مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیشتر در وبلاگ (بنگرید به اینجا) برای هر فرد اهل تحقیقی به ثبوت رسانیده بودم که حجاب در ایران باستان کاملاً در تضاد با حجاب اسلامیست و بطرز مشهودی سبک تر از آن بوده است. در این پست میخواهم موارد ادعایی دیگری را مرتبط با مقوله حجاب در ایران باستان بررسی کنم با این تفاوت که تمرکز این پست بر خلاف قبلی که بر ساسانیان بود بر هخامنشیان است (البته در انتهای این پست دو سند از دوران ساسانی را هم قرار خواهم داد). من در این پست از وبلاگ چند مورد از اسناد مهم را بررسی میکنم تا در نهایت شما هم بتوانید تحلیل خوبی از اسنادی که برای حجاب در ایران باستان بیان میشود داشته باشید.

جیمز راسل در مدخل «چادر/ČĀDOR» بخش «در میان زرتشتیان/Among Zoroastrians» در دانشنامه ایرانیکا نقشی مربوط به زنانی صورت پوشیده دارای چادر در تمدن عربی کهن و مشهور پالمیرا را به زرتشتیان مرتبط میسازد [چون در آن بخش مطرحش میکند] (1) و در بخش آیین زرتشت و باستانگرایی وبسایت ادیان نت هم اخیراً به این مقوله اشاره و از آن بهره برداری شده است (2). ازین بگذریم که هیچ یک از محققین دیگری که در ایرانیکا یا... قلم فرسایی کرده اند این نقش را که گریشمن در کتاب «فرهنگهای هنری ایران» بدان اشاره کرده به زرتشتیان مرتبط نساختند موزه ای که این اثر باستانی در آن نگاهداری میشود یعنی موزه پالمیرا سوریه این نقش را بهیچ عنوان مرتبط با زرتشتیان بیان نکرده است:

virtual-museum-syria.org/palmyra/part-of-a-base-relief-depicting-a-processional-scene-2

وبسایت موزه پالمیرا در توضیح این سند باستان شناسی نوشته است که این اثر قطعه ای از نقش برجسته ای است که گروهی از زنان چادر پوش را در حال احترام به اللات [لات، از خدایان مشهور عرب که دختر خداوند در میان اعراب جاهلی خوانده میشد] نشان میدهد. سپس عنوان میشود جزئیات این نقش با اثر دیگری که در cella/درون خانه [اندرونی معبد] معبد بعل [در پالمیرای سوریه، بعل یکی از خدایان کهن و مشهور عهد باستان بوده است] کشف شده تقریباً یکسان است و در آن هم زنانی به چشم میخورد که لباس های بلند پوشیده و شنل هایی دور بدنشان پیچیده شده و صورتشان کاملاً پنهان است و در حال انجام دسته روی/procession [انجام عملی دینی یا آیینی بصورت گروهی] هستند:

بر این اساس جای هیچ شک و شبهه ای نمی ماند که این نقش پشیزی ربط به زرتشتیان ندارد. همچنین در نقد ادعای عجیب راسل میتوان به تاریخچه برقع یا نقاب در مدخل ایرانیکا رجوع کرد که در قسمت بالایی همان متن راسل به قلم بیژن غیبی ذیل بخش «در منابع ادبی اولیه/In Early Literary Sources» به نگارش درآمده است (3). غیبی در آن مدخل ابتدا به پنهان بودن ملکه های هخامنشی از دید مردم تا قبل از دوران اردشیر دوم اشاره کرده و سپس به سراغ حماسه ویس و رامین میرود و بیان میکند قدمت آن به دوران اشکانی میرسد و ویس در آنجا نه تنها پشت پرده است بلکه نقاب هم دارد. این تحلیل سطحی از فردی که در ایرانیکا اجازه قلم فرسایی دارد عجیب است، فکر کنم یک نوجوان بهتر ازین فرد بفهمد این حماسه نوشته یک شاعر مسلمان است و ما نهایتاً در بهترین حالت میتوانیم بگوییم منبع آن شاعر یعنی فخر الدین اسدی گرگانی یک متن پهلوی بوده ولا غیر و نمیتوان ادعا کرد کلمه به کلمه و مفاهیمش أخذ شده از همان متن است.

در مقاله ای هم که سعی کردند متشابهات مفهومی متن مذکور را با متون پهلوی بیان کنند (4) اما در عین اینکه ادعا شده اسدی گرگانی به زبان پهلوی تسلط داشته مشخص نشده پس چطور نتوانسته بفهمد این متن متعلق به زمان اشکانیان است و آنرا به دوران ساسانی منتسب کرده؟. فارغ از آن تشابهات مفهومی هم که مقاله مد نظر بیان داشته بعضاً کذب می نماید مثل اینکه در صفحه 7 به دانش ورزی و در صفحه 9 به یکتاپرستی در آیین زرتشت اشاره میکند در حالیکه میدانیم یادگیری زبان پهلوی در این آیین انحصاری بوده و دروغ یکتاپرستی در آیین زرتشت هم اظهر من الشمس است. خلاصه این مقاله بالعکس به ثبوت میرساند اسدی گرگانی اتفاقاً مفاهیم اسلامی را وارد اشعار خود میتوانسته بکند نتیجتاً نقاب هم یکی از همان موارد میتواند در نظر گرفته شود.

غیبی در ادامه به سندی دال بر استفاده از روبنده یا نقاب در ایران باستان اشاره نمیکند و در نهایت هم عنوان میکند استفاده از حجاب برای شاهان ساسانی هم مورد استفاده بوده و به دو مورد خسرو انوشیروان و خسرو پرویز اشاره میکند که بواسطه حجاب چادر مانندی خود را در بازه هایی پوشانده بوده اند. تا بدینجا متوجه شدیم استفاده از نقاب در ایران باستان رایج نبوده است چنانچه در بخش های «Borqa» و «Neqāb» و «Rūband» ذیل مدخل «CLOTHING xxvii. Historical lexicon of Persian clothing» بقلم غلامحسین یوسفی در دانشنامه ایرانیکا نیز هیچ اشاره ای به رواج پوشیه یا روبنده در ایران باستان نمیشود (5). حال به سراغ تمدن پالمیرا میرویم تا ببینیم پوشش زنان آنها بر اساس اسناد باستان شناسی به چه صورت بوده و آیا نقاب یا روبنده رواج داشته است یا خیر. در اینجا به آثار باستانی بر میخوریم که در وبسایت موزه پالمیرای سوریه ذیل عنوان «هنر تدفین» دسته بندی شده و در مقبره ها کشف شدند و مشخصاً بیانگر حجاب مردم در زمان عادی نیستند اما میتواند بعنوان پوشش ایشان در مراسم های مربوط به تدفین راهگشا باشد:

Portrait of Aḥā, daughter of Zabdelah, ad 149. H 0.55 W 0.45. NCG 2794, Ploug 1995, no. 6.

از وبسایت موزه پالمیرا:

virtual-museum-syria.org/palmyra/funeral-art

در این وبسایت پیرامون آثار مربوط به هنر تدفین میخوانیم که برای اولین بار در اواسط قرن اول بعد از میلاد این نقوش برجسته بر روی قطعاتی از سنگ آهک حکاکی شده در داخل مقبره ها قرار داده میشدند. سپس عنوان میشود این نقوش منظره هایی چند فرهنگی و چند زبانه با سبک هایی از جهان های رومی و یونانی و... هم داشته که این سبک و فرهنگ ها بعضاً درهم تنیده شده و نام و نسب متوفی به زبان آرامی یا در برخی موارد یونانی یا سریانی در بالای شانه ها حک شده است. زنان در این نقوش اغلب بصورت یک نیم تنه با تونیک و عبا و مقنعه به تصویر کشیده شده اند.

نیز میتوان به نقش نگاری ایزد بانوان در تمدن پالمیرا پرداخت که در اینجا یک مورد از آنها را قرار میدهم که نقشی از ایزد بانویی با عنوان توخه است:

virtual-museum-syria.org/palmyra/head-of-the-goddess-tyche

اگرچه موزه پالمیرا بدرستی این اثر را مرتبط با دوره هلنیستی در پالمیرا میخواند [بنظر میرسد توخه اصلی عرب نداشته] اما بهرحال میتواند بیانگر حجاب پذیرفته شده در این تمدن نیز باشد چرا که بر اساس توضیحات موزه پالمیرا سوریه نسبت به این ایزد در پالمیرا طی دوران هلنیستی احترام قائل بودند.

نتیجتاً چنانچه مشاهده کردید نقاب در تمدن پالمیرا حتی در نقوش مربوط به آرامگاه ها هم رایج نبوده است و بنابراین آن نقش مد نظر جیمز راسل چه در پالمیرا و چه در آیین زرتشت اگر مورد استفاده توسط بخشی از مردم بوده رواج محسوسی نداشته است. حال برمیگردیم به ایران باستان تا اسناد باستان شناسی را که در پست قبلی وبلاگ بررسی نکرده بودم بطور اجمالی از نظر بگذرانیم. یکی ازین آثار باستانی فرش پازیریک است چنانچه در آن نقش هایی مشاهده میشود که برخی ادعا کردند نمایانگر زنان هخامنشی است:

نقوش مد نظر در تصویر فوق بدین صورت میباشند:

جدای از اینکه بنیاد فورد در سال 1989 بر اساس یک پژوهش عنوان کرده بود «قالی پازیریک بافت ایران هخامنشی نیست و در همان محل آلتایی بافته شده‌ است.» (6) اما بهرحال برخی سعی بدیلی دارند آنرا حتماً به هخامنشیان منتسب کنند. بازه زمانی احتمالی برای این قالی هم قرون سوم الی ششم قبل از میلاد میباشد که از جهتی بر اساس بازه زمانی اش نیز نمیتواند الزاماً مرتبط با حکومت هخامنشیان باشد چنانچه میدانیم کوروش دوم در قرن ششم قبل از میلاد امپراطوری خود را تأسیس کرد و مشخصاً تا تأثیر گذاری بر آن منطقه زمان زیادی نسبت به قرن ششم قبل از میلاد نیاز است.

ازین موارد که بگذریم یکی از دلایلی که این فرش را به دوران هخامنشیان منتسب میکنند این است که نقوش آن شبیه به نقوش تخت جمشید است [خراجگذاران] و گرچه خراجگذاران در آنجا پیاده بودند و اینها سواره لکن در ادامه به تزئینات آشوری و... هم اشاره میشود که مورد استفاده هخامنشیان هم بوده است (7) این در حالیست که در نقوش تخت جمشید یک نفر زن هم در میان خراجگذاران نیست و آن نقوشی هم که بنظر میرسد زن هستند میدانیم مرد میباشند نتیجتاً بنابر این همان انگاری باشد باید بگوییم در این فرش هم زنی وجود ندارد.

پروفسور علیرضا شاهپور شهبازی هم وقتی در مدخل «CLOTHING ii. In the Median and Achaemenid periods» در دانشنامه ایرانیکا (8) به بیان اسناد باستانی در رابطه با پوشش زنان در دوران مادها و هخامنشیان میرسد به این فرش اشاره ای نمیکند. کل اسنادی که پروفسور شهبازی برمیشمارد هفت مورد بیشتر نیستند که آنها را بررسی خواهم کرد:

تذکر: در خط سوم تصویر فوق عنوان «تصویر 12» اشتباه درج شده و «تصویر 13» درست است.

دو نقش مربوط به شکل یازدهمی که پروفسور از آن سخن میگوید بدین صورت اند:

من نمیدانم در کجا روی سر خدمه هم تاجی عین تاج بانوی دربار میگذارند آنطور که در این نقوش به چشم میخورد؟! عجیب است ایشان بدون هیچ قرینه ای زن عقبی را خدمتکار میخواند. جدای ازینها، پروفسور شهبازی اشاره کرده بود این پارچه پشمی در کورگان کشف شده و حال خوب است بدانید تمام این آثاری که در کاوش های مرتبط با کورگان کشف شدند مربوط به قبرهای افراد بودند نتیجتاً به مقوله تدفین و... مربوط میشوند (بنگرید به اینجا). خانم طاهری هم در پایان نامه خود تأیید میکند که در این دو نقش دو (شکل دوازده) و چهار ملکه (شکل یازده) میتواند باشد:

 

 

مورد بعدی یعنی شکل دوازده مقاله هم اگر دقت کنید یک زن با چیزی تاج مانند در سمت راست مهر ایستاده که بازهم پروفسور وی را خدمتکار خوانده است!. چرا نمیگوید اینها بانوان درباری اما با مراتب متفاوتی بودند مثلا ملکه مادر و شاهزادگان؟ بجای اینکه با خدمتکار خواندن تفسیر بنظرم دور از ذهنی بکند. تنها فردی که میتوان با یقین گفت خدمتکار بوده مسلماً فرد وسط شکل دوازدهم است. موارد بعدی تصاویر سیزده و چهارده مقاله است:

Banqueting scene engraved on ivory plaque from Demetrias, formerly National Museum

شهبازی میگوید هردو تصویر در حال حاضر در دسترس نیستند و اشاره به یک مهمانی دارند اما نمیگوید اینها از قبرستان شهر دمتریاس در شرق یونان بدست آورده شده و فی الواقع سنگ قبر یا سنگ نماهای تدفین هستند (بنگرید به اینجا). خانم ماریا استاماتوپولو در دانشگاه آکسفورد طی مقاله خود هردو این تصاویر را بعلاوه دو نقش باستانی دیگری که آنهم مربوط به موضوع اینها یعنی تدفین است با عنوان «The Banquet Motif on the Funerary Stelai from Demetrias» آورده و همانطور که مشاهده خواهیم کرد این نقش ها هلنیستی [مرتبط با فرهنگ یونانی] اند و خود خانم استاماتوپولو هم آنها را پارسی بیان نکرده و اساساً این چهار نقش بعنوان نقوشی با اصالت قطعی ایرانی (پارسی یا...) شناخته شده نیستند [اگر دقت کنید تمامی این نقوش (در ادامه بازهم مورد مشابه قرار میدهم از فرهنگ یونان) که مرتبط با تدفین و... است و زنان مشابهی را به تصویر میکشند در تمدن پالمیرا هم مرتبط با هنر تدفین بوده و زنان بصورت مشابهی به تصویر کشیده شدند چنانچه در ابتدای پست وبلاگ اسناد مربوطه را قرار دادم، فلذا بنظر میرسد ازین نقوش نمیتوان حتی پوشش زنان یونانی را نیز در حالت عادی یا مهمانی یا جشن ها نیز برداشت کرد]:

دو نقش انتهایی که شهبازی از آنها سخن رانده بود بشدت شبیه دو نقش بالاتر هستند که به صراحتی هلنیستی خوانده شده اند. پوشش زنان در این نقوش در فرهنگ یونان مرتبط با یادبودهای تدفین یا... مقوله غریبی نیست چنانچه در نقش دیگری مشاهده میکنیم:

www.penn.museum/sites/journal/723

ما میدانیم نقش فوق بهیچ عنوان ربطی به ایران باستان ندارد و نتیجتاً موجه تر است بقیه نقوش مشابه را هم سنگ قبرهایی مرتبط با فرهنگ هلنیستی بدانیم. شهبازی این تطبیق اشتباه را در رابطه با نقش دیگری هم تکرار میکند:

تصویر اصلی آن بدین شکل است:

در ریشه این اثر باستانی یعنی «Sarcophagus of the Satrap» اختلاف است. این نقوش [غیر ازین نقش نقوش دیگری هم در این اثر باستانی به چشم میخورد] مرتبط با مقبره ای در شهر صیداء در لبنان امروزی میباشند، منطقه ای که زمانی تحت تسلط هخامنشیان بوده و احتمال میرود این نقوش مربوط به یک ساتراپ ایرانی باشد که در این مقبره دفن شده است (هویت مرده دفن شده در این مقبره مشخص نیست) اما در آن منطقه فرهنگ های یونانی و ایرانی و شامی وجود داشته (9) و با توجه به نقوش قبلی مشخص است این نقش هم متأثر از فرهنگ هلنیستی است.

نکته دیگری که اینجا به چشم میخورد این است که تمامی این نقش ها + نقش آن پارچه پشمی کشف شده در پازیریک همگی مرتبط با مقوله تدفین و قبر و... بودند نه تداعی کننده حالت عادی یا جشن و...، ضیافت هایی مربوط به متوفی را به نمایش میگذاشتند یا مشابه آن پارچه کشف شده طی کاوش های مرتبط با قبور بدست آمده اند. 

مورد بعدی تصویری مبهم است که چیز زیادی از آن مشخص نیست:

در وبسایت ایرانیکا این تصویر با کیفیت بهتری در دسترس است:

اگر زوم کنید میتوانید تصویر زوج مد نظر شهبازی را مشاهده کنید:

من نمیدانم شهبازی بر اساس کدام سند معتبری این تصویر را به زنان هخامنشی ربط داده است. هیچ نشانه ای نیست بگوییم مرتبط با زنی پارسی یا مادی بوده است و منطقه ای هم که کشف شده جز مناطق اشغال شده توسط هخامنشیان است و هیچگاه حتی این منطقه یعنی محدوده شهر ارزنجان ترکیه تحت تسلط حکومت مادها هم نبوده است.

بخاطر تاریخ ادعایی این اثر [قرن پنج قبل از میلاد] موجه است بگوییم در بهترین حالت مربوط به دهه هایی بعد از اشغال منطقه توسط هخامنشیان بعد از سقوط لیدیه و بابل بدست کوروش دوم است فلذا محتملا مرتبط با مردم محلی آن سرزمین است.

مورد بعدی شهبازی نقش زنی اسب سوار میباشد:

این زن که دست هایش تا آرنج و جلو و بالای سر و گردنش نیز برهنه هست و بعید میدانم بتوان حجابی خیلی نزدیک به حجاب اسلامی را برای او بیان کرد بازسازی شده این نقش میباشد:

این نقش بهمراه نقوشی دیگر متعلق به قرن ششم الی چهارم قبل از میلاد اند (10) و منطقه ای هم که در آن کشف شدند یعنی داسیکیلیون در نقطه ای دور نسبت به فلات ایران در شمال غرب ترکیه است که بواسطه سقوط لیدیه بدست کوروش دوم تحت تسلط هخامنشیان در می آید. گرچه این نقوش بر اساس بازه زمانی شان بعید است به دوران پیشا هخامنشی متعلق باشند اما میتوانند متعلق به سالهای اولیه حاکمیت هخامنشی بوده باشند نتیجتاً بنظرم کمی سخت است ایرانی بودن نقش را قبول کنیم. وبسایت لیویوس نقوش قرن پنجم قبل از میلاد این منطقه باستانی را به مغان مرتبط ساخته و اذعان داشته در حال قربانی کردن اند (لینک را در ارجاع شماره ده قرار دادم). در نقش دیگری ازین نقوش چند خانم به چشم میخورد لکن شهبازی بدان اشاره نمیکند:

یحتمل خود شهبازی هم معتقد نبوده تمام نقش های این منطقه مرتبط با ایرانیان است. زیر این نقش یک کتیبه است که ترجمه آن در ویکی پدیای انگلیسی در دسترس است (11). این کتیبه به زبان آرامی میباشد و در آن فردی که احتمالاً کتیبه را بعنوان بنای یادبودی به منظور تدفین خود ساخته خواننده را قسم میدهد به بل و نبو از خدایان بابل (بل یحتمل اشاره به مردوک هست چون نبو هم نام پسر مردوک میباشد). شهبازی در نهایت به برخی منسوجات کشف شده در پاریزیک اشاره میکند و آنها را مرتبط با پوشاک هخامنشی بیان میکند مشابه این شکل:

مشخص نیست چرا باید چیزی که مرتبط با منطقه سردسیر پازیریک بوده است را به پوشاک هخامنشی ربط دهیم؟ پازیریک در مکانی قرار داشته که بهیچ عنوان تحت تسلط هخامنشیان نمیتوانسته باشد (بنگرید به اینجا) و نهایتاً همانطور که در ویکی پدیای انگلیسی هم گفته میشود فرهنگ پازیریک نهایتا تأثیر پذیری هایی را از هخامنشیان و آشوریان و اورارتویی ها داشته (برای مطالعه کامل بنگرید به اینجا)، نتیجتاً نمیتوانیم دلبخواه چیزی را ازین فرهنگ به هخامنشیان مرتبط بسازیم بخصوص که منطقه ای کاملاً متفاوت از سرزمین پارسها بوده است [از لحاظ آب و هوا و...].

بنابراین طبیعیست پوشش مردم بومی آنجا بی ارتباط با ایرانیان باشد و به شخصه برایم عجیب است چرا شهبازی این مقوله را به پوشاک پارسها ربط داده است در حالیکه فی الواقع میتواند هیچ ربطی نداشته باشد. بنظرم پیش فرض پروفسور شهبازی و جیمز راسل و... این بوده حتماً زنان در ایران باستان مشابه دوران اسلامی محجبه بوده فلذا هرکجا چیزی مرتبط با حجاب اسلامی دیده شد به ایران باستان می بایست ربط داده شود.

اسناد دیگری هم هستند که پروفسور شهبازی به آنها اشاره نمیکند و از آن جمله است جواهرات هخامنشی کشف شده در جیحون معروف به گنجینه آمو دریا که در آن آثاری متعلق به دوران هخامنشیان و حاوی اسنادی مرتبط با فرهنگ هخامنشی (مثل دستبند شیردال) پیدا شده و وقتی آثار پازیریک را به فرهنگ هخامنشیان ربط میدهند بطریق اولی گنجینه آمو دریا که در منطقه ای تحت نفوذ هخامنشیان بوده میتواند به فرهنگ ایشان مرتبط باشد. در بین این آثار اثری طلایی که گویا ملکه یا زنی درباری را به تصویر میکشد هم کشف گردیده که فقط یک تاج بر سر دارد و حجابش مشابه چیزیست که برای کلیت آثار باستانی مرتبط با هخامنشیان دیده شد و تفاوت خاصی ندارد:

 

مورد بعدی هم زیور طلایی متعلق به دوران هخامنشیان با وزن سه گرم و طول و عرضی در محدوده دو سانتی متر است که با شماره 135725 در موزه بریتانیا نگاهداری میشود:

blob:null/ad95e7e2-b5aa-4268-aa06-3104daca08ad

www.britishmuseum.org/collection/object/W_1972-0524-1

 

وبسایت موزه بریتانیا در توضیح این اثر مینویسد زنی ایستاده به سمت راست که در دست راستش گل نیلوفر به دست دارد و شیء گرفته شده توسط دست چپش مشخص نیست و این زن ردایی ایرانی بر تن دارد. چنانچه هویداست این زن نیز تاج بر سر داشته و زنی اشرافی میباشد و نیز هیچگونه حجابی بر سر خود ندارد مگر همان تاج. این اثر شاید شبیه به سردیس زن اشرافی هخامنشی هم بنظر برسد که بعضاً از آن با عنوان سردیس آتوسا [دختر کوروش دوم و همسر کمبوجیه دوم و داریوش اول] یاد میشود:

www.worldhistory.org/image/11808/achaemenid-queen

حجاب سر این زن سلطنتی هم چیزی جز یک تاج نیست. در نهایت موجه ترین قول قبول این حجاب حداقل بعنوان یکی از حجاب های رایج در میان زنان اشراف هخامنشیست. در رابطه با زنان طبقات پایین تر هم سندی نداریم حجابشان سخت گیرتر از ایشان بوده باشد بلکم در برخی اسناد که زنان غیر اشراف را مشاهده میکنیم حجابی به مراتب سبک تر را شاهد هستیم. ضمن اینکه شاهد کار کردن قشری از آنها در تخت جمشید نیز بعنوان کورتش هستیم و این با حجاب سفت و سخت و در اندرونی ماندن که برخی برای زنان هخامنشی عنوان میکنند در تضاد هست.

 

در پایان، تصویر دو مهر مرتبط با اوایل دوران ساسانیان (Early Sasanian) از موزه بریتانیا را برای شما قرار میدهم که فکر کنم بعنوان تکلمه موارد خوبی باشند (تصویر یک مورد مهر مشابه این دو را هم در پست قبلی وبلاگ قرار داده بودم):

Agate stamp-seal; streaked; ellipsoid but re-cut to bezel shape; engraved on flat surface a scene with a man, possibly a king, on a couch or bench-throne; woman carrying a dish and a flask; above is a star; below and to the left, a bowl of fruit, to the right, an gazelle-head rhyton on the floor; above, an inscription; complete (12).

 

Chalcedony stamp-seal; ellipsoid; perforated for suspension; engraved with female figure seated on couch or bench-throne to right (left when impressed) with child on her lap holding diadem in outstretched hands; around, an inscription; complete (13).

 

پی نوشت

1. www.iranicaonline.org/articles/cador-a-loose-female-garment-covering-the-body-sometimes-also-the-face#pt2

2. www.adyannet.com/fa/news/44007

3. www.iranicaonline.org/articles/cador-a-loose-female-garment-covering-the-body-sometimes-also-the-face#pt1

4. بررسی اثرپذیری منظومه ویس و رامین از اندرزنامه های پهلوی در حوزه مفاهیم تعلیمی، مظاهر نیکخواه - علی محمدرضایی هفتادر - حسین خسروی، پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال نهم پاییز 1396 شماره 35

5. www.iranicaonline.org/articles/clothing-xxvii

6. parsi.euronews.com/2021/03/22/secrets-of-2500-year-old-carpet-unraveled

7. www.yjc.ir/fa/news/5758524

8. www.iranicaonline.org/articles/clothing-ii

9. It holds historical significance for its artistic craftsmanship and cultural insights, particularly the cultural mixing in the area at the time, between Greek, Persian and Levantine cultures. en.wikipedia.org/wiki/Sarcophagus_of_the_Satrap

10. www.livius.org/articles/place/dascylium-ergili

11. en.wikipedia.org/wiki/Daskyleion_steles

12. www.britishmuseum.org/collection/object/W_1849-0623-19

13. www.britishmuseum.org/collection/object/W_1772-0315-303

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۲۳

نظرات (۱)

ایرانیان غیرت زنان را سخت نگه می دارند نه تنها همسرهای خود بلکه کنیزکان زر خرید یا برگزیدگان را نیز می پایندو‌چنان نگاهشان می دارندکه همیشه باید درون خانه باشند و از در بیرون نیایند وهرگاه سفر بکنند آنان
را در چادرهای در بسته که از هرسوی آنان را فرا می گیرد جا داده بر روی گردونه ها می نشانند.

📚ایرانیان و یونانیان، ترجمه و انتخاب احمد کسروی
به روایت پلوتارک ص۶۱

پاسخ:
با سلام؛ و اما بعد:

پلوتارک در کتاب تمیستوکلس بخش بیست و ششم میگوید:

However that may be, he was sent on his way by Nicogenes, who devised the following scheme for his safety. Most barbarous nations, and the Persians in particular, are savage and harsh in their jealous watchfulness over their women.

Not only their wedded wives, but also their boughten slaves and concubines are strictly guarded, so that they are seen by no outsiders, but live at home in complete seclusion, and even on their journeys are carried in tents closely hung round about with curtains and set upon four-wheeled wagons. Such a vehicle was made ready for Themistocles, and safely ensconced in this he made his journey, while his attendants replied in every case to those who met them with enquiries, that they were conducting a Hellenic woman, fair but frail, to one of the King's courtiers.

پلوتارک بیان میدارد که بیشتر ملل بربر [عنوانی که یونانیان به ملت های غیر یونانی عموماً میدادند] بخصوص پارسها وحشی هستند و در مراقبت غیرتمند از زنان خود سخت گیرند و نه تنها زنانی که با آنها ازدواج کردند بلکه برده ها و خدمتکاران جنسی (concubines) هم بشدت محافظت میشوند بطوری که هیچ خارجی آنها را نمی بینید و در خانه ای در انزوای کامل اقامت میکنند و هنگام سفر هم در واگن چهار چرخی هستند که با چادر پوشانده شده است و وقتی تمیستوکلس را بدین شکل بردند همراهان به افرادی که پرس و جو میکردند میگفتند وی یک زن یونانی زیبا اما ضعیف است که برای یکی از درباریان شاه برده میشود.

سخن پلوتارک در اینجا ناظر به جریان تمیستوکلس است که دیودورس سیسیلی اینرا در کتاب یازدهم بخش 56 کتابخانه خود بیان میدارد و میگوید وی چون میخواسته مخفیانه به نزد خشایارشا برود بعنوان یک خدمتکار جنسی اینکار را میکند. بنابراین این مقوله منحصر در زنان حرمسرا بوده بر اساس تطبیق سخن پلوتارک با دیودورس، وگرنه چرا تمیستوکلس نخواست بعنوان یک زن عادی مسافرت کند و نه خدمتکار جنسی که بناست پیشکش شاه بشود؟. ضمن اینکه زنان عادی که در تخت جمشید بعنوان کورتش کار میکردند کجا در انزوای کامل بودند؟ بنابراین سخن پلوتارک منحصر در کنیزان و زنان عادی که خدمتکار جنسی میشدند باید باشد + زنان حرمسرای شاه و اشراف بطور کلی که میشده کنیز نباشند مثلا ملکه باشند یا... .

در انزوا زندگی کردن خدمتکاران جنسی در ایران باستان مقوله موجهیست و حتی لوید لولین جونز و پیر بریان و علیرضا شاهپور شهبازی هم نتوانستند منکرش شوند و در نقد آن صرفا آزادی هایی در روایات یونانیان برای شاهزادگان هخامنشی را بیان داشتند ولی خب ایشان جز حرمسرای شاه نبودند یا اشراف زاده ای گرچه به مطلق بودن روایت پلوتارک خدشه وارد میکند.

البته همین مقوله مسافرت در واگن مد نظر پلوتارک برای زنان حرمسرای شاه هم در حد ملکه بعنوان مثال در زمان اردشیر دوم نقض شد و استاتیرا بدین شکل به میان مردم نمیرفت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی