مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خیلی وقت پیش در پست مفصلی (بنگرید به اینجا) بت پرستی و نیز چندگانه پرستی کوروش دوم را به ثبوت رسانیده بودیم و در این یادداشت میخواهیم پوچ بودن ادعای تسامح مذهبی کوروش دوم در اعتقادات را بیان کنیم. برای درک منظور ما از تسامح در اینجا باید بدانید که قاعده ای در فقه اهل تسنن وجود دارد با عنوان «قاعده تسامح» و در این قاعده عنوان میشود بطور کل و خیلی خلاصه که روایات باید آسان تر مورد پذیرش واقع شوند. تسامح هم در اینجا یعنی اعتقادات مختلف راحت تر مورد پذیرش فرد واقع بشوند و بر دو قسم است:

نخست تسامح فقط در عمل: یعنی بعنوان مثال یک حاکم مسلمان یا مسیحی یا یهودی در سرزمین تحت سلطه خود اجازه بدهد ادیان و اعتقادات دیگر معابد و آیین و پیروان خود را داشته باشند اما عقیده آن فرد مشخصاً اسلام یا مسیحیت یا یهودیت یا... هست. مثل اجازه به برگزاری جشن ها و گاهنبارها و... توسط زرتشتیان در جمهوری اسلامی یا معاف ساختن مکان های مذهبی ایشان از مالیات یا اختصاص دادن هزینه بلیط آتشکده ها و... به خود زرتشتیان و یا اجازه کوروش دوم به باقی ماندن یهودیان بر اعتقادات خود و... .

دوم تسامح هم در عقاید هم در عمل: یعنی عقیده خود حاکم هم اعتقاد خاصی نیست و بهمین ترتیب عقاید مختلف را در باور خود پذیرش و می گنجاند [یکجور کثرت گرایی دینی که یکتاپرستی و چندگانه پرستی و... را بطور کل میپذیرد].

باستان پرستان برخی شواهد که دال بر تسامح صرفاً در عمل برخی شاهان ایران باستان هست را گرفته و از آن سعی میکنند برای تسامح در عقاید استفاده بکنند! این در حالیست که میان این دو صد و هشتاد درجه تفاوت است، در اولی تسامح در عمل شاه بخاطر منفعت های مادی و یا قدرت بالای پیروان آن دین و... صورت می پذیرد و یا در اعتقادات فرد احترام به برخی ادیان دیگر هم وجود دارد (مثل اجازه به آزاد بودن اهل کتاب در جامعه اسلامی) و هیچ ربطی هسته اعتقادات دینی-آیینی خود فرد ندارد و کماکان از نظرش عقاید دیگر باطل هستند و فقط خدا/خدایان دین خود را می پرستد و بدان باور دارد. بنابراین تنها وقتی میتوانیم تسامح در عقاید را بیان کنیم که یا هیچ سندی دال بر اعتقادات فرد در اختیار نداشته باشیم یا شواهدی وجود داشته باشد که به دین های مختلف و متضاد باور داشته، مثلاً مردوک در متون عهد عتیق بشدت مورد هجمه قرار گرفته، حال اگر کسی هم مردوک را بستاید هم یهوه را مشخصاً تا حدی تسامح در عقاید را دارا میباشد.

طبیعتاً اگر فردی پیرو نظام پانتئون (چند خدایی) مبتنی بر بت پرستی بابلیان و آشوری ها باشد باید نمود ستایش خدایان بزرگ آن نظام شرک گونه را در سخنان و اعمالش مشاهده کنیم و ما در استوانه منتسب به کوروش دوم، هم ستایش مردوک و نبو (نبو که در استوانه کوروش ستاییده شده پسر مردوک بوده، در تأیید ستایش نبو و مردوک کوروش روی به احیای بتکده های آنان نیز می آورد و پیر بریان در اینباره میگوید: «در واقع، اسناد و مدارک متعددی درباره ساختمان معبدهای اوروک امضای کوروش را دارند، کوروش، پادشاه سرزمین ها، دوستدار اِساهیل و اسیدا (از کوروش تا اسکندر، پیر بریان، ترجمه مهدی سمسار، صفحه 128) منظور از اساهیل همان اساگیل معبد مردوک است (اینجا) و منظور از اسیدا هم همان ازیدا معبد نبو پسر مردوک است (اینجا)] و هم بعل را می بینیم [البته برای بعل دو دیدگاه میتوان تعریف کرد، دیدگاه نخست که میگوید منظور از «بل» در استوانه  همان مردوک است که در سال هفتم رویدادنامه نبونئید هم عنوان «بل» برای اشاره به مردوک بکار رفته است و دیدگاه دوم که میگوید منظور بعل بوده است، بهرطبع صحت هریک ازین دو دیدگاه خدشه ای به یادداشت ما وارد نمیسازد و هردو دیدگاه هم به نوبه خود صحیح هستند چه آنکه بل میتوانسته بعنوان لقبی برای هر خدایی بکار گرفته بشود چه مردوک چه اهورامزدا چه... و از طرفی میتوانسته اسم خدایی خاص باشد که اینرا در پست مربوطه به تفصیل بیان کردیم و لینکش را در ابتدای این پست قرار دادیم].

حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که پس اگر کوروش دوم تسامح در عقاید نداشت ما باید ستایش دیگر ایزدان بزرگ بابل مثل سین (خدای ماه) و... را نیز توسط وی مشاهده میکردیم اما برای شاهی تسامح در عقاید داشته باشد طبیعی است در همان زمان اشغال بابل صرفاً برای جلب رضایت کاهنان و... روی به احیای بتکده ها و خوار کردن خود جلوی مردوک و نبو و ستایش اینان بیاورد و بعد به این شکل ناشیانه دیگر روی به ستایش این خدایان نیاورد!. در پاسخ باید بگوییم اتفاقاً اسناد دیگر کاملاً بیان میدارند کوروش پیرو نظام چند خدایی بت پرستی بابلی ها بوده است و از آن جمله است استوانه ای شکسته در شهر اور منتسب به کوروش دوم که در آن وی سین خدای ماه را ستایش کرده و در آن میخوانیم:

سین آن روشنگر آسمان و زمین، چهارگوشه جهان را در سایه لطف و عنایت خود در اختیار من قرار داد. (دین هخامنشیان، ژاک دوشن گیمن، ترجمه مرتضی ثاقب فر، صفحه 179، به نقل از کانال گروه پژوهشی آرتا)

بنابراین کوروش دوم در استوانه اش مردوک و فرزندش نبو را ستایید و این برای جلب نظر کاهنان ستاییدن مردوک کفایت میکرد، بعد اما بتکده های مردوک و نبو را نیز احیا کرد و در عین احیا کردن باز تعلق خاطر و سر سپردگی خود را به این دو خدا نشان داد که این دیگر تسامح نیست بلکه نشان دادن اعتقاد هرچه بیشتر و محکمتر یک نفر به بت پرستی و نظام چند خدایی بابلیست، اینها در حالی بود که کوروش دوم صرفاً فرمان به احیا کردن معبد اورشلیم داد [کوروش بر مبنای اثری که از معبد اورشلیم بر جای مانده [کتیبه یا... ای نداریم امضای کوروش دوم روی آن باشد یا نقل قولی از وی] بهیچ عنوان روی به ستایش «یهوه» خدای یهودیان نیاورد، با اینکه وی به یهودیان توجه نشان داد و فرمان به احیاء معبد اورشلیم داد (بازهم بنابر متون عهد عتیق) اما هیچ گاه یهوه را نستایید [سخنان کتاب منتسب به عزرا نبی را در پست آتی نقد خواهیم کرد]، در عوض کوروش سر سپردگی خود را به مردوک و نبو و سین خدایان بزرگ بابلی ها نشان داد. توجه داشته باشید در معبد اورشلیم بر خلاف معابد خدایان بابلی یعنی مردوک و نبو و سین یک امضا از کوروش وجود ندارد که «یهوه» را ستاییده باشد با اینکه هر سه معبد به در سرزمین های تحت سلطه وی و به فرمان او احیا شدند [سرزمین اورشلیم در زمان نبونئید تحت سیطره بابل بود و بعد از اشغال بابل عملاً به زیر سلطه کوروش در می آید بخصوص آنکه هیچ سندی نیست عنوان کند در آن جا حکومت مستقلی در زمان کوروش و کمبوجیه و داریوش پدید آمده باشد و فی المثل متون عهد عتیق مثل کتاب عزرا هم بر این امر صحه میگذارند که اورشلیم تحت سیطره شاهان ایران بوده است]، در عوض اما کوروش تا توانسته خدایان بابلی را ستوده و سجده بر ایشان گذارده و جشن سال نو مربوط به این خدایان که تعطیل شده بود را احیا کرده و خود نیز بهمراه کمبوجیه دوم در آن شرکت کرده است [بنابر کتیبه خطی بابلی کوروش صورت خود را در مقابل بت های بابل بر خاک می نهد و برایشان گوسفند قربانی میکند و نیز جشن «آکیتو/Akitu» که در زمان نبونئید چند سال بود برگذار نمیشده را در زمان پس از اشغال بابل مجدداً احیا میکند بگونه ای که خود و فرزندش باهم در آن شرکت میکنند [این جشن مرتبط با خشنودی مردوک و دارای انجام اعمالی توسط شاه برای خشنودی مردوک و... بوده است مثل همخوابگی شاه با عنوان نماینده ایزد مذکر با کاهنه زن بعنوان نماینده ایزد مؤنث (نک: فرمان کوروش بزرگ، عبدالمجید ارفعی، صفحات 24 و 26 - گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی، صفحه 283 - "Ich bin ein Babylonier": The Political-Religious Message of the Cyrus Cylinder, beate pongratz-leisten, 2019, Pp. 92-105 in Cyrus the Great. Life and Lore. Ed. Rahim Shayegan, page 101به نقل از کانال گروه پژوهشی آرتا].

بنابراین کوروش دوم در اینجا عین فی المثل فردی همچون نبونئید رفتار کرده، در زمان نبونئید هم یهودیان در بابل کاملاً آزاد بودند (بنگرید به اینجا) و از طرفی نبونئید هم روی به احیاء بتکده ها و ستایش سین و مردوک و... می آورد کوروش دوم هم سرتاسر اسناد برجای مانده از وی ستاییدن و سر سر سپردگی به مردوک و فرزندش نبو و خدای ماه سین که از بزرگ ترین خدایان بابل بوده اند هست و بنابراین ستایش دیگر خدایان بزرگ تمدن بابل همچون شمش [فرزند سین] و نینگال [همسر سین] و ادد و... هم میتوانسته بوده باشد لکن سندش بدست ما نرسیده است.

نتیجتاً تسامح در عقاید وقتی برای کوروش دوم میتواند بیان بشود که حداقل:

الف) ستایش وی منحصر در خدای خدایان بابلیان باقی می ماند (مردوک) آنهم در همان زمان ابتدای اشغال بابل که بگوییم مجبور بوده برای جلب نظر کاهنان و تحکیم موقعیت خودش این عمل را انجام دهد. نه اینکه فرزند مردوک را هم بستاید و باز بتکده های ایشان را احیا کند و دوباره سین را هم بستاید و باز سجده بگذارد و برای ایشان قربانی کند! دقیقاً عین یک باورمند به خدایان بابلی.

ب) وقتی بتکده های این خدایان بابلی را احیا میکند دیگر تعلق خاطر و سر سپردگی خود را به اینان نشان ندهد نه اینکه دوباره بعد از احیای بتکده ها هم متذکر بشود که وی یک بت پرست مشرک پیرو مردوک و نبو و سین هست. در آن زمان بعد از تثبیت ابتدایی حکومت وی دیگر احتیاجی به این اعمال مختص بت پرستان برای جلب نظر کاهنان نبود همین که بتکده را احیا کرد کفایت میکرد مشابه کاری که با معبد اورشلیم کرد و بخاطر اذن بازگشت به سرزمین اورشلیم به کاهنان یهودی و نیز کمک به احیای معبدشان بدون اینکه یک کلمه یهوه را بستاید یا هیچ عمل دیگری مربوط به دین یهود انجام دهد مسیح موعود یهودیان خوانده شد. بهمین ترتیب برای کاهنان مردوک هم نیازی به سجده گذاردن و... نبود مگر اینکه خود بت پرست مردوک پرست باشد.

ج) حداقل یک سند داشته باشیم که کوروش دوم و یا کمبوجیه دوم خدایی غیر از خدایان بابل را ستاییده باشند، نه تنها هیچ سندی نداریم بلکه در گفتار مورخینی همچون هرودوت و گزنفون و کتزیاس هم نقل قولی در این راستا نیست. فی المثل گزنفون صرفاً به پیرو خدایان بودن کوروش اشاره کرده است (بنگرید به اینجا) و یا هرودوت مستقیماً پیرامون اعتقادات کوروش دوم سخنی نگفته است.

نیز توجه داشته باشید که به احتمال قوی داریوش اول بطور کل از خاندانی جدا بوده و حتی این هم که نسل داریوش و کوروش به هخامنش میرسد محل خدشه جدی است که هیچ دانشمندی نمیتواند آنرا اثبات کند و سخن داریوش پیرامون جریان بردیا که شک تاریخ دانان را به وی برانگیخته و احتمال کذب بودن آن بشدت افزایش پیدا کرده است از قضا بیشتر در رد سخنان و کتیبه سازی های دیگر این شاه و در تأیید پروپاگاندایی هست که برای مشروعیت بخشی به سلطنت خود راه انداخته بوده و هخامنشی بودن کوروش دوم هم بخشی از آن پروپاگاندا بوده است (بنگرید به اینجا) بنابراین فقط میتوانیم بگوییم داریوش و کوروش از پارس ها بودند و حتی از یک خاندان یا قبیله هم به احتمال قوی نبوده اند که بخواهیم بر فرض محال هخامنشی بودن کوروش و داریوش اعتقادات داریوش را به کوروش ربط بدهیم، گرچه بر فرض قبول هخامنش بودن این دو نفر هم باز نمیتوان گفت حتماً باید این دو خاندان یک عقیده واحد به مجموعه خدایان مشخص یکسان داشته باشند و از قضا هم میتوان تغییر عقیده از زمان به سلطنت رسیدن داریوش یکم را بیان کرد و هم تغییر عقیده در کوروش دوم را، یعنی اینجا هم قاعده ای نداریم بگوییم حتماً عقیده دو خاندان باید عین هم در طول زمان های متوالی بوده باشد [متذکر میشویم این در ضعیف ترین حالت است که هردو نفر را از یک خاندان بدانیم].

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی