مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در اسفندماه 1398 پدرام جم استادیار گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد مقاله ای را با عنوان «آیا ساسانیان روحانی تبار بودند؟» منتشر کرد (اینجا) و سعی داشت نشان بدهد اردشیر بابکان روحانی یا روحانی تبار نبوده و جدش ساسان هم موبد یا هیربدان هیربد یا... نبوده است. در مهرماه 1400 دکتر شهرام جلیلیان استاد تاریخ ایران باستان و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز در مقاله مفصل و مستندی با عنوان «ساسانیان روحانی تبار بودند» (اینجا) به خوبی اثبات کرد تحلیل ها و ادله پدرام جم اشتباه بوده و کماکان روحانی تبار بودن اردشیر بابکان نظری موثق و قابل اعتماد است. مقاله دکتر جلیلیان مقاله پرباریست و گرچه در همان مقاله هم خب ایشان اشتباه دارند مثل اعتماد به گزارش ابوریحان بیرونی پیرامون کشتار و کتابسوزی قتیبة بن مسلم در خوارزم که امروزه مشخص شده آن روایت صحیح نیست بهرطبع موضوع ما در این پست نقدهایی هست که به مقاله دکتر پدرام جم وارد بوده لکن جلیلیان بدان اشاره نکرده و من در اینجا سه مورد حول یک محور را که به نظرم رسیده بیان میکنم:

یکی از اسنادی که پیرامون موضوع مقاله جم بررسی میشود روایت آگاثیاس مورخ و شاعر یونانی است، پدرام جم در رد روایت آگاثیاس ادله ای را ابراز میدارد که سه مورد از آن در اینجا مد نظر ما میباشد لکن ابتدا سخنان آگاثیاس را نقل میکنیم و سپس بخش مد نظرمان در نقد پدرام جم:

مردی پارسی به نام اردشیر، که گم نام بود و اصل و نسب بزرگان نداشت، اما دلیر و با درایت می نمود و ذاتاً شورشی، با عده ای از هم دستان خود حمله ای آورد و اردوان را کشت. دیهیم شاهان پارس را بر سر نهاد و به استیلای پارت ها پایان داد و امپراتوری پارس ها را از نو برقرار کرد.

اردشیر از دوستداران دین مغان و یکی از آن کسان بود که برای اجرای آیین مغان پیش گام می شدند. در حکومت او طبقه ی روحانیان مغ به قدرت و سلطه ی بسیار بسیار زیادی دست یافتند. این طبقه قبلاً در طول تاریخ دراز دامن خود در برهه هایی قدرت و اعتبار بدست آورده بود، اما هرگز تا بدان روز به چنان جایگاه بلندی نرسیده و آن مایه از امتیازها و مصونیت ها را کسب نکرده بود و فقط در پاره ای از امور رسمی موقعی داشت، که آن هم به مراتب پایین تر از حدود برخورداری کنونی ایشان بود.

... نقل است که مادر اردشیر به همسری مردی به نام پاپک درآمد، که کارگری ساده بود و منزلتی اجتماعی نداشت. اما در ستاره شناسی بسیار متبحر بود و از آینده خبر می داد. اتفاق چنان افتاد که سربازی به اسم ساسان از سرزمین کادوسیان می گذشت و پاپک او را به خانه ی محقر خود برد و از او پذیرایی گرمی کرد.

پاپک به طریقی، شاید از قوه ی آینده بینی خویش، دریافت که این مهمانش دارای فرزندی خواهد شد که به بزرگی و عزت و جاه خواهد رسید. پس غرق این افکار شد که نه فرزندی خواهد شد که به بزرگی و عزت و جاه خواهد رسید. پس غرق این افکار شد که نه دختر و نه خواهری دارد و نه خویشاوندی اناث؛ و با این افکار اندیش ناک و آشفته حال شد. در آن حال بهترین راه را در آن دید که همسرش را به بستر مهمانش بفرستد و از زشتی کاری که می کند چشم بپوشد تا در آینده از اقبال بلندی برخوردار شود که جبران ننگ و زشت کاری کنونی باشد. (تواریخ، آگاثیاس، ترجمه محمود فاضلی بیرجندی، کتاب دوم، صفحات 82 و 83)

قسمتی که از آن برای تبار روحانی و احتمالاً مغ یا مغ زاده بودن اردشیر استفاده میکنند پاراگراف دوم است چون عنوان شده اردشیر برای اجرای آیین مغان پیش گام میشد و در گزارش جلیلیان و پدرام جم ازین بخش از کتاب آگاثیاس عنوان شده اردشیر به رموز و... آیین مغان آگاه بوده (در ترجمه فاضلی که این چنین چیزی نیست) و خب ما سندی نداریم نشان بدهد فردی از غیر از تبار مغان آیین مغان را انجام میداده و عموماً این مغان بودند که عهده دار انجام آیین های دین خود یعنی زرتشت بوده اند [در اینجا بنظرم میتوان گفت نهایتا اردشیر مغ زاده بوده و از طرف پدرش انجام میداده ولی هنوز رسماً مغ نشده بوده است]. شهرام جلیلیان مفصل روی این مقوله بحث کرده و بنابراین نیازی نیست ما قلم فرسایی کنیم و میرویم سراغ بحث خودمان و بررسی سه نقدی که به سخنان پدرام جم وارد هست اما در نقد جلیلیان نیست:

نخست آنکه جم میگوید: «گزارش آگاثیاس که سونکلوس و زوناراس هم آن را تکرار کرده اند، همان روایت افسانه ای کارنامه اردشیر بابکان است که با سوء نیت در آن دخل و تصرف شده است؛ چنان که آشکار است گزارش آگاثیاس تنها پرداخت هجو گونه ای از همان روایت کارنامه است.» (صفحه 50 مقاله)

زمان تألیف کارنامه اردشیر بابکان به اواخر دوران ساسانی برمیگردد (نسخه خطی آن که اساساً مربوط به قرون بعد از فتح ایران است و بنابراین از روی نسخه شناسی و خط شناسی راه بجایی نمیبریم چون چند قرن پس از فتح ایران نوشته شده) چنانچه پروفسور مری بویس در اینباره میگوید:

This is a short prose work, simple in style, probably written in Pars towards the end of the Sasanian period. It too was evidently the work of priests, and a comparison of it with Firdausi's rendering shows how effectively Zoroastrian elements were obliterated in the Muslim redaction. The Kârnâmag contains some historical details; but its generally romantic character has been explained as due to contamination with legends of Cyrus the Great, still current then in Pars." (Page 60 of Middle Persian Literature (1968))

مری بویس هم زمان آنرا به اواخر ساسانیان میبرد و هم بیان میدارد برخی مقوله هایش شبیه افسانه های مرتبط با کورش دوم است که هنوز در پارس بوده [در ذهن مردم وجود داشته]. ما کاری به این نداریم که گزارش کارنامه اردشیر بابکان که پدرام جم گویی آنرا وحی منزل در نظر گرفته شبیه به افسانه های مرتبط با کوروش یا هر مرده قدیس شده دیگری بوده یا نه بلکه مسئله ما اینجاست متنی که در اواخر دوران ساسانیان پدید آمده چطور میتوانسته منبع آگاثیاسی باشد که چند دهه قبل از انقراض سلسله ساسانیان می میرد؟ بر فرض در زمان آگاثیاس هم این اثر پدید آمده باشد همان زمان برنداشته یک نسخه برسانند دست آگاثیاس در روم که! پدرام جم باید اول تکلیف زمان نگارش کارنامه اردشیر بابکان را مشخص میکرد بعد روی به فرضیه بافی می آورد.

 

دوم آنکه جم میگوید: «آگاثیاس با معرفی اردشیر در مقام مجری آیین های رمزی و جادوی بیش از آنکه به پیشه حقیقی اردشیر یا وابستگی او به گروه مغان (روحانیون زرتشتی) نظر داشته باشد، از نگرش نادرست مسیحیان هم عصر خود در یکسان دانستن  راه و رسم زرتشتیان با جادو و آیین های پنهان پیروی می کند» (صفحه 50 مقاله)

پدرام جم ذره ای توجه ندارد که وقتی نویسنده مغ/magi را مرتبط با جادو/magic میداند و اصلاً املای لاتین هردو کلمه هم کاملاً بهم مرتبط هستند پس طبیعی است برای اردشیری که وی را مغ زاده میداند امور مربوط به مغان که مرتبط با مقوله های جادو و رمز آلود و... بوده را نسبت بدهد بخصوص کتاب زرتشتیان که هیچ کس از آن سر در نمی آورده جز خودشان و مشابه انجیل یا قرآن در دسترس نبوده تا چندین قرن پس از فتح ایران، همین خودش یکی از مقوله های راز برانگیز و مبهم این جماعت است بعلاوه کارهای عجیب دیگری که میکردند مثل ازدواج با محارم و... که نزد یونانیان و رومیان غیر معمول بوده است. فارغ از تمام اینها آگاثیاس که فی المثل اعمالی در دایره جادوگری که ربطی به آیین زرتشت نداشته باشد را به اردشیر مرتبط نساخته، بلکه بر اساس سخن خود پدرام جم نهایتاً باید بگوییم تحت تأثیر مسیحیان چون مغان مرتبط با جادو بودند و اردشیر هم مغ زاده بوده پس کاملاً طبیعی است اردشیر بابکان هم مرتبط با جادو و جادوگری بیان بشود، جز این بود پدرام جم باید متعرض سخن آگاثیاس میشد و میگفت پس در نظر آگاثیاس اردشیر مغ نیست چون آنرا مرتبط با جادو و... که از خصایص اصلی مغان مد نظر مسیحیان در آن زمان بوده (بنابر قول جم) بیان نکرده است.

 

سوم آنکه جم میگوید: «باید یادآور شد که ادعای مغ بودن اردشیر بابکان را هیچ یک از شواهد هم روزگار او تأیید نمی کنند. عناوین اردشیر در کتیبه ها و سکه ها نفی چنین ادعایی است. دیو کاسیوس و هرودیان، دو مورخ هم روزگار اردشیر، نیز هیچ یک مطلبی درباره روحانی بون اردشیر یا تبار او نمی گویند. دیو کاسیوس به «پارسی» خواندن اردشیر بابکان اکتفا می کند و هرودویان او را «اردشیر، شاه پارسیان » می خواند.» (صفحه 51 مقاله)

پدرام جم سخن هرودویان را ناقص نقل میکند چنانچه وی درباره اردشیر بابکان میگوید:

برده ای (اردشیر) بر ضد ارباب خود شورید و پیروز شد و قدرت را کسب کرد. ... [پارت ها خطاب به اردشیر] ما تو را به عنوان رهبر خود قبول کرده ایم و درک می کنیم که با حضور تو کشور رستگاری خواهد یافت. پس قدرت را به دست بگیر و آنچه به مصلحت هر دو گروه ما است را انجام بده. ما پیروی می کنیم. (هرودیان، کتاب ششم، بخش دوم، بندهای ششم الی هفتم، به نقل از سیمای ایرانشهر در آغاز دورۀ ساسانی (سده سوم) از نگاه روم: تصویری غربی از بازگشت هخامنشیان، بهرام روشن ضمیر، نشریه پژوهش در تاریخ، دوره 10، شماره 2* صفحات 5 و 6)

بنابراین بر اساس معیارهای خود جم اساساً روایت هرودیان مبنی بر برده بودن اردشیر بابکان کذب محض بوده و ازین روایت سرتاسر کذب نمیتوان در رد روایت آگاثیاس بهره برد. جم گویی عنوان کرده که هرودیان و کاسیوس بر روی موبد نبودن و صرفاً پارس بودن اردشیر اتفاق نظر دارند اما نگفته که هرودیان روی برده بودنش تأکید داشته که نشان دهنده جعلی بودن روایتش است. همچنین دروغ دیگری که هرودیان بیان میکند رابطه خوب پارت ها با اردشیر است در حالیکه منابع به ما میگویند اردشیر بهیچ روی با اشکانیان رابطه خوبی نداشته و از آن میتوان نتیجه گرفت با پارتها بطور کلی هم نمیتوانسته به این شکل رابطه خوبی داشته باشد**.

اینی هم که نقل قول دیو کاسیوس را ملاک قرار بدهیم چون کهن تر از آگاثیاس هست و از آن در نقد سخن آگاثیاس استفاده کنیم بخصوص وقتی تضادی ندارند [بر اساس گفته پدرام جم دیو کسیوس به پارسی خواندن اردشیر بابکان اکتفا کرده و بنابراین پیشینه و جد وی ساسان را معرفی نکرده بگوییم خب دو منبع در اینجا در تضاد هستند و از قضا میتوان بین هردو را جمع بست چون یکی نقض کننده دیگری نیست] مشخصاً کاری بی اعتبار است. حتی اگر تضاد هم داشتند فقط به صرف کهن تر بودن یکی آنهم وقتی هردو مورخ در زمان ساسانیان بودند (البته کاسیوس چند سال بیشتر آغاز ساسانیان را زنده نبوده) نمیتوان رأی به بی اعتبار کامل روایت مورخ متأخرتر داد.

 

.........................................................................................................................................................................................................

 

*: مقاله بهرام روشن ضمیر (اینجا) که از آن سخن هرودیان را نقل کردیم خود البته خالی از اشکال نبوده و حاکی از تعصب محض نویسنده اش بهرام روشن ضمیر است چه آنکه وی میگوید: «این پژوهش هدف خود را نه واقعیات ساسانی، بلکه همان مانتالیته رومی میداند» اما در کل مقاله اش هرکجا رومیان و یونانیان روی به تمجید و غول ساختن از ساسانیان آورده اند روشن ضمیر آب از لب و دهانش سرازیر شده و قبول کرده و هرکجا که سخنی مخالف اعتقادات باستان پرست گونه و تعصبات وی گفتند [مطلبی به ضرر اردشیر بابکان یا...] روشن ضمیر برآشفته شده و به زعم خود سعی کرده آنرا باطل بسازد! گویی هدفش بیان کردن داستان از منظر خودش است در حالیکه در مقدمه گفته بود صرفاً میخواهد دیدگاه رومیان را بنمایاند. نمونه بارزش را آنجایی می بینیم که روشن ضمیر در صفحه سوم مقاله روی به نقل قولی از پورفیری می آورد و میگوید: «پورفیری فیلسوف نوافلاطونی (234-305 پ.م) می گوید ایرانیان دست از زناشویی با مادرانشان کشیده اند. همچنان که سکاها دست از آدم خواری و قربانی انسان و تدفین های عجیب افراد مسن کشیده اند.» فارغ ازینکه این مقوله در تضاد با روایت ناتیان در نیمه دوم قرن دوم میلادی و روایت بردیسان در نیمه اول قرن سوم میلادی دال بر تایید رواج ازدواج با محارم میان مغان و روایت دیوژن و اریگن و کلمنت دروغین (تا نیمه دوم قرن چهارم میلادی) و بسیاری از گواهی های مورخین دیگر مبنی بر رواج داشتن ازدواج با محارم اعم از مادر و خواهر در ایران اشکانی و ساسانی است (نک: خویدوده (ازدواج با خویشان درجه یک/محارم در روایات زرتشتی)، غلامرضا نوادری، صفحه 292 به بعد) اما مسئله اینجاست ربطی به بحث مقاله روشن ضمیر نداشته تا جایی که وی بعد از این نقل قول به یکباره پرش کرده و میرود سراغ موضوع مورد بحثش که مرتبط با بربر بودن ایرانیان در نظر یونانیان و رومیان بوده است! بعبارتی این قسمت از سخن پورفیری بنظر نمیرسد کوچکترین ربطی موضوع مورد بحث مقاله وی داشته باشد [چه موضوع کلی و چه موضوعی که در آن صفحات داشته پیرامون بحث میکرده است] و دلیلی جز نقل احساسی و متعصبانه ایران باستان با تحریف حقایق هست که این روایت کذب و مضحک که در تضاد با بیشمار سند هست را آورده؟.

از مقوله فوق هم که بگذریم روشن ضمیر وقتی روی به بررسی نبرد الکساندر سوروس با اردشیر بابکان می آورد چون اینجا مؤافق اعتقاداتش است که اردشیر را تا اعلی درجه ای که میتواند بالا ببرد بیان میدارد بر اساس توصیف هرودیان اسکندر کاملاً شکست خورده و نطقش در مجلس سنا و دیگر روایت هایی که از پیروزی وی سخن میگویند مبتنی بر پیروزی جعلی بوده و حتی پیرامون دروغین بودن این پیروزی در صفحه نهم مقاله خود میگوید سکه ای که در آن اسکندر در حال پا بر دو رودخانه بودن تجسم شده که اشاره به دجله و فرات [سرزمین بین النهرین] هست مربوط به این پیروزی خیالی میباشد اما واقعیت اینجاست که از قضا نه تنها بخاطر آن نبرد پیشروی اردشیر بابکان متوقف شد بلکه همانطور که ویکی پدیای انگلیسی با ارجاع به کتاب مشهور در زمینه تاریخ روم از یک تاریخدان معروف یعنی ادوارد گیبون بیان میدارد رومیان بین النهرین را نیز باز پس گرفتند («Mesopotamia was retaken...» اینجا) و ادوارد گیبون در اثر مشهور خود «تاریخ زوال و سقوط امپراطوری روم» درباره این جنگ گفتار در خور توجهی داشته و میگوید:

But in several obstinate engagements against the veteran legions of Rome, the Persian monarch had lost the flower of his troops. Even his victories had weakened his power. The favorable opportunities of the absence of Alexander, and of the confusions that followed that emperor’s death, presented themselves in vain to his ambition. Instead of expelling the Romans, as he pretended, from the continent of Asia, he found himself unable to wrest from their hands the little province of Mesopotamia.

بنابراین علیرغم ناکامی های اسکندر در این نبرد اما بخاطر دستاورد مؤفقیت آمیزی که وی بدست می آورد (متوقف شدن پیشروی های اردشیر بابکان و بازپس گیری بین النهرین) باعث میشود این شاه رومی آنرا پیروزی تلقی کند و در مجلس سنا به سال 233 میلادی از شکست دادن ایرانیان سخن بگوید و سکه مذکور را که روشن ضمیر از آن سخن میگفت ضرب کند و نتیجتاً پیروزی دروغینی در کار نبوده است، گرچه پیروزی مطلقی هم نبوده و کم صدمه ندیدند رومیان اما این با سخنان روشن ضمیر که سعی دارد کلاً شکست کامل را بیان و پیروزی را کامل نفی کند بهیچ روی مطابقت ندارد. روشن ضمیر ترجیح داده بود در همان حدی که عرض کردم به مسئله بپردازد و با ابراز کذبیاتی که گفت از بررسی کامل این مقوله فرار کند. توجه بفرمایید آنجایی که میخواهد از ایرانیان باستان تعریف کند با یک نقل قول سطحی و کذب چه بسا بی ربط به مقاله اش از یک فیلسوف یونانی بصورت گذرا رد میشود بدون اینکه بخواهد آنرا بررسی کند اما اینجا که میخواهد اردشیر را هرچقدر میتواند بزرگش کند روی به بررسی و مقایسه سخنان مورخین می آورد! این اگر یک بام و دو هوای یک باستان پرست متعصب نیست پس چیست؟!.

 

**: پیرامون نفرت ساسانیان و به طبع زرتشتیان از اشکانیان اسناد متعددی هست که چند مورد از آنها را در اینجا قرار میدهیم:

تنسر موبد موبدان زمان اردشیر بابکان در نامه معروف خود پیرامون اشکانیان چنین میگوید:

به مدت 400 سال مانند وحوش و شیاطین آدمی بودند، بی دین، بی ادب، بی فرهنگ و بی عقل و بی شرم قومی بودند که جز خرابی و فساد جهان از ایشان چیزی ظاهر نشد و شهرها بیابان شده و عمارات پست گشت. (نامه تَنسَر به گُشنَسپ، ترجمه شهرام جلیلیان، صفحه 119، به نقل از کانال گروه پژوهشی آرتا)

اشکانیان در حافظه تاریخی آیین زردشتی جایگاهی نمی یابند. خاطره اشکانیان در متن فارسی میانه جالب و منحصر به فرد MU29 پدیدار شده است:

 و سِیم، شاخه برنجین، که تو (زردشت) دیدی، پادشاهی اشکانیان است که دُروَند بودند و بر ایرانشهر چون اسکندر فرمان راندند که از تخمه خشم بود و دین بهی را تباه بساخت و سپس از جهان مادی اندر دوزخ نگون بیافتاد.

اما این اتهام سخت به اشکانیان در یک متن پهلوی متأخر، قطعاً برای خاندانی که چندین سده بر بخش بزرگی از جهان ایرانی فرمان رانده بود، حقارت بار بوده است. (کوروش بزرگ، محمد رحیم شایگان (فصل سیزدهم مقاله دکتر تورج دریایی)، صفحه 22، به نقل از کانال گروه پژوهشی آرتا)

در سراسر روزگار اشکانیان نامی از ایران نبود و کسی اندیشه دانش یا اندوختن حکمت را نداشت. (تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الأنبیاء) حمزة بن حسن اصفهانی، ترجمه دکتر جعفر شعار، صفحه 17، به نقل از کانال گروه پژوهشی آرتا)

سخن از شاه پارسیان پس از اردشیر پسر بابک

و چون اردشیر پسر بابک بمرد، پسرش شاپور به پادشاهی رسید و چنان بود که وقتی اردشیر پسر بابک پادشاهی یافت از اشکانیان که ملوک الطوایف از آنها بودند بسیار بکشت و نابودشان کرد، و این به سبب سوگند ساسان بزرگ پسر اردشیر پسر بهمن پسر اسفندیار جد اردشیر بابک بود که اگر روزی به پادشاهی رسید از نسل اشک پسر خره یکی را باقی نگذارد و این را بر اعقاب خویش نیز مقرر داشت، و وصیت کرد که اگر به پادشاهی رسیدند یک تن از آنها را باقی نگذارند، و نخستین کس که از فرزندان وی پادشاهی یافت اردشیر بابک بود که به سبب وصیت جد خویش ساسان همه را از زن و مرد بکشت چنانکه  گویند یکی از آنها نماند. (تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد دوم، صفحات 586 و 587)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی