مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

سوره قدر و افرایم سوری

سه شنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چند سال پیش بود که در فضای مجازی ادعا شد اشعار افرایم سوری شبیه به محتوای سوره قدر هستند و چون این فرد مسیحی قبل از پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) میزیسته است بنابراین این سوره کپی برداری از آن اشعار است. خب عموماً مدعیان سندی برای گفته های خود ارائه نمیدادند و کار هم به ویکی پدیای فارسی کشید (اینجا) لکن آنقدر این شبهه گویا قوی نبود که در صفحات مربوطه در ویکی پدیای انگلیسی یعنی صفحه شب قدر و افرایم سوری (اینجا و اینجا) این شبهه مطرح بشود با وجود اینکه در بسیاری از موارد نه تنها ویکی پدیای انگلیسی مرجع ویکی پدیای فارسی هست بلکه کاملترم میباشد. بهرطبع یکی از افرادی که در وبسایت راه راستی کامنت میگذارد کتابی که این شبهه در آن مطرح شده بود را بهمراه لینک دانلود کتاب و نیز صفحه مربوطه در اختیار ما گذاشت و پس از بررسی متن شبهه و اشعار افرایم سوری بیش از پیش به پوچ بودن این شبهه پی بردیم. ابتدا طرح شبهه را از خود کتاب برایتان میگذاریم و سپس متن استخراج شده از کتاب را و در نهایت نقد شبهه را بیان خواهیم کرد:

برای واقف شدن به فاقد سواد علمی بودن نویسنده این بخش از کتاب یعنی گیوم دی و به طبع جهل سرپرست نویسندگان کتاب که یعنی زیر نظر وی نوشته شده یعنی محمد علی امیرمعزی کل مقاله شان را بررسی و نقد میکنیم

 

الف) نویسنده پیرامون مقوله اینکه قرآن در شب قدر در یک شب نازل شده یا نه میگوید (نقد را از صفحه 2121 شروع میکنیم تا برسیم به 2131):

II est question d'une nuit qui est le theatre d'un evenement mys- terieux (v. 1, 'inna 'anzalniihu ft laylati l-qadr, « Nous l'avons fait descendre lors de la nuit d'al-qadr »), dont la nature exacte n'est pas 2122 LE CORAN DES HISTORIENS explicitee, mais dont certaines caracteristiques sont decrites tres allu- sivement. La tradition sunnite, suivie jusqu'a une date recente par la quasi-totalite des chercheurs occidentaux 1, a vu dans cette sourate une reference a la revelation du Coran : « Les mufassirun [exegetes musul- mans] sont unanimement convenus qu'il faut entendre par la : Nous [Dieu] avons fait descendre le Coran durant la nuit d' al-qadr » (Fakhr al-Din al-RazI, Al-Tafs'fr al-kab"ir, vol. 32, p. 27). Selon la tradition shi'ite, il s'agit de la Nuit ou !'Ami de Dieu, appele « le Maitre de l'Ordre » (i.e. surtout !'imam shi'ite), re~oit par inspiration celeste les informations concemant l'annee a venir (Amir-Moezzi, « La Nuit du Qadr » ). Dans le sunnisme, on rapproche alors ce texte de Q 2 : 185 , ou il est question du « mois de Ramadan au cours duquel le Coran est descendu » (shahr Rama{i[m al-ladhT fihii unzila l-Qur'iin). « La nuit du Destin » est ainsi censee faire reference a l 'evenement central et fondateur de l'islam, a savoir la revelation du Coran, et elle est com- memoree chaque annee lors du Ramadan.

ملحد ما گیوم دی در اینکه ماهیت شب قدر چیست تشکیک وارد کرده و در نهایت میگوید نظر اهل سنت [با استناد به تفسیر فخر رازی] و نظر شیعه این است که قرآن نازل شده و در انتها هم به آیه دوم سوره بقره ارجاع میدهد که در آن گفته شده در ماه رمضان قرآن نازل شده است (شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ). اشتباه فاحش نویسنده اینجاست که آیات دوم و سوم سوره دخان را نفهمیده چرا که در آن میخوانیم قرآن در یک شب نازل شده است ( وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ - إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ). مقوله دیگری که باعث میشه باز به فاقد سواد لازم بودن نویسنده و اینکه از قرآن کلمه ای سر در نمی آورد پی ببریم این است که در ادامه میگوید:

Cette interpretation pose une difficulte serieuse. D'apres la tradi- tion musulmane, le Coran a ete revele durant une periode d'une ving- taine d'annees, et non durant une nuit. Pour resoudre ce probleme, les savants musulmans avancent notamment deux explications. La pre- miere affirme que le v. 1 decrit la descente du Coran de la « table bien gardee » (al-lawfl al-maflfa.z ) jusqu'au ciel inferieur (samii' al-dunyii): le Coran aurait ete ensuite revele progressivement a Muhammad par l'ange Gabriel. La seconde soutient que ce verset parle de la premiere revelation, et non de la descente de !'ensemble du Coran.

Les savants occidentaux ont hesite entre ces deux solutions (Lohmann, « Die Nacht al-Qadr », p. 277-278), mais la premiere parait intenable : 'anzala designe l'envoi, ou la descente, de quelque chose ou quelqu'un (comme les anges, voir par exemple Q 3: 124; 17: 95; 19: 64; 25: 25) sur terre - il s'agit du passage du celeste au terrestre, ou du transcendant a l'ici-bas. II est peu probable que ce verbe fasse reference a un evenement purement Celeste et transcendant comme la descente du Coran jusqu' au ciel inferieur. Reste done la seconde hypo- these, dont on verra qu'elle pose, malgre sa plausibilite apparente, divers problemes (sur les difficultes soulevees par les exegeses musul- manes classiques, ainsi que par les di verses interpretations des orienta- listes, voir Dye,« Nuit du Destin», p. 116-125).

Cette sourate a fait l'objet de plusieurs etudes recentes qui en ont renouvele !'interpretation, meme si aucun consensus n'a ete atteint (Luxenberg, « Noel dans le Coran» ; Dye, « Nuit du Destin» ; Sinai, « Sure 97 » ; la discussion dans le QS, p. 426-431 ; Cuypers, Apocalypse, p. 201-206; enfin Beck, Evolution, p. 171-214). Le pre- sent comrnentaire resume et met a jour Dye, « Nuit du Destin» ; pour un etat des lieux des debats actuels, voir Beck, Evolution.

در اینجا میگوید مشکل این است که مسلمانان میگویند قرآن طی بیست و سه سال نازل شد و بعد میگوید در جواب این اشکال عنوان میشود قرآن هم دفعتاً و هم تدریجی نازل شده بوده است ولی سپس با پیش کشیدن منظور و معنی «انزلنا» ادعا میکند که این کلمه فقط به معنای فرو فرستادن چیزی از ماوراء به پایین است بنابراین منظور نه قرآن که فرو فرستادن جبرئیل میباشد. البته نویسنده ما در لابلای متنش ارجاعات مختلفی هم به افراد دیگری میدهد که باید بگوییم اگر ذره ای آن ارجاعات اعتبار داشتند حداقل نویسنده استدلال آن ارجاعات را مطرح میکرد بنابراین صرفاً بر حرافی و سرپوش گذاشتن روی ضعف استدلال خودش این ارجاعات را مطرح کرده است چه آنکه نویسندگان آنها هم دلیل درخوری مطرح نکرده و عین خودش هستند و یک دلیل قابل قبول برای سخن خود ارائه نمیدهند، چرا؟ چون انزلنا اصلا این چنین معنی را فقط نمیدهد بنگرید:

الف) در همان آیه سوره دخان به صراحت برای قرآن از انزلنا استفاده و آن انزلنا هیچ ربطی به فرشته ای که حامل وحی هم بوده نداشته است. درست است که فرشته حامل وحی یعنی جبرئیل هم از جانب خدا مأمور به ابلاغ پیام بوده لکن این پیام خداست که نازل میشود و فرشته صرفاً واسطه است بنابراین بر اساس آیات دخان و قدر انزلنا به قرآن برمیگردد که مقوله ایست بدیهی ولی خب نویسنده از عمد یا غیر عمد نخواسته این حقیقت را متوجه بشود.

ب) در آیات متعددى از قرآن مجید، به جمله «أَنْزَلْنا»؛ «فرو فرستادیم» برخورد مى کنیم که ظاهراً، با مفهوم فرستادن از طرف بالا به سمت پائین، سازش ندارد، مانند آیه 26 سوره «اعراف»؛ زیرا خداوند در این آیه مى فرماید: «لباسى براى شما فرو فرستادیم که اندام شما را مى پوشاند».
در حالى که مى دانیم: لباس یا از پشم حیوانات گرفته مى شود، و یا از مواد گیاهى و مانند اینها که همه از زمین است.

در سوره «زمر» آیه 6 نیز مى خوانیم: «وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج»؛ (براى شما هشت زوج از چهار پایان فرو فرستاد).

و در سوره «حدید» آیه 25 مى خوانیم: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ...»؛ (آهن را فرو فرستادیم...).

بسیارى از مفسران، اصرار دارند: این گونه آیات را به معنى نزول مکانى، یعنى از طرف بالا به پائین، تفسیر کنند مثلاً بگویند چون آب باران از بالا به زمین نازل مى شود، و گیاهان و حیوانات از آن سیراب مى گردند، بنابراین، مواد لباس ها به یک معنى از آسمان به زمین فرستاده شده است.
در مورد آهن نیز سنگ هاى عظیم آسمانى که ترکیبات آهن در آن وجود داشته به سوى زمین جذب شده است.
ولى با توجه به این که نزول گاهى به معنى نزول مقامى آمده، و در استعمالات روزانه نیز، زیاد به کار مى رود مثلاً مى گویند: از طرف مقام بالا چنین دستورى صادر شده و یا مى گوئیم: «رَفَعْتُ شَکْواىَ إِلَى الْقاضِى»؛ (شکایتم را به سوى قاضى بالا بردم) هیچ لزومى ندارد که ما اصرار بر تفسیر این آیات به نزول مکانى داشته باشیم.

و از آنجا که نعمت هاى پروردگار از طرف مقام والاى ربوبیت به بندگان ارزانى شده، تعبیر به نزول در آن، کاملاً مفهوم و قابل درک است.
نظیر این موضوع، در الفاظ اشاره به قریب و بعید نیز دیده مى شود که گاهى یک موضوع مهم که از نظر مکانى در دسترس ما است، ولى از نظر مقامى بسیار بلندپایه است، با «اسم اشاره بعید» از آن تعبیر مى کنیم.
مثلاً در فارسى مى گوئیم: به آن جناب چنین معروض مى دارم، با این که طرف نزدیک ما نشسته است و در قرآن مجید مى خوانیم: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ»؛ (آن کتاب پر عظمت و بلندپایه [یعنى قرآن] جاى شک و تردیدى ندارد). +

بنابراین اینکه نویسنده میگوید انزلنا یعنی چیزی از آسمان به زمین یا از ماوراء به پایین بیاید «anzala designe l'envoi, ou la descente, de quelque chose ou quelqu'un comme les anges sur terre - il s'agit du passage du celeste au terrestre, ou du transcendant a l'ici-bas.» کذب محض بوده چون این یکی از معانی انزلنا است و این اشتباه ناشی از عدم دانش نویسنده در زمینه صرف و نحو عربیست و همین که قرآن کلام خدا برای بشر باشد میتواند مشابه آهن برای بشر یا چهارپایان برای بشر از آن تعبیر به انزلنا بشود چون برای بشر خلق شده و در اینجا قرآن برای بشر بیان شده است و نیز باز هیچ ربطی به فرشته نداشته و منظور از انزلنا خود قرآن است. فرشته یک واسطه بوده و ذات اقدس الهی هم در آسمان نیست «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» بلکه صرفاً فرشته از جایگاه خود که در آسمان است به سمت زمین آمده تا پیام الهی را ابلاغ کند. اگر قرآن میخواست بگوید جبرئیل را نازل کردیم هیچ گاه نمیگفت شب قدر برترین شب است چون جبرئیل طی بیست و سه سال هر بار برای وحی سراغ نبی مکرم اسلام (ص) می آمد و آنهم انزلنا محسوب میشود (وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ «مریم، 64») ولی کجای اسلام روزهایی که بر پیامبر وحی میشود از هزار شب برتر خوانده شده است؟ بهمین راحتی مشخص میشود استدلال نویسنده کذب محض بوده بنابراین انزلنا در اینجا که اشاره به واقعه ای دارد برای برتر بودن شب قدر مختص کل قرآن است همانطور که در سوره دخان می بینیم قرآن در یک شب نازل شد [البته نویسنده درباره آیه این سوره هم سخن میگوید لکن روی به اباطیل گویی برای بی ربط دادنش می آورد که در ادامه مضحک بودن ادعاهایش را نشان خواهیم داد].

ج) حالا که پی به بطلان این ادعا بردید جالب است بدانید نویسنده همین ادعای پوچ و بی ارزش را مسئله چند تحقیق دیگر معرفی میکند و اشاره میکند حتی اگر اجماعی هم در اینباره نباشد تفسیر باید اصلاح گردد [مراد و مفهوم از انزلنا]: «Cette sourate a fait l'objet de plusieurs etudes recentes qui en ont renouvele !'interpretation, meme si aucun consensus n'a ete atteint» خیلی جالب است، یک آیه قرآن را ندیدند معنا و مفهوم از انزلنا را نمیدانند [ازین برداشت میشود نگاهی هم به تفاسیر متعدد و کتب لغوی و... هم ننداختند] ولی طوطی وار تحقیق منتشر کردند دال بر ادعای کذب خود.

 

ب) نویسنده به نقل از اشاره میکند که گرچه آیه به مقوله میلاد مسیح اشاره نمیکند لکن توسط سرنخی که یکی دیگر از محققین ملحد اسلام ستیز ارائه میدهد بدلیل اشاره آیه به شب و سلام و فرشتگان میتواند مرتبط با میلاد حضرت مسیح (ع) باشد: «Un indice utile pour comprendre le texte est foumi par une remarque de Bell (Tr., p. 669) : « D'une certaine maniere, ce qui est dit ici [de la nuit d' al-Qadr] suggere qu'un recit de la nuit de la Nativite pourrait en etre a l'origine ». Bell ne dit pas que la sourate 97 parle de la nuit de la Nativite, mais que sa phraseologie (la nuit, les anges, la paix) l'evoque.»

الف) مشاهده میکنید؟ وقتی میگوییم اینها فاقد سواد هستند با اینکه عنوان استاد دانشگاه را یدک میکشند بیهوده نیست؟ وقتی میگوییم اینها مرض اسلام ستیزی دارند و نه دغدغه قرآن پژوهشی.

ب) برای سلام ما آنرا بعنوان کلمه ای که در آغاز دیدار بین ملائکه و مؤمنین رد و بدل میشود (وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ «زمر، 73» وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ «هود، 69») و یا خداوند به مؤمنین میگوید (سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ «یس، 58») بعنوان کلمه ای که برای جدایی بیان میشود (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ «زخرف، 89») و یا درود خداوند بر مؤمنین بیان میشود (تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا کَرِیمًا «أحزاب، 44») و نیز درود مؤمنین در بهشت (دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ «یونس، 10» إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا «واقعه، 26» لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا «مریم، 62») همچنین برای نشان دادن ارج و قرب بنده ای نزد خداوند نیز سلام بعنوان درود خدا بر وی عنوان میشود مشابه حضرت مریم (سلام الله علیها) (وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا «مریم، 15») و نیز درود حضرت عیسی (علیه السلام) بر خودش برای نشان دادن مقام بزرگی که دارد (وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «مریم، 33») و یا از سلام برای وارد شدن با سلامت (بدون هیچ مشکلی) یاد شده است (ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ «حجر، 46») و یا سلام عنوانی برای بهشت نیز میشود (لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ «أنعام، 127») یا خداوند خود را سلامت بخش مؤمنین میخواند (هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ «حشر، 23») و در نهایت درود خداوند بر پیامبرانش سلام است که نشان میدهد خدای هستی الله برای نشان دادن بزرگی و ارج ایشان از سلام استفاده میکند (وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ «صافات، 181» قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا «هود، 48») بنابراین وقتی در آیه شب قدر نیز میخوانیم شب تا صبح سلام است هم درود ناشی از بزرگی و جایگاه این شب است همچنین میتواند مشابه کاربری اش برای بیان مکانی که با سلامت در آن داخل میشوند و نیز بهشت که جایگاه سلام است و خداوند که سلامت بخش به مؤمنین است شبی باشد که با مؤمنین با سلامت [همان سلامتی که برای بهشت فی المثل مد نظر است یعنی سلامت به سبب ورود به جایگاهی بزرگ و اینجا سلامت به سبب ورود به شبی بزرگ] بدان وارد میشوند و سلام خداوند بر ایشان است.

نویسنده اگر در حد نیم ساعت وقت میگذاشت و سلام را در قرآن مطالعه میکرد این خزعبلات را هیچ گاه بر زبان نمی آورد چون کاربرد سلام در قرآن کاملاً مشخص و به کرات استفاده شده و چیز جدید یا عجیبی نیست بکار بردنش برای این شب و هیچ ربطی به درود ساده فرستادن ندارد بلکه یک مقوله خاصه برای مسائل بزرگ و مهم است در قرآن وقتی خداوند برای گزاره ای آنرا بیان میکند.

ج) برای شب هم خب نویسنده فاقد سواد نمیدانست پیامبر اکرم (ص) شبها به غار حرا میرفت و نه صبح یا بعد از ظهر و بنابراین طبیعی است قرآن هم در شب قدر نازل شود و این رویه همیشگی پیامبر بوده که شب ها به غار حرا برود و مختص آن شب هم نبوده است. این چیز عجیبی است؟.

د) اما میرسیم به فرشتگان، اولاً نزول ملائکه مختص شب قدر نبوده و فی المثل ما در جنگ بدر هم داریم فرشتگان به کمک مؤمنین آمدند (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُنْزَلِینَ «آل عمران، 124») بنابراین نزول ملائکه که به فرمان خدا بوده است در طی مناسبت ها و وقایع دیگر هم بوده و نشان از مهم بودن و یا بزرگی آن واقعه و یا... است اساساً ربطی به یک مقوله خاص بهیچ وجه ندارد بلکه خواست خدا در عین بزرگ بودن آن موضوع مد نظر است. اما برسیم به این آیه، در این آیه سخن از ملائکه و روح است و آنچنان که از برخی آیات دیگر بر می آید (رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ «غافر، 15» یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا «نحل، 2»  وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ «شوری، 52») مراد ازین روح همان وحی الهی است که بواسطه آن پیامبر به کتاب و ایمان آگاه میشود و البته این یکی از مراتب روح است و مرتبه دیگرش روحی است که منیت من انسان را میسازد (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی «حجر، 29» «سوره صاد، 72»). بنابراین دلیل نزول این ملائکه اولاً این است که وحی الهی در این شب نازل شد که قرآن بطور کامل بود و خود آیه دلیلش را عنوان میکند. در جای دیگری هم البته جبرئیل روح الامین خوانده شده است بدلیل نازل کردن وحی (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ «شعرا، 193») نتیجتاً روح در سوره قدر هر منظوری بدهد ارتباط مستقیمی با وحی الهی دارد که همان قرآن بوده است.

بنظر ما نویسنده چه بسا از عمد این کذبیات را به زبان آورده باشد وگرنه این حجم از تجاهل عجیب است.

 

ج) نویسنده میگوید مشخص نیست سوره مرتبط با آیات قبلی است یا واقعه ای جدید را روایت میکند:

«a- t-on affaire au debut d'un texte ou a un verset qui repond a des deve- loppements anterieurs?»

مسئله اینجاست یک قرینه در تأیید این امر نمیتواند بیان کند و اساساً هیچ روایتی هم در تأییدش نیست لکن باز بر ادعای بی اعتبار خود اصرار میورزد.

 

د) در اینجا نویسنده از سوره دخان هم حرف میزند ولی جالب اینجاست که دلیلی خنده دار را برای قبول نکردن سوره قدر به سوره دخان که گفته بود کتاب مبین را در شبی مبارک نازل کردیم عنوان میکند:

Sinai (« Sure 97 », p. 16, n. 12), comme d'autres auteurs (par exemple Bowering, « Recent Research», p. 78) qui interpretent la sourate 97 en se fondant sur Q 44 : 1-4 (un texte cense pourtant etre posterieur) rapproche le v. 1 de Q 44 : 2-3a : wa-1-kitabi 1-mub'in I 'inna 'anzalnahu fl laylatin mubarakatin, « par le Livre clair ! Nous l'avons envoye durant une nuit benie », faisant done du« Livre clair » (et non, stricto sensu, du Coran) !'antecedent du pronom personnel -hu, et identifiant la« nuit d' al-Qadr » a« une nuit benie », deux inter- pretations qui ne vont en fait nullement de soi (voir Dye, « Nuit du Destin», p. 157-159).

دقت میکنید؟ میگوید چون گفته کتاب مبین و شب مبارک پس ربطی به قدر ندارد و این تطبیق بدیهی نیست!! پس این همه قرآن از شب قدر و بزرگی اش سخن گفت که نشان دهنده مبارک بودن آن است و این همه از عظمت قرآن سخن گفت و مبین بودنش (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ «یس، 69») و نیز مبارک بودن قرآن (هَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ «النعام، 92 و 155» کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ «صاد، 29») برای چه بوده؟ مقوله مبارک بودن اساساً به مکان ها و چیزهای با ارزش و مهم هم اطلاق شده در قرآن (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا «مؤمنون، 29» وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَکًا «سوره قاف، 9») و بنابراین این شب هم که در آن کتابی مبین و مبارک نازل شده خب طبیعتاً مبارک است. نیز برای ارتباط مبارک بودن میتوان به مکانی که از آن خداوند با حضرت موسی (ع) سخن گفت یاد کرد (فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ «قصص، 30») در اینجا هم وحی سخن خداوند است که در یک شب قرآن بطور کامل نازل شده است و بنابراین آن شب نزول هم مشابه همان مکانی که از آن وحی الهی بر موسی کلیم الله (علیه السلام) ابلاغ شد بدیهی است مبارک باشد دیگر البته توجه داشته باشید علت تامه این مبارک بودن [تنها و اصلی ترین علت] این نزول قرآن نیست بلکه آیه یکی از وجوه اهمیت و مهم بودن این شب را نزول قرآن معرفی میکند. حال قراین آیه سوم سوره دخان را بیایید مرور کنیم «کتاب مبینی» که در «شب مبارکی» نازل میشود، جز قرآن چه میتواند باشد؟! بنظر میرسد نویسنده کلمه ای از زبان عربی سر در نمی آورد و چه بسا قرآن را هم اصلاً با این وضعیت سوادی اش نگاه نکرده باشد.

 

ه) نویسنده در معنای قدر بحث میکند لکن یک ارجاع به کتب معتبر در رابطه با مباحث لغوی یا صرف و نحوی قرآن یعنی مفردات راغب یا کشاف زمشخری و... نمیدهد و اطلاعاتش در اینجا بطور کل مأخذ وار است و در نهایت هم میگوید چه عاملی بین تصمیم گیری برای حوادث سال آینده و نزول قرآن و نیز مرتبط بودن نزول قرآن با مفهوم درود است:

On peut en outre s'interroger sur ce que designe l'expression lay/at al-qadr, et sur la signification de qadr, ou qadar

... Ces explications semblent pertinentes d'un point de vue lexicogra- phique, mais elles n'eclairent en rien les details donnes dans la suite de la sourate (Dye, « Nuit du Destin », p. 118-119). Quel est le rapport entre le fait que Dieu decide, durant cette nuit, des evenements de l'an- nee a venir, et la revelation du Coran ? En quel sens la nuit d' al-qadr est-elle meilleure que mille mois ? En quoi le decret divin devrait-il etre facteur de « paix jusqu'a l'aube » (alors qu'il serait plutot source d'inquietude) ? Pourquoi est-ce seulement dans cette sourate que la revelation du Coran est liee a la notion de paix?

اولاً تصمیم گیری نیست و مقدر شدن تقدیر شخص است نه اینکه خدا هرطور بخواهد تصمیم بگیرد چه اتفاقی می افتد چه آنکه این امر منافات دارد با آیات قرآن که خداوند عزت مند و خوار شدن انسان را در گرو اعمال وی بیان کرده است.

ثانیاً تقدیر شخص بر اساس عباداتی که نزد خدا میکند و حاجاتی که میخواهد مشخص میشود (امام صادق (علیه السلام) میفرمایند دعا، قضایا الهى را بر می گرداند، اگر چه محکم شده باشد. از این رو زیاد دعا کن که  کلید هر رحمت و بر آوردن هر حاجت است «شیخ کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران ۱۳۶۵ش، ج ۴، ص ۲۱۶ +»).

ثالثاً نزول قرآن یکی از وجوه بزرگ و مهم بودن این شب است چنانچه در همین سوره نمیخوانیم این شب مبارک است چون قرآن نازل شد بلکه عنوان میشود قرآن در شب مبارکی نازل شد نویسنده ازین نکته به غایت مهم غفلت کرده است و از قراینی مثل نزول ملائکه و روح و... میتوان فهمید این روز بطور کل روز بزرگ و مهمی هست.

رابعاً یکی دیگر از وجوهات این بزرگ بودن هم همین مقدر شدن سرنوشت بواسطه دعا و نیز اعمال انسان است یعنی نه اینکه این مقدر شدن سرنوشت معلول باشد بلکه خود علت است یعنی بالأخره خدا میخواسته یک روزی را برای این امر در سال تعیین کند و آن روز را روزی قرار داد که قرآن نازل میشود و... نتیجتاً روز قدر خوانده شد و ازین حیث هم به موضوع نگاه کنید نه چیز عجیبی است نه ابهامی در آن است لکن نویسنده عمداً یا سهواً از دیدن این مقوله ها غفلت کرده و سعی کرده خواننده را نیز گمراه کند.

خامساً در این سوره ارتباطی با درود «paix در متن نویسنده که معنی اصلی اش صلح و آرامش است لکن درود فرستادن هم معنی میدهد» نیست و توضیح دادیم سلام وقتی از جانب خداوند بیان میشود برای نشان دادن اهمیت و بزرگی و... موضوع است و با درود عادی کاملا متفاوت است ضمن اینکه ما هم میگوییم سلام نهایتاً عرفا سلام درود محسوب شود وگرنه معنایش هیچ ربطی به درود ندارد، اگرم منظور نویسنده از سلام این است که به صلح و آرامش و... برگردد که باز پوچ و بی معنی بوده و برنمیگردد.

سادساً در رابطه با چند معنا بودن کلمه «قدر» هم نه اولین کلمه است نه آخریش که بخواهد باعث سخن سرایی نویسنده و مایه تعجب بودن بحث پیرامون آن بشود مثلاً کلمه مولی از دوست تا سرور را در برمیگیرد و این جزء ویژگی های خیلی از کلمات است.

 

و) نویسنده در ادامه به یکی از توجیهات مضحک نویسنده ای اشاره میکند و آن اینکه شب قدر تقلید مسلمانان از شبی مرتبط با میلاد عیسی مسیح (ع) نزد مسیحیان و عبارات و... ای است که مسیحیان در آن شب بکار میبردند و... که خود نویسنده هم بدلیل عدم وجود سند دال بر وجود این چنین شبی که بخواهد اعمال و یا عباراتی مشابه شب قدر را داشته باشد نزد مسیحیان زمان پیامبر (ص) آنرا رد میکند. همچنین در ادامه به مشابهت مقدر شدن تقدیر در این شب و عید روش هشانا (سال نو یهودیان) اشاره میکند که در آن عید هم یهودیان باور دارند تقدیرات سال آینده آنروز مقدر میشود. گرچه عید هشانا شب نیست و ربطی به نزول کتاب وحی ندارد و برخی تفاوت های اساسی دیگر لکن سؤالی که پیش می آید این است که بر این اساس آیا نویسنده عقیده داشته خدای هستی الله نعوذ بالله حق ندارد شبی را برای تعیین تقدیر بندگان خود مقدر کند که مؤمنین با دعا و عبادت روی به تضرع و خشوع آورده و با اعمال خود در تعیین سرنوشت خود تلاش بکنند؟ بعبارتی با این اوصاف هر روز و شب دیگری در طول سال شب قدر نامیده شد چون یهودیان همچین عقیده ای دارند پس این الهی نیست؟ فارغ ازینکه یهودیت خودش دین الهی تحریف شده است و ممکن است این عقیده که روزی در سال باشد و در آن تقدیر انسان در طول سال مقدر بشود از قسمت الهی آن دین به یادگار مانده لکن تحریف شده باشد.

 

ز) نویسنده سپس به نقل از کریستوف لوکزنبرگ به یکی دیگر از دیدگاه  ها در اینباره پرداخته و به مقوله برگرداندن واژه قدر که حاوی ارتباط با سرنوشت «destin» است در زبان سریانی به «fzelqii» برگردد و از کانال آن بدلیل ارتباطش با «yaldii» یا همان یلدای خودمان در زبان سریانی چون یلدا در زبان سریانی به معنای تولد و زایش بوده سعی دارد بگوید پس این شب هم مرتبط با ولادت حضرت عیسی مسیح (ع)، طالع بینی یا طلوع خورشید و ماه بوده است و سپس برای ارتباط بین اینها میگوید موقعیت ستارگان برای طالع بینی و تعیین سرنوشت مؤثر بوده و سپس به شب یلدا نزد مجوس اشاره میکند و در پاراگراف بعدی به ارتباط بین تولد و سرنوشت در متون مسیحی اشاره و در پاراگراف سوم میگوید این یک ماجراجویی است (برگرداندن به شب میلاد) و در نهایت هم به عدم شواهد کافی اشاره و اینکه توضیح رضایت بخشی در اینباره داده نشده است را بیان میکند:

Une interpretation tres differente de qadr/qadar a ete proposee par Luxenberg ( « Noel dans le Coran » ), qui note un point interessant. Le terme syriaque pour « destin » est fzelqii, dont le sens correspond a l'arabe qadar et qa{i,ii'. Par ailleurs, le Thesaurus Syriacus (1, 1294b) mentionne deux passages dans lesquels fzelqii est combine avec bet yaldii, fzelqii w-bet yaldii signifiant alors « sort(s) (ou destin) et horos- cope(s) », bet yaldii pouvant avoir trois sens : « naissance, en parti- culier la Nativite du Christ, horoscope, lever du soleil ou de la lune» (Thesaurus Syriacus 1, 44a). Le lien entre ces sens est limpide : la position des astres lors de la naissance determine l'horoscope et done la destinee du nouveau-ne. Luxenberg en conclut que qadar fait refe- rence ici a « I' etoile de la naissance, qu' ii sous-entend, et dans le contexte de la sourate 97, a I' etoile de Noel » ( « Noel dans le Coran», p. 127). L'hypothese donne au pronom -hu un referent (Jesus), et lie la sourate a un theme connu - I' etoile de la naissance, que suivent les mages (Mt 2, 2). Luxenberg (ibid., p. 128) rapproche egalement Layla du syriaque lelyii, qui designe la nuit, a la fois comme un phenomene naturel et comme un terme liturgique (abrege de .slotii d-lelyii, « office de la nuit, vigile » ). Laylat al-qadr designerait alors I' evenement de la naissance du Christ, mais aussi sa rememoration et sa celebration par des prieres nocturnes.

Les textes syriaques ou fzelqii est combine avec bet yaldii parlent d'etablir les destins et les themes de naissance et notent que l'homme pieux n'observe ni le sort ni l'horoscope (voir Dye,« Nuit du Destin», p. 140-141). D'autres textes chretiens lient clairement naissance et destin, comme ce passage des Homelies pseudo-clementines : « D'autres ont introduit le destin (£iμapμ£V11), ce qu'on appelle lanais- sance (yEVrnt<;), a l'encontre duquel nul ne peut agir ou patir » (IV: 12, 3). Le destin apparait comme « la part fatale devolue a chacun », part fatale qui est determinee par la position des astres au moment de la naissance (Festugiere, L'Ideal religieux, p. 104, n. 1). C'est cette idee que defend Bardesane d'Edesse (154-222) dans son Livre des Lois et des Nations, ou ii lie le destin (fzelqa) et la naissance ou, plus precisement, l'horoscope (bet yalda), les astres ayant re~u de Dieu le pouvoir d' influencer les funes a leur naissance (Bardesane, Contro IL fatto, p. 166, 190).

II n'est cependantjamais question, dans tous ces textes, de la Nativite proprement dite. II semble done aventureux de penser que l'expression lay/at al-qadar puisse signifier« Nuit de la Nativite ». Luxenberg n'af- firme au demeurant rien de tel : ii dit seulement que lay/at al-qadar signifie « la nuit de l'etoile de la naissance », et qu'il s'agit, implici- tement, de la nuit de Noel. On peut toutefois avoir le sentiment qu'au- cune explication totalement satisfaisante de l'expression (i.e. coherente avec les details du texte, et non speculative) n'a ete donnee. Sur la possibilite que la descente de Jesus puisse se referer a sa nais- sance (et pas seulement a sa conception), voir Dye,« Nuit du Destin», p. 151-153.

این مصداق مواجه بیسوادان غربی با قرآن است، طرف برداشته چون کلمه قدر به سرنوشت مرتبط است و سرنوشت در زبان سریانی که متعلق به مسیحیان بوده به «fzelqii» مرتبط است و این کلمه در متونی همراه با «yaldii» آمده و یلدا به زایش مرتبط است گفته پس شب قدر نزد مسلمانان هم مرتبط با میلاد و زایش و... بوده است!! بیایید برای اعیاد دیگر هم این کار را بکنیم:

چون فعل قربانی کردن در زبان سریانی به فلان کلمه برمیگردد و آن کلمه هم در متونی با یک کلمه دیگر آمده پس عید قربان نزد مسلمانان مرتبط با معنا و مفهوم و متون مرتبط با آن کلمه است!!.

نیز شب یلدا هم به زرتشتیان برنمیگردد بلکه مرتبط با میتراست و میترائیسم هم اتفاقاً کهن تر از مسیحیت است (بنگرید به اینجا) بنابراین هرگونه جشن و... مربوط به این شب بخواهد باستانی بیان شود کهن تر از مسیحیت خواهد بود و بهیچ وجه مسیحی نیست مگر اینکه بگوییم مسیحیت روی میترائیسم تأثیر گذاشته که بی اعتبار است. نتیجتاً جشن یلدا مرتبط با میترائیسم است نه مسیحیت و نه میلاد حضرت مسیح (ع). ازین هم بگذریم اولاً اگر ذره ای شب قدر مرتبط با میلاد حضرت مسیح (ع) بود اتفاقاً بدلیل اهمیت آن حداقل در روایات به این مهم اشاره میشد بخصوص آنکه مقوله ولادت آن حضرت جزء معجزات خداوند هم محسوب میشده است و در ثانی اصلاً مرتبط باشد چه ربطی به مسیحیان دارد؟ مسیحیان که دین خود را تحریف کرده و بر خلاف تقریر قرآن از مسیحیت راستین عمده شان به تثلیث باور دارند و یک انجیل واحد هم ندارند و عقیده به مصلوب شدن آن حضرت دارند و قرآن اینان را مشرک هم خوانده [باور به تثلیث] پس پشیزی میلاد عیسی مسیح (ع) به اینان ربط نداشته و به مقوله اهمیت و بزرگی پیامبران اولولعزم برمیگردد.

نیز خیلی خوب میشد نویسنده در تأیید ادعای کذب خودش سندی ارائه میداد که مسیحیان در همان زمان قبل از پیامبر (ص) و برای شب میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) احیا میگرفته و روی به دعا آورده و نیز آن شب را مرتبط با مقدر شدن اعمال انسان در سال آینده بواسطه اعمال و عبادات خود میدانسته اند، اگر سندی نیست پس کذب گویی از برای چیست؟. شاید گفته شود دسته ای از مسیحیان تا چهل روز منتهی به کریسمس را روزه میگیرند و این شبیه است لکن این هم ادعای کذب دیگری است چون اولاً باید در آن زمان و قبل از ظهور اسلام بیان شود و ثانیاً روزه ایشان کاملاً متفاوت با روزه اسلامی است و ثالثاً روزه آنها با محوریت شب تولد پیامبر است لکن روزه ماه رمضان ربطی به شب قدر ندارد بلکه مرتبط با ماه رمضان است.

 

ح) نویسنده سپس به مقوله برتر بودن شب قدر از هزار ماه پرداخته و سعی دارد روشن سازد چرا برتر است و در اینجا هم ناچار شده روی به تحریف متن بیاورد:

Les chercheurs rapprochent generalement ce verset de Q 70 : 4 (« Les Anges et l'Esprit montent vers Lui en un jour dont la duree est de cinquante mille ans») et Q 32: 5 ( « [Dieu] elabore l'Ordre [envoye1 du ciel sur la terre, puis [l'Ordre] remonte vers lui en un jour,dont la duree est de mille ans de votre comput »).Orce rapprochement n'est pas cqnvaincant : en Q 70 : 4 ; 32 : 5, on compare un jour, du point de vue de Dieu, et cinquante mille ans, ou mille ans, du point de vue des Hommes. Ce soot deux durees qui soot comparees, ou plutot deux rapports differents a une meme duree, selon qu'il s'agit de Dieu ou des Hommes. Rien de tel dans la sourate 97, ou c'est la valeur de la nuit qui est jugee exceptionnelle.

Un passage plus proche se trouve en Ps 84, 11 : « Mieux vaut un jour en tes parvis que mille a ma guise ; Rester au seuil de la maison demon Dieu qu'habiter la tente de l'impie. » lei, c'est la valeur d'un jour qui est comparee a celle de mille jours, mais il s'agit d'un jour quelconque aupres de Dieu, non d'un jour specifique. Le parallelisme avec le Coran reste done limite.

میگوید عموماً پیرامون منظور از برتر بودن نسبت به هزار شب آنرا مرتبط با آیات پنجم سوره سجده و چهارم سوره معارج بیان میکنند [در آن آیات سخن از روز تدبیر نزد خداوند است که میزان آن برای ما هزار سال است (یک روز نزد خدا که هزار سال نزد ماست) و نیز عروج فرشتگان و روح به نزد خداوند در روزی که پنجاه هزار سال [نزد ما] است] و سپس خودش میگوید این ربط صحیح نیست و در پاراگراف بعدی به شباهت بین مزمور هشتاد و چهارم از مزامیر داوود (ع) [از کتب عهد عتیق] بند یازدهم با این قسمت از سوره قدر اشاره میکند، در آن بند و بند قبلش از مزامیر بنابر ترجمه منتشر شده در انجمن کلیمیان تهران (اینجا) میخوانیم:

10. ای خدایی که سپر ما هستی ببین، و به روی ماشیح خود نظر انداز
11. زیرا یک روز در صحن های تو بهتر است از هزار، (روز در جای دگر) و ایستادن بر آستانة خانه خدای خود را بیشتر می‌پسندم، از ساکن شدن در خیمه‌ های اشرار

در اینجا مشاهده میکنید که نویسنده اینکه یک روز در صحن خدا بودن بهتر از هزار روز ایستادن در جایی غیر از آستانه خانه خدا باشد را دال بر شباهت بین برتر بودن شب قدر نه از هزار روز بلکه از هزار ماه دانسته [شب قدر از هزار ماه برتر است نه هزار روز] خب این اگر ناشی از فاقد سواد بودن نویسنده نیست پس چیست؟. ضمن اینکه بر اساس روایات دلیل این برتر بودن مقوله عبادت است یعنی چیزی که نویسنده اصلاً به آن توجه نداشته است (از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ (با این که در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یک شب قدر است). حضرت فرمود: «عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد.» «فروع کافى، ج‌4، ص‌157، ح‌4» +) بنابراین اینجا ارزش صرف شب قدر بهیچ وجه مطرح نیست بلکه ارزش عبادت در آن است نه اینکه شب قدر به تنهایی از هزار ماه برتر باشد بلکه عبادتی که در آن میشود برتر است که این مقوله باز به اهمیت عبادت در این شب برمیگردد نه چیز دیگری.

 

ط) نویسنده دوباره سراغ لوکزنبرگ رفته و تلاش دارد بگوید بر اساس به قول خودش مبانی جدید و نظریه هوشمندانه این ملحد فاقد سواد لازم بجای اینکه «شهر» در این آیه را به «ماه» برگردانیم به بیداری در زبان سریانی برش گردانیم و با بهره گیری از تشابه بیداری و سحر در زبان عربی و سریانی آنرا به «VIGI» برگردانیم و در نتیجه اینکه پیشتر شب قدر را به ستاره تولد و شب میلاد مسیح (ع) مرتبط ساختیم بگوییم پس معنی این آیه میشود اینکه شب میلاد بهتر از هزار «vigi» است:

Peut-etre faut-il reprendre sur de nouvelles bases la lecture meme du v. 3. Luxenberg propose ici une hypothese astucieuse. Au lieu de shahr, « mois », il suggere de lire un calque du syriaque shahrii., qui signifie « veillee » mais a aussi un sens liturgique (« vigile »), comme lelyii.. On pourrait aussi lire sahar, « veillee », avec le sens de« vigile » (dans son usage courant, l'arabe sahar, hormis sa variante sahrii.nfya, n'a pas le sens liturgique de son correspondant syriaque). Le v. 3 serait alors compris ainsi : « La nuit [prise ici dans le sens d' office nocturne] de la Destinee [liee a l' etoile de la naissance = de la Nativite] est plus bene- fique que mille vigi/es » (Luxenberg, « Noel dans le Coran», p. 129).

منظور نویسنده باید «Vigil Mass» یکی از مراسم های مسیحیان باشد (اینجا) این مراسم که نوعی شب زنده داری از غروب تا طلوع آفتاب است و عموماً در شب منتهی به یکشنبه برگذار میشود نه ربطی به شب قدر دارد نه مشابهتی دارد نه اصلاً بحث شب زنده داری و سحر و... چه در زبان سریانی چه در زبان عربی مرتبط با کلمه شهر در زبان عربی است بخواهیم ولو جزء معانی غیر اصلی اش بیان کنیم. نویسنده حداقل یک ارجاع به یک کتاب منبع در زمینه لغات عربی میداد اینطور رسوا نشود. کار از تحریف گذشته به معنی سازی برای لغات عربی رسیده است.

اینکه بگویید در آن مراسم شب زنده داری میکردند و در شب قدر هم میکنند باید عرض شود این شباهت دال بر هیچ چیز نیست چون شب زنده داری مختص اسلام و مسیحیت بهیچ روی نیست باید در قراین اصلی شبیه هستند یا خیر که در اینجا اصلاً این مراسم منحصر در یک ماه سال و دارای آن ارزش شب قدر و... نیست نیز در شب قدر هم رسم نیست از غروب آفتاب إلا تا طلوع آفتاب احیا گرفته شود.

 

ی) حال نویسنده میرود سراغ متن اشعار افرایم سوری و در بیان اولین شباهت میگوید:

Or il existe un passage parallele a Q 97 : 3, tel que le lit Luxenberg. 11 se trouve chez Ephrem (306-373), auteur dont on connait !'influence sur le texte coranique (Andrae, Origines, p. 145-157). On lit, dans ses Madrii.she d-bet yaldii., ou Hymnes sur la Nativite, precisement a propos de la nuit de Noel : « Ne comptons pas notre vigile [shahrii.] comme une vigile ordinaire; C'est une fete dont le salaire depasse cent pour un » (Hymnes sur la Nativite XXI, 2, 1-2). Le Coran parle de mille vigiles, et non de cent, mais l' idee est exactement la meme. La reconstruction du texte proposee par Luxenberg se retrouve done, au moins pour ce verset, dans un texte anterieur, qui appartient a la meme aire culturelle que le Coran, et qui donne l' explication la plus satisfai- sante du v. 3.

در اینجا ادعا میکند که در این اشعار شب زنده داری برای میلاد مسیح [شب میلاد مسیح] بهتر از یکصد شب زنده داری است و قرآن هم از هزاران شب زنده داری [یک شب زنده داری بهتر از هزار شب زنده داری بر اساس ترجمه اش در پاراگراف بالایی!!] سخن میگوید اگرچه دقیقاً مشابه نیستند اما ایده ها یکسان اند!!. من کار ندارم در قرآن هیچ اثری از شب زنده داری نیست بلکه این مربوط به احکام و آداب شب قدر است نیز اینکه شب زنده داری بهیچ وجه در شب قدر برتر از شب زنده داری در هزار شب دیگر نیست بلکه عبادت در آن شب برتر از عبادت در هزار ماه دیگر است که شب قدر نباشند. بنابراین این سخن وی هیچ ربطی به قرآن ندارد چه آنکه اصلاً قرآن کلمه ای در اینباره سخن نگفته و این ملحد بر اساس پیش فرض خودش و ملحد دیگری که بدان ارجاع میدهد جلو رفته که ابطالش را به ثبوت رساندیم.

 

ک) نویسنده سپس میرود سراغ آیه چهارم و میگوید مفسران برای معنی قسمت مرتبط با من کل امر در آیه گیج شده اند و... [البته این بنده خدا مشخص نیست منظورش از مفسران کیست چون یک ارجاع فی المثل ندیدم به مفسران شیعه بدهد، از مأخذ و نه منابع یک چیزی گرفته طوطی وار تکرار میکند، گویا با استفاده از منابع بجای مأخذ حداقل در برخی موارد بیگانه است] سپس میگوید آیه چون اینطور که هست معنا ندارد و طولانی تر از آیات دیگر هست بنظرش اضافه متأخری است و... [بنظر بنده حقیر میرسد این ملحد قرآن را به نوعی چیزی شبیه به شعر فرض کرده هرکجا که بنظرش تازه با اصول شاعری و... منطبق نیست بنظرش مشکلی پدید آمده است. بیچاره اگر آیه طولانی سوره بقره را میدید چه میگفت یا برخی دیگر از آیات طولانی که آیات قبل و بعدشان کوتاهتر هستند و یا آیه ای به آن طولانی در کل سوره وجود ندارد] در نهایت میگوید این برداشت که ملائکه وظیفه شان اجرای اوامر الهی است برداشتی از کتاب مقدس است و بعد هم میگوید اگر بخواهیم این آیه را بر اساس آیات سوره دخان تفسیر کنیم گرچه این برداشت صحیح است اما این تفسیر درست نیست و مرتبط نیستند و حال شروع میکند به ارتباط سازی مد نظر خودش و آسمان ریسمان بافتن همیشگی و پایان آیه را هم مبهم میخواند تا بتواند تفسیر دلخواه خودش را در قالب آن جای دهد:

4-5 Le v. 4, tanazzalu l-malii'ikatu wa-l-ru!,,u fihii bi- 'idhni rabbi- him min kulli 'amr, « les anges et l'Esprit descendent avec la permis- sion de leur Seigneur min kulli 'amr », pose deux problemes : ii ne fait pas sens en I' etat ; ii est beaucoup plus long que les autres versets, et semble etre, au moins en partie, un ajout posterieur.

Commern;ons par la question de la signification du verset (voir Dye, « Nuit du Destin » , p. 132-136). Les interpretes soot visiblement per- plexes, rendant min kulli 'amr par« pour tout ordre » (Blachere), « pour apporter tout ordre » (Khawam), « pour regler toute chose » (Masson), « pour tout decret » (Berque), « en vertu de tout ordre » (Wagtendonk), « [charges] de tout ordre » (Abu-Sahlieh). La preposition min peut en effet etre comprise de plusieurs manieres (« par, en vertu de, parmi, depuis », mais certainement pas « pour » ), et 'amr est un terme notoire- ment polysernique (voir par exemple vol. 2/1, p. 449-450).

Que les anges aient pour tache d'accomplir les ordres divins est une idee biblique bien connue. Mais est-ce vraiment de cela que parle le texte? La tradition musulmane (suivie par plusieurs savants modernes) le pense, car elle interprete ce verset en se fondant sur Q 44 : 4, fihii yufraqu kullu 'amrin !,,akfm (« durant [cette nuit], est dispense tout ordre sage » ), ou le pronom -ha fait reference a « une nuit benie » (Q 44 : 3) que Jes commentateurs identifient a la nuit du Destin. On donne ainsi a Q 97: 4 le sens qu'indique Q 44: 4.

 Si l'on suit le textus receptus, on se trouve alors face a un dilemme. Soit on fait precisement dire a Q 97 : 4 ce que dit Q 44 : 4, et on com- prend que les anges sont charges de mettre en reuvre Jes ordres divins, qu'ils descendent pour accomplir la volonte divine. L'ennui est que cette interpretation s'ecarte de la Lettre du texte et n'a guere de rap- port avec la revelation du Coran (ni avec la commemoration de sa des- cente ). Soit on traduit Q 97 : 4 litteralement, et on se trouve face a un texte qui ne fait pas sens

فارغ ازینکه ما بر اساس خود قرآن به ثبوت رساندیم اتفاقاً منظور آیه سوره دخان شب قدر است لکن اینرا هم کنار بگذاریم نویسنده ما با روایات و... متعددی که بر این امر شب قدر که شب نزول قرآن بوده است و... صحه میگذارند میخواهد چه کند؟ عجبا که اصلاً گویا نمیداند روایت چیست و چه جایگاهی در شناخت و فهم قرآن دارد. غیر از آن اساساً فرشته در اسلام چیست؟ بنده مختار؟ یا یک مخلوق در خدمت امر خالق؟ خب اینجا دیگر جایی برای تحریف و جعل باقی نمی ماند اساساً وطیفه فرشته را متذکر شده که چرا نازل میشود، یک مقوله کاملاً مشخص و روشن.

نویسنده بحث را سپس میبرد سمت «تنزل» در آیه و سعی دارد بگوید کلمه تَنَزَّلُ نیست و تُنَزِّلُ است و نتیجتاً ملائکه «امور» را با خود به پایین می آورند:

Or si la fin de ce verset est si obscure, c'est peut-etre justement parce que le verset n' est pas vu sous le bon angle. On pourrait alors proposer une autre vocalisation, et lire comme Luxenberg : tunazzilu 1-malii'ikatu min ku/li 'amr.

Tout toume autour de la syntaxe de min kul!i. Les interpretes ont spontanement compris min comme une preposition introduisant le groupe nominal kulli 'amr. Cela se comprend d'autant mieux que !'interpolation a sans doute ete faite en prenant Q 16 : 2 pour modele (Dye, « Nuit du Destin», p. 156-157, voir aussi p. 133). Dans ces conditions, ii etait exclu de lire tunazzi/u, qui aurait exige un com- plement d'objet direct, qui est absent du verset. Or !'expression min kulli + nom singulier indefini est un syriacisme (men koll), qui signifie « toutes sortes de ». On la rencontre ailleurs dans le Coran (Q 2 : 164 ; 17: 89; 18: 54; 30: 58; 31: 10; 39: 27). Si, par min kulli 'amr, on comprend « toutes sortes de 'amr », ii ne faut plus lire tanazzalu, mais tunazzilu : ii serait al ors question d' anges qui font descendre toutes sortes de 'amr. Reste a savoir ce qu'il faut entendre par la.

ما هفت قرائت پذیرفته شده برای قرآن نزد مسلمانان حال حاضر دنیا داریم و نویسنده هیچ ارجاعی به اینان نمیدهد و فقط بخاطر اینکه بخواهد بگوید ملائکه اموری را با خود پایین می آورده اند دست به این تحریف آشکار میزند. نیز اینکه میگوید پایان آیه مبهم است در برداشت این فرد جاعل تحریف گر اینطور است در معنای آیه بر اساس صرف و نحو عربی و تفاسیر رایج و روایات که اشاره کردیم کجایش ابهام داشت؟ نویسنده ابتدا با تحریف آیات قبل را دستکاری کرده که بیان کردیم و سپس چون بخاطر دستکاری آیات قبل و ذهن مغشوشش این آیه هم در نظرش به مشکل میخورد پس باید کلمه قرآن را از نظر معنا و مفهوم عوض کند.

در ادامه نویسنده میرود سراغ « من کل» در همین آیه چهارم و میگوید معنای آن «از کل» نیست بلکه «همه نوع» است و اشاره اش به برخی آیات قرآن است که در آن «من کل» بعنوان همه نوع یا همه انواع آمده است (مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ «بقره، 164» «لقمان، 10» مِنْ کُلِّ مَثَلٍ «إسرا، 89» «کهف، 54» «روم، 58» «زمر، 27») البته در اینجا این به ترجمه سوره قدر خللی وارد نمیکند چون اینکه فرشتگان برای هر فرمانی یا همه نوع فرمانی از جانب خداوند نازل شوند فرق اساسی ندارد لکن نویسنده بدلیل همان مقوله «تنزل» میگوید اینجا هم باید من کل به همه نوع ترجمه شود که خب وقتی اساس استدلالش را نشان دادیم بی اعتبار است این هم بطریق اولی بی اعتبار میشود.

حالا منظور از اموری که ملائکه می آورند چیست در نظر این ملحد؟ حدسش هم نمیتوانید بزنید امور را برمیگرداند به سخنرانی و موعظه!!:

On ne peut pas suivre ici Luxenberg, qui affirme que le terme 'amr est un calque du syriaque memrii, et que les anges chantent toutes sortes d' hymnes - memrii signifie en effet « discours, homelie », et non « hymne ». Peut-etre serait-il utile d'aller a nouveau comparer le texte coranique aux Hymnes sur la Nativite d'Ephrem. On a vu, en effet, qu'a Q 97 : 3 (selon la nouvelle lecture) correspondait I' Hymne sur la Nativite XXI, 2, 1-2. Or de quoi parle I'Hymne sur la Nativite XXI. 3, 1-2? Tres exactement de ce dont parle Q 97 : 4, selon la lecture de Luxenberg : « Les anges et les archanges, ce jour-Ia, sont descendus entonner sur terre un nouveau Gloria.» Ephrem fait reference a Le 2,13-14 : « Et soudain se joignit a I' ange une troupe nombreuse de I' ar- mee celeste, qui louait Dieu, en disant : "Gloire a Dieu dans les cieux et paix sur la terre aux hommes de sa complaisance".»

نویسنده میگوید در اینجا از ادعای لوکزنبرگ که امر را بواسطه لغت سریانی «memrii» به سرود برمیگرداند نمیتوانیم پیروی کنیم و چون تطابق آیه سوم سوره قدر را با اشعار افرایم سوری نشان دادیم (منظورش همان شب قدر برتر از هزار ماه و... است که ردش را بیان کردیم) پس باید دید منظور افرایم سوری در اشعارش از سرودهایی که خوانده میشود چه بوده و آنچنان که در اشعار افرایم هم فرشتگان برای خواندن سرود روی زمین می آیند آن سرودها «Gloria» هستند پس منظور از آیه سوره قدر هم همین است [فرشتگان همه نوع امر هایی را که سخن و موعظه مشابه این سوره ها هستند با خود پایین می آورند] و اشعار افرایم در اینجا اشاره به باب دوم انجیل لوقا بندهای 13 و 14 دارد. در انجیل لوقا بندهای شانزدهم الی یازدهم میخوانیم:

11. که امروز برای شما در شهر داود نجات دهنده که مسیح خداوند باشد متولد شد

12. و علامت برای شما اینست که طفلی در قنداقه پیچیده و در اخور خوابیده خواهید یافت

13. در همان حال فوجی از لشکر آسمانی با فرشته حاضر شده خدا را تسبیح کنان میگفتند

14. خدا را در اعلی علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضا مندی باد

15. و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند شبانان با یکدیگر گفتند الآن به بیت لحم برویم و این چیزیرا که واقع شده و خداوند آنرا بما اعلام نموده است ببینیم

16. پس به شتاب رفته مریم و یوسف و آن طفل را در آخور خوابیده یافتند.

الف) در اینجا مشاهده میکنیم که بواسطه ولادت حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) گروهی از ملائکه حاضر شده و خدا را تسبیح میگویند و سپس به آسمان میروند. این مقوله نازل شدن ملائکه علاوه بر مقوله جنگ بدر در قرآن و شب قدر که آیات این دو را بیان کردیم برای مؤمنین هم بیان شده است (إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ «فصلت، 30») الآن بگوییم ایمان آوردن در اسلام یعنی ایمان به ولادت مسیح یا پیروزی در جنگ بدر یعنی تأیید ولادت مسیح که اینجا کسی بخواهد ادعا کند بخاطر نازل شدن ملائکه ادعا کرده پس شب قدر مرتبط با ولادت حضرت عیسی (ع) بوده و یا سوره مرتبط با اشعار افرایم سوری است؟ این سخن یعنی خداوند هیچ حقی ندارد از نازل شدن ملائکه اش به زمین سخن بگوید و اصلاً اجازه اینکار را ندارد چون اگر انجامش دهد میشود مشابه اشعار افرایم سوری!!! ازین ادعا پوچ و مضحک و بی محتواتر دیگر چه میتوان گفت؟ خدای هستی الله برای جنگ بدر برای مؤمنین برای شب قدر و یا هر مقوله دیگری که اراده کند میخواهد گروهی از ملائکه اش را به سمت زمین نازل کند این کجاش ربطی به شباهت و ازین دست اباطیل دارد؟ در متن انجیل لوقا هیچ یک از مقوله های مرتبط با شب قدر مثل نزول وحی و نزول کتاب دین و برتر بودن نسبت به هزار ماه و... وجود خارجی ندارند اصلاً بنابراین هرگونه بیان شباهتی اینجا بین متن انجیل لوقا با شب قدر و به طبع آن اشعار افرایم سوری مشابه بیان شباهت عقاب هارپی با خروس بخاطر پرنده بودن هردو است!.

ب) اینکه ملحدی آمده و میخواهد زبان عربی را با استناد به زبان سریانی ترجمه کند کذب و باطل است، ملحد فاقد سواد نمیفهمد علم لغت «اجتهادی» نیست بلکه «سماعی» است یعنی در منابع معتبر باید دید کلمه به چه معنا و مفهومی نزد اعراب استعمال میشده است نه اینکه بگوید خب میروم سراغ یک زبان دیگر یک مشابه یا حالا هر کلمه ای که دلم خواست پیدا میکنم و میگویم این معنی اش پس اینجا همین است!! ازین پوچ تر و بی اعتبار تر روشی داریم؟ اگر زبانی منسوخ شده باشد این کار معقول بنظر بیاید چون به منابع و... پیرامون آن زبان دسترسی نداریم معانی کلمات را متوجه بشویم ولی نه زبان عربی که منسوخ نشده و منابعش در دسترس هستند. بنابراین نویسنده حقی ندارد از زبان سریانی برای ترجمه زبان عربی بهره بگیرد مگر اینکه آن معنا و مفهوم نزد اعراب برای آن کلمه استعمال بشود ولو در همان زمان نه لزوما در طول زمان تا الآن.

ج) خب ما اثبات کردیم شباهتی بین آیه سوم سوره قدر با اشعار افرایم نیست و نویسنده با پیش فرض قرار دادن آن معنی «امر» در این آیه را بطور کل دگرگون کرده است که با ابطال آن بطریق اولی این فرض کذب نویسنده هم ابطال میشود که این جدای از نقدهایی است که برای این قسمت بیان کردیم.

 

سپس نویسنده دوباره پیرامون «امر» اشاره میکند که وجود آن در انتهای آیه کلید حل مشکل وی است و انتهای ابیات در مقوله سبک و به ویژه قافیه اهمیت دارند [ازین به سبب علم به فاقد سواد بودن نویسنده میگذریم که هیچ کجای قرآن شعر نیست و خود قرآن این مقوله را اصلاً رد میکند و بنابراین قیاس انتهای آیه با سبک و قافیه در شعر مضحک است] و برای حفظ قافیه ویراستار سوره ازین اصطلاح چند منظوره و همه معنایی [منظورش من کل است] استفاده میکند و وسوسه میشویم «امر» را در اینجا به «chose» [چیز] ترجمه کنیم و بنابراین معنی آیه میشود فرشتگان انواع چیزها را پایین بیاورند و چیزها اشاره به چیزهای خوب ماننده برکت یا ستایش دارد. برای درک بهتر تحریف نویسنده بیایید معنی «أمر» را در یکی از معتبر ترین کتب برای معانی کلمات قرآن یعنی مفردات راغب اصفهانی بررسی کنیم:

أمر
الأَمْرُ: الشأن، وجمعه أُمُور، ومصدر أمرته:
إذا کلّفته أن یفعل شیئا، وهو لفظ عام للأفعال والأقوال کلها، وعلى ذلک قوله تعالى: إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ [هود/ 123] ، وقال: قُلْ: إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ، یَقُولُونَ: لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ [آل عمران/ 154] ، أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ [البقرة/ 275] ویقال للإبداع: أمر، نحو: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ [الأعراف/ 54] ، ویختص ذلک بالله تعالى دون الخلائق وقد حمل على ذلک قوله تعالى: وَأَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها [فصلت/ 12] وعلى ذلک حمل الحکماء قوله:
قُلِ: الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی [الإسراء/ 85] أی: من إبداعه، وقوله: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [النحل/ 40] فإشارة إلى إبداعه، وعبّر عنه بأقصر لفظة، وأبلغ ما یتقدّم فیه فیما بیننا بفعل الشیء، وعلى ذلک قوله: وَما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ [القمر/ 50] ، فعبّر عن سرعة إیجاده بأسرع ما یدرکه وهمنا.

 

امر
شأن و کار و جمعش امور است، أمر- مصـدر است و فعلش را ماننـد (أمرته) زمانی بکار میبرند که او را مکّلف کرده باشـی چیزی را انجام دهد، أمر- لفظی است عام برای همه أفعال و أقوال، و در این معنی سخن خدای تعالی است که (إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ «هود، ۱۲۳») و آیه (قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ، یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ «آل عمران، ۱۵۴).
این آیه در باره منافقون است که میفرماید: همه کارها ازسـروری و قضا و قدر، ازخداست اینان آنچه که در دل پنهان داشـته اند بتو اظهار نمیکنند و میگویند ایکاش برای ما هم سهمی وکاری در این امر میبود.
إبداع و سر آغاز کار آفرینش را نیز (أمر) گفته انـد که مخصوص خدای تعالی است و آیه (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ «اعراف، ۵۴») نیز بهمین معنی و مفهوم حمل شده است.

و آیه (وَأَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها «فصلت، 12») (إبداع و آغاز کار آفرینش هر آسمانی را وحی نموده).

حکماء نیز - امر- را در آیه (الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی «إسرا، 85») از إبداع [إبداع یعنی بدون سابقه از چیزی، چیزی را آفریدن و در حقیقت سرآغاز و ایجاد چیزی بدون پیشداشت است -م] خداوند دانسته اند (یعنی روح از آفریده ای بی سابقه خدائی است).

و آیه (إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ «نحل، 40») که اشاره به إبداع خداوند است و با واژه - أمر - که از نظر بلاغت و کمی حروف در آنچه را که قبلاً در معنی انجام چیزی تعبیر کردیم، بلیغ تر است، و نیز این معنی در آیه (وَما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ «قمر، 5») به سرعت ایجاد که وهم و خیال ما آنرا درک نمی کند تعبیر شده است.

 

- المفردات فی غریب القرآن، أبو القاسم الحسین بن محمد المعروف بالراغب الأصفهانى، المحقق صفوان عدنان الداودی، الناشر دار القلم، صفحه 88.

- ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، ترجمه و تحقیق همراه با تفسیر لغوی و ادبی قرآن از غلامرضا خسروی حسینی، ناشر چاپی المکتبه المرتضویه لاحیاء آثار الجعفریه، ناشر دیجیتالی مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، صفحه 200.

 

در معانی «امر» به وضوح می بینید که نه این لاطائلات نویسنده تأیید میشود و نه اصلاً معانی گسترده ای دارد و تنها برداشت همان است که ملائکه به امر خداوند نازل شدند و هیچ معنایی غیر ازین را نمیتوان برای آن آیه بخاطر کلمه «أمر» که آمده است بیان کرد. نویسنده یا باید به منبع معتبری مشابه مفردات راغب ارجاع بدهد یا بر اساس معانی که در منابع مرتبط با لغات زبان عربی و... برای کلمه «أمر» بیان شده دیدگاه خود را موجه سازد نه اینکه از خودش معنا در بیاورد چون دوست دارد هرطور شده با شعر افرایم سوری آیه را تطبیق بدهد.

نویسنده سپس در پاراگراف بعدی ابتدا این فرضیه باطل خود را فرضیه ای اقتصادی میخواند [یعنی فرضیه ای به صرفه است و...] و سپس فرضیه دیگری ارائه داده [قطعاً اگر این فرضیه ولو در نظر خود نویسنده اعتبار بالایی داشت روی به ارائه فرض دیگری نمی آورد] و از زمار در زبان عربی سخن گفته و امر در آیه را به آن برمیگرداند:

Le fait que 'amr apparaisse en fin de verset pourrait etre la clef du probleme. Les fins des versets sont souvent des endroits ou les consi- derations stylistiques jouent un role decisif, notamment en ce qui concerne la rime. Pour conserver la rime en -aCr, le redacteur de la sourate aurait pu employer ce terme assez polysemique, et un peu passe-partout, que l' on serait alors tente de traduire ici par « chose» : l'idee serait que les anges font descendre toutes sortes de choses, sous-entendu, de « bonnes » choses, comme des benedictions ou des louanges, qui peuventjustement s'exprimer dans des chants.

C' est la une hypothese assez economique, mais une autre expli- cation peut etre suggeree (Dye, « Nuit du Destin», p. 137-138). On sait que les termes zmar ou zamar, au sens de « chant », sont attes- tes en arabe (comme tazmfr et mizmiir, « psaume, cantique » ). Ce sont des emprunts au syriaque2, la racine arabe z-m-r relevant de champs lexicaux differents. Lire zmar au lieu de 'amr donnerait un sens convaincant. Une erreur (deliberee ou non) dans la transmission du texte est possible, zmar et 'amr ne differant que par l'initiale.

نکته جالب در انتهای متن نویسنده است که میگوید خطا در انتقال متن چه عمدی و چه غیر عمدی ممکن است و دو کلمه «زمار» و «امر» فقط در ابتدا باهم متفاوت هستند [که یعنی بجای «زمار» «امر» در قرآن آمده است]!!. منظور نویسنده از زمار برگرداندن آن به سرودهای مذهبی یا یک همچین چیزی است که مرتبط با معانی زمار میباشد مشکل اما اینجاست که هیچ روایتی یا هیچ نسخه ای از قرآن طی قرون صدر اسلام تا چندین قرن بعدش در اختیار نداریم که گفته باشد «زمار» در این آیه آمده است. جدای از آن اگر «زمار» می آمد کلاً آیه بی معنا میشد چون در این صورت معنایش میشد ملائکه بخاطر سرودهای مذهبی نازل شدند!! در صورتیکه این چنین چیزی را در قرآن و دین اسلام نداریم اصلاً نتیجتاً باید مشابه کاری که نویسنده ما گیوم دی کرد کل علم لغت زبان عربی و تفسیر قرآن و دین اسلام را از نو به دلخواه مشابه مسیحیت و اشعار افرایم سوری بسازیم تا در آن آمدن ملائکه بخاطر سرود مذهبی خواندن یا... معنا پیداکند. بنظر میرسد این دسته از ملحدین چه فرانسوی شان و چه ایرانی شان [امیرمعزی] دین جدیدی را ابداع کرده و به موازات آن کتاب جدیدی برایش منتشر کردند و بنام قرآن و اسلام آنها را دارند نقد میکنند چون هرکجای سخنانشان را می بینیم تحریف و جعل و کذبیاتی است که جایی در دین اسلام و قرآن و زبان عربی اصلاً ندارد.

 

ل) در دو پاورقی هم به دو نکته اشاره میکند یکی به مقوله صلح با نیروهای شیاطین متون مختلف مسیحی و سعی دارد آنرا مرتبط با این شب نشان دهد [در حالیکه همچنین چیزی اصلاً وجود خارجی ندارد برای شب قدر] و دیگری هم بیان کلمات مختلف مرتبط با تفسیری که کرده است:

1. Voir aussi la discussion de divers textes chretiens sur la paix apportee par cette nuit dans le combat contre les demons et les puissances astrales dans Dye, « Nuit du Destin », p. 144- 149.

2. Voir ~marii. ziimorii, zmirtii, «chant », « hymne », « psaume » ; zmar, « chanter » ; ::.ammar « chanter des psaumes, psalmodier ».

 

تحریفات نویسنده تمام شد و حال میرسیم به جمع بندی اش که تصویر صفحات آخر مقاله و جمع بندی را نیز برای شما قرار میدهیم:

 

On pourrait disserter longtemps sur la maniere la plus pertinente d'expliquer la fin du v. 4. Quoi qu'il en soit, on peut presenter, sous la forme d'un tableau, les paralleles entre le texte coranique et quelques passages de l' Hymne sur la Nativite XXI:

در اینجا نویسنده عنوان میکند که بصورت جدولی تشابهات بین سوره قدر [سه آیه سوم و چهارم و پنجم] و سروده بیست و یکم از سروده های افرایم سوری را ارائه میدهد.

 

La nuit de la Destinee est plus
benefique que mille vigiles.
(Q 97: 3)

Ne comptons pas not re vigile comme une
vigile ordinaire,
C' est une fete dont le salaire depasse
cent pour un !
Fete, oui, qui fait la guerre au sommeil
avec sa vigile,
Fete eloquente qui guerroie contre le
silence avec sa voix,
Revetue de toutes graces, emperiere des
fetes et de toutes joies.
(Hymne sur la Nativite XXI, 2)

اولین شباهت که مرتبط با آیه سوم سوره قدر است در نظر نویسنده این است که شب قدر برتر از هزار شب زنده داری است و در اشعار افرایم سوری هم شب میلاد مسیح برتر از صد شب است.

اثبات کردیم که نه خبری از شب زنده داری در سوره قدر است و نه خبری از برتر بودن شب قدر نسبت به هزار شب ضمن اینکه این اشعار اصلاً اشاره به نسبت صد به یک دارد و اصلاً این مقوله برتر بودن یک روز مهم یا یک انسان یا... نسبت به تعدادی همچون هفتاد یا صد یا هزار مورد از خودش طبیعی است که برای تعریف و نشان دادن بزرگی آن مقوله بکار رود. در نهایت متذکر شدیم این برتر بودن شب قدر نسبت به هزار ماه مرتبط با عبادتی است که در این شب انجام میگیرد نه خود شب! یعنی عبادت در این شب برتر از عبادت در هزار ماه است که شب قدر در آن نباشد [که برای این مورد روایتی را ارائه کردیم] و در این در حالیست که اصلاً این چنین مفهومی در اشعار افرایم سوری وجود ندارد.

 

Les anges y font descendre
toutes sortes de 'amrlvnar
(chants).
(Q 97: 4)

Les anges et !e s archanges, ce jour-la,
Sont descendus entonner sur terre un
nouveau Gloria,
Ils descendent en ce mystere, avec Jes
vigilants dansent de joie,
Au temps de leur doxologie, de
blaspheme (le monde) etait rempli:
Beni soit l'Enfant par qui le monde
retentit de glorieux Alleluias !
(Hymne sur la Nativite XXI, 3)

دومین شباهت این است که در آیه چهارم سوره قدر گفته میشود فرشتگان انواع سرودهای مذهبی را فرود می آورند و در شعر افرایم سوری هم گفته میشود فرشتگان در آن روز [روز میلاد مسیح (ع)] آمدند روی زمین سرود مذهبی بخوانند.

این مورد یکی از مضحک ترین جعل معنی و تحریف آشکار و دخل و تصرف در متن قرآن و علم لغت زبان عربی توسط نویسنده بود تا جایی که وی روی به اجتهاد برای علم لغت هم آورد و معنی جدید استعمال کرد!!. از عوض کردن «تَنَزَّلُ» به «تُنَزِّلُ» تا برگرداندن «من کل أمر» از «کل امور» یا «هر امری» به «همه انواع امور» و برگردان «أمر» به سخنرانی و سروده های مذهبی و... در نهایت هم بیان کردن این ایده که اصلاً در انتهای آیه «زمار» بوده و اشتباه کاتبان بوده که «أمر» آورده شده است!!. این مورد یکی از زنگ تفریح های این کتاب محسوب میشود سرتاسر مطالب طنز و اباطیلی برآمده از فاقد سواد علمی بودن نویسنده.

 

Paix elle est jusqu 'au lever de
l'aube.
(Q 97: 5)

Gloire a Dieu dans !es cieux et paix sur
la terre aux hommes de sa complaisance.
Jubilante, elle a crie: 'Paix ! . la bouche
des Veilleurs.
(Le 2, 13-14 / Hymne sur la Nativite
XXI, IO, l)

آخرین شباهتی هم که عنوان میشود این است که در آیه پنجم عنوان میشود تا سحر سلام است و در شعر خداوند بر ناظران درود میفرستد.

ما نشان دادیم اولاً سلام وقتی از جانب خداوند به گزاره ای اطلاق میشود مرتبط با بزرگی و جایگاه بلند آن است و با درودی که میفرستیم متفاوت است ثانیاً سلام معنی درود بهیچ وجه نمیدهد و بعنوان نوعی درود در قرآن استفاده شده نه اینکه سلام معنی درود بدهد کلمه درود مشخص است در قرآن و «تحیت» میباشد [اگر قرآن منظورش درود بود از تحیت بهره میبرد که شبیه شعر افرایم سوری هم باشد و میگفت خداوند درود میفرستد نه اینکه از سلام بهره ببرد که یک نوع خاص درود آنهم صرفاً در برخی آیات محسوب میشود و در برخی آیات بعنوان درود هم بکار نرفته که در متن مصادیقش را بیان کردیم و ربطی به اشعار افرایم سوری ندارد] و ثالثاً اگر معنی سلام را در اینجا به سلامتی و تهنیت و... ببریم هم باز کاملاً بی ربط با سروده افرایم سوری میشود و رابعاً اصلاً فرض بگیریم خداوند در این آیه میگفت سلام میفرستد بر این شب یا بر مؤمنین در این شب خب این یک گزاره طبیعی است برای بزرگ نشان دادن جایگاه مؤمنین در این شب و اهمیت عبادت در آن مگر قرآن بارها از همین سلام استفاده نکرده است برای درود فرستادن؟ یا ما در زندگی روزمره خود از درود فرستادن بهره نمی بریم مثلاً بگوییم درود بر فلانی بخاطر جایگاهش یا کاری که کرده یا... این یک امر طبیعی و بدیهی است چه ربطی به تشابه دارد؟ بی مطالعگی و عدم دقت تا چه حد؟!.

 

Les paralleles, phraseologiques et thematiques, entre la siirat al-qadr et les Hymnes sur la Nativite d'Ephrem, notamment l'Hymne XXI, sont trop massifs pour etre dus au hasard (1) :

در اینجا عنوان میشود شباهت ها بیش از آنی هستند که تصادفی بنظر بیایند.

این قسمت ما را یاد مثل «خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی» انداخت، ملحدین [نویسنده این مقاله و سرپرست نویسندگان کتاب و... خودشان میبرند و میدوزند و معنای جدید در می آورند و تحریف میکنند و جعل میکنند و... بعد نویسنده مقاله با خودش میگوید چقدر تشابهات زیاد شد و بعید است تصادفی باشد!!. کار از افسوس خوردن به فاقد سوادی و حال نویسنده هم گویا گذشته است.

 

1: Cuypers (Apocalypse, p. 204-205) rapproche la sourate 97 de Sagesse de Salomon 18, 14-15, et Testament de Judah 24, 1-4, mais les points communs restent beaucoup plus limites (Sagesse de Salomon 18, 14-15 est enrevanche beaucoup plus proche de Q 44: 1-4).

در این پاورقی به ارجاعی اشاره میکند که سعی کرده سوره قدر را دارای شباهت با حکمت سلیمان و عهد یهودا [یکی از عهود عهد مشایخ دوازده گانه] بیان کند ولی نویسنده میگوید شباهت ها ناچیز است.

در اینجا هم می بینیم بین ملحدین اختلاف افتاده و هریک سعی میکنند دروغ خود را به کرسی بنشانند.

 

on peut done penser que le redac- teur de la siirat al-qadr connaissait, directement ou indirectement, les Hymnes d'Ephrem, qui ont joue un role determinant dans la composition de la sourate (meme si la christologie coranique est fort differente de celle d'Ephrem). Doit-on en conclure que la sourate 97, dans saver- sion originelle, parle de Jesus, ou doit-on se limiter a dire que le Coran emploie ici la phraseologie chretienne sur l'Incarnation pour parler de la revelation et de la guidance divines (Reynolds, dans QS, p. 429) ? La reponse a cette question depend en grande partie des premisses methodologiques que l'on adopte, et qui ont trait au degre de cohe- rence et d'unite que l'on accorde au corpus coranique (voir Stefanidis, dans QS, p. 430). Si on suppose que ce corpus n'est pas un ensemble  detraditions deconnectees, et que }'interpretation du Coran doit en prio- rite se faire en se fondant sur d'autres passages coraniques, on choisira alors la seconde solution 2, comme Cuypers, qui affirme meme que la sourate 98 eclaire divers aspects de la sourate 97 (Apocalypse, p. 212): ainsi, Q 98 : 5 (« et qu' il leur eut ete ordonne (' umirii) d' adorer seulement Dieu ... ») expliquerait le min kulli 'amr de Q 97 : 4. C' est la une approche anhistorique, qui fait bon marche de la difference entre Sitz im Leben et Sitz im Buch1. En revanche, si on reconna1t que le Coran fonctionne comme un palimpseste (voir Segovia, «Thematic and Structural Affinities», p. 235-239), arrangeant, retravaillant et reinterpretant des textes preexistants, et que ce processus fonctionne a l'interieur meme de la genese du corpus coranique2, alors l'idee selon laquelle la version originelle de la sourate 97 parlerait bel et bien de Jesus sera davantage prise au serieux (le fait que le texte paraisse assez deconnecte du reste du corpus n' est pas unique - voir la sourate 106) : on n'aurait pas affaire a l'islarnisation, selon une phraseologie chre- tienne, d'une fete ( « polytheiste ») preislamique, mais a l'islami- sation d'un texte chretien preislamique. Cela ne nie pas la creativite des auteurs du Coran, mais la situe, dans ce cas, plutot au niveau des redacteurs/editeurs que du ou des compositeur(s).

در اینجا هم نویسنده عنوان میکند ویراستار سوره قدر بطور غیر مستقیم یا مستقیم از سروده های افرایم سوری اطلاع داشته که این سروده ها نقش تعیین کننده ای را در ترکیب سوره داشتند حتی اگر مسیح شناسی قرآن متفاوت از مسیح شناسی افرایم سوری باشد [منظور عیسی مسیح در قرآن و مقوله هایی مثل تثلیث است]. سپس عنوان میکند که آیا باید نتیجه بگیریم که سوره قدر در نسخه اصلی خود از عیسی مسیح سخن میگوید یا اینکه بگوییم قرآن از این سروده های مسیحی برای صحبت از وحی و هدایت الهی استفاده کرده است؟. سپس نویسنده میگوید این بستگی به مقدمات فرد دارد و اگر فرض کنیم قرآن مجموعه ای از روایات منفصل نیست و تفسیر قرآن با قرآن باید در اولویت قرار بگیرد باید بگوییم سوره بینه سوره قدر را توضیح میدهد و «من کل امر» در آیه چهارم سوره قدر به آیه پنجم سوره بینه برمیگردد که عنوان میکند امر به پرستش خدا میشود (وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ) و سپس نویسنده میگوید این یک رویکرد غیر تاریخی و کم اعتبار برای «Sitz im Leben» [یعنی زمینه ای که یک متن در آن ایجاد شده است مثل محیط اجتماعی و قومی و فرهنگی] و «Sitz im Buch» [زمینه ادبی بزرگتر یک متن ادبی] است.

ما اصلاً مقوله باطل تثلیث و بیان حقیقت راجع به حضرت عیسی مسیح (ع) توسط قرآن را هم بگذاریم کنار و اینکه اینجا هم نویسنده فرض های کذب خودش را صحیح در نظر گرفته مبنی بر تشابهات کنار بگذاریم اما اینرا که اساساً قرآن هیچ دلیلی نداشت بخواهد از اشعار یک شاعر ناشناس نزد اعراب جاهلی بهره ببرد و اینکه برای تشابه میتوانست از لغات خیلی بهتری که معنای مرتبط تری بدهند استفاده کند نمیتوانیم نادیده بگیریم و اوج جهل نویسنده را در اینجا مشاهده میکنیم. اینی هم که ادعا کرده است تفسیر قرآن به قرآن غیر تاریخی و کم اعتبار است بخاطر پیش فرض وحیانی ندانستن قرآن میباشد یعنی با این فرض رفته که خب قرآن وحیانی نیست پس زمینه ادبی متن های دیگر مورد استفاده نویسندگان و وضعیت اجتماعی و... باید در پیدایش متن تأثیر مستقیم داشته باشند و خب این طرز استدلال باطل است چون ابتدا یا باید پیش فرض به ثبوت برسد یا در ابتدای متن بگوید من با این پیش فرض چهارچوب استدلالی خود را می چینم.

 

در ادامه نویسنده میگوید اگر تشخیص دهیم که قرآن شبیه به یک پالیمپسست [صفحه ای متن دار که خراشیده یا شسته میشود و روی آن دوباره متن مینویسند] عمل میکند و تفسیر و بازنگری مجدد متون از قبل موجود را انجام میدهد و این فرآیند در چهارچوب خود قرآن عمل میکند پس این ایده که سوره قدر از حضرت عیسی (ع) صحبت میکند جدی تر گرفته خواهد شد و این واقعیت که سوره کاملاً نسبت به بقیه مجموعه جدا و بی ربط باشد مقوله مختص به این سوره نبوده و سوره قریش نیز همینگونه است.

نویسنده نتوانسته یک مورد را به ثبوت برساند راجع به تشبیهش به پالیمپسست بعد میگوید اگر تشخیص دادیم اینطور میشود. جدای ازین مورد هیچ سوره ای در قرآن بی ربط به کل قرآن نیست و اتفاقاً برای معنی خیلی از کلماتش از آیات دیگر بهره برده میشود [مثل مقوله «سلام» در همین سوره قدر که در این پست با استناد به آیات دیگر منظور از آنرا بیان کردیم و یا «روح» که آن نیز همینگونه بود] و نیز مقوله بعدی و مهم سنت معصوم (ع) است که حتی اگر سنت پیامبر (ص) را به تنهایی در نظر بگیریم باز نویسنده اصلاً آنرا برای تفسیر قرآن در نظر نگرفته و این مقوله اوج بی اعتباری رویکرد و شیوه ملحدین فرانسوی را نشان میدهد چرا که حاوی این مهم میباشد این افراد جدای از فرض وحیانی نبودن و پالیمپسست بودن با فرض حالا بی اعتبار بودن روایات یا عدم وجود پیامبر (ص) یا... روی به بررسی قرآن آورده اند و مگر میشود کتابی را بدون در نظر گرفتن سخنان [= روایات] فردی که آن کتاب را آورده بررسی کرد؟. از تمام اینها هم که بگذریم باز روز یا شب روز میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) هیچ جایگاهی در هیچ کجای دین اسلام نداشته [یعنی نه تنها قرآن بلکه روایات و سنت و رفتار صحابه و علما و... دال بر لحاظ کردن عیدی مذهبی یا... برای این روز] و بنا بود سخن نویسنده درست باشد در وهله اول حداقل یک اشاره مستقیمی به حضرت عیسی (ع) در این آیات باید میشد فارغ ازینکه حتی اشاره غیر مستقیم هم نشده بود و ملحدین مجبور شدند علم لغات را تحریف کنند که توضیح دادیم.

نویسنده در نهایت میگوید که ما با اسلامی کردن یک جشن و مراسم پیش از اسلام سر و کار نداریم بلکه با اسلامی کردن یک متن مسیحی پیش از اسلام سر و کار داریم و این امر خلاقیت نویسندگان قرآن را انکار نمیکند بلکه آنها را در این مورد بیشتر در سطح ویراستاران قرار میدهد تا آهنگسازها.

اینکه نویسنده گفته است «نویسندگان» هم بی اعتبار است چه آنکه قاطبه روایات پیرامون قرآن ولو برخورد کفار با پیامبر (ص) همگی اشاره دارند که قرآن از جانب یک نفر آورده شده و سخنان کفار مبنی بر اینکه فرد دیگری قرآن را به پیامبر گفته است یا... باز دال بر وجود نویسندگان نبوده و این یعنی کفار زمان پیامبر نفهمیدند که دشمن حی و حاضر در زمان حیات ایشان بودند اما نویسنده ما بعد از چهارده قرن فهمیده نویسندگانی قرآن را نوشتند آنهم به سرپرستی لابد پیامبر اسلام (ص) که اصلا نه ادیب بود نه عالم نه بدنبال مطالعه کتب مسیحیون و... که یک چوپان و تاجر کاروان همسرش بود.

 

1. Par Sitz im Leben(« situation dans la vie»), on designe l'ancrage d'un texte, c'est-a-dire a la fois son genre litteraire et la situation socioculturelle concrete dans et pour laquelle ce texte a ete produit et est utilise (contexte cultuel, juridique, familial, pedagogique, de joule oratoire, etc .). Par Sitz im Buch (« situation dans le livre »),on designe l'ancrage du recit au sein d'un contexte litteraire plus large, en !'occurrence. ici, au sein de telle ou telle sourate, et plus generalement au sein du corpus coranique.

در این پاورقی نویسنده میگوید هم زمینه ادبی برای این سوره قدر را بیان میکند و هم زمینه وضعیت اجتماعی فرهنگی که این سوره برای آن تولید شده و استفاده میشود و بطور کل این رویکرد برای مجموعه قرآن است.

این یعنی ما علم لغت زبان عربی و استعمال کلمات آیه در آیات دیگر و مفاهیم سوره در بخش های دیگر قرآن را رها کنیم بیاییم بچسبیم به زبان سریانی و تولید معانی جدید برای لغات و اینکه این کلمه اشتباه آمده [زمار و أمر] و... برای اینکه فرض های خود را که بر روی فرض های دیگر بنا کردیم موجه نشان بدهیم! خود نویسنده علناً دارد میگوید رویکردش مبتنی بر تحریف و جعل است [اشاره اش به زمینه ادبی منظورمان است که در نهایت به اینجا ختم میشود که یک متن دیگری را پیدا کرده و هرطور شده بواسطه تحریف و دروغ و... بگوید فلان بخش از قرآن از آن گرفته شده است].

 

2. Divers exemples ont ete donnes dans les commentaires precedents, mais voir aussi, apropos de Q 55 : 8-9, Dye, « Le corpus coranique : contexte et composition», vol. 1, p. 815-822.

در این پاورقی میگوید در نظرات قبلی نمونه های مختلفی [مشابه همین سوره قدر و سروده های افرایم سوری] برای اینکه قرآن متون از پیش موجود را بازنویسی میکند ارائه داده شده است.

نکته جالب در اینجا این است که مسیحیان ضد اسلام زمان پیامبر یا برسد به زمان امویان و عباسیان نفهمیده بودند قرآن از متون مربوط به ایشان گرفته شده و یا فحوای سوره قدر مرتبط با گزاره های مربوط به شب میلاد پیامبرشان است و مطلقاً یک روایت هم در اینباره در اختیار نداریم اما به یکباره نسلی از ملحدین پدید آمدند که چیزی را که آن کشیشان و... مسیحی طی چند قرن مواجه با پیامبر اکرم (ص) و دین مبین اسلام نفهمیدند را فهمیده و بصورت مقاله منتشر میکنند!! نیز باز این مسیحیان و حتی یهودیان هم خبری از نویسندگان قرآن نداشتند چون برای این هم روایت معتبری نداریم بگوید اینها ادعا میکردند نویسندگانی وجود دارند. مشخصاً گیوم دی عاقل ترین این دسته از ملحدین فاقد سواد نباشد بیسواد ترینشان نیست فلذا بقیه ارجاعات شبیه این موردی که بیان کرده هم عین آن مبتنی بر تحریف و جعل اند که به ثبوت رساندیم.

 

در نهایت هفت ترجمه فارسی آیات مد نظر از سوره قدر را قرار میدهیم  و متن اشعار افرایم سوری را هم که در این پست هست تا ببینید هیچ یک از هفت ترجمه آیات ذره ای شباهت با اشعار افرایم سوری ندارند مگر شباهت هایی که هر متنی با متن دیگر میتواند داشته باشد مثلاً استفاده از شمشیر برای اشاره به جنگ توسط دو متن!!:

 

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾

حسین انصاریان: شب قدر، بهتر از هزار ماه است.

بهاء الدین خرمشاهی: شب قدر بهتر از هزار ماه [عادى‏] است‏.

عزت الله فولادوند: شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.

حسین محی الدین الهی قمشه‌ای: شب قدر از هزار ماه بهتر و بالاتر است.

آیت الله ناصر مکارم شیرازی: شب قدر بهتر از هزار ماه.

محمد علی رضایی اصفهانی: شب قدر بهتر از هزار ماه است!.

سید محمد باقر موسوی همدانی (ترجمه فارسی تفسیر المیزان): شب قدر (در مقام و مرتبه) از هزار ماه بهتر و بالاتر است.

 

تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾

انصاریان: فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند.

خرمشاهی: در آن [شب‏] فرشتگان و جبرئیل به اذن پروردگارشان براى انجام هر کار فرود آیند.

فولادوند: در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى [که مقرر شده است] فرود آیند.

قمشه‌ای: در این شب فرشتگان و روح (یعنی جبرئیل) به اذن خدا (بر مقام ولایت نبی و امام عصر علیه السّلام) از هر فرمان و دستور الهی نازل می‌شوند (و سرنوشت و مقدرات خلق را نازل می‌گردانند).

مکارم شیرازی: فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کار نازل می‏شوند.

رضایی اصفهانی: فرشتگان و روح در آن (شب) به رخصت پروردگارشان از برای (اندازه زنی) هرکاری فرود می آیند.

موسوی همدانی: در این شب فرشتگان و روح (یعنی جبرئیل) به اذن خدا از هرفرمان (و دستور الهی وسرنوشت خلق) نازل میشوند.

 

سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾

انصاریان: این شب تا برآمدن سپیده دم [سراسر] سلام و رحمت است.

خرمشاهی: [این شب‏] تا دمیدن سپیده ‏دم آکنده از سلامت [و امن و امان‏] است‏.

فولادوند: [آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است.

قمشه‌ای: این شب (رحمت و) سلامت و تهنیت است تا صبحگاه.

مکارم شیرازی: شبی است مملو از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع صبح!.

رضایی اصفهانی: آن (شب) تا طلوع سپیده دم سلامت است!.

موسوی همدانی: این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۰۲

نظرات (۶)

مشکل از سواد اونها نیست عامدانه چنین تحلیلهایی میدن سریانی گرایی شدیدا در مطالعات اسلامی رواج پیدا کرده و هدف زدن  اعتقادات مسلمانانه البته مقداری از اون بر میگرده به کمبود منابع باستان شناسی و تاریخی در مورد حجاز پیش از اسلام و حتی تخریب اونها توسط وهابی ها و سعودی ها

پاسخ:
اصلاً فرض میگیریم حجاز پیش از اسلام کاملاً یک دوره تاریک تاریخی باشه، گیوم دی برداشته میگه «امر» در سوره قدر «زمار» بوده در انتقال عمداً یا سهواً اشتباه شده!! یا «تَنزل» نبوده و «تُنزل» بوده!! آدم با کسی که قشنگ براحتی کلمه را تحریف میکنه برای اینکه معنای دلخواهش رو در بیاره چکار کنه؟ فقطم این دو مورد نبود، در مقاله بازم مواردی را نشان دادم که اصلاً برداشتن معنی را برای لغتی بیان کردند که در هیچ سندی وجود خارجی نداره معنی از خودشون ساختن!! علم لغت اجتهادی هم حتی نیست یک درصد احتمال صحت کارش رو بدیم.

حرف شما رو قبول دارم اینها نبایستی مجموعه عظیم کار لغت شناسان اسلامی  متقدم رو نادیده بگیرن ولی اعتقادشون این هست قرآن مثل تورات و انجیل یا اوستا مجموعه ایه که طی دهه ها دچار تکامل شده به همین خاطر به خودشون اجازه میدن این طور کلمات رو تحریف کنن به نظرم کار پژوهشگران مسلمان معتقد باید رد کردن این فرض اینها بر مبنای اصول خودشون باشه

پاسخ:
- اصلاً شما کارهای لغت شناسان اسلامی را بریز دور، مبنای علم لغت سماعیه یا اجتهادی؟ برای زبان منسوخ شده مثل اوستای قدیم اجتهادی-سماعیه و با استناد به زبانی نزدیک به اون [مثل زبان اوستایی جدید و فارسی میانه و یا زبان متون هندو] ترجمه انجام میشه و خب همین باعث تشدد آراء در ترجمه و اختلاف شدید شده و اینطوری سنگ روی سنگ در خیلی جاها بند نمیشه.

- اما برای زبانی که زنده است مثل عربی هیچ وقت هیچ لغت شناسی نمیگه اینکار انجام بشه، بلکه علم لغت شناسی «سماعیه» حالا طرف میخواد معنا بیان کنه؟ مشکلی نیست ولی یا باید در اشعار اعراب جاهلی یا متون اعراب و یا دیگر آیات قرآن نشون بده این کلمه این معنای مد نظرش رو داشته، تونسته؟ خیر، برداشته رفته سراغ زبان سریانی برای کلمه مشابه!! خب اینکه کاری نداره، منم میرم سراغ زبان آرامی یا زبان عبری، ده مدل معنا برای یک کلمه در میارم در حالیکه هیچ کدامش نزد اعراب استعمال نمیشده. با این حساب اصلا شما میتونی به لغت شناسی دیگه بگی علم؟ هرکسی هر چیزی بخواد از خودش در میاره، عین «گئو» که در زبان هندو و اوستایی جدید یعنی گاو و گوسپند (= گوسفند) هم از همین کلمه میاد [= گاو مقدس] ولی برخی زرتشتیان برداشتند برای گاتاها بردنش در زبان لاتین به «GEO» گرفتندش گفتن یعنی زمین و بعدم بسطش دادن به جهان!!! (مبحث مربوط به گئوش اوروان)، خب اینکه کاری نداره منم میبرمش به ژاپنی و چینی و کره ای 5 مدل معنای دیگه ازش در میارم!!! اینکه زبان سریانی نزدیک به زبان عربیه خب عبری هم هست آرامی هم هست برو با استناد به اونها ترجمه کن چرا سریانی؟ می بینید همش دلبخواهیه، فارغ ازینکه بر اساس اون زبان ها ترجمه کردن هم کاملا اشتباهه چون زبان عربی منسوخ نشده که، متون دست نویس و اشعار و... از همان زمان پیامبر (ص) به وفور یافت میشه.

- یعنی شما یک مبنا برای طرف نمیتونی پیدا کنی آکادمیک باشه که من بخوام بر اساس اون برم جلو، دلیل اینم که استقبال نشده ازین شبهه اتفاقا همینه، مثلا شبهه بت ا... کشیش دکتر رابرت موری نسبتا صدا کرد تا جایی که یک وبسایت اسلامی برداشت جوابیه مفصل و مستندی براش نوشت ولی این خیلی سطحی بود. فی المثل همین که میگه «تَنزل» نبوده و «تُنزل» بوده، این یکی از اصلی ترین دلایلش بود، خب ما هم نسخ قرآن را داریم و هم «قرائات سبعه» (هفت قرائت مورد قبول حال حاضر مسلمانان)، روی هوا که طرف نمیتونه بگه این کلمه این نبوده، یا باید در یکی ازین قرائات بیاردش یا در فلان نسخه دست نویس قرآن اثبات کنه بوده. وقتی نمیتونه، بنظر شما نشانه چیست؟ جز اینه که با گل آلود کردن آب و جهل مخاطب سعی داره ماهی بگیره؟ خب این دیگه مبنای آکادمیک نداره بخواد بر اساس اون مبنا نقد بشه، خودش دلبخواهی هرچی میخواد میگه و میره جلو.

- توجه داشته باشید من از پایه مبناش رو باطل کردم، بر اساس مبنای اون من میتونم تشابه آیات قرآن با ترانه های «مایکل جکسون» رو هم نشون بدم!! بر این اساس تمام ارجاعات دیگری هم که داده باطل میشن چون نشون دادم مبناش برای علم لغت شناسی در زبان عربی «سماعی» نیست بلکه اجتهادی و من درآوردیه، و نیز فی المثل در مورد «کتاب مبین» نشان دادم داره دروغ به خورد مخاطب میده، به صراحت میاد میگه منظور قرآن از «نازل کردن کتاب مبین در یک شب» قرآن نیست!!! یکی نیست بگه با سواد در خود قرآن ازین کتاب با عنوان «کتاب مبین» یاد شده بعد تو میگی نیست؟ خب اصلاً قبول نیست، پس منظور اون آیه از «کتاب مبین» کدام کتاب دقیقا بوده با کدام سند؟ نمیتونه بگه و البته فرار میکنه از بررسی دقیقش.

سلام دوباره با عذر بابت تاخیر یک سری نکات رو اشاره کنم این که سریانی خودش زیر شاخه ای از آرامیه و زبان مهمی در عراق و شامات بوده این رو در دانشنامه ایرانیکا در مقالات مربوط به زبان آرامی و سریانی می تونید ببینید بحث من دفاع از شبهات اینها نیست ولی می دونیم زبان عربی قبل از قرآن متون قابل توجهی نداره همین کتاب قرآن مورخان جلد اولش مباحث تاریخیه من جمله اولین بخش اون باستان شناسی عربستان و حجاز در قرون پیشااسلامیه که مقاله کریستین روبن باستان شناس فرانسوی به اون پرداخته این کمبود منابع و وجود منابع مفصل تر سریانی در محیطی که بعدها محل مرکزی خلافت بود و این رویکرد مورخان غربی که قرآن طی چند دهه دچار تکامل شده و بخشهایی بعدها الحاق شده زمینه این تفاسیره در نهایت شبهات رابرت موری در مقابل شبهات اینها بنظرم زیاد نگران کننده نیست اینها در مورد تک تک ایات شبهه انداختن نیاز هست پژوهشگران زباندان متعهد در حوزه زبانهای سامی پرورش پیدا کنه فعلا که اوضاع متاسفانه جالب نیست

پاسخ:
سلام، نه مشکلی نیست هر وقت دوست داشتید جواب بدید یا جواب هم ندادید میل خودتونه.

- بله به قرابت سریانی با زبان عربی آگاه هستم اتفاقاً برای همین اشاره به زبان عبری کردم و یا آرامی [منظورم از آرامی زبان آرامی بوده که بخشی از عهد عتیق هم با آن نوشته شده است، سریانی بعد از آن قرار میگیرد و شما لغات را به آرامی برگردانید طبیعتا عین زبان سریانی نیستند و هدفم همین بود که نشان دهم دقیقا با رویکرد و مبنای این جماعت میتوان چندین معنی کاملا متفاوت برای یک کلمه بیان کرد] چنانچه قرابت اینها با زبان عربی بهیچ روی کمتر از سریانی نیست.

- از لابلای آثار مورخان میتونید به این متون دست پیدا کنید، مثل طبری، یک سری اشعار و... ای فی المثل هست. اما جدای از آن توجه داشته باشید انقلاب علم لغت شناسی زبان عربی که با قرآن انجام نشد مثلاً کلمه ای در قرآن به معنایی استعمال شود که پیش از آن بهیچ روی با آن معنا و مفهوم استعمال نمیشده، اینطور بود که مورد اعتراض خود اعراب قرار میگرفت، بنابراین قرآن خودش منبع دست اول است در اینجا. توجه بفرمایید وقتی مبنای علم لغت سماعی باشد شما همین که به متون و گفتارهایی در آن دوران و یا نزدیک به آن چه قبل و چه بعد دسترسی داشته باشید کفایت میکند.

- اینها نظرات شاذ کم ارائه ندادند، یکجا میگویند اسلام از مسیحیت نشأت گرفته ولی جای دیگر مثل رابرت موری میگویند خیر اسلام ریشه در آیین تمدن های بت پرستان داشته [شبهه بت ا... رابرت موری قبل از وی بصورت مقاله از فرد دیگری منتشر شد درست یادم باشه بعدا رابرت موری، هم یک کتابچه برایش نوشت هم در خلال یکی از کتابهایش اشتباه نکنم بدان پرداخت، یک چیز دنباله داری بود]، جایی میگویند مکه در قرآن این مکه الآن نیست و پترا بوده جایی مکه را همین مکه فعلی در نظر میگیرند، در همین مقاله ارجاعاتی وجود داشت که سوره قدر را با حکمت سلیمان تطبیق میدادند!! بعد اینها گفته بودند نه تطبیق اونها شواهدش کم است!!! خودشان هم با خودشان توافق ندارند این از خاصیت های نظریات شاذ و بی اعتبار است، هرکسی بهر طریقی یک فرضیه ارائه میدهد و برایش شاخ و برگ درست میکند.

- این قدر شبهه می اندازن تا مخاطب اروپایی مسیحی به زعم خودشان آب را گل آلود ببینه، یک چیزی که توجهم را جلب کرد این است که سعی نکردند شبهات خودشان را به سمع مراکز اسلامی برسانند [قدم اولش ترجمه به انگلیسی و قدم دومش مطرح شدن در یک رسانه عام به زبان فارسی و یا عربی یا ژورنال آکادمیک است تا دیده شود شبهه] یکجورایی بنظرم دارند روی مخاطبین اروپایی مسیحی کار میکنند سمت اسلام نروند، وگرنه این حجم از بلوف را که من در یک مقاله شان دیدم بنظرم رسید یا طرف واقعا بیسواد است یا از عمد اینطور شبهه را بیان میکند برای مخاطب عام فرانسوی که از علم لغت شناسی زبان عربی و تاریخ اسلام اطلاع درستی نداره.

- من یک مثال میزنم، لفظ «خشن» در فارسی نو را برمیدارم میبرم در زبان فارسی اوستای قدیم که معنی آن میشود «خشنودی» و... [نک: یسنا هات 46 بند اول گزارش ساسانفر] خب شما قبول میکنی معنای «خشن» که در فارسی نو تندخو بودن و... را معنی میده من بگم نه خشنود ساختن رو معنی میده چون در اوستای قدیم معناش این بوده؟ بعد شما به من نمیگی خب بیسواد تلفظ هردو شبیه بوده کلمه و نوشتار که شبیه نبوده، بعدم اوستایی قدیم و فارسی جدید جزء یک خانواده هستن ولی دلیل نمیشه وقتی زبان فارسی جدید زنده است آنرا با استناد به اوستایی قدیم معنا کنیم!!!.

مگه کاری که اینها کردند جز مثال فوق بوده؟ با این تفاوت که زبان عربی رابطه اش با زبان سریانی از رابطه فارسی جدید و اوستایی قدیم هم حتی دور تر است.

سلام یادآوری کنم که اینها به عبری یا آرامی  هم پرداختن این طور نیست که صرفا سریانی باشه ولی چون در زمان ظهور اسلام و چند قرن قبل از اون سریانی زبان رایجی در مناطق عراق و شام شده بود و به ویژه تحصیلکردگان با اون اشنا بودن و متون زیادی تالیف شده اهمیتش افزایش پیدا می کنه مورد بعد این که طبیعتا نظراتشون مختلفه این رو در مورد مطالعات در مورد تاریخ مسیحیت و یهودیت و زرتشتی گری هم داریم در مورد بند آخر صحبتتون بله در خود عربی و قرآن هم کلمات اضداد وجود دارد لفظی که دو معنای متفاوت و مخالف میده در زبانهای دیگه هم همین طوره در این حرفی نیست به نظرم اینها همون روندی رو که اوستایی رو با سانسکریت رمزگشایی کردن در مورد زبان عربی پیش گرفتن ولی با رویکردی هوشمندانه تر چون زبان عربی مرده نیست ولی چون تاریخ ابتدائی روشنی پیش از اسلام نداره برای برداشت و ترجمه متفاوت یا به عبارتی تقدس زدایی کردن از قرآن روی به این کار اوردن نکته اخری که بگم اینه که از این کار در کارهای انگلیسی زبان هم به اینها ارجاع داده شده حتی کتابی به زبان انگلیسی هم با مشارکت گیوم دی سال ۲۰۲۲ تالیف شده البته نگاهی به اون ننداختم

پاسخ:
سلام دوباره

1. سریانی تنها زبان رایج نبوده و نیست، اتفاقا زبان آرامی هم رایج بوده. زبان عربی باستان با زبان های آرامی و عبری بیشتر هم گروه است یا سریانی؟ کل مقاله گیوم دی را ببینید محورش فقط و فقط سریانیه.

2. آقای یکی انصافاً کلمات اضداد جواب من نبود، من گفتم یک مورد هم نیست کلمه ای در معنایی در قرآن بکار رفته باشد که نزد عرب آن معنا اصلاً استفاده نشده و معنای کاملاً جدیدی باشد، بهمین ترتیب قرآن معنای جدید تولید نکرده که ما بخواهیم بگوییم میتوانیم آنرا با استناد به زبانی دیگر ترجمه و معنای جدید از خودمان تولید کنیم.

3. من حرفی ندارم، بیان با استفاده از علم لغت شناسی معنا تعریف کنند میتوانند؟ تابحال که نتوانستند و مجبور شدند علم لغت شناسی را باطل و مبنای اجتهادی بر اساس زبان سریانی از خودشان در بیاورند!! شما برو تمام متون عربی باستان و اشعار عربی قبل اسلام و متون اسلامی و اصلا متون مسیحیون عرب رو ببین همین کلمه «أمر» رو به معنایی که امثال گیوم دی مد نظر دارند بکار برده باشند ببین یک مورد می بینی؟ فقط یک مورد؟ خود گیوم دی یک موردم مثال نمیزنه. راغب در مفردات برای مولی فی المثل درست یادم باشه تا 20 معنی بیان میکنه، اینها بخیل که نبودند هر معنایی که هر کلمه نزد عرب داشته را آوردند، حالا گیوم دی معنای جدید تولید میکنه روی چه حسابیه؟ باطله دیگه، تمام شد و رفت باید متن کهن نشون بده به معنای مد نظر این استعمال شده باشه ولی نشون نمیده و چی میگه؟ میگه قرآن فقط به این معنا استعمال کرده چون در سریانی این معنا را میده!! خب اینطوری بود که خود اعراب معترض میشدند!!! چقدر آخه یه دلیل میتونه سست و بی اعتبار باشه؟

4. آقا قرآن را شما یک متن ساده عربی در نظر بگیر، حالا بذار جلوی روی یک کافر آتئیست دانشجوی ترم یک زبان عربی اگر گفت معنای اینها صحیحه من هیچ حرفی ندارم!! حالا تک تک کتب آکادمیک زبان عربی و صرف و نحو رو بیین، فقط یک قرینه بیار این رویکرد اجتهاد در علم لغت و... امثال گیوم دی و... رو تأیید کرده باشه؟ نکرده دیگه وقتی نکرده چرا باید بگیم اینها بیسواد نیستند، خب همین نشونه بیسوادی و بی اعتباری فرضیاتشونه دیگه.

5. الآن چی جلوی منو میگیره بگم اگه گیوم دی «امر» رو برده در زبان سریانی، منم «امر» رو میبرم در زبان عبری و معنای جدید براش تولید میکنم؟ شما ببین یک دلیل میتونی اقامه کنی کار من اشتباهه اما کار اون درست؟.

من بحثم صرفا روی شخص گیوم دی یا این مقاله او نیست به صورت کلی اینها رویکردشون رو میگم یعنی اعتقاد اونها که زبانهای سریانی و آرامی و عبری با درجات متفاوت بر واژگان قرآنی اثر گذاشته من این رو میدونم که متون سریانی مسیحی از قرن ۳ و ۴ تا دوره اسلامی زیاد بوده از لحاظ کمی هم بعید میدونم کمتر از آرامی و عبری بوده حالا اگر شد موارد شبهه  دیگه رو در موقع مناسب براتون میذارم البته این بحثها از قرن نوزدهم در اروپا مطرحه ولی رویکرد اخیر خیلی تهاجمیه مثل همین مورد امر که اشاره کردید  نکته ای هم هست اینه که لغت شناسان اوایل دوره اسلامی دید بسته ای نداشتن و منکر وجود کلمات با ریشه غیر عربی در قرآن نبودن اون مبحث اضداد رو من در جواب بحث خشن و خشنود گفتم یعنی ما اصلا کلمه ای در یک مرحله زبان و نه در دو مرحله از تکامل اون داریم که با لفظ مشترک معانی متضادی داره در باب مورد ۵ بله ممکنه ولی باید داستانش از قبل مهیا باشه به عبارتی اشعار افرایم و شباهتهایی که داره هرچند کم باشه این زمینه رو برای امثال گیوم دی مهیا می کنه من قضیه رو این طور نگاه می کنم که شب قدر مختص اسلام نبوده و در مسیحیت و یهودیت با مشخصات خاص خودشون هم بوده افرایم هم چیزی رو در اصل این باب ابداع نکرده اگر اشاره ای کرده از قبل زمینه اون موضوع بوده البته باید دید افرایم به تولد مسیح به چه شکلی نگاه میکرده چه بسا با توجه به تثلیثی بودن او تولد مسیح براش نشون دهنده ظهور خداوند در قالب انسان ناجی بوده که کلا با تعالیم قرآن مخالفه ولی بایستی زبانشناس قدر در حوزه مطالعات اسلامی پرورش بدیم که بتونه جلوی این شیطنتها رو بگیره  زیاده گویی کردم عذر میخوام

پاسخ:
من از زمان رابرت موری و نیز شبهه مکه و پترا با شیوه و رویکرد اینها آشنا شدم [مکه و پترا بصورت دو مدل مطرح شد، یکیش یک کلیپ سطحی بود ولی اون یکی رفته بود مصاحبه کرده بود با چند مثلاً محقق و پژوهشگر و...]. شبهه رابرت موری هم چند دهه دنباله داشت، یعنی اول یکی دیگه ایده اش رو میده بعد یکم پرورش داده میشه و بعد رابرت موری بصورت کتاب و مقاله میاد گسترشش میده و... اتفاقا یک وبسایت اسلامی هم مشابه شیوه شما به رابرت موری جواب داده بود یعنی با مبنای باستان شناسی و ادله ای که خود موری استفاده کرده بود. اما من اون زمان برداشتم با استناد به ادله منطقی و عقلی یک پاسخی نوشتم که لطف خدا اولین پاسخ به این شبهه به زبان فارسی در فضای مجازی بود. همین سوره قدر و مقاله گیوم دی هم در وبلاگم برای اولین بار در فضای مجازی کامل بررسی شده و پاسخ داده شده [بله کسی نمی بینه مطالب رو و بازم ملحدین مطرح میکنن بعضا شبهه رو چون نه در نهادی هستم نه نهاد یا دستگاهی حمایتم میکنه همش خدا و امام زمان (عج) و خودمم]. عموماً دغدغه خودم و نیز کمک دوستانی چون شماست وگرنه حتی روحانی هم نیستم بخواد سابقه تبلیغی برام درج بشه. یک دانشجو هستم چند ساله در این زمینه کار میکنم برای همین شاید برخی مقالاتم رو بگید پخته نیست و...

بگذریم، ببینید تأثیر گذاشتن یک چیزه، اینکه شما برداری معنای جدید تولید کنید یک چیزه دیگه، اینها دقیقا از مرز بین این دو مقوله سوء استفاده میکنند، تأثیر گذاشته که سیر عربی باستان به عربی کلاسیک میتونه از عبری و سریانی و آرامی و... تأثیر گرفته باشه اینکه باعث نمیشه من بیام معنای جدید تولید کنم!! من اصلا مبنا و کار اینها را قبول میکنم اوکی، حالا من میخوام  دقیقا به شیوه و کار اینها بیام بجای سریانی، عبری یا آرامی رو ملاک قرار بدم، کی میتونه بگه من اشتباه میکنم بر اساس مبنای اینها؟.

من اشعار افرایم رو نگاه کردم شما هم نگاه کنید، پنج ترجمه فارسی آیات مد نظر سوره قدر رو گذاشتم شما برید ده ترجمه فارسی دیگه هم ببینید، هرطور حساب کنید شباهت خاصی ندارند.

بعد یک نکته از نظرتون غافل نمونه، اونم اینه که گیوم دی میگفت منظور قرآن در سوره دخان از «کتاب مبین» قرآن نیست (در اون سوره به صراحت گفته شده کتاب مبین در یک شب نازل شده)، اگر فقط همینم رد بشه کل استدلالات گیوم دی از اساس فرو میریزه که با استناد به خود قرآن نشون دادم داره دروغ میگه و اتفاقا از قرآن به کتاب مبین در آیات دیگر تعبیر شده (چون اصل استدلال گیوم دی در مرحله اول این بود که در قرآن گفته نشده که این کتاب در یک شب نازل شده).

حالا من کاری هم به مقوله روایات و سنت اصلا دیگه ندارم که اینها سعی میکنند بطور کل نادیدش بگیرند و فقط قرآن صرف ملاک باشه.

بر اساس مبنای اینها فاتحه اناجیل و عهد عتیق باید خونده بشه چون اونجا وضع خیلی افتضاحه، نمیدونم مشکل اونو چطور حل میکنند شایدهم بی دین و یا آتئیست ان.

اتفاقاً روزی که شما کتاب رو برای من گذاشتی در گروهی متذکر شدم چرا تا الآن به این شبهه پاسخ ندادند و... [بهرحال سازمان هایی هستند بودجه دارند برای پاسخ به شبهات حالا امثال من و شما و... به مدد صاحب الزمان (عج) برای رضای خدا فعالیت میکنیم ولی دستگاه هایی هستند ردیف بودجه دارند برای کارهای تبلیغی و فرهنگی، حداقلشم اساتید مسلط به صرف و نحو عربی داریم حالا به زبان آرامی و سریانی و... نداشته باشیم] ولی خب صدام گویا به جایی نرسید دسترسی هم ندارم به رده های بالا چون شاغل در این نهاد ها هم نیستم.

اختیار دارید، این حرفها چیه، خود منم کم متن ننوشتم و ندید بگیرید می بینید زیاد هست.

داداش، ۷یلی زور زدی ولی مزخرف بود، اول برو ولادت مهدی موهوم را ثابت بکن بعد بیا به مددش، حرف بزن  بیسواد 

پاسخ:
با سلام؛ و اما بعد:

- البته موضوع زمان و مکان ولادت امام زمان (عج) ربطی به ارتباط محتوای سوره قدر با اشعار افرایم سوری (موضوع این پست وبلاگ) ندارد که آنرا پیش کشیدید اما بهرحال لطف کنید مشخص کنید چرا و به چه دلیل نقدی که نوشتم معتبر نیست و احیاناً مرتکب چه مغالطه ای شدم؟!. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی