مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

نقد کامل شبهه بت ا... (قسمت دوم)

جمعه, ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۹ ب.ظ

رابرت موری در اصلی ترین و آخرین حرفها و سخنانش میگوید [با خواندن این مطلب به ریشه ی شبهه رابرت موری پی خواهید برد و این که چرا خدای ماه را میخواهد با الله پیوند بزند]:

در طول زمان عهد عتیق، نبونید (555-539 قبل از میلاد)، آخرین پادشاه بابل، مرکز  mon gods dyrkan [ عبادت خدای ماه ] در عربستان [ شهری ] به نام  تیما بود [تیما: شهری در کشور عربستان سعودی و در منطقه حجاز است. ما هم در منشور نبونئید و هم در استوانه منتسب به کورش به وضوح می بینیم که سرور خدایان ابداً سین نبوده است و خبری از عبادت خدای ماه به عنوان سرور خدایان نیست. رابرت موری سندی دال بر اینکه ماه پرستی زمانی (بخصوص نزدیک به حیات پیامبر) در تیما وجود داشته است ارائه نمیدهد]. برتا سگال می نویسد: « دین خیال اندیش در جنوب عربستان  همواره تحت سلطه خدای ماه در صورتهای مختلف است ». [این مسئله را دارد از زبان برتا سگل نقل میکند که در جنوب عربستان همیشه خدای اصلی خدای ماه در شکلهای متفاوت بوده است، برتا سگال حرفی میزند که دلیلی بر اثبات آن ندارد]  بسیاری از محققان همچنین اشاره کردند که نام خدای ماه "سین" به عنوان بخشی از کلمات عربی "سینا"، "صحرای سینا [شبهه جزیره سینا در مصر] " و غیره [برای] زمانی است که محبوبیت خدای ماه کاهش یافته است. [نام سینا هیچ ربطی به نام سین که برای تمدن بین النهرین است ندارد و این ادعا فاقد سندیت لازم است] این باور اعراب که خدای ماه بزرگترین خدایان بود درست باقی مانده است. در حالی که آنها 360 بت خدایان در کعبه را در مکه پرستش میکردند، به طوری که خدای ماه در مجموعه ای از خدایان بود. واقعیت این است که مکه به عنوان زیارتگاه خدای ماه ساخته شده است.

این یافته ها نشان می دهد که  mon gods templet [معبد خدای ماه] همچنین در دوران مسیحیت فعال بوده است. معامله غیر قابل انکار جمع آوری شده از شمال و جنوب عربستان سعودی نشان می دهد که در طول روز mon gods dyrkan در زندگی محمد [صلوات الله علیه] فعال بود و هنوز هم دین غالب - بوده است - [دارد میگوید که پرستش خدای ماه در زمان پیامبر اسلام هم در میان اعراب حجاز وجود داشته است]. با توجه به کتیبه های متعدد، نام خدای ماه، سین، از عنوان خود، الإله [AL-ILAH] منشعب بود، به این معنی که او بزرگترین معادل آن، بود. رئیس در میان خدایان است [میخواهد بگوید که نام الإله که همان الله است، مربوط به سین است و سرور خدایان بوده است]. کارلتون استیونز کون در ادامه می گوید: «که خدای ایل و یا الإله در اصل یک فاز خدای ماه  [است].» خدای ماه به نام الإله، که پس از آن به ا... در طول دوره پیش از اسلام کوتاه شد. شرک اعراب حتی خدا در نامگذاری آن به کودکان خود دیده می شود. به عنوان مثال، پدر محمد (عبدالله [علیه السلام]) و عموی او بخشی از این واقعیت است که آنها از جمله نامهایی اند که توسط پدر و مادر بت پرست اعطا شده و ثابت می کند که ا... به عنوان خدای ماه در طول روز از زندگی محمد بود. پروفسور کارلتون استیونز کون می گوید: «در همان راه نسبتاً ناشناس الإله در نهایت ا...، بالاترین خدا بود

واقعیت پاسخ به این سؤالات که چرا خداوند تنها در قرآن تعریف شده [بدون هیچ گونه همتایی و تنها معبود معرفی شده است]؟ چرا اعراب بت پرست از قبل الله را میشناختند؟ آیا محمد [ص] آمد تا در دین خدای ماه، خدایی تازه  بیاورد؟. اما او از دوستان بت پرست عرب خود یک قدم بیشتر رفت. در حالی که آنها معتقد بودند که خداوند، خدای ماه، بزرگترین خدایان و عالی ترین در معبد است، بنابراین تصمیم گرفت که آن خدای ماه نه تنها بزرگترین خدا باشد بلکه تنها خدا هم بشود.

در واقع، او گفت: «نگاه کنید، شما در حال حاضر بر این باورید که خدای ماه، بزرگترین خدایان است. من می خواهم شما را به پذیرش این ایده که او تنها خدا است فرا بخوانم. من پرستش الله را ملغی نمیکنم، من فقط پرستش همسرش، و دخترانش و تمام خدایان دیگر را ملغی میکنم. با توجه به این واقعیت در مذهب اسلام است که "خدا بزرگ است" [نیست، بلکه] "خدا بزرگترین است" (او بزرگترین خدایان است) وجود دارد. چرا محمد [ص] می گوید که خدا "بزرگترین" است بدون یک چند خدایی در زمینه؟ [اشاره به شعار الله اکبر دارد، یعنی چرا پیامبر ما گفت خداوند بزرگترین است و هیچ معبود و خدای دیگری هم کوچک تر و پایین دست او وجود ندارد و این یعنی قبل از اسلام الله خدای بزرگ بوده است و خدایانی در پایین دست او بوده اند و تنها الله در میان اعراب حجاز معبود نبوده است] کلمه عربی استفاده شده است که در مقابل بیشتر از کمتر است [دارد این را میگوید که چرا پیامبر ما (ص) نگفت خدا بزرگ است، بلکه از لفظ اکبر استفاده کرد]. که این درست ممکن است توضیح دهد که چرا اعراب بت پرست موعظه خدای محمد که متفاوت از پرستش خدای آنها [بوده است] را همواره متهم کرده اند [دارد میگوید که دلیل مخالفت اعراب با پیامبر اکرم (ص) این بود که او از لفظ اکبر استفاده کرد و خدایان دیگر را ملغی کرد و نگفت خدا بزرگ است بلکه گفت خدا بزرگتر است و این دلیل مخالفت اعراب با پیامبر اسلام (ص) بود]. این "الله" خدای ماه با توجه به شواهد باستان شناسی بود. محمد در سعی کردن درباره برآوردن گروه های مختلف به اسلام، او به امتها که هنوز هم معتقد بودند که خدای ماه خدای اسلام است و برای یهودیان و مسیحیان، گفت: خدای اسلام همان خدای آنها است. اما یهودیان و مسیحیان بهتر دانستند و دلیل آنها خدای اسلام را به عنوان یک خدای دروغین رد کرد. [چرا هیچ یک از یهودیان و مسیحیان زمان پیامبر به این مسئله اشاره ای نکردند و حرفی مبنی بر خدای ماه بودن الله نزدند؟ چرا هیچ سخنی از هیچ یهودی و مسیحی و مندائی و کلاً از هیچ یک از پیروان فرق دیگر نیست که نشان دهد آنها خدای اسلام را خدای ماه میشناختند؟].

الکندی، [یعقوب بن اسحاق الکندی] یکی از مدافعان اسلام در اوایل در برابر مسیحیت، گفت که اسلام و آن خدا از کتاب مقدس نیست بلکه از الحاد سبا آمده است. آنها خدای کتاب مقدس، اما خدای ماه و دختران او ال عزی ال لات و منات را پرستش نمی کنند. دکتر نیومن [اندرو ج. نیومن] نتیجه گیری مطالعه خود را از بحث های اولیه بین مسیحیان و مسلمانان با گفتن: «اسلام ثابت می شود... یک دین جداگانه و متضاد با ریشه در بت پرستی [بیان میکند].» کارشناس اسلام سزار فراه نتیجه گرفت: بنابراین به پذیرش این ایده که خدای مسلمانان از مسیحیان و یهودیان آمد، هیچ دلیلی وجود ندارد.

اعراب به عنوان خدای اصلی، خدای ماه را پرستش میکردند. اما این توحید کتاب مقدس نیست. اگر چه سلطه خدای ماه بیشتر از همه خدایان و الهه ها بود، پس آن خدا شرک است (پانتئون) که از خدایان مختلف باقی مانده است [پانتئون: به آیین های چند خدایی میگویند که در آن آیین ها یک خدا، سرور خدایان و خدای بزرگ بوده است، هماننده دستگاه آفرینشی و حکومتی در آیینهای زرتشت و یونان و روم باستان؛ رابرت موری این حرف را میخواهد بگوید که چون الله در زمانی خدای ماه بوده و خدایان دیگری نیز در رده های پایین تر از او بودند این عین پانتئون است پس قبول داشتن این خدا در حقیقت شرک است چرا که این خدا همان خدای ماه و خدای اصلی پانتئون مربوط به اعراب حجاز است]. حالا که ما تصاویر واقعی از خدای ماه [را ارائه کردیم]، کس دیگری نمی تواند این واقعیت را که الله خدای کافر در طول دوره پیش از اسلام بود، قبول نکند. آیا چیزی برای اندیشیدن در هلال ماه به عنوان نماد اسلام است. هنگامی که هلال ماه در بالای مساجد بوده است؟ هنگامی که هلال در پرچم کشورهای اسلامی پیدا شده است؟ هنگامی که [تقویم] مسلمانان در طول یک ماه است که  با هلال ماه] آغاز می شود و با ظهور هلال ماه در آسمان به پایان می رسد؟ [اشاره به تاریخ قمری مرسوم میان مسلمانان دارد].

(منبع: www.apg29.nu/allah-manguden-som-var-gift-med-solgudinnan-med-stjarnorna-som-sina-dottrar-9415 به نقل از: www.biblebelievers.org.au/moongod.htm و www.allahuakbar.se/2010/06/bluffen-om-allah/)

قسمتی از حرفهای این انسان تحریف کننده تاریخ را در خلال حرفهایش رد کردم و اما قبل از رد مابقی حرفهای رابرت موری باید بدانید که حرفهای این فرد ناشی از خلط چند مبحث باهم و سپس ربط دادن آنها به خدای ماه است. هنگامی که سخنان رابرت موری را می بینم بیاد مثلی در کتابی می افتم که از قول فردی نقل کرده بود که وی پیرامون ماجرای حضرت یوسف (ع) میگوید: «راستی آن دختری که شغال او را خورد، دختر کدام امام بود؟» به آنجناب پاسخ دادند که: اولاً دختر نبود و پسر بود، ثانیاً دختر امام نبود و پسر پیغمبر بود، ثالثاً شغال او را نخورد و گرگ بود، رابعاً گرگ هم او را نخورد و دروغ بود!.

رابرت موری نیز چند مبحث را که برخی دروغ اند به هم ربط داده و سپس تمام آنها را به مبحث دروغین دیگری ربط میدهد، به عبارتی فرضیه روی فرضیه، اساس کار رابرت موری است. و اما حال نقد بقیه سخنان رابرت موری:

خدای ماه در سرزمین سبا خدای خدایان نبوده است:

فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ (22) إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ (23) وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ (24)

پس [هدهد] زمانی نه چندان دور درنگ کرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [ای سلیمان!] من به چیزی آگاهی یافته ام که تو به آن آگاهی نیافته ای، و [من] از [سرزمین] سبا خبری مهم و یقینی برایت آورده ام. (22) به راستی من زنی را یافتم که بر آنان حکومت می کند، و از هر چیزی [که از وسایل و لوازم حکومت و قدرت است] به او داده اند و تختی بزرگ دارد، (23) او و قومش را یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان، اعمال [زشتشان] را برای آنان آراسته و در نتیجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به این سبب هدایت نمی یابند. (24) سوره النمل

آیه قرآن حرفی از ماه پرستی نمیزند و صراحتاً بیان میکند که ملکه سبا خورشید را می پرستیده است و وقتی ملکه کشوری خورشید پرست باشد نتیجتاً خدای خورشید در سبا خدای ملکه آنان و خدای خدایان بوده است [بله ماه پرستی هم وجود داشته لکن خدای خدایان خورشید بوده است]. حال، نخست این حرف رابرت موری مبنی بر اینکه ماه پرستی دین اصلی مردم عربستان بوده است باطل میشود چرا که ماه پرستی حتی در منطقه ای که معبد آن کشف شده [یعنی یمن] دین اصلی نبوده است و دوم حرف برتا سگال مبنی بر اینکه دین در جنوب عربستان تحت سلطه خدای ماه بوده است نیز باطل میشود. به یقین یک ماه پرست به خورشید سجده نمیکند و او را به معبودی نمیگیرد و یا اگر هم خدای ماه را همسر او می پنداشت حداقل باید به ماه هم سجده میکرد و یا اثری از ماه پرستی را در میان آثار بجا مانده از خورشید پرستی می دیدیم ولی مثلاً در عرش بلقیس که نشان دهنده خورشید پرستی در آن زمان است اثری از ماه پرستی نیست و این چنین چیزی ابداً وجود ندارد.

رابرت موری میگوید:

این باور اعراب که خدای ماه بزرگترین خدایان بود درست باقی مانده است. در حالی که آنها 360 بت خدایان در کعبه را در مکه پرستش میکردند، به طوری که خدای ماه در مجموعه ای از خدایان بود. واقعیت این است که مکه [ منظور باید کعبه باشد ] به عنوان زیارتگاه خدای ماه ساخته شده است.

الف: باور اعراب را از کجا آورده است؟ در کدام اشعار اعراب جاهلی سخن از خدای ماه است که تازه بعد از آن بگوییم سخن از برتر و بزرگ بودن خدای ماه است؟ در کدام کتیبه و سندی مربوط به منطقه حجاز سخن از خدای ماه است؟ چرا رابرت موری هیچ گونه سندی ارائه نمیدهد؟ پس معلوم شد این حرف وی کاملاً کذب بوده است و هیچ سندی برای اثبات آن ندارد.

ب: با کدام سند میگوید خدای ماه یک بت بین این 360 بت داشته است؟ چرا بازهم سندی ارائه نمیدهد؟ پس معلوم شد اینجا نیز حرفی کاملاً کذب زده است. هیچ نامی از بتی مربوط به خدای ماه ابداً نبوده و سندی دال بر این چنین چیزی نیست و همینطور هیچ نامی هم از الهه ماه در تمدن اعراب حجاز نمی بینیم.

ج: به چه دلیل میگوید مکه به عنوان زیارتگاه خدای ماه ساخته شده است؟ پرواضح است که این حرف خود را در ادامه و به استناد آن دو جمله قبلی میزند اما همان دو جمله قبلی هم بی اعتبار بودند. آیا اگر کعبه ربطی به پرستش ماه داشت نباید ولو یک اثر ساده از پرستش ماه در آن می دیدیم؟ نباید حداقل یک هلال ماه روی در و یا دیواره آن می دیدیم؟ پس چرا این چنین چیزی نیست؟ چرا چیزی ولو شبیه به همان دو کف دست بغل هم که رو به نمادی شبیه به هلال ماه بود در مکه پیدا نشده است؟ چرا اثری از ماه پرستی در مکه نیست؟ چرا اثری از بتی مربوط به خدای ماه در کعبه پیدا نشده است و در تاریخ هم هیچ حرفی در این باره زده نشده است؟ پس به چه حقی و با کدام استدلال ساخت کعبه و مکه را به ماه پرستی ربط میدهد؟.

رابرت موری میگوید:

این یافته ها نشان می دهد که  mon gods templet [ معبد خدای ماه ] همچنین در دوران مسیحیت فعال بوده است. معامله غیر قابل انکار جمع آوری شده از شمال و جنوب عربستان سعودی نشان می دهد که در طول روز  mon gods dyrkan در زندگی محمد [صلوات الله علیه] فعال بود و هنوز هم دین غالب - بوده است -.

الف: نه تنها در زمان عیسی مسیح (ع) بلکه در زمانهای دیگر هم مثلاً در شهر حران معبد ماه بوده است اما این که این معبد ماه در یمن تا زمان حضرت عیسی مسیح (ع) نیز فعال بوده راست و دروغ بودنش معلوم نیست و این نیز مشخص نیست رابرت موری منظورش کدام یافته ها است که نشان میدهند این معبد ماه در دوران مسیحیت فعال بوده است.

ب: کدام مدارک و اسناد غیر قابل انکار؟ این اسناد غیر قابل انکار چه چیزهایی اند؟ در متنی که از این فرد در اوایل این مقاله نقل کردم نیز رابرت موری سخن از «اکتشافات شگفت انگیز» و «این بعدها توسط دیگر باستان شناسان مشهور تأیید شد» زد و برای آنان هیچ سندی حداقل در متنی که من دیدم ارائه نکرده بود و گفت منظورش از اکتشافات شگفت انگیز آیا همین ها هستند که براحتی رد میشوند و یا اینکه این باستان شناسان مشهور چه کسانی هستند. حال نیز میگوید مدارک غیر قابل انکار اما سند معتبری ارائه نمیدهد.

ج: با کدام سند میگوید در زمان پیامبر ما ماه پرستی در میان اعراب حجاز بوده است؟ در زمان پیامبر ما و در میان اعراب حجاز ابداً ماه پرستی رواج نداشته است بلکه تمام قراین و گواهی های محکم تاریخی حکایت از رواج بت پرستی دارند که در همان هم باز اثری از الهه ماه نیست و البته یکتاپرستی هم در آن زمان وجود داشته است. درباره شخص پیامبر اسلام (ص) نیز هیچ سند و روایتی دال بر ماه پرست بودن ایشان نیست، در این جا نیز غلط بودن حرف رابرت موری معلوم شد.

رابرت موری میگوید:

بسیاری از محققان همچنین اشاره کردند که نام خدای ماه "سین" به عنوان بخشی از کلمات عربی "سینا"، "صحرای سینا [ شبهه جزیره سینا در مصر ] " و غیره [ برای ] زمانی است که محبوبیت

خدای ماه کاهش یافته است.

الف: نام سین Sin ربطی به سیناء Sinai ندارد و برای اینکار رابرت موری باید سند و مدرکی معتبر ارائه کند که ابداً این چنین چیزی وجود ندارد.

ب: درباره این که محبوبیت خدای ماه کاهش یافته است، رابرت موری باید اول اثبات کند که خدای ماهی پرستیده میشده و سپس اثبات کند که نام سینا با سین یکسان است و تازه بعد از اینها بیاید و این حرف را بزند. اما رابرت موری نه پرستیده شدن خدای ماه را اثبات میکند و نه ارتباط بین سینا با سین را.

رابرت موری میگوید:

با توجه به کتیبه های متعدد، نام خدای ماه، سین، از عنوان خود، الإله [AL-ILAH] منشعب بود، به این معنی که او بزرگترین معادل آن، بود . رئیس در میان خدایان است. کارلتون استیونز کون در ادامه می گوید: « که خدای ایل و یا الإله در اصل یک فاز خدای ماه [ است ].» خدای ماه به نام الإله، که پس از آن به ا... در طول دوره پیش از اسلام کوتاه شد. شرک اعراب حتی خدا در نامگذاری آن به کودکان خود دیده می شود. به عنوان مثال، پدر محمد (عبدالله [ع]) و عموی او بخشی از این واقعیت است که آنها از جمله نامهایی اند که توسط پدر و مادر بت پرست اعطا شده و ثابت می کند که ا... به عنوان خدای ماه در طول روز از زندگی محمد [ص] بود. پروفسور کارلتون استیونز کون می گوید: « در همان راه نسبتا ناشناس الإله در نهایت ا...، بالاترین خدا بود. »

الف: با توجه به کدام کتیبه ها؟، این فرد فقط به گفتن «کتیبه های متعدد» اکتفا کرده و حتی نام و مشخصات یک کتیبه را هم نمیگوید که تازه بتوان آنرا بررسی کرد، مشهود است که این کلی گویی ها فقط اعتبار رابرت موری را زیر سؤال میبرند. در هیچ کتیبه ای این چنین چیزی نیست که نام سین را به نام الإله ربط دهد، این ها همه جدای از این است که اصلاً نام الله نمیتواند مختص ایزدی باشد که دارای اسم علم بوده است:

الله: برترین نام از نامهای ذات مقدسی است که هستی صرف و جامع و مبدأ همه کمالات وجودی و منزه از هر نقصی است و چون آن ذات اقدس جامع همه اسمای حسنی و صفات نیکوست، گفته میشود: « الله اسم ذاتی است که جامع همه کلمات است » وگرنه اشتمال بر کمالات در معنای این کلمه مأخوذ نیست. [مأخوذ: گرفته شده]

این نام مبارک که از آن به « لفظ جلاله » یاد می شود و 2698 بار در قرآن کریم به کار رفته است، در اصل «إله» بوده و همزه آن بر اثر کثرت استعمال حذف شده است و با پیوستن «الف و لام» به آن به صورت «الله» در آمده است.

إله به معنای «مألوه» است و مألوه یا به معنای معبود است یا متحیر فیه (ذاتی که همه عقلها و دلها درباره او متحیر و سرگردانند)، یا مفهومی جامع بین این دو.

در زبان عرب و فرهنگ وحی، «إله» بر هر معبودی که عابدان در پیشگاهش خضوع کنند، اطلاق می شود؛ حق باشد یا باطل: وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ [ سوره نحل آیه 51 ] ؛ أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا [ سوره فرقان آیه 43 ] ؛ قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ [ سوره انبیاء آیه 62 ] ؛ اما «الله» بر اثر کثرت استعمال، عَلَم (اسم خاص) خداوند است که جامع همه صفات جلالی و جمالی است و جز بر او اطلاق نمی شود: هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی [ سوره حشر آیه 24 ] و از این رو لفظ جلاله (الله) موصوف همه اسمای حسنای خداوند از جمله «الرحمن» و «الرحیم» قرار می گیرد، ولی خود، صفت هیچ اسمی واقع نمی شود و بر این اساس، گفته می شود: « الله اسم ذات و دیگر اسمهای خداوند نامهای صفات اوست ».

(تفسیر تسنیم، نویسنده: آیة الله جوادی عاملی، تحقیق و ویرایش: حجة الاسلام علی اسلامی، جلد اول، صفحات 279 و 280)

در متن فوق یک نکته مشهود بود و آن این است که ریشه الله یعنی إله برای هر معبود و خدایی میتواند بکار برده شود و البته خود خداوند هم همین لفظ إله را برای تمام معبودان و خدایان دیگر اقوام مختلف بکار میبرد، إله را برای آپولو و امرداد و وولکان و مردوک و پوسایدون و مارس و سپندارمذ و سین و... خلاصه برای تمام اینها میتوان بکار برد، این نکته ای است که انگار رابرت موری و استیون کونز از آن غافل و کاملاً بی اطلاع بودند. حال، برای تحقیق بیشتر درباره نام جلاله الله، به یکی از معتبر ترین منابع یعنی مفردات راغب اصفهانی رجوع میکنم:

اللّه: گفته اند، اصل اللّه- إله است همزه اش حذف شده، و (الف- لازم) بر سر آن در آمده و مخصوص باریتعالی است:

مخصوص بودن واژه (اللّه) به باریتعالی، این آیه است که میفرماید:

(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا- 65 / مریم) [ رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ] یعنی آیا نامی برای او میدانی که با آن نام، نامیده شده باشد.

اله- نامی است که برای هر معبودی و ذاتی قرار داده اند و همینطور خورشید را نیز آلهه نامیده اند، زیرا خورشید را نیز معبود خویش گرفته بودند و- أله فلان یا له- یعنی عبادت و پرستش کرد و گفته اند - تألّه -  بهمین دلیل درباره پرستش معبود است.

و باز گفته شده (اللّه) از (أله) یعنی متحیّر و سرگردان شد، گرفته شده و این وجه تسمیه بمعنی تحیّر، از اشاره ای که امیر المؤمنین (ع) در صفات خداوند بیان کرده اخذ شده که گفته است  «کلّ دون صفاته تحبیر الصّفات و ضلّ هناک تصاریف اللّغات» ( شکوه و زیبائی هر صفاتی که مادون صفات خداوند است، از رسیدن به او سرگشته و ناتوان و در وصف صفاتش، کلمات و مشتّقات هر کلمه و زبان، ناقص و نارسا است).

زیرا بنده هر چه در صفات خدای بیندیشد، شکوه و عظمتش او را متحیّر میکند و لهذا روایت شده است: «تفکرّوا فی آلاء اللّه و لا تفکّروا فی اللّه».

یعنی در صفاتش اندیشه کنید و در ذاتش میندیشید.

گفته اند: اصل و ریشه (الله) - ولاه - است و سپس حرف (و) بهمزه تبدیل شده است و تسمیه اش از - ولاه - به الله از اینجهت است که هر مخلوق و آفریدهای در راه او و اله پر شور است، یا فقط به تسخیر و مجذوب بودنشان، مانند جمادات و حیوانات و یا با تسخیر بودن و داشتن اراده مانند بعضی از مردم، و از اینجهت بعضی از حکماء گفته اند «خداوند محبوب تمام اشیاء است و همه مسخرّ اویند» و بر این سخن این آیه قرآن دلالت دارد که (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ).

و نیز گفته شده که اصل واژه (الله) - لاه، یلوه، لیاها - است یعنی از، نظرها پوشیده شد، و این معنی در آیه (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ - 3/ انعام) اشاره شده است. باطنی بودن اللّه را آیه (وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ - 3/ حدید) اشاره می کند.

حقیقت واژه (اله) در معنی اللّه اینست که جمع بسته نمیشود، زیرا معبودی سوای او نیست، اما باعتقاد اعراب معبودات دیگر نیز هستند و لذا این واژه به صورت (الآلهه) جمع بسته اند [ همانطور که در قرآن نیز به صورت جمع آمده است ].

خدای تعالی فرماید: (أَمْ لَهُمْ آلِهَۀٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا - 43/ انبیاء) و آیه (وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ - 127/ اعراف) که - إلاهتک - نیز خوانده شده است، یعنی عبادت تو.

(مفردات الفاظ القرآن، نویسنده: حسین بن محمد راغب اصفهانی، ترجمه و تحقیق: غلامرضا خسروی حسینی)

پیداست که بجز ریشه إله برای الله، بقیه ریشه های این لغت برای یک خدای خالق فقط میتواند بکار رود، چه آنکه فقط خالق است که از نظرها پوشیده است و نه ماه، خالق است که همه مجذوب و مسخر و متحیر اویند و نه ماهی که غروب و طلوع میکند و نه ماهی که معلوم و آشکار است و در موقع مشخصی از ماه فقط کامل میشود، اینها را اعراب جاهلی هم میدانستند، به یقین اگر ریشه نام الله یکی از این موارد باشد این واژه فقط میتواند برای خالق هستی بکار رود. پس برای این که ولو ذره ای راه را باز بگذاریم تا الله بتواند نام خدای ماه بشود، در وهله اول باید فرض را بر این بگیریم که ریشه این نام همان إله است که برای هر معبودی میتوان بکار برد، من جمله خدای ماه. حال، میرسیم به الف و لام تعریف، این الف و لام حکایت از یک وجود شناخته شده دارد که کسی که از او نام میبرد او را کاملاً میشناسد، پس این نام اشاره به یک إله خاص دارد. حال، إله که کلمه ای کلی است پس باید وجه تمایز این إله با إله های دیگر معلوم باشد تا ما بدانیم منظور اعراب چه إلهه ای است، آیا إله ای خالق است؟ آیا خدای ماه است؟ آیا خدای آتش و یا خدای جنگ و این چنین چیزی است؟؛ مثلاً من یک مورچه پرست ام و حال، إله من یک مورچه مشخصی است که از آن نگهداری میکنم، در این صورت من میتوانم برای خطاب قرار دادن إله خودم یک ال تعریف به اول نام آن اضافه کنم چون در نظر من و البته مخاطب من که میداند من مورچه پرست ام، این إله من کاملاً آشناست و او را میشناسد، پس اینجاست که من میتوانم لفظ الإله را برای مورچه ای که از آن نگهداری میکنم بکار ببرم. باید بازهم متذکر شویم که مخاطب باید بداند منظور من از این إله که ال تعریف را بر سر آن آوردم چه وجودیست و چه خصوصیاتی دارد و در این صورت است که من میتوانم به آن مورچه بگویم الإله، پس مشخص  شد که اعراب جاهلی با گفتن نام الله به یک إله خاصی اشاره میکرده اند که نام آن برای همگان روشن و مشخص بوده است که منظورشان چه إله ای است، خالق است یا نه، إله خورشید یا ماه و یا آتش است یا نه و...؛ پس باید ببینیم این إله ای که در نزد اعراب اسم علم نداشته است و به مرور زمان این اسم علم شده است، چه خصوصیاتی دارد.

سین که نام این خدای ماه بوده است، اسمی است علم پس باید در نزد اعراب هم بصورت علم بیاید. چه دلیلی دارد که خدایی که اسم علم دارد را بیایند و نام او را بگونه ای تغییر دهند که اصلاً دیگر اسم علم نباشد؟!، رابرت موری برای این معضل اشاره به کتیبه هایی کرد که نشان میداد نام سین، از عنوان خود، الإله منشعب شده است ؛ این در حالیست که جدای از اعتبار و صحت و سقم کتیبه ها، اصلاً نام الله نمیتواند با اسم علم دیگری همخوانی داشته باشد که پیشتر با بیان ریشه این نام، اثبات کردم، پس به این نتیجه میرسیم که نام سین هیچ ربطی به الله ندارد.

حال، ممکن است این ادعا مطرح شود که که اعراب برای همان خدای ماه از لفظ الله استفاده کرده و منظورشان إلهه ماه بوده است!، برای تأیید این گفته باید فرد مدعی شواهدی ارائه دهد دال بر اینکه خصوصیات الله در نزد اعراب جاهلی عین خدای ماه بوده است و نمادهایی چون هلال ماه و... را برای او بکار میبرده اند و در مراسم عبادی اعراب برای الله به گونه ای باشد که بتوان از آن فهمید ماه پرست بوده اند، مثلاً به ماه سجده بکنند و در اشعارشان هم اشاره ای به این خدای ماه بودن الله کرده باشند تا مشخص شود که منظور از الله، إله ای مشخص است که نمادش هلال ماه است، در اشعار از او با عنوان خدای ماه یاد میشود و البته از همه مهمتر اعراب هم برای تعظیم و احترام به او، به ماه سجده میکنند؛ تازه در این صورت است که با این قراین به یقین میتوان گفت که اعراب جاهلی إله ای مربوط به ماه داشتند و تازه بعد از این باید اثبات شود که به این إله، الله میگفته اند؛ اما:

یک: از قبل از اسلام تا زمان امپراتوری عثمانی هیچ اثری از هلال ماه در بین اعراب حجاز برای الله دیده نمیشود و نماد هلال ماهی و یا چیزی شبیه به این که مربطو به ماه باشد در بین آنان نبوده است.

دو: در هیچ یک از اشعار اعراب اثری از خدای ماه بودن الله نیست و ابداً هیچ عربی در اشعارش چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، الله را خدای ماه، إله ماه خطاب قرار نداده و حتی اشاره ای هم به این موضوع در میان آثارشان وجود ندارد.

سه: محل عبادت اعراب کعبه بوده است و به آن عبادت میکردند نه ماه، رابرت موری برای توجیه این مهم گفت که مکه برای ماه پرستی ساخته شده است! اما نه در کعبه و نه حتی در مکه هم اثری از هلال ماه و ماه پرستی نیست تا حداقل این مسئله مطرح شود که کعبه را برای خدای ماه ساخته باشند، پس وقتی نه به ماه سجده میکنند و نه در اشعار و اسنادشان اشاره به وجود خدای ماهی نکرده اند و درکعبه هم اثری از هلال ماه و خدای ماه و هرچیز دیگری که مربوط به ماه پرستی است نیست [که پس کعبه را هم برای خدای ماه نساخته اند] تمام اینها نشان دهنده این است که خدای ماهی در بین اعراب منطقه حجاز نبوده است.

پس نتیجه میگیریم که الله نمیتواند نامی باشد که اعراب برای خدای ماهشان بکار میبرده اند چرا که هیچ خصوصیتی از الله نیست که نشان دهد او میتوانسته در نزد اعراب خدای ماه باشد و اصلاً خدای ماهی هم در بین آنان نبوده است. حال ممکن است بگویید پس این لفظ الله که در نزد اعراب شناخته شده بوده است برای کدام إله بکار میرفته است؟ و اما پاسخ:

یک: طبق قرآن، اعراب برای خالقشان از لفظ الله استفاده میکردند ؛ برای مثال، آیات 61 تا 63 سوره عنکبوت.

دو: اگر الله نام إله ای غیر از خالق آنان بوده است پس باید بتی برای او میتراشیدند اما این چنین بتی وجود ندارد و بتان اعراب جاهلی همگی اسم علم داشتند و نام هیچ یک الله نبوده است.

سه: اگر الله اشاره به إله ای دیگر غیر از ماه هم داشت همان جوابهایی که برای رد خدای ماه نبودن الله بیان کردم برای رد ارتباط با خدایان دیگر نیز هست.

معلوم شد که الله ابداً نام إله ای غیر از خالق نبوده است چرا که نه نام بتی بوده و نه خصوصیتی از او در میان اعراب جاهلی بوده است که مربوط به إله هایی چون خدای خورشید و ماه و جنگ و... باشد، حال که مشخص شد اعراب جاهلی نام الله را نه برای ایزدی و نه برای بتی بکار میبرده اند پس نام پدر پیامبر بزرگ اسلام (ص) که عبد الله بوده است، این الله اشاره به کدام إله ی مشخص در نزد اعراب دارد؟ تنها پاسخی که در قرآن مشهود است و تاریخ نیز آنرا تأیید میکند، این است که اعراب حجاز نام الله را برای خالقشان بکار میبرده اند و بتی هم برای او نتراشیده بودند؛ این سخن با قرآن و با تمام شواهد تاریخی موجود یا تأیید میشود و یا هیچ تضادی ندارد اما ادعای رابرت موری توسط قرآن و شواهد تاریخی نه تنها تأیید نمیشود بلکه کاملاً در تضاد هست.

عده ای آمده اند و این آیه از قرآن را که در اول مقاله بیان کردم دلیل وجود ماه پرستی در میان اعراب حجاز دانسته اند:

وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)

از نشانه های [ربوبیت و قدرت] او شب و روز و خورشید و ماه است؛ نه برای خورشید سجده کنید و نه برای ماه، برای خدایی که آنان را آفرید، سجده کنید، اگر می خواهید فقط او را بپرستید. (37) سوره فصلت

تاریخ این فرضیه را تأیید نمیکند و اثری از ماه پرستی و خورشید پرستی در میان اعراب حجاز نیست. خداوند در این آیه سجده به ماه و خورشید را نهی نکرده بلکه نفی کرده است، همانطور که میگوید در حالت مستی به نماز نزدیک نشوید، در این جا ابداً رسم اعراب نبوده است که إلاً مست کنند و نماز بخوانند بلکه خداوند این کار را نفی کرده است، در اینجا نیز دقیقاً از آیه همین بر می آید که خداوند میگوید بخاطر او به خورشید و ماه سجده نکنند و هماننده برخی از اقوام دیگر همچون ایزدیان نباشند که تقدس بیجای خورشید در میان آنان است و برای عبادت خداوندشان خورشید را دارای تقدسی بیجا کرده اند، بلکه فقط به او [یعنی آنطوری که خودش میخواهد] سجده کنند و نه به خورشید و ماه. پس خبری از ماه و خورشید پرستی نبوده است بلکه خداوند گفته است بخاطر او به این نشانه هایش سجده نکنند.

این حرف رابرت موری که بعد از اشاره به کتیبه ها میگوید:

به این معنی که او بزرگترین [ سین ] معادل آن، بود. رئیس در میان خدایان است.

اشتباه است:

یک: نام سین هیچ ربطی به الله ندارد که پیشتر مفصل راجع به آن سخن گفتم.

دو: سین ابداً هیچ گاه خدای اصلی و یا حتی سرور خدایان نبوده است، پیشتر بیان شد که سین در تمدن اصلی خود یعنی بین النهرین سرور خدایان نبوده است و سپس اینرا نیز بیان کردم که در بین مردم سبا هم سرور خدایان که خدای ملکه آنان بوده است خورشید بوده و نه خدای ماه، پس سین در یمن هم سرور خدایان نبوده، حال که این مهم مشخص شد، معلوم میشود که سین ابداً نمیتوانسته سرور خدایان  باشد چه رسد به اینکه جایگاهی همطراز الله نزد اعراب بت پرست قبل از اسلام را داشته باشد.

سه: در میان اعراب اثری از ماه پرستی و یا حداقل وجود ایزدی برای ماه نیست، پس این حرف هم که بگوییم سین نمیتوانسته خدای اصلی باشد اما آیا حداقل به عنوان إله ای پایین تر از خدای اصلی همچون بتها میتوانسته در میان اعراب حجاز وجود داشته باشد موجه نمیباشد.

این حرفهای رابرت موری نیز که در ادامه حرفهای قبلی اش است با باطل شدن ادعاهای قبلی کاملاً رد میشوند:

یک:

کارلتون استیونز کون در ادامه می گوید: « که خدای ایل و یا الإله در اصل یک فاز خدای ماه [است].»

 بیان کردم که نام الإله هیچ ربطی به سین و خدای ماه ندارد و البته که استیونز کون باید حداقل سند معتبری برای گفته خود بیان میکرد و یا نشانی کتیبه هایی را که رابرت موری داد را حداقل درباره یکی از آنها توضیح میداد.

دو:

خدای ماه به نام الإله، که پس از آن به ا... در طول دوره پیش از اسلام کوتاه شد. شرک اعراب حتی خدا در نامگذاری آن به کودکان خود دیده می شود. به عنوان مثال، پدر محمد (عبدالله [ع] ) و عموی او بخشی از این واقعیت است که آنها از جمله نامهایی اند که توسط پدر و مادر بت پرست اعطا شده و ثابت می کند که ا... به عنوان خدای ماه در طول روز از زندگی محمد [ص] بود.

پر واضح است که این حرفهای بی اعتبار چیزی نیستند جز نتیجه گیری از حرفهای بی اعتبار قبلی، آنجا که میگوید «شرک اعراب» نتیجه گیری اش از ماه پرست بودن اعراب حجاز است، آنجا که اشاره به نام عبدالله و عموی پیامبر میکند و میگوید «توسط پدر و مادر بت پرست...» این نیز نتیجه گیری اش از خدای ماه بودن ا... و نام عبد العزی [به عنوان نام ابوجهل، عموی پیامبر] است، قسمت اول آن یعنی نام پدر پیامبر که کاملاً کذب بوده است و نام ا... ربطی به خدای ماه ندارد و اعراب هم ماه پرست نبوده اند که پیشتر بیان کردم و اما درباره قسمت دوم و نام عبدالعزی سندی نیست که سخن رابرت موری را تأیید کند. آنجا هم که میگوید: « ثابت می کند که ا... به عنوان خدای ماه در طول روز... » این نیز نتیجه گیری اش از ماه پرست بودن اعراب و خدای ماه بودن ا... و دلالت نام عبدالله بر خدای ماه است که این حرف کاملاً کذب و باطل است و بطلانش را پیشتر بیان کردم.

سه:

پروفسور کارلتون استیونز کون می گوید: « در همان راه نسبتاً ناشناس الإله در نهایت ا...، بالاترین خدا بود.

به جز قسمت اول حرفهای استیونز کون مبنی بر وجود راه نسبتاً ناشناس که معلوم نیست استیونز کون از چه راه نسبتاً ناشناسی حرف میزند چرا که این فرد خود، راهی را برای بافتن آسمان به ریسمان انتخاب کرده است، اما بقیه حرفهایش اگر منظورش از خدا، إله باشد، مطابق با آیات قرآن و عقاید اعراب حجاز است، چرا که آنان خدای هستی الله را خالق و بالاتر از تمام إله ها میدانستند و اصلاً بتها را برای قرب به الله می پرستیده اند که این در قرآن مشهود است.

اما اگر منظورش از خدا، خدایانی هم رده و یکسان باشد که یکی از آنان برتر بوده است، این کاملاً کذب است، چرا که خالق بودن الله و قائل نبودن بت و مربوط نداستن پدیده هایی همچون ماه و خورشید و... برای او و همزمان نپرستیدن خدایی غیر از او [هماننده مهر و اهورامزدا که قبل از سروده شدن گاتها بصورت جداگانه پرستیده میشدند، در میان اعراب حجاز اما هیچ گاه خدایی جز الله خالق و خدای اصلی نبوده است و اثری از خدای دیگری نیست که او را خالق خوانده باشند]، یعنی او را وجود و إله ای کاملاً متمایز و برتر از تمام إله ها میدانستند و همین خالق بودن الله و این که در هیچ زمانی برای او بتی نبوده و یا هیچ گاه مربوط به پدیده های طبیعی و... نبوده است، یعنی الله هیچ گاه ایزدی عادی نبوده و همواره خدای هستی و خالق در نزد اعراب حجاز، الله بوده است. الأصنام در این باره میگوید:

و بتهایی را که قوم «نوح» (- علیه السلام-) آنها را می پرستیدند و بنابر یادگارهائی که دهان به دهان از قوم نوح به آنان رسیده بود (از آن آگاهی داشتند) از زیر خاک بر آوردند.

و با وجود این در میان ایشان بقایائی از (رسوم) دوره «ابراهیم» و «إسماعیل» باقی مانده بود که از آن پیروی می کردند، از قبیل:

تعظیم و طواف «کعبه» و حج و عمره و وقوف بر «عرفه»، و «مزدلفه»، و قربانی شتران، و إهلال [به هنگام] حج و عمره با افزودن چیزهایی در آن که از آن نبود.

چنانکه قبیله «نزار» هنگام «تلبیه» می گفت:

«لبیک اللهم لبیک! لبیک! لا شریک لک، الا شریک هو لک تملکه و ما ملک!» و خدا را در ضمن «تلبیه»، یگانه می شمردند، ولی شریک می کردند با او خدایان خود را، و خدایان خویش را ملک خدای (یگانه) قرار می دادند.

خدای ( - عز و جل - ) به پیامبرش ( - صل الله علیه و سلم - ) می فرماید:

وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِالله إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (106) یعنی: حق یگانگی معرفت مرا (در توحید) بجای نیاوردند مگر آنکه از (میان) افریده های من، با من شریک قرار دادند. (106) سوره یوسف

(الأصنام (بتهای عرب)، نویسنده: هشام بن محمد کلبی، مترجم: سید محمد رضا جلالی نائینی، صفحه 104 )

گفته فوق به صراحت بیان میکند که الله خدای خالق و برتر اعراب حجاز بوده که اعراب إله های دیگر را در ملک او قرار میدادند و گفته آنها در تلبیه به خوبی اینرا روشن میسازد که الله خدای خالق و یگانه آنان بوده است اما تنها او معبود نبوده و اعراب برای قرب به خالقشان معبودان دیگری را در ملک او می پرستیده اند. با استناد به گفته هایی که تا اینجای کار بیان کردم این مهم مشخص میشود که الله بلا استثنا همواره خالق و خدای اصلی بوده است.

رابرت موری میگوید:

واقعیت پاسخ به این سؤالات که چرا خداوند تنها در قرآن تعریف شده [ بدون هیچ گونه همتایی و تنها معبود معرفی شده است ] ؟ چرا اعراب بت پرست از قبل الله را میشناختند ؟ آیا محمد [ص] آمد تا در دین خدای ماه، خدایی تازه بیاورد ؟. اما او از دوستان بت پرست عرب خود یک قدم بیشتر رفت. در حالی که آنها معتقد بودند که خداوند، خدای ماه، بزرگترین خدایان و عالی ترین در معبد است، بنابراین تصمیم گرفت که آن خدای ماه نه تنها بزرگترین خدا باشد بلکه تنها خدا هم بشود.

این که چرا خداوند در قرآن تنها معبود معرفی شده است یعنی همان بیان شعار لا إله إلا الله که نفی هرگونه معبودی به جز الله است، یعنی فرمانی به مسلمانان که فقط خالق خود را بپرستند و معبود ایشان فقط خالقشان است چرا که اعراب بتهایی را به عنوان معبود گرفته بودند اما خداوند صراحتاً گفت که معبود فقط اوست و جز او معبودی نیست و بتهایی را که معبود کرده بودند نه فرمان الله بر معبود بودن آنان بود و نه اصلاً از سنگ کاری بر نمی آید که اینها را خود خداوند در قرآن بیان میکند. پس دلیل اینکه خداوند تنها معبود در قرآن معرفی شده است این است که جز او معبودی نیست و وجود ندارد و او هیچ معبودی را جز خود برای هیچ انسانی قرار نداده است، همانطور که مسیحیان و یهودیان و مردم قبل از آنان نیز حکم به پرستش یک معبود داشتند مسلمانان هم همینطور و فقط یک معبود را باید بپرستند و همین از دلایل بر حق بودن اسلام است که شباهت این دین را با ادیان الهی دیگر نشان میدهد. اما رابرت موری از این سؤال ها هدف دیگری دارد که همه اش بر میگردد به همان پیش فرض خدای ماه بودن ا....

جواب این سؤال که چرا اعراب بت پرست الله را میشناختند هم در قرآن آمده است چنانچه الله خالق آنان بوده است و اعراب جاهلی خالق خود را میشناختند و بتان را برای قرب به الله می پرستیده اند که این کاملاً مشهود است. البته باید این نکته را بیان کنم که در میان اکثریت اعراب که بلا استثنا بت پرست بودند و الله را فقط به عنوان خالق خود قبول داشتند، عده ای نیز که منکر خالق و معاد و... بودند در میان اعراب حجاز حضور داشتند، همانگونه که الآن نیز خداناباور (آتئیست) داریم. برای بهتر فهمیدن این موضوع، مترجم الأصنام در قسمت پیش گفتار خود با ارجاع به منابع معتبر اینگونه بیان کرده است:

1: منکران خالق و بعث [ بعثت ] و اعاده.

2: منکران بعث و اعاده.

3: منکران پیامبران و پرستندگان أصنام.

4: قائلین به وجود دختران خدای! [ فرشتگان را دختر خدا میخواندند ].

5: قائلین به دین یهود و نصاری و صابئه.

6: معتقدان به نوعی توحید و معاد.

[پاورقی کتاب با تلخیص درباره منابع گفته فوق: رجوع شود به مروج المذهب و معادن الجوهر، تألیف ابو الحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، جزء دوم، صفحات 152 - 126، الملل و النحل تألیف محمد بن عبد الکریم شهرستانی، جزء سوم، صفحات 76 - 64 و توضیح الملل ترجمه فارسی الملل و النحل، بتصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، جلد دوم، صفحات 404 - 379]

(الأصنام (بتهای عرب)، نویسنده: هشام بن محمد کلبی، مترجم: سید محمد رضا جلالی نائینی، صفحه 10 )

مترجم الأصنام در ادامه با استناد به قرآن نیز عقاید فوق را اثبات میکند و همانطور که می بینید بجز مورد اول که البته در اقلیت بودند و اصلاً إله ای نداشتند، بقیه موارد همگی خالق داشته اند پس الله خالق اکثر قریب به اتفاق اعراب حجاز بوده است. حال باز معلوم میشود که اعراب حجاز الله را به عنوان خالق میشناختند.

این سؤال رابرت موری که میگوید «آیا محمد [ص] آمد تا در دین خدای ماه، خدایی تازه بیاورد؟» پیداست در ادامه فرضهای دیگر اوست پایه و اصلش بر میگردد به ماه پرست بودن اعراب حجاز و خدای ماه بودن ا... که ما بطلان تمام اینها را اثبات کردم.

د: رابرت موری میگوید:

اما او از دوستان بت پرست عرب خود یک قدم بیشتر رفت. در حالی که آنها معتقد بودند که خداوند، خدای ماه، بزرگترین خدایان و عالی ترین در معبد است، بنابراین تصمیم گرفت که آن خدای ماه نه تنها بزرگترین خدا باشد بلکه تنها خدا هم بشود.

اگر این حرف رابرت موری مبنی بر خدای ماه بودن ا... و بت داشتن او و خالق نبودنش را بر فرض محال باور کنیم، اما آیا قرآن فقط یک قدم از پرستش خدای ماه و بت پرستی جلوتر رفت؟ بطلان این حرف را فقط با استناد به چند آیه یک سوره از میان 114 سوره قرآن کریم اثبات میکنم:

قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (108)

بگو: این طریقه و راه من است که من و هر کس پیرو من است بر پایه بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم، و خدا از هر عیب و نقصی منزّه است و من از مشرکان نیستم. (108) سوره یوسف

به یقین یک خدای ماه بت دار که خالق نیست و دختر دارد و در تمدن بین النهرین إله ای عادی بوده است و در تمدن سبا هم خدای ملکه آنان و به طبع سرور خدایان نبوده، پر از عیب و نقص است و مراد این آیه نیست.

اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّی یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (2)

خداست که آسمان ها را بدون پایه هایی که آنها را ببینید، برافراشت، آن گاه بر تخت فرمانروایی [و حکومت بر آفرینش] چیره و مسلط شد، و خورشید و ماه را رام و مسخّر ساخت، که هر کدام تا زمان معینی روانند، کار [جهان و جهانیان] را تدبیر می کند، نشانه ها [ی قدرت و حکمتش] را [در پهنه آفرینش] به روشنی بیان می کند تا شما به دیدار [قیامت و محاسبه شدن اعمال به وسیله] پروردگارتان یقین کنید. (2) سوره الرعد

یک: آیا خدای ماه بت دار که نور خود را از خورشید میگیرد آسمان می آفریند؟.

دو: آیا خدای ماه، ماه و خورشید را مسخر میکند؟ یعنی خودش، خود را آفریده و خود را مسخر میکند تا در زمان معینی گردش کند؟ اگر هم ماه نماد اوست آیا خود، نماد خود را آفریده و سپس آنرا مسخر کرده و باز به آن فرمان گردش میدهد؟ چرا نماد خود را که یعنی ماه است با خورشید برابر خوانده؟ کجاست تقدس زیاد نماد و محل عبادت و سجده به او که یعنی ماه است؟ چرا این ماه هیچ تقدسی ندارد؟ نیز ماه را که در این دنیا هم می بینند پس دیدار پروردگار چه ادعاییست؟.

وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (3)

و اوست که زمین را گسترانید، و در آن کوه هایی استوار و نهرهایی پدید آورد و در آن از همه محصولات و میوه ها جفت دوتایی قرار داد، شب را به روز می پوشاند ؛ یقیناً در این امور برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست. (3) سوره الرعد

ماهی که غروب و طلوع میکند و در طول ماه معمولاً کامل هم نیست زمین را می گستراند؟ این خدای ماه شب را به روز می پوشاند؟.

اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَی وَمَا تَغِیضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ (8)

خدا جنین هایی را که هر انسان و حیوان ماده ای آبستن است، و آنچه را رحم ها [از زمان طبیعی حمل] می کاهند و آنچه را می افزایند، می داند؛ و هر چیزی نزد او اندازه معینی دارد. (8) سوره الرعد

خدای قمر کره زمین که طلوع و غروب میکند و جثه ای بسیار کوچک نسبت به زمین و... دارد از این چیزها اطلاع دارد؟ ماه که در منظومه شمسی است پس هیچ خبری از کهکشان دیگری چون آندرو مدا ندارد پس آیا میتواند هرچیزی نزد این خدای ماه اندازه ای معین داشته باشد؟.

عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ (9)

دانای نهان و آشکار و بزرگ و بلند مرتبه است. (9) سوره الرعد

آیا خدای ماه که فقط در قسمتی از روز پدیدار است دانای نهان و آشکار است؟ آیا خدای قمر کره زمینی که از اورانوس هم کوچک تر و پست تر است از مشتری بلند مرتبه تر است ؟.

سَوَاءٌ مِّنکُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ (10)

[برای او] یکسان است که کسی از شما گفتارش را پنهان کند یا آشکار سازد، و کسی مخفیانه در دل شب حرکت نماید یا در روز راه بپیماید. (10) سوره الرعد

آیا خدای ماهی که در طول روز اثری از او نیست و در آنطرف کره زمین است میخواهد بداند در من در طول روز و در این طرف کره زمین که اثری از او نیست چکار میکنم؟.

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ (12)

اوست که برق [را] که مایه ترس و امید است، به شما نشان می دهد، و ابرهای سنگین بار را پدید. (12) سوره الرعد

آیا خدای ماه میخواهد ابر و برق را پدید بیاورد؟ خورشید در پیدایش ابر مؤثر است یا ماه؟ پس به یقین خدای ماه توانایی اینکار را ابداً نداشته است.

 أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (19) وَمَا ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ (20)

[ای انسان!] آیا [به طور قطع و یقین] ندانسته ای که خدا آسمان ها و زمین را بر پایه درستی و راستی و نظم و حساب آفرید؟ اگر بخواهد شما را از میان می برد، و خلقی جدید می آورد (19) و این [کار] بر خدا دشوار و گران نیست. (20) سوره الرعد

آیا خدای ماهی که نورش بسیار کمتر از خورشید است و همان نور کم را هم از خورشید میگیرد میخواهد بیافریند و خلقت کند؟ این خدا اگر میتوانست حداقل نور خودش را زیاد میکرد نه این که از خورشید نور بگیرد!.

آیات فوق تنها چند نمونه از 6236 آیه قرآن کریم اند که از بسیاری از آن آیات میتوان برای رد خدای ماه بودن الله استفاده کرد و حال آیا پیامبر اکرم (ص) فقط یک قدم از اعراب بت پرست جلوتر رفت؟ در حالیکه هر کدام از آیات فوق خود بیانگر بعضاً چندین فرسخ جلوتر رفتن پیامبر اند.

درباره قسمت آخر حرف این کشیش نیز که میگوید: « نه تنها بزرگترین خدا باشد بلکه تنها خدا هم بشود » باید گفت که پیشتر اثبات کردم که الله همواره خالق و خدای اصلی در نزد اعراب حجاز بوده است پس اگر منظور او از خدا، خدایان همرده دیگری باشد که خدای اعراب حجاز بزرگ آنها بوده و سپس بزرگترین شده است باطل بودن حرفش از همین ابتدا واضح است؛ اما اگر منظورش از خدا إله باشد که بیانگر همان لا إله إلا الله اسلام است.

رابرت موری میگوید:

در واقع، او گفت: « نگاه کنید، شما در حال حاضر بر این باورید که خدای ماه، بزرگترین خدایان است. من می خواهم شما را به پذیرش این ایده که او تنها خدا است فرا بخوانم.  من پرستش الله را ملغی نمیکنم، من فقط پرستش همسرش، و دخترانش و تمام خدایان دیگر را ملغی میکنم. با توجه به این واقعیت در مذهب اسلام است که " خدا بزرگ است " [ نیست، بلکه ] " خدا بزرگترین است " (او بزرگترین خدایان است) وجود دارد.  چرا محمد [ص] می گوید که خدا "بزرگترین" است بدون یک چند خدایی در زمینه ؟ کلمه عربی استفاده شده است که در مقابل بیشتر از کمتر است [ دارد این را میگوید که چرا پیامبر ما (ص) نگفت خدا بزرگ است، بلکه از لفظ اکبر استفاده کرد ]. که این درست ممکن است توضیح دهد که چرا اعراب بت پرست موعظه خدای محمد [ص] که متفاوت از پرستش خدای آنها [ بوده است ] را همواره متهم کرده اند [ دارد میگوید که دلیل مخالفت اعراب با پیامبر اکرم (ص) این بود که او از لفظ اکبر استفاده کرد و خدایان دیگر را ملغی کرد و نگفت خدا بزرگ است بلکه گفت خدا بزرگتر است و این دلیل مخالفت اعراب با پیامبر اسلام (ص) بود ]. این "الله" خدای ماه با توجه به شواهد باستان شناسی بود.

پیامبر اکرم (ص) کی و کجا حرفی از خدای ماه زد؟ آیا اگر این چنین چیزی می بود نباید حداقل پیامبر اکرم (ص) اشاره ای به آن میکرد و شبیه این حرف رابرت موری را بیان میکرد؟ پس چرا ولو یک روایت هم از پیامبر اکرم (ص) نیست که اشاره ای به خدای ماه بودن الله بکند؟، اگر این ادعای رابرت موری درست بود حداقل یک روایت باید از پیامبر میبود که در آن از خدای ماه بودن الله سخن گفته باشد و مثلاً اعراب را از پرستیدن الله به عنوان خدای ماه نهی کرده باشد، در حالیکه این چنین چیزی ابداً وجود ندارد.

این قسمت از سخن رابرت موری که میگوید: «من می خواهم شما را به پذیرش این ایده که او تنها خدا است فرا بخوانم.» اگر منظورش از خدا، إله باشد که همان شعار اصلی اسلام را دارد بیان میکند که إله ای جز الله نیست، و اگر منظورش همان خدایان همرده باشند که این ادعا را کاملاً رد کردم.

این حرف او که میگوید: «من فقط پرستش همسرش، و دخترانش و تمام خدایان دیگر را ملغی میکنم.» از جهل گونه ترین حرفهاست، پیشتر اثبات کردم که پیامبر اکرم (ص) فقط برای ملغی کردن پرستش خدایان دیگر و همسر و دختر الله نیامد و به عبارتی فقط این یک قدم را برنداشت، بلکه بسیار ویژگی ها و صفات زیادی را برای خدای هستی الله بیان کرد تا جایی که خود خداوند گفت:

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی (8)

خدای یکتاست که جز او هیچ معبودی نیست، نیکوترین نام ها فقط ویژه اوست. (8) سوره طه

آیا اسلام فقط لا إله إلا الله گفت؟ به یقین که این حرف، کذبی است آشکار، اسلام آمد و حقیقت را گفت و نیکوترین نام ها را برای خداوند خواند، برترین و بهترین صفات را ویژه خداوند خواند و چنان ویژگی هایی برای او بیان کرد که از شعار لا إله إلا الله به تنهایی، فراتر است. فقط یک خدای خالق و ربّ و قادر و عالم و عزیز و حکیم میتواند این چنین ویژگی برای او باشد که تمام نامهای نیکو از آن او باشند. معلوم شد که رابرت موری از قرآن و اسلام تقریباً چیزی نمیداند.

درباره ملغی کردن خدایان دیگر هم اگر منظورش إله باشد که تکرار شعار اسلام است و اما اگر منظورش خدایان همرده باشد که اشتباه بودن این سخن را پیشتر نشان دادم.

رابرت موری میگوید:

با توجه به این واقعیت در مذهب اسلام است که " خدا بزرگ است " [نیست، بلکه] " خدا بزرگترین است " (او بزرگترین خدایان است) وجود دارد. چرا محمد [ص] می گوید که خدا "بزرگترین" است بدون یک چند خدایی در زمینه ؟ کلمه عربی استفاده شده است که در مقابل بیشتر از کمتر است.

شعار الله اکبر از جمله شعارهای مهم و بزرگ اسلام و بیانگر این هست که خدای هستی الله از هر چیزی بزرگ تر است که این از ویژگی ها و بدیهیات یک خالق است که باید داشته باشد، اما رابرت موری با این حرف میخواهد بگوید که بخاطر وجود این شعار در اسلام پس یعنی قبلاً خدای اعراب حجاز بزرگ بوده است نه بزرگ تر و سپس بیان کند که پس در میان اعراب خدایان همرده ای بودند که اعراب یکی از آن خدایان را خدای بزرگ می پنداشتند. این حرف رابرت موری همان خلط چند مبحث باهم است که پیشتر بدان اشاره کردم. خالق کل جهان مشخصاً از کل جهان بزرگ تر است، پس خدای هستی الله وقتی خالق است باید اکبر هم باشد. مشخص است که این شعار از بدیهیات است و ربطی به ادعای رابرت موری ندارد.

رابرت موری میگوید چون اسلام میخواست الله را خالق بکند و خدایان همرده را کاملاً کنار بزند گفت الله اکبر و مشخصاً ادعای وی بر روی همان پیش فرض خدای ماه بودن الله و به طبع قادر نبودن و خالق نبودن الله است و البته من نیز ابطال این ادعا را نشان دادم و بخاطر همین خالق بودن اسلام گفت الله اکبر. بعبارتی چه سخن رابرت موری صحیح باشد و چه الله همان خدای حضرت ابراهیم (ع) و خالق هستی باشد باید عنوان الله اکبر بیان میشد و فی النفسه این عنوان دال بر هیچ چیز نیست. البته دقیقتر بررسی کنید متوجه میشوید بهیچ عنوان سخن رابرت موری نمیتواند صحیح باشد چون الله اکبر بودن لازمه خالق هستی بودن است بنابراین نمیتوان از آن در جهت شبهه رابرت موری بهره برد. اما اگر منظور از خدا در اینجا، إله باشد که با همان لا إله إلا الله، تمام إله های دیگر باطل شدند و اینرا خود اسلام هم بدان تصریح کرده است.

پیرامون این قسمت از سخنانش که میگوید:

که این درست ممکن است توضیح دهد که چرا اعراب بت پرست موعظه خدای محمد [ص] که متفاوت از پرستش خدای آنها [ بوده است ] را همواره متهم کرده اند [ دارد میگوید که دلیل مخالفت اعراب با پیامبر اکرم (ص) این بود که او از لفظ اکبر استفاده کرد و خدایان دیگر را ملغی کرد و نگفت خدا بزرگ است بلکه گفت خدا بزرگتر است و این دلیل مخالفت اعراب با پیامبر اسلام (ص) بود ]. این "الله" خدای ماه با توجه به شواهد باستان شناسی بود.

برای قسمت «که این درست ممکن است توضیح دهد که چرا اعراب بت پرست موعظه خدای محمد [ص] که متفاوت از پرستش خدای آنها [ بوده است ] را همواره متهم کرده اند.»، ابطال این قسمت از حرفهای این کشیش را که درباره همان شعار الله اکبر است کاملاً اثبات کردم.

برای اما قسمت آخر حرفش هم که میگوید: «این "الله" خدای ماه با توجه به شواهد باستان شناسی بود.» ادعایی است که مشخص شد نه شواهد باستان شناسی و تاریخی گفته وی را تأیید میکنند و نه الله خدای ماه است و نه این فرد اطلاعات صحیحی از تاریخ و اسلام و قرآن و زبان عربی دارد و البته گاهی روی به کلی گوری آورده [ هزاران کتیبه و... ]، گاهی اوقات روی به کذب گویی آورده [مکه برای زیارتگاه خدای ماه ساخته شد و...] و برخی اوقات هم چند مبحث را باهم خلط کرده [سخنانش راجع به الله اکبر] و بالأخره بطور کل نشان داد شبهه اش صحیح نیست. پس این سخن او هم که براساس ادعاهای قبلی می باشد کاملاً بی اعتبار است.

رابرت موری میگوید:

محمد [ص] در سعی کردن درباره برآوردن گروه های مختلف به اسلام، او به امتها که هنوز هم معتقد بودند که خدای ماه خدای اسلام است و برای یهودیان و مسیحیان، گفت: خدای اسلام همان خدای آنها است. اما یهودیان و مسیحیان بهتر دانستند و دلیل آنها خدای اسلام را به عنوان یک خدای دروغین رد کرد.

الف: ماجرای مباهله کاملاً این حرف را باطل میکند، یقیناً اگر مسیحیان، الله را نه به عنوان خدای هستی بلکه به عنوان خدای ماه میشناختند ابایی از مباهله نداشتند.

ب: به یقین اگر خدای هستی الله ولو ذره ای هم ربطی به خدای ماه داشت پادشاه مسیحی حبشه باید از آن اطلاع میداشت و یا حداقل مشرکین در دیدار با پادشاه حبشه باید آنرا بیان میکردند تا آن پادشاه، جعفر طیار (ع) و همراهان او را به سبب خدای ماه بودن الله و... در اختیار مشرکین بگذارد، اما نه تنها مشرکین هیچ چیزی در این باره نگفتند بلکه پادشاه مسیحی حبشه هم بعد از شنیدن آیات بر حق قرآن، یک تن از مسلمانان را تحویل مشرکین نداد. هیچ گاه نه مشرکین، نه پادشاه حبشه و نه خود مسلمانان اشاره ای به خدای ماه بودن الله ولو قبل از آمدن اسلام نکردند و این کل سخنان رابرت موری در اینباره را باطل میکند.

ج: مسیحیان و یهودیانی که مسلمان شدند یقیناً درباره الله بهتر میدانستند تا این کشیش متعصب.

د: هیچ سندی نیست که نشان دهد هیچ یک از مسیحیان و یهودیان آن زمان صدر اسلام اشاره ای به خدای ماه بودن الله کرده باشند در صورتیکه اگر چنین چیزی میبود باید در بدترین حالت، حداقل یهودیان دشمن پیامبر ولو بخاطر تمسخر اسلام هم که شده حتی شده یکبار هم میگفتند که الله زمانی خدای ماه بوده است و با این حرف به پیامبر بزرگ اسلام (ص) خرده میگرفتند، اما نه مسیحیان و نه یهودیان و نه مندائیان و نه خلاصه هیچ یک از پیروان آیین های دیگر هیچ گاه نگفتند که الله حتی قبل از اسلام ولو برای مدت زمانی خدای ماه بوده است، پس وقتی آنان هیچ اشاره ای به این مسئله نکردند و ابداً با این حرف خرده ای به اسلام نگرفتند معلوم میشود که آنان نیز میدانستند خدای هستی الله است، به یقین که اگر الله حتی در مدت زمان کوتاهی قبل از اسلام در قالب خدای ماه میان اعراب منطقه حجاز مشهور بود آنان باید خدای ماه بودن الله را میدانستند، پس وقتی آنان ابداً این چنین چیزی را نمیدانسته و هیچ حرفی هم از آن نزدند و البته برخی از مسیحیان و یهودیان هم مسلمان شده اند دلیلی ندارد ذره ای سخنان رابرت موری را موجه بدانیم.

رابرت موری میگوید:

الکندی، [یعقوب بن اسحاق الکندی] یکی از مدافعان اسلام در اوایل در برابر مسیحیت، گفت که اسلام و آن خدا [یعنی الله] از کتاب مقدس نیست بلکه از الحاد سبا آمده است.  آنها خدای کتاب مقدس، اما خدای ماه و دختران او ال عزی ال لات و منات را پرستش نمی کنند. دکتر نیومن [ اندرو ج. نیومن ] نتیجه گیری مطالعه خود را از بحث های اولیه بین مسیحیان و مسلمانان با گفتن: « اسلام ثابت می شود... یک دین جداگانه و متضاد با ریشه در بت پرستی.» [بیان میکند]. کارشناس اسلام سزار فراه نتیجه گرفت: بنابراین به پذیرش این ایده که خدای مسلمانان از مسیحیان و یهودیان آمد، هیچ دلیلی وجود ندارد.

الف: الکندی هیچ گاه نگفته است که الله از سبا آمده است، خود قرآن دارد میگوید که الله همان خدای حضرت ابراهیم (ع) جد پیامبر بزرگ اسلام (ص) است و حضرت ابراهیم (ع) هم در منطقه حجاز، کعبه را به فرمان الله بنا کرد و البته که الکندی خود یک مسلمان شیعه بوده، پس این دروغی آشکار است که رابرت موری برای آن سندی ارائه نمیدهد.

ب: این حرف او که میگوید:  آنها خدای کتاب مقدس، اما خدای ماه و دختران او  ال عزی ال لات و منات را پرستش نمی کنند.»

پیشتر هم اثبات کردم که شعار اسلام فقط لا إله إلا الله نیست و خدای قرآن نه فرزندی ندارد و نه همتایی و نه دیده میشود و نه دروغ میگوید، پس خدای هستی الله همان است که قرآن محمد (ص) و انجیل عیسی (ع) و تورات موسی (ع) را نازل کرد. پس پرستش خدای هستی الله فقط به لا إله إلا الله و نپرستیدن لات و منات و عزی نیست بلکه اصول دین بطور کامل باید مد نظر باشد و پرستیدن او نیز علاوه بر لا إله إلا الله شامل عناوینی چون الله اکبر و سبحان الله و... هم میشود.

ج: این حرف او که میگوید:

دکتر نیومن [اندرو ج. نیومن] نتیجه گیری مطالعه خود را از بحث های اولیه بین مسیحیان و مسلمانان با گفتن: « اسلام ثابت می شود... یک دین جداگانه و متضاد با ریشه در بت پرستی.» [بیان میکند].

درباره اینکه اسلام نسبت به مسیحیت دینی جداگانه و متضاد است، اگر منظور دکتر نیومن همین نبودن تثلیث و... در اسلام باشد که کاملاً درست است و اما اگر منظور دکتر نیومن هر چیز دیگری غیر از این باشد، حرف این فرد کاملاً کذب است چرا که خدای هستی الله در نزد اعراب همواره خالق بوده است که خدای مسیحیان هم همین گونه است ولی اعراب بت پرست حجاز برای الله شریک و فرزند و... قرار دادند. درباره ریشه داشتن اسلام در بت پرستی نیز حرف این فرد کاملاً کذب است، خدای خالق و اصلی نزد اعراب حجاز همیشه الله بوده است، چه بت پرستان و چه یکتاپرستان و چه قبل یا بعد از اسلام، اما در میان بت پرستان حجاز، وجود إله ها و بتهای مختلف و شریک قائل شدن برای خدا و در اسلام شعار لا إله إلا الله و قائل نشدن شریک برای خدا یعنی الله همان خدای هستی است که بت پرستان برای او شریک قرار داده بودند و اسلام این شرکای باطل را ابطال کرد. الله، خدای خالقی که دارای بت نبوده است، خدایی مختص بت پرستان و یا هر دین و آیین دیگری نیست، بلکه در اصل خدای تمام یکتاپرستان و خالق هستی است که بت پرستان برای آن شریک قرار داده بودند:

وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ (100)

[مشرکان] برای خدا شریکانی از جن قرار دادند، در حالی که همه آنها را خدا آفرید، و از روی جهل و بی دانشی برای خدا پسران و دخترانی انگاشتند؛ منزّه و برتر است از آنچه آنان توصیف می کنند. (100) سوره الأنعام

مشرکین برای او شریک قرار میدادند و فرزند قائل میشدند، اسلام آمد و تمام اینها را ملغی کرد و گفت خدای هستی الله نه شریک دارد و نه فرزندی، او یگانه خدای هستی و خالق بکل شیء است. پیامبر اکرم (ص) بعد از فتح مکه کاملاً بتها را از بین برد و اثری از بتها در کعبه باقی نگذاشت و بت پرستی هم در قرآن بشدت نهی شده است، اگر اسلام یک ذره هم ریشه در بت پرستی داشت اینطور بت پرستی را در مکه از ریشه نمیکند.

د: این حرف او که میگوید:

کارشناس اسلام سزار فراه نتیجه گرفت: بنابراین به پذیرش این ایده که خدای مسلمانان از مسیحیان و یهودیان آمد، هیچ دلیلی وجود ندارد.

اگر منظور سزار فراه از این حرف این باشد که خدای مسلمانان بخاطر تفاوت قرآن با انجیل یوحنا از مسیحیان نیست و باز بخاطر تفاوت قرآن با تورات الآن هم از یهودیان نیست و مثلاً باید تثلیث در آن می بود و یا خدا در آن قابل دیدن توسط حضرت موسی (ع) باشد و البته قرآن، مسیحیان و یهودیان را هم متهم به تحریف تورات و انجیل نکند، پس خدای مسلمانان ربطی به خدای مسیحیان و یهودیان الآن ندارد برای همین خدای اسلام از خدای آنان یعنی مسیحیان و یهودیان نیامده است؛ این حرف ناشی از این است که قرآن تثلیث را نفی و تحریف تورات و انجیل را بیان میکند و همینطور چون مسلمانان تثلیث را قبول ندارند و تورات و انجیل الآن را نیز تحریف شده میدانند پس نتیجه این میشود که خدای مسیحیان و یهودیان ربطی به اسلام ندارد؛ ابطال این حرف اینجاست که اولاً مسیحیانی هستند که تثلیث را قبول ندارند (در زمان حال هم بعنوان مثال شاهدان یهوه را داریم که تثلیث را قبول ندارند) و قرآن نیز از اهل کتابی حرف میزند که آیات او را در پنهانی میخوانند و آنان به یقین که رستگار اند و باز خود قرآن هم اهل کتاب و الهی بودن تورات و انجیل را تأیید میکند پس آیه صریح قرآن به روشنی بیان میکند که الله هم قرآن را نازل کرد و هم تورات و انجیل را اما این مسیحیان و یهودیان بودند که روی به تحریف تورات و انجیل آوردند و تورات و انجیل اصلی نه تنها هیچ تناقضی با قرآن ندارد بلکه خود قرآن تصدیق کننده آن دو کتاب است، پس قرآن تورات و انجیل را نفی نمیکند بلکه تحریف آنان را اعلام و آن تحریفات را باطل میکند. اما اگر کسی بگوید که اصلا تورات و انجیل واقعی همین ها هستند دلایل زیادی برای اثبات الهی نبودن این تورات و انجیل داریم که به عنوان نمونه پنج دلیل را بطور مختصر بیان میکنیم:

دلیل اول: وجود نداشتن یک انجیل یا تورات که مربوط به زمان زندگانی حضرت عیسی (ع) و موسی (ع) است، این یعنی انجیل و تورات الآن نوشته عده ای ناشناس است، چرا که مثلاً همین اناجیل الآن هم با این که به حواریون نسبت داده میشوند اما قدمت نسخه ای از هیچ کدام به زمان حیات هیچ یک از حواریون نمیرسد.

دلیل دوم: تناقضات میان اناجیل اربعه در مسئله تثلیث  آنطور که تثلیث در مکاشفه یوحنا بطور واضح بیان شده است در بقیه اناجیل اربعه نیست].

دلیل سوم: تأیید نکردن تثلیث مسیحیان توسط تورات یهودیان.

دلیل چهارم: اختلاف در قبول تثلیث بین مسیحیان. تمام فرق مسیحی تثلیث را قبول ندارند و این یعنی تثلیث امری محرز در بین خود مسیحیان هم نیست؛ توجه داشته باشید که مسئله تثلیث مسئله ای همچون عصمت و احکام دینی و ... نیست بلکه مسئله تثلیث عین مسئله أحد بودن خداوند در بین مسلمانان می باشد که فرق اسلامی اختلافی در این مورد ندارند.

دلیل پنجم: دیده شدن خدا توسط حضرت موسی (ع) در تورات که کاملاً در تضاد با خالق هستی بودن اوست. مگر اینکه گفته شود جلوه ای از خدا بوده که متن تورات این چنین چیزی را بیان نمیکند [برای دیده شدن در این دنیا توسط جسم ما باید فوتون به جسمی برخورد و به چشم ما برسد، مگر میشود خدا بدنه داشته باشد فوتون بخواهد به آن برخورد کند؟].

اسلام نمیگوید کتب مقدس را کنار بگذار بلکه میگوید این کتب تحریف شده اند و به آن کتب مقدس اصلی باور داشته باش که حرفش همین است که قرآن میگوید. پس اینها ربطی به این ندارد که خدای اسلام خدای مسیحیان نیست چرا که اصلاً خدای مسیحیانی که تثلیث را قبول دارند و یهودیانی که تورات را کاملاً قبول دارند اصلاً وجود خارجی ندارد؛ آنها برای خدای هستی الله فرزند قائل شدند و این در حالیست که الله اصلاً فرزندی ندارد پس این که میگویند خداوند فرزند دارد در حالیکه الله فرزندی ندارد میتوان گفت الله ای که فرزند داشته باشد ابداً وجود ندارد. اگر کسی پیرامون تثلیث ادعای توجیه کرد یک سؤال از او بپرسید، آیا حضرت عیسی مسیح (ع) که بر روی زمین قدم گذاشت و بنابر عقیده شان کشته شد، مخلوق بود یا خالق؟ همین بخوبی نشان میدهد بهیچ عنوان تثلیث نمیتواند با أحدیت خدا جمع بسته شود.

اما اگر منظور سزار فراه این باشد که کلاً خدای مسیحیان و یهودیان ربطی به خدای اسلام ندارد که اولاً میگویم روی چه حساب خدای یهودیان را که تثلیث در آن نیست با خدای مسیحیانی که تثلیث دارند یکسان است؟ و دوماً روی چه حساب خدای هستی الله را با خدای آنان یکسان نمیداند حال آنکه ویژگی هایی که برای خداوند در قرآن بیان شده است فقط برای یک خالق و ربّ قادر بکار میرود، پس آیا این چنین خدایی که زنده میکند و می آفریند و خلق میکند و می میراند خدای مسیحیان و یهودیان نیست؟ یعنی خدای مسیحیان و یهودیان از نظر این فرد اینقدر ضعیف است که خالق و عالم و عزیز و حکیم نیست؟ وقتی آیه قرآن اسماء حسنی را برای خداوند میداند، پس یعنی اسمای حسنی برای خدای مسیحیان و یهودیان نیست؟ براستی هر یک از ویژگی هایی که در قرآن برای الله بیان شده است جز برای یک خالق و ربّ دارای قدرت و منزه از هر عیبی بکار نمیرود و حال، خدای این جماعت اینطور نیست؟.

رابرت موری میگوید:

اعراب به عنوان خدای اصلی، خدای ماه را پرستش میکردند. اما این توحید کتاب مقدس نیست. اگر چه سلطه خدای ماه بیشتر از همه خدایان و الهه ها بود، پس آن خدا شرک است (پانتئون) که از خدایان مختلف باقی مانده است.

الف: این حرف او که میگوید: «اعراب به عنوان خدای اصلی، خدای ماه را پرستش میکردند.» تکرار ادعاهای قبلیست که بطلان آنرا کاملاً اثبات کردم.

ب: این حرف او که میگوید: «اما این توحید کتاب مقدس نیست.» آیا منظور رابرت موری از توحید همین تثلیث است که خلاف توحید بوده و با عقل و منطق سازگاری ندارد؟ پر واضح است که این توحید نیست.

ج: این حرف که میگوید: «اگر چه سلطه خدای ماه بیشتر از همه خدایان و الهه ها بود» بطور کل پرستش خدای ماهی وجود نداشته در منطقه حجاز چه رسد به اینکه درباره سلطه آن خدای ماه بخواهد بحث شود، پس این حرف رابرت موری نیزکاملاً باطل می باشد.

د: این حرف که میگوید: «پس آن خدا شرک است (پانتئون) که از خدایان مختلف باقی مانده است.» پانتئون به آیین هایی همچون یونان و روم و ایران باستان میگویند که در آن یک خدا در صدر قرار داشته و خدایان دیگری در رده های پایین تر از خدای خدایان بودند و البته آن خدا هم عموماً خالق کل و قادر مطلق نبوده و بسیاری از امورات را خدایان دیگر بر عهده داشتند، و به عبارتی میتوان گفت خدایان همرده ای بودند که یکی شان سرور آنان و خدای بزرگ بوده است، اما مثلاً در حماسه ی گیلگمش دیدیم که دو خدا آفریننده بودند. چنانکه ژوپیتر در روم باستان پادشاه خدایان بوده و همسر و فرزند داشته است و ایزدانی در رده های پایین تر از او بودند که امور به دست آن خدایان بوده است، مثلاً خدای جنگ، مارس فرزند ژوپیتر بوده است و البته برای آن خدایان نیز معمولاً پیکر قائل میشدند و تندیس میتراشیدند و معبد به نام آنان میساختند و مثلاً فرزند پادشاه خدایان نیز ازدواج میکرده است و سپس برای آن فرزند نیز فرزند دیگری قائل میشدند و خدای خدایان نوه دار میشده است، به عبارتی این پادشاه خدایان دارای یک رابطه خانوادگی بوده است و ما مشابه همین را در ایران و یونان باستان نیز میتوانیم ببینیم. به عنوان مثال درباره ایران باستان کریستنسن میگوید:

مؤلفان عیسوی اشاره به اساطیر دیگر کرده اند، که در عهد ساسانی متداول بوده است. مثلاً تولد اجرام سماوی را منسوب به ازدواج اوهر مزد با مادر یا خواهران یا دخترانش دانسته اند. ظاهرا میترا از ازدواج اوهرمزد با مادر خودش تولد یافت، که زوجه زروان باشد.

(ایران در زمان ساسانیان، نویسنده: پروفسور آرتور کریستنسن، مترجم: رشید یاسمی، ویراستار: دکتر حسن رضایی باغ بیدی، صفحه 110)

به عبارتی در این تمدنها خدای اصلی دیگر یک خدای ورای درک انسان نبود بلکه بعضاً او را شبیه به یک انسان نیز نقاشی و حکاکی میکردند [هماننده سنگ نگاره اردشیر یکم و اهورامزدا در نقش رستم] و یا نقش او را بر روی سکه حک میکردند:

بر سکه های شاپور یکم، اهورامزدا در حالیکه تاج بر سر دارد تصویر شده است. پشت سکه شاپور برای نخستین بار منظره ای مجسم شد که از آن پس برای همه نوعهای سکه های شاهنشاهان ساسانی جنبه همگانی یافت. بر این سکه ها شاهنشاه و اهورامزدا کنار آتشدان ایستاده اند.

(تمدن ایران ساسانی (ایران در سده های سوم تا پنجم میلادی)، نویسنده: و.گ. لوکونین، مترجم: دکتر عنایت الله رضا، صفحه 110)

این خدای خدایان عموماً هماننده انسانها زن و فرزند و نوه داشته است و یا مثلاً اوستا برای اهورامزدا پیکر قائل شده است و از این دست موارد که کم نیست، اما در میان اعراب اولاً الله خالق بوده است و دوماً الله همرده هیچ خدای دیگری نبوده است بلکه اصلاً اعراب حجاز برای قرب به او بتها را می پرستیده اند و هیچ خدایی را جز او خالق نخواندند که همین نام الله که اسم علم نیست گواه این ادعاست که منظور فقط یک إله مشخص و شناخته شده بین این مقدار إله است که حاکی از متفاوت بودن و برتر بودن این إله بر جمیع إله ها است بطوری که اصلاً او را با اسم علم خطاب نمیکرده اند و این یعنی منظور إله ای خالق بوده است که همرده ای نداشته است، برای همین وقتی میگفته اند الله منظورشان کاملاً مشخص بوده است، الله اسم علم نبود اما تنها إله ای که مشخص و بارز در میان اعراب حجاز بوده است همان بوده که در نزد اعراب خالق هستی بوده است که اینرا پیشتر اثبات کردم و اگر به هر دلیلی او را مخلوق ندانسته و خدای بزرگ و پادشاه خدایان میدانستند هیچ گاه نباید بطور کل از نام الله برای او استفاده میکردند (بله نام الله را میتوان به هر إله ای اطلاق کرد اما نه اینکه کثرت استعمالش اشاره به خدای خالق باشد، این حاکی از برتر بودن مطلق آن خدا میتواند باشد) بلکه هماننده تمام آیین های مبتنی بر پانتئون دیگر، اسمی خاص و علم بر روی خدای خدایانشان میگذاشتند که ابداً اعراب این چنین کاری نکردند چرا که الله در نزد آنان خالق و ورای مخلوقات بوده است. این در حالیست که این چنین چیزی در میان آیین های مبتنی بر پانتئون بر اساس مدل های یونان و روم و ایران باستان ابداً وجود نداشته چه آن که نه بتی برای الله تراشیدند و نه او را شبیه انسان کشیدند و نه او را خدای ماه و... خواندند و نه ویژگی همچون باروری و... برای او قائل شدند و نه برای او پیکر قائل شدند، فقط بتانی آنهم برای قرب به او می پرستیده اند و دختر هم برای او بخاطر بالا قرار دادن مقام آن بتان قائل شدند و ایضاً هیچ گاه رابطه خانوادگی برای خدای خود همچون آیین های مبتنی بر پانتئون تشکیل ندادند که این خالق و ورای درک بودن الله را در نزد اعراب حجاز میرساند. پس این الله که خالقی بوده است ورای درک مخلوقات، هیچ ربطی به نظام های پانتئون دیگر نداشته است. البته میتوان گفت هر نظام چند خدایی [منظور از خدا إله باشد] پانتئون است که خب در اینجا همان عقاید اعراب جاهلی هم پانتئون محسوب میشود اما در اینجا هم این پانتئون شبیه به نظام های رایج دیگر نیست.

رابرت موری میگوید:

حالا که ما تصاویر واقعی از خدای ماه [ را ارائه کردیم ]، کس دیگری نمی تواند این واقعیت را که الله خدای کافر در طول دوره پیش از اسلام بود، قبول نکند .

پر واضح است که نه تصاویر واقعی بوده و نه اصلاً خدای ماهی درکار بوده است که پیشتر تمام اینها را رد کردم، در اینجا نیز رابرت موری حرفی کذب را بر اساس حرفهای کذب دیگری که قبل از آن زده بود و همه آن حرفها را بلا استثنا رد کردم، گفته است. بر هر انسان عاقلی آشکار است که نه تنها واقعیتی نبوده، بلکه فرضیه هایی بی اساس و کاملاً کذب بر اساس فرضیه های بی اعتبار و کذب دیگری بوده است.

رابرت موری میگوید:

آیا چیزی برای اندیشیدن در هلال ماه به عنوان نماد اسلام است. هنگامی که هلال ماه در بالای مساجد بوده است؟ هنگامی که هلال در پرچم کشورهای اسلامی پیدا شده است؟ هنگامی که [تقویم] مسلمانان در طول یک ماه است که [با هلال ماه] آغاز می شود و با ظهور هلال ماه در آسمان به پایان می رسد؟ [اشاره به تاریخ قمری مرسوم میان مسلمانان دارد].

پیشتر ربط نداشتن هلال ماه به اسلام را کاملاً اثبات کردم و اینکه این نقش هلال ماه تا زمان امپراتوری عثمانی هیچ ربطی به اسلام نداشته است را نیز بیان کردم. پیداست که رابرت موری از دلایل باستان شناسی و... دست کشیده و به دلایلی روی آورده است که هیچ اعتباری ندارند. این مساجد مساجد شیعیان نبوده است و برای برادران اهل تسنن است پس اگر ربطی به اسلام داشت باید تمام فرق اسلامی نقش هلال ماه را برای مساجدشان بکار میبرده اند حال آنکه شیعیان این چنین کاری نمیکنند. این چند کشور اسلامی [عمده مردم این کشورهای با نقش هلال ماه سنی مذهب اند] که از هلال ماه در پرچم خود استفاده کرده اند مربوط به دوران های بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی بوده و تا قبل از این امپراتوری، هلال ماه بر روی پرچم هیچ کشور اسلامی نبوده است پس این هلال ماه هیچ ربطی به دین مبین اسلام نداشته است.

برای مقوله تقویم هم تقویم قمری چه ربطی به هلال ماه و خدای ماه و تقدس ماه در دین اسلام دارد؟، آیا تقویم ایران که شمسی است اشاره ای به ربط داشتن خدای شیعیان و یا ایرانیان به خورشید دارد؟. اگر این تقویم قمری ربطی به اسلام و خدای هستی الله داشت آیا نباید حداقل اسلام استفاده از این تقویم را مستحب اعلام میکرد؟ آیا نباید مراجع اسلام، فتوا به تغییر تقویم ایران از شمسی به قمری میدادند؟ ولی می بینیم که نه در اسلام سفارشی شده است و نه مراجع این چنین فتوایی دادند و نه اصلاً ربطی بین این تقویم با اسلام می بینیم، آنچه که است این است که در صدر اسلام تقویم اعراب حجاز بر اساس ماه بوده است و وقایع هم بر اساس همان تقویم ثبت شده اند، این کجایش تقدیس ماه است و ربطی به خدای هستی الله دارد؟ اگر تقویم اعراب حجاز بر اساس خورشید بود این کشیش متعصب الآن نمیگفت که پس خدای هستی الله زمان به خورشید ربط داشته است؟.

آیا اگر ماه به این دین اسلام و خدای هستی الله ربط داشت، خداوند سخن از شق القمر در قرآن میزد و ماه را که یعنی دارای تقدس بوده است میشکافت؟ آیا خدایی که نمادش ماه است می آید و این نماد را می شکافد؟ واضح است که ماه تقدسی نزد خداوند نداشته است، و آیا اگر زمانی هم الله خدای ماه بوده است آیا درباره شق القمر مشرکین نباید به پیامبر میگفتند که چرا ماه را شکافتی که جایگاه خدای هستی الله بوده است و به پیامبر اعتراض بکنند؟ اما مشرکین ابداً این چنین چیزی نگفتند، پس مشخص میشود که ماه هیچ ربطی به الله نه در نزد مشرکین و نه مسلمانان نداشته است و هیچ کدام ماه را مقدس نمیدانسته اند ئو حتی بعد از آن نیز نگفتند که ما تا الآن ماه را نماد الله میدانستیم و بعد از این نمیدانیم، در واقع، هیچ سخنی از ربط داشتن ماه به خدای هستی الله نگفتند.

خداوند در قرآن هیچ فرقی بین خورشید و ماه قرار نداده است:

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2)

سوگند به خورشید و گسترش روشنی اش. و به ماه هنگامی که از پی آن برآید. سوره الشمس

خدای هستی الله هم به خورشید و هم به ماه سوگند خورده و فرقی بین آن دو نگذاشته و هر دو را از معجزات خویش خوانده است. حتی در قرآن همانطور که سوره ای به نام خورشید است، سوره دیگری نیز به نام ماه است. تمام اینها صراحتاً بیان میکنند که ماه و خورشید هیچ برتری و تقدسی نسبت به هم در نزد خداوند ندارند.

خداوند صراحتاً در آیه قرآن هیچ فرقی بین تقویم خورشیدی و قمری قرار نداده است:

 فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (96)

شکافنده صبح [از پرده تاریک شب است] و شب را برای آرامش قرار داد، و خورشید و ماه را وسیله ای برای محاسبه و اندازه گیری زمان مقرّر فرمود؛ این است اندازه گیری آن توانای شکست ناپذیر ودانا. (96) سوره الأنعام

به صراحت و وضوح می بینیم که خدای هستی الله در آیه فوق بیان میکند که خورشید و ماه را وسیله ای برای محاسبه و اندازه گیری زمان مقرر کرده است، نه خورشید را بر ماه برتری میدهد و نه ماه را بر خورشید، بلکه هر دو را کنار هم می آورد و کاملاً تقویم خورشیدی را با تقویم قمری برابر نشان میدهد و استفاده از هرکدام را نه مستحب میکند و نه مکروه، پس مشخص است که وقتی قومی تقویمی میخواهند و خداوند هم یکی از ویژگی هایی که در ماه و خورشید قرار داده است همین استفاده کردن از آنان برای اندازه گیری زمان است، مبرهن و کاملاً واضح است که آن قوم یکی از این دو را انتخاب میکنند.

وقتی خود خداوند هم در خورشید و هم در ماه ویژگی محاسبه زمان را قرار داده است این یعنی استفاده از هریک هیچ فرقی ندارد و خداوند با همین کار یعنی قرار دادن دو نوع تقویم، نشانه هایش در خلقت را نشان داده است. پس اگر بنا به تقدس ماه بود در بدترین حالت باید حداقل ویژگی محاسبه زمان را خداوند فقط در ماه میگذاشت و نه این که هم در ماه و هم در خورشید بگذارد و هیچ کدام را هم بر دیگری برتری ندهد، این یعنی هرکسی مختار است هر نوع تقویمی را که میخواهد انتخاب کند؛ به یقین که آن خدایی که نمادش ماه است دست کم استفاده از تقویم قمری را در کتابش مستحب میخواند اما وقتی نه تنها مستحب نمیخواند بلکه تقویم خورشیدی را هم با او برابر میداند یعنی ماه و خورشید نزد او کاملاً برابر اند و هیچ فرقی ندارند و هیچگونه تقدسی هم نزد خداوند و در اسلام، برای ماه و خورشید وجود ندارد. در انتها لازم دیدم شما خواننده گرامی مقاله را با سه مورد سند قابل توجه در اینباره آشنا کنم (این متن برگرفته از پیام فرد دیگری هست که در خلال بحث پیرامون بت ا... در وبساتی قرار داده بود و لینک آخرش را چک کردم سند درخور توجهی بود):

مسیحیان عرب قبل از اسلام نام الله را برای خدای یکتا برگزیده بودند. کتیبه ام جمال در جنوب سوریه در کلیسای ام جمال نشانگر درخواست بخشایش یک مسیحی است از الله. تاریخ کتیبه بر اساس آزمون اشعه ایکس حدود یکصد سال قبل از اسلام است:

E. Littmann, Die vorislamisch-arabische Insclrift aus Umm ig-Cimdl, in Z.SC!II. Bd07, 1929, PP.197 ff

R.C.E.A. I, pp. 4 f. – This inscription has been mentioned by Hawary in J.R.A.S. 1930, p. 333.

کتیبه دیگر دو زبانه یونانی عربی مربوط به مسیحیان کتیبه زبد در جنوب حلب سوریه به تاریخ ۵۲۱ حدود ۵۰ سال قبل از تولد پیامبر اسلام
ترجمه : به کمک الله سرجیو پسر عبدمناف و توبی پسر عمروالغیث و …..
مراجع:

M. A. Kugener, “Nouvelle Note Sur L’Inscription Trilingue De Zébed”, Rivista Degli Studi Orientali, 1907, pp. 577-586. Pl. I facing p. 586.

A. Grohmann, Arabische Paläographie II: Das Schriftwesen. Die Lapidarschrift, 1971, Österreichische Akademie der Wissenschaften Philosophisch – Historische Klasse: Denkschriften 94/2. Hermann Böhlaus Nachf.: Wein, p. 14 and p. 16.

B. Gruendler, The Development Of The Arabic Scripts: From The Nabatean Era To The First Islamic Century According To The Dated Texts, 1993, Harvard Semitic Series No. 43, Scholars Press: Atlanta (GA), pp. 13-14.

کتیبه دیگر:

Dūmat Al-Jandal Inscription: A Pre-Islamic Nabateo-Arabic Inscription From 548-549 CE

www.islamic-awareness.org/History/Islam/Inscriptions/dumah1.html

این اسناد در راستای همان سخنیست که این مقاله بیان کردم و گفتم اگر شبهه رابرت موری معتبر بود در وهله اول مسیحیان باید نسبت به پیامبر اسلام (ص) اعتراض میکردند نه اینکه تازه ایشان هم از نام الله بهره ببرند. اگر بگویید خب منظورشان از الله خدای خودشان بوده باید خدمتتون عرض کنم کل شبهه رابرت موری مربوط به کلمه الله و خدای صاحب این نام است نه اینکه نام الله را عام بداند بنابراین این توجیه را هم مطرح کنید خواه ناخواه باز مهر ابطالی زدید بر شبهه رابرت موری. ضمن اینکه در جای جای قرآن از نام الله استفاده شده که این برمیگردد بهمان کثرت استعمال این نام برای خدای نازل کننده قرآن و میتواند در جهت موجه ساختن دیدگاهی که بیان میداشت این نام در اثر کثرت استعمال اسم علم خدای پیامبر اسلام (ص) شده استفاده بشود.

فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ

[اگر به قرآن ایمان نیاورند] پس به کدام سخن بعد از آن ایمان می آورند؟

(50) سوره المرسلات

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی