از آرامگاه کوروش دوم تا مشهد مادر سلیمان: حواشی یک انتساب مشهور!
بسم الله الرحمن الرحیم
شاید انتساب هیچ مقبره ای امروزه به اندازه این بنا یعنی بنای پاسارگاد در میان فارسی زبانان محل بحث نبوده باشد و چه بسا بتوان گفت هیچ مقبره مشهوری تا بدین اندازه دچار تغییر و تحول در انتساب نشده است. از زمینه و انتساب اولیه ای نامعلوم [در حد قطعیت تاریخی] تا انتسابی مذهبی و سپس ناسیونالیستی و حالا هم محل نزاع سیاسی!. پیشتر متن این پست از وبلاگ حاکی از محتوایی تند در جهت نفی قطعی انتساب این بنا به کوروش دوم پارسی بدلیل تعلقات احساسی نویسنده بود لکن هرچه زمان گذشت و بیشتر غرق متون تاریخی و اظهار نظر دانشمندان شدم به این نتیجه رسیدم که میتوان از جهاتی انتساب را هم موجه ساخت، گرچه همچنان معتقدم بر روی دو کفه ترازو انتساب و عدم انتساب فی الحال به یک اندازه وجاهت منطقی داشته و سنگینی میکنند. این مقاله حالت بررسی نیمه مفصل دارد چون جنبه هایی از این موضوع را طی پست های دیگری بررسی کردم که در خلال مقاله به آنها بعنوان پیوست ارجاع خواهم داد.
مالک وبلاگ مکتب رئالیسم، شهریورماه 1403
پرده اول) معنای نام پاسارگاد
هینتس میگوید معنی اش میشود جایگاه پاییدن دزدها [داریوش و ایرانیان، والتر هینتس، ترجمه پرویز رجبی، صفحه 65] ولی دیدگاه پروفسور لوکوک اینجا دقیقتر است و مشخصاً این نامگذاری بر روی این چنین مکان با اهمیتی (یا در نظر هرودوت یکی از مهم ترین قبایل پارسها) فاقد وجاهت منطقی است، چنانچه ایشان میگوید:
پاسارگاد در دشت مرغاب قرار دارد؛ مکانی سوق الجیشی که در شرق جاده کنونی اصفهان شیراز بر ورودی فارس مشرف است. احتمالاً همینجا یا به تقریب در همین حوالی بود که کوروش با گروههای ماد در چند کیلومتری شمال غربی انشان (امروزه تل ملیان)، اولین پایتختش، نبرد کرد.
نام پاسارگاد را نخستین بار هرودوت ذکر کرد. از دید مورخ یونانی، این نام، نام شریف ترین قبیله پارس هاست.
هنوز بر ریشه شناسی این نام بحث و جدل است. با این حال از ریشه شناسی ظاهراً چنین بر می آید که در صورت یونانی، به واسطه قلب و ناهمگونی باید تغییری صورت گرفته باشد: فارسی باستان Parsa-grda، «شهر (یا اردوگاه)، پارسیان»، واژه دوم grha، در سانسکریت مشاهده شده است و امروزه نیز در نامهای شهرها یافت می شود.
پاورقی لوکوک: همین واژه در اسلاوی جنوبی، grad، در روسی، gorod و مانند اینها مشاهده میشود. این واژه در زبان اوستایی gereoa است که معنایی تحقیر آمیز دارد: «دخمه دیوان»؛ همین مشخصه قامومی، زبان اوستایی را از زبان ایرانی غربی متمایز می کند.
ابهاماتی که در مورد این ریشه شناسی بیان شده است از آنجا ناشی می شود که هرودوت، همان طور که دیدیم، پاسارگاد را نام یک قبیله میداند. ولی احتمالاً این مورخ یونانی نام یک قبیله را با نام یک مکان اشتباه گرفته است. مورخان پس از او مثل آریان، استرابون، پلوتارک، و امثالهم این نام را منحصراً برای شهر یا مکان به کار برده اند، درست همان طور که مورخ لاتینی کوئینتوس کورتیوس، صورت Pasagada را بدان داده است.
به محض اینکه ریشه شناسی تثبیت شود، همگی خواهند پذیرفت که واژه یونانی پرسپولیس به احتمال زیاد ترجمه تحت الفظی واژه فارسی باستان Parsa-grda است و حال می توانیم بپرسیم که نام فارسی باستان هرکدام ازین دو محل، که ما امروزه پاسارگاد و پرسپولیس می نامیم، دقیقا چه بوده اند.
این نام احتمالاً باید در زبان فارسی همان بوده باشد، منتها یونانیان ابتدا برای نشان دادن محل کاخهای کوروش، صورت فارسی باستان آن را به کار برده اند (پاسارگاد) و سپس برای کاخهایی که داریوش بعدها اقدام به ساختن آنها کرد از ترجمه یونانی کلمه استفاده کرده اند. در مورد شناسایی هردو محل جای هیچ شک و شبهه ای نیست، چون توصیفی که مورخان باستان از آنجا ارائه میدهند در را به روی هر تردیدی می بندد.
آرامگاه کوروش همان بنای پاسارگاد است که بازمانده های آن امروزه هنوز هم با شکوهترین بناها است.
کتیبه های هخامنشی، پیر لوکوک، ترجمه نازیلا خلخالی، صفحات 78 و 79
پرده دوم) بررسی آراء مخالفین انتساب
در اینجا بطور خلاصه چهار مورد از آراء مخالفین را قرار میدهم:
مورد اول. متنی از یک وبسایت بنظر پانترک هست که متنش را در پیوست میتوانید مشاهده کنید:
پیوست یکم: نقل دیدگاه مخالفین انتساب بنای پاسارگاد به کوروش کبیر (1)
این متن ایرادات اساسی دارد علیرغم برخی نکات مثبت به جهت آشنایی که بدست میدهد. مثلاً اینکه میگوید مقبره ساخته دوران بعد از اسلام هست بهیچ روی موجه نیست یا اینکه با اشاره به نقل قولی عنوان میکند دانشمندان اخیراً متعرض این انتساب شدند هم بهیچ روی موجه نیست چون از قضا جامعه علمی در حال حاضر بیشتر مدافع این انتساب هست تا مخالفش [در حد اندک دانشمندانی همچون پروفسور ارفعی مخالفش هستند]. اینی هم که میگوید بر اساس نقل کرزن فلان رودخانه جایی میان فسا و دارابگرد هست میتواند ناشی از اشتباه کرزن باشد، اصلاً چیزی نیست بتوان با آن انتساب این بنا را زیر سؤال برد و مکان حقیقی اش را جابجا کرد. ضمن اینکه در مکان های ادعایی این حضرات اساساً هیچ کشفی نداریم بتوانیم احتمال پاسارگاد بودن را موجه سازیم.
مورد دوم. از نویسنده ایست که من ایشان را کامل نمیشناسم و سعی کرده بصورت جامع انتساب این بنا به کوروش دوم را رد کند:
پیوست دوم: نقل دیدگاه مخالفین انتساب بنای پاسارگاد به کوروش کبیر (2)
این متن هم ایرادات اساسی دارد چه آنکه در برخی مواقع ارجاعی قرار نداده است [مثل قسمتی که میگوید در منابع تاریخی گفتند پاسارگاد شرق تخت جمشید است در حالیکه امثال آریان و استرابو حداقل این چنین ادعایی را نکردند] و یا تحلیل هایش دقیق نیست، مثل قسمتی که میگوید اشیایی که مرتبط با زمان کوروش دوم باشد در این مقبره کشف نشده اند در حالیکه پایین تر خودش تصاویری از آثار مکشوفه ای قرار میدهد که در این منطقه کشف شدند لکن متعرض هخامنشی بودنشان میشود در حالیکه این ادعا اشتباه است و هخامنشی بودن شرط انتساب این بنا نیست، همین که آثاری متعلق به دوران هخامنشیان کشف شدند برای انتساب کفایت میکند بخصوص که تعیین قدمت آثار باستان مستلزم درج یک بازه زمانی است و سال دقیقی نمیتوان ارائه داد کسی معترض بشود چرا بازه دقیقی نیست انحصار در دوران حیات کوروش دوم داشته باشد، مشابه برخی نسخ خطی قرآن که بازه زمانی قدمتشان بعضاً به قبل از حیات پیامبر اسلام نیز برمیگردد لکن کسی نمیتواند نتیجه بگیرد پس در دوران قبل از ولادت حضرت ایجاد شدند. در کنارش البته وجوه مثبتی نیز دارد که برای تفصیل میتوانید خود متن را مطالعه کنید.
مورد سوم. کتابچه ایست که حجت الاسلام مهدی رستمی در پایگاه جامع فرق و ادیان و مذاهب (ادیان نت) در اینباره تهیه کرده است:
چالشها پیرامون مقبره منسوب به کورش: آیا مقبرهای که امروز به کورش نسبت میدهند، واقعاً مقبره اوست؟ این نوشتار در 40 صفحه با اسناد متعدد و در قالب 13 چالش نشان میدهد که این مقبره ربطی به کورش ندارد.
نقدهای این کتابچه برخی خوب و تا حدی درخور توجه و برخی فاقد هرگونه وجاهت منطقی هستند. مثلاً اینکه ورودی این مقبره رو به یونان است ادعایی بی اعتبار میباشد (بنگرید به اینجا)، ورودی این مقبره بر اساس خط مستقیم به انتهای ثلث اول دریای سیاه از سمت راست رسیده و محدوده اش شمال ترکیه میباشد. حتی اگر بگوییم خواستند حدودی تعیین کنند باز شایسته بود رو به بابل ورودی مقبره را قرار میدادند یا راهی که از آن به سمت یونان میرفته اند، این حدود با این اختلاف با کدام ابزار سنجیده شده؟، مسیر پاسارگاد به یونان کجا از شمال ترکیه میگذشته است؟.
شاید عنوان شود بدلیل آنکه این بنا معماری سلوکی داشته و مشابه تخت جمشید ساخته معماران غیر پارسی میتواند باشد [اینجا بابلیان و شاید هم یونانیان] قرار دادن درب ورودی این مقبره هم از همین رو به سمت شمال غرب است [در صورت نادیده گرفتن اختلاف با جغرافیای یونان]. لکن این فرض نیز بر مبنای پیش فرض دیگری هست و آن اینکه درب ورودی مقبره دقیقاً در مکانیست که در 2500 سال گذشته بوده است.
همچنین برداشت های نویسنده از سخنان آریان و استرابو که خواسته تضاد را با شکل فعلی مقبره نشان دهد هم دارای سو گیری و زیاده رویست که در بخش مربوطه نشان خواهم داد.
مورد چهارم. خبرگزاری ایلنا هم با سه نفر از پژوهشگران حوزه ایران باستان مصاحبه کرده که دو نفرشان (پروفسور ارفعی و پروفسور گلزاری از متخصصین پیشکسوت این حوزه) انتساب این مقبره به کوروش دوم هخامنشی را رد میکنند، بنگرید به اینجا و این تصاویر:
پرده سوم) بررسی جواهرات و سکه های کشف شده
وبسایت خردگان در سلسله پست های خود به این جواهرات اشاره و آنها را یکی از دلایل انتساب این مکان به هخامنشیان قرار داده است، باهم تصاویر این جواهرات را بررسی میکنیم:
البته مکان یافت شده این جواهرات پاسارگاد است لکن زمانشان مربوط به قرن ششم قبل از میلاد نیست و سندی در اینباره موجود نمیباشد، بعنوان مثال دستبند مشهوری که سر بز دارد بنا بر ادعای آستروناخ مرتبط با دوران هخامنشیان و کشف شده در پاسارگاد است ولی نه در قرن ششم قبل از میلاد [دورات حیات کوروش] بلکه قرون پنج و چهارم قبل از میلاد:
بنابراین این جواهرات بر فرض نادیده گرفتن عدم آزمایش تعیین قدمت رویشان [که یقینا خدشه ای جدی به قدمتشان خواهد زد] متعلق به دوران هخامنشیان اما در سالهای بعد از کوروش دوم و کمبوجیه دوم هخامنشی و قرون پنج و چهارم قبل از میلاد هستند. بعبارتی دیگر نمیتوانند دلیل تعلق داشتن بناهای موجود در پاسارگاد به زمان کوروش و جانشینش کمبوجیه باشند اما به در انتساب این مکان به هخامنشیان سندی باستان شناسی محسوب میشوند. این دستبند با دو سر بز یکی از جواهرات معروف هخامنشیان محسوب میشود و نمونه دیگری از آن در گنجینه جیحون (آمودریا) هم کشف شده است:
https://jarcs.ut.ac.ir/article_68537.html
در مقاله ای که لینک آنرا قرار داده ایم در صفحه آخر خود میگوید:
مقاله فوق چون مشابه این گنجینه در پاسارگاد کشف شده آنرا مرتبط با هخامنشیان میخواند. باز دوباره این دستبند با سر بز یا کله قوچی در قبر آدا (Ada) ساتراپ کاریا در زمان اسکندر مقدونی کشف شده است:
ساتراپ کاریا که منطقه ای در غربی ترین نقاط امپراتوری هخامنشی بوده ماهیتی غیر ایرانی داشته و چنانچه میدانیم مردم ساکن آن منطقه اصلا آریایی هم نبودند. حال ممکن است گفته شود خب آن ساتراپ تحت نظر حکومت هخامنشی بوده مدت زمانی و این جواهرات بدین شکل به آنجا در زمان اسکندر مقدونی راه پیدا کرده است. طرح کلی دستبند هم شاید کپی برداری از جواهرات اسکیتی با تغییر در سر جانور هست [اسکیت نام مجموعه قبایلی بوده که در منشأ آنها اختلاف است بهرحال در زمان های مربوط به مادها بنابر نقل دیاکونوف برخی شان به آذربایجان شمالی می آیند] چنانچه تصویر مد نظر را دیاکونوف در کتاب تاریخ ماد قرار داده است:
همچنین توصیه میکنم این ویدیو را [اینجا] از دقیقه 08:30 الی 19:00 که در پاسخ به مطالب خردگان آنهم بصورت مستند است مشاهده نمایید (متذکر میشوم که صد درصد مطالب این ویدیو مورد تأییدم نیست و تنها قسمتی از آنرا که مشخص کردم تأیید میکنم. برای سکه های کشف شده نیز یک مورد سکه هخامنشی نداشتیم و صرفاً سکه هایی داشتیم که محل ضربشان عنوان میشود پاسارگاد بوده نه محل کشف، ازین مکان سکه های یونانی عموماً کشف شده است.
بطور کل از کشفیاتی که در این مکان شده اعم از سفال و کوزه و جواهر آلات و سکه ها موجه است هخامنشی بودن این مکان را برداشت کرد لکن در رابطه با زمان ساخت و فعال بودن این آثار متعلق به قرن ششم قبل از میلاد بودن را تأیید نمیکنند. نکته دیگر آنکه اساساً از کوروش دوم در پاییتخت هخامنشیان یعنی شوش که به پاسارگاد به نسبت دو پاییتخت دیگر یعنی بابل و هگمتانه نزدیک تر بوده هیچ اثر باستانی کشف نشده است و اینرا به ذهن متبادر میکند که اگر بنا باشد آثاری به زمان وی برگردانده شوند همین آثار پاسارگاد و کاخ هایش است [مگر اینکه بگوییم پادشاهی با آن پیشینه هیچ اثری در موطن خود یعنی پارس برجای نگذاشته است که ادعایی بس عجیب و نامحتمل است]:
پرده چهارم) مرگ کوروش دوم
مرگ این پادشاه نیز در نظر برخی مخالفین رابطه مستقیمی با عدم امکان دفنش در پاسارگاد دارد بدلیل فاصله محدوده مکانی که کوروش دوم در آن مرده تا مکان پاسارگاد امروزی. ممکن است گفته شود نیاز نیست حتماً جسد کوروش دوم را در آن آرامگاه قرار داده باشند بلکه از آنجا که مشخصاً مقبره در دوران قبل از مرگ کوروش دوم شروع به ساخت داشته میتوانسته در صورت عدم رسیدن جسد بعنوان بنای نمادینی برای کوروش دوم در نظر گرفته شود. از طرفی دیگر این دیدگاه گرچه فی النفسه ایرادی ندارد لکن در تضاد با روایت یکی از مورخین مهم حول این بنا است که از وجود جسد سخن گفته است فلذا توجیه دیگری که مطرح میشود امکان انتقال جسد به این بناست که بواسطه مومیایی کردن امکان پذیر بوده است. در نهایت بنظرم محل و کیفیت مرگ کوروش دوم نافی انتساب این بنا به کوروش دوم نمیتواند باشد.
از آنجایی که به کلیت روایت هرودوت و کتزیاس و بروسوس کلدانی [کاهن و مورخ یونانی - بابلی قرن سوم پیش از میلاد] من باب اینکه کوروش در نبرد با قبایلی در جهت شمال و شمال شرق کشورش کشته میشود نمیتوان خدشه وارد کرد برخی از پژوهشگران این مهم را قبول اما از طرفی قبر کوروش را پاسارگاد خوانده اند و بعضا سخن از انتقال جسد کوروش به پاسارگاد زده اند. اجماع اکثر دانشمندان و پژوهشگران این حوزه دال بر صحت کلیت گفته هرودوت و کتزیاس و بروسوس است و سخت است بتوان به شاکله گفته این سه مورخ عهد باستان خدشه ای وارد ساخت. در اینجا بررسی تفصیلی حول مرگ این شاه پارسی انجام دادم:
پیوست سوم: روایتی روا دارانه از مرگ کوروش دوم پارسی
بیایید حداقل مسافتی را که جسد کوروش دوم باید طی میکرده محاسبه کنیم:
بنظرم حداقل مسافت برای حمل این جنازه از شهر سردار کشور ترکمنستان تا محل مقبره پاسارگاد برابر با 1396 کیلومتر میباشد. نهایت سرعت یک اسب از 64 الی 88 کیلومتر بر ساعت است که خب یقینا یک لشکر با این سرعت نمیتواند حرکت کند و سرعتش بسیار کمتر از این مقدار بوده (جدای از وقفه هایی که در هنگام راه داشته اند)، اگر بگوییم نهایتاً این لشکر با یک سی ام سرعت نهایی یک اسب میتوانسته حرکت کند [88 تقسیم بر 30 = 2/93 کیلومتر] و حال اگر از توقف های میان راه صرف نظر کنیم و همچنین مسئله شکل جاده ها را نیز مشابه همین حالت در بیست و پنج قرن پیش فرض کنیم [1396 تقسیم بر 2/93 تقسیم بر 24 = 19/85] بیست روز طول میکشد تا جسد کوروش را انتقال دهند!. این مسئله جدای از این مهم است که معلوم نیست لشکریان کوروش توانسته باشند جسد وی را از این نبرد بیرون بیاورند و در این فرض ناچاریم قسمت مربوط به جسد کوروش در روایت هرودوت را کم اعتبار بخوانیم یا دست کم بگوییم بخشی از جسد را توانسته اند با خود انتقال دهند بخصوص با در نظر گرفتن روایت کتزیاس. اینکه لشکریان بیش از بیست روز یک جسد را حمل کنند بعید می نماید مگر آنکه مومیایی کنند و از قبل با خود پش بینی این مقوله مومیایی کردن را اندیشیده و تمهیداتی را در نظر گرفته بودند.
پرده پنجم) بناهای مشابه!
در شهر باستانی Hierapolis در ترکیه که در زمان 190 قبل از میلاد ساخته شده است موارد مشابه متعددی ازین بنا وجود دارد لکن هیچ اثری از هیتی ها و پارسیان در این منطقه دیده نشده است و نمیتوان ساخت و استفاده از این بناها را به پارسها ربط داد:
این بناهای مقبره مانند در بهترین حالت اصالت پارسی آرامگاه پاسارگاد را مشابه تخت جمشید که مجموعه ای از هنر اقوام آشوری و بابل و مصری و مادی است میتواند زیر سؤال ببرند و رافع انتساب بنا به کوروش دوم نمیتوانند باشند (نیز مورد گور دختر).
پرده ششم) بررسی سخنان مورخین در توصیف مقبره کوروش دوم
معتبر ترین گزارشات موجود برای توصیف پاسارگاد پنج دسته بیشتر نیستند:
- استرابو به نقل از اریستوبولوس (نیمه مفصل)
- استرابو به نقل از اونتکریوس (مختصر)
- استرابو حول بیان جغرافیای پاسارگاد!
- آریان به نقل از اریستوبولس (نیمه مفصل)
- پلوتارک در زندگی نامه اسکندر (مختصر)
تضادهایشان جهت رد این انتساب مکفی نیستند چون متضمن اعتماد قطعی در صدور و انتقال روایت و نیز نادیده گرفتن تشابهات قوی با تنها نامزد موجود در زمان حال میباشند، پاسارگاد فعلی بر اساس اسناد باستان شناسی از دوران پیشا هخامنشی تا اسلامی مورد استفاده بوده و هیچ منطقه و بنای جایگزین دیگری نداریم این شهرت را داشته و نامزد پاسارگاد تاریخی بتواند بشود. طی دو پست بطور مفصل این پنج گزارش را بررسی کردم:
پیوست چهارم: روایت استرابو از آرامگاه کوروش دوم
پیوست پنجم: روایت آریان از آرامگاه کوروش دوم
بر این اساس در عین دیدن ابهامات و برخی تضادهای هرچند اندک، تشابهات خوبی را نیز میتوان از دو منبع ما در اینجا استخراج کرد. بنظر میرسد نتیجه گیری یقینی مبنی بر انتساب یا عدم انتساب این بنا را نمیتوان بر مبنای گزارشات فوق الذکر قبول کرد.
پرده ششم) نتیجه گیری
آنچنان که هرتسفلد عنوان میکند در اطراف این بنا جدای از مسجد، قبرستان مسلمانان هم وجود داشته که برای ساخت آن از مصالح کاخ هخامنشی استفاده کردند که در همان محدوده بنا شده بوده است [مثل ستون هایش و...]:
با در نظر گرفتن این موارد بعید نیست نسبت به بنای خود مقبره هم تغییراتی هرچند اندک داده باشند فلذا نمیتوان در تطبیق گزارشات تاریخی با بنایی در زمان حال خیلی به جزئیات توجه کرد و بدنبال تناقضات حداقلی بود!، آنچکه مشخص است این میباشد که چارچوب بدست آمده از مجموع گزارشات تاریخی عهد باستان میتواند بر این بنا منطبق شود در عین حال بخاطر برخی اختلافات و نیز جریان مرگ کوروش و انتقال جسد و... [مجموعه ای از ابهامات جزئی کنار هم که البته بصورت مستقل نمیتوانند خدشه ای به انتساب وارد سازند اما در کنار یکدیگر ابهام در خور توجهی را مطرح میسازند] میتوان بحث عدم انتساب را هم مطرح کرد بدین صورت که مثلاً جسدی انتقال داده نشده و روایت مبنی بر تجاوز به تابوت و... که مستلزم وجود جسد هست کذب و با دروغ خواندن یکی از جنبه های مهم روایت توصیف مقبره کوروش دوم نسبت به کلیت اعتبار آن نیز تشکیک وارد ساخت و یا اینکه ابهامات گزارشات آریان و استرابو در کنار اینکه این بنا هم یک کتیبه یا... و نشانه آشکار قطعی ندارد را نیز در نظر گرفت. بهرحال در هر صورت انتساب و عدم انتساب به یک اندازه اعتبار دارند.
تا بدینجا وجه تاریخی-باستان شناسی انتساب مقبره را شرح دادم اما اگر از لحاظ جدلی بخواهم نگاه کنم اعتبار انتساب بنای پاسارگاد به کوروش دوم پارسی کم اعتبارتر از انتساب مزار زینبیه در دمشق به حضرت زینب (سلام الله علیه) نیست و بنابر رد کردن انتساب باشد یک باستانگرا براحتی میتواند انتساب زینبیه دمشق را هم زیر سؤال ببرد و البته علاوه بر آن، انتساب مزار منتسب به خانم رقیه بعنوان دختر صغیره امام حسین (علیه السلام) در دمشق را نیز، که در دو پست مفصل حول آن صحبت و ادله ادعایی را نقد کردم:
پیوست ششم: جعل یا غفلت از تاریخ؟!: پاسخ به شبهات مربوط به عدم وجود تاریخی بانو رقیه
از وجه علمی و نیز جدلی که گذر کنیم به وجه هویتی میرسیم و آن اینکه اساساً بحث حول انتساب یا عدم انتساب این بنا چه تغییری در هویت یک باستانگرا ایجاد میکند؟!؛ ما امروز شاهد این هستیم که برخی ازین جماعت تاریخ تولد برای کوروش دوم [چهارم شهریور] در نظر گرفتند در حالیکه دست کم برای این مورد هیچ نقلی در اختیار ندارند بتوانند موجهش سازند. بعبارتی وقتی انگیزه هویت سازی کاذب اینجا دیده میشود فکر نکنم وارد شدن به نزاعی تاریخی و باستان شناسی بر سر انتساب این بنا مشکلی را حل کند. وقتی که ورود کوروش دوم به بابل که توأم با خشونت و کشتار مردم بابل بوده است را بعنوان روزی مبارک یاد میکنند بعید است دیگر ان قلت ها حول انتساب این بنا در نظر ایشان اصلاً موجه نماید بخصوص وقتی دانشمندانی دیروز و امروز مدافع این انتساب بوده و هستند و این نتیجه را از حالت ارائه قطعیتی تاریخی دور میکند و طبیعتاً شرایط بوجود آمده مطلوب فردیست که بدنبال انتساب این بنا میباشد.
ایرادات تاریخی وارده به انتساب این بنا دست کم نشان میدهد باستان گرایان دید تسامح گونه تاریخی به نفع تعلقات ناسیونالیستی خودشان را پذیرفته اند وگرنه سخت گیرانه نگاه کنیم نمی بایست این قدر روی انتساب آن حساسیت بخرج بدهند و از طرفی دیگر این مزار تبدیل به یکی از بزرگ ترین نمادهای بعضاً شبه آیینی ایشان شده است که نشان میدهد زمینه یکی از مهم ترین نمادهایشان بر روی انتسابی استوار است که صدقش بر کذبش برتری ندارد.
عالی بود احسن