مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

روندو بسوی نابودی!

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در یکی از انیمه های ژاپنی که مربوط به بازی تنیس بود یکی از بازیکنان مشهور تکنیک اسمَشی داشت که از آن با عنوان «破滅への輪舞曲/Hametsu e no Ron-do» یاد میکرد و میتوان به عبارات «روندو بسوی نابودی» یا «روندو در مسیر نابودی» ترجمه اش کرد. وی ابتدا با ضربه خاص خود به دست حریف کاری میکرد راکت تنیس از دستش بیافتد و توپ نیز به سمت زمین او برگردد و سپس با یک ضربه اسمش نهایی در حالیکه راکت هم دست حریف نبوده و توانایی مقابله ندارد امتیازی را که میخواست براحتی از حریف میگرفت. روندو «ロンド/rondo» اشاره به یک تکنیک دارد که بواسطه آن در میان تکرار یک موضوع یا تم یا حرکت اصلی در موسیقی یا رقص یا...، حرکات و تم و... جدید افزوده میشود. میتوان آنرا نوعی قطعه حلقه وار در نظر گرفت. در اینجا تنیسور با دو ضربه مشابه هم از حریف امتیاز میگیرد، یکی راکت را از دست وی می اندازد و مشابه تم فرعی در موسیقی هست و دیگری امتیاز را میگیرد و تم اصلی است. در حالت عادی بازی تنیس با یک ضربه امتیاز گرفته میشود اما در اینجا ضربه اول یک ضربه میانی هست و گرچه امتیاز با یک ضربه [ضربه دوم] گرفته میشود اما نقش مستقیم ضربه اول غیر قابل انکار است و این چیزیست که در امتیاز گرفتن عادی در بازی تنیس مشاهده نمیشود دو ضربه بدین صورت در أخذ امتیاز مؤثر باشند. روندو بسوی نابودی اتفاقی هست که برای جمهوری اسلامی دارد می افتد و دلیلش جدای از کمی باهوش بودن دشمن، حماقت محض سران ارشد این نظام است.

در یادداشت قبلی (نک: از جهل مرکب تا فروپاشی: آفت تحجر در سیاست ایدئولوژی زده!) متذکر شده بودم که اگر جمهوری اسلامی قبل از سقوط مفتضحانه بشار أسد روی به مذاکره با غرب بر سر حضور مستشاری اش و قدرت اثر گذاری که بر بشار أسد دارد آورده بود و به مهملاتی همچون لشکر خدا بودن و اخیراً نماینده خدا بودن دلخوش نمیکرد چنانچه هنوزم میکند (صادق محصولی، دبیرکل جبهه پایداری: ما مأمور شده‌ایم از طرف خداوند که در برابر باطل بایستیم، خبرگزاری انتخاب) میتوانست امتیازی ویژه ای را بگیرد و چه بسا امروز هم مشکل برق و آب به این شدت نبود (بواسطه جذب سرمایه کلان خارجی در ارتقاً و تأسیس نیروگاه های برق آبی یا برق هسته ای و همچنین واردات مواد غذایی و کاهش کشاورزی در داخل کشور و مصرف کلان آب)!؛ چندی پیش در کانال تلگرامی رستاخیز استدلال مشابهی برای توانمندی انرژی هسته ای جمهوری اسلامی مطرح شده بود که خوانش آن خالی از لطف نیست:

جمهوری اسلامی، امتیاز اتمی را که تا چند ماه پیش می‌توانست با بالاترین قیمت به غرب، به‌ویژه به دولت ترامپ بفروشد، در سایه‌ی توهمات قدرت و محاسبات ایدئولوژیک، از دست داد. اکنون، پس از جنگ 12 روزه، برگه‌های اتمی بدون هیچ دستاوردی سوخته‌اند و دیگر چیز زیادی برای چانه‌زنی یا معامله باقی نمانده است. مشابه سرنوشتی که بر سر نفوذ منطقه‌ای ایران نیز آمد؛ سرمایه‌ای که در گذشته می‌شد آن را با امتیازاتی ملموس نقد کرد، امروز نه‌ تنها به مقدار زیادی سوخته، بلکه دیگر اساساً موضوع بحث هیچ طیفی نیست.

نابودی کامل زیرساخت‌های اتمی و اهرم‌های منطقه‌ای، آن‌ هم بدون کسب هیچ امتیازی، عاقلانه‌تر است یا معامله و بهره‌برداری از این برگه‌ها پیش از سوختنشان؟

آن‌هم برنامه‌ای که تاکنون به‌ جز هزینه های مستقیمش، چند صد میلیارد دلار ضرر اقتصادی ناشی از تحریم ها را به کشور تحمیل کرده و دستاورد امنیتی از آن حاصل نگردیده و برق زیادی هم تولید نشده است اینجاست که سخن محمدعلی فروغی در ذهن زنده می‌شود که می‌گوید: «سیاست، هنر ممکنات است؛ نه عرصه‌ی آرزوهای دور و دراز... عقل سیاسی حکم می‌کند در طوفان تحولات، به‌جای مقاومت کور، بادها را شناخت و کشتی کشور را به‌سلامت از میانشان عبور داد!»

امروز به‌وضوح می‌توان درک کرد که اعلام جنگ دولت ایران به آلمان و توافق عدم مخاصمه با شوروی و بریتانیا در دوره‌ی پهلوی و پس از حمله متفقین به ایران (تصمیمی که هنوز هم خیانت خوانده می‌شود)، یکی از واقع‌ گرایانه‌ترین گزینه‌های موجود برای حفظ کشور و مردم، در آن بازه زمانی حساس بوده است.

در آن شرایط، مقاومت بیشتر در برابر دو ابرقدرت نه‌تنها بی‌نتیجه بود، که به نابودی کامل زیرساخت‌ها و به خطر افتادن بیشتر جان هم‌وطنان می‌انجامید. امروز، جمهوری اسلامی در پرتو منطق‌ غیرواقع‌گرایانه و تصمیمات ایدئولوژیک، کشور را به لبه‌ی پرتگاه موجودیت و به بن بست کشانده؛ آن‌ هم در شرایطی که نه برگ زیادی برای بازی مانده، نه اهرمی مهمی برای چانه‌زنی، نه حتی حامی مؤثری در صحنه‌ی جهانی!

https://t.me/RASTAKHIZ_Discussion_Club/183771

اخیراً جناب دکتر علی اکبر صالحی (وزیر امور خارجه سابق و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی ایران) طی مصاحبه خودشان در هفته اول مردادماه 1404 با رسانه سینرژی عبارت در خور توجهی را مربوط به استدلال فوق بیان کردند و گفتند:

خب برجام ما چی دادیم آقای دکتر تو فنی چی دادیم شما بگو، الآن ما چی داریم تو فنی حالا که رفت، حالا همه اون زحماتی که ما کشیدیم واقعاً اونجا رفت ولی زمانی که نرفته بود ما چی داده بودیم؟.

https://www.aparat.com/v/pijhvj4

من البته پیشتر متذکر شده بودم که برجام تبدیل به رؤیای جمهوری اسلامی شده است «برجام، آرزوی بر باد رفته جمهوری اسلامی!» ولی اینجا میخواهم شیوه عملکرد دشمن را شرح بدهم که چگونه از حماقت سران ارشد جمهوری اسلامی استفاده کرده و ایران را به اصطلاح بطور عامیانه به خاک سیاه دارد می نشاند!. این بدیهی هست که اپوزیسیون بتوانند یک حکومت فردای براندازی در این کشور تشکیل دهند لکن اینکه بتوانند تمامیت ارضی را حفظ کنند محتمل نیست و این ضربه آخریست که ایران را به دوران پیشا صفوی برده و اگرچه شر سران جمهوری اسلامی از سر مردم عزیز ایران کم میشود لکن شر آشفتگی نبود حکومت متمرکز مرکزی دامن گیر این کشور خواهد شد. بهیچ روی جمهوری اسلامی حکومت صفویان نیست و نخواستم با آوردن نام این حکومت جفایی در حق شاهان شیعی صفوی مرتکب شوم و این رژیم که ایران را به این ورطه نابودی کشاند بالا برده باشم، صرفاً خواستم با ذکر یک مثال تاریخی آنچه در ذهن دارم را بهتر به مخاطب منتقل کرده باشم.

حکومت شوروی یکی از ابر قدرت های زمان خود بود و مسلماً با حضور در جبهه پیروز جنگ جهانی دوم نیز به مؤفقیت بزرگی در زمینه اقتدار نظامی و سیاسی دست یافته بود اما وقایع بعد از آن پیروزی شوروی را بجایی رساند که تجزیه شد و از آن شوروی مثلاً ابر قدرت چند کشور بعضاً دشمن یکدیگر باقی مانده و برخی شرق گرا هستند و برخی غرب گرا و البته که هیچ یک قدرت شوروی قدیم را ندارند که فی المثل بتواند با همراهی چندین کشور در جنگ سرد علیه غرب فعالیت کند و بالعکس، مورد روسیه گِدای توجه و کمک کشورهای چین و هند هست برای ادامه جنگ با یک کشور که هنوز حمایت تمام قد ناتو را هم ندارد فی المثل قویترین موشک ها یا جنگنده ها را بطور گسترده بر علیه روسیه استفاده کنند و نهایت توان روسیه لفاظی های هسته ای است تا بلکم بواسطه ترس از جنگ هسته ای، ناتو با این کشور وارد درگیری مستقیم نشود!.

بلایی که سر ایران بواسطه حماقت جمهوری اسلامی دارد می آید نیز مشابه مورد شوروی هست. جمهوری اسلامی طی جنگ با رژیم بعث عراق جان سالم بدر برد و کم و بیش بعد از دو سه سال جنگ در همان سال 61 نشان داد حکومتی نیست که صدام بتواند ساقطش کند ولو با کمک تسلیحات چین و شوروی و غرب، بلکه با کمک تسلیحات کره شمالی و لیبی و جان فدایی خیل بزرگی از مردمش میتواند مقاومت خوبی را بر علیه صدام از خود نشان دهد. اما از اول انقلاب تا به الآن با حرکات خزعبل سیاسی از تسخیر سفارت یک کشور دیگر تا شعارهای مرگ بر کشورها و حمایت تسلیحاتی از گروهک های تروریستی و... قدم در راه همان شوروی گذاشت (بعنوان نمونه شوروی در افغانستان حضور نظامی داشت که البته با شکست مفتضحانه ای روبرو شد و در نهایت شوروی مجبور به ترک افغانستان شد مثل مورد سوریه برای جمهوری اسلامی. نک: جنگ شوروی در افغانستان، ویکی پدیای فارسی). شوروی در زمان گورباچف حاضر شد امتیازات محدودی را به غرب بدهد ولی از موضع برابر به غرب نگاه میکرد و حاضر نبود از خطوط قرمز خود کوتاه بیاید، گرچه در نهایت گورباچف توافقی با غرب داشت ولی آن توافق نتوانست وضعیت وخیم اقتصادی را بهبود ببخشد و توافق کامل و جامعی به آن صورت نبود و گورباچف رفت و یلتسین آمد؛ یلتسین تا حد بکار گیری مشاوران آمریکایی هم جلو رفت (مثل جفری ساکس؛ نک: Jeffrey Sachs, en wikipedia) ولی در نهایت سال 2000 میلادی کناره گیری کرد و آن زمان دیگر البته خبری از شوروی نبود و چند سال قبل فروپاشی اتفاق افتاده بود. بعد از یلتسین در دوران اصلاحات مثبت گسترده (دوران یلتسین هم اصلاحات داشت ولی بعضاً تأثیرات منفی داشتند) و روی کار آمدن نخست وزیر یلتسین یعنی ولادیمیر پوتین بعنوان رئیس جمهور از سال 2000 میلادی و... بزرگترین کشور باقی مانده از شوروی یعنی روسیه توانست در سایه عدم وجود تحریم و تعامل با غرب و البته همت داخلی مشابه چین به ابر قدرت تبدیل شود.

چین هم گرچه دو جنگ تریاک با غرب (انگلیس و فرانسه) در دهه های پنجم و ششم قرن نوزدهم میلادی داشت (تاجران انگلیسی در چین تجارت تریاک میکردند و این یکی از علل اصلی وقوع جنگ میان چین و انگلیس شد) لکن بعد از انقلاب و سرنگونی پادشاهی که داشتند (نیمه اول قرن بیستم میلادی) بهیچ روی راه خصومت با غرب را در پیش نگرفته مرگ بر کشورهای غربی سرلوحه ایدئولوژی اش بشود و بالعکس، با رابطه حسنه ای که با اسرائیل و غرب داشتند توانستند ابر قدرت بشوند. غرب در راه ابر قدرت شدن چین و روسیه برای هیچ یک نه تحریم های شدید وضع کرد نه خرابکاری در برنامه هسته ای شان را در پیش گرفت و نه...، بلکه بالعکس، تکنولوژی و صنعت غرب باعث ابر قدرت شدن آنها شد بخصوص در مقوله نظامی [کپی برداری و مهندسی معکوس و...]. اینجا جمهوری اسلامی چیزی نبود جز یک نظام تهدید کننده هر نظمی در دنیا که فقط ایدئولوژی خودش مهم هست و از طرف یک خدای خیالی که گویی با بشریت دشمن است مأمور شده بنابر حکم جهاد ابتدایی انقلاب خودش را بهر شکل و روشی تکثیر کند.

در این راه اصلاً مهم نیست مثلاً حماس به چندین مورد ارتکاب اعمال مجرمانه من جمله تجاوز محکوم شده است (سازمان ملل 5698 مورد تخلف را به نیروهای مسلح و امنیتی اسرائیل، 116 مورد را به گردان‌های عزالدین قسام حماس و 21 مورد را به گردان‌های قدس جهاد...، بی بی سی فارسی) و یا تسلیح حزب الله لبنان مغایر با خواست دولت مشروع و قانونی این کشور است (رئیس‌ جمهور لبنان: مصمم به خلع سلاح حزب‌الله هستیم، وبسایت خبری عصر ایران - تاکید نخست‌وزیر لبنان بر انحصار سلاح در دست دولت، میدل ایست نیوز) و حمایت مردم لبنان را هم ابداً ندارد و بالعکس بواسطه جهالت محض رهبران این حزب هر لحظه ممکن است با ارتکاب یک حماقت لبنان را وارد درگیری با اسرائیل بکنند و یا رژیم بشار أسد در سوریه ماده مخدر تولید میکند یا شورشیان حوثی در یمن این کشور را به تجزیه و نابودی کشانیدند؛ مهم فقط ایدئولوژی امت گرایانه مضحکی هست که باعث میشود ازین کشورها حمایت تمام قد بشود و بیت المال ایران را حرام اینها بکند در حالیکه خودش در تأمین آب و برق مردم کشور درمانده شده است!.

دشمن اسرائیلی از آنطرف البته بیکار ننشسته تا موجودیتش توسط یک نظام نوپای متوهم (توهم ابر قدرت بودن بواسطه حمایت همه جانبه مادی انگارانه خداوند) تهدید شود و اگرچه برخی صهیونیست ها نیز خودشان عقیده های توهمی مشابه جمهوری اسلامی دارند و سعی در دروغ بستن به خدا و... دارند لکن بهرحال موضوع بحث ما اینجا جمهوری اسلامی است. یکی از کانال های تلگرامی مطرح در زمینه مباحث مربوط به میلیتاریسم و بعضاً تحلیل های سیاسی تعبیر جالبی را در اینجا داشته و بیان میدارد:

چرا ایران چین را شریک استراتژیک خود نکرد؟

خیلی از تحلیلگران داخلی وقتی درباره مسائلی همچون عدم الفتح در جنگ 12 روزه صحبت می کنند، بحث چین را به میان می‌آورند و از اشتباهات حاکمیت در عدم برقراری روابط استراتژیک با چین در رقابت خود با آمریکا و اسرائیل سخن می گویند. مثلا گفته می‌شود وقتی اسرائیل با حمایت یک ابرقدرت دارد وارد جنگ می‌شود، ما هم باید یک ابرقدرت را در تیم خود می‌آوردیم. اما آیا واقعا این به ذهن خود حاکمین نرسیده است؟

حلقه مفقوده در همه این تحلیل ها، ایدئولوژی حکومت است. این تحلیلگران فکر می‌کنند در حکومتی که همه مبانی اش ایدئولوژیک است، ناگهان از وسط کار میشود رو به واقع‌گرایی بیاورد.

ایران هربار که به سراغ چین میرود، می بیند که چین هم مثل غرب از او میخواهد کمی «نرمال» باشد تا شراکتی بوجود بیاید. بعد هم می‌بیند که اگر ما میخواستیم نرمال باشیم که اصلا نیازی به چین نداشتیم. در این لحظه است که مبانی ایدئولوژی برجسته میشود و مسئول ایرانی یادش می آید همین الآن هم یک ابرقدرت، یعنی خدا را در تیم خود دارد و نیازی به چین در مقابل اسرائیل و آمریکا ندارد.

https://t.me/jangaavaran1390/112912

روندو به سمت نابودی یعنی لحاظ کردن تحریم ها از دهه هشتاد شمسی؛ همان دهه ای که در نیمه اولش مشخص شد جمهوری اسلامی تأسیسات هسته ای نطنز و فردو و آب سنگین اراک را از دنیا پنهان کرده و در نیمه دوم این دهه بی میلی جمهوری اسلامی به کوتاه آمدن از غنی سازی های قابل توجه و برخی مسائل دیگر طی مذاکرتی که ارزشیونی همچون جلیلی با غرب داشتند و همچنین بعدها بواسطه سرقت اسناد شورآباد و سپس تورقوزآباد که مورد شورآباد حتی توسط یکی از مأمورین امنیتی سابق جمهوری اسلامی نیز تأیید شد مشخص شد جمهوری اسلامی مدت زمانی هم بدنبال ساخت بمب اتم بوده است. آن تحریم ها و ایضاً خرابکاری های سبک در حقیقت ضربه میانی روندو به سمت نابودی بودند.

علی مطهری نماینده سابق مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی نیز طی مصاحبه خود در سال 1401 تأیید میکند که نظام در ابتدا بدنبال بمب اتم بود که این در راستای محتوای اسناد شور آباد و تورقوز آباد و اظهارات مأمور امنیتی سابق این نظام است (طی مصاحبه با انصاف نیوز که در یادداشت «از رنجی که می بریم!» بدان اشاره کردم):

از همان ابتدا که وارد فعالیت هسته‌ای شدیم هدفمان ساخت بمب و تقویت قوای بازدارنده بود، اما نتوانستیم محرمانه بودن این مسئله را حفظ کنیم و گزارش‌های محرمانه توسط گروهک منافقین افشا شد.

https://www.asriran.com/fa/news/836713

اینکه یکی از مقامات آژانس انرژی اتمی سخنان دکتر مطهری را در آن زمان تکذیب کرده پشیزی ارزش ندارد وقتی اسناد شورآباد و تورقوزآباد و مصاحبه یکی از مأمورین امنیتی سابق دال بر صحت اسناد به سرقت رفته را در اختیار داریم در عین اینکه جمهوری اسلامی هیچ استدلالی نداشت مبنی بر کذب بودن آن اسناد جز تکذیبیه های مضحک بدون دلیل و شاهد (مثلاً اثبات اشتباه بودن محتوای یکی از آنها) و بالعکس تحقیقات آژانس و رصد آثار انفجار نوترونی در تورقوزآباد مهر تأییدی بود بر آن اسناد).

در این میان یک کوتاه آمدن موقتی غرب و انعقاد برجام با جمهوری اسلامی که البته برگشتن سریع این نظام به غنی سازی 60 درصد اثبات کرد بهیچ عنوان جلوی این نظام را برای دستیابی به سلاح هسته ای نمیتواند بگیرد [در عین اظهارات متعدد مقامات رژیم جمهوری اسلامی که هر وقت بخواهند میتوانند بمب اتم بسازند و...] وجود داشت و سپس ضربه میانی روندو به سمت نابودی ادامه یافت و خروج آمریکا از برجام کشور را بهمان وضعیت أسفناک اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه شمسی بعدش هدایت کرد. در حقیقت برجام به جمهوری اسلامی تنها به مدت دو سال طعم شیرین تعامل با غرب را نشان داد. بعد از اعمال مبتنی بر حماقت جمهوری اسلامی و بشدت تنش زا کردن منطقه بواسطه حمایت های بی حد از أسد در سوریه و حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین و حوثی ها در یمن در عین بی میلی نشان دادن به مذاکره و تعیین خطوط قرمز متعدد من جمله غنی سازی و عدم مذاکره در حیطه هایی همچون موشک و...، روندو به سبک نابودی باز دوباره ضربه اصلی را وارد ساخت که مشتمل بر ضربه سخت خوردن محور مقاومت و در نهایت جنگ دوازده روزه بود.

تمام اینها نشان داد ضرباتی که وارد شد و راکت تنیس را از دست جمهوری اسلامی خارج ساخت و امتیاز را به نفع غرب گرفت [نابود سازی پدافند هوایی (اتوبان شدن آسمان کشور برای جنگنده های دشمن) و نابود سازی قدرت بالفعل غنی سازی و رسیدن حکومت به جایی که نتواند حتی آب و برق مردم را تأمین کند و...] برای رسیدن به این نقطه بودند یعنی جایی که اگر اسرائیل حمله گسترده دیگری کند جمهوری اسلامی نه پدافند هوایی دارد جنگنده هایش را ساقط کند نه از نظر اقتصادی تحمل شرایط جنگی را دارد چنانچه حتی در شرایط صلح هم درمانده است و نه حمایت مردمی حداکثری را نیز دارد. حال فقط یک دور دیگر راندو بسوی نابودی باقی مانده تا تیر خلاص را بر پیکره این نظام وارد سازد. اصرار بر حق غنی سازی و برخی خطوط قرمز من درآوردی دیگر آنهم از کشوری که ید بیضایی در پنهان کاری هسته ای و دروغ گفتن به دنیا دارد کشور را به این وضعیت کشانید و حال جمهوری اسلامی که تا دیروز میتوانست جای راکت تنیس را به دست دیگر خود انتقال دهد و حالت تهاجمی نسبت به غرب و اسرائیل نگیرد و مشابه چین و روسیه در سکوت و بدون ایدئولوژی ضد نظم جهانی خود پیشرفت کند و ابر قدرت شود، حال دیگر راکت تنیسی در دستش نیست و نه حول محور مقاومت میتواند مذاکره کند چراکه شکست های مفتضحانه ای تحمیل شده بر این محور و بعید است غرب تمایلی داشته باشد و نه حول قدرت اتمی خودش امتیاز خاصی مشابه قبل برای مذاکره دارد.

گرچه غرب هنوز هم برای گرفتن تعهد از جمهوری اسلامی تمایل به مذاکره دارد اما مشابه قبل هم نیست که نامه بنویسد یا جنگ یا مذاکره (عراقچی: وقتی ترامپ ابراز علاقه کرد که با ما مذاکره کند ما هم گفتیم آماده‌ایم برخی آمدند راه حل‌هایی دادند در مذاکرات مثل کنسرسیوم که مطلوب ما نبود ترامپ نامه نوشت که یک گزینه؛ جنگ یا مذاکره؛ ترامپ با این پیشنهاد ما را در سر دو راهی قرار داد که در اینجا رهبری تدبیر انجام دادند که مذاکره می‌کنیم، خبرگزاری انتخاب) بلکه در عمل نشان داد جمهوری اسلامی تنیسور قابلی نیست و با یک ضربه در عمل راکت از دستش می افتد!. جنگ دوازده روزه تمام شد و نه خبری از سلاح پلاسمایی ادعایی بود [مشابه مورد مستعان کرونا یاب!] و نه خبری از شواهد ساقط کردن جنگنده اف سی و پنج شد که گفته بودند حین جنگ نمیشود تصاویرش را منتشر کرد و... [دروغگویی به سبک جمهوری اسلامی] که تمام اینها مهر تأییدی هست بر افتادن راکت از دست تنیسور ما!.

رجز خوانی حین بازی یک چیزی است، وقتی بازی را باختی و ضربات بدی خوردی و چند ده سردارت کشته شدند یک چیز دیگر، اولی برای تقویت روحیه و ترساندن دشمن است و دومی ناله هایی از روی کبر و غرور هنگام سر بریدن محسوب میشود!. من فکر کنم تا قبل از اتمام سال 1404 و چه بسا 2025 تکلیف جمهوری اسلامی روشن شود و یا سوریه سازی ایران در عمل بوقوع بپیوندد یا آنکه جمهوری اسلامی برای اولین بار در تاریخ خود عقلانیتی در سطوح کلان بطرز شگفت آوری انجام داده و ایدئولوژی خود را در پَستو برده تا دیگر باعث فرود آمدن چماق بر سر این کشور نشود. بهرحال روندو به سبک نابودی یعنی یک نوع ریتم تکرار شونده که در عملکرد دشمن دیده میشود هیچ تغییری نداشته و از دهه هشتاد به این طرف قابل مشاهده هست [تحریم - خرابکاری گسترده (جنگ) و سپس دوباره تحریم (بحث فعال سازی اسنپ بک و مکانیسم ماشه و...) و در نهایت تکرار ریتم اصلی یعنی خرابکاری گسترده (جنگ دوباره اسرائیل و جمهوری اسلامی)؛ در میان این تکرار خرابکاری های سبک میتواند قرار بگیرد]. حلقه مفقوده اش جنگی کوتاه برای وارد کردن ضربات سنگین به منظور تکمیل تکرار ضربه خرابکاری بود که امسال بوقوع پیوست چون بنظر خرابکاری های سبک قبلی سرعت افول جمهوری اسلامی را زیاد افزایش نمیدادند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۵/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی