چرایی بهره مندی از مستشرقین در نقد باستانگرایی
بسم الله الرحمن الرحیم
مستشرقین، آلت دست یا راهنمای حقیقت؟!
نو زرتشتیان و باستان پرستان بعضاً به ما ایراد می گیرند که چرا از مستشرقین برای سخنانمان استفاده میکنیم در حالیکه برخی از آنها سخنانی در نقد اسلام آورده اند؟ در پاسخ ما دو جواب به این جماعت میدهیم:
1: نخست آنکه آنجا که روی به این نقد آوردند پاسخشان را علمی و با استناد به منابع دست اول اسلامی و یا سخن دیگر دانشمندان این حوزه میدهیم (بعنوان مثال بنگرید به اینجا) و آنجا نیز که خود مستشرقین سخنی درست و علمی با استناد به دانش و پژوهششان در حوزه ای که تخصص دارند زده اند چرا نباید بدان استدلال کرد؟ فردی مویش را در این راه یعنی ایران باستان و آیین زرتشت سپید کرده است آنوقت بگوییم چون مسلمان نیست و مثلاً فرانسوی است سخنش قبول نیست؟ این اگر نژاد پرستی نیست پس چیست؟. باستانگرایان افراطی و نوزرتشتیان میتوانند سخنان دانشمندان بزرگ این حوزه را با استناد به سخن دانشمند بزرگی هم عرضشان و اسناد باستان شناسی و بدون بیان سخنانی برپایه تعصب و احساس رد کنند که چندین سال است نتوانستند جز توهین و تهمت چیز دیگری بگویند و از این پس هم نخواهند توانست.
2: این جماعت چه بخواهند چه نخواهند مستشرقین بنیان گذاران و سرآمدان حوزه تاریخ ایران و باستان شناسی و آیین زرتشت هستند. گاتها را آنها کشف کردند، اولین ترجمه های اوستا مربوط به آنها بود، دانش پایه اوستا شناسی و ترجمه متون اوستای قدیم و جدید ابداع آنهاست، چه کشف خود کتیبه و چه کشف معنی کتیبه های فارسی باستان و کیتبه های عیلامی و آرامی و ... همگی بدلیل تلاش و پژوهش های آنهاست، رشته ای برای ترجمه کتیبه های عیلامی اصلا در ایران نیست و یا رشته ای که بخواهد بصورت تخصصی خط میخی فارسی باستان را بوسیله آن تدریس کنند، تمام اینها مبدعش مستشرقین بودند، ادامه دهنده اش آنها بودند و هنوز هم که هنوز است مستشرقین بزرگ ترین اساتید این حوزه اند.
اما درباره اسلام چطور؟ بخواهند قرآن ترجمه کنند باید به منابعی همچون مفردات راغب اصفهانی که یک مسلمان بوده رجوع کنند، بخواهند تاریخ اسلام را بیان کنند باید به سراغ تاریخ طبری که نویسنده اش یک مسلمان بوده بروند چون دانش اسلام و قرآن و یا اسلام شناسی و قرآن شناسی را پیامبر این دین پایه گذاری کرد و معصومین (علیهم السلام) و دیگر دانشمندان مسلمان این حوزه برسد تا زمان امثال ابوعلی سینا و ... آنرا بسط و شرح دادند. بنابراین هیچ مستشرقی نمیتواند ادعا کند که وی در یکی از علوم اسلامی مبدع قسمتی از آن بوده و یا کاشف بخش مهمی از آن، بلکه آنچه کرده اند تحلیل بوده است و بس. مثلاً نولدکه آمده و قسمت مربوط به ساسانیان تاریخ طبری را مبنای کار خود قرار داده و کتابی با عنوان «تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان» نوشته است و یا پروفسور کریستین سن در کتاب معروف خود «ایران در زمان ساسانیان» کم از تاریخ طبری و فارسنامه ابن بلخی و ... استفاده نکرده است که نویسندگانش همگی مسلمان بوده اند؛ اما برای ایران باستان مثلاً تاریخ هرودوت و اسناد باستان شناسی مبنایشان میشود که خود مستشرقین آنها را کشف و ترجمه کرده اند و بعبارتی صفر تا صدش مستشرقین بوده اند و کار ایرانیانی همچون رزمجو و بادامچی و غیاث آبادی در این بین، یا تحلیل سخنان آنها بوده و یا ابراز سخنان احساسی!! و کلماتی همچون دانش پایه و پژوهش منصفانه برای آقایان نا آشناست. بنابراین وقتی فردی دانشمند این حوزه است و دانش پایه متعلق به اوست سخنش میشود استناد ما و دلیلی برای بیان حقیقت ایران باستان و آیین زرتشت. البته که سعی بر این بوده از اسناد باستان شناسی هم تا آنجا که میشود استفاده کرد که پستهای وبلاگ هویدای این امر اند.
در پایان جالب است بدانید نظام کیو اس، رتبهبندی موضوعی ویرایش ۲۰۲۱ دانشگاههای جهان را منتشر کرد [اینجا] و نکته در خور توجه این است که در گروه هنرها و علوم انسانی که رشته های «باستان شناسی» ، «تاریخ کلاسیک و باستان» و «تاریخ» زیر مجموعه آن محسوب میشوند دانشگاه های ایران هیچ جایگاهی حتی در پایین ترین رده ها ندارند.
براستی باید اینرا در دهان باستانگرایانی کوبید که میگویند چرا از مستشرقین استفاده میکنیم، هنوز که هنوز است مستشرقین جزء برترین دانشمندان این حوزه محسوب میشوند و هرگونه پیشرفتی در این رشته ها اگر تمامش نباشد، حداقل یک طرف آن یک مستشرق قرار دارد و همچنین در این رتبه بندی نیز رتبه های اول تا سوم را در این گروه از رشته ها دانشگاه های آکسفورد - هاروارد و کمبریج دارا میباشند. اگرچه ایرانیانی بوده اند که تحصیل کرده برخی از دانشگاه های مطرح در این رشته ها باشند لکن اولاً تعدادشان زیاد نیست و ثانیاً هیچ کدام از خود هیچ پژوهش کاملا مستقلی نداشته و هیچ کمکی به این رشته ها نکرده اند مگر بیان سخنان به منظور باستان پرستی و تعصبات افراطی. بعنوان مثال تنها ایرانی که توانایی ترجمه مستقیم کتیبه های ایلامی را دارا بوده و هست دکتر ارفعی میباشد. اگرچه همین ترجمه این کتیبه ها هم مدیون تلاش ها و رمز گشایی های مستشرقین است.