مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

پاسخی به تحریف ماجرای پوریم

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۲۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیرامون ماجرای پوریم بعضاً دیده شده برخی جریانات یا افراد از هر دو جبهه باستان پرستان و منتقدین باستانگرایی روی به تحریف و ارائه برداشتی غیر واقع ازین ماجرا میکنند. من ابتدا از ترجمه کتاب استر مندرج در وبسایت انجمن کلیمیان تهران بطور خلاصه بخش های مد نظر از این واقعه را نقل میکنم و سپس برداشت موجهی از آنرا تبیین خواهم کرد (فصل سوم الی نهم کتاب استر):

کتاب سوم

بعد از این وقایع احشورش پادشاه، هامان ،پسر هَمِداتایِ اَگاگی، را ترفیع داد و وی را به مقام بالا رسانید و درجه وی را از تمام وزرایی که با او بودند، بالاتر گذاشت. و تمام بندگان شاهنشاه که در دروازة‌ی شاهنشاهی بودند، به هامان تعظیم و سجده می‌کردند. زیرا که شاهنشاه در باره‌اش چنین امر نموده بود. (ولی) مردخای نه تعظیم می‌کرد و نه سجده می‌نمود!!!.

خادمان شاهنشاه که در دروازه شاهنشاهی بودند، به مردخای گفتند، تو چرا از فرمان شاهنشاه تخطی می‌کنی؟ و طوری بود که آن‌ها هر روز به وی می‌گفتند و وی (مردخای) به آن‌ها گوش فرا نمی‌داد. آن‌ها (نیز این مطالب را) به هامان گفتند تا در مورد سخن مردخای تحقیق کند آیا کلام مردخای ثابت می شود. زیرا که وی (مردخای) به آن‌ها (خدمتگزاران پادشاه) گفته بود که او یهودی است.(و به بت تعظیم نمی‌کند)

 و هامان دید که مردخای به او تعظیم و سجده نمی‌کند و دل هامان پر از خشم گردید.

و دست‌درازی به مردخای، بتنهایی به نظر وی خار آمد، زیرا که (در مورد) ملیت مردخای به وی گفتند و هامان درخواست نمود که قوم مردخای (یعنی) تمام یهودیانی را که در کلیة‌ی (نقاط) پادشاهی احشوروش زندگی می‌کردند، به قتل برساند.

در اولین ماه، که ماه نیسان می‌باشد، در دوازدهمین سال پادشاهی احشوروش، هر روز و هر ماه تا دوازدهمین ماه که ماه اَدار است در حضور هامان (پور) یعنی قرعه می‌انداختند.

و هامان به پادشاه احشوروش گفت یک قوم در بین ملت‌هایی که در تمام کشورهای پادشاهی ات هستند، پراکنده و پخش می‌باشند و قوانین آن‌ها با قوانین هر قومی فرق دارد و قوانین پادشاه را بجا نمی‌آورند. (بنابراین) برای پادشاه آن‌ها را راحت گذاردن سودی ندارد.

اگر به نظر پادشاه خوشایند باشد، حکم کشتن آنان نوشته شود. و من ده هزار بدره نقره به‌دست مأمورین خواهم داد تا آن را به خزانة‌ی شاهنشاهی بیاورند.

و پادشاه انگشتر خود را از دستش در آورده و آن را به هامان فرزند همداتای اگاگی دشمن یهودیان داد.

و شاهنشاه به هامان گفت: این نقره به تو داده می‌شود (و نیز) آن قوم تا هر آن‌چه به نظرت نیکوست با ایشان انجام دهی.

و کاتبان شاهنشاه در روز سیزدهم ماه اول احضار شدند و هر آن‌چه را که هامان به امیران شاهنشاه و رؤسای هر ایالت و امیران هر قوم، و هر ایالتی بر طبق خط خود، و هر ملتی بر طبق زبان خود دستور داده بود، به ثبت رساندند و از قول پادشاه احشوروش نوشته شد و به وسیلة‌ی انگشتر پادشاه به مُهر رسید.

و نامه‌ها به وسیلة‌ی چاپاران به تمام استان‌های شاهنشاهی فرستاده شدند که تمام یهودیان را از پیر تا جوان، کودکان و زنان را در یک روز (یعنی) در سیزدهم ماه دوازدهم که ماه ادار است نابود کنند و به قتل برسانند و از بین ببرند و اموالشان را غارت نمایند.

حکمی که نوشته شده بود به تمام استان‌ها داده شد و بین تمام مردم منتشر گردید که آن‌ها برای آن روز آماده باشند.

به امر شاهنشاه چاپاران به سرعت خارج شدند و آن حکم در شوشن پایتخت پخش گردید. (بعد از آن) پادشاه و هامان به نوشیدن پرداختند، اما شهر شوشن آشفته بود.

کتاب چهارم

... استر به هتاخ گفت و به او سفارش کرد که به مردخای چنین بگوید:

تمام بندگان شاهنشاه و ملت‌های استان‌های شاهنشاهی می‌دانند که هر مرد و زنی که به حیاط اندرونی دربار، به حضور شاهنشاه برسد بدون این‌که قبلاً احضار شده باشد، فقط یک حکم در باره‌اش اجرا خواهد شد و آن این است که او را به قتل برسانند، مگر کسی که شاهنشاه عصای طلای سلطنتی خود را به سوی وی دراز کند و آن وقت است که او زنده خواهد ماند. و اکنون سی روز است که من احضار نشده‌ام که به حضور شاهنشاه برسم.

سخنان استر را به اطلاع مردخای رسانیدند.

مردخای گفت: به استر چنین بگوئید؛ تو پیش خود فکر نکن که در حرمسرای شاهنشاه برخلاف سایر یهودیان از مرگ و نابودی رهایی خواهی یافت.

کتاب پنجم

در روز سوم چنین واقع شد که استر لباس ملوکانه پوشید و در حیاط اندرونی دربار شاهنشاهی روبروی تالار پذیرایی پادشاه ایستاد و شاهنشاه، بر کرسی سلطنتی خود در کاخ شاهنشاهی در مقابل دروازة کاخ خود نشسته بود.

هنگامی که شاهنشاه، استر ملکه را دید که در حیاط ایستاده است، در نظر او (شاهنشاه) التفات یافت و (آنوقت) شاهنشاه عصای طلایی (خود) را که در دست داشت برای استر دراز نمود و استر (پیش آمد) و سر عصا را لمس نمود.

پادشاه به او گفت ترا چه شده است استرِ ملکه و درخواست تو چیست؟ حتی (اگر) نصف سلطنت‌(ام) را هم بخواهی بتو خواهم داد.

و استر پاسخ داد اگر (در نظر) شاهنشاه خوب است، شاهنشاه با هامان به ضیافتی که برای او ترتیب داده‌ام، تشریف بیاورد.

شاهنشاه فرمود که برحسب سخن استر، هامان را بشتابانید. (و آنگاه) شاهنشاه با هامان به ضیافتی که استر مهیا نموده بود، وارد گشت.

در حین نوشیدن شراب، شاهنشاه به استر گفت چه درخواستی داری؟ که بتو داده خواهد شد. و چه خواهشی داری؟ (که اگر اعطای) نصف سلطنت‌(ام) هم باشد، برآورده خواهد شد.

و استر پاسخ داد و گفت سؤال و درخواست من (این است که):

اگر در نظر شاهنشاه التفات یافته‌ام و اگر در نظر شاهنشاه خوش‌آیند است که خواهش مرا اعطا نماید و درخواست مرا انجام دهد. (تمنا این‌که) شاهنشاه با هامان (فردا نیز) به ضیافتی که (به افتخار) ایشان برگزار خواهم نمود تشریف بیاورد، و فردا طبق سخن شاهنشاه را انجام خواهم داد.

و در آن روز هامان با خوشحالی و قلبی خوش خارج گردید. ولی هنگامی که مردخای را در دروازة پادشاه دید که برای او بلند نشد و تکان نخورد، (دل) هامان پر از خشم از مردخای گردید.

(ولی) هامان خودداری نمود و به خانه خود رفت و (به دنبال) دوستانش و زِرِش، زنش فرستاد که بیایند.

و هامان از افتخار ثروت خود و فرزندان زیادش و تمام عظمتی را که شاهنشاه به او داده و (چگونگی) این‌که او را بر خدمتکاران و امیران شاهنشاه برتر نموده بود، تعریف کرد.

و هامان گفت که حتی استر ملکه (نیز) کسی را بجز من با شاهنشاه به ضیافتی که او برگزار نموده بود دعوت نکرد. و فردا نیز من با شاهنشاه به مجلس او دعوت شده‌ام.

و (اما) اینها همه، برای من هیچ ارزشی ندارد وقتی که من مردخای یهودی را می‌بینم که در دروازة شاهنشاه نشسته است.

و زرش همسرش و تمام دوستانش به او گفتند (دستور بده) چوبه داری به ارتفاع 50 ذراع آماده سازند و فردا (صبح) به شاهنشاه بگو (اجازه دهد) که مردخای را بر آن دار بزنند و (بعد از آن) با خوشحالی با شاهنشاه به (مجلس) ضیافت برو. و این سخنان در پیش هامان خوش‌آیند آمد، و وی (دستور) برپا کردن دار را داد ... !

کتاب ششم

در آن خواب شاهنشاه برهم خورد، و فرمود که دفتر خاطرات تواریخ ایام را بیاورند و آن را در حضور شاهنشاه بخوانند.

و در آن نوشته‌ای یافت شد که؛ مردخای درباره توطئه دو تن از خواجه‌سرایان شاهنشاه، بیگتانا و تِرِش که از نگهبانان آستانه بودند و می‌خواستند به جان شاهنشاه احشوروش سوءقصد نمایند، خبر داده بود.

شاهنشاه گفت: چه عزت و عظمتی به خاطر (فاش نمودن) این موضوع به مردخای داده شده است؟ درباریان شاهنشاه و خدمتکارانش گفتند که هیچ کاری برای وی انجام نشده است.

شاهنشاه گفت، در حیاط کیست (که رفت و آمد می‌کند)؟ هامان به حیاط بیرونی کاخ شاهنشاهی آمده بود تا به شاهنشاه بگوید (که اجازه دهد) که مردخای را بر داری که او برایش آماده کرده بود، بیاویزند.

درباریان شاهنشاه به او گفتند اینک هامان در حیاط ایستاده است. شاهنشاه گفت: بگویید به اینجا بیاید.

هامان وارد شد و شاهنشاه به او گفت: در مورد شخصی که شاهنشاه مایل است او را احترام بگذارد، چه باید کرد؟ هامان در دل خود گفت: شاهنشاه به چه کسی بیش از من مایل است که احترام بگذارد؟

آنگاه هامان به شاهنشاه گفت: در باره شخصی که شاهنشاه مایل است به او احترام بگذارد (چنین باید کرد).

لباس‌های سلطنتی را که شاهنشاه (در روز تاجگذاری خود) پوشیده است و اسبی را که شاهنشاه (در آن روز) بر آن سوار شده است و تاج شاهنشاهی را که بر سر نهاده است بیاورند.

و این لباس (سلطنتی) و اسب را به‌دست یکی از وزرای درجه اول شاهنشاه بدهند و این لباس‌ها را به تن آن شخصی که شاهنشاه مایل به احترام گذاشتن به اوست، بپوشانند و او را بر آن اسب سوار نموده و در خیابان‌های شهر بگردانند و در پیشاپیش وی جار زده و بگویند؛ این است پاداش کسی که شاهنشاه به عزت او علاقمند است.

آنگاه شاهنشاه به هامان گفت: بشتاب و آن لباس و اسب را همانطورکه گفتی بگیر و طبق آن‌چه که خود گفتی در باره‌ی مردخای یهودی که در دروازة شاهنشاه نشسته است انجام بده و از هرآنچه که گفتی چیزی کم ننمایی.

هامان آن لباس و آن اسب را بگرفت و لباس را بر تن مردخای کرد و او را سوار بر اسب نموده و در خیابان‌های شهر (گردانید). و در پیشاپیش او ندا در داده و می‌گفت: این چنین رفتار می‌شود در باره کسی که شاهنشاه به عزت او علاقمند و مایل است.

مردخای به دروازة شاهنشاه بازگشت ولی هامان عزادار و با سری پوشیده، به سرعت به خانه خود رفت.

هامان برای زِرِش ،همسرش، و برای همگی دوستانش تمام آن‌چه را که برایش رخ داده بود، تعریف کرد و دانشمندان مشاور او و زرش زنش به او چنین گفتند: اگر مردخای که تو شروع کرده‌ای که در جلوی او به زمین بیفتی از نسل یهودیان باشد تو دیگر بر او غالب نخواهی شد و مسلماً در جلوی او سقوط خواهی کرد.

هنوز آن‌ها با وی در حال صحبت بودند که خواجه‌سرایان پادشاه رسیدند عجله کردند تا هامان را به عجله به مجلسی که استر ترتیب داده بود، ببرند.

کتاب هفتم

... پادشاه با و هامان آمد تا با استر ملکه شراب بنوشند.

در روز دوم نیز در ضیافت شاهنشاه به استر گفت: ای استر ملکه درخواست تو چیست؟ تا به تو داده شود و خواهش تو چیست؟ که حتی اگر تصاحب نصف سلطنت هم باشد اجرا خواهد شد.

استر ملکه پاسخ داده و گفت: ای شاهنشاه اگر من در نظر تو التفاتی یافته‌ام و اگر شاهنشاه را خوشایند باشد، جان من، در برابر خواهش من و قوم من در برابر درخواست من ، بمن بخشیده شود.

زیرا که من و قومم فروخته شده‌ایم، تا این‌که هلاک و کشته و نابود گردیم، و اگر به غلامی و کنیزی فروخته می‌شدیم، سکوت می‌نمودم، زیرا که چنین مصیبتی در مقابل ضرر(ناراحتی) شاهنشاه هیچ است.

شاهنشاه احشوروش، به استر ملکه خطاب نمود و گفت: او چه کسی است؟ و او کجاست؟ که جرات چنین کند.

استر پاسخ داد این عدو و دشمن، همین هامان بد و شریر است و هامان در پیش شاهنشاه و ملکه متوحش شد و به لرزه درآمد.

و شاهنشاه با حالت خشم و غضب از ضیافت شراب برخاست و به باغ کاخ رفت و هامان بلند شد تا برای نجات جان خود به استر ملکه التماس نماید، زیرا می‌دید که از جانب شاهنشاه بدی و نابودی برای او قطعی است.

و شاهنشاه از باغ کاخ به مجلس ضیافت بازگشت و هامان (را دید که) بر تختخوابی که استر بر آن بود، افتاده بود. و شاهنشاه گفت: آیا در حضور من در کاخ ملکه بی عصمت می سازد؟ (همین که این) سخن از دهان شاهنشاه خارج شد، (خدمتکاران دربار) صورت هامان را پوشانیدند.

حَروُنا، یکی از خواجه‌سرایان، به پیشگاه شاهنشاه گفت: و اینک نیز داری که هامان به بلندی 50 ذراع ساخته است، تا مردخای را که در باره شاهنشاه خوبی گفته است، بر آن بیاویزد، در کاخ هامان برپاست. (در این هنگام) شاهنشاه گفت: که خود او (هامان) را بر آن دار زنند.

و هامان را بر آن دار که او برای مردخای مهیا کرده بود، آویختند و (آنگاه بود که) خشم شاهنشاه فرو نشست.

کتاب هشتم

... شاهنشاه عصای طلا را به طرف استر دراز نمود و استر برخاست و در حضور پادشاه ایستاد

و گفت: اگر شاهنشاه را خوش‌ آید و اگر التفاتی در حضور شاهنشاه دارم و اگر این موضوع به حضور شاهنشاه شایسته است و من در نظر او خوب هستم، فرمان کتبی صادر شود که نامه‌هایی که هامان فرزند همداتای اگاگی نوشته است که یهودیانی که در تمام استان‌های شاهنشاه هستند نابود گردند، برگشت داده شوند.

زیرا که چگونه خواهم توانست بلایی را که بر سر ملتم خواهد آمد ببینم؟!!!! و چگونه خواهم توانست نابودی خویشان خود را مشاهده کنم؟!!!

شاهنشاه احشوروش، به استر ملکه و مردخای یهودی گفت: اینک کاخ هامان را به استر داده‌ام و خود او را بخاطر دست‌ درازی‌ اش به یهودیان به دار کشیدند.

و شما آن‌چه را که در باره یهودیان بنظرتان خوب است به اسم پادشاه بنویسید و آن را به مُهر پادشاه ممهور کنید. زیرا که هر نوشته‌ای که به اسم پادشاه نوشته شود، و با انگشتر وی مُهر گردد، برگشت دادنی نیست.

در آن موقع در بیست و سوم ماه سوم که همان ماه سیوان می‌باشد، منشیان شاهنشاه احضار شده و تمام آن‌چه را که مردخای به یهودیان و به والیان و به فرمانداران و امرای استان‌ها که از هند تا حبشه در یکصد و بیست و هفت استان بودند، برای هر استان به خط آن و برای هر قوم به زبان آن و برای یهودیان به خط و زبانشان امر نموده بود، نوشتند.

از قول شاهنشاه احشوروش نوشت و به مُهر شاهنشاه ممهور نمود و نامه‌ها را توسط چاپاران تندرو سوار بر اسبان و رخش‌ها و جمازه‌ها و کره‌های مادیان‌ها فرستاد.

بدین ترتیب شاهنشاه به یهودیانی که در هر شهری بودند، اجازه داد که جمع شوند و از جان خود دفاع نمایند.

... و مردخای با لباس سلطنتی آبی و سفید و با تاج بزرگی از طلا و با ردایی از کتان نازک سفید و ارغوانی از حضور شاهنشاه خارج گردید. و شهر شوشن پر از سرور و شادی بود.

برای یهودیان، روشنایی و خوشی و شادمانی و افتخار پدید آمد.

و در هر استان و در هر شهر و در هر جایی که فرمان شاهنشاه و قانون او می‌رسید، برای یهودیان خوشحالی و شادمانی و ضیافت و جشن بود. و بسیاری از قوم‌های کشور، یهودی شدند زیرا که ترس از یهودیان بر آن‌ها افتاده بود.

کتاب نهم

و در روز سیزدهمِ، ماهِ دوازدهم، که همان ماه ادار است، که موقع اجراء شدن فرمان شاهنشاه و قانون او رسید، در همان روزی که دشمنان یهودیان امید داشتند که بر آن‌ها مسلط شوند ولی برعکس شد و یهودیان بر دشمنان خود مسلط گردیدند.

در سراسر استانهای شاهنشاه احشوروش، یهودیان در شهرهای خود جمع شدند تا در برابر کسانی که (می‌خواستند) به آن‌ها صدمه برسانند، ایستادگی کنند و هیچکس در مقابلشان نایستاد، زیرا که ترس از آن‌ها بر تمام قوم‌ها غلبه کرده بود.

و تمام رؤسای استان و والیان و حکمرانان و کسانی که کارهای شاهنشاه را انجام می‌دادند، یهودیان را بلندمرتبه می‌کردند، زیرا که ترس از مردخای بر آن‌ها افتاده بود.

زیرا که مردخای شخصیت بزرگی در دربار شاهنشاه بود و آوازه شهرت او در تمام استانها پیچید، زیرا که این شخص یعنی مردخای رفته رفته بزرگ‌تر می‌شد.

و یهودیان با دشمنان خود جنگیدند و آنها را به دم شمشیر زده، کشتند و هلاک کردند و با ایشان هر چه خواستند کردند.

و در شوشن پایتخت یهودیان پانصد نفر از دشمنان خود را از بین بردند.

... ده فرزند هامان پسر هَمداتا که دشمن یهودیان بودند به قتل رسانیدند اما دستان خود را به غارت و چپاول دراز ننمودند.

و یهودیانی که در شوشن بودند، در روز چهاردهم ماه ادار نیز جمع شده و در شوشن با سیصد تن از دشمنان خود کشتند ولی به اموال ایشان دست‌درازی ننمودند.

و سایر یهودیانی که در استانهای شاهنشاهی بسر می‌بردند، دور هم گرد آمده و از جان خود دفاع نمودند و از دشمنان خویش آرامش یافته و از عدویان خود هفتاد و پنج هزار تن را از بین بردند. اما هیچگونه دست‌درازی به اموال آنان ننمودند.

... زیرا که هامان فرزند همداتای اگاگی که دشمن تمام یهودیان بود، قصد از بین بردن یهودیان را داشت و برای آشفته نمودن و نابود کردن آنان "پور" یعنی قرعه انداخت.

خلاصه کلی این واقعه این است که وقتی استر جایگزین وشتی و ملکه ایران میشود مردخای هم که عموی وی بوده به دربار راه پیدا میکند و با بیان اینکه یهودی است از سجده زدن بر هامان که بدستور خشایارشا انجام می پذیرفت امتناع میکرد. فارغ ازینکه چرا هامان از همین برای وادار کردن مردخای به مجازات بهره نبرد اما در ادامه هامان بواسطه اختیاراتی که از جانب خشایارشا داشت و قرعه ای که انداخت نامه هایی حاوی حکم شاه به تمام ایالات فرستاده تا یهودیان را در روز سیزدهم ماه آدار قتل عام کنند. در نهایت مردخای بواسطه استر و تأثیری که روی خشایارشا داشت مؤفق شد ابتدا از دست هامان خلاص شود و سپس نوشته ای با مهر خشایارشا به تمام ایالات بفرستد مبنی بر اینکه یهودیان آماده باشند با دشمنان خود مقابله بکنند. در اینجا قول خشایارشا که میگوید نامه ای که بواسطه انگشتر وی مهمور شده باشد قابل برگشت نیست قابل توجه است و فکر کنم یعنی نامه ای که هامان به ایالات فرستاد قابل برگشت نیست و برای همین دوباره نامه ای نوشته و روی به آماده کردن یهودیان برای مقابله با افرادی که میخواستند ایشان را بواسطه کاری که هامان کرد بکشند آوردند.

جدای از باگ های منطقی که این روایت دارد مثل مورد هامان و مردخای و یا دیدی که خشایارشا به یک زن دارد و به وی میگوید حتی حاضر است نیمی از سلطنت خود را هم به او بدهد و ازین دست مباحث فولکور و داستانی تا منطقی و حقیقی، مشخصاً وقتی دستور جدیدی از سوی شاه برسد افراد موظف به تبعیت از آن هستند نه اینکه بر اساس دستور قبلی برخی بخواهند روی به کشتن یهودیان بیاورند. یهودی شدن اقوام هم مقوله عجیبی است در این کتاب. بهرطبع همانطور که پروفسور شائول شاکد استاد دانشگاه اورشلیم هم بیان میکند این روایت حاکی از آشنایی خوب نویسنده با دربار هخامنشی و نیز جشن مربوط به آن بر اساس کشتار احتمالی بسیاری از ایرانیان توسط یهودیان است:

The feast which the book was written to explain, Purim (still celebrated among Jews on the 14th and 15th of Adar), is based on a presumed slaughter of large numbers of Persians.

www.iranicaonline.org/articles/esther-book-of

مسئله دیگری که اینجا جلب توجه میکند نسب هامان است، در روایت استر از هامان با عنوان پسر هَمِداتایِ اَگاگی/Hammedatha the Agagite یاد شده و بحث پیرامون ریشه اگاگی باعث اختلاف بین پژوهشگران شده است. برخی آنرا به عمالقه/Amalekites برمیگردانند که قبیله ای باستانی از نسل عیسو فرزند اسحاق نبی (ع) و دشمن بنی اسرائیل بودند و برخی همچون پروفسور شاکد آنرا عیلامی میدانند:

Haman is said to be the son of Hammedatha the Agagite. The meaning of his name is not clear, and several explanations have been offered for it. One possibility is that the name is derived from that of his father, perhaps as a hypocorism (Scheftelowitz, I, pp. 43 f.; Bogolyubov, p. 212). A derivation from the Elamite proper name humpan has also been proposed (Zadok, pp. 20 f.). The patronym could be interpreted as a variant of Hauma-dāta “created (or given) by (the god) Haoma.” The epithet Agagite can be taken to be connected with the name of the king of the Amalekites, a semi-mythical people whose traces vanish from history after the ancient period of the wanderings of the Israelites in the desert and the early kingdom. This had become a symbolic name for the enemies of the Jewish people. Assuming that Haman, his patronym, and his epithet fit in with the period under consideration, however, it makes better sense to explain the epithet not by reference to the Amalekites but from Elamite a-ga-ga, ag-ga-ga (as done by Zadok, p. 21).

Shaul Shaked, “HAMAN,” Encyclopaedia Iranica, XI/6, p. 629, available online at http://www.iranicaonline.org/articles/haman (accessed on 30 December 2012).

بنابراین بر اساس برداشت صحیح ازین روایت و در نظر گرفتن توصیف پروفسور شاکد پاسخی به سه مورد برداشت اشتباه از آن توسط باستانگرایان و نیز منتقدین باستانگرایی داده میشود:

اول اینکه هامان در این روایت پشیزی ربط به هامان قرآن ندارد و خواه عیلامی باشد خواه از عمالقه دخلی به عزیز مصر در زمان موسی کلیم الله (علیه السلام) نمیتواند داشته باشد. ضمن اینکه اساساً چندین قرن بلکم بیش از هزار سال بازه زمانی حضرت موسی با دوران خشایارشا فاصله داشته است. اینی هم که بگوییم روایت از اساس ساخته و پرداخته یهودیان است فاقد هرگونه مبنایی میباشد و همانطور که شائول شاکد هم اشاره کرد اساس روایت میتواند واقعه ای تاریخی باشد و بخشی از وقایع مربوط به دربار پادشاه ایران در طومارهای بحر المیت هم پیدا شده گرچه طرح آن داستان نامشخص است چنانچه شائول شاکد در اینباره میگوید: A fragment of a story of events in the court of a Persian king is preserved among the Dead Sea scrolls, but the outline of that story is unclear. این طومارها که سندی باستان شناسی محسوب میشوند احتمالاً ریشه در واقعه ای تاریخی داشتن این روایت را قوت می بخشند. این مقوله را آقای حسینی از کارشناسان شبکه ولیعصر و برنامه تاریخ بدون روتوش مطرح کرده بود که اشتباه است. ازین جهت که عنوان شود چون اینجا هامان دشمن یهودیان بوده و روایت کلا داستانی ابداعی است (یا نام هامان اضافه خود یهودیان بوده) پس یهودیان خواسته هامان زمان حضرت موسی که دشمن ایشان بوده را وارد این روایت کنند در بدترین حالت صرفاً میتواند وام گیری نام را برسانند و هر برداشتی بیش ازین باطل می بایست تلقی شود.

البته آقای حسینی رویکرد آکادمیک ندارد و انتظاری هم نمیرود چون ایدئولوژیک با تاریخ برخورد میکنند و در برخی مواقع مثل این مورد تحلیل های سطحی را به خورد مخاطبان خود میدهند. بعنوان مثال در بررسی خود در اینباره (اینجا) در دقیقه 49:10 به بعد میگوید عین آب خوردن افرادی را در آن زمان بخاطر وقایع مشابه سجده نکردن مردخای به هامان میکشتند در حالیکه این ادعا فاقد هرگونه سند موثقی است. یا میگوید اینکه هامان خواست تمام یهودیان کشته شوند بالانس تاریخی ندارد در حالیکه نمی بیند که هامان را نسبت به طایفه مردخای به سبب عدم بت پرستی بدبین میکنند و این مقوله مشخصی است که هامان از نفوذ مردخای و اینکه عقیده شان مخالف عقیده وی است کاملا ترسیده و دستور به ریشه کن کردن این قوم بدهد و مسئله بعد از پی بردن هامان به ملیت مردخای دیگر یک اتفاق ساده سجده نکردن توسط یک فرد به تنهایی مشخصا نبود چنانچه در فصل سوم کتاب استر میخوانیم:

و هامان دید که مردخای به او تعظیم و سجده نمی‌کند و دل هامان پر از خشم گردید.

و دست‌ درازی به مردخای، بتنهایی به نظر وی خار آمد، زیرا که (در مورد) ملیت مردخای به وی گفتند و هامان درخواست نمود که قوم مردخای (یعنی) تمام یهودیانی را که در کلیة‌ی (نقاط) پادشاهی احشوروش زندگی می‌کردند، به قتل برساند.

و هامان به پادشاه احشوروش گفت یک قوم در بین ملت‌هایی که در تمام کشورهای پادشاهی ات هستند، پراکنده و پخش می‌باشند و قوانین آن‌ها با قوانین هر قومی فرق دارد و قوانین پادشاه را بجا نمی‌آورند. (بنابراین) برای پادشاه آن‌ها را راحت گذاردن سودی ندارد.

اگر به نظر پادشاه خوشایند باشد، حکم کشتن آنان نوشته شود. و من ده هزار بدره نقره به‌دست مأمورین خواهم داد تا آن را به خزانة‌ی شاهنشاهی بیاورند.

و پادشاه انگشتر خود را از دستش در آورده و آن را به هامان فرزند همداتای اگاگی دشمن یهودیان داد.

حتی ترجمه کتاب استری هم که آقای حسینی استفاده میکند کامل نیست و بعنوان مثال در دقیقه 34:41 که در حال نمایش دادن بند هشتم فصل هفتم کتاب استر است به اینکه خدمتکاران صورت هامان را میپوشانند اشاره ای نمیشود. ترجمه ای که در این وبلاگ از آن بهره بردم از انجمن کلیمیان تهران هم معتبرتر هست هم توسط منبعی معتبر نشر داده شده است. یا در دقیقه 12:12 با اشاره به نقاشی های کنیسه باستانی دورا اوروپوس (متعلق به قرن سوم بعد از میلاد) سعی دارد بگوید چون نقاشی خشایارشا و فرعون زمان حضرت موسی شبیه بهم هست (تصویر مرد نشسته روی صندلی سمت راست در اینجا (فرعون) و این مرد در اینجا (خشایارشا) را میگوید) پس این متعلق به قبل از اتمام تحریف جریان توسط یهودیان است در حالیکه در اینجا اوج فاقد سواد علمی بودن خودش را نشان داده و در صورتی سخنش ظن صحیح بودن پیدا میکرد که یا افراد حاضر در نقاشی های آن کنیسه تفاوت خیلی زیادی باهم میداشتند و یا دو نقاشی متعلق به دو بازه زمانی متفاوتی میبود نه وقتی که نقاشی ها از یک گروه در یک بازه زمانی هستند و مشخص است سعی میکنند شاهان و... را شبیه به هم به تصویر بکشند. مثلا تقریبا مردخای و خشایارشا را عین هم کشیدند (از نظر چهره و هیکل منظورم است، برای یکی بودن لباس این مربوط به آن بخش از کتاب استر است که به فرمان خشایارشا هامان مردخای را با لباس و... شاهی بر روی اسب میگردانید): بنگرید به اینجا و اینجا. شباهت لباس خشایارشا با فرعون هم ابداً حتی هفتاد درصد هم نیست آقای حسینی این سخنان اشتباه را مبنی بر شباهت زیاد بر زبان می آورد. مثلا میگوید هردو شلوار دارند! متوجه نیست مگر سندی داریم که هریک در دو زمان مربوط به خود افراد فاقد شلوار بوده اند که بخواهیم شلوار داشتن را دال بر شباهت بدانیم؟ در آن نقاشی ها عمدتاً مردان با شلوار به تصویر کشیده شده اند. یا در ادامه به چین های لباس های نقاشی مربوط به حضرت داوود (ع) و سموئیل (ع) اشاره میکند (اینجا) اما باز نمی فهمد این توجه نیست مشابه مجسمه حضرت موسی (ع) میکل آنژ که حتی به رگ های بازو توجه کرده (اینجا) بلکه چنانچه مشهود است یک الگوی تکراری مشابه برای تمام لباس های افراد حاضر و ناشی از یک دقت ساده در نقاشی است نه مقوله ای که حاکی از توجه به فیزیک جسمی و لباس افراد باشد و بخواهیم از آن برای بیان علتی پشت شباهت نقاشی خشایارشا و فرعون بهره ببریم چنانچه عین همین الگو را بدون تفاوت خاصی برای نقاشی مربوط به حضرت الیاس (ع) مشاهده میکنیم (اینجا). یا همان مردی که بعنوان فرعون نقاشی شده است را با افراد حاضر در نقاشی رؤیای حزقیال مشاهده کنیم (اینجا) متوجه شباهت زیاد و الگوی تکراری نقاشی اش با مرد سمت چپ خواهیم شد و یا با مرد سمت چپ پایین نقاشی مربوط به هارون (اینجا). برخی نقاشی ها هم مشابه نقاشی مربوط به حضرت داوود (ع) بشدت آسیب دیدند (اینجا) و چه بسا تمام نقاشی ها کامل به زمان ما میرسید شباهت ها ازین هم بیشتر میشدند.

فکر کنم همین قدر برای نشان دادن بی اعتباری فرضیه این افراد که با رویکردی غیر آکادمیک سعی در تاریخ سازی جعلی مشابه باستان پرستان دارند کفایت میکند. نتیجتاً تحریف در اینجا نهایتاً با تعویض اسم هامان صورت گرفته است [در بدترین حالت] بدین صورت که نام هامان فرعون را روی وزیر خشایارشا گذاشتند نه اینکه روایت فرعون را اخذ و آنرا با تحریف بصورت ماجرای استر در بیاورند که این فرضیه معتبر نیست.

دوم اینکه این روایت ربطی به دشمنی ایرانیان با یهودیان یا بالعکس ندارد و اتفاقاً بیشتر دال بر میل یهودیان به روابط صلح آمیز در ایران است چنانچه بخاطر یکتاپرستی مردخای این دشمنی آغاز شد و در نهایت یهودیان صرفاً از خود در مقابل افرادی که میخواستند قتل عامشان کنند دفاع کردند نه اینکه حتی روی به غارت اموال دشمنان بیاورند [در متن تأکید به عدم غارت دارد] و یا روی به کشتار زنان و کودکان و افرادی که دشمنی با ایشان نداشتند بیاورند مشابه محتوای دستوری که هامان بر علیهشان صادر کرده بود. شاید گفته شود از عبارت «با ایشان هر چه خواستند کردند» بتوان کشتار گسترده را به ثبوت رساند و یا به بردگی گرفتن زنان و کودکانشان را لکن با توجه به عدم دست درازی به اموال اینان این قول موجه نیست چون بطریق اولی می بایست اموالشان را هم غارت میکردند.

سوم اینکه در هرحال بر اساس این روایت عده زیادی ایرانی کشته میشوند و در این نمیتوان تشکیک وارد کرد و توجیه عده ای باستان پرست مبنی بر اینکه این افراد از اقوام مختلف بودند یا... سبکسرانه است چه آنکه بهرحال از همه ایالاتی که یهودیان در آن حضور داشتند بودند و همه این ایالات بخشی از ایران هخامنشی محسوب میشده است و سخن پروفسور شاکد در اینجا موجه است که احتمالاً عده زیادی از ایرانیان کشته میشوند. اینکه بگویند ایرانی فقط آریایی یا فقط پارس و ماد و پارت سخن موجهی نیست، وقتی میگوییم ایرانی به ساکنین بومی مناطق مختلف جغرافیای کشور اشاره داریم مثل زمان حال حاضر، نتیجتاً در آن زمان نیز کشته شدگان توسط یهودیان ایرانی می بایست قلمداد بشوند.

اینکه گفته شود بهرحال این روایت را یک یهودی نقل کرده و شاید بخاطر منفعت خودش دست به تحریف آن زده و... اشکال منطقی است اما مادامی که قرینه ای در اختیار نداشته باشیم بجز برخی باگ ها که بدان اشاره کردم نمیتوانیم قسمتی از روایت را به دلخواه باطل و تعبیر خودمان را جایش بنشانیم مشابه کاری که برخی منتقدین باستانگرایی مثل آقای حسینی و یا باستان پرستان انجام میدهند. بطور کل میتوان احتمال اینکه روایت اصلی اینگونه به نفع یهودیان نبوده را در نظر داشت و برخی باگ ها را بدین وسیله کنار و قرائتی ارائه داد که یهود را بی تقصیر نشان نمیدهد لکن بدلیل عدم وجود سند دیگری و نیز کافی نبودن محتوای طومارهای بحر المیت در اینباره نمیتوان از احتمال فراتر رفت، گرچه این مقوله در حد یک احتمال باقی خواهد ماند. اما روایت آقای حسینی که روایت را از اساس جعلی میداند مشخصاً باطل و فاقد هرگونه دلیل منطقی میباشد.

پای این برداشت اشتباه طی حادثه تروریستی اخیر در کرمان هم باز شد (بماند که برخی افراد فاقد سواد رسانه و سیاسی سریع اسرائیل را متهم کردند بر خلاف سکوت منطقی رهبری و سپاه و وزارت اطلاعات که هیچ کشور و گروهی را بیخود و بی جهت محکوم نکردند و خب بعد از بیانیه داعش مشخص شد عجولانه رفتار کردند) بدین صورت که برخی کانال های منتقد باستانگرایی و یا سیاسی-ارزشی با بازنشر یک اسکرین شات قدیمی مدعی شدند افسر موساد از واقعه پوریم و کشتن ایرانیان حرف زده است:

در متن گفته میشود:

לפני 2000 שנה، באיראן, הציתנו את להבת ההתנגדות וכחללנו את אויבינו בכל רחבי הארץ. היום, יש לכל האיראנים לדעת שאנו עומדים מחדש

2000 سال پیش در ایران شعله مقاومت را افروخته و دشمنان خود را در سراسر کشور نابود کردیم. امروز همه ایرانیان باید بدانند که ما دوباره ایستاده ایم.

اما فقط کافیست آیدی این اکانت را در نرم افزار ایکس (توییتر سابق) و یا حتی گوگل با لحاظ دامنه وبسایت ایکس جست و جو کنید تا بفهمید فیک است (بنگرید به اینجا) و این چنین افسر موسادی وجود خارجی ندارد بلکه با سرچ آیدی، اکانت یک برانداز ایرانی به شما نمایش داده خواهد شد که نشان میدهد صاحب اکانت هویت مجازی خود را تغییر داده و خب ازین موارد در نرم افزار ایکس و تلگرام و... کم نیست. ضمن اینکه متن توییتش بنظر میرسد هنوز در دسترس است و حذف نشده چون با سرچ متن عبری توییت در گوگل سابقه آن با همین اکانت که نام مسعود در آیدی خود دارد نمایش داده میشود. نکته جالب دیگر اینجاست که اصلاً واقعه پوریم دو هزار سال پیش رخ نداد بلکه همانطور که نتانیاهو هم در توییتش اشاره میکند (اینجا یا اینجا) این واقعه مربوط به دو هزار و پانصد سال پیش است، افسر موساد بر فرض اینکه مطلقاً اطلاعات تاریخی ندارد (که برای یک افسر امنیتی مقوله بی اعتباریست در این حد) اکانت نخست وزیر خود را هم دنبال نمیکند؟. کانال هایی که این تصویر را نشر دادند یا فریب کانال ها یا گروه های دیگر را خورده و یا مخاطبین خود را فاقد شعور و سواد رسانه در نظر گرفته بوده اند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۰/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی