مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

کتیبه های آریارمنه و آرشام

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بررسی کتیبه های آریارمنه و آرشام

 

در این پست میخواهیم دو لوح زرین منتسب به هخامنشیان را بررسی کنم که یکی متعلق به آریارمنه (پدر آرشام) و دیگری متعلق به آرشام (پدر بزرگ داریوش هخامنشی) است. این دو لوح بهیچ روی بی ارتباط با کوروش هخامنشی نیستند و از جهتی میتوانند حاکی از نوعی رقابت میان دو خاندان این سلسله باشند که در نهایت این داریوش بود که پیروز شده و شجره ای ساختگی برای خود ایجاد کرد [البته خالی از اعتبار نیست که شجره کوروش ساختگی بوده باشد!!] تا بیان کند اجدادش شاه بوده اند که اینکار به جعل کتیبه نیز منجر شد.

در ابتدا دو کتابی که برای شرح مسئله از آنان کمک گرفتم [یکی بیان و دیگری پرداختن به انتقاد] را معرفی میکنم:

کتاب فوق از رلف نارمن شارپ استادیار دانشگاه پهلوی شیراز است [اگرچه وی در میان صاحبنظران این حوزه بخصوص مستشرقین جایگاه خیلی مهمی نداشته است] که به مناسبت جشن های 2500 ساله شاهنشاهی انتشار یافته و در نتیجه ظن سیاسی بودن کتاب را ایجاد میکند اما از آنجا که مکتب رئالیسم اقتضا میکند سخن مخالف نقل و نقد شود بنابراین از شارپ بعنوان منتقد استفاده شده است.

 

در اعتبار رولاند گراب کنت شکی نیست و همچنین در بالاتر بودن ارزش علمی او نسبت به شارپ که ما در اینجا از کنت برای بیان مسئله استفاده کرده ام.

............................................................................

1.1 : ابتدا متن چهار کتیبه را مقایسه میکنم:

 

الف: منشور کوروش هخامنشی بندهای 20 الی 22 متن بابلی:

 

20- a-na-ku mKu-ra-áš LUGAL kiš-šat LUGAL GAL LUGAL dan-nu LUGAL TIN.TIRki LUGAL KUR šu-me-ri ú ak-ka-di-i LUGAL kib-ra-a-ti er-bé-et-tì

21- DUMU mKa-am-bu-zi-ia LUGAL GAL LUGAL URU an-ša-an DUMU DUMU mKu-ra-áš LUGAL GAL LUGA[L U]RU an-ša-an ŠÀ.BAL.BAL mši-iš-pi-iš LUGAL GAL LUGAL URU an-šá-an

22- NUMUN da-ru-ú ša LUGAL-ú-tu ša dEN u dNÀ ir-a-mu pa-la-a-šu a-na tu-ub ŠÀ-bi-šú-nu ih-ši-ha L[UGA]L-ut-su e-nu-ma a-n[a q]é-reb TIN.TIRkie-ru-bu sa-li-mi-iš

در بند بیستم کوروش از واژه لوگال برای خود استفاده میکند که از این واژه در جای خود سخن رانده ایم و واژه ای است که هم معنی شاه میدهد و هم معنی حاکم دست نشانده لکن در اینجا چون کوروش برای خودش از این واژه استفاده میکند بنابراین مرادش شاه بوده است.

در بند بیست و یکم کوروش خود را فرزند کمبوجیه شاه بزرگ معرفی میکند [لوگال گال= شاه (=حاکم، فرمانده) بزرگ] و میگوید: «پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوة کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان» (ترجمه شاهرخ رزمجو)

در بند بیست و دوم کوروش خود را از دودمان شاهی معرفی میکند که در نتیجه یعنی از خودش به پدر و پدربزرگش و... همگی لوگال بوده اند که احتمالاً این وضعیت لوگال بودن تا به رسیدن به چیش پیش وجود داشته است.

نکته دیگر در این استوانه این است که کوروش خود را شاه انشان معرفی میکند؛ حال ببینیم این انشان کجاست:

انشان نام دیگر سرزمین پارس است و شهر انشان، در نزدیک دژ سپید Dež-e Espīd (بیضاء کنونی) واقع شده و حداقل از قرن 7 پیش از میلاد، انشان نام دیگر پارس بود.

منبع (با کمک ادیان نت):

D. Stronach, “Achaemenid Village I at Susa and the Persian Migration of Fars,” Iraq 34, 1974, pp. 239-48 esp. p. 248; J. M. Cook, The Persian Empire, New York, 1983, p. 8

 

ب: کتیبه کوروش در مرغاب (از کتاب کنت):

به دو کلمه ای که کوروش در این دو کتیبه برای بیان شاه بزرگ بودن خودش استفاده کرده است توجه کنید.

 

ج: کتیبه بیستون (از کتاب کنت):

دقت کردید؟ لغتی که بعنوان «شاه بزرگ» برای کوروش استفاده میشود دقیقاً برای داریوش هم استفاده شده است.

اما در بند دهم چه نوشته شده است؟ بیایید نگاهی به ترجمه آن در کتاب کنت بیاندازیم:

حال نسب کوروش و داریوش را باهم مشاهده میکنم:

کوروش فرزند کمبوجیه فرزند کوروش فرزند چیش پیش فرزند هخامنش (به نقل از استوانه کوروش بند بیست و یکم تا چیش پیش و بعد از آن به نقل از کتیبه بیستون)

داریوش فرزند ویشتاسپ فرزند آرشام فرزند آریارمنه فرزند چیش پیش فرزند هخامنش (به نقل از کتیبه بیستون)

 

پس تا به الآن ما کوروش را داریم که شاه شاهان و شاه انشان است و داریوش هم که شاه شاهان و شاه پارس (=انشان) اما دودمان هردوی اینها نیز شاه (برای نیای داریوش اما شاه شاهان و شاه بزرگ) هستند!!.

 

د: لوح زرین آریارمنه (از کتاب کنت):

 

 

ه: کتیبه آرشام (از کتاب کنت):

 

به شاه بزرگ در متن این دو کتیبه توجه کردید که عین همان لفظ در کتیبه کوروش و داریوش آمده بود؟.

همچنین تقریباً هماننده گفته آریارمنه و آرشام که گفتند: «این سرزمین پارس که من دارم، که دارنده اسبان خوب و مردان خوب است، (آن را) اهورامزدا خدای بزرگ به من ارزانی داشت. به خواست اهورامزدا من در این سرزمین شاه هستم» و «او سرزمین پارس دارنده مردم خوب (و) دارنده اسبان خوب را به من ارزانی داشت. به خواست اهورامزدا این سرزمین را دارم.» را در کتیبه «Dpd» متعلق به داریوش اول هخامنشی در تخت جمشید مشاهده میکنیم (از کتاب کنت):

مبرهن است که اگر بجای نام داریوش، آرشام یا آریارمنه می آمد تفاوتی ایجاد نمیشد. اصولاً کتیبه های آرشام و آریارمنه کاملاً به سبک و خط زمان داریوش هخامنشی نوشته شدند و البته شاهان بعدتر، چنانچه با کتیبه های پادشاهان بعدی هخامنشیان همچون اردشیر و... تفاوت هایی جزئی دارند ولی بطور کل یکسان هستند، اما بهیچ روی با سخنان کوروش سازگاری ندارند چه از نظر پادشاه بودن خود و پادشاه بودن خاندان کوروش و چه از نظر عنوان «پادشاه انشان» و «پادشاه پارس» چنانچه کوروش یکبار هم از عنوان پادشاه پارس سخن نمیگوید و خود را پادشاه انشان میخواند و آنچنانکه بیان کردیم پارس در حقیقت همان انشان است لکن در زمان کوروش انشان متداول بوده است و نه پارس. همچنین اضافه کنید عبارت مردان و اسبان خوب را که مختص کتیبه های بیستون و آریارمنه و آرشام بوده و حتی در کتیبه های شاهان بعدی هخامنشی هم با این شباهت و همانندی دیده نمیشود.

جدای از اینها، ما از این دو یعنی آریارمنه و آرشام دو کتیبه داریم لکن از پدر و پدر بزرگ کوروش و همچنین پدر داریوش هیچ کتیبه ای در دست نیست. اگر فرض را بر صحت این سخن که برخی پژوهشگران بیان میدارند که کوروش دوم آرشام را از سلطنت خلع کرد بگذاریم، پس میتوان گفت داریوش هخامنشی میخواسته به سبب عزل پدر بزرگش توسط کوروش نسب خود را اصلاح و کوروش را به فراموشی بسپارد ولکن باز در این صورت بین پادشاهی آریارمنه و کوروش اول تباین به چشم میخورد. برای همین است که داریوش هخامنشی در بیستون برای نیای خود عنوان شاهی جعل میکند و همچنین جعل کتیبه را انجام میدهد.

توجه داشته باشید که وجود کتیبه های جعلی چیز دور از ذهن و غیر معقولی نیست، رونالد کنت اگرچه کتیبه های آریارمنه و آرشام را جعلی نمیداند (ولی احتمال نیز میدهد مربوط باشند به زمان اردشیر دوم، که بیان خواهیم کرد) لکن در کتاب خود چند کتیبه جعلی را معرفی میکند و نشان میدهد کتیبه های جعلی وجود خارجی دارند:

 

 

2.1 : نتیجه گیری قسمت اول:

من پنج سند باستانی را (صرف نظر از آزمایش تعیین قدمت بر روی سه مورد از آنها) بررسی کردم که در چهار مورد آن دقیقاً از یک عنوان چه در ترجمه و چه در آوا نویسی متن برای شاه بزرگ بودن استفاده شده است. بنا به گفته داریوش، پدر و پدربزرگ و پدر پدربزرگش شاه بوده اند (اگرچه اینکه ویشتاسپ کی و کجا شاه بوده است معلوم نیست، چنانچه هیچ جای خالی در تاریخ آن زمان برای اینکه وی را ولو بصورت فرضی شاه قرار دهیم پیدا نمیشود لکن در ترجمه کنت قسمت «پشت اندر پشت» محسوس است؛ البته در اینصورت میتوان توجیه کرد که بگوییم پادشاهی انشان (=پارس) همواره تحت سلطه خاندان داریوش هخامنشی بوده است و در زمان شورش گئوماتا نیز یا آرشام یا ویشتاسپ و یا خود داریوش شاه بوده اند، لکن مشکل اینجاست که تا قبل از مرگ کمبوجیه و اتفاقات بعد از آن، هیچ نقش مهمی ما برای داریوش و ویشتاسپ و یا آرشام نمی بینیم [لازم به تذکر است که اگر آرشام زنده نباشد لکن حداقل ویشتاسپ را مطمئنیم در زمان به سلطنت رسیدن داریوش زنده بوده و ساتراپ هم حتی میشود] ) و بنا به گفته کوروش پدر و پدر بزرگش شاه بوده اند و در دو کتیبه منتسب به پدر بزرگ و پدر پدر بزرگ داریوش به صراحت عنوان شاه بزرگ را هماننده عنوان داریوش و کوروش برایشان مشاهده میکنیم.

 

2: بیان سخن داریوش در کتیبه بیستون من باب ابداع خط فارسی باستان:

الف: از کتاب کنت:

 

ب: اعتراض شارپ به این مهم (از صفحه 24 کتاب شارپ):

 

ابتدا باید بیان کنیم که سخن دانشمندانی همچون کنت در این رابطه اختراع صفر تا صد خط نیست چنانچه نظام نوشتاری مربوط به آن خط میتوانسته پیشتر از آن ابداع شده باشد ولی اینکه خطی ایجاد شود به نام فارسی باستان که امروزه در این کتیبه ها مشاهده میکنیم [یعنی خطی کاربردی که بتوان با آن کتیبه نوشت] این مهم در زمان داریوش یکم انجام گرفته است:

 

چنانچه مشاهده میکنید کنت بدلیل خطی که کتیبه ها دارند زمانشان را به اردشیر دوم میبرد که البته دلیل اول وی برای قرار ندادن کتیبه برای زمان آرشام و آریارمنه خط کتیبه است که فارسی باستان بوده و دلیل دوم برای بردن آن به زمان اردشیر دوم نبرد وی با کوروش کوچک بوده است.

اما درباره کتیبه کوروش چه؟ اگرچه متنش خیلی کم است و البته با غلط املایی ولی خط آن همان خط کتیبه بیستون است، و آیا این یعنی خط کتیبه بیستون ابداع داریوش نیست؟ ببینیم کنت در اینباره چه میگوید:

 

دلیل کنت برای قرار دادن کتیبه کوروش به زمان صاحب اسم خود قصر کوروش در پاسارگاد است لکن باید بگوییم که انتساب قصری که کتیبه در آن قرار دارد به کوروش دوم هخامنشی بهیچ روی سندیت معتبری نداشته و کنت سند انتساب این قصر به کوروش را به ما نشان نمیدهد. فلذا در اینجا به این نتیجه میرسیم که زمان این کتیبه هم به داریوش و یا بعدتر باید برود که البته این جدای از نیامدن عنوان «شاه انشان» در کتیبه کوروش است چراکه کوروش در منشور خود از این عنوان سخن میگوید. ماریا بروسیس در اینباره میگوید:

 

بنابراین مشخص است که وقتی کتیبه کوروش به زمان داریوش برود کتیبه های آریارمنه و آرشام هم که جای خود داشته و به طریق اولی به زمان داریوش یا بعدتر خواهند رفت. توجه داشته باشید که شارپ درباره این مهم سکوت اختیار میکند [البته این مهم درباره عنوان شاه پارس هم صدق میکند چراکه این عنوان هم در زمان کوروش غریب بوده است و در آن زمان انشان متداول بوده نه پارس].

 

شارپ در انتهای نقد خود گفت که این سخن داریوش بهیچ روی مبنی بر اختراع این خط نیست بلکه تنها داریوش میگوید متن آریایی هم علاوه بر متون دیگر بوده است؛ اما نقد بر این گفته این است که داریوش هخامنشی میگوید «کتیبه ای که من بر ساختم علاوه بر این به آریایی بود» و این با گفته شارپ مغایرت دارد چنانچه داریوش میگوید: «علاوه بر این به آریایی بود» و وقتی اینرا کنار گفته قبلی داریوش که گفت: «کتیبه ای که من بر ساختم» قرار میدهیم متوجه میشویم که داریوش یکم دارد امتیاز ویژه ای را برای این کتیبه قرار میدهد و این امتیاز یعنی عنوان آریایی که اشاره به خط میخی فارسی باستان کتیبه بوده و در گفتار کنت مشهود است و اما پروفسور والتر هینتس هم همین عقیده را دارد:

 

 

البته هینتس و کنت تنها نیستند، بنگرید:

 

 

 

 

در این مهم، حتی باستانگرای معروف یعنی دکتر شهبازی نیز همین عقیده را دارد:

 

(با تشکر از دوست عزیزمان آقای شادفر که زحمت تصاویر چهار کتاب فوق را کشیده اند)

 

شارپ به ما توضیح نمیدهد که اگر خط میخی فارسی باستان یا آریایی کتیبه بیستون ابداع داریوش نبوده و امتیازی برای او محسوب نمیشود [چه آنکه چند قرن پیشتر از داریوش یعنی در زمان پدر پدربزرگش آریارمنه و البته چه بسا قبل تر از آن (چنانچه در آن کتیبه ها هم این خط نه اختراع و نه ابداع و نه اصلا امتیاز محسوب میشده و اشاره ای به این مسئله نمیشود) مورد استفاده بوده است و بنابراین هیچگونه امتیاز خاصی ندارد] چرا باید برای آن ارزش قائل شده و آنرا هم رده کل کتیبه ای قرار دهد که برساخته است [بعبارتی محتوای کتیبه یک طرف، خط کتیبه هم طرف دیگر قرار گرفته است]. با وجود آنکه کتیبه داریوش به زبان های فارسی باستان - ایلامی نو و اکدی است اما تنها امتیازی که داریوش برای کتیبه قائل میشود فارسی باستان است و باز از شارپ میپرسیم به چه علت داریوش این امتیاز را برای این کتیبه قائل شده است؟ آیا جز این بوده که او مبدع این خط بوده است؟ نوشتن به زبان اجدادی که کتیبه های چندین سال و چند قرن پیش هم به آن خط نوشته میشدند ویژگی محسوب میشود و یا نوشتن به زبان ایلامی نو و اکدی که آن کتیبه ها به این زبان نبودند [کتیبه ای قدیمی تر از بیستون پیدا نشده است که این دو زبان را داشته باشد به جز کتیبه سه زبانه پاسارگاد که چنانچه آن کتیبه برای زمان داریوش باشد بنابراین هیچ کتیبه ای مربوط به شاهان هخامنشی قبل تر از بیستون به این دو زبان نوشته نشده است] ؟ به یقین در این حالت بجای آریایی باید عنوان ایلامی و یا بابلی می آمد که نیامده است و داریوش یکم امتیازی را به مراتب بالاتر از نوشتن کتیبه به سه زبان برای سنگ نبشته خود قائل میشود و این همان است که امثال کنت و هینتس بدان اشاره کرده اند یعنی ابداع خط میخی فارسی باستان که متن صریح کتیبه بیستون این مهم را میرساند یعنی کتیبه ای که من نوشتم علاوه بر این محتویاتی که دارد به خط میخی فارسی باستان هم است که در زمان من ابداع شده است؛ اگرچه دلایل، ما را بر آن میدارد که این سخن را قبول کنیم ولکن نمیتوان با قطعیت صد درصد گفت که ابداع این خط در زمان داریوش یکم صورت گرفته است چون عبارت کتیبه بیستون تا حدی مبهم بوده و بطور قطعی و یقینی بنظر ما نمیتوان استنتاج کرد که مراد داریوش از آریایی، خط میخی فارسی باستان و مفهومش هم ابداع این خط بوده است. ولی میتوان آنرا بعنوان یک دلیل در نظر گرفت چون خدشه ای هم که بتوان از طریق این نامفهومی به این سخن وارد کرد نیز نمیتواند کلاً آنرا باطل کند بلکه بعنوان یک دلیل (هرچند با عدم قطعیت صد درصدی) باقی می ماند.

قبل تر از این مهم، شارپ سخن از این زد که کتیبه های فارسی باستان در بیستون در مناسبترین جا و زیر نقوش واقع شده اند؛ البته باید بگوییم که تمام کتیبه های بیستون زیر نقوش نیستند و نمیدانیم به چه دلیل شارپ این سخن را گفته است و همچنین وجود نقش ربطی به این مهم ندارد که بخواهیم قدمت خط میخی فارسی باستان را تعیین کنیم و یا بگوییم اگر داریوش کتیبه آریارمنه و آرشام را ایجاد کرده است پس باید نقشی هم برای آنها قرار میداد که از قضا پس از 25 قرن به ما برسد!! اینکه جایگاه واقعی و اصلی این کتیبه ها در 25 قرن پیش کجا بوده است معلوم نیست که بخواهیم سخن از نقش بزنیم، گویا این هم از خیالبافی های شارپ است.

یوزف ویسهوفر در اینباره گفتاری در خور توجه دارد و با دلیل بیان میکند که ایجاد خط میخی فارسی باستان و به طبع آن کتیبه ای به این خط بوسیله داریوش یکم انجام گرفته است:

نمیگویم سخن ویسهوفر صد درصد صحیح است ولی توجه داشته باشید که ندیدیم دانشمندی دلیل وی را هم غیر قابل قبول بخواند.

 

 

3: اعتراض شارپ به سخن دانشمندان پیرامون کتیبه های آریارمنه و آرشام:

 

 

و اما بیایید تک تک دلایل شارپ را بررسی کنیم:

نخست باید متذکر شویم که سخن ما درباره این دو کتیبه بیشتر بر پایه جعل آنها توسط داریوش یکم [آنچنان که بروسیس برای کتیبه کوروش هخامنشی اشاره کرد] است و نه منحصر به اردشیر دوم.

دلیل اول: شارپ در دلیل اول خود میگوید این دو کتیبه تنها به خط میخی فارسی باستان نوشته شده اند اما کتیبه های داریوش به سه زبان بوده اند بنابراین چون در زمان آریارمنه و آرشام سلطه ایشان منحصر به سرزمین پارس بوده است پس باید به یک زبان بیان میشده و بنابراین این دو کتیبه متعلق به این دو هستند و اگر در زمان داریوش یا بعدتر نوشته شده بود باید به سه زبان می بود.

پاسخ دلیل اول: اولاً این نکته را باید در نظر داشته باشیم که داریوش و اردشیر شاه ایران و بابل و ایلام بوده و بنابراین بدیهی است که به سه زبان سخن براند لکن اینکه پدر بزرگ و پدر پدر بزرگ داریوش بخواهند در کتیبه ای که داریوش نویسانده است به زبان ایلامی سخن بگویند مضحک نیست؟ هدف از نوشتن این دو کتیبه چه بدست اردشیر آنها را بدانیم و چه داریوش چیزی جز بیان شاه پارس بودن خاندانشان آنهم برای قوم پارس بوده است؟ چه داریوش که میخواست به اعتبار خود بیافزاید و خود را نوه آرشام مخلوع نشان نداده و در عوض از خاندانی که همواره شاه بزرگ بوده اند بیان کند و چه برای اردشیر که بخواهد نیای خود را معتبر جلوه داده و شاهی خود را در زمان کودتای برادرش معتبر جلوه دهد. اگرچه سخن ما بر این است که این دو کتیبه در زمان داریوش نوشته شده است و در اینباره میگوییم که داریوش در زمانی که شاه ایران شده است جز این نبوده که دو کتیبه را میخواسته برای اعتبار خاندان خودش و درست نشان دادن شاهی خود استفاده کند و این جز برای بزرگان طایفه پارس بطور خاص و مابقی بزرگان حکومت بطور عام نبوده است بنابراین این دو کتیبه تنها باید به زبان فارسی باستان نوشته میشدند تا داریوش یکم به پارسها بگوید نیای من از دیرباز شاه بوده اند و شاه بودن من از قضا کاملاً صحیح بوده است چنانچه سخن خود داریوش در کتیبه بیستون دلیل این امر است که وی میخواسته نشان دهد خاندانش شاه بوده اند.

 

دلیل دوم: شارپ در این دلیل سخن از مردمان خوب و اسبان خوبی میزند که داریوش از نیاکان خود تقلید کرده چراکه در کتیبه های آریارمنه و آرشام بوده ولکن در کتیبه های اردشیر این چنین چیزی نیست.

پاسخ دلیل دوم: اگر بخواهیم قدمت این دو کتیبه را به زمان داریوش یکم ببریم که جای حرفی باقی نمی ماند چون داریوش در کتیبه خود در پرسپولیس به صراحت این عبارت را می آورد و اینکه چون از نیاکان او بوده اند داریوش از آنها تقلید کرده است باید بگوییم که آقای شارپ شما نابینا هستید یا از عمد خود را به کوری زده اید؟ داریوش اگر میخواست تقلید کند اولاً یک مرتبه هم از این دو کتیبه چه در بیستون و چه هیچ کجای دیگر نام نمی برد که بخواهد سخن از این بزند که آنها اینطور گفتند و من هم همینطور میگویم (یعنی حتی خود داریوش هم وجود این کتیبه ها در زمان صاحبانشان را قبول نداشته است که اگر بود اولاً در میان بزرگان پارسی شناخته شده بود و ثانیاً در اینصورت اولین سخن داریوش برای نیای خود بیان آنها من باب شاه بزرگ بودنشان است نه اینکه خود دست بکار شود و بگوید نیای من شاه بوده اند و بعد هم کتیبه جعل کند!!) بلکه اتفاقاً امتیازی که برای سنگ نبشته بیستون قائل میشود خط فارسی باستان آن است که در تضاد با وجود این دو کتیبه در زمان قبل تر است. اما جدای از این، داریوش کتیبه ای را نوشته تا خاندان خود را شاه جلوه دهد و این تنها برای بزرگان پارس میتوانسته مفید واقع شود و همچنین در کتیبه بیستون هم به شاهی نیای خود اشاره میکند اما این عبارت مردمان خوب و اسبان خوب نه در کتیبه بیستون که مهم ترین کتیبه وی بوده است بلکه در کتیبه ای در پرسپولیس پیدا میشود و این هیچ چیزی را نمیتواند تأیید کند إلا اینکه دو لوح آریارمنه و آرشام را از روی کتیبه تخت جمشید داریوش نوشته اند چنانچه عنوان شاه بزرگ عبارتی است نه مصداق حال حاکم دست نشانده پادشاه ماد که دلیل تبارنامه جعلی برای اعتبار یک شاه تازه به تخت نشسته است. آیا جز این برداشت میشود؟!. درباره اردشیر هم باید بگوییم اگر بنا به گفته کنت بخواهیم بگوییم اردشیر کتیبه ها را جعل کرده است آیا اردشیر باید بیاید و کتیبه ها را از روی کتیبه خود کپی کند؟ یا رفته و از روی قدیم ترین کتیبه هایی که به خط میخی فارسی باستان بوده اند کپی میکند که البته میشود کتیبه های داریوش یکم؛ در این مورد نیز آیا جز این برداشت میشود؟!.

 

دلیل سوم و چهارم: شارپ در این دو دلیل یکی حالت نوشتن اهورامزدا را بیان کرده و دیگر وجود چهار علامت را که از قضا این دو دلیل و دلیل قبل یکسان بودن کتیبه های آریارمنه و آرشام را نشان میدهد و بنابراین اگر بگوییم داریوش جعل کرده است پس کارگر نبوده و ابطال میشوند. اما اینکه بگوییم اردشیر جعل کرده است و گفته پروفسور کنت را مبنا قرار دهیم که نشان از یکسان بودن کلیت این دو کتیبه با کتیبه های اردشیر است اما برای این سه مورد جزئیات (دلایل دو الی چهار) گفته مان در پاسخ به دلیل دوم را اقامه میکنیم یعنی به یقین اردشیر اگر دست به جعل کتیبه میزده است باید اینکار را به روش قدیمی ترین متن موجود به این زبان انجام میداده است که میشده کتیبه های داریوش و از قضا کتیبه های داریوش هم از نظر نگارش هماننده این دو کتیبه اند.

البته یک نکته را در نظر داشته باشید و آن تعصب و جهل باستان ستایان افراطی است، اگر کتیبه های اردشیر دوم عین دو لوح آریارمنه و آرشام بود فکر کردید شارپ حقیقت را قبول میکرد؟ خیر، اگرچه کلیت دلایل دوم الی چهارمش ابطال میشد اما آنچنان که در ابتدای دلیل دوم برای داریوش بیان کرد در آن صورت میگفت اردشیر از نیاکان خود تقلید کرده است!! براستی اینکه یک استادیار اینطور مغالطه میکند شگفت نیست؟ این اگر یک بام و دو هوا نیست پس چه چیز میتواند باشد؟ ما انگیزه سیاسی داریم، دلیل زبانشناختی داریم، دلیل محتوایی داریم، اما وی آمده و سه دلیل محتوایی (دلیل اول که اصلاً نمیتوان عنوان دلیل را هم بر آن نهاد) نقل کرده که از قضا اگر آن سه دلیل هم نبود هیچ فرقی بحالش نمیکرد چون در ابتدای دلیل دوم بطور عامیانه میگوید اگر این سه دلیل هم نباشد این دلیل [تقلید از نیاکان] است!! این عین کسی می ماند که بگوید ببینید من میگویم 2+2 میشود شش لکن اگر پنج هم بشود طوری نیست بهمان دلیلی که شش شد، پنج هم میشود!! یعنی این دو لوح را نباید مربوط به اردشیر دوم بدانیم به دلیل تضادی که در این سه دلیل است و هم نباید مربوط به زمان داریوش یکم بدانیم بدلیل قرابتی که در این سه دلیل است!!؛ اگر بنا به تقلید از نیاکان است و این ملاک شارپ بوده که پس اردشیر دوم بر خلاف محتوای کتیبه های زمان خود آمده و به رسم قدیم ترین کتیبه های موجود یعنی کتیبه های داریوش یکم دو لوح را نگاشته تا آنها را معتبر و قدیمی جلوه دهد و اگر هم تقلید از نیاکان ملاک این باستانگرای افراطی نیست و تضاد کتیبه ها ملاک است پس داریوش که کتیبه هایش هماننده این دو کتیبه است آنها را نگاشته.

اما اگر هم تضاد و هم تقلید ملاک است بنابراین داریوش بوده است که این دو لوح را نگاشته چون تضادی ندارد و تقلید هم نبوده به چهار دلیل:

اول عناوین شاه بزرگ و شاه شاهان و شاه پارس است که در دو لوح آریارمنه و آرشام آمده در حالیکه این دو فرد چیزی فراتر از حاکم دست نشانده امپراطوری ماد نبوده اند (شارپ درباره این مهم سکوت اختیار میکند).

دوم ابداع خط میخی فارسی باستان در زمان داریوش یکم است.

سوم تضاد متن این دو لوح با متن استوانه کوروش دوم است که بر طبق استوانه، پدر و پدر بزرگ کوروش شاه انشان (=پارس) بوده اند (شارپ درباره این مهم نیز سکوت اختیار میکند).

چهارم نیت داریوش از اینکار: داریوش میخواهد شاه بودن اجداد خود را [بر خلاف محتوای استوانه کوروش، چنانکه کوروش از دودمان دیگر پارسها بوده است] بیان کند از این دو کتیبه سخن نمی راند بلکه خود در بیستون دست بکار شده و جعل را انجام میدهد و یعنی این دو کتیبه بهیچ روی شناخته شده نبودند (بهتر بگوییم، اجداد داریوش بعنوان شاه پارس شناخته شده نبودند و همچنین سه زبانه بودن بیستون یعنی این سنگ نبشته برای مردم امپراطوری هخامنشیان است و نه فقط قشری خاص، که این یعنی سخن راندن از دو کتیبه ای که وجود نداشته و شناخته شده نبوده اند چیزی جز لافی گزاف نمیتوانسته باشد) لکن داریوش در بیستون وقتی به کوروش میرسد یک کلمه هم از عنوان «خشای ثی ی» که برای فرزند کوروش و پدر بزرگ و پدر پدر بزرگ خویش استفاده کرده است استفاده نمیکند و به پدر کمبوجیه بودن وی اکتفا میکند و این یعنی در اینجا هدفش نه بیان شاهان هخامنشی که صرفاً جعل شاهان قدیم تر بوده است. اما در کتیبه ای دیگر از عنوان ابداعی خود یعنی شاه هخامنشی برای کوروش استفاده میکند آنهم بر روی دو ستون در کاخ و بازهم نه در جای مهمی که بخواهد برای مردم و آیندگان باشد بلکه تنها برای مراجعه کنندگان به قصر (هماننده نقش ها و محل و متن کتیبه بیستون که اعتبار و اهمیت این کتیبه را در نزد داریوش می رساند (لکن برای کوروش حتی تبارنامه وی را نیز داریوش نقل نمیکند که در کتیبه های مهم هخامنشی عمدتاً عدم ذکر نام پدر یا پدر بزرگ یا هردو امری غیر معمول است چراکه شاهان هخامنشی میخواهند نیای خود را که شاه بوده اند بیان کرده و بهمین خاطر اعتبار شاه بودن خود را افزایش دهند) ، و ایضاً بعنوان مثال در بیستون چند بار میگوید اینرا دروغ نپندار و... که نشان از بیان کتیبه برای آیندگان دارد).

در کاخی که کتیبه کوروش روی ستون آن قرار گرفته اولاً قطع به یقین این کاخ محل رفت و آمد از ایالات ایلام و بابل نیز بوده و آن ایالات پیشتر زیر دست کوروش بوده اند پس آن کتیبه به سه زبان نوشته شده است ولی برای آریارمنه و آرشام چیزی جز مقاصد سیاسی نمیتوان بیان کرد و بنابراین، هدف، بزرگان پارس بوده اند و مبرهن است که کتیبه باید تنها به خط میخی فارسی باستان نوشته شود به یقین بعنوان مثال برای یک بابلی اینکه آریارمنه و آرشام بگویند شاه شاهان و شاه بزرگ بوده ایم چیزی جز استهزاء وی را بدنبال نخواهد داشت چون اینها حتی پادشاه مستقلی هم نبوده اند که بابلیان بخواهند اصلا این چنین کسانی را بخاطر بیاورند و برایشان مهم باشد، اما برای کوروش فاتح بابل این وضع 180 درجه تفاوت داشته و بابلیان بخوبی با این فرد آشنا بوده اند.

 

آنچه که بر هر انسان عاقلی در این جا روشن است و وی را به یقین میرساند بی اعتباری دو کتیبه آریارمنه و آرشام و در نتیجه عدم رسیدن قدمت این دو کتیبه به زمان صاحبانشان است. البته باید متذکر شویم که تمام اینها جدای از این است که آزمایش اعتبار سنجی برای قدمت بر روی هیچ یک از این به اصطلاح اسناد باستان شناسی [استوانه کوروش - لوح های آریارمنه و آرشام] انجام نگرفته است [بر روی سنگ نبشته بیستون و کتیبه پاسارگاد هم که اصولاً امکان انجام آزمایش تعیین قدمت وجود ندارد] که نمیدانیم چرا وقتی قرآن خطی پیدا میکنند روی به انجام آزمایش برای آن می آورند اما به اینها که میرسند [هماننده امثال شارپ که میخواهند قدمت کتیبه را بر خلاف ظاهر امر و دلایلی که آشکار است، به زمانی دورتر ببرند] من باب آزمایش لال میشوند گویی علم غیب دارند و یا تکنولوژی سفر در زمان.

.......................................................

نتیجه گیری قسمت اول

بیایید یکبار دیگر بطور کلی این مسئله را مرور کنیم:

کمبوجیه دوم (شاه [کتیبه بیستون]) ◄ کوروش دوم (شاه بزرگ [کتیبه وی در پاسارگاد] شاه انشان [استوانه کوروش]) ◄ کمبوجیه اول (شاه انشان [استوانه کوروش]) ◄ کوروش اول (شاه انشان [استوانه کوروش])

VS

داریوش اول (شاه بزرگ، شاه پارس) ◄ ویشتاسپ (شاه [در بیستون گفته میشود ما نه نسل پشت اندر پشت شاه بوده ایم پس ویشتاسپ هم شاه بوده است]) ◄ آرشام (شاه [کتیبه بیستون] و شاه بزرگ، شاه پارس، شاه شاهان [کتیبه منتسب به وی]) ◄ آریارمنه (شاه [کتیبه بیستون] و شاه بزرگ، شاه پارس، شاه شاهان [کتیبه منتسب به وی])

اگر بگوییم شاه بودن کمبوجیه دوم طبق بیستون نشان از یک خلل در شاهی خاندان داریوش بوده است (از منظر خود داریوش) و بخواهیم تناقض بیستون با بیستون را حل کنیم باز به یک مشکل بزرگ برمیخوریم و آن این است که پس چرا داریوش سخن از پشت اندر پشت شاه بودن بیان داشته است؟ این تناقض در صورتی حل میشود که بگوییم در زمان کمبوجیه نیای داریوش حاکم ایالت پارس (=انشان) بوده اند بصورت زیر دست کمبوجیه پادشاه ایران، اما کمبوجیه پسر کوروش پادشاه انشان است و دلیلی ندارد پادشاهی وطن خود را به یک فرد دیگری بسپارد آنچنان که کوروش اینکار را نکرد (باز در اینصورت پس در زمان کوروش دوم که به صراحت خود و پدر و پدر بزرگش را شاه انشان میخواند، پدر و پدر بزرگ داریوش نمیتوانسته اند که شاه بوده باشند). کلید حل تناقض بیستون با بیستون را در این قسمت از کتیبه بیستون (از کتاب کنت) میتوانیم مشاهده کنیم:

 

بنابراین در اینجا متوجه میشویم که داریوش کمبوجیه دوم را از دودمان خود میدانسته است و اما پس پشت اندر پشت شاه بوده ایم تناقض نیست؟ در اینجا هم یا باید تیغ نقد را متوجه ترجمه کنیم و یا باید بگوییم هماننده دودمان، این قسمت از سخنان داریوش تبلیغاتی و بخشیدن اعتبار به خود با چسباندن کمبوجیه بوده است آنچنان که پیشتر بیان کردیم [یعنی شاه بودن کمبوجیه را هماننده دودمان در نظر بگیریم چراکه داریوش وقتی میگوید نه نسل پشت اندر پشت شاه بوده ایم نام این نه نسل را بیان نمیکند و از کل کتیبه این مشخص میشود که کمبوجیه هم در این پشت اندر پشت جای داشته است و در اینصورت عبارت پشت اندر پشت نیز تناقض بیستون با بیستون نمیتواند باشد]. پس از حل تناقض کمبوجیه، در اینصورت تناقض کتیبه سه زبانه پاسارگاد با بیستون به میان می آید، چراکه کوروش نیز شاه خوانده شده است. در اینجا دو جواب میتوان داد، یا اینکه کتیبه پاسارگاد در زمان داریوش به نگارش درنیامده است و یا معامله کمبوجیه دوم را با کوروش دوم نیز انجام دهیم؛ درباره پاسخ اول باید گفت آنچنان که بروسیس بیان کرد این کتیبه در زمان کوروش دوم نمیتواند نگاشته شده باشد، پس کدام پادشاه میتوانسته این جعل را انجام دهد؟ اگر بگوییم داریوش که تناقض بوجود می آید و اگر هر پادشاه دیگری بعد از داریوش را بیان کنیم هیچگونه دلیلی برای اینکار وی نداریم چه آنکه کوروش دوم در تمام کتیبه های شاهان هخامنشی بعد از بیستون به فراموشی سپرده میشود، بنابراین یا باید جعل آنرا به زمان ملکه الیزابت دوم ببریم و یا سراغ پاسخ دوم رفته و بگوییم داریوش اینکار را انجام داد، اما اینکه پس چرا در کتیبه بیستون از کوروش سخن نگفت باید بگوییم که داریوش از کمبوجیه هم در حد یک عبارت کوتاه آنهم در جهت بیان اتفاقی که افتاده سخن گفته است و نه بیشتر، و اصولاً هیچ سخن دیگری از کمبوجیه بیان نمیکند [داریوش نمیتوانست از گئوماتای دروغین سخن بگوید ولکن از شاه آن زمان هیچ چیز به زبان نیاورد] همچنین است در تمام کتیبه های دیگر داریوش، بنابراین دیگر دلیلی نداشته از کوروش سخن بگوید که در آغاز سلطنت داریوش هیچگونه نفعی برای وی نداشته است؛ لکن تنها دو کتیبه بر روی دو ستون برای وی ایجاد میکند که آن دو کتیبه هم ارزش خاصی نداشته و جای مهمی قرار نگرفته بودند، اگر بر این سخن باشیم تناقض بیستون با بیستون و بیستون با کتیبه پاسارگاد حل خواهد شد، لکن تناقض استوانه کوروش با بیستون و آریارمنه و آرشام بهیچ روی قابل حل شدن نیست و بنابراین باز به تبلیغی و جعل داریوش هخامنشی در کتیبه بیستون (با آوردن عبارت «پشت اندر پشت») و همچنین جعل دو کتیبه آریارمنه و آرشام و البته کتیبه پاسارگاد (به سبب عنوان آن که ماریا بروسیس بیان کرد) پی میبریم.

در نظر داشته باشید که اگر نیای کوروش شاه بوده اند پس هیچ دلیلی ندارد داریوش سخن از آریارمنه و آرشام بزند و سپس بگوید ما نه نسل پشت اندر پشت شاه بوده ایم ولی اگر مراد داریوش در بیستون و پاسارگاد این بوده است که آریارمنه و آرشام شاه بوده لکن پس از این دو کوروش دوم و کمبوجیه دوم شاه شدند و سپس من، در اینصورت تناقض بیستون با بیستون و پاسارگاد حل میشود ولی اصل شاه بودن پشت اندر پشت داریوش در تناقض با استوانه مشهود بوده به انضمام تناقض استوانه کوروش با کتیبه های آریارمنه و آرشام.

در اینصورت شاهان ما طبق کتیبه بیستون و پاسارگاد و آریارمنه و آرشام بدین قرار میشوند:

1: چیش پیش

2: آریارمنه

3: آرشام

4: کوروش دوم

5: کمبوجیه دوم

6: داریوش اول

لکن طبق استوانه کوروش و تواریخ یونانی و همچنین قسمتی از کتیبه بیستون مربوط به کمبوجیه دوم و خود داریوش:

1: چیش پیش

2: کوروش اول

3: کمبوجیه اول

4: کوروش دوم

5: کمبوجیه دوم

6: داریوش اول

واضح و مبرهن است به نحوی قاطع و متقن که مورد دوم هرچه باشد مصداق «پشت اندر پشت» کتیبه بیستون نیست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۲۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی