مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در این پست میخواهم نتیجه گیری قسمت قبلی را بیان و داده ها را مرور بکنم. چیزی که محرز بود و اکثریت بدان اتفاق نظر داشتند این است که رویدادنامه در اختیار ما نسخه اصل رویدادنامه قرن ششم قبل از میلاد نیست و نسخه ای کپی میباشد که کاتبانش کاهنان معبد اساگیل (معبد مردوک در بابل) بوده اند و اختلاف سر این گزاره مهم نبوده بلکه سر وجود رویدادنامه اصلی و کم و کیف انتقال متن از اصلی به نسخه کپی و دخل و تصرفات کاهنان (و هدفشان ازین امر) و نیز زمان پدید آمدن رویدادنامه کپی می باشد. همچنین متذکر شدیم بر فرض وجود نسخه اصلی هم آن نسخه در زمان کوروش دوم و به فرمان وی نوشته شده و امثال پروفسور محمد داندامایف و عبدالمجید ارفعی به صراحت این مهم را بیان کردند. دانشمندی را ما ندیدیم بگوید این رویدادنامه سال به سال نوشته میشده بدین صورت که بخشیش در زمان نبونئید به کتابت درآمده باشد و اگرم این چنین ادعایی مطرح باشد باید جواب پارادوکس هایی را که بر اساس این ادعا پدید می آید بدهد و وقتی جوابی نیست که داده شود پس بهتر است ادعای شاذ و بی اعتبار هم عنوان نشود. حال موارد مهم را بیان میکنیم:

1) در سال نهم رویدادنامه نبونئید به کوروش دوم عنوان شاه پارس داده شده در حالیکه این عنوان از زمان داریوش یکم دیده میشود (در ستون یکم بند یکم کتیبه بیستون بصورت «شاه در پارس») و قبل از آن بهیچ عنوان سابقه نداشته است. عنوان دیگری که در همان رویدادنامه برای کوروش دوم بکار رفته و نیز در منشور نبونئید برای وی و در استوانه کوروش دوم برای اجداد این شاه، عنوان شاه انشان است نه شاه پارس. مشخصاً این عنوان شاه پارس در بهترین حالت نشان از دخل و تصرف کپی کننندگان رویدادنامه در متن رویدادنامه اصلی هست [در بهترین حالت که در این پست مکرر بکار خواهیم بردش یعنی رویدادنامه اصلی در قرن ششم قبل از میلاد به فرمان کوروش دوم ایجاد شده باشد و کپی کنندگان منبع اصلی شان صرفاً رویدادنامه اصلی بوده و در مقابل نظریه خانم پروفسور کارولین وارزگرس قرار دارد که اساساً رویدادنامه را محصول دوران بابل هلنیستی (پس ازینکه اسکندر کبیر بابل را بدون نبرد فتح میکند) میداند و منابع اصلی مختلفی را برای کاتبان رویدادنامه بیان میدارد که از آن جمله است رویدادنامه فرضی اصلی و منابع یونانی و دیگر اسناد باستان شناسی مرتبط مثل استوانه کوروش دوم و سنگ یادبود نبونئید در بابل و حران و...].

 

2) در سال دهم رویدادنامه نبونئید از عنوان «عیلام» برای اشاره به امپراطوری تحت سلطه کوروش دوم استفاده شده در حالیکه میدانیم اولاً امپراطوری عیلام در آن زمان وجود نداشته و ثانیاً عنوان عیلام در هیچ سند و گفته مورخی و... از ابتدای پادشاهی کوروش دوم تا انقراض سلسله هخامنشیان برای اشاره به این امپراطوری بکار نمیرفته اما در یک متن میخی در دوران بابلی هلنیستی از کوروش دوم با عنوان پادشاه عیلام یاد شده است. این که گفته شود منظور از عیلام حاکم محلی آن سرزمین بوده نیز سخن بی اعتباریست چون هیچ قرینه ای آنرا تأیید نکرده و علاوه بر اینکه برداشت مترجمین این است که منظور امپراطوری کوروش دوم است خود متن هم که عنوان کرده از عیلام به اکد با توجه به کشور بودن اکد مؤید این است که از امپراطوری عیلام به امپراطوری اکد منظور بوده. بهمین ترتیب این مهم در تقویت احتمال کتابت شدن رویدادنامه در دوران بابل هلنیستی است.

 

3) در این رویدادنامه به زنان سلطنتی بطور بی سابقه ای اهمیت داده شده [مجموعاً چهار خط برای مادر نبونئید و همسر رسمی کوروش دوم] در حالیکه این مقوله در هیچ یک از رویدادنامه های بابلی دیگر سابقه نداشته و صرفاً در دو مورد از کتیبه های مربوط به اسرحدون شاه آشور اشاره کاملا کوتاه و گذرایی به فوت زن سلطنتی در خلال گزارش جنگ شده که در مقابل رویدادنامه نبونئید و جزئیاتی که به فوت زنان سلطنتی اختصاص داده هیچ محسوب میشود. چرا این رویدادنامه به یکباره بر خلاف دیگر رویدادنامه ها مشابه مورخین یونانی باید به مقوله زنان سلطنتی علاقه نشان بدهد؟ این نشان از تأثیر پذیرفتن کاتبان رویدادنامه از ادبیات یونانی نیست؟ بعبارتی مقوله پرداختن به زنان سلطنتی حاکی از تأثیر پذیری از ادبیات یونانی است اما اینکه زن کوروش یا مادر نبونئید در فلان تاریخ مرده ممکن است در نسخه اصلی رویدادنامه یا سند دیگری بوده باشد و اینان آنرا اخذ و بواسطه تأثیرپذیری از ادبیات یونانی بدین شکل در رویدادنامه شرح و به محل تقابل ضمنی و غیر مستقیم نبونئید و کوروش دوم تبدیلش کردند [نیز میتواند بطور کل این چهار خط در همان نسخه اصلی باشد که به فرمان کوروش دوم ایجاد شده بوده است و کاهنان در آن زمان بدلیل پروپاگاندا بر علیه نبونئید اینطور بیانش کردند].

 

4) مقوله با صلح فتح شدن بابل که میدانیم سخن کذبی بوده و پروپاگاندای کوروش دوم در استوانه اش مشابه استوانه سارگون دوم هست در این رویدادنامه گنجانده شده و در بهترین حالت نشان از عدم اهتمام به نقل صحیح تاریخ و پیروی از پروپاگاندا توسط کاتبان رویدادنامه است.

 

5) این رویدادنامه بخشی از مجموعه SP II موزه بریتانیاست که در بایگانی/کتابخانه ای مربوط به معبد اساگیل بابل پیدا شده و در نهایت موزه بریتانیا آنرا خریداری میکند. این بایگانی از زمان اردشیر دوم تا سال 60 قبل از میلاد فعال بوده و در راستای احتمالی هست که بیان میدارد رویدادنامه نبونئید در اختیار ما در طول بازه زمانی اواخر هخامنشیان تا اشکانیان باید ایجاد شده باشد. پروفسور کارولین وارزگرس این احتمال را قوی ترین احتمال برای زمان کتابت رویدادنامه نبونئید می خواند و جلوتر خودش در داخل این بازه زمانی روی به موجه سازی قسمت هلنیستی آن می آورد [این بازه زمانی از سه قسمت «اواخر هخامنشیان-بابل هلنیستی-اشکانیان» تشکیل میشود]. نیز محل کشف رویدادنامه در راستای کتابت آن توسط کاهنان مردوک است.

 

6) از بعد از مرگ/اسارت نبونئید فضای حاکم بشدت بر علیه وی میشود، از شعر نبونئید که به فرمان کوروش دوم و محتملاً بدست کاهنان معبد مردوک نوشته شده تا استوانه کوروش و در نهایت متن عبری دعای نبونئید که از متون باستانی بحر المیت است نشان میدهند هم کوروش دوم و هم کاهنان معبد مردوک و هم کاهنان یهودی نسبت به نبونئید نظر منفی داشتند [برای کاهنان مردوک و یهودی علت میتواند پیروی از پروپاگاندا به منظور جلب نظر شاه حاکم باشد] و هماهنگی این سه متن با رویدادنامه نبونئید در منفی بیان کردن این شاه میتواند نشان از رسوخ پروپاگاندای فضای بعد از سقوط بابل در رویدادنامه باشد.

این در حالیست که پروفسور داندامایف تذکر میدهد وضعیت اقتصادی بابل در زمان نبونئید خوب بوده و در ابتدای زمان تصرف آن بدست کوروش دوم هم ابداً بهتر نشده و همان وضعیت کماکان ادامه پیدا میکند (نک: تاریخ سیاسی هخامنشیان، محمد داندامایف، ترجمه فرید جواهر کلام، صفحات 73 و 75) نیز عدم برگذاری جشن سال نو بدلیل عدم حضور شاه بابل بوده چنانچه در سال هفدهم که حضور داشته برگذار میشود اما در همان سالها که جشن برگذار نمیشده کاهنان مردوک از ثمرات جشن بی نصیب نمانده و پیشکشی ها به معابد مردوک در بابل و نبو (فرزند مردوک) در بورسیپا ارسال میشده است. خروج نبونئید از بابل هم برای بازسازی معبد سین خدای ماه در حران و همینطور حضور در عربستان به منظور مقابله با دشمنان و... بوده و بی دلیل و برای تفریح نبوده است. بنابراین هیچ دلیلی ندارد در شعر نبونئید و استوانه کوروش و دعای نبونئید آن اتهامات ناروا به این شاه نسبت داده شود و یا بطور کل فضای منفی بر علیه وی بوجود بیاید إلا کینه کاهنان مردوک بدلیل اهمیت دادن زیاد این شاه به سین خدای ماه (که در منشور نبونئید به چشم میخورد، گرچه نبونئید هیچ گاه مردوک را از مقام سرور خدایان بابل بودن خلع نکرد و این از تهمت هایی بود که به وی در شعر نبونئید میزنند و در همان منشورش مردوک را سرور خدایان میخواند. شاید کاهنان معبد مردوک انتظار داشتند بیشتر به ایشان برسد) اما دلیل بعدی که در آن باید کاهنان معبد مردوک و کاهنان یهودی مشترک باشند جلب نظر یا پیروی از محتوای مد نظر حاکم جدید یعنی کوروش دوم است بهمین ترتیب سعی کردند با همراه شدن با وی و مشروعیت دادن به سلطنتش و منفی نشان دادن نبونئید نظر وی را جلب کنند که این هم میتواند دلیل اتهامات بی اساسی باشد که به نبونئید وارد میساختند. کوروش دوم هم بهمان دلیل مشروعیت بخشی به سلطنت خود نزد بابلیان و ایجاد پروپاگاندا بر علیه شاه محبوب ولی مغلوب یعنی نبونئید در استوانه و دیگر متونی که به فرمان وی تنظیم شد مثل رویدادنامه (بر فرض که واقعاً نسخه اصلی رویدادنامه در قرن ششم قبل از میلاد وجود داشته که بخواهد به فرمان کوروش دوم ایجاد بشود) سعی کرد وجه این شاه را منفی نشان بدهد و در اینجا میتوان گفت چه بسا کاهنان مردوک هم برای اینکه اعتبار و قدرت خود را حفظ کنند از پروپاگاندای وی حمایت کردند.

با فرض اینکه نسخه کپی از رویدادنامه که ما در اختیار داریم تقریباً با صرف نظر از تحریفات اندک مثل همان شاه پارس و عیلام و... کپی همان نسخه ای است که در زمان کوروش دوم به فرمان وی ایجاد شده بوده (بر فرض وجود آن نسخه قرن ششم قبل از میلاد) در تأیید این مهم که رویدادنامه نبونئید نه یک رویدادنامه و سند تاریخی بی طرف که یک پروپاگاندا بر علیه نبونئید است میتوان گفت:

کاتبان رویدادنامه نمیتوانسته اند مشابه مورخ تا حد زیادی بی پرده و صریح پیرامون یک موضوع حرف زده و نظر شخصی خود یا حاکم جدید را دخیل کنند برای همین رویدادنامه نبونئید این کار را در فحوای گزارش خود از وقایع انجام داده است (منظور منفی نشان دادن نبونئید که هم میتواند نشان از خواست و اراده کاتبان باشد و هم بر اساس نظر وارزگرس تأثیر پذیری آنها از منابع مختلف که آن منابع مثل شعر نبونئید و استوانه منتسب به کوروش دوم بدلیل فضای منفی که علیه نبونئید به نمایش گذاشتند در کتابت رویدادنامه تأثیر خود را بوضوح نمایش میدهند). رویدادنامه به خروج نبونئید از بابل اشاره میکند اما به بازسازی معبد سین در حران بدست نبونئید و خشکسالی که در دوران وی پدید آمد و برطرف شد و یا مقابله نبونئید با اعراب متخاصم هیچ اشاره ای نمیکند در عوض اما به فوت مادر وی و عدم شرکت این شاه در مراسم فوت مادرش و عدم برگذاری جشن سال نو در زمان غیبت وی بطور جدی میپردازد. این امر یعنی توجه کاتبان رویدادنامه در بخش نبونئید نه به شخص نبونئید و اعمال مهم وی بلکه صرفاً به تقابلش با کوروش دوم و منفی نشان دادن چهره نبونئید معطوف بوده است چنانچه در عوض به برگذاری مراسم عزای همسر کوروش و توجه نشان دادن کوروش به برگذاری جشن سال نو اشاره کرده و تا جایی پیش میرود که برگذاری جشن سال نو بابلی در زمان کوروش دوم را با جزئیات زیاد شرح میدهد اما جشن سال نویی که در زمان نبونئید و سال هفدهم برگذار شد را گذرا گزارش میدهد!!. برای مادر و همسر این دو شاه هم اشاره کردیم که مقوله ایست بی سابقه در رویدادنامه ها و مشخصاً نشان ازین دارد که کاتبان رویدادنامه نبونئید بدنبال نگارش رویدادنامه نبوده اند که بعنوان مثال بدین شکل ناشیانه به زنان سلطنتی پرداخته اند در حالیکه سنت رویدادنامه نویسی در بابل بهیچ عنوان بدین شکل نبوده است. باز متذکر میشویم معیارهایی که واندر اسپک برای رویدادنامه های بابلی ذکر کرد بر این رویدادنامه مترتب نبوده و همخوانی ندارند که کارولین وارزگرس این مقوله را متذکر شد.

باز دوباره مقوله بعدی انتقال بت های خدایان به بابل برای محافظت از آن شهر در برابر حمله کوروش دوم بوده [بنابر متن رویدادنامه تمام بتها از بالا و پایین اکد به بابل آمدند بجز بتهای خدایان شهرهای بورسیپا و سیپار و کوتهه] که در رویدادنامه به علت آن هیچ اشاره ای نشده اما در عوض در استوانه کوروش دوم مشاهده میکنیم ازین مقوله برای منفی نشان دادن نبونئید استفاده میشود در حالیکه وی کار عجیب و بدی را انجام نداده بود. سکوت رویدادنامه از برای چیست؟ چرا اشاره به هدف نبونئید ازین کار که مسبوق به سابق هم بوده اشاره نمیکند؟ نگویید چون مسبوق به سابق بوده نیاز نبوده رویدادنامه متذکر شود که سخن کذبی است چون پرداختن کوروش دوم به این مقوله در استوانه خود نشان میدهد سعی داشته از آن در جهت پروپاگاندای مد نظرش استفاده کند و اگر سنتی بوده که همه بابل میدانستند دیگر کوروش دوم در استوانه اینطور روی به تحریف حقیقت نمی آورد. رویدادنامه آنجا که به عدم برگذاری جشن سال نو میرسد بیان میکند پیشکشی ها به معابد مردوک و فرزندش نبو ارسال شدند و این یعنی به مقوله های فرعی وقایع توجه داشته اما اینجا صرفاً به انتقال بت های خدایان اشاره و به علت آن بهیچ روی اشاره ای نمیکند، مشخصاً این نقل ناقص و جهت دار وقایع است که دست کوروش دوم را در استوانه اش باز گذاشته و همان هماهنگی کاتبان رویدادنامه با پروپاگاندای کوروش دوم بر علیه نبونئید است.

نکته مهم بعدی عدم اشاره به سین خدای ماه یکی از بزرگ ترین خدایان بابل در رویدادنامه برای پیشکشی های جشن سال نو است، در این رویدادنامه به برده شدن پیشکشی های جشن سال نو به معابد مردوک و فرزندش نبو اشاره شده اما برای معبد سین خدای ماه یا شمش خدای خورشید یا ایشتار خدای عشق اشاره ای نشده. مادامی که فقط سخن از ارسال پیشکشی های سال نو به معبد مردوک بعنوان سرور خدایان بابل بود حرفی باقی نمی ماند میگفتیم صرفاً خواسته اشاره به سرور خدایان شود بخصوص آنکه کاتبان رویدادنامه کاهنان مردوک بودند اما حال که سخن از خدای کتابت یعنی نبو هست چرا سخن از خدایان بزرگ دیگر که از قضا جایگاهشان از نبو هم بالاتر بوده نیست؟ بخصوص خدایان ماه و خورشید سین و شمش. این مقوله نیز نشان میدهد کاتبان رویدادنامه به عمد وقایع را به دلخواه خود روایت میکردند. مگر اینکه گفته شود پیشکشی به معبد سین در حران یا شمش در سیپار ارسال نمیشده که این سخن کذبی است و دلیلی ندارد برای معبد نبو برده شود ولی فی المثل معبد سین خیر. اینی هم که گفته شود بورسیپا نزدیک شهر بابل بوده توجیه صحیحی نیست چون شهر سیپار که معبد شمش خدای خورشید در آن بوده هم در نزدیکی بابل قرار داشته است.

 

7) خانم پروفسور کارولین وارزگرس البته اشاره به وجود یک محتوای ضد پارسی هم در رویدادنامه کرد و آن این بود که برای جشن سال نو در زمان کوروش دوم اشاره به پوشیدن لباس عیلامی شده در حالیکه عیلامیان دشمن همیشگی بابل محسوب میشده اند و این میتواند حاکی از نوعی بی احترامی باشد. اما بنظر من کمی باید در اینجا محتاط باشیم چون انتهای بند قبل و باز انتهای همان بندی که از لباس عیلامی حرف زده تخریب شده است. اما باز سخن خانم وارزگرس قابل توجه است و صحت آن (که محتمل هم هست) نتایج مهمی را بهمراه دارد:

ما میدانیم که هخامنشیان رابطه بدی با لباس ایلامی نداشتند و فی المثل آنرا تن نقش برجسته پاسارگاد مشاهده میکنیم (همان فرشته/خدای بالدار) بنابراین پوشیدن لباس ایلامی فی النفسه مقوله عجیبی نیست اما اینکه کوروش و یا کمبوجیه دوم بخواهند در جشن سال نوی بابلی ها از آن استفاده کنند مشخصاً کذب است چون خود نفس برگذاری این جشن در جلب نظر کاهنان معبد مردوک یا... تأثیر داشته و یا بطور کل بازسازی معابد مردوک و سین و نیز اختیار کردن عناوینی مشابه شاهان قبلی بابل که نشان میدهد کوروش دوم توجه ویژه ای به خدایان بابلی و سنت های رایج داشته [و به احتمال قریب به یقین خود کوروش دوم هم پرستنده خدایان بابلی بوده است، بنگرید به اینجا] بنابراین بعید است کوروش دوم بخواهد بی احترامی را آنهم در جشن سال نو روا دارد. این مقوله بر فرض صحت سخن وارزگرس (پوشیدن لباس عیلامی در جشن سال نو) دو نتیجه گیری را برای ما بهمراه خواهد داشت:

الف: کاتبان نسخه کپی رویدادنامه یک مقوله کذب را داخل رویدادنامه گنجانده اند و این نشان میدهد دستشان برای تحریف و تقطیع تاریخ باز بوده است. و از آنجا که دلیلی نداریم بخواهیم کاهنان معبد مردوک را دشمن پارسها یا دارای غرض ورزی نسبت به اینان بدانیم باید نتیجه بگیریم رویدادنامه کپی در کار نبوده و بطور کل این رویدادنامه در دوران بابل هلنیستی همانطور که وارزگرس تذکر میدهد ایجاد شده و شاید یکی از منابعش رویدادنامه اصلی قرن ششم قبل از میلاد بوده است. برای همین است که از طرفی پروپاگاندا بر علیه نبونئید در آن به چشم میخورد و از طرفی محتوای ضد پارسی و این آنچنان که کارولین وارزگرس متذکر میشود بخاطر بهره گیری و چسباندن قطعات مختلف از منابع متفاوت است.

ب: نتیجتاً این نسخه یحتمل در زمان بابل هلنیستی و با تأثیر پذیری از منابع مختلف پدید آمده است.

 

8) برای تکه های متعدد رویدادنامه میتوان منابع مختلفی را اقامه کرد، مثلاً خروج نبونئید از بابل میتواند برگرفته از سنگ یادبود نبونئید در بابل باشد یا سه گانه تصرف ماد-تصرف لیدیه-تصرف بابل که شبیه به تاریخ هرودوت در رویدادنامه برای کشور گشایی های کوروش دوم بیان شده میتواند برگرفته از تاریخ این مورخ معروف یونانی باشد [کلیت تصرف این سه منطقه] و در نهایت مقوله با صلح فتح شدن بابل برگرفته از استوانه کوروش. برای اینکه بدانیم آیا کاهنان معبد مردوک به اسناد باستان شناسی مثل استوانه منتسب به کوروش دوم و سنگ یادبود نبونئید و منابع یونانی و... دسترسی داشته اند یا نه کارولین وارزگرس مثال بروسوس کلدانی کاهن معبد مردوک را زد که در کتاب خود پیرامون تاریخ بابل قلم فرسایی کرده و در آن تأثیر پذیری از منابع یونانی و اسناد باستان شناسی و... به چشم میخورد بنابراین کاهنانی هم که در زمان بروسوس یا بعد از وی این نسخه از رویدادنامه را که در اختیار ماست نوشتند به آن منابع دسترسی داشته اند و گزینشی از آنها بهره برده اند. مثلاً بروسوس تصرف بابل بدون نبرد را نقل نمیکند و در عوض مشابه هرودوت و گزنفون از تصرف آن بواسطه جنگ سخن میگوید [نیز در نظر داشته باشید بر اساس محتمل ترین نظر، در زمان بروسوس کلدانی این نسخه از رویدادنامه نبونئید هنوز پدید نیامده بوده است] بدلیل همان مقوله گزینشی عمل کردن در زمینه منابع بوده چنانچه وی ترجیح داده در این قسمت از استوانه منتسب به کوروش دوم بهره نبرد و در عوض از دیگر منابع که تصرف شهر بابل بدون نبرد را تأیید نمیکنند کمک بگیرد [مثل منابع یونانی]. البته این نکته هم محل توجه است که بدلیل کاملاً یکی نبودن روایت تصرف بابل در نظر بروسوس با هرودوت و گزنفون ممکن است منبع وی سند باستان شناسی یا روایت شفاهی تاریخی معتبری باشد بگونه ای که اعتبارش نزد خود بروسوس هم بیشتر از پروپاگاندای کوروش دوم در استوانه اش باشد.

 

9) در نهایت هدف کاهنان معبد مردوک از نگارش این رویدادنامه در دوران بابل هلنیستی محل پرسش باقی می ماند و خانم پروفسور کارولین وارزگرس با بردن زمان کتابت این رویدادنامه به دورانی که تازه بابل بدون نبرد توسط اسکندر کبیر فتح شده بود (نک: کوینتوس کورتیوس روفوس، تاریخ اسکندر، کتاب پنجم، بخش یکم، بند هفدهم به بعد که از بدون نبرد فتح شدن شهر بابل توسط اسکندر سخن گفته و بر اساس گاهشماری که وبسایت لیویوس در اختیار ما میگذارد (اینجا) مصادف بوده با 22 اکتبر سال 331 قبل از میلاد) بیان میدارد هدف کاهنان از ایجاد این رویدادنامه بیان سابقه ای از رفتار شاه غالب با کاهنان مردوک در بابل بوده است و بر این اساس چه بسا اسناد دیگری را هم ایجاد کرده باشند تا در انتقال قدرت متحمل خسران نشده و در مذاکرات پیرامون حاکمیت دخیل باشند. مشخصاً این رویدادنامه که علی الظاهر یک سند بیطرف محسوب میشود در آن زمان خیلی میتوانسته به کاهنان معبد مردوک در جهت راضی کردن اسکندر یا حاکم تعیین شده از طرف وی بر بابل در زمان های بعد کمک کند تا جایگاه و قدرت خود را با این ادعا که شاه غالب قبلی حتی از نبونئید بابلی هم بهتر با ایشان رفتار میکرد حفظ کنند. البته برای این قسمت بهتر است متن سخنان وارزگرس را کامل در انتهای پست قسمت قبلی کامل بخوانید.

 

10) در پایان متذکر میشویم که فارغ از عیوب وارده اساساً گزارش هرکسی بر علیه خودش عمدتاً معتبر باید تلقی شود فلذا چون در بهترین حالت نسخه اصلی رویدادنامه در زمان کوروش دوم به نگارش درآمده مقوله هایی مثل کشتار مردم اپیس و غارت ثروت و دارایی های آستیاگ شاه ماد و کرزوس شاه لیدیه و کشتن وی بیش از پیش معتبر تلقی میشوند. البته اینها مشخصاً در زمان کوروش دوم مقوله ای منفی در نظر پارسها تلقی نمیشده است چه آنکه خود کوروش در استوانه ازینکه خراج سنگین برایش میگذارند و بر پایش بوسه میزنند سخن گفته [طبیعتاً غارت اموال را هم مشابه خراج سنگین بوده] و یا داریوش یکم در کتیبه بیستون از سخت مجازات کردن مخالفینش که از آن جمله بوده اند مردم پارت و بابل سخن میگوید که در ابتدای سلطنت وی از حکومت هخامنشیان نافرمان شدند و قیام کردند سخن گفته است چنانچه هم آن مردم مانع راه داریوش برای سلطنت بر مناطق پارت و بابل بودند و هم مردم اپیس مانع اشغال آن توسط کوروش دوم. اما اینی هم که گفته شود در نظر خانم پروفسور کارولین وارزگرس در زمان بابل هلنیستی این رویدادنامه پدید آمده باید بگوییم ایشان خود به اینکه یکی از منابعش نسخه اصلی رویدادنامه میتوانسته باشد اقرار کرده اند و در نتیجه اینجا بدون نبرد تصرف شدن بابل است که باطل میشود چون تنها سندش میشود استوانه منتسب به کوروش دوم اما این چنین مقوله هایی مثل کشتار مردم اپیس که در گفتار مورخین یونانی هم نیست مشخصاً منبعش نسخه اصلی رویدادنامه بوده است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۰۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی