ایران باستان و دانش و دانشمندان نداشته اش!!
بسم الله الرحمن الرحیم
یک باستان ستای افراطی در بخش کامنت های وبسایت راه راستی اخیراً [مرداد 97] ادعا کرده است که فرهنگ یونان باستان و دانشمندانش همگی بعد از فتح ایران توسط اسکندر بوده است و قبل از آن یونان باستان دانشمند و ... ای نداشته است ، و اما پاسخی محکم به جهلی بی انتها :
ابتدا باید زمان سلسله هخامنشیان را بیان کنیم :
سلسله هخامنشیان سلسله پادشاهی است که به گواهی مورخین یونانی همچون هرودوت و گزنفون و کتزیاس، بدست کورش دوم هخامنشی بنیان گذاشته شده و زمان آن از 550 قبل از میلاد تا 330 قبل از میلاد بوده است.
حال بیایید ببینیم از 550 قبل از میلاد و قبل ترش تا 330 قبل از میلاد در یونان باستان و ایران باستان چه دانشمندان و بزرگان علم و فرهنگ و هنر و نویسنده و مورخ و ... بوده اند:
ایران باستان
ما نتوانستیم چیزی پیدا کنیم، اصولاً خبری از هیچ دانشمندی در هیچ زمینه ای نیست. باستان ستایان این اسامی را بیان کرده اند [برای ارفاق به باستان پرستان ما از زمان هخامنشیان تا انتهای ساسانیان را برای ایران در نظر گرفته ایم]:
الف)
باربد
موسیقی دان بزرگ (از اشخاص تأثیر گذار در دانش موسیقی) – دوره ساسانیان
نگاه کنید به:
Tafazzoli, Ahmad (December 15, 1988). “BĀRBAD”. Encyclopedia Iranica
یک جوری موسیقی دان را دانشمند خوانده اند که ما فکر کردیم موتزارت یا بتهوون ایرانی بوده است!! یک نت موسیقی از این فرد در دسترس است که بتوانیم آنرا برابر با آثار امثال موتزارت بدانیم؟ وقتی نیست پس چرا خواننده را جاهل فرض کرده اند؟. بهر طبع بیایید ببینیم ایرانیکا راجع به وی چه میگوید [اینجا]:
BĀRBAD, minstrel-poet of the court of the Sasanian king Ḵosrow II Parvēz (r. 591-628 a.d.).
در اینجا ایرانیکا باربد را شاعر سلطنتی ساسانیان در عصر خسرو پرویز در سالهای 591 الی 628 پس از میلاد خوانده است.
... Only scant information, mostly of a legendary nature, is preserved about Bārbad in the Arabic and Persian sources. According to these, he was the most distinguished and talented minstrel-poet ofhis epoch.
در اینجا ایرانیکا بیان کرده است که در منابع عربی و اسلامی اطلاعاتی ناچیز آنهم افسانه ای از باربد ضبط شده است که بر اساس این اطلاعات افسانه ای باربد برجسته ترین و با استعداد ترین شاعر در زمان خود بوده است.
... His first meeting with the king is related in a legend recorded by Ferdowsī.
در اینجا ایرانیکا اولین ملاقات باربد با پادشاه را افسانه ای میخواند که از فردوسی نقل شده است.
... The legends related by Islamic authors clearly show Bārbad’s influence with the king.
در اینجا ایرانیکا داستانهای تأثیر باربد بر پادشاه را افسانه های مندرج در منابع اسلامی میخواند.
... The end of Bārbad’s life is also related in a legendary way.
در اینجا ایرانیکا پایان زندگی باربد را افسانه خوانده است.
... Bārbad was a poet-musician of panegyric as well as elegy. He used to compose verses and sing them to his own accompaniment on various occasions, e.g., in the great Iranian festivals, especially Nowrūz and Mehragān, at state banquets, etc.
در اینجا ایرانیکا باربد را یک شاعر و موسیقی دان خطاب کرده که در جشن های بزرگ آواز میخوانده است.
باستان پرستان باید جواب بدهند که:
1: با کدام دلیل باربد را برترین موسیقی دان زمان خود دانسته اند؟ ایرانیکا به صراحت داستانهای غلو آمیزی که به وی نسبت داده اند را افسانه میخواند.
2: با کدام دلیل یک موسیقی دان را دانشمند نامیده اند؟ آیا وی یک هزارم تأثیر امثال موتزارت را در موسیقی گذاشته گذاشته بود؟ آنچنان که دیدیم ایرانیکا به صراحت داستانهای نسبت داده شده به وی را افسانه میخواند و خود ایرانیکا بهیچ عنوان وی را دانشمند نمیخواند.
3: در نهایت، کدام یک از دانشمندان حوزه ایران باستان همچون پروفسور کریستین سن باربد را دانشمند خطاب کرده اند و یا داستانهای غلو آمیز مندرج در منابع اسلامی مربوط به وی را تاریخی دانسته اند؟.
برای شناختن بیشتر و بهتر باربد بهتر دانستیم به سراغ سخن یکی از مشاهیر این حوزه یعنی پروفسور کریستین سن برویم:
به قسمتهایی که مشخص کرده ایم توجه کنید. همچنین ما از سخنان پروفسور دانشمند بودن باربد را نتوانستیم دریافت کنیم بلکه نهایتا تأثیر او بر موسیقی از زمان خود به بعد را به انضمام مخلوط بودن با افسانه روایتهای مربوط به وی را توانستیم متوجه بشویم. ایضاً اگر تأثیرات و آثارهای بجا مانده از باربد را نیز بررسی کنیم آنچنان که پیشتر اشاره کردیم با فردی در حد و اندازه های موتزات و امثالهم نیز طرف نیستیم و نمیدانیم به چه دلیلی وی را دانشمند میخوانند!.
ب)
اسکیلاس- دوره هخامنشی (زمان حکومت داریوش از سال 486- 521 ق.م.) دریا نورد و مکتشف و مهندس سازنده قنات .
ما دو فرد را با نامهای مشابه دیدیم که هر دو یونانی بوده اند و نه ایرانی :
اسکیلاس
لغتنامه دهخدا
اسکیلاس . [ اِ ] (اِخ ) نام فرمانده یونانی سفائن داریوش بزرگ در دریای عمان . (ایران باستان ج 1 ص 629). سیاحت نامه ای بنام او در دست است که در حقیقت نوشته ٔ نویسندگان متعدد از اعصار مختلف است . اسکیلاک . رجوع به اسکیلاکس شود.
اسکیلاکس
لغتنامه دهخدا
اسکیلاکس . [ اِ ] (اِخ ) یکی از جغرافی دانان یونان قدیم . وی سیاحت نامه ای راجع بسواحل بحر ابیض و بحراسود دارد. رجوع به از قاموس الاعلام ترکی و رجوع به اسکیلاس شود.
ج)
بوبراندا-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس
سند معتبری ندارد ؛ فردی با نام مشابه این فرد وجود دارد اما هیچ سندی دال بر دانشمند بودنش نیست . جدای از اینها ، اگر بخواهند یک آدم عادی را که بر فرض قبول قول خودشان هم بهمراه یک نفر دیگر آبراه ساخته است را به عنوان دانشمند قبول کنند، در اینصورت انسانهای بدوی و ... هم دارای دانشمند بوده اند، اگر بنا باشد به اصطلاح یک کسی که یک آبراه ساخته است آنهم با ابهام شدیدی که در خودش و این کارش است را دانشمند بدانند، باید راهزنان دریایی را نیز که کشتی میساخته اند و همینطور دریانورد هم بودند را دانشمند بدانند.
د)
آرتاخه-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس و سازنده کانال آتوس
سند معتبری ندارد . باستانگرایی به نام علی سامی در کتاب تمدن هخامنشی خود ، این فرد را مهندس می خواند اما سند معتبری ارائه نمیکند که بتوان دانشمند بودنش را از آن برداشت کرد.
ادیان نت درباره این فرد میگوید :
سایتها و شبکههای باستانگرا مدتی است مدعی شده اند که در زمان هخامنشیان، دانشمندی به نام آرتاخه وجود داشت که در حمله خشایارشا به یونان، یک آبراه حفر کرد. آیا این ادعا درست است؟ آیا چنین دانشمندی وجود داشت؟
در پاسخ باید گفت:
- در منابع ایرانی، نامی از این شخص وجود ندارد. اگر او دانشمندی بزرگ بود، حافظه جمعی ایرانیان نام و نشانی از او به خاطر میسپرد. ولیکن میبینیم که چنین نیست. ممکن است برخی بگویند اسکندر مقدونی و عربها نام و نشان او را از بین بردند. قبلاً به این دست ادعاها پاسخ داده بودیم که ادعای نابودی تاریخ ایران به دست دشمنان، دروغ است (بنگرید).
- هرچند منابع کهن ایرانی هیچ نامی از آرتاخه نبردند، اما منابع غربی (از قبیل یونانی و...) از آرتاخه نام بردهاند که در تازش خشایارشا به یونان، به فرمان او مأمور حفر کانالی در حوالی کوه آتوس گردید و گویا پس از انجام ماموریت از دنیا رفت. طبیعتاً نمیتوان به کسی که یک آبراه حفر کرده، عنوان "دانشمند" اهدا کنیم. همانطور که به یک چاهکَن (هرچقدر استاد باشد) عنوان دانشمند اطلاق نمیشود. همچنین در اصل این قضیه نقاط مشکوک و بعضاً مضحک وجود دارد که باورِ داستان حفر کانال توسط آرتاخه را دشوار میکند. برای مثال، ادعا از این قرار است که این آبراه، 2000 طول، 30 متر عرض و 3 متر عمق داشت.[1] یعنی معادل 180 هزار متر مکعب. خوب این میزان گود برداری (که لازمهاش خاک برداری وسیع است) آن هم با بیل و کلنگ، زمان زیادی میبرد. شاید چند هفته یا چند ماه... در حالیکه ارتش هخامنشی میتوانست ظرف 1-2 روز شبه جزیره اتوس (که محیط آن کمتر حدود 100 کیلومتر است) را از طریق دریا دور بزند. همچنین وقتی از باستانگرایان میپرسیم که عمق این آبراه چقدر است، پاسخ میدهند 3 متر! میپرسیم مگر کشتی (حتی کشتی کوچک) میتواند از یک آبراه با این عمق کم عبور کند؟ چه برسد به کشتیهای نظامی هخامنشی که قاعدتاً بزرگ و پر از تجهیزات بودند (این نشان میدهد چه بسا یونانیان بخواهند برای خود تاریخسازی کنند و این حرفهای نادرست را سر هم کرده اند). نکته دیگر اینکه آبراهی که امروز، حفر آن را به آرتاخه نسبت میدهند (هرچند پر شده و دیگر به صورت آبراه نیست)، اما از روی نقشه، 30 درجه انحراف از مسیر دارد. در حالیکه در مهندسی، حتی یک درجه انحراف نیز قابل قبول نیست. چه برسد به 30 درجه...
1 : B. S. J. Isserlin, R. E. Jones, V. Karastathis, S. P. Papamarinopoulos, G. E. Syrides and J. Uren "The Canal of Xerxes: Summary of Investigations 1991-2001" The Annual of the British School at Athens Vol. 98 (2003), pp. 369-385
منبع + تصاویر :
www.adyannet.com/fa/news/26410
جرج سارتون درباره آرتاخه میگوید:
اما اطلاعات سارتون اشتباه بوده و گویا متن تاریخ هرودوت را نیز کامل نخوانده است، ابتدا بنگرید به سخنان خود هرودوت:
چنانچه مشاهده میکنید فارغ از مقوله به جبر وادار کردن کارگران زیر فشار تازیانه و... اولاً بهیچ وجه نقش آرتاخه از فرد دیگر بیشتر نبوده و نمیدانیم چرا سارتون نام آرتاخه را بصورت بولد شده و تیتر وار آورده و ثانیاً نقش فنیقی ها خیلی پر رنگ تر و مهم تر بوده است و این مهارت ایشان بوده که در نهایت این سازه بواسطه اش ایجاد میشود.
همچنین وبسایت لیویوس [اینجا] نیز در اینباره به نقل از دانشمندان این حوزه عنوان میکند:
Xerxes is believed to have drafted Phoenician engineers and to have assigned teams of workers to different sectors of the canal
چنانچه مشاهده میکنید لیویوس نیز مهندسین فنیقی را سازنده و طراح این کانال میخواند.
(دو اسکرین شات از تاریخ هرودوت و لینک وبسایت لیویوس را به نقل از گروه پژوهشی آرتا (متعلق به دوست گرامی مان آقای شادفر) نقل کردیم)
ه)
استانس- دوره هخامنشی شیمیدان و استاد دموکریتوس
1 : تنها فردی که سندی دال بر دانش داشتن وی است [هرچند وجودش کاملا پذیرفته شده نیست و به آن خدشه وارد است] ، دقت کنید ، تنها آدم ایرانی مرتبط با دانش در میان گفته های این باستان ستایان در زمان هخامنشیان فقط همین فرد است. اما دروغهایی را نیز بر وی می بندند:
1 : میگویند این فرد استاد دموکریتوس [از دانشمندان یونان باستان] بوده است اما ابداً اینگونه نیست و هیچ سندی هم دال بر این موضوع نیست.
2 : جامع ترین توضیحات را درباره این فرد ، دانشنامه ایرانیکا میدهد :
http://www.iranicaonline.org/articles/ostanes
چیزی با نام دانشمند و ... و کشفیات خاصی و پژوهش مهمی درباره این فرد وجود ندارد ، بعبارتی میتوان گفت که نام دانشمند را هم نمیتوان بر وی گذاشت و ایرانیکا حتی این فرد را کاملا تاریخی نمیخواند و به نوعی آنرا شخصیتی افسانه ای معرفی میکند، اسمیت در ایرانیکا تمام مسائل مطرح شده پیرامون وی را افسانه میخواند، بنابراین هیچ سندی نیست که نشان دهد وی دانشمند بوده. ویکی پدیای انگلیسی هم علاوه بر نقل قول از ایرانیکا گفتاری در خور توجه دارد و میگوید:
The origins of the figure of "Ostanes", or rather, who the Greeks imagined him to be, lies within the framework of "alien wisdom" that the Greeks (and later Romans) ascribed to famous foreigners, many of whom were famous to the Greeks even before being co-opted as authors of arcana. One of these names was that of (pseudo-)Zoroaster, whom the Greeks perceived to be the founder of the magi and of their magical arts. Another name was that of (pseudo-) Hystaspes, Zoroaster's patron. The third of les Mages hellénisés[c] was Ostanes, imaginatively described by the 4th century BCE Hermodorus (apud Diogenes Laërtius Prooemium 2) as being a magus in the long line of magi descending from Zoroaster.
لینک منبع:
https://en.wikipedia.org/wiki/Ostanes
چنانچه مشاهده میکنید در حقیقت یونانیان [و سپس رومیان] هیچ گونه روایت کهنی از هوشتانه در اختیار نداشته و افسانه های ساخته ذهن خود را در قالب هوشتانه بیان کرده اند.
در کتابی به نام « سرالاسرار » نیز گفته شده است که مبنای کیمیاگری اروپا و ... بوده و دموکریتوس او را دیده است [ حتی در وجود داشتن دموکریتوس هم تا حدی ابهام است ، چه رسد به دیدار با او !! ] و فلان حرفها و نظریات را زده است و ... اما :
https://en.wikipedia.org/wiki/Secretum_Secretorum
سر الاسرار سند معتبری نیست و البته زمان تألیفش هم بسیار با زمان هخامنشیان فاصله داشته است . قدیمی تر از این کتاب هیچ منبعی نیست که این فرد را دانشمند نشان دهد که این کتاب هم نشان دادیم بی اعتبار است . یونانیان و رومیان قدیمی همچون پلینی هم بهیچ عنوان وی را دانشمند نخوانده اند و این تهمت بعدها به این شخصیت افسانه ای زده شده است.
(یی) خردگان در پست سایت خود راجع به دانشمندان ایران باستان سخن از شاگردی دموکریت نزد هوشتانه زده و میگوید:
سوال آنجاست اگر هوشتانه جادوگر بود چرا دموکریت که شاگرد او بوده است جادو نکرد؟ بلکه دموکریت با دانشی که داشت نظریه اتم را مطرح کرد؟! پلینی خود نوشته است دموکریت شاگرد هوشتانه بوده است!
اما مشکل گفته فوق چیست؟ پلینی تنها میگوید دموکریت و فیثاغورث و امپدکلس و افلاطون برای یادگیری کیمیاگری و جادوگری نزد هوشتانه رفته و پس از آن به یونان بازمیگردند و هیچ گونه رابطه استاد و شاگردی را بیان نمیکند حتی اشاره هم نمیکند که مدتی طولانی این چند تن پیش وی بوده باشند. در مقاله اسمیت و سخن پلینی هیچ گاه نیامده دموکریت شاگرد هوشتانه بوده بلکه دیوید لیوینگستون در کتاب «The Dying God: The Hidden History of Western Civilization» این ادعا را میکند که دموکریت شاگرد هوشتانه بوده و ... ، از قضا ویکی پدیا هم این سخن را به نقل از لیوینگستون نشر داده است ولی میشود کسی بدون سند برای چندین قرن پیش ادعایی را مطرح کند؟ مطمئناً پاسخ منفیست پس سند لیوینگستون چه بوده؟ در اینجا یک باستان پرست کاری جز سکوت نمیتواند انجام دهد.
بنابراین باستان پرستانی همچون (بی) خردگان که میگویند در منابع کهن هوشتانه جادوگر نبوده باید بدانند در این به اصطلاح منابع کهن که اصلا هوشتانه دانشمند نیست تا جایی که اسمیت هم در ایرانیکا وجود تاریخی وی را کاملا تأیید نمیکند چون وجود تاریخی قطعی در این منابع کهن ندارد، اما در گفتار فردی همچون پلینی که هوشتانه را به نوعی دانشمند نشان میدهد یکی از بارزترین شاخصه های او جادوگریست. بعنوان مثال هرمودورس شاگرد افلاطون که در زمانی قدیمی تر نسبت به پلینی می زیسته و جزء این منابع به اصطلاح کهن محسوب میشود تنها بیان میکند که هوشتانه نامی در میان مغان بوده و این نام بر روی یکی از نخستین افراد مغان بوده است و یک کلمه هم در سخنان وی نیست که بتوان دانشمند و یا حتی خاص و غیر معمولی بودن هوشتانه را از آن برداشت کرد.
مشکل ما با آقایان باستان پرست این است که میگویند در منابع کهن هوشتانه جادوگر نیست اما نمیگویند دقیقا در کدام یک از این منابع کهن هوشتانه دانشمند بوده است؟ اسمیت در ایرانیکا تمام این سخنان پیرامون هوشتانه را افسانه میخواند و در نتیجه وی یک فرد عادی بیشتر نبوده است [بر فرض قبول وجود داشتنش]. برای دانشمند خواندن هوشتانه و اینکه دموکریت و فیثاغورث و ... نزد او چیزی یاد گرفته اند تنها میتوان از سخن پلینی بهره برد که پلینی هم درباره وی میگوید:
تو ای استانس، تمام قوانین مرسوم و استاندارد بشر را پایمال و نقض کردی، تو مخترع و مبدع این وحشی گری و هیولا صفتی هستی که انسانها اعضای بدن یکدیگر را بخورند. یقیناً بشر نام تو را به خاطر این بدعت کثیف از یاد نخواهد برد.
The Natural History, Pliny the Elder, John Bostock, M.D., F.R.S. H.T. Riley, Esq., B.A. London. Taylor and Francis, Red Lion Court, Fleet Street. 1855, Book XXVIII , Chapter 2. (زحمت متن کتاب پلینی را دوست گرامی مان آقای شادفر کشیده اند)
و)
آذرباد مهراسپندان
وی را مؤلف خرده اوستا دانسته اند، یعنی یک قسمت از اوستا که از قضا بدون هیچگونه سندی سخنانی را به زرتشت و اهورامزدا نسبت داده است. پس مشخص میشود که با یک دروغگو طرف هستیم.
میگویند که وی برای اثبات درستی مطالب خرده اوستا و انطباقش با دیگر بخشهای اوستا "ور گرم" انجام داد یعنی روی گداخته بر سینهاش ریخته شد و چون او را نسوزانید و بدو آسیبی نرسانید، راستی گفتار او مشخص و دروغهایش با نام خرده اوستا پذیرفته شد!!. اینکه این انسان را دانشمند نامیدند بنابراین باید هرکسی را که ادعاهای پوچ و بیهوده کرده و از قضا شایعاتی پوچ تر و بیهوده تر هم پشت سرش راه افتاد دانشمند است!!.
جدای از اینها ما نمیدانیم خرده اوستا چه چیزی دارد که باید صاحبش را نه کلاهبردار و جاعلی به تمام معنا که دانشمند بنامیم؟. اوراد سی روزه که برای روزهای ماه بوده و هر روزش به نام خدایی بوده است در خرده اوستاست، این یعنی صاحب خرده اوستا یک خرافی چندگانه پرست هم تشریف داشته اند!! در رابطه با این سی خدا برای سی روز ماه در آیین زرتشت پروفسور کریستین سن میگوید:
در خاتمه این شرح مختصری که از دیانت رسمی ساسانیان نگاشتیم، لازم است که رأی صائب و مهم نیبرگ را ذکر کنیم، ماه زردشتیان سی روز داشته و هر روزی به نام خدایی بوده است. (ترجمه ایران در زمان ساسانیان، نسخه ویراستاری شده، صفحه 113)
گفته نیبرگ که خود از دانشمندان به نام این حوزه بوده است، به انضمام تأیید کامل پروفسور کریستین سن یعنی دیگر میتوان به این گفته وقتی هیچ سند معتبری بر خلاف آن نیست خدشه ای وارد ساخت؟.
ز)
آرشیت دانا و بانو ورتا
در صفحات متعدد مجازی هماننده اینجا و اینجا سخن از مرد دانشمندی بنام آرشیت دانا میزنند که نخستین زن فیلسوف دنیا بنام ورتا نیز شاگرد وی بوده است!!. فارغ از عمر بالای صد سالی که برای وی مطرح میشود پا را فراتر گذاشته و میگویند با سقراط و افلاطون و ارسطو که از مشهور ترین دانشمندان عصر باستان بوده اند نیز این فرد مناظره کرده و پیروز شده است!!. ما نتوانستیم هیچ سندی برای این فرد پیدا کنیم افراد مدعی هم سندی ارائه نمیدهند فلذا از اساس دانشمند بودن این چنین شخصیتی بر فرض وجود داشتنش باطل است.
برای بانو ورتا در کتابی سخنانی گفته شده که خبر آنلاین ذیل معرفی آن کتاب به این فرد نیز اشاره میکند [اینجا] اما جدای ازینکه نه کتاب مذکور منبع است که مأخذ محسوب میشود و نه نویسنده اش متخصص این حوزه این کتاب هم منبعی را معرفی نکرده و نتوانستیم به سندی درباره این فرد دست پیدا کنیم و ایضاً این کتاب گویا به نوعی اساساً داستانی است نه پژوهشی یا تاریخی. بنابراین دانشمند بودن این فرد هم بر فرض وجود داشتنش باطل است.
ح)
ستاسپ (یا ساتاسپ)- دوره هخامنشی ( زمان حکومت خشایار شاه 2466-486 ق.م.) دریا نورد و مکتشف
جرج سارتون درباره وی میگوید:
ویکی پدیای فارسی هم به نقل از جورج سارتون [البته کتاب دیگری از وی با عنوان مقدمه ای بر تاریخ علم] ساتاسپ را یکی از اولین کاشفان آفریقای مرکزی میخواند (اینجا و اینجا)!!. طبیعتاًٌ سخن سارتون در دو آثارش وقتی منبع یکیست [هرودوت] نمیتواند متفاوت باشد و بدیهیست همین متنی که ما از وی نقل کردیم مشابهش را در آن کتاب گفته باشد. سه نکته وجود دارد:
اول اینکه چنانچه دیدید برای افرادی همچون آرتاخه یا ستاسپ تنها منبع تاریخ هرودوت است و حال باستان پرستان ما که تا نقدی بواسطه هرودوت از هخامنشیان عنوان میشود از بی اعتباری این کتاب سخن میگویند باید واقف باشند که پس دیگر مطالب این کتاب هم بطریق اولی باطل میشوند. بنابراین ابتدا باید مشخص کنند موضعشان نسبت به تاریخ هرودوت دقیقا چیست، مشخصا نمیشود هرکجا تعریف کرد یا در راستای اباطیل ایشان بنظرشان آمد هرودوت سخنی گفته تأییدش کنند و جای دیگر خیر!!.
دوم اینکه این فرد اولا کاشف نبوده بلکه بعنوان مجازات عمل مجرمانه خودش مجبور به سفر میشود.
سوم اینکه از متن تاریخ هرودوت کشف بخشی از آفریقای مرکزی برداشت نمیشود چون اولاً نمیدانیم آیا قبل از وی فنیقی ها یا مصری ها یا... به آن منطقه سفر کرده باشند یا خیر و ثانیاً در همان زمان فی المثال کارتاژی ها نیز روی به سفری مشابه رفته بودند.
در نتیجه بر فرض که وی کاشف بخشی از آفریقای مرکزی باشد، با توجه به اینکه اصلاً دست خودش هم نبوده این سفر این ملاک دانشمند بودن یک فرد است؟ با این احتساب توریست ها و جهانگردان که به دانشمندی سزاوار ترند!!، حداقل با اختیار خودشان سفر میکنند. بدیهیست دانشمند خواندن این چنین از اساس بی اعتبار است.
بنابراین تنها در ایران زمان هخامنشیان ما نهایتاً و با ارفاق و آوانس دادن، یک شبهه دانشمند ایرانی بنام استانس را میتوانیم ببینیم.
یونان باستان :
1 : Euripides
480 تا 406 قبل از میلاد
ایروپیدیس یا اوریپیدس : از شاعران و نمایش نامه نویسان یونان باستان .
منبع : ویکی پدیای انگلیسی با سند جواب ما را میدهد [ لینکهایی که از ویکی پدیا میگذاریم ، در صورتی است که ویکی پدیا با سند بیان کرده باشد ] :
https://en.wikipedia.org/wiki/Euripides
2 : Phidias
480 الی 430 قبل از میلاد
فیدیاس : پیکرتراش یونان باستان ، وی یک پیکر تراش ساده نبوده است و کارهای بزرگ و مهمی انجام داده است و میتوان وی را یکی از برترین پیکر تراشان دانست :
https://en.wikipedia.org/wiki/Phidias
3 : Euclid
قرن سوم قبل از میلاد
اقلیدس : ریاضی دان مشهور یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Euclid
4 : Herodotus
484 الی 425 قبل از میلاد
هرودوت : نخستین تاریخ نگار یونانی زبان است که بعضاً وی را پدر تاریخ می نامند .
https://en.wikipedia.org/wiki/Herodotus
5 : Xenophon
430 الی 354 قبل از میلاد
گزنفون : فیلسوف و مورخ یونانی .
https://en.wikipedia.org/wiki/Xenophon
6 : Aristophanes
446 الی 386 قبل از میلاد
آریستوفانس : نمایشنامه نویس یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Aristophanes
7 : Pericles
495 الی 429 قبل از میلاد
پریکلیس : سیاستمدار ، ژنرال و سخنور یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Pericles
8 : Socrates
470 الی 399 قبل از میلاد
سقراط : از مشهورترین دانشمندان و فلاسفه یونان باستان و دنیا .
https://en.wikipedia.org/wiki/Socrates
9 : Hippocrates
460 الی 370 قبل از میلاد
بقراط : از دانشمندان مشهور یونان باستان و دنیا .
https://en.wikipedia.org/wiki/Hippocrates
10 : Plato
423 تا 428 الی 347 تا 348 قبل از میلاد
افلاطون : از دانشمندان و فلاسفه مشهور یونان باستان و دنیا .
https://en.wikipedia.org/wiki/Plato
11 : Pythagoras
570 الی 495 قبل از میلاد
فیثاغورث : فیلسوف و ریاضیدان مشهور یونان باستان و البته دنیا .
https://en.wikipedia.org/wiki/Pythagoras
12 : Aeschylus
524 یا 525 الی 456 یا 455 قبل از میلاد
ایسکلس : تراژدی نویس یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Aeschylus
13 : Sophocles
497 یا 496 الی 406 یا 405 قبل از میلاد
سوفوکلس : تراژدی نویس یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Sophocles
14 : Aristotle
384 الی 322 قبل از میلاد
ارسطو : از دانشمندان و فلاسفه مشهور یونان باستان و دنیا .
https://en.wikipedia.org/wiki/Aristotle
15 : Anaximander
610 الی 546 قبل از میلاد
آناکسیماندر : از فلاسفه و دانشمندان یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Anaximander
16 : Anaximenes
585 الی 528 قبل از میلاد
آناکسیمس : از فلاسفه یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Anaximenes_of_Miletus
17 : Parmenides
قرن پنجم و ششم قبل از میلاد
پارمنیدس : از فلاسفه یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Parmenides
18 : Heraclitus
535 الی 475 قبل از میلاد
هراکلیتوس : از فلاسفه یونان باستان .
https://en.wikipedia.org/wiki/Heraclitus
حال، بر فرض محال قبول دانشمند بودن استانس و اینکه آن دو سازنده آبراه در زمان خشایار شاه را هم دانشمند فرض کنیم ( بوبراندا و آرتاخه ) [ که میدانیم نیستند ] اما این 18 نفر که کسانی چون ارسطو و سقراط در آن هستند کجا ، این سه نفر که یک فیلسوف یا ریاضی دان و تاریخ نگار هم در بین آنان نیست کجا . البته برای مشاهیر یونان باستان ، کسان دیگری هم بودند که شاید تعداد تمامشان به بالای 30 نفر میرسید .
باستان ستایان آمده و وجود بناهای بجای مانده از دوره هخامنشی را دال بر وجود مهندسان ایرانی نامیده اند !!!! آنهم بدون هیچ گونه سندی ، اما سه ردیه بر این گفته وارد است:
1 : بندگان خدا از بس نابینا و ناشنوا هستند نمی دانند که وقتی سندی نیست که نشان دهد این کارها تماماً ایرانی بوده و مهندسین ایرانی مسئول آن بوده اند میتواند براحتی کار غیر ایرانیانی همچون بابلی ها و لیدیایی ها و ... باشد که کاملاً هم این حرف معتبر است.
2 : بر فرض وجود مهندس در ایران در زمان هخامنشیان بخاطر این بناها [که البته سندی هم در دست نداریم]، اما فیلسوفش کجاست ؟ ریاضی دانش کجاست ؟ دانشمندش کو ؟ مورخش کو ؟ نویسنده اش کو ؟ حتی یونان باستان سخنور هم دارد اما هماننده سخنور و سیاستمداری چون پریکلیس ما در میان هخامنشیان نداریم . اینها که دیگر هیچ ربطی به بناها و ... ندارند ، پس کجایند این دانشمندان هخامنشی ؟ آنچه که هست این است که اثری از هیچ فیلسوف و ریاضی دان و نویسنده و مورخ و خلاصه دانشمندی در زمان هخامنشیان نیست . جهل باستان ستایان اینجاست که معلوم میشود . تمدن یونان باستان نیز توسط رومی ها به تصرف در آمد لکن دانشمندانش باستانی اش از بین نرفتند چون اصولاً وقوع این چنین چیزی ممکن نیست.
3 : داریوش هخامنشی خود جواب این افراد کذاب را میدهد:
به جز مادها که در بخش کوچکی [آنهم تزئین دیوار و زرگری!! یعنی تزئین کننده دیوار را دانشمند بنامیم و همین الآن به هرکسی که طلاجات را درست میکند بگوییم میدانستی از نظر باستانگراها تو دانشمند هستی؟!] مشارکت داشته اند بقیه کلاً غیر ایرانی بودند؛ به یقین اگر بناهای هخامنشی دال بر وجود دانشمند باشد [که نیست]، دانشمندان بابلی و لیدیایی و مصری و یونانی اند که وجودشان بیان میشود نه ایرانی!! امان از قوم کذاب. نمونه کاخ شوش میتواند به تخت جمشید هم تعمیم داده شود بخصوص وقتی هیچ قرینه ای بر خلاف آن نیست و معماری ها مشابه هم هستند نیز با در نظر داشتن کپی کاری تخت جمشید از آثار آشوری و... قطعاض سازندگانش هم غیر پارسی بوده اند و یک نام پارسی در سندی در دست نداریم اشاره به معمار یا بنا یا سازنده یکی از قسمت های تخت جمشید بخواهد داشته باشد.
به جز برزویه طبیب در زمان ساسانیان هیچ دانشمند دیگری نمی بینیم. برخی سخن از بزرگمهر حکیم زده اند لکن پروفسور کریستین سن در اینباره میگوید:
به احتمال قوی این شخص مشهور و مرموز [بزرگمهر]، که نام او را ملحق به قصه ورود شطرنج به ایران کرده اند، همان برزویه طبیب است.
حتی اگر بزرگمهر همان برزویه هم نباشد [که احتمالش بسیار کم است] باز چیزهایی که به وی نسبت داده اند سندیت نداشته و بعنوان مثال برخی اش از کلیله و دمنه است!! فلذا در این صورت هم اسناد تاریخی وی را دانشمند نشان نمیدهند.
ببینید بی مطالعگی و بی دقتی باستان ستایان را
ممکن است بگویید پس دانشگاه جندی شاپور چکار میکرده است؟ در پاسخ باید بگوییم که اولاً این دانشگاه منحصر در علم پزشکی بوده است و نه هیچ یک از علوم دیگر و ثانیاً مؤسسین و اساتید این دانشگاه تماماً غیر ایرانی بوده اند و در کل زمان تأسیس این دانشگاه تا فتح ایران جست و جو کنید یک نفر پزشک معروف ایرانی فارغ التحصیل از آن نمیتوانید پیدا کنید. بنگرید به چکیده مقاله ای در رابطه با پیشینه دانشگاه جندی شاپور:
یکی از جلوه های بارز تمدن کهن ایران نگاه به دانش پزشکی است که نقطه عطف آن تاسیس و توسعه دانشگاه گندی شاپور در خوزستان بوده است. گندی شاپور، شهری بود که در سال 271 میلادی به دستور شاپور اول ساسانی (241 تا 272) به دست اسرای رومی و یونانی و به مناسبت پیروزی او بر والریانوس (امپراطوز روم) ساخته شد. نیم قرن بعد، شاپور دوم (309 تا 379) گندی شاپور را پایتخت خود قرار داد و بر توسعه همه جانبه آن همت گماشت. او هنگامی که امپراطور روم (زنو) مرکز علمی بزرگ شهر رها را تعطیل کرد دانشمندان نسطوری آن جا را با آغوش باز پذیرفت [دانشمندانی از مسیحیت نسطوری که غیر ایرانی و غیر زرتشتی بودند] و پزشکان آن را به گندی شاپور فرستاد. این مهاجرت در انتقال میراث فرهنگی یونان به گندی شاپور اهمیت به سزایی داشت [در حقیقت این دانشگاه هرچه داشته از میراث فرهنگی یونان بوده است که همین انتقال را نیز بیگانگان مسیحی انجام دادند].
در سال 531 میلادی خسرو انوشیروان (579-531) به سلطنت رسید. او علاقه وافری به علوم و دانشمندان داشت [شاهی که علاقه وافری به علوم و دانشمندان دارد ابتدا نباید حق سواد آموزی را برای عموم مردم آزاد کند؟! نباید دانشگاهی در زمینه نجوم و دیگر علوم تأسیس کند و فقط پزشکی؟] و اهتمام وافری در توسعه مدرسه پزشکی و بیمارستان گندی شاپور به خرج داد. او پزشکان یونانی و رومی را برای آموزش و پژوهش در گندی شاپور دعوت کرد و بروزیه را جهت آموختن طب سنتی هند به آن دیار فرستاد. همچنین او هنگامی که دانشگاه آتن در زمان ژوستیتین (امپراتور روم) تعطیل شد دانشمندان آن را با آغوش باز پذیرفت. در حقیقت میراث فرهنگی خاور و باختر را در گندی شاپور در کنار هم قرار داد. در زمان او تشکیلات منظمی برای امور پزشکی و پزشکان تدوین شد و درجات علمی پزشکان طبقه بندی شد.
در سال 651 میلادی و در اواخر عصر ساسانی شهر گندی شاپور تسلیم سپاه اسلام شد. در سال 148 هجری منصور خلیفه عباسی (158-136 هجری) رییس بیمارستان گندی شاپور (جورجیس ابن بختیشوع) را جهت معالجه خود به بغداد فرا خواند که پس از آن به تدریج با مهاجرت پزشکان به بغداد مدرسه طب و بیمارستان گندی شاپور رو به افول گذشته و تعطیل شد.
پس از 12 قرن فترت، دانشگاه جندی شاپور در سال 1334 شمسی در شهر اهواز مرکز استان خوزستان با تاسیس دو دانشکده، بدوا کشاورزی و سپس پزشکی تجدید حیات نمود. در سال 1348 شمسی بیمارستان آموزشی جندی شاپور آموزش بالینی خود را آغاز نمود. از سال 1365 شمسی این دانشگاه به دانشگاه علوم پزشکی اهواز (دارای 8 دانشکده) و دانشگاه شهید چمران اهواز (دارای 13 دانشکده) تقسیم شد. در سال 1383 شمسی نیز اسم دانشگاه علوم پزشکی اهواز به (دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز) تغییر یافت. (منبع مقاله: بنگرید به اینجا)
ممکن است این سؤال برایتان پیش بیایید که چرا بعنوان مثال در ایران زمان ساسانیان با اینکه چند قرن حکومت پابرجا بوده است اما ما دانشمند و شاعری نمی بینیم اما چند قرن پس از فتح ایران به مرور دانشمندان و شاعران و ... سر بر می آورند؟ پاسخ ما به این سؤال دو بخش دارد:
1- زرتشتیان خط و کتابت را اهریمنی میدانستند و جامعه ایران در آن زمان نوشتاری نبوده است (بنگرید به اینجا و اینجا). بعبارتی، نهایتاً زرتشتیان که قدرت را در ایران ساسانی در دست داشتند حاضر شدند در نهایت صرفاً اوستا را مکتوب کنند و از خط و نگارش فقط در امور سیاسی اجتماعی استفاده شود.
2- جدای از مسئله خط و کتابت، جامعه طبقاتی حاکم بر زرتشتیان حتی پس از فتح ایران نیز به عوام زرتشتی اجازه یادگیری سواد را نمیداد، پروفسور چوکسی (از محققین زرتشتی مشهور این حوزه و استاد دانشگاه ایندیانا) در اینباره میگوید:
سخن پروفسور چوکسی وقتی راستی آزمایی میشود که متوجه میشویم با وجود آنکه اکثریت جامعه ایرانیان را تا چند قرن پس از فتح ایران زرتشتیان تشکیل میداده اند اما دانشمند زرتشتی مشاهده نمیکنیم لکن در میان مسلمانان مشاهیری همچون ابوعلی سینا را مشاهده میکنیم. همچنین لازم به تذکر است که امثال ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی و ... از خانواده های غیر اشراف و موبد و ... بوده اند فلذا اگرهم در زمان ساسانیان بدنیا می آمده اند یقیناً بدلیل عدم امکان سواد آموزی هیچگاه دانشمند نمیشدند.
البته تأکید خود دین مبین اسلام را نیز به علم و علم آموزی را نباید نادیده انگاشت چنانچه در آیین زرتشت تشویقی به علم و علم آموزی مشاهده نمیکنیم.
برای مطالعه بیشتر:
(بی) خردگان جواب دهد: ادعای دروغ با کدامین سند؟!
دروغ بعد از دروغ، پاسخ به پاسخ (بی) خردگان (1)
دروغ بعد از دروغ، پاسخ به پاسخ (بی) خردگان (2)
تفکر و عمل ایرانی: وادادگی در مقابل غرب
سلام دانش شما هم که ویکی پدیایی هستش و سند های که در مورد دوره هخامنشی هست فقط رد کردین و یا گفتین سند ضعیفی هستش شما خودتون مطالعه می کنین که به این مردم میگین مطالعه نمی کنین سازه های دوره هخامنشی رو چیکار می کنی مردمی که تمدن دارن یعنی مدنیت یا همون شهر نشینی پس دانشمند و ادیب و پزشک و معار هم داشتن برای سازه های شهریشون منم از همون ویکی پدیا برای شما مطلب میزارم درمورد معماری چون شهر نشینی در دوره های باستانی نشانه پیشرفت و بزرگی هر امپراطوری بوده