پهلوان پنبه های باستان پرست!
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مخاطبین علی الظاهر باستان گرای وبلاگ اصرار داشت که باستان پرستانی که نقدهای متعدد و مبنایی نسبت به مطالبشان پیشتر طی دو نوبت منتشر ساخته بودم (اینجا) جواب مطالب من را دادند و چرا من جوابی دیگر ندادم؟!. پایگاه مربوطه که در زمان ملی شدن نت ها مشکل اساسی داشت و به اصطلاح بالا یا نمی آمد یا به زحمت فقط صفحه اولش قابل رصد بود و بعد درست شدن نت ها نیز باز تا مدتی مشکل داشت؛ بالأخره گویا مشکلش حل شد لکن رجوع کردم در وهله اول چیزی در نقد مطالب وبلاگم ندیدم.
بدلیل اصرار آن مخاطب پست های قبلی شان را که جواب داده بودم باز چک کردم و دیدم بله برداشتند در سکوت آنها را ویرایش و مطالبی را اضافه کردند بدون آنکه چیزی اعلام کنند (آیا از عمد اینکار را کردند تا منتقدینشان متوجه نشوند؟)!. باز در نقل مطالب وبلاگ من نیز اهمال کرده و یا اصلاً نقدها را جواب ندادند یا یک جمله را گزینش کرده بصورت مفهومی تازه نه عینا نقل کرده و لفاظی هایی در نقدش کردند فاقد حتی یک استدلال و سند!. یک پستی هم راجع به دو نوشته افلاطون گذاشته بودند اجمالاً نشان میدهم چطور بر روی جهل مخاطب باستان پرست حساب باز کرده اند. یک درصد احتمال نمیدهند شاید یک بنده خدای مستقلی که اسیر تعصبات ایشان نباشد و اندکی اهتمام به مطالعه داشته باشد این مطالب را بخواند!. بنگرید به نقل مهملات و ردیه ای بر موهوماتشان:
الف) پستی با عنوان «آیا آثار افلاطون درباره تربیت هخامنشیان تناقض دارند؟» منتشر شده در 15 خردادماه 1404
1. ادعا کردند سخنان افلاطون متناقض نیستند!. نویسندگان باستان پرست میگویند:
همانطور که مشاهده میکنید مرد آتنی سخنانش را با حدس و احتمالات بیان میکند.
فراموش کردند ادامه همان رساله بدون اشاره به «احتمال» و... گفته است:
پدرشان (کوروش) در حالی که گلههای گوسفند و گلههای فراوانی از مردان [بردگان (؟)] به دست میآورد، اما نمیدانست فرزندانی که باید به آنها وصیت کند، کارهای سخت پدرشان را آموزش نمیبینند... او (کوروش) این واقعیت را نادیده گرفت که پسرانش توسط زنان و خواجهها تربیت میشدند و با آنها مانند محبوبهای بهشتی رفتار میشود [به عبارتی، فرزندان کوروش در ناز و نعمت بزرگ شدند و برای روزهای سختی، تربیت نشدند]. بنابراین، هنگامی که پس از مرگ کوروش، پسرانش پادشاهی را به دست گرفتند، بیش از حد بیانضباط بودند. اول، یکی دیگری را به قتل رساند [کمبوجیه، برادرش بردیا را کُشت]، سپس او [کمبوجیه (؟)] که از شراب و هرزگی دیوانه شده بود، تاج و تخت خود را از دست داد...
2. مدعی شدند شاید دوران اردشیر یکم به بعد مد نظر بوده؛ باستان پرستان ما میگویند:
می توان از نوشتههای افلاطون برداشت کرد که در زمان کوروش بزرگ و داریوش بزرگ احتمالا نظام تربیتی شاهزادگان هخامنشی مانند دوران اردشیر وجود نداشته است.
متن از کوروش به بعد مد نظرش بوده چرا فکر کردید خوانندگان فهیم مشابه خودتان فاقد سواد علمی لازم اند؟. عین متن را در پست مربوطه در وبلاگم قرار دادم.
3. مرد آتنی این چنین میگوید!. مکرراً این باستان پرستان بجای افلاطون میگویند «مرد آتنی»!.
من الآن حق ندارم بگویم فاقد سواد لازم هستند؟ مگر در رساله آلکیبیادس افلاطون از زبان سقراط و مخاطبش هرچه دلش خواسته نگفته؟ به اینجا که رسید دیگر سخن افلاطون نیست شده سخن مرد آتنی؟!. تعصب تا چه حد؟.
4. سخنان منفی افلاطون متعلق به دوران کوروش و داریوش نیستند؛ باستان پرستان میگویند:
می توان از نوشتههای افلاطون برداشت کرد که در زمان کوروش بزرگ و داریوش بزرگ احتمالا نظام تربیتی شاهزادگان هخامنشی مانند دوران اردشیر وجود نداشته است.
متن از کوروش به بعد را مد نظر قرار داده نه اردشیر به بعد! چنانچه عیناً قسمت مربوطه را نقل کردم.
5. سخنان افلاطون اخلاقی است نه تاریخی؛ میگویند:
بنابراین درباره شیوه تربیت کوروش و کمبوجیه و خشایارشا، نوشتههای افلاطون بیشتر از آنکه جنبه تاریخی داشته باشد، جنبه اخلاقی و فلسفی دارد.
از کجا در آوردند سخنان علی الظاهر مثبتش تاریخی است منفی هایش اخلاقی و غیر تاریخی؟!.
ب) ویرایش پست های قبلی؛ ویرایش شده در تاریخ 15 خردادماه 1404
در ویرایش ها حتی نکردند یک خط از نقدهای من را نقل و سپس نقد کنند!، هرچه نگاه کردم پاسخی نیافتم و از شما مخاطبین استدعا دارم اگر بخشی از مطالب پست هایشان توانسته نقدی نسبت به مطالب من باشد خواهشا دریغ نکنند و من را آگاه سازند!. این دو مقاله من که عیناً ابطال ادعاهایشان را نشان دادم:
تحریف، نتیجه فتنه باستان پرستی
چند مورد را برای نمونه نشانتان میدهم چقدر سطحی و طنز آمیز برخورد کردند با نقدهای من:
1. میگویند در دوران هخامنشیان دو نفر پارسی سواد خواندن و نوشتن داشتند!.
رفرنسشان نقلی از پروفسور داندامایف در دانشنامه ایرانیکاست. ایشان در مقاله «آموزش، الف. در دوره هخامنشی» میگویند:
Little is known of the training of children during the Achaemenid period. In two Elamite documents from Persepolis drafted in the 23rd regnal year of Darius I (499 B.C.E.) “Persian boys (who) are copying texts” are mentioned (Hallock, nos. 871, 1137); the texts in question are records of the issue of grain to twenty-nine individuals and wine to sixteen. It is possible that the boys were learning Persian cuneiform script, which was probably known only to a few scribes, as it was used mainly for royal triumphal inscriptions. Even nobles and highly placed Persian civil servants were illiterate, and writing played no part in standard Persian education. The Persians therefore used foreign scribes (writing chiefly in Aramaic) in the state chancery
اطلاعات اندکی درباره تربیت کودکان در دوره هخامنشیان در دست است. در دو سند ایلامی از تخت جمشید که در سال بیست و سوم سلطنت داریوش اول (499 پیش از میلاد) تنظیم شدهاند، از «پسران پارسی (که) در حال رونویسی از متون هستند» یاد شده است (هالوک، شمارههای 871 و 1137)؛ متون مورد اشاره، گزارشهایی درباره توزیع غله به بیست و نه نفر و شراب به شانزده نفر هستند. ممکن است این پسران در حال یادگیری خط میخی پارسی بودهاند؛ خطی که احتمالاً تنها توسط شمار اندکی از کاتبان شناخته میشد، چرا که عمدتاً در کتیبههای پیروزی شاهانه به کار میرفت. حتی اشراف و مقامات بلندپایه پارسی نیز بیسواد بودند و نوشتن نقشی در آموزش رایج پارسیان نداشت. از این رو، پارسیان برای امور دیوانی از کاتبان بیگانه استفاده میکردند که عمدتاً به زبان آرامی مینوشتند.
Dandamayev, M. A. (2014). Education i. In the Achaemenid period. Encyclopaedia Iranica
در چند هزار لوح که اکثریتشان به خط آرامی هست دو مورد پیدا کردند که نشان میدهد کاتبین الواح دو فرد پارسی بودند و مسلماً فردی ادعا نکرده جنی ها این کتیبه ها را مینوشتند و طبیعی هست انسان هایی که شغلشان این بوده برای این منظور بکار گرفته میشدند. لکن اینرا برداشته و با ارتکاب مغالطه تعمیم ناروا به هرکس و ناکسی در آن امپراطوری ربط دادند! این اباطیل از کجا آمد؟ از کدام سند؟! از کدام گفتار مورخ عهد باستانی؟ از کدام کتیبه ای؟ از کدام سنگ نوشته ای؟ از کجا آورده اند این ادعا و تعمیم ناروا را؟. کاملاً طبیعی هست که عده ای انسان را مجبور کنند کتیبه ها را بنویسند و بین آنها هرچند بشدت اندک در حد انگشتان دست پارسی هم دیده شود برای ایجاد کتیبه به خط میخی فارسی!؛ لکن این چه ربطی به شیوع خواندن و نوشتن میان ولو اشراف دارد؟.
2. رساله افلاطون اشاره به برتری شاهزادگان هخامنشی در جنبه های مختلف تعلیم و تربیت دارد!
این هم سخن کذب دیگریست، دلیل این باستان پرستان متعصب ترجمه این قسمت از رساله است:
ما در نسب خویش و دیگر جهات تا چه اندازه از ایشان فرودست تریم
چون افلاطون در این رساله کذایی گفته ما در نسب و دیگر جهات فرو دست تریم پس شاهزادگان هخامنشی فیزیک کوانتوم یاد میگرفتند در دربار!!. کجای این رساله اشاره به علم و دانش و حتی ادبیات شده؟ کجای این رساله اشاره به فلسفه یا... شده برای تعلیم و تربیت آن مردگان هفت کفن پوسانده؟. از طرفی دیگر تعلیم و تربیت را در گفتار دیگری از افلاطون که مشابه رساله آلکیبیادس بزرگ اعتبارش محل خدشه جدی هم نیست دیدیم که پشیزی ربط به علم و دانش اصلاً نداشت؛ چشمهایشان نمی بیند یا از عمد تحریف میکنند؟. خود افلاطون در همان رساله مشخص میدارد منظورش از تعلیم و تربیت چیست:
نخستین، «مغان گری زردشت» پسر اُورمَزد (زرتشت پسر اورمزد) را به او میآموزد که همانا پرستش خدایان است و نیز وظایف پادشاهی را؛ دومین که دادگرترین است، راستگویی را به او تعلیم میدهد؛ سومی یا خویشتن دار ترین، او را از آن باز میدارد که لذتی بر او چیره شود، تا به آزاد مردی و پادشاهی راستین خو گیرد - نخست ارباب خویشتن باشد، نه بنده؛ دلاورترین، او را به بی باکی و نترسی میپروراند و به او میگوید که اگر بترسد، خود را بنده بپندارد.
در اینجا بهیچ روی ذکر نشده جهات دیگری هم هست به آن اشاره نشده است. بگذریم که نقد پروفسور جاوت را هم جوابی نداشتند بدهند حول خدشه مبنایی این انتساب و تضادی که با اسناد دیگر دارد.
3. باربد خیلی موسیقی دان خوبی بوده که به دربار شاه راه پیدا کرده!
میگویند:
باربد فقط یک نوازنده درباری بوده و نه یک موسیقیدان برجسته!! این تحلیل با توجه به آوازه جهانی باربد قابل پذیرش نیست! اگر فعالیت یک هنرمند در درگاه پادشاهان، نشانه این است که شخص خاصی نیست
برای همین است که میگویم پهلوان پنبه های باستان پرست! بگذریم که من ازیشان سند دال بر آوازه جهانی خواستم بدون توجه تکرار ادعا کرده و مغالطه تکرار مرتکب شدند؛ من در نقدم گفته بودم:
چه کسی گفته صرف فعالیت شاعری یا هنرمندی در دربار امویان و عباسیان و... باعث میشود وی دانشمند باشد؟ چه کسی گفته است؟ کدام بیسوادی در حوزه تاریخ این چنین ادعایی را کرده است؟.
لکن ایشان با ارتکاب مغالطه پهلوان پنبه و تحریف سخن من گفتند «اگر فعالیت یک هنرمند در درگاه پادشاهان، نشانه این است که شخص خاصی نیست» در حالیکه اولاً بحث سر دانشمند بودن بود و ثانیاً گفتم صرف حضور در دربار ربطی به دانشمند بودن ندارد! چرا زبان به کام گرفتند در جواب نقد من؟. در دربار ساسانیان رقاصه های نیمه برهنه هم رفت و آمد داشتند چکار کنیم بگوییم جز معدود تمدن های باستانی دنیا هستیم که دانشمند زن داشته است؟ فکر کنم این بنده خداهای باستان پرست در آینده این چنین ادعایی را نیز بکنند!.
4. برای بزرگمهر با استناد به سخن دکتر خالقی مطلق عدم دانشمند بودنش را نشان دادم عجیب نیست بدون اشاره به آن سخنان باز سخنان بی ربط گفتند؟. ادعا کردند کتابی مربوط به اختر شناسی داشته و من یک سند میخواهم انتساب این چنین کتابی را به بزرگمهر برای زمان ساسانیان نشان داده باشد؟. حتی از منابع قرن سوم هجری قمری هم رفرنس بدهند مشکلی نیست.
ناچاراً ساکت میشوند چون قدیم تر از قرن چهارم هجری قمری (بیش از چهارصد سال قدیم تر از زمان ادعایی زیست بزرگمهر) هیچ سندی در اینباره موجود نیست بعلاوه از آن کتاب ها هیچ اثری هم چه مستقیم و چه حداقل ترجمه شده مستقیم نیست!. هیچ نویسنده ای حتی در قرن چهارم قمری نیز ادعا نکرده نسخه اصلی این کتاب یا هرکتاب دیگر منسوب به بزرگمهر را در اختیار داشته است صرفاً در قرن چهارم مدعی انتساب تیتر وار شدند. اگر بناست اینطور ناشیانه وارد بررسی های تاریخی بشویم اژدهای چینی و اژی دهاک سه کله و چند پوز اوستا هم وجود خارجی داشته است!!. کماکان سؤال خودم را تکرار میکنم که بر چه اساس این فرد را دانشمند خواندند؟؛ جدای از خدشه جدی به وجود داشتنش که نتوانستند نقدش کنند ناچارا دست یازیدن به ادعای مهمل علم تاریخ اینطور نیست!، از کجا درآوردند این علم تاریخ را؟.
برای پی بردن به اوج بی اعتباری نقل مرسلی با فاصله چهار قرنی تصور کنید من کتابی در زمان حال بنویسم و در آن مدعی شوم دانشمندی بنام «اردشیر شترگان» در اواسط زمان صفویان وجود داشته است که زرتشتی و باستان پرست مشهوری بوده و در اختر شناسی و... جزء سرآمدان عصر خود بوده است!!. حتی نگویم این خبر را از چه کسی شنیده ام یا در کجا دیده ام. بعد تازه ببینم تمام اسنادی که قبل تر حول این فرد سخن راندند انتساب این چنین کتاب هایی را به وی تأیید نکردند و هیچ سندی نیست دانشمند بودن از آنها استخراج شود!.
اینکه در صرفاً بخشی از دوران اسلامی عده ای خواستند تراوشات ذهنی خودشان را بنام یک حکیم به احتمال قوی مجعول (احتمال قوی را با تسامح برای این بندگان خدای باستان پرست عنوان میکنم وگرنه نظرم همان سخن پروفسور کریستن سن است که نقلش کردم) در زمان ساسانیان منتشر کنند چه ربطی به عده ای باستان پرست دارد نقل بدون سند با اختلاف چهار قرنی را معتبر بشمارند؟! زرتشتیان خود سواد و اطلاع نداشتند این آثار را به بزرگمهر منتسب کنند مسلمانان بعد چند قرن یادشان افتاد بزرگمهر نامی بوده با این آثار؟ عجب!.
5. برای آذرباد مهراسپندان گفتند فلان دانشمند یونانی هم سخنان کفر آمیز داشته یا بحث تأثیر گذاری او مطرح بوده است!.
اولاً بحث اعتقادات مطرح نبود بحث بستن دروغ بنام زرتشت و اهورامزدا در خرده اوستا مطرح بود بازهم مرتکب مغالطه پهلوان پنبه شدند؛ ثانیاً متذکر شدم بر چه اساس انتساب خرده اوستا به این فرد را محل تردید می انگارند صرفا با یک نقل قول از دکتر تفضلی ولی به انتساب بقیه آثار و... که میرسند تردیدی روا نمیدارند میگویند نه دانشمند بوده؟ انتساب خرده اوستا که از همه آنها معتبر تر است به این مرده زرتشتی؟. نقدهای دیگری هم بیان کردم که بدان اشاره ای نکردند اصلا و خوانندگان گرامی میتوانید به پست مربوطه رجوع کنید.
6. برای نابودی آثار هم که من سه مقاله در وبلاگ منتشر ساختم و یک کلمه اش را جواب ندادند و نمیدانم چرا فکر میکنند با تکرار ادعای باطل شده قبلی میتوانند مخاطب را گمراه کنند؟.
ضمن نقد قبلی عنوان کرده بودم که اگر راست میگویند و مطالب وبلاگ من را نقد کردند [که محرز است نکردند] بگویند کدام قسمت در کدام مقاله وبلاگ را بر چه اساس نقد کردند؟ لکن برای بار چندم شاهد هستیم که لینک پست ابطال شده وبسایتشان را میگذارند و میگویند نقد کردیم! چگونه؟ خاموش میشوند... . فی المثل برای ارتاخه و... در پست مربوطه در وبلاگ نقدم را نوشتم و ازشان خواستم اگر جوابی دادند بگویند چه جوابی را در پستشان درج کردند لکن جز سکوت و تکرار ادعای قبلی که در فلان پست ها جواب دادیم هیچ چیز دیگری ندیدم!. زین پس من نیز میتوانم خطاب به ادعاهای باطلشان لینکی از وبلاگم را بگذارم و بگویم جواب دادم! اینطور که دیگر جای بحثی نمی ماند، صرفاً فاقد سواد بودن باستان پرستان اثبات میشود!.