد میشود اما در ادامه میگوید مردم ترسیدند و به کاخ شاه پناه بردند و در نهایت هم کشته میشوند. بنظرم متن سند دوم راهگشاست، چرا ابتدا عنوان شد فرمانده مهاجم با دژ وارد نبرد شده و سپس به فرار کردن مردم از دژ اشاره و در نهایت عنوان شد داخل قصر شدند؟ آیا این نمیتواند به ذهن متبادر کند که مهاجمین با مردم داخل ارگ درگیری داشته و پس از شکست آنها و عقب نشینی شان به داخل قصر آن دژ هم سقوط میکند فلذا مهاجمین وارد قصر شده و مردم را قتل عام میکنند؟!. البته مشخصاً بخشی ازین مردم شامل زنان و کودکان و... بودند چون بنظر میرسد قصر شاه باید آخرین پناهگاه تمامی مردم یک شهر حین سقوط آن باشد. ازین رو در نهایت میتوانیم بگوییم این مردم جدای از ارتش ثابت حاکم و نهایتاً بخشی شان میتوانسته مصداق مردم-سپاه باشند.
نکته دیگری که پروفسور اسپک بدان توجه نداشته این است که هردو سند باستان شناسی مشابهی که برمیشمارد مربوط به دوران هلنیستی هستند و این نسخه رویدادنامه در اختیار ما نیز در دوران هلنیستی ایجاد شده است. خواه نسخه کپی باشد خواه خیر، پیروی کردن از سبک و سیاق رویدادنامه های موجود در آت فضا را نمیتوان برایش عنوان داشت؟!، اگر مقاله عیار تاریخی رویدادنامه نبونئید در وبلاگ را مطالعه کرده باشید آنجا نیز پروفسور کارولین وارزگرس به محیطی که رویدادنامه در آن نوشته شده توجه داشته است. البته بنظرم این نکته بعنوان مؤید میتواند در نظر گرفته شود تا دلیل.
نظر پروفسور اسپک معتبر است و بر اساس آن گرچه مردم-سپاه بودن مردم اکد به حاشیه میرود اما با این حال من فکر میکنم میتوان گفت کماکان بخشی از آن مردم ملاک مردم-سپاه باشند. بخواهم بین سه ترجمه مقایسه کنم باید بدین صورت جریان سقوط اپیس را بیان کنم:
ترجمه پروفسور لمبرت: کوروش با سپاهیان اکد جنگید و آنها عقب نشینی کردند و کوروش روی به غارت آورد و آنها را شکست داد.
ترجمه با جدا سازی مردمی که در جنگ شرکت میکردند با مردمی که در نبردها وارد نمیشدند مثل کودکان و کهنسالان: کوروش با سپاهیان اکد که بخش یا تمامشان مردم-سپاه بودند جنگید، آنها [شکست خورده] و عقب نشینی کردند، کوروش نیز روی به غارت آورده و قتل عامشان کرد [اینجا مستقیماً قتل عام مردمی که در جنگ نبودند مثل کودکان و... برداشت نمیشود].
ترجمه پروفسور اسپک: کوروش با سپاهیان اکد جنگید، سپاهیان شکست خورده و مردم اکد نیز عقب نشینی کردند، کوروش روی به غارت شهر آورده و مردم را قتل عام کرد [اینجا مردم اعم از مردم-سپاه احتمالی و افرادی که در جنگ شرکت نکرده هستند].
ترجیح من و آنچه از لحاظ اسناد تاریخی و باستان شناسی موجه دیده میشود مورد دوم است. برای موارد اول و سوم نیز بنظرم اولی ترجمه ای دور از سیاق متن میباشد و مورد سوم به متن وفادارتر است. مشکلی که با ترجمه پروفسور اسپک دارم این است که در آن هیچ خبری از سرنوشت ارتش اکد نیست، پس تکلیف آنها چه میشود؟ آیا چون اشاره ای نشده باید نتیجه بگیریم کلاً نابود میشوند؟! یا توجیهی برای جایگزین شدن به یکباره مردم بجای سپاه نیز ندارد. همچنین بدون در نظر گرفتن متن تواریخ هرودوت و گزنفون و نیز فحوای کتیبه بیستون بر اساس نظر پروفسور پیر لوکوک مبنی بر برگرداندن کلمه «کاره» بجای مردم به سپاه در آن کتیبه و بیان نوعی مردم-سپاه، این گزاره را چرا نباید دخیل در ترجمه کنیم؟!، پروفسور اسپک به هیچ یک ازین ابهامات نپرداخته است ولی با این حال نظرش به نسبت ترجمه اول چون بیشتر وابسته به ترجمه مستقیم متن و معانی معمول کلمات است اعتبار نسبی بیشتری را دارا میباشد و مشخصاً مجبور به انتخاب باشیم باید بین موارد اول و سوم مورد سوم را برگزینیم.
پیوست دوم
دیدگاه پروفسور پیر بریان و دکتر پرویز رجبی
ممکن است بگویید آیا دانشمندی از ترجمه مد نظر من پشتیبانی میکند یا تحلیلی شخصی ارائه دادم؟، باید خدمتتان عرض کنم ترجمه من در بخش برگرداندن افرادی که کشته شدند به کسانی که مقاومت کرده و طبیعتاً دخیل در جنگ بودند و نه مردمی مشابه کودکان و... بدون اینکه در نبرد علیه کوروش دوم به منظور دفاع از سرزمینشان شرکت کنند و البته کلیت بدون صلح تصرف شدن بابل مورد تأیید پروفسور پیر بریان و در تطبیق اول مورد تأیید دکتر پرویز رجبی نیز هست و برای درک بهتر کل سخنان ایشان حول واقعه مذکور را در اینجا قرار میدهم.
دکتر پرویز رجبی:
به رغم سرگرمی های کورش در شمال شرقی و شرق کشور، لشکرکشی او به بابل، در سال 539 پیش از میلاد، 9 سال پس از گشودن لیدی، حتماً از نیرویی بیشتر و آرایش جنگی بهتری برخوردار بوده است. مسیر لشکرکشی روشن نیست. در جزئیات، به گزارش آمیخته به افسانه هرودت نمیتوان چندان اعتماد کرد. به نظر هینتس، کورش در سال 547 از گذرگاه رواندوز گذشت و به حوالی اربل رسید. منطقه اربل پس از سقوط آشور به مادها رسیده بود که تا زاب کوچک ادامه داشت. آن سوی زاب کوچک سرزمین گوتیوم بود که از آن بابل بود. ساکنان اربل و گوتیوم بیشتر قوم ایرانی اَسَگَرته (شاید نیاکان کردهای امروزی) بودند. رهبر اینان گَئویَروَه (گوبریاس) بود. گَئوبروه در مقام مرزبان شمال بابل می بایستی از بابل در برابر هجوم سپاه کورش دفاع میکرد. اما در عمل گئوبروه به تدبیر کورش جانب کورش را گرفت. کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله نیز گذشت و به پای دیوار میان دجله و فراست رسید، که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف درآمد و به آتش کشیده شد. از سالنامه نبونید چنین بر می آید که در اُپیس کسانی که پایداری کرده اند کشته شده اند. روز دهم اکتبر سیپار نیز بدون جنگ تسلیم شد و سقوط کرد. نبونید در راه فرار به جای پایتخت به بورسیپا در جنوب بابل پناه برده بود. در این جا نبونید منتظر نبرد نماند. او با قبول این واقعیت که توان ایستادگی در برابر کورش را ندارد، به میل خود تسلیم کورش شد و کورش نیز او را با احترام پذیرفت و به کرمان تبعید کرد. سپس در 12 اکتبر 539 پیش از میلاد بابل نیز بدون رویدادی مهم تسلیم گئوبروه شد. بِلسَزَر (بلشصر) ولیعهد بابل، که از سوی پدر فرماندار بابل بود نیز شب همان روز به دست خدمتگذاران خود کشته شد. در آن شب که جشن سال نو برگزار میشد، هزار نفر از بزرگان بابل به جشنی که در حضور بلسزر برپا بود دعوت داشتند. ظاهراً داستانی که کتاب مقدس در این باره می آورد کمی از حقیقت فاصله گرفته است. از این که لوح های خط میخی از روز بعد، یعنی 13 اکتبر، به نام کورش ثبت شده اند پیداست که تغییر قدرت بی کشمکش انجام پذیرفته است.
هزاره های گمشده، پرویز رجبی، جلد دوم (هخامنشیان به روایتی دیگر)، صفحات 136 و 137
جدای از تأیید این نکته مهم که افراد کشته شده طی نبرد اپیس آنهایی بودند که پایداری و در نتیجه وارد نبرد با ارتش هخامنشی شدند، دکتر رجبی نیز به خوبی متوجه این مهم شده است که اگر واقعاً نبونئید پس از نبرد اپیس قصد فرار داشته طبیعتاً باید به بابل فرار میکرد نه بوروسیپا (فرارش بر اساس روایت بروسوس کلدانی) و ازین حیث است که میگوید «به جای» و متوجه نشده که در حقیقت این مقوله نکته مهمیست در راستای اینکه بنابر روایت بروسوس نبرد نه مربوط به اپیس بلکه به بابل ربط داشته است.
پیرامون بقیه سخنشان باید عرض کنم ایشان پیرامون تأیید کلیت روایت هرودوت توسط گزنفون و بروسوس اشاره ای نمیکنند و نیز حول مقوله لوح های خط میخی که اشاره کردند از روز بعد بواسطه ثبت شدن بنام کوروش متضمن تغییر بی کشمکش قدرت هستند [یعنی شهر بابل بدون نبرد تصرف شد] شما را ارجاع میدهم به مطالعه کامل سخنان بریان.
پروفسور پیر بریان:
تسخیر بابل (539)
منابع و مسائل - پادشاهی بابل، اینک ترس آورترین خصم و رقیب کورش در شرق نزدیک بود پیرامون این بخش از کشورگشایی کورش منابع اطلاعاتی کم نیستند، لیکن هم ناقص اند و هم یک طرفه. بیش از هرچیز متون میخی در دسترس اند: استوانه کورش «سالنامه نبونید» و مدیحه یا خطابه ستایش آمیز کورش. پیروزی کورش در یک «پیش گویی شاهانه» عصر هلنی نیز «آگهی داده شده» است. به این مضمون که کورش که او را به نام «پادشاه عیلام» خواهند شناخت بر تخت یک پادشاه دیگر (نبونید) خواهد نشست که هفده سال پادشاهی کرده بود. متون بابلی - به خصوص سه متن نخستین - در مفاهیمی غالباً نزدیک به هم نظریات شاه پیروزمند را بیان میکنند؛ و در طول آن یک تعبیر کلیشه ای به چشم می رسد که در آن در تمام موارد روش و رفتار کورش نقطه مقابل رفتار نبونید معرفی میشود؛ حال آنکه در «پیشگویی شاهانه» سیاست کورش به مثابه یک سیاست تهاجمی توصیف شده بود (ک دوم، 22-24)
... به نوشته «استوانه» بازگردیم. میگوید که در چنین شرایط و احوال «مردمان سومر و اَکد» از نبونئید روی گرداندند و تضرع به درگاه مردوک بردند. مردوک را بر بابلیان رحمت آمد: «پس آنگاه شاهزاده ای یافت که مطابق خواست او بود و دست او را گرفت. از کورش، پادشاه شهر انشان، نام او را بر زبان راند، و آنگاه اسم او را با پادشاهی سراسری همراهی کرد» با رضایت خاطر از کورش (که کمک هایش به او امکان داد تا سرزمین گوتیوم را متصرف شود و بر مادی ها پیروزی یابد)؛ مردوک «او را به سوی بابل، به سوی شهر خودش، فرمان به رفتن داد و او را وادار کرد تا راه بابل در پیش گیرد [و] مانند یک دوست و یک رفیق راه، در کنار او حرکت کرد» بنابراین، کورش، به عنوان برگزیده عظیم الشأن خدای بزرگ بابل، «بدون جنگ و نبرد» در رأس سپاهیان خویش به بابل ورود کرد؛ و به این ترتیب، مردوک «شهر خود، بابل را از فنا و نابودی رهایی بخشید؛ و نبونید، همان پادشاهی را که پرستنده او نبود، به کورش تسلیم کرد. مردمان بابل، همه آنها، همه سرزمین سومر و اَکَد، بلند پایگان و حاکمان، همگی در برابر پادشاهی او [کورش] سر به تعظیمی تمام پایین آوردند؛ چهره هایشان روشنی یافت» در بخش دوم «استوانه»، کورش ضمیر اول شخص به کار میبرد؛ و بعد از معرفی مقام و مناصب خویش، در دو جا تکرار میکند که او و ارتش او «به صورت صلح آمیز وارد بابل شده اند» بعد به جزئیات کارهای خداپسندانه و مقدسی که انجام داده است میپردازد و از جمله به بازگرداندن تندیس های الوهیت هائی که نبونید تبعید کرده بود اشاره میکند. همچنین «سالنامه» [نبونید] نیز اشاره دارد به این که نخستین گروه سپاهیان پارسی (به فرماندهی گئوبروو) «بدون هیچ جنگی» وارد بابل شده اند و با فرا رسیدن کورش «صلح و آرامش حاکم شد».
از مأخذ این متون، تصویر قدسی مآبانه ای از کورش ساخته و پرداخته میشود که به نحوی بسیار دقیق با آنچه ادبیات یهود (رک. "با کورش و اورشلیم" در همین فصل) ادامه میدهد، هماهنگی دارد. این تصویر در سنت های یونانی، بالاخص نزد کزنفون که مینویسد اقتدار کورش از سوی ملل مغلوب «با رضایت خودشان» پذیرفته شد، ملاحظه میشود (سیروپدی، ک یکم، 1-4؛ رک. دیودورک نهم، 24). بر اساس این مأخذ، بابلیان که از الحاد و بی دینی نبونید به تنگ آمده بودند، به هدایت کاهنان خویش، به میل و رغبت، دروازه های شهر خود را بر کورش «پادشاه عادل» که از آن پس به منزله یک «نجات بخش» پذیرفته شده بود، گشوده بودند. این تعبیر سنتی تا حدودی برانگیزنده شک و تردید است، زیرا به گونه ای بسیار نزدیک، مشابه تصویری است که تبلیغات پارسی از او میخواست بسازد.
پیروزی نظامی - در بادی امر، نادرست به نظر میرسد که بابل بدون هیچگونه مقاومت تسلیم فاتحان شده باشد. «سالنامه» (سوم، 12-13) حتی اشاره ای مستقیم به نخستین نبردی دارد که در اُپیس بر کنار دجله، در پائیز 539 روی داده و کورش در آن فاتح شده است. به دنبال این پییروزی غنیمتی عظیم به دست فاتحان آمده و همه کسانی که قصد پایداری داشته اند قتل عام شده اند (سوم، 14) {توجه کنید بهیچ وجه عنوان نمیشود سربازان یا سپاهیان بلکه همه کسان، چه مردم چه سپاهیان} و «سالنامه» ادامه میدهد «در چهاردهمین روز، شهر سیپور بدون جنگ به تصرف درآمد؛ و نبونید رو به فرار گذاشت» (سوم، 14-15) بعد از آن «گئوبروو، حاکم منطقه گوتیوم، و ارتش کورش بدون هیچ جنگی به بابل درآمدند؛ و نبونید پس از عقب نشینی در بابل دستگیر شد» تسخیر بابل به تاریخ 12 اکتبر ثبت شده است.
پیش از آنکه به موضوع تسخیر بابل به معنای خاص آن بازگردیم، ضرورت دارد اشاره کنیم که مخاصمات مستقیم میان پارسی ها و لشکریان نبونید شاید (یا احتمالاً ؟) قبل از سال 540 آغاز شدند. سالنامه (سوم 9-12) تصریح میکند که تندیس های چندین معبد بابلی به بابل آورده شده اند: که این بدان معناست که نبونید تدابیری اتخاذ کرده بود که نگذارد پارسی ها بر تندیس های خدایان بابلی دست یابند؛ و نشان میدهد که بدون شک خطر پارسیان فوق العاده نزدیک احساس میشده است. یکی از متون نیز از سوی دیگر شاید اشاره ای به منازعه و درگیری در منطقه اوروک از آغاز زمستان سال 540-539 دارد.
تا آنجا که از بازسازی این واقعه بر می آید، ماجرای گئوبَروو - نخستین افسر کورش که وارد بابل شده است - حتی این نکته را معلوم میکند که هجوم به مستملکات نوبابلی از تاریخی باز هم جلوتر آغاز شده بود. اوگبارو (گئوبروو) در سالنامه به سمت «والی سرزمین گوتی ها (گوتیوم) معرفی شده است. در استوانه (بخش 13)، نخستین پیروزی های کورش، پادشاه محافظت شده مردوک، پیروزی هایی است که بر «سرزمین گوتیوم و بر مجموعه سپاهیان ماندا (مادها)» نصیب او شده است. این گئوبروو، احتمالاً همان گُبریاس است که بنا به نوشته کزنفون طرف بابلی ها را ترک کرده و به کورش پیوسته بود. او بر منطقه وسیعی (سیروپدی، ک چهارم، 106-11) فرمان میراند که در مرزهای آن سرزمین نو بابلی (ک پنجم، 3-1) آغاز میشد. کورش حمله خود را علیه بابل از سرزمین گبریاس آغاز کرد (ک پنجم؛ 102-21)؛ گبریاس بود که ارتش کورش را هدایت کرد (ک پنجم، 2، 22) و هم او بود که بابل را تسخیر کرد (ک هفتم، 5، 26-30) بنابراین روایت کزنفون با همه جنبه داستانی که در آن است، به نظر میرسد که بر اساس و مبنای انتقال شفاهی ماجرای گئوبروو استوار شده باشد. این شخص، می بایستی والی بابلی یکی از سرزمین هایی باشد که در اطراف رودخانه دیاله واقع شده بود و چندین سال قبل از 540 ترک انقیاد کرده و به فرمان کورش درآمده است. هرودوت ( ک یکم، 189) نیز تصریح میکند که کورش در زمان حمله خود به بابل، از همین منطقه دیاله که جاده ای آن را به اپیس میپیوسته است، عبور کرده است. بنابراین معلوم میشود که نبونید لشکریان خود را در این شهر [اُپیس] گرد آورده بود تا راه عبور از دجله را بر سپاهیان کورش ببندد. قتل عام هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت پایداری ارتش نوبابلی حکایت میکند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید کمی بیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته است و آخرین پادشاهی نو عیلامی برای همیشه نابود شده است.
در اینجا بنظر میرسد مترجم کتاب پروفسور بریان اشتباه کرده است، در ترجمه انگلیسی متن فرانسوی کتاب پروفسور بریان هیچ خبری از خشونت پایدار ارتش نوبابلی نیست و صرفاً عنوان شده است قتل عام کورش نشان دهنده مقاومت ارتش نوبابلی است [صفحات 41 و 42]:
چنانچه مشاهده میکنید پروفسور میگوید:
The massacres perpetrated by cyru's troops after the battle attest to the vigor of the resistance of the Neo-Babylonian army.
در متن فقط اشاره به قدرت پایداری و مقاومت ارتش بابل شده است [قسمتی که زیرش خط کشیدیم] البته اگر بخواهید بگویید پس بر این اساس پروفسور منکر کشتار مردم شده است سخت در اشتباهید چون قبل تر از آن به صراحت از کشتار هر آنکس که مقاومت کرده خبر داده است بدون استثناء قائل شدن و در این قسمت به رویدادنامه نبونئید ارجاع داده است بنابراین نظر بریان پیرامون رویدادنامه قتل عام هر آنکس است که در مقابل سپاه کورش دوم مقاومت کرده چه مردم چه نظامیان:
که خب البته از ترجمه هم این قسمت فوق را نقل کردیم. بنابراین وی به صراحت میگوید هرآنکس که مقاومت کرد کشته شد و پروفسور اینرا با ارجاع به رویدادنامه نبونئید عنوان میکند و جلوتر اما تحلیل خودش را عنوان میدارد و میگوید قتل عام کوروش نشانگر مقاومت سپاه بابل است. این مشخصاً به کشتار مردمی که مقاومت کردند نیز مرتبط است وقتی خود بریان میگوید هرکسی که مقاومت کرد کشته شد و ابداً محدود کردنش به سپاهیان را تأیید نمیکند. بعبارتی من نظرم این است ایشان چون ارتش اکد و مردم اکد را در این متن یکی میدانسته [مصداق همان مردم-سپاه که عرض کردم] بنابراین اینطور راجع به این مقوله سخن رانده است و منظورش از مقاومت سپاه بابلی همان افرادی است که بخاطر مقاومتشان قتل عام شدند. مگر اینکه بگوییم پروفسور میگوید مردم جدای از ارتش بوده و عقب نشینی کرده کوروش هم روی به غارت و کشتار ارتش آورد که این با سیاق متن رویدادنامه تطابقی ندارد.
باز میگردیم به ادامه متن کتاب پروفسور بریان:
تصرف سیپار و عقب نشینی نبونید به سوی بابل، ظاهراً معلوم میدارد که پادشاه بابل نو تصمیم گرفته بود در پایتخت خود علیه کورش به مقاومت بپردازد. بر اساس نوشته هرودوت ( ک یکم، 190) پس از نزدیک شدن کورش، «بابلی ها با اسلحه از شهر خارج شدند و به انتظار او ایستادند؛ و هنگامی که کورش به محدوده شهر رسید، با او به جنگ درآمدند و چون شکست خوردند به داخل شهر عقب نشستند» بر اساس نوشته بِرُس ارتش بابل تحت فرماندهی خود نبونید بوده است که بعد از شکست، به بورسیپا پناهنده شده است (یوسف. ث. آپیون، یکم، 150-153) با این همه، کورش هنوز در پیروزی کامل نبوده است: هرودوت تأکید دارد که بابلی ها به اندازه ای آذوقه و ذخایر گرد آورده بودند که قادر باشند چندین سال به مقاومت پردازند و او نیز مانند کزنفون (سیروپدی، ک هفتم، 105) از نگرانی کورش بحث میکند که قدرت نداشته است شهری را که به شدت مستحکم است و سپاهیانی کاملاً مصمم به پایداری، از آن دفاع میکنند، به تصرف درآورد. منحرف کردن مسیر آب رودخانه فرات به کورش اجازه داد تا بخشی کوچک از سپاهیان خود را به فرماندهی گئوبروو وارد بابل سازد. گئوبروو با استفاده از این موقعیت که مردم شهر جشنی بزرگ برپا داشته بودند، معبد اِساهیل را محاصره کرد و بر قلاع دست یافت. چند روز بعد، کورش با تشریفات رسمی وارد بابل شد؛ نبونید زندانی ولی زنده نگهداشته شد و از نیمه اکتبر 539، لوحه های بابلی تاریخ خود را از نخستین سال فرمانروایی کورش، آغاز کرده اند {چنانچه مشاهده میکنید در اینجا باز ابهام پیرامون زمان کتیبه ها رفع میشود که دکتر رجبی به آن اشاره کرد و کاملاً با فتح بدون صلح و با نبرد بابل نیز میتواند منطبق باشد و حتی در ادامه پروفسور بریان نشان میدهد تسخیر بابل در مدت زمان غیر کوتاه بر اساس همین تحلیل تأیید میشود بر خلاف ادعای دکتر رجبی که میگفتند در مدت زمان کوتاهی تصرف صورت گرفته جمع کتیبه ها و رویدادنامه و سخن مورخان چیز دیگری را نشان میدهند}.
از این تحلیل، نخست چنین بر می آید که کوتاه زمانی تسخیر بابل، اشتباهی است که از طرز نگارش نویسنده سالنامه حاصل شده است. هدف این نویسنده آن نبوده است که جزئیات نبردهای نظامی را بازگوئی و تشریح کند؛ و به همین جهت درباره مطالب و اطلاعاتی که امروز از نظر یک مورخ، مطلبی اصلی و اساسی تلقی میشود، سکوت کرده است. این سالنامه که از دید و نظرگاه یک وقابع نگار بابلی نوشته شده است به پارس ها فقط تا آن حدود توجه دارد که اقدامات یا تدابیرشان برای تاریخ بابل جالب باشد یا آنکه به یاری آن این امکان حاصل شود که وقابع و حادثات اختصاصاً مربوط به بابل، در یک دورنمای هم زمانی، تاریخ گذاری گردد (سقوط استیاگ در برابر کورش (دوم، 1-4)، نخستین نبرد کورش علیه یک کشور ناشناخته (دوم، 15-18)، فتوحات کورش در 539. تحت چنین شرایطی، ما به کلی از مناسبات پارس-بابل در طول دورانی که با حضور نبونید در تیمه و پیروزی های کورش از 547 تا سال 539 مطابقت دارد، بی خبریم؛ و این نقایص اسنادی، ناگزیر جنگ پارس-بابل را به یک دوران بسیار کوتاه پاییز 539 کاهش میدهد. لیکن ما دلیل های کافی در دست داریم تا بیندیشیم که پیشرفت های کورش دربار بابل را بی تفاوت نمیگذاشته اند؛ و به گفته دیگر جنگ 540-539 احتمالاً آخرین مرحله منازعاتی را که ما بدبختانه از جزئیات آنها اطلاع نداریم، تشکیل نمیداده است. و این مطلب به این معنا نیز هست که ناگهانی بودن یا برق آسا بودن پیروزی 539 به احتمال بسیار قوی یک تصور باطل بیش نیست.
از نبونید تا کورش - تضادی که به طور منظم میان رفتار ملحدانه نبونید و تقدس مآبانه کورش بسط داده شده است نیز نباید یکسره مورد پذیرش قرار گیرد. میتوان در این خصوص که قبل از سقوط شهر، مردم بابل بی صبرانه در انتظار فرشته «نجات بخش» خود بوده اند نیز شک کرد. هیچ چیز ثابت نمیکند که بالاخص، کورش با روحانیت بابل روابط دوستی برقرار کرده باشد، چنانکه در دولت ماد و در دولت لیدی نیز، پیروزی سردار پارسی را نمیتوان منحصراً از طریق عملیات خائنانه ای که راه کشور گیری را بر او هموار ساخته باشند، توضیح داد. و اما ورود «پیروزمندانه» پادشاه پارس به بابل نیز دلیل آن نیست که گفته شود مردم بابل یکسره به او پیوسته بودند؛ در اینجا نیز شکل و روش همان است که در مورد ورود اسکندر به سال 331 ملاحظه میشود؛ به این معنا که یک شهر مغلوب ناگذیر بوده است در زیر فشار تکالیفی که بر او تحمیل میشده است، سر تسلیم فرود بیاورد.
با این همه، متن استوانه به ما میفهماند که قدرت غالب چه نوع تبلیغاتی به کار گرفته است تا همکاری سرآمدان و گروه نخبگان محلی را به سوی خود جلب کند. تجزیه و تحلیل دقیق این متن، در بادی امر ما را به این موضوع متوجه میکنند که کورش خود را به اهالی بابل به منزله کسی معرفی کرده است که آمده است تا نظم الهی را که ابتکارهای نبونید به آن لطمه زده بود، بار دیگر مستقر سازد. در این متن و همچنین در متن مدیحه، پادشاه بابل مدی معرفی شده است که کیش ماه - خدا «سین» را جانشین کیش مردوک کرده است. در واقع، این مطلب معلوم است که نبونید از آغاز درصدد بوده است محراب «اهولهول» متعلق به ماه-خدا «سین» را در شهر شامی حرّان تجدید بنا کند، لیکن فقط بعد از بازگشت تیمه بود که موفق شد این طرح را به اجرا بگذارد. انگیزه نبونید از این عمل، همچنان از مقوله فرضیات است، اما در هر حال، هیچ چیز ثابت نمیکند که تجدید بنای محراب موجب روی گرداندن نخبگان جامعه بابل از پادشاه بابلی شده باشد.
از سوی دیگر، کورش خود را به مثابه بازسازی کننده ساختمان های اداری و مذهبی که یا ویران و یا به فراموشی سپرده شده بودند، معرفی کرده است. چنانکه بخشی از استوانه میگوید، نخست در بابل، کورش تفاخر میکند که قلاع و استحکامات و سایر ساختمان های بابلی را دوباره سازی کرده است. و بعد در مورد تعداد زیادی از شهرهای پادشاهی سابق بابل:
از نینوا، از آسور و همچنین از شوش، از اکد، از اشنوناک از زامبان، از متورنو و از دِر، تا مرزهای گوتیوم، مراکز مذهبی ماوراء دجله، که ساختمان های [آئینی] آن ها از زمان ها پیش در ویرانی مانده بودند، من خدایان را به آنجا که در آن میزیستند بازگرداندم و در جاهایشان برای ابدیت مستقر داشتم. من همه آدم هایشان را بازآوردم و به اقامتگاه شان رساندم. و خدایان سومر و اکد را که نبونید، به رغم خشم بزرگ خدایان [مردوک] به بابل آورده بود، من آن ها را به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، با خشنودی در معبد (Cella) های شان، در جایگاه ها، با شادمانی قلبی استقرار دادم.
در واقع، اسناد و مدارک متعددی درباره ساختمان معبدهای اوروک امضای کورش را دارند: «کورش، پادشاه سرزمین ها، دوستدار اساهیل و اسیدا، پسر کبوجیه، پادشاه مقتدر، من» در مراکز دیگر نیز به همین ترتیب است. لیکن بر این اظهارات باید از دور نگریسته شود. چه در مورد محراب اَگَده، یا حصارهای بابل، یا دروازه ای از اوروک یا زیگورات «اور» تمام این ساختمان ها، پیش از آن به وسیله نبویند بازسازی و تعمیر شده بودند؛ و در خصوص کارهای «باستان شناختی - بازسازی کننده» نبونید، اسناد بسیار وجود دارد؛ و گواهی های سندی پیرامون کارهای ساختمانی آخرین شاه بابلی کم از آنچه درباره کورش گفته میشود، نیست.
به دلیل تنوع جغرافیایی ساختمان های مورد بحث، آنچه کورش در این خصوص بیان کرده است، در درجه اول به منظور آن است که اراده خود را برای تملک سرزمین های مملکت مغلوبف آشکار سازد؛ و از طرفی، دوران پادشاهی نبونید را نیز به فراموشی تاریخ بسپارد. در یکی از بخش های استوانه، کورش تصریح میکند که در جریان کارهایی که بر یکی از دروازه های شهر شده است، اسم شاه بزرگ آسوری «آشور بنی پال» را یافته است که کورش او را به منزله یکی از پیشینیان خود معرفی میکند. این بخش بالاخص از این جهت جالب توجه است که حتی قبل از کشف استوانه کورش، نشان داده شده بود که متن آن بر اساس نمونه کتیبه «آشور بنی پال» تنظیم شده است. آشور بنی پال نیز خود یادآور میشود که در اوایل پادشاهی اش، تندیس مردوک را به شهر بابل باز آورده و از آن پس، مرتباً قربانی های لازم را انجام داده است.
تاریخ امپراتوری هخامنشیان، پرفسور پی یر بریان، جلد اول، ترجمه دکتر مهدی سمسار، صفحات 121 الی 129
در گفته های بریان کوروش دوم آنجا که مقاومتی در برابرش صورت میپذیرفته هیچ ابایی از کشتار و غارت نداشته است و فریب کاری اش نیز در انتساب بازسازی های معابد و... هویداست. بنظرم سخنان پروفسور حول وقایع مدکور در رویدادنامه نبونئید کاملاً در راستای تحلیلی هست که در این مقاله ارائه دادم بجز یک ابهام بنظرم کوچک در رابطه با نظر ایشان پیرامون سرنوشت مردم اکد در قسمت مد نظر و اینکه آیا آنها حمل بر ارتش شده و قتل عام شدند و مصداق مردم سپاه بودند و یا اینکه جدای از ارتش عقب نشینی کردند و ارتش اکد قتل عام شد. بهر روی نظر ایشان در تضاد با ترجمه پروفسور اسپک و نیز دارای اختلاف با ترجمه پروفسور لمبرت است و بین این دو قرار میگیرد.
شاید [اطمینان ندارم] بخاطر همین مقوله مردم-سپاه است که یوزف ویسهوفر نیز وقتی این قسمت از رویدادنامه نبونئید را نقل میکند جلوی کلمه مردم عنوان سربازان را قرار میدهد نه اینکه منظورش این باشد مردم باید به سربازان ترجمه شود بلکه میخواهد بگوید مردم اکد همان سپاه اکد بودند:
In the month of Tishri, when Cyrus was fighting the battle of Opis on the shores of the Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad [soldiers] retreated.
He [Cyrus] had the booty taken away [and] the [captive] people killed.
Ancient Persia, Josef Wisehofer, Translated by Azizeh Azodi, I.B. Tauris Publishers, page 50
استفاده از مقالات وبلاگ به هر نحوی مستلزم درج مشخص لینک مقاله در وبلاگ است