مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

منبع شناسی تاریخی درمانگاه جندی شاپور!

چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۳۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بعد از انتشار پست مربوط به خدشه جدی داشتن در برخی اسناد ادعایی برای وضعیت درمانگاه جندی شاپور [= جندیشاپور - گندی شاپور - گندیشاپور] در دوران ساسانیان (نک: شبه افسانه درمانگاه جندی شاپور) که بر اساس آنها برخی سعی دارند آنرا مرکز درمانی-تحقیقاتی-آموزشی پزشکی مطرحی معرفی کنند برخی هموطنان برآشفته و مدعی شدند من بررسی دقیقی نداشتم و اسناد موجود گویای این واقعیت که در جندی شاپور یک مرکز درمانی-آموزشی-تحقیقاتی مربوط به علم طبابت بوده هست و نمادی از توجه به علم و دانش در زمان ساسانیان توسط حکومت ایران محسوب میشود!. اگرچه همانطور که در یادداشت قبلی گفته بودم این بندگان خدا نیز نتوانستند هیچ شاهدی از منابع زمان ساسانیان اعم از سندی باستان شناسی یا گزارشات مورخین حاضر در آن دوران یا... و یا هیچ شاهدی حتی از منابع زرتشتی قرون اولیه هجری قمری دال بر تأیید مدعای خود بیاورند لکن سعی کردند با منابع اسلامی این نقطه ضعف را بپوشانند در حالیکه جدای از نقدهای محتوایی وارده، از قضا ما منبعی مسیحی در زمان ساسانیان را در اختیار داریم که فحوایش در تضاد واضح با ادعای روایات اسلامی قرن سیزده  و... میلادی است و در بخش دوم مقاله بدان اشاره خواهم کرد. در این مقاله میخواهیم ببینیم نقل و تحلیل محتوای منابع تاریخی مربوط به این درمانگاه در رابطه با دعاوی باستان پرستان چه نتیجه ای را در رابطه با تأیید یا رد ادعاهای این هموطنان بدست میدهد.

مقدمه)

من منابع را به ترتیب از قدیمی ترین به جدید ترین در اینجا آورده و بررسی میکنم و قبل از شروع بررسی می بایست حول چهار مقوله توضیح داده شود که برای ورود به بحث ضروری هستند و می بایست توضیحات مبسوط حول آنها داده شود. همچنین نیاز هست متذکر شوم جمیع این اسناد و تحلیل هایی که در این مقاله نقل شده است وجود هرگونه کتابخانه بزرگ و درخور توجهی را در جندی شاپور تأیید نمیکنند و این مهر ابطالی هست بر ادعای برخی که سعی دارند بواسطه عدم در دسترس بودن کتابخانه جندی شاپور ایران ساسانی، در دوران ایران اسلامی [حتی با وجود عدم اشاره به وجود آن در روایات قرون اولیه هجری قمری از فتح ایران توسط اعراب مسلمان ماننده تاریخ طبری و...]، ادعای نابودی آن را مطرح سازند.

الف. ایران ساسانی و ایران اسلامی

آنچه مد نظر ماست و بدان خدشه جدی وارد ساختیم وضعیت درمانگاه جندی شاپور در ایران ساسانی هست و نه گزارشاتی که از وضعیت آن در ایران اسلامی بخصوص در دوران عباسیان حکایت میکنند. باستان پرستان اساساً ایران ستیزی شدیدی نسبت به ایران اسلامی دارند در عین اینکه هرگونه نقد به ساحت بت گونه ایران باستان نزد خودشان را ایران ستیزی میدانند [شبیه به مغول ستیز بودن فردی که منتقد اعمال چنگیز خان مغول است!]. در اینجا می بایست توجه داشت که ادعای بنگاه بزرگ علمی و مرکز آموزشی-تحقیقاتی و بیمارستان مشهور و... بودنی که این هموطنان میکنند مربوط به دوران ساسانیان هست فلذا اسنادی که از وضعیت جندی شاپور در دوران عباسیان سخن راندند بی ربط به این موضوع می باشند مگر آنکه قرینه ای در متن آنها باشد که بتوان بواسطه آن از وضعیت درمانگاه جندی شاپور در زمان ساسانیان اطلاعاتی کسب کرد.

ب. از درمانگاه تا بیمارستان

اولین مقوله تفاوت درمانگاه و بیمارستان هست. ما در ایران ساسانی در مناطق متعددی درمانگاه داشتیم و بطور کل وجود مرکز درمانی که در آن مردم یا حداقل بخشی از مردم [اشراف] برای معاینه بالینی خود در رابطه با امراض جسمانی مراجعه میکرده و اطبایی در آنجا حضور داشتند را میتوان در آن زمان درمانگاه نامید. لکن وقتی میگوییم بیمارستان مشخصاً منظورمان چند درمانگاه در یک مکان و یا یک درمانگاه بزرگ و با تفاوت قابل توجه با درمانگاه های دیگر از منظر وسعت و... است و نباید با معنای لفظی بیمارستان آنرا خلط کرد!. فلذا هرکجا نام بیمارستان در متون تاریخی دیدیم فی الفور شوق برمان نباید بدارد و بگوییم این تأیید ادعای ما دال بر وجود بیمارستان در تاریخ است! ابتدا باید فهمید فرق میان درمانگاه و بیمارستان در معنای اصطلاحی که دارند و سپس بدنبال مصداق تاریخی گشت.

در معنای لفظی درمانگاه نیز بیمارستان محسوب میشود اما در زمان ما عنوان بیمارستان بار معنایی خاصی دارد و به درمانگاه اطلاق نمیشود. علم لغت سماعی هست (معنای دو اصطلاح پرکاربرد «قیاسی» و «سماعی» چیست و چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟، آخرین بروزرسانی: 1402/09/27، کد سایت fa120512، اسلام کوئست)، نه اجتهادی می باشد نه منحصر در سندی تاریخی و نه قیاسی یا استنتاجی، بلکه بر حسب استمتاعاتی که از مردم سرزمین مربوطه انجام میشود معنا یا معناهایی برای لغت در زمان های مختلف لحاظ میشود. در پست مربوطه هم من بوضوح میان بیمارستان و درمانگاه تفاوت قائل شده بودم ولی منتقدین اصلاً توجه نداشته و به خیال خام خود لغت بیمارستان در متون تاریخی را دال بر بیمارستان در زمان حال و در نتیجه نقیض ادعای من مبنی بر درمانگاه بودن جندی شاپور گرفتند که مشخصاً اشتباه فاحشی می باشد!.

بنابراین می بایست توجه داشت که در هر منبعی که به وجود بیمارستان در جندی شاپور در دوران ساسانیان اقرار کرده می بایست دید آیا قرینه ای را لحاظ کرده است که تفاوت آن با دیگر درمانگاه های موجود در آن زمان را برساند یا خیر؟. مثلاً وجود کتابخانه و مرکز آموزشی در آن و یا خیلی بزرگ و گسترده بودنش و سپس ادعا کرد اینجا را میتوان بیمارستان به معنای امروزی نامید و نه درمانگاه!. صرف وجود مرکز درمانی اگر بنا باشد بیمارستان محسوب شود که جندی شاپور تنها نیست و بیمارستان های متعددی در دنیا داشتیم چه در زمان ساسانیان و چه قبل از آن. البته بر اساس یک تعریف میتوان گفت در جندی شاپور زمان ساسانی بیمارستان بوده است که آن تعریف را در بخش دوم نقل خواهم کرد و در بخش اول بیمارستان در معنای امروزی را مد نظر خواهم داشت به انضمام برخی ویژگی های ادعا شده دیگر؛ بنابراین یک درمانگاه بزرگ تر نسبت به موارد مشابه دیگر با در نظر گرفتن وجود کتابخانه و مرکز آموزشی-تحقیقاتی (حداقل در حد ترجمه) مد نظر خواهد بود [تمامی این ویژگی ها باهم ملاک بررسی صدق مدعای باستان پرستان هستند] که ایرانیان زرتشتی و یا انیرانیان سریانی و... بتوانند در آن به تحصیل علم طبابت مشغول شده و خروجی این دانشگاه-بیمارستان بطور ممتد جمعی از اطبا حاذق آن دوران باشد. بنظرم این در حقیقت بسط همان عبارت «بنگاه بزرگ علمی» مد نظر پروفسور جلیلیان و یا دیگر تعاریف باستان پرستان در این خصوص خواهد بود.

ج. ایرانی یا انیرانی؟

یکی از موارد تاریخی مشخص حول این درمانگاه این است که بنیانگذاری آن توسط غیر ایرانیان انجام شد [منظور اطبای بنیانگذار هست] و نیز پزشک معروف ایرانی را نیز در تاریخ ساسانیان نمی بینیم جزء خروجی های این درمانگاه باشد یا که در آن کار میکرده است [فرضاً یک مرکز آموزشی-تحقیقاتی بوده است]. اگرچه اساساً اطلاعات ما حول پزشکان ایرانی در زمان ساسانیان بشدت اندک است و چه بسا مشابه هخامنشیان نقش پزشکان انیرانی همچون کتزیاس در دربار و... محوریت داشته باشد تا ایرانی. اینکه برخی سراغ خاندان بختیشوع که متعلق به دوران عباسیان هستند بروند یا کلاً وضعیت درمانگاه جندی شاپور در دوران اسلامی بخصوص عصر طلایی اسلام و شکوفایی علم و دانش در سرزمین های تحت امر حاکم عرب مسلمان را مد نظر قرار دهند که ایران هم جزئی از آن سرزمین ها بوده و البته و دکتر جلیلیان هم مقاله ای در این خصوص نوشته اند (جایگاه پزشکان جندی شاپوری خاندان بُختیشوع در شکوفایی پزشکی اسلامی) مصداقی از مثل معروف عربی «الغریق یتشبث بکل حشیش (غریق [فرد در حال غرق شدن] به هر خاشاکی چنگ میزند)» است.

اگرچه پروفسور جلیلیان علیرغم آنکه در چکیده مقاله شان زبان به تعریفی پر طمطراق از جندی شاپور می گشایند لکن در مقدمه مقاله خود هیچ اشاره ای به اسناد حاوی اطلاعاتی برای دوران ماقبل از اسلام این درمانگاه نکرده و نیز وقتی میخواهند نام پزشکان ایرانی سرآمد جندی شاپور را ببرند به نام هایی منحصر در دوران اسلامی اکتفا میکنند و سندی ارائه نمیدهند ایرانیان زرتشتی ساسانی نقش خاصی در بنیاد گذاری و پیشبرد این درمانگاه در دوران ساسانی داشته باشند!. بطور کل نهایتاً در حد اجازه شاه ساسانی به برپایی چنین چیزی در خاک ایران را میتوان بعنوان نقش بارز ایرانیان برداشت کرد از اسنادی که آقای جلیلیان ارائه میدهند بجز دو مورد قفطی و ابن عبری که به آنها خواهیم پرداخت!. بطور کل معلوم نیست ادعای «بنگاه بزرگ علمی» را آقای جلیلیان از کجا أخذ کرده که سندی در تأییدش ارائه نمیدهند:

گزارش های تاریخی و داده های باستان شناختی، گواه پیشینه درخشان علوم در ایران باستان و تداوم و تحول آن در ایران دوره اسلامی اند. ... در دوره ساسانیان در جندی شاپور یک مؤسسه و بنگاه بزرگ علمی همچون آکادمی های مسیحی در اسکندریه، انطاکیه و ادسا به وجود آمد که چون اهمیت مدرسه پزشکی و بیمارستان آن بیش تر بود؛ در گزارش های تاریخی درباره جندی شاپور، جایگاه دیگر شاخه های دانش در جندی شاپور، همچون فلسفه، نجوم و ریاضیات تا اندازه زیادی نادیده گرفته شد «جایگاه پزشکان جندی شاپوری خاندان بُختیشوع در شکوفایی پزشکی اسلامی، شهرام جلیلیان، صفحه 120».

د. خبر واحد مرسل!

یکی از اصطلاحات مربوط به دانش بررسی روایات دینی که خیلی در اینجا کاربرد دارد خبر واحد هست. این عنوان بطور خیلی خلاصه و کلی به روایتی اطلاق میشود که ما یقینی بر صدور آن از جانب گوینده اول روایت که البته در زمینه درون دینی غالباً معصوم هست نداریم و طبیعتاً این عدم قطعیت به محتوای روایت هم اعمال میشود و در اینجا هم منظور از خبر واحد گزارش تاریخی هست که ما یقین بر صدق محتوایش نداریم. علم تاریخ [اگرچه برخی آنرا دانش تاریخ می نامند بخاطر تمییز قائل شدن میان علوم طبیعی با تاریخ] بطور کل در خیلی از موارد ظنی هست و صرف ظنی بودن نمیتوان خرده جدی نسبت به محتوای تاریخی مطرح ساخت لکن اشکال کار وقتی هست که احتمال صدق در این ظن ما خیلی کم میشود!.

خبر واحد به دسته بندی های مختلفی تقسیم بندی میشود و آنچه در گزارشات تاریخی مربوط به ایران باستان به وفور مشاهده میکنیم نوع مرسل آن است. خبر واحد مرسل در اینجا [تبیین وقایع یا... تاریخی] یعنی میان زمان نقل خبر با واقعه مربوطه حلقه مفقوده ای از واسطه های ناشناس باشد که معلوم نیست با چه کم و کیفی خبر را به گوینده ای که ما می شناسیم انتقال داده اند. مثلاً وقتی هرودوت از کوروش دوم سخن میگوید در عین حال چند ده سال با زمان زیست آن بنده خدا فاصله زمانی دارد ما متوجه میشویم واسطه نقل هرودوت با آنچه مرتبط با کوروش دوم بیان میکند نمیتوان چشم و گوش وی باشد بلکه افراد یا اسناد مکتوب یا... ای هستند که ما اطلاعی از آنها نداریم دقیقاً چه کسانی یا چه اسنادی بودند.

طبیعتاً هرچه بازه زمانی خبر واحد مرسل بزرگ تر باشد [یعنی فاصله گوینده با واقعه زیادتر باشد] اعتبار آن کمتر میشود و گرچه در مورد هرودوت بازه زمانی خیلی به نسبت زیاد نیست ولی مثلاً در رابطه با جندی شاپور ما با یک بازه زمانی چند قرنی طرف هستیم که مشخصاً مهر ابطالی میزند بر صحت تاریخی داشتن گزارش. حکومت ساسانیان در اواسط قرن هفتم میلادی منقرض شد و بنیانگذاری شهر جندی شاپور نیز محتملاً می بایست در قرن سوم میلادی [دوران پادشاهی شاهپور یکم] باشد. ما با تسامح خیلی زیاد نیمه اول قرن هفتم میلادی را در نظر گرفته و فرض میکنیم اگر گزارشی متعلق به آن زمان وجود داشت حاکی از رصد بصری این بیمارستان توسط گوینده میتواند باشد [مگر آنکه قرینه ای در متنش باشد که خلاف آنرا برساند] و هرچه از آن زمان دورتر میشویم اطمینان ما نسبت به این گزاره که «در زمان ساسانیان در شهر جندی شاپور بیمارستانی وجود داشت که مرکز تحقیقاتی-آموزشی بوده است» کمتر و امکان کذب بودنش طبیعتاً بیشتر میشود.

بنابراین من باب مثال وقتی میگویم «مرسل 100 ساله» منظور این است که مابین نقل خبر با واقعه مربوطه 100 سال وقفه زمانی هست که واسطه هایش مشخص نیستند. البته یک بحث هم این می باشد که خود نقل خبر چطور به زمان ما رسیده که این میرود حول بحث نسخه شناسی و نسخه برداری از کتب تاریخی که بحثی مفصل و بعضاً تخصصی هست و از حوصله این مقاله وبلاگ خارج می باشد.

 

1) نقل روایت منابع تا قرن سیزدهم میلادی

من در اینجا روایت آن دسته از منابعی را نقل میکنم که یا مورد استناد باستان پرستان قرار گرفته و یا کلاً در راستای ادعای ایشان ممکن است بکار گرفته شود. راه دیگر آن است که کلیه منابعی که از جندی شاپور سخن راندند بررسی شوند که از حوصله این مقاله خارج است بخصوص که من اهتمام جدی دارم عین متن منابع نقل شود و رویکردم شیوه مقاله نویسی رایج نیست با اشاره به منبع برداشت خودم یا خلاصه ای خیلی کلی از متن را درج کنم.

1.1. ابوعثمان عمرو بن بحر مشهور به جاحِظ (قرون هشتم و نهم میلادی - دوم و سوم هجری قمری)

در کتاب داستانی «البخلاء» این ادیب و نویسنده عرب (نقل مجموعه ای از داستان هاست این کتاب) اطلاعات درخوری راجع به درمانگاه جندی شاپور نیست و صرفاً گفته میشود:

قصة أسد بن جانی:

فأما أسد بن جانی، فکان یجعل سریره فی الشتاء من قصب مقشّر، لأن البراغیث تنزلق عن لیط القصب‌، لفرط لینه و ملاسته‌.

و کان إذا دخل الصیف، و حرّ علیه بیته، أثاره حتى یغرق المسحاة، ثم علیه جرارا کثیرة من ماء البئر و یتوطؤه حتى یستوی. فلا یزال ذلک البیت باردا ما دام ندیّا. فإذا امتدّ به الندى و دام برده بدوامه، اکتفى بذلک التبرید صیفته. و إن جف قبل انقضاء الصیف و عاد علیه الحر، عاد علیه بالإثارة و الصب‌. و کان یقول: خیشتی أرض، و ما خیشتی‌ من بئری. و بیتی أبرد، و مئونتی أخف. و أنا أفضلهم أیضا بفضل الحکمة و جودة الآلة.

و کان طبیبا فأکسد مرة؛ فقال له قائل: «السنة و بئة و الأمراض فاشیة، و أنت عالم و لک صبر و خدمة، و لک بیان و معرفة، فمن أین تؤتى فی هذا الکساد»؟ قال: «أما واحدة فإنی عندهم مسلم؛ و قد اعتقد القوم قبل أن أتطبّب، لا بل قبل أن أخلق، إن المسلمین لا یفلحون فی الطب. و اسمی أسد، و کان ینبغی أن یکون اسمی صلیبا و جبرائیل و یوحنّا و بیرا؛ و کنیتی أبو الحارث، و کان ینبغی أن تکون أبو عیسى، و أبو زکریا، و أبو إبراهیم؛ و علیّ رداء قطن أبیض، و کان ینبغی أن یکون ردائی‌ حریرا أسود؛ و لفظی لفظ عربیّ و کان ینبغی أن تکون لغة أهل جندی سابور». البخلاء، الجاحظ، صفحه 138 و 139

در اینجا وقتی از پزشک قصه ما یعنی ابن جانی کارش کساد بوده (و کان طبیبا فأکسد مرة) و در رابطه با کسادی کارش حرف زده میشود (فمن أین تؤتى فی هذا الکساد) زبان به اعتراض می گشاید و میگوید تا قبل از طباطبت وی مردم فکر میکردند مسلمانان در طبابت مؤفق نمیشوند و بجای نام و زبان عربی، نامش باید مسیحی میبود و زبانش زبان جندی شاپور!:

«أما واحدة فإنی عندهم مسلم» — «از یک جهت نزد ایشان من مسلمانم.»

«قد اعتقد القوم قبل أن أتطبب، لا بل قبل أن أخلق، إن المسلمین لا یفلحون فی الطب» — «مردم پیش از آن‌که من طبابت کنم، بلکه پیش از آنکه آفریده شوم، معتقد بودند که مسلمانان در طب کامیاب نمی‌شوند.»

«و اسمی أسد، و کان ینبغی أن یکون اسمی صلیبا و جبرائیل و یوحنا و بیرا» — «نام من اسد است و باید نامم صلیبا و جبرائیل و یوحنا و بیرا می‌بود.»

«و علیّ رداء قطن أبیض، و کان ینبغی أن یکون ردائی حریرا أسود» — «ردای من پنبهٔ سفید است و باید رداءم ابریشم سیاه می‌بود.»

«و لفظی لفظ عربیّ و کان ینبغی أن تکون لغة أهل جندی سابور» — «لفظ من عربی است و باید زبان اهل جندی سابور [= جندی شاپور] می‌بود.»

تنها نتیجه ای که ازین قصه میتوان گرفت این است که در جندی شاپور پزشکان مسیحی بودند که نزد مسلمانان جایگاه خوبی داشتند. اینجا نه دانشگاه پزشکی داشتن جندی شاپور عنوان شده نه بیمارستان بودنش و نه کلاً دال بر علاقه ایرانیان زرتشتی ساسانی به علم آموزی با محوریت پزشکی است!. بعد از چند قرن از زمان تأسیس درمانگاه جندی شاپور نباید پزشکانی ایرانی برای دوران ایران اسلامی در آنجا مطرح شوند؟ می بایست نام هایی مسیحی بشود نماد پزشکان جندی شاپور؟ و بعد این بشود سند یک باستان پرست دال بر تأیید وجود مرکز آموزشی تحقیقاتی در زمان ساسانیان در این مکان بگونه ای که یکی از نمادهای علم آموزی ایرانیان زرتشتی در آن زمان محسوب بشود؟.

آنچه در اینجا می بینیم این است که جندی شاپور مکانی بوده دارای یک درمانگاه که پزشکان مسیحی در آنجا حضور داشتند. شاید آموزش هایی هم داده و پزشکان مسیحی دیگری را نیز تربیت میکردند [که این ادعا البته بواسطه متن قصه جاحظ موجه سازی نمیشود] ولی باز کماکان با آنچه باستان پرستان ادعا میکنند اختلاف فاحشی دارد چراکه موجود بودن یک بنگاه بزرگ علمی بقول جلیلیان در جندی شاپور یا وجود یک مرکز آموزشی تحقیقاتی برای ایران و انیرانی تأیید نمیشود و یا وجود یک درمانگاه بزرگ!. حتی اشاره به این هم نمیشود که این پزشکان جندی شاپوری غالباً در همان شهر باشند و از قضا به بازار کار خوبشان در سرزمین تحت سیطره عباسیان اشاره میشود و کلاً طبیبان مسیحی جندی شاپور بنظر در آن زمان در زمینه طبابت مشهور بودند.

حتی اینکه از چه زمانی این شهرت باب شده نیز مشخص نیست و چه بسا در دوران اسلامی پزشکان مسیحی جندی شاپور به این شهرت رسیده باشند و کل چیزی که میدانیم این است که در زمان ساسانیان این شهر بنا شده و درمانگاهی در آن ساخته میشود.

1.2. شاهنامه (قرن دهم میلادی و چهارم قمری)

حکیم ابوالقاسم فردوسی صرفاً در یک مصرع اشاره به وجود بیمارستان جندی شاپور میکند:

یکی شارستان کرد دیگر به شام

که پیروز شاپور کردش به نام

به اهواز کرد آن سیم شارستان

بدو اندرون کاخ و بیمارستان

کنام اسیرانش کردند نام

اسیر اندرو یافتی خواب و کام

شاهنامه، پادشاهی شاپور ذوالاکتاف، بخش 14

از تضاد میان آنچه فردوسی میگوید با آنچه طبری در اختیار ما میگذارد بگذریم و همچنین ازینکه بنیانگذاری جندی شاپور بالأخره بدست شاهپور اول بوده یا دوم که بحث جدایی را میطلبد، بهرحال دکتر خالقی مطلق در تصحیح خودشان ادعایی مبنی بر جعلی بودن این ابیات را مطرح نمی سازند فلذا بطور کل اعتماد خوبی را میتوان به انتساب این ابیات به حکیم فردوسی داشت. در اینجا عنوان میشود شهری بنام شاپور بنا شده که در آن کاخ و بیمارستان بوده است و از سیاق همین متن بر می آید مراد از بیمارستان یک مکان عادی برای هر شهری بوده است که در ابتدای بنای شهر همراه با کاخ ذکر شده است. شاهد دیگر آنجاست که فردوسی از بنای شهری بنام «اران» توسط قباد یکم ساسانی سخن رانده و در آنجا نیز به وجود بیمارستان اشاره کرده است:

بر این گونه تا گشت کسری بزرگ

یکی کودکی شد دلیر و سترگ

به فرهنگیان داد فرزند را

چنان بار شاخ برومند را

همه کار ایران و توران بساخت

بگردون کلاه مهی برفراخت

وز آن پس بیاورد لشکر به روم

شد آن بارهٔ او چو یک مهره موم

همه بوم و بر آتش اندر زدند

همه رومیان دست بر سر زدند

همی‌کرد زان بوم و بر خارستان

ازو خواست زنهار دو شارستان

یکی مندیا و دگر فارقین

بیامختشان زند و بنهاد دین

نهاد اندر آن مرز آتشکده

بزرگی به نوروز و جشن سده

مداین پی افگند جای کیان

پراگنده بسیار سود و زیان

از اهواز تا پارس یک شارستان

بکرد و برآورد بیمارستان

اران خواند آن شارستان را قباد

که تازی کنون نام حلوان نهاد

گشادند هر جای رودی ز آب

زمین شد پر از جای آرام و خواب

شاهنامه، پادشاهی قباد چهل و سه سال بود

چنانچه مشاهده میکنید بیمارستان در شاهنامه بعنوان یک مرکز درمانی یا درمانگاه جزء اقتضائات شهرها محسوب میشده و بهنگام تأسیس شهر یا شارستان می بایست درمانگاه نیز در آن تأسیس شود. من نیز در پست قبلی ام بهیچ روی منکر وجود درمانگاه در جندی شاپور نشدم و اساساً دلیلی هم نداشته که بشوم. بهرحال نقل فردوسی با اینکه یک روایت مرسل 700 ساله نسبت به واقعه ای که روایت میکند [بنا کردن شهر] و یا کلاً مرسل 350 ساله نسبت به نفس وجود درمانگاهی در جندی شاپور محسوب میشود لکن چون مقوله خاصی نیست اهمیتی هم نداشته و روی قبول آن دلیلی ندارد سخت گیر باشیم.

1.3. ابوداوود سلیمان بن حسان اندلسى معروف به ابن جلجل (قرن دهم میلادی و چهارم قمری)

هو الحارث بن کلدة بن عمرو بن علاج الثقفی و ثقیف من بقایا عاد. وکان الحارث من الطائف وسافر البلاد وتعلم الطب بناحیة فارس و من أهل جندیسابور وتمرن هناک وعرف الداء والدواء وکان یضرب بالعود تعلم ذلک أیضاً بفارس و الیمن

طبقات الأطباء و الحکماء، ‮الباب السابع فی طبقات الأطباء الذین کانوا فی أول ظهور الإسلام من أطباء العرب و غیرهم (در نسخه ای دیگر: الطبقة السادسة ممن لم یکن فی أصله رومیا و لا سریانیا و لا فارسیا، صفحه 54)

ترجمه فارسی:

الحارث بن کلده بن عمرو بن علاج ثقفی است و ثقفی ها از بقایای عاد هستند. الحارث از الطائف بود، سفر کرد به بلاد و طب را آموخت از أهل جندی شاپور در ناحیه فارس و در آنجا تمرین کرد و بیماری و دارو را شناخت و با چوب (عود) درمان می‌کرد؛ آن را نیز در فارس و یمن آموخت.

در این متن بوضوح وجود بیمارستان و مرکز درمانی-آموزشی در جندی شاپور تأیید نشده است و از آمیخته به افسانه بودن روایت های مربوط به این شخص یعنی حارث بن کلده که بگذریم (نک: مدخل «حارث بن کلده» در دایرة المعارف بزرگ اسلامی) صرفاً عنوان شده است نزد مردم جندی شاپور و یمنی ها فنون مختلف مربوط به دانش طب را آموخته است که اشاره به شهرت اطبا جندی شاپور دارد نه وجود مرکز علمی قابل توجه!. ممکن است این پرسش پیش بیاید که آیا وجود این اطبا دال بر وجود این چنین مرکزی نیست؟ و در پاسخ باید بگویم این کاملاً طبیعی است که شهرهای مختلف در آن زمان درمانگاه و اطبا داشته باشند و طبیعتاً افراد عادی باید از یک جایی و از یک مقطعی آموختن علم طب را نزد اطبا ساکن شهر شروع کنند و این منحصر به جندی شاپور نبوده و نیست و در شهرهای مهم دیگر ایران هم میتوانسته چنین چیزی باشد [وجود یک درمانگاه و نیز جمعیتی از طبیبان در یک شهر]. 

1.4. ابوالحسن علی بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحد بن موسی قفطی (قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی - قرون ششم و هفتم قمری)

جندی سابوری. بدانکه اهل «جندی سابور»، همیشه اطبا، و در میان ایشان حذاق می بوده اند. و از زمان اکاسره اهل آنجا باین صناعت مشهور بوده اند، سبب آنکه «شاپور بن اردشیر» با «فیلس»، قیصر روم، بعد از فتح «سوریا» و «انطاکیه»، صلح کرد. و دختر او را بزوجیت خویشتن طلبید. قیصر نیز بدان رضا داد. پس «شاپور»، قبل از آنکه دختر را بسوی وی آورند، بفرمود تا شهری بر شکل «قسطنطنیه» بنا نهادند و آن شهر «جندی سابور» است. و در سیر ایشان مذکور است که آن موضع، قریه ای بود، متعلق به شخصی که نام او «جندا» بود و چون «شاپور» آن موضع را برای شهر اختیار کرد، مالی بسیار در ثَمَن آن قریه به صاحبش بذل نمود. (آن مرد راضی نمی شد.) و مردمی که در گذار بودندی، از صناع و عمله، پرسیدندی که عمارت این شهر که می کند؟ و بانی آن کیست؟ چون معین نشده بود، می گفتند: «جندا و شاپور». و به تکرار، همین دو کلمه، اسم آنجا شد. و چون دختر قیصر را بآنجا نقل کردند، نقل فرمودند با او از اهل «قسطنطیه» از هر حرفت و هر پیشه قومی را و از اطبای حاذق نیز چند کس از افاضل ایشان با او بدانجا منتقل شدند، و بعد از اقامت، شروع نموده، نوسالان را تعلیم می نمودند. و همواره، کار طبابت، در آنجا، روز به روز، تضاعُف و تزایُد گرفت، تا اکثر، آنجا، در صناعت، فایق و سرآمد گشتند. بحدی که جماعتی طریقه ایشان را بر طریقه یونانیین و هند، ترجیح نهادند و دستورها و قانونها ابداع نمودند (و کتابها جمع کردند)، تا آنکه در سال بیستم از مُلک «کسری» [سال بیستم از پادشاهی خسرو انوشیروان]، اطبا «جندی سابور»، به امر مَلک جمع شدند. و میان ایشان سؤالات و جوابات و مناظرات واقع شد. و سخن هرکس را ثبت و ضبط نمودند. و واسطه آن مجلس، «جبرئیل» نام داشت، زیرا که او طبیب خاص «کسری» بود. و بعد از وی «سوفسطائی» و اصحاب او. دیگر «یوحنا» و جماعت او. و میان ایشان مسایل و (تفریعات) بسیار گذشت، چنانکه مطالعه کننده آن، چون تأمل نماید، هر آینه استدلال بر کمال فضل و غزارت علم ایشان خواهد کرد. و پیوسته بر این حال و منوال بودند، تا «منصور عباسی» خلیفه شد.

اخبار العلما باخبار لحکما، به کوشش بهین دارائی، صفحات 183 الی 185

فاصله زیاد مابین زمان حیات نویسنده با آنچه راجع به آن ادعا میکند [بیش از 9 قرن با زمان حیات شاپور یکم و حدود 6 قرن با زمان انقراض ساسانیان] باعث شده است که روایت وی معتبر قلمداد نگردد چنانچه در کتاب «پزشکی اسلامی در دوره میانه» از «پترای. پورمن – امیلی ساواژ.اسمیت» ترجمه دکتر قربان بهزادیان نژاد، نشر نگارستان اندیشه، صفحات 75 الی 78 گفته میشود که اولین کسی که مفصل به این مطلب پرداخته [کم و کیف بیمارستان جندی شاپور] مورخ مصری به نام القفطی در قرن 13 میلادی بوده است و علاوه بر فاصله زمانی بشدت زیاد مابین دوران حیات این شخص و زمان ساسانیان (قرن هفتم میلادی) به مطالب‌ تاریخی اش چندان نمی شود اعتماد کرد.

از نکته فوق الذکر هم که بگذریم اگر دقت کنید اساساً در میان اطبا معروفی که این فرد مصری نام میبرد و یکی شان نیز پزشک انوشیروان بوده یک نفر با نام ایرانی دیده نمیشود و با لحاظ کردن بقیه اسناد متوجه میشویم حتی در این روایت هم که بیشترین همسویی را با دعاوی باستان پرستان دارد باز نقش مسیحیان انیرانی در این مرکز درمانی-آموزشی-تحقیقاتی مشهود است تا ایرانی!. بعبارتی دیگر، در همین اسناد محل مناقشه و خدشه جدی و کم اعتبار، انیرانی ها باعث شدند جندی شاپور، بشود جندی شاپور مد نظر باستان پرستان!.

1.5. ابوالفرج یوحنا مارغریغوریوس بن تاج‌ الدین معروف به ابن عبری (قرن سیزدهم میلادی - هفتم قمری)

وفی هذا الزمان کان الحرث بن کلدة طبیب العرب أصله من ثقیف من اهل الطائف رحل الى ارض فارس وأخذ الطب عن أهل جندیسابور وغیرها فی الجاهلیة قبل الإسلام وطبّب بأرض فارس وحصّل مالا. ثم ان نفسه اشتاقت الى بلاده فرجع الى الطائف واشتهر وأدرک الإسلام. وکان النبی علیه السلام یأمر من کان به علّة ان یأتیه فیستوصفه. وکان الحرث یقول: من سرّه البقاء ولا بقاء فلیباکر الغذاء ولیخفف الرداء ولیقل من غشیان النساء. یرید بخفة الرداء ان لا یکون علیه دین وقیل مات الحرث فی أول الإسلام ولم یصحّ إسلامه. وفی هذا الزمان کان یعرف اهرون القسّ الاسکندری. وکنّاشه فی الطبّ موجود عندنا بالسریانیة وهو ثلثون مقالة. وزاد علیها مقالتین أخریین.

تاریخ مختصر الدول، صفحه 92

ترجمه به فارسی قسمت مربوطه:

و در این زمان الحارث بن کلده طبیب عرب بود؛ اصلش از ثقیف از اهل الطائف بود. به سرزمین فارس رهسپار شد و طب را از اهل جندی‌ شاپور و دیگران در جاهلیت پیش از اسلام آموخت و در سرزمینِ فارس طبابت کرد و مال گرد آورد.

آنچه ابن عبری گفته تفاوتی با سخن ابن جلجل در موضوع ما ندارد و همان تحلیل را برای این متن لحاظ میتوانید بکنید.

 

2) تحلیل

پروفسور ویلم فلور ایران شناس هلندی در کتاب «تاریخ بیمارستان ها در ایران» تحلیل نسبتاً مفصلی حول درمانگاه جندی شاپور داشته که نقلش بعنوان تکلمه این مقاله لازم هست. چون متن مندرج در این کتاب خیلی طولانی هست من بخش های مهمی را که در اینجا تایپ کردم بصورت بولد درآوردم تا اگر خواستید خلاصه خوانی کنید بتوانید به کلیت نقدی که عنوان شده واقف شوید [در متن زیر عباراتی که بصورت ایتالیک داخل کروشه قرار گرفتند از من می باشد]:

بیمارستان ها در دوران ساسانیان (651-224 میلادی)

در طی چهار دهه گذشته شک های جدی ای درباره تأسیس اولیه یک بیمارستان و دانشکده پزشکی در جندی شاپور به وجود آمده است (پیرامون اسطوره وجود یک بیمارستان در جندی شاپور، بنگرید: (.Abbott 1968, pp. 71-73; Dols 1987, pp. 369-70, Conrad 1995, p. 101; Prioreschi, Plinio 2001, pp. 362-65). زنجیره رخدادهایی که به تأسیس این بیمارستان انجامید به شکل مختصر و مفید به شرحی است که در زیر به آن اشاره می شود. بعد از شکست امپراطور والرین، شاپور اول (274 241 میلادی دوره حکمرانی)، زندانیان یونانی (رومی) به اسارت گرفته در جنگ را در جندی شاپور مستقر می سازد. او همچنین با دختر والرین ازدواج می کند؛ این خانم در آن شهر سکنی می گزیند و دو پزشک یونانی با خود می آورد که به صورت عام، پزشکی یونانی را در جندی شاپور تدریس کردند. بعداً شاپور اول یک هندی و پزشکان سریانی زبان را به این شهر فرستاد.

افزون بر این، شاپور دوم (80 306 میلادی دوره حکمرانی) به شهر یک دانشکده اعطاء کرد که پزشکی و علوم دیگر در آن تدریس میشد و این جایی بود که پزشکی علمی، پایه طباطبت بود. این دانشکده جریان افزون تری از دانش علمی دریافت کرد؛ هنگامی که خسرو انوشیروان اول (579 531 میلادی دوره حکمرانی)، بعضی از دانشوران مسیحی که پس از گریختن از ادسا (489 میلادی) در نصیبین مستقر شده بودند را به انتقال به جندی شاپور وادار نمود و آن ها را به ترجمه متون پزشکی یونانی ترغیب کرد. بنابراین، جای شگفتی نیست که هارون الرشید، که گفته میشود بنیان گذار اولین بیمارستان اسلامی بود به دنبال پزشکان مسیحی جندی شاپور فرستاد تا بر تأسیس بیمارستانش نظارت کرده و فعالیت های آن را مدیریت نمایند. اما همانگونه که توسط دال، کنراد، هوردن و دیگران نشان داده شده است، شاهد این داستان تا حدی خیالی است و در حالی است که دیگر واقعیت های به آن افزوده، مملو از مسائل تاریخی می باشند. همچنین هیچ منبع معاصری وجود ندارد، در حالی که داستان بالا عمدتاً بر اساس منابع عربی قرن سیزدهم است.

بیش از بیان این که ما به قطعیت چه می دانیم، سودمند است بحث نماییم که از واژه بیمارستان، چه چیزی ممکن است درک شود. دالس بیمارستان را این گونه تعریف می کند: «نهادی خیریه ای که به مراقبت از بیماران برای طولی از زمان می پردازد». چنین نهادی، برای مراقبت از زوار، مسافران، بیوه ها، یتیمان، سالخوردگان و بیماران، در سده چهارم پس از میلاد در امپراطوری بیزانس به وجود آمد. این نهاد به صورت مشترک توسط دولت و کلیسای مسیحی، با این دیدگاه که تغییر کیش از طریق انجام مراقبت خیریه ای صورت گیرد، تأسیس و xenodokheion نامیده شد یعنی یک نوانخانه برای غریبه ها که غذا و پناهگاه فراهم می کرد. بسیاری از این نوانخانه ها نیز شامل درمانگاه یا nosokomeion بودند؛ جایی که مراقبت های پزشکی ارائه می شد. چنین تصور می رود که با گذشت زمان، به دلیل پیوستگی شان، این دو واژه به صورت غیر نظام مند استفاده می شدند و به درمانگاه ارجاع می دادند. پیش از آن تسهیلات اندکی برای مراقبت از بیماران وجود داشت ولی نهادهای خصوصی بودند و فقط برای بعضی از انواع مردم ماننده سربازان و بردگان، قابل دسترس بودند. همچنین، این بر خلاف ارزش ها و حساسیت های فرهنگی بود که یک عضو خانواده بیمار در بیرون از خانواده، مراقبت شود. چه فرد ثروتمند می بود و از عهده خدمات پزشک بر می آمد یا چه آن که فرد فقیر بود، اکثریت مردم مجبور بودند بر طب سنتی که از مجرای فرهنگ خانوادگی و یا درمانگران سنتی در انواع و اقسام، پخش می شد، تکیه کنند و همه بستگان بیمارشان را در خانه تحت درمان قرار دهند.

بدین سان، نهاد خیریه ای عمومی که به مراقبت از بیماران می پرداخت نهاد مسیحی بیزانسی بود و عملکرد آن مراقبت از زوار، مسافران و افراد فقیر بوده و برای استفاده عموم مردم نبود. تحت نفوذ این اقدام بیزانسی، شورای «کلیسای مسیحی سوری» در ایران ساسانی، به صورت مکرر اتخاذ اقدامی مشابه با تأسیس مکان پناهگاهی برای غریبه ها و افراد فقیر به نام xenodokheion را در بسیاری از کلیساها مقرر نمود.

... در دوران ساسانیان از واژه xenodokheion به عنوان درمانگاه استفاده گردید در معنی جایی که در آن به مراقبت از بیماران پرداخته می شد. بر طبق رویدادنامه زکریای ادیب در حدود 555 سال پس از میلاد، بعد از آن که خسرو انوشیروان اول (دوره حکمرانی 579 531) به صورت مؤفقیت آمیزی توسط پزشکان مسیحی تحت درمان قرار گرفت؛ به آن پزشکان توصیه به «خروج از عرف» نمود و یک xenodokheion تأسیس کرد که 12 پزشک به آن وابسته بوده و غذا و دیگر نیازمندی های آنان را فراهم نمود. این گزاره «خروج از عرف» بیانگر آن است که پادشاهان ساسانی در مدار تأسیس بیمارستان ها نبودند و مورد قوی تری را ارائه میدهد که هیچگونه شاهدی از تأسیس اولیه بیمارستان توسط ساسانیان مانند جندی شاپور وجود ندارد. در واقع، خسرو انوشیروان فقط حمایتی برای یک نهاد مسیحی فراهم آورد و آن چه جدید می باشد آن است که خسرو انوشیروان کارکنان پزشکی را نیز به این مؤسسه افزود و بدین سان xenodokheion را بنیان گذاشت که یک بیمارستان بود. آن چه جدید نبود آن بود که دانشوران مسیحی که در ایران کار می کردند درگیر ترجمه آثار علمی یونانی شامل متون پزشکی شدند. آثار به سریانی و سپس پهلوی ترجمه گردیده و این فعالیت ترجمانی که از حدود 500 پس از میلاد آغاز شده بود در دوران خسرو انوشیروان بسیار مهم شد [توجه داشته باشید که اینها هیچ ربطی به درمانگاه یا بیمارستان جندی شاپور ندارند و در رابطه با نهاد مسیحی هستند که در زمان خسرو انوشیروان آغاز به کار کرده بود (مکان دقیقش هم بنظر در متن مشخص نشده) و این نهاد هم بهیچ عنوان هیچ آموزشی به ایرانیان زرتشتی نمیداده است چنانچه نهادهای مسیحی دیگر اینکار را نمیکردند، این هم یک نهاد بوده عین آنها با این تفاوت که ترجمه متون را هم مسیحیان انجام میدادند]. این موضوع نشان می دهد که این پزشکان در عرصه دانش پزشکی یونانی تربیت شده بودند و بنابراین پزشکی جالینوسی یا عناصر وابسته به آن را تدریس و طبابت می کردند.

تنها سند معاصر که روشنگر پیوند میان نهاد آموزش و پزشکی در ایران ساسانی است، اساسنامه های مدرسه مسیحی سوری نصیبین است. این مدرسه وابسته به علوم الهی توسط سرپرستی به نام rabbaita مدیریت می گردید و او با فردی موسوم به xenodeikh یاری داده می شد، xenodeikh کسی بود که مهمانان را می پذیرفت و از همه بالاتر، مسئول مراقبت از کارکنان بیمار مدرسه و شاگردان بود. درمانگاه نصیبین فقط به کارکنان، شاگردان و مهمانان خدمت می کرد. ... اساسنامه های نصیبین به تربیت پزشکان (maplana) در مدرسه اشاره ای نمی کند زیرا این بخشی از برنامه آموزشی رایج آنجا نبود. عملکرد اصلی مدرسه، تربیت شاگردان با علوم دینی مسیحی بوده است. متون پزشکی در نصیبین مورد مطالعه قرار می گرفتند ولی به آن هایی که ترجیح می دادند بر آن نوع از مطالعه تمرکز یابند اجازه داده نمی شدند که با شاگردان زندگی کنند. همچنین به آنها اجازه ادامه تحصیل علوم دینی نیز نمی دادند. افزون بر این، قانون بیستم مدرسه، بیان میدارد: «به برادرانی که آموختگی را ترک می کنند و به مقصود (رشته) پزشکی رخت بر می بندند، چنانچه گواهی نیکویی درباره آنها نباشد، اجازه داده نمی شود در مدرسه حضور یافته و به درس ها گوش فرا دهند مگر آن که به صورت پزشکان و ساکنان شهر [درآیند].» کوتاه سخن آن که مدرسه یک مدرسه علوم دینی بود با جایی که در آن می توانستند کتب پزشکی مطالعه کنند؛ مدرسه فقط برای کارکنان، شاگردان و مسافران، یک درمانگاه داشت یعنی جایی که پزشکی جالینوسی در آن طبابت میشد. این به معنای آن است که در نیمه دوم قرن شش پس از میلاد، در مدرسه نصیبین، امکان تحصیل پزشکی جالینوسی، به عنوان بخشی از علوم یونانی وجود داشت و این که این مدرسه، یک بیمارستان (مکانی برای بیماران) داشته است، (ترجمه پهلوی آن xenodokheion است). اما این یک دانشکده پزشکی نبوده است.

شواهدی وجود ندارد که در جندی شاپور یا بیت لاپات وضعیتی مانند نصیبین وجود داشته باشد. بیشتر این احتمال وجود دارد که جندی شاپور یک مدرسه وابسته به علوم دینی داشته است و نه بیشتر. اما ممکن است بعداً مدرسه علوم جندی شاپور همانند شهر نصیبین، یک بیمارستان نیز داشته باشد جایی که متون پزشکی مورد مطالعه قرار می گرفت ولی شاهدی بر این موضوع وجود ندارد. قطعاً یک بیمارستان در جندی شاپور در بخش اول قرن نهم وجود داشته است و بنابراین احتمالاً در قرن هشتم نیز این بیمارستان وجود داشته است [در دوران ایران اسلامی]. تیموتی اول، اسقف سریانی بغداد (823 780 میلادی [202 159 شمسی]) به دوست خود، سرجیس که پزشک سرمطران عیلام و سرپرست مدرسه بود نوشت: «من جوانی دیگر را برای آموزش فرستاده ام، او جبرئیل ما است زیرا او نیز بسیار مشتاق حرفه پزشکی است. بدین سان او را تسلیم زیستک [؟] و تأسیسات آموزشی اش کن». در فردوس الحکمه، علی بن ربن طبری (850 میلادی [229 شمسی])، اشاره می کند که یک رئیس بیمارستان در جندی شاپور وجود داشت. این دو عنصر، شکی را بر جای نمی گذارند که در بخش نخست قرن نهم [دو قرن بعد از انقراض ساسانیان]، یک مدرسه و بیمارستان در جندی شاپور وجود داشته است یعنی جایی که پزشکی آموزش داده می شد.

کاربرد واژه بیمارستان توسط منابع اولیه عرب، به روشنی نشانگر آن است که نهادهای پزشکی اسلام از xenodokheion مسیحی سریانی الگو گرفته اند زیرا در متون سریانی، واژه بیمارستان مترادف واژه بیگانه سریانی askenadaukin است. در سال 790 پس از میلاد [169 شمسی]، بیمارستان یا xenodokheion تیسفون توسط کلیسای مسیحی سریانی تأسیس شد.

... منشأ مسیحی سریانی این نهاد توسط ابن ابی اصیبعه (70 1203 میلادی [648 581 شمسی]) قدر دانسته شده است؛ او بیان می کند که بقراط:

گفته می شود او اولین کسی بوده که به اندیشه افتاده و یک بیمارستان تأسیس کرده است. او عادت داشت در باغ نزدیک خانه اش کار کند، یک بخش از آن برای خدمت رسانی به بیماران بود؛ آن گاه او خدمتکارانی برای مراقبت از درمان هایشان فراهم آورد و آن را xenodokheion نامید یعنی جایی برای پذیرایی از بیماران. این نیز معنای واژه عربی برای بیمارستان است که از ریشه فارسی: بیمار به معنای مریض و استان به معنای مکان می آید و بدین سان معنای بیمارستان یک مکان برای بیماران است.

واژه دار المرضا در زمان دوران عباسی استفاده نشد و در واقع برطبق گفته ساوج اسمیت، «واژه ای برابر یونانی واژه xenodokheion یا ?nosokomeion یا واژه ای عربی، برای چنین نهادی در این زمان وجود نداشته است.»

تاریخ بیمارستان ها در ایران، ویلم فلور، ترجمه ایرج نبی پور، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی بوشهر، صفحات 25 الی 31

یکی از دوستان بنام آقای علیرضا در همین رابطه برای من اسکرین شاتی از تز دکترای آقای سهراب قاسمی با عنوان «ابن هیثم و روش علمی» را فرستادند که در آن ایشان با ارجاع به کتاب «Medieval Islamic Medicine/پزشکی اسلامی در دوره میانه» از «Peter E. Pormann & Emilie Savage-Smith/پترای. پورمن و امیلی ساواژ.اسمیت» [که من نیز به نسخه ترجمه شده اش در این مقاله ارجاع دادم بالاتر] احتمال جعل سابقه برای بیمارستان جندی شاپور توسط خاندان بختیشوع را هم مطرح میکنند:

…progression of events within Christianity as a result of the council of Chalcedon in 451 CE, Nestorian Christians were persecuted in the Eastern Roman Empire and fled further east to Sassanid Persia, with many families who were skilled in the craft of medicine settling at Jundishapur, is acknowledged (45). It is further true that one particular Nestorian family from Jundishapur, the Bakhtīshūʿ, served as the personal court physicians and doctors to the ʿAbbāsid caliphs for centuries. However, these historical facts cannot be extrapolated to say that Jundishapur contained the prototype for the important Muslim social institution of the hospital, or that a full-fledged medical science was alive in Jundishapur in late antiquity (46). To the contrary, the Bakhtīshūʿ most likely invented the myth of a hospital and medical training school at their old home of Jundishapur in order to increase their own reputations at the ʿAbbāsid court (47).

45. “As a result of this council, the Byzantine authorities persecuted (the Nestorians), whom later emerged as the transmitters of Greek medicine to the Persians and the Arabs. The followers of Nestorius fled to the Sasanian [sic] empire to set up the Nestorian church.” See pp. 17–8, Peter E. Pormann and Emilie Savage-Smith, Medieval Islamic Medicine. Washington, D.C.: Georgetown University Press, 2007.

46. “This claim, however, has been challenged and found to be without substance. There seems to be no evidence that there was a hospital in Gondēshāpūr nor a formal medical school.” See p. 20, Ibid.

47. “The myth can best be explained in terms of a retrospective historiography. For eight generations, from the mid-eighth century well into the second half of the eleventh century, twelve members of the Bukhtīshūʿ family of Nestorian Christian physicians served the caliphs in Baghdad as physicians and advisors. … It would seem that they or their entourage formed a narrative which would provide them with a mythical and glorious past … if the Bukhtīshūʿ family could claim the hospital as their idea which they had brought with them from Gondēshāpūr, then their prestige and medical authority would be greatly enhanced.” See p. 20–1, Ibid.

Ghassemi, S. (2020). Ibn al-Haytham and Scientific Method [Doctoral dissertation, Georgetown University]. Georgetown University Institutional Repository. https://repository.digital.georgetown.edu/handle/10822/1059420, p 26.

ترجمه به فارسی:

…پیشرفت رویدادها در درونِ مسیحیت به‌دلیل شورای کالسدون در سال 451 میلادی، مسیحیان نسطوری در امپراتوری روم شرقی مورد آزار قرار گرفتند و به سوی شرق‌تر به فارس ساسانی گریختند، بطوریکه خانواده‌های فراوانی که در فن پزشکی مهارت داشتند در جندی‌شاپور ساکن شدند، که این امر پذیرفته شده است (45). همچنین درست است که یک خانواده نسطوری خاص از جندی‌شاپور، خاندان بختیشوع، قرن‌ها به عنوان پزشکان دربار شخصی و طبیبان خلفای عباسی خدمت کردند.
با این حال، این حقایق تاریخی را نمی‌توان بسط داد و گفت که جندی‌ شاپور الگوی اولیه نهاد اجتماعی مهم مسلمانان یعنی بیمارستان را در خود داشت، یا اینکه یک علم پزشکی تمام‌ و‌ کامل در جندی‌ شاپور در عصر باستان متأخر زنده بوده است (46). برعکس، به احتمال قوی بختیشوع اسطورهٔ بیمارستان و مدرسه آموزش پزشکی را در خانهٔ قدیمی‌شان در جندی‌ شاپور اختراع کردند تا شهرت خود را در دربارِ عباسی افزایش دهند (47).

45. «در نتیجهٔ این شورا، مقامات بیزانسی (نسطوریان) را آزار دادند، کسانی که بعداً به‌عنوان انتقال‌ دهندگان طب یونانی به پارسیان و عرب‌ها ظهور کردند. پیروانِ نسطوریوس به امپراتوری ساسانی گریختند تا کلیسای نسطوری را برپا کنند.» (نگاه کنید به صفحات 17 الی 18 [وقتی در ارجاع نویسی 8-17 درج میشود یعنی 17 الی 18]: Peter E. Pormann and Emilie Savage-Smith, Medieval Islamic Medicine. Washington, D.C.: Georgetown University Press, 2007)

46. «این ادعا، با این وجود، مورد چالش قرار گرفته و ناتوان از اثبات دانسته شده است. به نظر می‌رسد هیچ دلیلی وجود ندارد که در گوندِشاپور بیمارستانی بوده یا مدرسهٔ پزشکیِ رسمی‌ای وجود داشته است.» (رجوع به ص. 20، همان منبع.)

47. «این اسطوره را می‌توان بهتر در قالب تاریخ‌ نگاری بازبینی‌ شده توضیح داد. در طول هشت نسل، از اواسط قرن هشتم تا نیمهٔ دوم قرن یازدهم، دوازده عضو از خاندان بختیشوع، پزشکان مسیحی نسطوری، به‌عنوان پزشکان و مشاوران خلفا در بغداد خدمت کردند. … به نظر می‌رسد که آنها یا همراهان‌ شان روایتی ساخته‌اند که برایشان گذشته‌ای اسطوره‌ای و باشکوه فراهم کند … اگر خاندانِ بختیشوع می‌توانست ادعا کند که بیمارستان را به‌عنوان ایده‌ای که از گندیشاپور با خود آورده‌اند داشته‌اند، آنگاه آبرو و قدرت پزشکی آنها بطور چشمگیری افزایش می‌یافت.» (رجوع به صص. 20–21، همان منبع.)

در پایان بنظرم خالی از لطف نیامد متنی را که نسخه 5 هوش مصنوعی چت جی پی تی با فعال سازی ویژگی Think Longer برای بهبود دقت و قدرت تحلیل در معرفی کتابی که دکتر قاسمی و من بدان ارجاع دادیم تولید کرده است را نیز در اینجا قرار بدهم:

عنوان (انگلیسی): Medieval Islamic Medicine

عنوان پیشنهادی فارسی: «پزشکی اسلامی در قرون وسطی»

مولفان: Peter E. Pormann و Emilie Savage-Smith

ناشر: Georgetown University Press

سال نشر: 2007

نوع کار: پژوهش دانشگاهی/کتاب دانشگاهی (مرور تاریخی ـ تحلیلی)

خلاصهٔ دقیق و موجز

کتاب Medieval Islamic Medicine پژوهشی فشرده و مستدل است دربارهٔ شکل‌گیری و توسعهٔ دانش پزشکی در جهان اسلامیِ میانه. مولفان با استفاده از منابع عربی، یونانی و پژوهش‌های نوین، روندهای کلیدی را بررسی می‌کنند از جمله:

- چگونگی انتقال طب یونانی به قلمروهای فارسی و عربی؛

- نقش مراکز ترجمه و مراکز دانشگاهی و درمانی؛

- جایگاه پزشکان و خانواده‌های پزشک (مثلاً خاندان بختیشوع) در دربارهای عباسی؛

- نقد روایت‌های بازسازی‌شده یا اسطوره‌پردازی‌های بعدی (مثلاً ادعای وجود «مدرسهٔ پزشکی رسمی» یا «بیمارستان» در جندی‌ شاپور بصورت الگویی کامل).

- فصل‌ها و جملات آغازین کتاب به‌طور مشخص درباره پیامدهای شورای کالسدون و مهاجرت پیروان نسطوری و نقش آنان در انتقال طب بحث می‌کنند.

چرا این کتاب منبع مرجع قابل اتکا است

- هر دو نویسنده محققان شناخته‌ شده در تاریخ پزشکی و تاریخ علم‌ اند.

- رویکرد کتاب تلفیقی و انتقادی است: هم نقل‌ قول از منابع دست‌ اول و هم ارزیابی انتقادی نتایج تاریخی ارائه می‌دهد.

- روایت‌ های رایج (مثلاً «جندی‌شاپور به‌عنوان الگوی بیمارستان اسلامی») را با شواهد و تحلیل سنجیده بررسی و در موارد لازم رد یا تعدیل می‌کند — بنابراین برای بحث‌ های تاریخ‌نگارانه و استنادی بسیار مناسب است.

 

هرگونه استفاده از محتوای این مقاله مستلزم درج آدرس وبلاگ است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۷/۱۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی