مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بررسی بخش آیین زرتشت مقاله «ازدواج موقت در دین زردشتی و اسلام» از دکتر حسین بادامچی، دکتر کلثوم غضنفری و خانم پروین داوری

لینک دسترسی به مقاله (اینجا)

نویسنده: مدیر وبلاگ مکتب رئالیسم

مقدمه

مقایسه ازدواج موقت در آیین زرتشت و دین مبین اسلام مسبوق به سابق است و کارهای پر باری [مشابه همین مقاله که بناست بررسی اش بکنیم] و یا مقاله دیگری از آقای مسعود زمانی مقدم (اینجا، که بطور گسترده تر سعی کرده است از زمان ایران باستان تا زمان قاجار ازدواج موقت را بررسی کند و از دل آن میتوان نوعی مقایسه بین ازدواج موقت در آیین زرتشت و اسلام را نیز بیرون کشید) در این زمینه انجام شده است. در این قسمت یعنی مقدمه بطور خلاصه ازدواج موقت در آیین زرتشت را بیان خواهیم کرد و سپس به سراغ بررسی مقاله خواهیم رفت.

ازدواج موقت یا متعه که فقه شیعی آنرا مجاز شمرده شده است تنها مختص به اسلام نبوده و در ایران باستان نیز شاهد این نوع ازدواج بوده ایم. دکتر تورج دریایی حتی وجود ازدواج یک روزه در ایران پیش از اسلام را بیان و تأیید میکند (1) و در مادیان هزار دادستان اسنادی هست که حکایت از وجود ازدواج موقت در میان زرتشتیان ساسانی دارد که البته رضایت زن در این نوع ازدواج هم شرط بوده است:

الف: وای یار نوشته است که: چنانچه دختری بنابر اجازه پدر به کسی اظهار کند که: «تا ۱۰ سال زن تو هستم و پدر (او) پیش از ده سال بمیرد، (آنگاه) باید تا انقضای ۱۰ سال برای پدر قیم گمارده شود و هنگامی که ۱۰ سال سپری شد، دختر در همسری کسی نیست و قیم پدر خواهد بود (2).

ب: چنانچه (زنی) بگوید که «من برای ۱۰ سال تن به همسری تو دادم» آنگاه او می تواند در (این) ۱۰ سال در وضعیت یکزنی باقی بماند (3).

ج: چنانچه کسی بگوید که :«من تا ۱۰ سال تن به زناشویی با مهرین دادم [مهرین نام یک مرد فرضی است شبیه عمرو و یا زید در مثالهای ادبیات عرب]» (آنگاه) چناچه (آن) زن در (طول) ۱۰ سال بمیرد، جهیزیه و (تمام) لوازم (او) برای مهرین می ماند (4).

در گفته کتاب مادیان هزار دادستان رضایت زن را در ازدواج میتوانیم مشاهده کنیم چنانچه زن پس از اذن پدر خود و با رضایتی که داشته به عقد موقت مرد در می آمده است. البته درباره کتاب حقوقی فرخ یعنی مادیان هزار دادستان باید توجه داشته باشید که این کتاب بر اساس جامعه اشراف و طبقه بزرگان نوشته شده است:

من ضمناً در اینجا باید خاطر نشان سازم که تقریباً تمام آنچه که از کتاب حقوقی فرخ درباره مقام و حقوق زن در امپراتوری ساسانی میتوان استنباط کرد، همه اش مربوط بوضع زنان و دختران طبقات نسبة ثروتمند است. بعبارت دقیق تر مربوط بوضع زنان طبقات دوم و اول یعنی طبقات پیشه ور و بازرگان، و طبقات اشراف است. زیرا ثروت شرط اساسی برای تمام چیزهائیستکه ما درباره آنها بحثی می شنویم. درباره وضع حقوقی طبقات زیرین و بینوای اجتماع اطلاعی از این منابع نمی توان بدست آورد (5).

مطلب فوق یکی از تناقضات مربوط به مقوله ازدواج در ایران باستان را حل خواهد کرد که در انتهای مقدمه درباره آن بحث خواهیم کرد. علیرغم انکار برخی از بزرگان زرتشتی همچون موبد رستم شهزادی مبنی بر اینکه در آیین زرتشت ازدواج موقت وجود ندارد:

قوانین ازدواج در دین زرتشتی بر مبنای تک همسری استوار است… همچنین ازدواج موقت وجود ندارد (6).

اما وقتی مستندات را بررسی میکنیم خلاف این سخن بر ما ثابت میشود. ایضاً نوعی دیگر ازدواج در آیین زرتشت است که شباهت زیادی با ازدواج موقت دارد:

همچنین گونه‌ای ازدواج موقت برای زنان وجود داشت که «چَگَر» نامیده می‌شد و آن هنگامی بود که شوهر توانایی فرزندآوری نداشت و زن خود را به عنوان همسر موقت به یکی از نزدیکان می‌داد تا فرزند آورد. چگر را به صورت چَکَر هم نوشته‌اند (7).

چکر زن حقوق و وظایفی تا حدی مشابه یک کنیز را داشته است. بنا به روایتی از کتاب روایت آذر فرنبغ این چگر زن میتوانست تنها به خواست مرد و نه بدلیل فرزند نیاوردن و یا مردن باشد:

مردی زنی را به پادشاه زنی می پذیرد و با او هم نمی خوابد و سپس او را به چگر زنی به مردی داد این که آیا در مینو آن زن برای او پادشاه زن باشد یا نه؟

اگر پیمان گفتاری چنین باشد زنی اش برقرار شد با او خفتن ملاک نیست چراکه اگر هم با او نخفت زن پادشاه باشد (8).

پادشاه زن یا زن ممتاز، به زنی میگویند که بر اساس ازدواج عادی به عقد مرد درآمده باشد. بارتلمه درباره حقوق چکرزن میگوید:

معمولاً زنان درجه دوم [درجه اول طبیعتاً پادشا زن بوده است] از طبقاتی مادون طبقه خانوادگی شوهر خود بودند. البته زنان درجه دوم یا چکر زنان نیز مهریه دریافت میداشتند. لیکن از هر لحاظ تحت ریاست و اداره پادشا زن قرار داشتند. این زنان بیشتر نقش یک کمک کار و خادمه ی پادشا زن را در صحنه خانه و خانواده بازی میکردند. چکر زن یا زن مقام دوم مانند سایر اعضا خانواده از منزل و خوراک و پوشاک استفاده کرده و علاوه بر آن حداقل تا سن هفتاد سالگی یعنی تا زمانیکه می توانست کار کند و بحال خانه داری مفید باشد از یک مقرری سالیانه نیز برخوردار بود (9).

یک نکته مهم دیگر را باید درباره چکرزن توجه داشت و آن این است که چکرزن و فرزندانش هیچگونه سهمی از ارث شوهر خود نداشته است (10) مگر اینکه شوهر وی در زمان حیات خود مالی را برای وی بگذارد و یا او را به مقام پادشا زنی ارتقا دهد. پادشا زن و فرزندان پسرش و دخترانش در صورتیکه شوهر نکرده باشند از ارث سهم میبردند. بنابراین درباره ارث در ازدواج موقت نیز اگر زن بصورت چکر زن به ازدواج مرد در می آمد هیچگونه ارثی نداشته و اگر بصورت پادشا زن بوده است از ارث سهم داشته است.

در دانشنامه ایران باستان (11) استاد هاشم رضی درباره برخی جزئیات ازدواج موقت نکاتی است که ما در اینجا آنها را بیان میکنیم:

زن علاوه بر نقش جنسی، باید به عنوان خدمت کار، زیر نظر زن دائمی مرد، انجام وظیفه می کرد.

اگر فرزندی به دنیا می آمد، نه از مرد ارث می برد و نه از اصل و نسب مرد بهره ای داشت.

مرد می توانست زن صیغه ای را به پسر بزرگ خود واگذارد.

مرد تا هفتاد سالگی وظیفه داشت مخارج فرزندانی که از صیغه متولد شده اند، تأمین کند.

تنها در صورت مرگ زن دائمی یا نازا بودن او، مرد می توانست زن صیغه ای را به عنوان همسر دائم برگزیند.

صیغه تنها میان ثروتمندان و اشراف و درباریان و روحانیان روی می داد [این قول هاشم رضی میتواند در راستای همان قول بارتلمه باشد که میگفت مادیان هزار دادستان مرتبط با طبقه اشراف و... است و چنانچه میدانیم مدل ازدواج موقت معمولی [که مشابه ایوگین و... برای فرزند پسر یا ازین دست مقولات نباشد] تنها در مادیان است که بین منابع زرتشتی به چشم ما میخورد].

از گفته فوق استاد هاشم رضی میتوان دو نکته مهم را برداشت کرد:

الف: طبقه بزرگان تنها میتوانستند زن را به عقد موقت خود دربیاورند.

ب: این زن هماننده خدمتکار بوده است و بنابراین به یقین یک «چکر زن» نامیده میشده و حقوق و وظایف او را داشته است.

میان ازدواج موقت در آیین زرتشت و ازدواج استقراضی شباهت هایی دیده میشود اما باید متذکر شویم که ازدواج استقراضی صرفاً یکی از مدل های ازدواج موقت بوده است:

کسی زنش را در اختیار مردی قرار داد، اما آن مرد نیز زن را به مرد دیگری داد و زن به مرد آخر راضی باشد چنانچه این تخلف (که بدون اجازه شوهر اول بوده) یک سال طول بکشد، هر دو مرد و زن محکوم به اعدام می شوند (12).

از عبارت فوق که برگرفته از کتاب روایت پهلوی است استنباط میشود که مرد میتواند زنش را به مرد دیگری قرض بدهد!!، بارتلمه در رابطه با ازدواج استقراضی میگوید:

شایان توجه در مورد ازدواج استقراضی این نکته است که در انجام تشریفات آن به‌جهت «واگذاری موقت زن» به‌دیگری، یک علت تعاونی و خیر خواهانه لازم بوده است؛ مانند نیازی که یک «هم کیش»، بدون تقصیر و گناه بخاطر کودکان خود داشته یعنی مثلا نیازی که بر اثر مرگ زن یا بیماری سخت او برای شوهر وی بوجود آمده بوده است ... علت فراوانی ازدواج استقراضی قطعاً این بوده است که بمناسبات دلخواه دیگری بجز علت «تعاونی و خیر خواهانه» ی آن، از آن استفاده می شده است. در یکی از قسمتهای کتاب فرخ میخوانیم که : «اگر شوهری بزن خود بگوید: « تو از این پس دیگر صاحب اختیار خود هستی »، با این سخن زن طلاق داده نشده است، ولی در نتیجه رخصت می‌یابد که به زناشوئی دومی بطور موازی با ازدواج نخستین خود تن در دهد» در اثر این حکم بهانه بسیار آسانی برای تعویض و مبادله «زن» به‌دست داده شده بود (13).

پرفسور کریستنسن نیز در اینباره با بررسی کتاب زن در حقوق ساسانی بارتلمه میگوید [گرچه کریستنسن تمام سخنان بارتلمه در کتاب خودش را نمی پذیرد و نقدی هم بدان در ایران در زمان ساسانیان وارد میسازد لکن این قسمت یعنی ازدواج استقراضی را کریستنسن رد نکرده و منکر وجودش در ایران ساسانی نمیشود]:

شوهر حق داشت یگانه زن خود را یا یکى از زنانش را (حتى زن ممتاز خود را [= پادشا زن]) به مرد دیگرى، که بى آنکه خود قصورى کرده باشد، محتاج شده بود، بسپارد، تا این مرد از خدمات آن زن استفاده کند. رضایت زن شرط نبود. در اینصورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزندانی، که در این ازدواج متولد میشدند، متعلق به خانواده شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب میشدند. این قرار، که شاهد دیگری از مشابهت قضایی وضعیت زوجه و کنیز است، با انعقاد پیمان رسمی صورت میگرفت، که در طی آن شوهر جدید همه گونه مواظبت و نگاهداری زن را در مدت این ازدواج تعهد میکرد.

این عمل را از اعمال خیر میدانستند و کمک بیک همدین تنگدست می شمردند. زوج را بپهلوی شوذ (شوی) و زوجه را زن میخواندند... (14).

◄ اما اگر خاطرتان باشد در مادیان هزار دادستان و در ازدواج موقت رضایت زن شرط بود.►

آنچکه مشهود است وجود ازدواج موقت در ایران باستان و همچنین تفاوت های این ازدواج با ازدواج موقت در فقه شیعی است و در این ازدواج نیز ما به نوعی نگاه پست تر بودن زن را در آیین زرتشت مشاهده میکنیم. قراین وجود ازدواج موقت در آیین زرتشت انکار ناپذیر است. اما یک تناقض ظاهری وجود دارد و آن وجود ازدواج استقراضی است، در ازدواج استقراضی رضایت زن شرط نیست اما در ازدواج موقت مندرج در روایت پهلوی رضایت زن شرط بوده است، وجود هیچ کدام را نمیتوان رد کرد اما هم گفته بارتلمه که کتاب مادیان هزار دادستان مربوط به طبقه اشراف بوده است این تناقض را حل میکند و این رضایت برای ازدواج مربوط به پادشا زن [و نه چکر زن] طبقه بزرگان بوده و نیز اینکه عنوان کنیم ازدواج موقت انواع مختلفی داشته و در مادیان ما صرفاً مدل رایج بین خانواده های اشراف را می بینیم.

نویسنده مقاله در ابتدای متن اصلی مقاله ازدواج ها در آیین زرتشت را بر میشمرد که ازدواج پادشا زن - ازدواج ستوری - ازدواج اوسرائین - ازدواج ایوگین و چکری را بر میشمرد. این عناوین از نظر تعداد با آنچه که سعید عریان از ازدواج های زرتشتیان عنوان میکند یکسان نیست (15) و سعید عریان این شش عنوان را بیان میکند: «پادشا زنی - چکر زنی [این مورد را نشان خواهیم داد ازدواج نبوده] - یک زنی [بر خلاف ظاهر عنوانش ربطی به ازدواج با یک زن ندارد!! توضیحاتش در آدرسی که از کتاب سعید عریان دادیم هست و به بحث ما در اینجا مرتبط نیست] - ستور زنی - خود سالار زنی [در این مقاله نشان خواهیم داد خود سالار زنی لزوماً دال بر ازدواج نبوده و میتواند زنا نیز محسوب بشود] - ازدواج ابدال [البته عریان ابتدا میگوید پنج نوع ازدواج در آیین زرتشت است و ازدواج ابدال را جز این پنج مورد بیان نمیکند لکن در ادامه متن خود بر اساس نامه تنسر بدان اشاره میکند]».

ازدواج های ایوگین و ستوری عموماً برای مرد مرده ای بوده است که فرزند پسر نداشته و ذیل عنوان ازدواج ابدال یا نیایی نیز بدان پرداخته شده است که بطور مختصر در اینجا تعریفشان را از مقاله آقای زمانی مقدم می آوریم:

ایوگین: در صورتی که زنِ مرد متوفی در قید حیات نباشد، اما مرد متوفی دختر یا خواهری داشته باشد، آن دختر یا خواهر موظف است تحت عنوان ایوگین، به طور موقت ازدواج کند تا برای پدر و یا برادر خود وارث و جانشین به دنیا بیاورد.

ازدواج ستوری: اگر مرد متوفی، خواهر و یا دختر نیز نداشته باشد، برای تأمین وارث به زنی گفته می شود که موظف است پس از او برای جانشین او ستور منصوب می کنند. ستور در ازدواج ستوری با یک مرد، همۀ اموال و دارایی مرد متوفی را در اختیار دارد تا وقتی که پسری به دنیا بیاورد و پس از بالغ شدن پسر، مالی که در تملک اوست را به پسر میدهد.

ستوری علاوه بر اینکه مختص زنان نیست ازدواجی موقت بوده و میتواند بصورت مقطعی در یک ازدواج دائم هم تعریف شود و فی الواقع زن با همان شوهر خود رابطه داشته باشد اما بعنوان ستور مردی مرده و بدون زن و فرزند چنانچه موبد موبدان آذرفرنبغ فرخزادان میگوید:

اگر مردی ستوری را بپذیرد، (آیا) مجاز است که زن خویش را از زنی رها کند، (و) برای وی آن زن را به ستوری کند (= زن خویش را ستور وی گرداند)؟ هنگامی که پسری بالغ او را بود (= پسری آورد و آن پسر به سن بلوغ رسید)، (آیا) مجاز است که آن (زن) را باز به زنی خویش گیرد؟ و اگر مال بسیار باشد، برای آن فرزند آن مال به ملکیت می ماند یا به ستوری؟

چنان که من می دانم: اگر با موافقت زن چنین گوید که تا پسری زاده شود و بالغ شود به ستوری زن بهمان (= فلان کس) هستی، اگر پسری زاید، پس مجاز است که او را به پادشاه زنی برای خویش باز گیرد؛ (اما) مال به ملکیت آن پسر می رسد که در این ستوری وی زاده شد و بالغ شد (16).

و توجه داشته باشید مال در حالت ستوری باقی می ماند تا پسری از نسل فردی که به ستوری گمارده شده زاده شود و وقتی به پانزده سالگی رسید آن اموال که البته تا زمان پانزده سالگی پسر خرج فرد ستور و خودش یا دیگر فرزندان بدنیا آمده شده، باقی مانده اش تحت تملک آن پسر در خواهد آمد و دیگر ستوری درکار نخواهد بود:

اگر مرد دو هزار مال را به ستوری به مردی دهد، (و) آن مرد در مدت ستوری آن زن کند، آن مال برای فرزندان او به ملکیت می ماند یا به ستوری؟

چنان که من می دانم: اگر پسر بزاید، (و) پانزده ساله شود، به ملکیت؛ و تا پسر به پانزده سالگی رسد، به ستوری (17).

در رابطه با ایوگین [= ایوک - ایوگ] در روایت داراب هرمزدیار میخوانیم:

آنکه زن ایوک کدام باشد پاسخ اینکه مردی باشد که او را هیچ پسر نباشد دختریش باشد آن دختر ایوک زن باشد مال و خواستهﻯ پدر همه به آن دختر ایوک میﺭسد. اگر دخترش بسیار باشند، یک دختر که روان دوستﺗر و بهتر و دین آگاهﺗر به ایوک به وی شوهر دهند، مال و میراث پدر همه به آن دختر میﺭسد. دیگر آنکه دختر ایوک چون شوی کند، خدایش پسری بدهد چون آن پسر پانزده ساله شود، مادر به پادشاه زن به پدر دهد آن پسر پسری پدر [پدر فوت شده] و مادر باشد مال و میراث پدر و مادر باوی میرسد... (18)

خلاصه ای از ازدواج ابدال را نیز میتوان در نامه تنسر دید:

معنی ابدال به مذهب ایشان آن است که چون کسی از ایشان را اجل فرارسیدی و فرزند نبودی، اگر زن گذاشتی، آن زن را به شوهر دادندی از خویشان متوفی که به او اولی تر و نزدیک تر بودی و اگر زن نبودی و دختر بودی همچنین، و اگر این هیچ نبودی، از مال متوفی زن خواستندی و به خویشان اقرب او سپرده و هر فرزندی که در وجود آمدی، بدان مرد صاحب تر که نسبت کردندی و اگر کسی به خلاف این روا داشتندی بکشتندی، تا آخر روزگار نسل آن مرد می باید بماند. و در تورات جهودان چنین است که، برادر زن برادر متوفا را بخواهد، و نسل برادر باقی دارد، و نصاری تحریم این می کنند (19).

 

 

پی نوشت ها:

1 : www.aparat.com/v/8zkGb

2 : مادیان هزار دادستان، پژوهش سعید عریان، صفحه 149 بند 13.

3: همان، صفحه 213 بند 52.

4: همان، صفحه 288 بند 11.

5: زن در حقوق ساسانی، کریستیان بارتلمه، ترجمه دکتر ناصرالدین صاحب زمانی، صفحه 41.

6: جهان بینی زرتشتی، رستم شهزادی، چاپ دوم، صفحه 49.

7: شاهنشاهی ساسانی، تورج دریایی، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، صفحه 172.

8: روایات آذر فرنبغ فرخزادان، حسن رضائی باغ بیدی، پرسش 78.

9: زن در حقوق ساسانی، صفحه 54.

10: همان، صفحه 55.

11: دانشنامه ایران باستان، هاشم رضی، جلد یکم، صفحه 385-386.

12: روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرائی، صفحه 17.

13. زن در حقوق ساسانی، صفحات 58 الی 60.

14: ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستنسن، ترجمه رشید یاسمی، صفحه 442.

15. مادیان هزار دادستان، صفحه 104.

16. روایات آذر فرنبغ فرخزادان، حسن رضائی باغ بیدی، پرسش 26

17. همان، پرسش 27

18. روایت داراب هرمزدیار، جلد اول، صفحه 184.

19. نامه تنسر به گشنسب، مجتبی مینوی، صفحات 67 و 68.

 

 

بررسی بخش آیین زرتشت مقاله «ازدواج موقت در دین زردشتی و اسلام»

 

مقاله مذکور به درستی ازدواج موقت را در آیین زرتشت بررسی نکرده است که بعنوان مثال ازدواج چکر زن را به نوعی از ازدواج ابدال تعریف میکند که اگر به گفته بارتلمه نگاه کنیم می بینیم که غلط بوده و چکر زن که بر اساس ازدواج موقت نیز میتوانسته به عقد مرد دربیاید در حقیقت به نوعی خدمتکار خانه بوده و جایگاهش تا حدی شبیه به یک کنیز (برده زن) بوده است که پیرامون آن مفصل بحث خواهیم کرد.

در پاراگراف دوم صفحه دوم مقاله گفته میشود:

آن گونه که آمد، تنوع ازدواج در این دیانت به دلیل اهمیت فرزند ذکور بوده است.

بر اساس نقل قول های بارتلمه و کریستنسن چه از جهت ازدواج استقراضی و چه از جهت تعدد زوجات چکری یک مرد این گفته رد میشود که در مقدمه نقل قولها قرار داده شد و بنظر می آید نویسنده از همان ابتدا دچار یک اشتباه فکری شده است. بارتلمه میگوید:

ازدواج در امپراتوری ساسانی شباهت کامل بازدواج در جهان اسالمی داشته است. شماره زنانی که یک مرد می  توانست اختیار کند از لحاظ حقوق نظری محدود نبوده است. بدیهی است که اختیار زنان متعدد در عمل بسته بمیل  مرد و قبل از هر چیز منوط به بنیه مالی او بوده است. یک مرد عادی ناگزیر بود که با یک زن سر کند در صورتیکه  اشراف می توانستند باندازه یک دوره تسبیح زن در حرمسرای خود گردآورند در گزارش یونانیان می خوانیم که  شماره این زنان حتی بصدها بالغ می شده است. ... در خانه های اشرافی عصر ساسانی دو طبقه از زنان شوهردار وجود داشتند، زنانیکه مقام اول را داشتند و بنام «پادشا زن» خوانده می شدند و زنانی که با وجود داشتن یک شوهر واحد با پادشا زن مقام دوم را دارا بودند. این  زنان را نیز چکر زن میخواندند. شایان توجه است که زنان طبقه اول که قاعدة هر مردی می بایست یکی داشته باشد، گاه نیز بیش از یکنفر وجود داشت. بزرگترین علت این امر نازائی پادشا زن اول محسوب میگشت. لیکن این امر بعلل دیگری نیز پیش می آمده است. در هر حال لازمه داشتن بیش از یک پادشا زن قدرت مالی زیادی بوده است چونکه بشماره هر پادشا زن یک تشریفات منزلی مستقلی ضرورت داشت (1).

بنابراین جدای از چکر زن (2) واضح است که وجود پادشا زن های متعدد در زندگی اشراف ساسانی بنا به خواسته و وسعشان چیز غریبی نیست و دلیل آنهم میل و وسع مالی رئیس خانواده است و حتی اینکه چکر زن به مقام پادشا زنی ارتقا پیدا کند که آنهم بنا به خواست رئیسخانواده انجام میگرفته است؛ اما در این مقاله از این نکته غفلت شده است. در صفحه دوم و ذیل عنوان «ازدواج موقت در آیین زرتشت» گفته میشود:

در دین زردشتی، تشکیل خانواده و داشتن فرزند ذکور اهمیت فراوان داشت.

این سخن کاملاً درست بوده و شواهد فراوانی حتی در اوستا درباره صحت آن موجود می باشد، برای نمونه بنگرید به این لینک:

www.adyannet.com/fa/news/6445

همچنین شایست ناشایست در اینباره میگوید:

<باشد> و فرزند از او زاید، آن را که نر <است، اگر> مادر <او را> به پسری بپذیرد، «ایشان را که چاکر به زنی نیکو <باشد> و آن که ماده <است، او را به فرزندی پذیرفتن> سودی نیست؛ چه <پسر> سُتُرِ (= سرپرست و وارث  خانواده) شایسته <است>» (3).

نویسنده مقاله سپس به نقش پدر در خانواده بعنوان سالار می پردازد که سخن صحیحی است و به آن کدخدا نیز گفته میشده است:

... بطور خلاصه زن دارای حقوقی نبود. وی از هر لحاظ در تحت سرپرستی و قیمومیت رئیس خانوار که «کتک خدای» (کد خدای) نامیده می شد، قرار داشت. این رئیس خانوار ممکن بود که پدر یا شوهر و یا در صورت مرگ  آنها جانشین آنها باشد. اختیارات این قیم یا رئیس خانوار کمتر محدودیتی داشت. تمام هدایائی که احیاناً بزن یا  بکودکان داده میشد و یا آنچه که آنها بر اثر کار و غیر آن تحصیل می کردند عیناً مانند درآمدهای اکتسابی بردگان  همه متعلق باین رئیس خانوار بود. در مورد اختیارات پدر صریحاً ذکر شده است که وی میتواند کودکان خود را از خود براند و یا بفروشد و آنهم  بعنوان «برده» و یا حتی بمنظور کشتن و لطمه وارد ساختن به آنها. ... تمام اعضای یک خانواده که میتوانست متشکل از چند خانوار باشد به استثنای دخترانی که به خانه شوهر رفته بودند در تحت سرپرستی رئیس خانواده یا «کتک خدای» حداقل تا زمان تقسیم ارث با یکدیگر بسر میبردند (4).

نویسنده سپس به نقل از کتاب Turan and Iran from Texts and Languages Iranian سخن از پیمان کدخدایی زده و از آن سه شرط را برای ازدواج پادشایی (پادشا زن) نقل میکند. اما درباره کتاب مذکور:

نویسنده مقاله تنها از یک بخش از کتاب فوق به نام in contract marriage model Pahlavi The Law family Sasanian of Light the در مقاله استفاده کرده است که درباره ازدواج پهلوی در خانواده ساسانی است، این کتاب نوشته سه نویسنده به نامهای ماریا ماتسوخ - ورنر زوندرمان و مائورو مَگی است که هر سه از پژوهشگران حوزه ایران باستان هستند. بخشی از این کتاب که قسمتی از آن در این مقاله استفاده  شده است بطور کامل در این لینک قابل دسترس است [گویا این کتاب ترجمه فارسی ندارد]:

www.academia.edu/36171936

وجود این سه شرط برای ازدواج پاشایی کاملاً صحیح نیست چرا که بعنوان مثال در ازدواج استقراضی رضایت زن شرط نیست و در روایت آذر فرنبغ فرخزادان (5) میخوانیم:

مردی زنی را به پادشاه زنی می پذیرد و با او هم نمی خوابد و سپس او را به چگر زنی به مردی داد این که آیا در مینو آن زن برای او پادشاه زن باشد یا نه؟ اگرپیمان گفتاری چنین باشد زنی اش برقرار شد با او خفتن مالک نیست چراکه اگر هم با او نخفت زن پادشاه باشد.

ازدواج فوق در حقیقت یک ازدواج استقراضی بوده است و می بینیم که زن بر اساس این روایت به مردی دیگر بصورت چکر زنی داده میشود و هیچ سخنی هم دال بر رضایت زن نیست. اما اینکه گفته شود خب، این پادشا زن در ازدواج اول خود اختیار داشته است، بارتلمه در اینباره میگوید:

از آنچه که تاکنون گفتیم، ممکن است چنین بنظر رسیده نتیجه گیری شود که در اینصورت میل و خواست دختر در هنگام ازدواج بکلی مورد بی اعتنائی قرار میگرفته است. در گذشته چنین بوده است. لیکن در امپراتوری ساسانی در  طی طول زمان شوق باستقلال در زنان، در این مورد نیز مؤفقیتهایی کسب کرده بود. بطوریکه دختر میتوانست به پدر  یا قیم خود اظهار دارد که از قبول ازدواج پیشنهادی او خودداری خواهد کرد، و پدر ناگزیر از قبول سخن وی  میگردید. بدین ترتیب پدر مجاز نبوده است که دختر خود را بازدواج مجبور کند و یا حتی هنگام اجتناب دختر خود از ازدواج نمی توانسته است او را از ارث محروم سازد و یا بوسیله دیگری او را کیفر دهد. در حقوق ساسانی  میخوانیم که : اگر دختری از قبول ازدواجی که پدر وی خواستار آن است، سرباز زند، همچنان پول «یومیه» و سهم  ارثی پیش از مرگ پدر برای او باقی خواهد ماند. البته سهم طبیعی وی نیز از ارث برای او محفوظ خواهد بود.همچنین میخوانیم که اگر پدری عمداً از انجام وظیفه خود نسبت به دخترش کوتاهی ورزد ... در اینصورت دختر  میتواند بمیل خود و بدون اجازه پدر حتی بیک ازدواج غیر مشروع تن در دهد. یعنی در این هنگام نیز حقوق پشتیبان  دختر بوده و مانع از این میگشت که عمل او عواقب وخیمی را برای وی از پی داشته باشد. هزینه معاش و سهم ارث  او برای وی باقی می ماند. فقط در صورتیکه دختر نمیتوانست از ادامه رابطه نامشروع خود، من بعد، اجتناب ورزد در  این هنگام پدر مجاز بود که در مقدار سهم ارث وی تقلیل دهد. ضمناً بنظر میرسد که چنین موردی زیاد نادر نبوده است. چونکه ما مقرراتی در این باره بویژه درباره کودکانی که در  نتیجه چنین روابطی متولد شده اند و درباره مادران آنها در صورت تمایل بازدواج رسمی قانونی از عهد ساسانی در  دست داریم. کودکانی که فرزندان روابط آزاد بشمار میرفتند نخست در تحت سرپرستی مادر خود و در خانه پدر  بزرگ مادری خویش رشد و تربیت می یافتند و در صورتیکه کودک دختر بود پدر بزرگ حتی وظیفه داشت که از  سن معینی برای او وجهی بطور مقرری یومیه تعیین کند. این چنین دختری ضمناً دارای نصف سهم ارث یک دختر  قانونی بود. تنها اگر مادر یک چنین کودکی که ثمره عشق آزاد بشمار میرفت شوهر میکرد دیگر خود مسئولیت پرستاری کامل از فرزند غیر قانونی خویش را بعهده داشت نه پسر بزرگ مادری کودک. مسئله فرزندان روابط عشق آزاد در صورتیکه مادرشان از خانواده های سرشناس و اشرافی بودند سعی میگشت که  محرمانه حل شود و این کودکان را نیز بلقب پر لطف «پیک خدایان» می نامیدند. در مواردی که مادر این پیک خدایان توانایی مالی نداشت که از آنان نگاهداری کند، تهیه وسائل و خوراک و  پوشاک مادر فرزند تا زمان بلوغ او بعهده پدر بود (6).

چنانچه در گفته های بارتلمه مشاهده میشود این نوع رابطه بدون اطلاع قیم دختر موقت بوده و البته نامشروع ولی  آنچنان که در این مقاله مشهود است، نویسنده این رابطه نامشروع را با ازدواج موقت خلط کرده است در حالیکه در منابع زرتشتی هیچ سندی نیست که نشان دهد رابطه نامشروع نوعی ازدواج موقت است!!. در رابطه با رابطه نامشروع و یا زنا در آیین زرتشت بد نیست بدانید که هیچگونه مجازاتی نظیر شلاق و کشتن خرفستر و از این دست مجازات که در آیین زرتشت وجود داشته است برای زن و مرد زناکار در صورتیکه هیچ کدام همسر نداشته باشند در نظر گرفته نشده است؛ در آیین زرتشت مجازات تنها برای زن و مرد زناکاری است که همسر داشته باشند و یا این که زن تن فروش باشد، اما رابطه نامشروع موقتی که در خاندان اشراف بوده و یا آنچنان که بارتلمه نیز  تأیید میکند برای دختری باشد که پدرش از ازدواج وی جلوگیری بعمل می آورده است، برای این نوع از رابطه  نامشروع هیچگونه مجازاتی در آیین زرتشت در نظر گرفته نشده است یعنی زنایی که زن و مرد در آن بدون همسر بوده و با رضایت رابطه نامشروع داشته باشند. شاید همین مسئله در نظر نگرفتن مجازات سبب شده است که نویسنده مقاله آنرا با ازدواج موقت خلط کند. در ازدواج استقراضی جدای از روایت فرخزادان که رضایت زن را شرط نمیداند، بارتلمه نیز میگوید:

در مورد ازدواج استقراضی شوهر اصلی حتی میتواند این عمل را بدون جلب رضایت زن خود انجام دهد (7).

بنابراین نویسنده مقاله بنظر ما در این جا کوتاهی کرده و بطور کامل موضوع را بسط نداده است. درباره گفته بارتلمه مبنی بر رضایت دختر در ازدواج گویا این برای ازدواج اول پادشا زن بوده است چرا که خود بارتلمه در مبحث ازدواج استقراضی میگوید:

آنچه از کتاب فرخ [مادیان هزار دادستان] درباره ازدواج استقراضی میگوید درباره پادشا زن است. چنین حقی درباره زنان درجه دوم یعنی چکر زن دیگر بطریق اولی از آن مرد بشمار می رفت (8).

بنابراین مشخص و مبرهن است که رضایت پادشا زن تنها در ازدواج اول شرط بوده است. البته از بند 153 دینکرد ششم بصورت غیر مستقیم بر می آید که خودداری از انجام زنا در آیین زرتشت زمان عباسیان [چنانچه میدانیم دینکرد در قرن سوم هجری قمری نوشته شده و دینکرد ششم هم گزارش نسکی از نسکهای اوستا نیست و حتی بنا به گفته مترجم انگلیسی اش شائول شیکد (در قسمت مقدمه خود در صفحه 19 و 20 ترجمه فارسی دینکرد ششم) متون این دینکرد حتی نویسنده واحدی هم ندارد و برای انتسابش به موبدینی در زمان ساسانیان هم قطعیتی وجود ندارد) وجه مثبتی داشته است:

«آنها [منظور کهن دانایان است] هم چنین معتقد بودند که این سه ویژگی از ویژگی های بهشت است:

... 3. زمانی که زن و مردی در جای خلوتی به هم رسیدند پس از خوردن، سیر و شاد هستند و بسیار یکدیگر را تمنا کنند و اگر هوسشان ارضا شد بی آن که کسی بفهمد؛ در عین حال، مرد صرفاً به خاطر نفس با آن زن در نیامیزد.»

احتمالاً این مقوله یکدیگر را تمنا کنند و خوردن و سیر و شاد بودن و کسی نفهمد هم بیانگر این است که یعنی شرایط انجام عمل زنا کاملاً فراهم باشد و هردو طرف هم مایل باشند لکن آن مرد اجتناب بکند (البته خواست زن بنا به دیدگاه مرد سالاری گوینده اصلاً مهم نبوده است). گرچه با توجه به گزاره «صرفاً بخاطر نفس» که یکجور خودداری از انجام اعمال غیر گناه لکن به نوعی با صورت منفی را به ذهن متبادر میکند شبیه به بوداییان یا کشیشان که از انجام ازدواج خودداری میکنند اما ازدواج را گناه بزرگی نمیدانند میتوان گفت زنا کردن صرفاً صورت مثبتی نداشته شبیه به عمل مکروه در دین اسلام و نه اینکه حالت حرام داشته باشد چه آنکه دو مورد دیگر هم که قبل این مورد سوم میگوید یعنی «شخصی که آسیب فراوان از شخص دیگری دیده در عین حال دشمن او نشده» و «شخصی که جلوی او فقط مقداری غذا است و نه هیچ چیز دیگری و امیدی به آینده ندارد که چیزی بیشتر به وی برسد در عین حال اگر کسی که غذایی نداشت به او رسید غذای خود را با وی تقسیم کند» اساساً جز دستورات یا تحریمات دینی نیستند بلکه توصیه هایی اخلاقی جدای از احکام دینی اند. نتیجتاً از همین عبارت دینکرد ششم هم میتوان عدم گناه بودن زنا را کاملاً در آیین زرتشت مشاهده کرد و نیز وجه مثبت داشتن خودداری از انجام این عمل را.

نویسنده مقاله سپس روی به تطبیق می آورد و میگوید:

از جهت مطالعۀ تطبیقی می توان به قوانین اشنونا از بین النهرین باستان (سده 18 قبل از میلادی)  اشاره کرد.

و این در حالیست که نویسنده طوری سخن میگوید گویی در تمام ازدواج ها رضایت زن شرط بوده است که نشان دادیم این گزاره نادرست است [جدای از ازدواج استقراضی در خویدوده (ازدواج با محارم) هم رضایت زن شرط نیست (9)]. در بند دوم و سوم صفحه چهارم مقاله نویسنده سخن از ازدواج چکری و ایوگین میزند و هردوی این ازدواج ها را مرتبط با مردی میداند که نمیتوانسته فرزند پسری بدنیا آورد. در ابتدای بند دوم که نویسنده میگوید:

اگر از ازدواج  پادشاه زنی فرزندی حاصل نشود، پادشاه زن موظف است از طریق ازدواج چگری فرزند ذکوری را به عنوان وارث و جانشین به دنیا آورد و این فرزند به شوهر اول تعلق می گیرد.

نویسنده ارجاع به صفحه 187 جلد یکم روایت داراب هرمزد یارد می دهد اما وقتی به ارجاع مراجعه میکنیم می بینیم که بهیچ عنوان قرینه ای نیست که نشان دهد ازدواج چکری وجود دارد بلکه سخن از مردی است که از چکر زن فرزند آورده است و همین روایت از آنجا که خود منبع نبوده و مأخذ است به صد در نثر ارجاع داده و سخن آنرا نقل میکند و در صد در نثر هم باز هیچگونه قرینه ای نیست  که سخن از ازدواج چکری باشد بلکه سخن از مردی است که از چکر زن خود فرزند پسر بدنیا آورده و یا دختر. حال ما، هم متن روایت هرمزد یارد و هم متن صد در نثر را قرار میدهیم، تصویر اول روایت هرمزد یارد است و تصویر دوم گفته صد در نثر:

 

 

در گفته صد در نثر کاملاً مشهود است که میگوید: «اگر کسی زنی چکر دارد.» اما نویسنده سخن از ازدواج چکری آنهم فقط برای بدنیا آوردن فرزند پسر میکند در حالیکه این چنین چیزی از روایت هرمزدیارد و صد در نثر بهیچ  عنوان برداشت نمیشود. در روایت هزمرد یارد نیز گفته میشود اگر زنی شوهرش مرده باشد و پسری نداشته باشد و پس از آن با مرد دیگری ازدواج کند چکر زن باشد و ... الخ. بنابراین آنچکه مشهود است این است که گفته بارتلمه که چکر زن در حقیقت زن دوم و خدمتکار خانه بوده است صحیح است. نویسنده مقاله سپس به نقل سخنی از منصور شکی پرداخته و از قول وی میگوید:

شکی معتقد است اصطلاح چگرزن فقط به بیوه زنی دلالت دارد که شوهر وی در ازدواج پادشایی بدون داشتن فرزند فوت کرده و اکنون وی متعهد است با انجام ازدواج چگری برای پادشاه شوهر خود فرزند پسری به دنیا آورد...

این سخن اما صحیح نیست، جدای از اینکه نشان دادیم در هیچ یک از منابع زرتشتیان حتی در روایت داراب هرمزد یارد که مربوط به چندین قرن پس از اسلام است قرینه ای دال بر وجود ازدواج چکری نیست بلکه چکر عنوانی بوده که به زن دوم خانواده پس از پادشا زن داده میشده است. بارتلمه درباره حقوق زنان بیوه در زمان ساسانیان میگوید:

در یکی از کلمات قصار آمده است که: کسی که یتیم دو سره است - یعنی هم از طرف پدر و هم از طرف مادر یتیم است - وضعش مانند وضع زن بیوه است: همه چیز را از وی میگیرند، بدون آنکه او بتواند از خود دفاع کند؛ و  نیز وی را مورد بی اعتنایی قرار میدهند. این جمله ظاهراً حاکی از آنست که طبق مقررات خاصی - که من بعداً بدآنها اشاره خواهم کرد - زن بیوه را از حقوق قبلی وی محروم میکرده اند (10).

بنابراین زن بیوه حتی از حقوق یک چکر زن هم برخوردار نبوده است که بعد بخواهیم بگوییم فلان ازدواج مختص زنان بیوه بوده است و این ادعا هیچگونه سندیتی ندارد. نویسنده مقاله سپس بیان میکند که در صفحه 186 جلد اول روایت داراب هرمزد یارد در تأیید گفته آقای شکی مطلبی موجود است ولی در این صفحه بهیچ عنوان گفته منصور شکی تأیید نمیشود بلکه درباره چکر زن گفته میشود:

در گفته فوق مشهود است که چکرزن را پادشا زنی تعریف کرده که شوهرش می میرد و باصطلاح بیوه میشود و زن در ازدواج بعدی چکر زن است و کسی نمیتواند چکر زن را به پادشاه زنی بگیرد. این فارغ از مسئله فرزندان شوهر قبلی است (اینکه شوهر قبلی فرزند داشته است یا نه در این روایت مطرح نیست). همچنین باید توجه داشته باشیم که روایت داراب هرمزدیار مربوط به عصر صفوی است و نمیتوان در این چند صد سال پس از فتح ایران انتظار داشت که چکر زن در نظر زرتشتیان دقیقاً همان چکر زن زرتشتیان ساسانی بوده باشد بخصوص آنکه مضمون این روایت هرمزدیار نه تنها در کتب قدیمی تر زرتشتیان بلکه در کتاب سد در نثر که از نظر تاریخی تقریباً در زمان روایت هرمزدیار هم بوده است وجود ندارد که عنوان چکرزن فقط به این نوع زن بیوه آنهم پس از ازدواج اطلاق شود.

نویسنده مقاله سپس به نقل دیدگاه کارلسن پرداخته و میگوید:

اما کارلسن، برخالف شکی، معتقد است که چگری تنها مختص بیوه زنان نیست؛ به عبارت دیگر، زنی هم که شوهر وی زنده است ممکن است برای مدت معین و  محدود موظف شود با مرد دیگری ازدواج چگری کند تا برای شوهرش وارث و جانشین به دنیا آورد.

این ازدواج ابدال است و نه چکری چرا که ما پیشتر بیان کردیم چکر عنوان زن دوم خانه است و نه ازدواج بخصوص آنکه سخن از بدنیا آوردن وارث برای شوهر است. بنابراین تا بدینجای کار نویسنده سخنی از ازدواج موقت بیان نکرده است. نویسنده در ادامه بیان میکند:

به هر روی، ازدواج چگری فقط با هدف تأمین وارث و جانشین صورت میگیرد.

اما این نتیجه گیری نویسنده آنهم تنها بر اساس دو  قول از شکی و کارلسن بنظر ما فاقد اعتبار است و نشان دادیم در منابع زرتشتی این چنین چیزی نیامده است. نویسنده سپس درباره ازدواج ایوگین سخن گفته و می نویسد:

در صورتی که مرد پادشاه زن نداشته اما دختر یا خواهری داشته باشد، آن دختر یا خواهر موظف است تحت عنوان ایوگین ازدواج چگری انجام دهد تا برای پدر یا برادر خود وارث و جانشین به دنیا آورد.

نویسنده سپس به سه منبع ارجاع میدهد که دو تای آنان از منصور شکی و یکی از آنها از روایت امید اشوهیشتان است. درباره ازدواج ایوگین ما در ابتدای مقاله سخن گفتیم و بله این نوع ازدواج  زیر مجموعه ی ازدواج ابدال (مردگانی که فرزند دار میشدند) بوده است اما اینکه بازهم نویسنده لفظ چگری را بکار برده ناشی از همان طرز فکر غلط وی است. در بند بعدی نویسنده درباره «ستور» سخن میگوید که درست بوده و ازدواج ستوری وجود داشته اما این جزئیات که نویسنده به نقل از کتاب دادستان دینیگ بیان میکند را ما با این دقت در منبع دیگری ندیده ایم. نویسنده اما در پایان گفته خود بازهم سخن اشتباه خود را تکرار کرده و میگوید:

در واقع هدف اصلی تمام این گونه ازدواج ها (به غیر از ازدواج پادشاه زنی) تنها تأمین وارث و جانشین بوده است.

که ابطال این سخن را پیشتر بیان کردیم. نویسنده در بند پایانی این صفحه بیان میکند که ازدواج موقت بنا به قسمتهایی از کتاب مادیان هزار دادستان وجود داشته است که مورد تأیید بوده است و ما در مقدمه این مقاله بدان اشاره کردیم. در بند سوم صفحه پنجم مقاله نویسنده شروع به بیان و شرح ازدواج موقت در مادیان هزاردادستان میکند که ما نیز ازدواج موقت را از همین کتاب بیان کرده و شرح نویسنده درست است، اما از یک نکته غفلت شده است و آن ازدواج استقراضی زن در مدت ازدواج موقت با مرد است که میشد این نکته را در اینجا متذکر شد. در بند اول صفحه ششم نیز نویسنده بیان میکند:

در ازدواج پادشایی زوجه موظف است اگر شوهر بدون فرزند فوت کند، با انجام ازدواج چگری برای شوهرِ بدونِ فرزند خود فرزندی به دنیا آورد. در ازدواج موقت، این وظیفه  محدود به دورة عقد موقت است.

این سخن صحیح است بجز یک قسمتش و آن آنجاست که نویسنده میگوید: «در ازدواج پادشایی ...» در حالیکه میدانیم پادشایی یک عنوان برای بانوی اول خانواده است و در کتاب روایات  فرخزادان پرسش 78 خواندیم:

مردی زنی را به پادشاه زنی می پذیرد و با او هم نمی خوابد و سپس او را به چگر زنی به مردی داد این که آیا در  مینو آن زن برای او پادشاه زن باشد یا نه؟ اگر پیمان گفتاری چنین باشد زنی اش برقرار شد با او خفتن مالک نیست چراکه اگر هم با او نخفت زن پادشاه باشد.

بنابراین پادشا زنی نه یک عنوان ازدواج بلکه مقام زن را میرساند. از بند دوم صفحه ششم مقاله است که ما انحراف فکری نویسنده را مشاهده میکنیم:

در یکی از بندهای مهم مادیان راجع به دختری بحث شده است که بدون رضایت پدرش ازدواج می کند. در متن مزبور آمده است: اگر دختر گادار کند (معشوقه برای خود بگیرد) یعنی اگر ازدواج خود را برای مدت محدود منعقد کرده باشد و ازدواجش از نوع دائمی نباشد هیچ مسئله ای در مورد جانشینی و ارث پدر به وجود نمی آید. اما  اگر به طور دائمی ازدواج کرده باشد، پدر می تواند او را از جانشینی و ارث محروم کند و در مقابل پدر هم از درآمد دختر محروم میشود.

این سخن اشتباه است و آنچنان که در متن مادیان هزاردادستان که در مقاله هم وجود دارد می بینیم، عنوان ازدواج اطلاق نمیشود و این قسمت از مادیان هزاردادستان مؤید همان سخنان بارتلمه مبنی بر عدم مجازات دختری است که رابطه نامشروع داشته است. چنانچه میدانیم:

الف) در آیین زرتشت اگر دختر ازدواج دائم کند از ارث پدر محروم شده و این قانون است و ربطی به خواست پدر ندارد که تصمیم گیری اش بر عهده پدر باشد [مگر اینکه پدری از عمد چیزی به دخترش بدهد که ربطی به قانون  ارث ندارد] آنچنان که بارتلمه نیز این مهم را بیان کرد.

ب) بارتلمه در بیان رابطه مشروع گفت که در رابطه نامشروع اگر بصورت ادامه دار نباشد تغییری در وضعیت حقوقی دختر از لحاظ ارث و ... بوجود نمی آید اما اگر رابطه نامشروع ادامه دار باشد پدر میتواند دختر را از قسمتی  از ارث محروم سازد.

گفته فوق مربوط به همان نوع رابطه نامشروعی است که بارتلمه بیان میکند بعلت کوتاهی پدر در شوهر دادن دختر بوده است. البته کلمه «شوهری» در ترجمه روایت امید اشوهیشتان اضافه آقای انصاری بوده و در روایت امید اشوهیشتان به این که این نوع رابطه یک رابطه زن و شوهری است تصریح نشده است. در مادیان هزار دادستان در چند جا به این عنوان «بی سپان» برمیخوریم که خود سعید عریان هم تأیید میکند نمیتواند منظور ازدواج باشد. برای درک بهتر این مقوله در مادیان و رد ادعای سعید عریان و نویسنده این مقاله بنگرید به نقدم:

پرده اول: سعید عریان وقتی ازدواج های موجود در آیین زرتشت را شرح میدهد خود سالار زنی را یکی از انواع ازدواج در آیین زرتشت بیان کرده و در رابطه با آن در یادداشت دوم و سوم فصل هفتم ترجمه مادیان هزار دادستان خود میگوید:

خود سالار زنی که در منابع بصورت «خودسرای زن، خودشرای زن و خود سرزن» نیز آمده است: ازدواج دختری بدون رضایت و اجازه والدین. دختر پس از چنین ازدواجی از ارث پدر محروم میشد و تنها در صورت اخذ رضایت آنان میتوانست به پادشا زنی ارتقاء می یابد.

عریان سپس در یادداشت دوازدهم فصل بیست و سوم میگوید:

در متن پهلوی «خود سالار زنی». زنی که دارای اختیارات قانونی در زناشویی نیست، مترادف با bayaspan، نگاه کنید به بند 2 فصل 14 و نیز یادداشت شماره 4 آن در ترجمه حاضر.

عریان در یادداشت شماره چهار فصل چهارده میگوید:

bayaspan از نظر لغوی یعنی قاصد، پیک و سفیر. پارتی و پارسی مانوی: by>sp>n در کتیبه پایکولی: by>spn (که البته هرتسفلد آنرا در واژه نامه پایان کتاب پایکولی خود نیاورده است)؛ صورت شمالی غربی از: dvaya-aspana- «دارنده دو اسب حمل کننده»؛ صورت جنوبی غربی: despan؛ ارمنی (وامواژه): despan؛ این واژه پس از معرب شدن بصورت «دسفان، الدُسفان» میانجی، قاصد و پیک، درآمده است.

پریخانیان آنرا بصورت احتمالی از صورت ایرانی bagaspana ... به معنی «داماد، دامادی، فرزند پسر حاصله از آیین baga میداند. وی bayaspan را نوع خاصی از ازدواج دانسته و ماتسوخ نیز ضمن بیان همین نظر معتقد است که ازدواج bayaspan عبارت است از ازدواج دختری که برای نخستین بار به خانه شوهر میرود.

با توجه معنی واژه که در بالا گفته شد و نیز با در نظر گرفتن اینکه این نوع ازدواج در هیچیک از منابع مربوطه (نگاه کنید به گزارش حاضر فصل 7، یادداشت 3،2 و نیز منابع مذکور) در ردیف انواع متعارف ازدواج در ایران دوره ساسانی نیامده و همچنین با ملاحظه عبارت پهلوی مربوطه: ... «... (چنانچه کسی) دختری را که bayaspan میشود، طلاق دهد...»، نظر نگارنده بر این است که منظور از bayaspan صرفا ازدواج است نه نوعی از ازدواج. البته بنابر مندرجات متن اینگونه بر می آید که دختر در این شرایط ظاهراً به سبب اقدام خود سرانه دارای اختیارات قانونی همسری نبوده است.

پرده دوم: خب تا بدینجا سخنان عریان را بطور کامل دیدیم حال میرویم سراغ دو بندی از مادیان هزار دادستان که در اینجا مورد توجه است. در بند دوم فصل 14 ترجمه مادیان سعید عریان میخوانیم:

سوشیانس گفته است که: چنانچه کسی دختری را که bayaspan میشود طلاق دهد، آنگاه او باید قیم پدر شود، حتی اگر (آن دختر) پس از فوت پدر مطلقه شود.

در بند چهارم فصل بیست و سوم ترجمه مادیان میخوانیم:

چنانچه برادر دختر متولد شده از bayaspan که (در واقع) دختری است که (از ازدواج) خود سالار زنی زاده شده است، فوت کند و او دارای سه خواهر (دیگر) باشد و کس دیگری را نداشته باشد، آن (خواهری که) بزرگتر است برای قیمومیتی سزاوارتر است و... [توجه داشته باشید عبارات داخل پرانتز اضافه مترجم است نه متن خود مادیان]

پرده سوم: حال سخنان عریان و متن مادیان را کنار هم قرار میدهیم بدین صورت که:

1. عریان میگوید خودسالار زنی «ازدواج» بدون رضایت قیم است ولی دیدگاه ما این است که میتواند اعم از ازدواج بدون رضایت قیم باشد نه منحصر در آن. چنانچه توجه داشته باشید اولاً در هیچ کجای متنش مشخص نمیکند اگر این مدلی که در مادیان عنوان شده زنا نیست پس بالاخره زنا در آیین زرتشت چگونه انجام میگرفته؟ ثانیاً مشخص نمیکند چرا در هیچ کجای متون زرتشتی به این عمل عنوان ازدواج داده نشده ثالثاً معلوم نمیدارد چرا باید به هر رابطه جنسی زن و مردی که همسر ندارند و زن، تن فروش هم نیست در آیین زرتشت قید ازدواج بدهیم؟ ملاک اطلاق قید ازدواج چیست؟ چرا وقتی در این مدل هیچ گونه موارد حقوقی ازدواج برایش لحاظ نشده و دختر حتی از ارث هم محروم میشود باز هم باید بدان عنوان ازدواج بدهیم؟ توجه داشته باشید اگر فی المثل دو نفر زن و مرد مسلمان که همسر هم ندارند و زن تن فروش نیست بروند با یکدیگر رابطه جنسی برقرار کنند ولو این رابطه پایدار باشد این ازدواج است؟ مشخصاً خیر باید صیغه خوانده شود و شرایطی دیگر در آیین زرتشت هم مشخصا ازدواج شرایطی دارد و وقتی شرایطی که ما برای ازدواج های دائم پادشا و چکر زنان یا موقت ابدال و خویدوده و... نمی بینیم پس این ازدواج نیست زنا محسوب میشود لکن از آنجا که در آیین زرتشت زنای زن و مردی که همسر نداشته باشند و زن هم تن فروش نباشد گناه نبوده سخت گیری هم ازین بابت صورت نمی پذیرفته است.

البته لازم به تذکر می بینیم موبد زرتشتی اهل هندوستان بامانجی نوسروانجی هم در تأیید دیدگاه عریان در کتاب ترجمه روایت داراب هرمزدیار خود بخش مقدمه صفحه 35 در تعریف خودسالار زنی میگوید [جلوتر به سخنان وی بازم خواهیم پرداخت]:

 (5) Khudash-rai-zan : According to the Rivayats, a girl who in defiance of her  parents' will marries a man of her own accord is called a khudash-rai zan {lit, a self • willed woman). In Pahlavi, such a woman is caUed usrain-zan. An usrain-zan, ac-  cording to Pahlavi literature, is one whose father or guardian does not marry her  to any one at the age of fifteen ; or, if her father tells her to marry a certain person,  she goes against his will and repudiates the contract.
... Although five forms of marriage are declared in the Rivayats, the mahr or marriage-gift announced at the time of marriage is given only for two kinds of marriage, viz, for the pddshah-zan and the chagar-zan.

در اینجا بامانجی میگوید از نظر روایت داراب هرمزدیار دختری که بر خلاف میل والدینش ازدواج کند و در متون پهلوی اوسرین نامیده شده خودسالار زن است. سپس بیان میدارد گرچه در روایت داراب هرمزدیار پنج مدل ازدواج وجود دارد لکن مهریه و هدایای عقد فقط برای پادشازن و چکرزن عنوان شده است [این سخن آخرش البته در تأیید دیدگاه ما پیرامون چکرزن است و چرایی آنرا در انتهای مقاله به تفصیل بیان خواهیم کرد البته دیگر به این قسمت از سخنان نوسروانجی اشاره نمیکنیم چراکه همین جا نقلش کردیم].

2. عریان در یادداشت فصل چهارده بی اسپان را پیک و سفیر معنا میکند و حال ما توجه شما را به گفته بارتلمه جلب میکنیم که عنوان میداشت به فرزندان حاصله از زنا در آیین زرتشت میگفته اند پیک خدایان. گرچه این مهم دلیل نیست ولی بعنوان مؤید میتواند در نظر گرفته بشود.

3. خود عریان در یادداشت فصل چهارده عنوان میکند که زن در بی اسپان دارای اختیارات قانونی همسری نبوده و دلیلش واضح است اختیارات و حقوق همسری برای وی لحاظ نشده چون ازدواجی صورت نگرفته است.

4. بند چهارم فصل 23 مادیان به بحث مرتبط نیست و صرفاً در رابطه با قیم فرزند زاده شده از رابطه بی اسپان است اگرچه بطور غیر مستقیم میتوان گفت که چرا گفته برادر فوت کند و نگفته پدر و این شاید نشان دهنده این مهم باشد که اساساً فرزند زاده شده در رابطه بی اسپان چون زنا بوده نه ازدواج پدری هم نداشته است. البته این نیز نهایتاً مؤید میتواند باشد نه دلیل.

5. بندی که بنظر ما در مادیان میتواند دلیل ازدواج نبودن بی اسپان باشد بند دوم فصل چهاردهم است که در آن عنوان میشود دختری که بی اسپان شده را طلاق بدهند، در اینجا مشخصاً بی اسپان شدن دختر بعد از ازدواج بوده و حال ازدواج داخل یک ازدواج دیگر بدون رضایت شوهر اصلاً مگر شدنیست در آیین زرتشت؟ ما این چنین چیزی نداریم. ایضاً در متن برداشت میشود دختر بعد از طلاق شوهری دیگر ندارد و اگر داشت عنوان مطلقه نمی آمد بگونه ای که به ذهن متبادر بشود این زن شوهری ندارد بنابراین وقتی عنوان میشود شوهر زن را بخاطر بی اسپان شدن طلاق داده و خبری از ازدواج دیگری هم نیست و از طرفی بر اساس قراین دیگر [فی المثل مترادف خود سالار زنی بودن بی اسپان] میدانیم این عنوان مرتبط با رابطه جنسی بین یک زن و مرد است پس این موجه می نماید که مراد از بی اسپان زناست و نه ازدواج.

این بررسی بود که میشد تا بدینجا برای بی اسپان انجام داد اما در انتهای این مقاله به نقل از یکی از منابع زرتشتی یعنی روایت امید اشوهیشتان از منظر دیگری به این قضیه نگاه خواهم کرد و فی الحال به ادامه نقد مقاله میپردازم:

نویسنده مقاله سپس به بحث درباره واژه گادار می پردازد و علیرغم اینکه پریخانیان واژه گادار را به رابطه نامشروع گرفته اما او نظر ماتسوخ را ترجیح داده و میگوید:

به نظر می رسد نظر ماتسوخ در این مورد اعتبار بیشتری دارد، زیرا معنای تحت الفظی kunet gādār یعنی داشتن ارتباط جنسی و به مشروعیت یا عدم مشروعیت آن اشاره ندارد؛ بنابراین، ترجمه به زنا یعنی (عمل جنسی نامشروع) پذیرفتنی نمی نماید.

نکته اینجاست که نویسنده میگوید به مشروع یا نامشروع بودن آن اشاره ندارد ولی چطور آن را به ازدواج موقت ترجمه کرده است؟ آیا به ازدواج بودن آن اشاره دارد؟ دقیقاً اشتباه نویسنده اینجاست، علیرغم  سخن پژوهشگرانی چون بارتلمه، پریخانیان و عریان، نویسنده سخن ماتسوخ را آنهم بهمان دلیلی که با آن سخن  عریان و... را رد کرده می پذیرد!!. دلیل اینکه ما میگوییم بهیچ عنوان این عبارات به ازدواج اشاره ندارد این است که ازدواج در آیین زرتشت شرایطی داشته است و همواره نظر قیم زن در مورد ازدواج مهم و صاحب نفوذ بوده است اما در اینجا اگر فرض را بر ازدواج موقت بگیریم میشود یک دختر بدون اذن و اجازه پدر برود و فی المثل چند سال با یک مرد باشد!! خب اگر این چنین بود نباید درباره این ازدواج در تمام منابع زرتشتی ما ردی می دیدیم  آنچنان که درباره چکر زن و پادشا زن و ازدواج با محارم و ... است درباره زنی نباشد که همینطوری و بدون تشریفات و اذن قیم پیش مردی آمده است؟ برای همین است که بارتلمه آنرا رابطه نامشروع میخواند چون هیچ یک از  تشریفات ازدواج هماننده مهریه و ... که بارتلمه در کتاب خود آنان را بیان میکند و در متون زرتشتی می بینیم درباره این نوع رابطه ابداً ذکر نشده حتی این نیز در منابع زرتشتی نیست که خرج این زن را چه کسی باید بدهد و اصال این زن از شوهر خود [بر فرض قبول ازدواج موقت بودن] ارث می برد یا نه؟ وقتی هیچگونه مطلبی در اینباره نیست این یعنی این یک رابطه نامشروع بوده برای همین متون حقوقی زرتشتیان تنها درباره رابطه دختر با پدرش سخن گفته اند چون اصولاً مردی که دختر با او زنا میکند اصلاً حقی بر دختر ندارد. همچنین است برای فرزند بدنیا آمده، آنچنان که بارتلمه نیز بیان کرد مسئولیت فرزند بوجود آمده در اثر این نوع رابطه بر عهده مادر بوده است، خب در آن جامعه مرد سالار چرا حضانت فرزند را به مادر سپرده بودند؟ معلوم است چون شوهر و در نتیجه ازدواجی در کار نبوده است. چرا نام  این فرزندان را پیک خدایان گذاشته بودند؟ مگر ازدواج نبوده است پس چرا بین فرزندان بوجود آمده از این رابطه و فرزندان تمام انواع ازدواج های دیگر فرق گذاشته و عنوان پیک خدایان را ابداع کردند و چرا سعی در پوشاندن این عمل داشتند وقتی که در میان زنانی از خاندان اشراف اتفاق می افتاده است؟ اینها همه بیانگر این است که این رابطه، رابطه ای عادی و قانونی و خلاصه ازدواج در میان زرتشتیان نبوده است.

در ادامه نویسنده با همین طرز فکر غلط سخن خود را ادامه داده است و بندهایی هم که از مادیان هزار دادستان بیان میکند هیچ کدام این طرز فکر نویسنده را تأیید نمیکنند و همچنین برخی از آن بندها هم مربوط به ازدواج ستور و ...  است که پیشتر درباره آن ها سخن گفته ایم. در بند هفتم صفحه ی هفتم مقاله، نویسنده سخن عجیبی زده و میگوید:

در پرسش 25 روایت آذرفرنبغ، بحث راجع زنی است که گادار کرده و شوهر نکرده است و در این بند منظور از گادار کردن همان اختیار کردن شوهر به طور موقت است.

در پرسش 25 ما میخوانیم:

اگر نویسنده هم به متن سؤال و هم به متن پاسخ دقت میکرد این سخن شگفت را بیان نمیکرد. اصولاً کسی که شوهر نکرده چطور ازدواج کرده است؟ مگر میشود هم شوهر نکرد و هم ازدواج کرد؟!. همچنین در سؤال بیان میشود که زنی به ستوری گمارده میشود آیا مجاز است که شوهر نکند؟ و در  جواب گفته میشود که اگر رابطه جنسی انجام داده باشد و شوهر نکرده مجاز است و این در حالیست که خود این  مهم که زن را به ستوری گمارند برای آوردن فرزند پسربرای شوهر و یا پدر و یا برادر متوفی اش بوده است که وی  به ازدواج مردی در می آید تا برای متوفی فرزند پسر بدنیا آورد. در حقیقت سخن از دختری است که شوهر نکرده  اما وی را به ستوری [برای پدرش و یا ...] میدهند وحال سؤال پرسیده میشود که اگر بر همین ستوری بماند و شوهر نکند مجاز است [یعنی بعنوان پادشا زن ازدواج نکند و بر همان ستور بماند]؛ و حال آیا گفته ما با متن روایت منطبق تر نیست؟.

نویسنده در صفجه ششم مقاله خود عنوان میکند:

عریان واژه gadar kunet را ارتباط جنسی معنا کرده...

... عبارت gadar az an i hamey ig را عریان به صورت تحت اللفظی «ارتباط جنسی یا زنا از نوع پیوسته و بی وقفه» ترجمه میکند و آن را نوعی فحشا میداند.

ارجاع نویسنده مقاله به صفحه 154 ترجمه مادیان سعید عریان است لکن سخنش دقیق نیست چراکه سعید عریان در همان کتاب ترجمه ولی در صفحه دیگری (ص 176 یادداشت دوم فصل 17 ترجمه مادیان) دیدگاه خود پیرامون گادار را دقیق شرح داده و میگوید:

در متن پهلوی: gadar. این واژه در این متن با معانی گوناگون به کار رفته است.

الف: ارتبا جنسی.

ب: شوهری که فاقد هرگونه حقوق قانونی است به جز ارتباط جنسی با همسر؛ با این معنی با واژه «شوی soy» در تقابل قرار میگیرد. این واژه در بند مذکور با همین معنی به کار رفته است. در لاتین sine manu mariti. در این خصوص نگاه کنید به: مصطفوی 1372، صفحه 220.

بخش مد نظر از متن بندی از مادیان که عریان این یادداشت را برایش نوشته (بند پنجم فصل هفدهم مادیان هزار دادستان) این است:

چنانچه دختری به سبب خطای پدر شوهر کند، (در صورت چنین ازدواجی) باید تحت انفاق و حمایت قرار گیرد...

بنابراین دیدگاه عریان کمی بسیط تر از آنچیزی هست که نویسنده مقاله عنوان کرده است و دو معنا را بیان میکند که دومی گویا با نظر نویسنده هم برای معنی گادار منطبق است البته نه برای بند مد نظر نویسنده در مادیان. اما پیرامون قسمت مد نظر در این بند از مادیان هم مسلماً منظور از خطای پدر همان شوهر ندادن دختر است که راجع به آن در این مقاله سخن گفتیم [اگر دختری 15 ساله شد و پدر وی شوهرش نداد و کوتاهی کرد در این زمینه و وی خود رفت بدنبال برقراری رابطه با مردی و... الخ]. البته اینکه عریان از کلمه شوهر استفاده کرده در ترجمه بسی جای تعجب دارد، اگر این مرد از لحاظ فقه زرتشتی شوهر است پس مشخصاً عنوان شوهر هم نویسنده مادیان برایش بکار میبرد نه عنوانی که کفه ترازو برایش به سمت رابطه جنسی سنگین میکند نه شوهر و اگر نیست پس این یک زناست نه ازدواج. چیزی که عریان و نویسنده مقاله به آن توجه نکردند همین است، ازدواج توسط فقه زرتشتی تعیین میشود نه نظر مترجم یا خواست ولو زن و مرد [شبیه به ازدواج سفید در جامعه امروزی که زناست و ازدواج نیست از منظر دین اگر صیغه خوانده نشود و یا...]. در اینجا هم هیچ یک از متون زرتشتی چنانچه نشان دادیم و میدهیم هیچ گاه عنوان ازدواج نمیدهند به این رابطه و اساساً رضایت قیم شرط است و نباشد ازدواج قانونی نیست چنانچه در بند اول فصل نوزدهم مادیان هزار دادستان ترجمه سعید عریان میخوانیم:

در دادستان - نامه چنین نوشته است که چنانچه خواهر یا دختری بدون رضایت سالار (خود) تن به ازدواج دهد، (این ازدواج) قانونی نیست. و چنانچه او را بدون رضایت سالاران (او) بفریبند و (به ازدواج) وادارند، (در این خصوص) برخی (از صاحبنظران) گفته اند که باید به او (حق برگزاری) دادرسی داده شود؛ اما (این حق را) برابر با قواعد (متعارف) دادرسی (به او) نمی دهند).

چنانچه مشاهده کردید به صراحت عدم وجاهت قانونی داشتن این رابطه ذکر شد و به اصطلاح ازدواجی قانونی نباشد پس زنا محسوب میشود چون وجاهت شرعی از جانب آیین زرتشت ندارد. مقوله بعدی این که عریان میگوید این مرد شوهری هست که هیچ حق قانونی ندارد بجز ارتباط جنسی با همسر!! سخن دقیقی نیست و عریان نیز برایش به هیچ منبعی ارجاع نمیدهد و صرفاً عنوان میکند «مصطفوی 1372، صفحه 220» و وقتی به قسمت منابع کتابش مراجعه میکنیم یک کتاب از فردی با نام «علی اصغر مصطفوی» به سال 1371 و با عنوان «زمان و زندگی استاد پورداود» درج شده است!!. البته ما به این کتاب هم برای اطمینان رجوع کردیم لکن در صفحه 220 که عریان بدان ارجاع داده است سخن از ازدواج استقراضی میباشد نه معنی گادار و اینرا به ذهن متبادر میکند که عریان میخواسته بگوید منظورش از بیان معنی دوم برای گادار همان ازدواج استقراضی بوده است. اگر بخواهیم به معنای ازدواج استقراضی آنرا بگیریم در این بند شدنی نیست چون اشاره به دختری است که به سبب خطای پدر شوهر کرده و این در حالیست که ازدواج استقراضی به خواست شوهر اول انجام میشده و خطا هم نبوده است. بنابراین معنی دوم عریان را کماکان برای این بند از مادیان نمیتوانیم لحاظش کنیم و بنظر ما موجه تر می نماید بگوییم منظور برقراری زناست چون معنای اول (برقراری رابطه جنسی = زنا) مد نظر مادیان بوده نه ازدواج.

در چند صفحه بعدی مقاله، نویسنده با همین طرز فکر اشتباه سخن خود را به پیش برده و ازدواج موقت را با ازدواج استقراضی و ازدواج ابدال و رابطه نامشروع یکسان گرفته است. نویسنده در قسمت پایانی قسمت ازدواج موقت در آیین زرتشت مقاله خود بیان میکند:

هدف اصلی ازدواج موقت تداوم نسل بوده است؛ به طوری که اگر مردی میدانست که بدون بر جای گذاشتن وارث ذکور می میرد، امکان داشت دخترش را برای یک دوره زمانی محدودی شوهر دهد. پدر اجتناب می کرد که دخترش را بدون شوهر باقی گذارد، زیرا این گناه محسوب می شد. اگر پدر برای دخترش همسر دائم انتخاب می کرد، ممکن بود بعداً زمانی که دختر را به عنوان ایوگین نیاز داشت، با داماد دچار اختلاف شود، اما ازدواج موقت این مشکل را بر طرف می کرد، زیرا از یک طرف دختر بدون شوهر باقی نمی ماند و از طرف دیگر ازدواج  موقت پایان می یافت و دختر می توانست به هنگام نیاز ایوگین پدر شود... .

ارجاع نویسنده در پایان سخنان فوقش به صفحات 151-153 کتاب Studies in Zoroastrian Family Law: A Comparative Analysis (CNI Publications) از خانم Bodil Hjerrild است. این خانم نویسنده معتبری نیست و ما نمیدانیم این نویسنده که از بارتلمه استفاده ای در این بخش اصلاً نبرده چرا به سراغ نویسندگان بعضاً گمنام رفته است؟. چند اشکال در گفته پایانی نویسنده درباره این بخش از مقاله اش وجود دارد:

1 :جدای از پدر، شوهر هم اگر فرزند پسری نداشت برای اینکه پل چینود وی در آخرت درست بوده باشد هم میتوانست زن خود را قرض دهد و هم اینکه اگر مرد دیگری فرزند پسر نداشت شوهر زن خود را به آن مرد میتوانست قرض بدهد [البته در ازدواج استقراضی بهیچ روی دلیل خاصی ذکر نشده که به علت تنها فلان دلیل  میشده است ازدواج استقراضی انجام بگیرد]. شوهر زن همچنین میتوانست زن دیگری هم اختیار کند. بنابراین اینکه نویسنده تنها از پدر سخن برده است محل اشکال جدی است.

2 :تنها دلیل ازدواج موقت بهیچ روی تنها نیاوردن فرزند پسر نبوده است که بیان کردیم.

3 :اینکه گفته شد اگر پدر دختر خود را شوهر ندهد دچار گناه شده است را ما در هیچ منبع معتبر زرتشتی مشاهده  نکرده ایم.

4 :اما این سخن که مرد اگر میدانست بدون فرزند ذکور از دنیا میرود در آنصورت دخترش را به ازدواج موقت در  می آورد تا بعداً بتواند دختر خود را ایوگین خویش کند باید بگوییم که این سخن نامعقولی است، چه آنکه ولو بعد از فوت همان مرد از خویشان او و حتی از غیر خویشان وی، یک زن میتوانست ستور وی شده و برای او فرزند بیاورد و ایضاً ایوگین شدن مختص دختر نبوده و خواهر مرد هم میتوانسته ایوگین شود. جز اینها، در آیین زرتشت  ازدواج با مادر و خواهر و دختر و ... بال مانع بوده است پس نیازی نبوده که بخاطر اینکه میخواهد مثلاً در چند سال  دیگر دخترش برای وی ایوگین شود وی را به ازدواج موقت یک مرد دربیاورد!! این در حالیست که نمونه ای در  متون زرتشتی از این کار عجیب ما مشاهده نکردیم.

نویسنده مقاله در انتهای سخنانش در این بخش از مقاله میگوید:

ازدواج چگری را نیز می توانستند برای مدت زمان مشخصی منعقد کنند و این ازدواج موقت نیز به دلیل به دنیا  آوردن فرزند ذکور برای جانشینی مرد دیگر انجام میگرفت. البته ازدواج موقت می توانست علت خیرخواهانه نیز داشته باشد؛ همچون موردی که پادشاه شوهر، پادشاه زن خود را به هم کیش خود تحت عنوان چگری می داد.

و اما نقد این سخنان:

1: ما با استناد به خودمتونی که از منابع زرتشتی نویسنده مقاله به آنها استناد کرده بود نشان دادیم که ازدواج چکری وجود ندارد و مراد از آن متون چکر زن بوده که چکر زن هم با استناد به سخن بارتلمه زن درجه دوم خانواده  محسوب میشده است.

2 :ما نفهمیدیم این اصطالح «پادشاه شوهر» در کدام یک از متون معتبر زرتشتیان و یا حتی در گفتار کدام یک از پژوهشگران معتبر این حوزه (در اندازه بارتلمه) آمده است.

3 :این سخن هم که مرد بصورت خیرخواهانه همسر خود را به مرد دیگری تحت عنوان چگری میداده اشتباه بوده و در واقع این همان ازدواج استقراضی است که درباره آن سخن گفته ایم. آنچکه واضح و مبرهن است این است که نویسنده مقاله ازدواج های موقت - ابدال (یا ستور و همچنین ایوگین) - ازدواج استقراضی و رابطه نامشروع را (همه را) در زمره ازدواج موقت بیان کرده است و چنانچه اگر هدف مقایسه با اسلام است اصلاً ازدواج موقت ربطی به آوردن فرزند پسر و ... ندارد و تنها یک نوع و آنهم همان ازدواج موقتی که مادیان هزاردادستان بیان میکند و بقول بارتلمه بیشتر در میان اشراف و بزرگان رواج داشته است با ازدواج موقت در اسلام تطابق دارد و لا غیر. بقیه نوع های ازدواج حاکی از همان نگاه شیء داشتن به زن است (فی المثل بعنوان صرفاً یک جاندار برای تولید مثل مردان) که حتی بارتلمه نیز در کتاب خود بدان اشاره میکند.

 

پی نوشت ها:

1. زن در حقوق ساسانی، کریستیان بارتلمه، صفحات 51 و 52.

2. چنانچه بارتلمه درباره چکر زن در صفحه 54 کتاب خود (زن در حقوق ساسانی) میگوید: این زنان بیشتر نقش یک  کمک کار و خادمه ی پادشا زن را در صحنه خانه و خانواده بازی میکردند.

3. شایست ناشایست، کتایون مزداپور، صفحه 156.

4. زن در حقوق ساسانی، صفحات 40 و 45.

5. روایت آذرفرنبغ فرخزادان، پرسش 78.

6. زن در حقوق ساسانی، صفحات 48 الی 50.

7. همان، صفحه 57.

8. همان، صفحه 58.

9. روایت آذر فرنبغ فرخزادان، پرسش 20.

10. زن در حقوق ساسانی، صفحه 53.

 

تکلمه

نقد مقاله به اتمام رسید اما در اینجا لازم دیدم دو مطلب را به جهت به کمال رسانیدن بحث عنوان کنم:

مطلب اول) ازدواج موقت فراموش شده

نوعی از رابطه جنسی در آیین زرتشت هست بنام خویدوده که بنا به منابع زرتشتی مرتبط با بر قراری رابطه جنسی بین خواهر و مادر و دختر با پسر و برادر و پدر است. در اینجا ثواب اصلی عمل برای هنگامیست که رابطه جنسی برقرار میشود و برقراری این رابطه جنسی از بسیاری از اعمال نیک ثواب بیشتری داشته تا جایی که فرد از آتش جهنم نیز حتی مصون می مانده است (1). در این ازدواج رضایت زن شرط نبوده است (2) و موارد حقوقی همچون طلاق در خویدوده یا ارث بردن زن از شوهر یا... هم در منابع زرتشتی ما ندیدیم مطرح بشود بنابراین این مهم این را به ذهن متبادر میکند نوعی ازدواج موقت بوده است. در برخی منابع زرتشتی فرد تشویق شده است به ادامه خویدوده به دو سال یا چهار سال یا... (1) که این نشان از موقت بودن آن است. بهتر میبود به این مهم نیز اشاره میکردند نویسندگان که نکردند.

 

مطلب دوم) چگر زن و بی اسپان در روایت امید اشوهیشتان

در این کتاب بی اسپان در برگیرنده چند مدل تعریف است و ایضاً مطلبی وجود دارد که ما را برآن میدارد بگوییم چکر زن نه مدلی از ازدواج [چنانچه امثال عریان و نویسندگان مقاله بدان اشاره میکردند] بلکه همانی هست که بارتلمه و ما گفتیم و زن درجه دوم است. چنانچه در پرسش و پاسخ 31 این روایت میخوانیم:

پرسش 31

1- مردی که «چگرزنی» را به همسری اختیار میکند و بی خبر از چگر بودن او است، آیا گناهی مرتکب گردیده یا خیر؟ و اگر گناه محسوب میشود میزان آن تا چه حد  است؟.

2- دختر «ایوکن» به چه کسی اطلاق میشود و «بی اسپان» به چه کسی؟.

پاسخ 31

3- کاملاً جایز خواهد بود که مردی با وجود چگر بودن زنی او را به همسری اختیار نماید و هرگز گناهی در این امر نیست. از طرف دیگر همسر اختیار کردن مسئله ای است که تا روز قیامت باید دوام داشته باشد. به این جهت ضروری است که این اقدام با توجه و مداقه بسیار صورت گیرد. عقد ازدواج برای خانم ها به دو صورت میباشد یکی به صورت «پادشازنی» و دیگری به صورت «چگرزنی».

4- کسی که قصد ازدواج با خانمی را دارد باید قبلاً کاملاً مطمئن شود که آیا او «پادشازن» است یا «چگرزن».

5- حتی اگر با اطمینان از این امر، ازدواج نمود ولی بعداً معلوم گردید واقعیت غیر از آن بوده، مسلماً موجب لطمه به فرزندان و آزار روح خواهد بود.

6- زیرا اگر آن خانم در موقعیت «چگرزنی» بوده و آن مرد دانسته و مخفیانه او را به عنوان «پادشازن» اختیار نموده در دم مرتکب گناه تناپوهل شده، گناهی که در عرض یک سال (در صورت عدم توبه) مبدل به گناه مرگ ارزان میشود.

7- اگر «پادشازن» بوده و او را هماننده «چگرزن» نگاه دارد ازدواج صحیحی شناخته نمیشود و باید ملغی گردد.

8- دختر «ایوکن» کسی است که وقتی پدری فوت نماید و «پادشازنی» هم نداشته باشد و اولادش، فقط یک دختر باشد، آن وقت آن دختر «ایوکن» پدر خواهد شد.

9- اگر دختری خواهر منحصر بفرد برادری باشد و آن برادر فوت نماید و «پادشازن» فرزندانی و یا فرزند خوانده ای و یا قیمی نداشته باشد در آن صورت آن خواهر «ایوکن» برادر میشود.

10- در مورد دختر «بی اسپان» انواع مختلف است.

11- یکی این که وقتی پدری دخترش را به عنوان «پادشازن» شوهر میدهد و یا برادری خواهرش را به همان عنوان شوهر میدهد و او به خانه آن شوهر میرود. از زمانی که این دختر خانه پدر و یا برادر را به قصد خانه شوهر ترک می نماید به رده اجتماعی «بی اسپان» در می آید.

12- نوع دیگر این است که وقتی این دختر یا خواهر، بدون اجازه پدر یا برادر و پس از رسیدن به سن 15 سالگی، از خانه پدر یا برادر بیرون رود و برای خود مردی را انتخاب نماید و پدر و برادر با وجود عدم رضایتشان مع ذالک مانع او نشوند در این صورت آن دختر «بی اسپان» نامیده میشود.

13- نوع دیگر این است که دختری خلاف خواست و رضایت پدر یا برادر، خانه آنها را ترک می نماید و پدر و برادر قادر به ممانعت او نشده باشند و او رفته برای خود مردی را انتخاب نموده، آن دختر «بی اسپان» محسوب میشود.

14- نوع دیگر این است که دختری به سن 15 سالگی رسیده و لازم است که شوهر نماید ولی پدر و برادر او را شوهر نداده اند. همین قدر که آنها کوتاهی نموده و او را شوهر نداده اند خود گناهکارند و هرگاه تحت شرط موجود دختر، مردی را برای خود پیدا کند، «بی اسپان» محسوب خواهد شد.

از دوازده بند پاسخ شش بندش مرتبط با چکرزن است و ازین بندها کاملاً مشخص است که زن چکر زن میشود نه اینکه ازدواج چکر زنی بکند. مورد دیگری که ما را بر آن میدارد بگوییم این چکر زن شدن اعم از بیوه شدن زن بوده این است که اشوهیشتان فقط دو مورد پادشازن و چکرزن را بیان میکند و مشخصاً موبد موبدان زرتشتیان در قرن دهم میلادی از انواع ازدواج های موقت دیگر آگاه بوده در آیین خود ولی وقتی فقط همین دو مورد را عنوان میکند یعنی اینها به چیزی غیر از ازدواج موقت یا دائم اشاره دارند. از طرفی دیگر اگر اصطلاح چکرزنی نه زن درجه دوم که منظور آنچنان که عریان و نویسندگان مقاله سعی دارند بگویند زن بیوه مد نظر بوده باز شایسته بود اشاره به ستور و ابدال و... هم میشد در اینجا و نه اینکه فقط دو شق پادشازن و چکرزن عنوان شود چون ما برای ازدواج ستور یا خویدوده فی المثل نداریم فقط پادشازن میتواند و یا فقط چکرزن میتواند حال اگر یک چکرزن میتواند ازدواج ابدال هم انجام دهد یا خویدوده پس چرا باید زنی چون فی المثل بیوه است چکرزن باشد و ازدواج چکرزنی برایش تعریف شود؟ پس ازدواج ابدال یا خویدوده یا... چه؟ بنابراین چکرزنی بخاطر پدید آمدن مقوله ای مثل بیوه شدن نبوده [یا نهایتاً بیوه شدن یکی از اقسام آن بوده است] زن درجه دوم بوده که از ازدواج با عنوان پادشازنی محروم بوده است [یعنی قول موجه آن است که یک زن میتواند چکرزن یا پادشازن باشد و ازدواج دائم یا موقت با وی میشده است]. در پرسش و پاسخ بیست و سوم روایت امید اشوهیشتان هم سخن از ارث بردن بواسطه ازدواج با یک چگرزن است و در بخش پاسخ عنوان «زن غیر عقدی» هم علاوه بر چگرزنی آورده شده و بنظر میرسد هردو یک مفهوم را میرساندند. همچنین در آن بخش عنوان میشود فرزند حاصل از جگرزنی در صورتی که فرزند خوانده مرد باشد ارث هم میبرد و در صورتی که نباشد اگر زن اصلی با فرزندانش نباشند ارث خواهد برد (نک: ترجمه روایت امید اشوهیشتان، ص153 و 155 و 157).

برای بی اسپان روایت اشوهیشتان بنظر در برگیرنده هم زنا بودن و هم ازدواج بودن آن است چراکه عنوان میکند مردی را انتخاب کند و بهیچ وجه آن مرد شوهر مورد خطاب قرار داده نشده و عمل ازدواج هم برای آن دختر بیان نمیشود. اینی هم که در توضیحات اشوهیشتان در رابطه با بی اسپان عنوان شده بود دختری که بعنوان پادشازن به خانه شوهر میرود به رده اجتماعی بی اسپان تعلق میگیرد از آن برداشت میشود بی اسپان همیشه مترادف خودسالار زنی نیست و بخش بزرگی از زنان را در برخواهد گرفت. البته اشوهیشتان گفته این زن به طبقه اجتماعی بی اسپان تعلق میگیرد و بنظر ما این برداشت میشود که اساساً هر زنی که زنا کند یا بعنوان پادشازن اقدام به برقراری رابطه جنسی کند در این طبقه قرار میگیرد و این برای افراد دون چکرزن نبوده است. بهمین ترتیب این سخن اشوهیشتان هم به نوعی متضمن این است که چکرزن و پادشازن به نوعی طبقه و درجه بندی زنان برای ازدواج بودند نه نوعی ازدواج و چکرزن زن درجه دوم محسوب میشده است.

دکتر نزهت اصفهانی در رابطه با چاکرزن میگوید:

cagar زن: هرگاه زن شوهرداری شوهرش فوت نماید و او ازدواجمجدد نماید در آن صورت او چگرزن شوهر قبلی اش میشود و در آن دنیا متعلق به شوهر قبلی اش خواهد بود و او [شوهر قبلی] نیز سهمی از فرزندانی که او [زن ازدواج کرده] از شوهر فعلی دارد، خواهد داشت. R.HF. ص 195 و مقاله "Collateral Wife" از بارتولومه در مجله NSL جلد 18 ص 36 (3).

گفته دکتر متأسفانه دقیق نیست، مقاله ای هم که به آن از بارتلمه ارجاع داده [Collateral Wife= زن فرعی یا زن درجه دوم] در تضاد با سخن بارتلمه در کتاب زن در حقوق ساسانی است و البته بنا بر سخن موبد زرتشتی دیگری که با ارجاع به سخن بارتلمه هم حرف میزند (بامان جی نوسروانجی از موبدین و پژوهشگران زرتشتی اهل هندوستان) دیدگاه دکتر اصفهانی غلط و همان سخن بارتلمه در کتاب زن در حقوق ساسانی صحیح است:

چنانچه اسکن صفحه سی و چهار در بخش مقدمه کتاب ترجمه روایت داراب هرمزدیار نوسروانجی را مشاهده میکنید وی معنی چکر را به خدمت کردن میبرد و عنوان میکند هر معنایی که برای چکر بخواهیم قائل شویم از جایگاهی پست برخوردار بوده است. سپس اشاره میکند که مهریه برای چکرزن در موردی نصف مهریه یک پادشازن بوده است (در روایت داراب هرمزدیار). نوسروانجی به صراحت در ادامه میگوید چکرزن لزوماً نباید بیوه باشد و به امکان باکره بودن چکرزن نیز اشاره میکند. نوسروانجی سپس به دیدگاه بارتلمه در اینباره اشاره میکند که وی نیز چکرزن را زن درجه دوم (یا جانبی یا فرعی) خوانده کنار پادشازن که طبیعتا زن اصلی است و به ترجمه انگلیسی مقاله «Über ein sasanidisches Rechtsbuch, Heidelberg, 1910» از بارتلمه ارجاع میدهد که بخصوص با لحاظ کردن عنوان زن فرعی یا درجه دوم «Collateral Wife» از سوی بارتلمه برای چکرزن و صرفاً بیان دو شق پادشا و چکرزن از سوی وی برای این مبحث [یعنی کنار این دو عنوان دیگری نیست مرتبط باشد شبیه مدلهای ازدواج]. برای بررسی دقیقتر ما از متن زبان اصلی (آلمانی) مقاله بارتلمه برای شما در اینجا سخن وی را می آوریم. بارتلمه ذیل ترجمه بند یکم از فصل هفتم مادیان هزار دادستان بحثی راجع به چکرزن کرده و میگوید:

ترجمه این بند در ترجمه مادیان سعید عریان بدین صورت است:

چنانچه (شوهری) به زن (خویش) بگوید که «من (تو را) نسبت به خویشتن سالار (و) مختار کردم» طلاق تحقق نیافته است، بلکه به او اختیار در شوی کردن به گونه چگرزنی داده شده است.

در اینجا به مرد این اختیار داده شده چکر زن را یکطرفه طلاق دهد اما برای پادشا زن خیر و رضایت زن هم شرط میباشد و در راستای همین مقوله هست که در صفحه 25 روایت آذرفرنبغ فرخزادان میخوانیم که اگر زنی زنا کرد شوهرش میتواند وی را رها سازد:

مردی که او را زنی بد و نافرمان است، آن مرد به جایی رود، (و) او (آن زن) تن به غیر بهدینان دهد، (و) چند بار با غیر بهدینان بخوابد، و گناه گران کند، (آیا) آن مرد مجاز است آن زن را نگاه دارد یا (باید او را) رها کند؟ و اگر آن زن گناه  کند، آن مرد را گناه است یا نه؟

چنان که من می دانم: اگر گادن به غیر بهدینان داد، اگر زن موافق باشد، مجاز است که رها کند

این حکم در راستای ممنوعیت طلاق یکطرفه در آیین زرتشت برای پادشا زن است.

و اما برویم سراغ نظر بارتلمه پیرامون چکرزن:

در قسمت اول که زیر آن خط قرمز رنگ کشیدم بارتلمه عنوان میکند پارسیان هندوستان [Parsen املای آلمانی کلمه Parsis در انگلیسی است که برای اشاره به پارسیان هند (زرتشتیان ایرانی تبار که به هندوستان مهاجرت کردند) بکار میرود] امروزه چکرزن را ازدواج مجدد یک بیوه میدانند و در قسمت دوم که مشخص کردیم بارتلمه عنوان میکند این تعریف با آنچه که از بند مذکور مادیان فهمیده میشود مطابقت ندارد و سپس به صراحت میگوید هیچ متنی از متون فارسی میانه را نمیشناسد که ازدواج چکر را به زن بیوه برگرداند. قسمت آخر سخن بارتلمه محل توجه است و میتواند خدشه ای جدی به ادعای مخالفین وارد سازد. بارتلمه در صفحه بعد میگوید:

در اینجا و در قسمتی که مشخص کردیم بارتلمه عنوان میکند قطعاً چاکرزن در زمان ساسانیان چیزی بیشتر از یک زن صیغه ای نیست که با حقوق محدودی که برای خود و فرزندانش است کنار بانوی خانه (همسر اصلی) قرار میگیرد. بنابراین دیدگاه بارتلمه در اینجا نیز همانیست که در کتاب زن در حقوق ساسانی گفته بود و احتمال میدهیم یا جناب دکتر نزهت اشتباه کرده اند یا بارتلمه سخنش تغییر کرده است [این مقاله تنها 15 سال قبل از فوت بارتلمه در سال 1910 منتشر شده ما به مقاله یا کتابی از وی دست پیدا نکردیم جدیدتر باشد و سخن دیگری زده باشد و ایضاً آقای دکتر صاحب الزمانی نیز کتابی که از روی آن ترجمه خود را انجام داده اند (زن در حقوق ساسانی) بدین صورت معرفی میکنند:«Die Frau im Sasanidischen Recht, von Chri. Bartholomae, Kultur und Sprache No. 5; Bei Carl Winter Heidelberg 1924» چنانچه مشاهده میکنید سال نشر اثر 1924 است. بنابراین هرطور نگاه کنید چه نقل قول دکتر نزهت از بارتلمه درست باشد چه نباشد رأی اصلی و نهایی بارتلمه همانی است که در کتاب زن در حقوق ساسانی مندرج شده]. در ادامه هم بارتلمه پیرامون معنی چکر بحث میکند که بنظر میرسد نظر شخصی اش ابهام است و مرتبط بودن آن با خدمت و... را قبول نمیکند.

جدای از مقوله مهریه برای ارث هم چکر زن هیچ سهمی از شوهر مرده خود نخواهد داشت چنانچه در روایت امید اشوهیشتان (صفحات 43 و 48) میخوانیم:

پرسش هفت

... و اگر این مرد در وصیت نامه اش قسمتی از اموال خود را به کس دیگری به عنوان خیریه* منتقل نموده باشد و اگر همسرش در مقام «چگر زنی» باشد آیا باید به مثابه زیر دست با وی رفتار شود؟

پاسخ هفت

هرگاه شوهر در قید حیات باشد، و یا پس از درگذشت وی، زنش به چنین طلاق غیر عادلانه ای تن در ندهد در آن صورت قانون او را در پادشا زنی ابقا خواهد نمود.

... هرگاه زنی در منزلت چگر زنی باشد متأسفانه از مزایای حقوقی همسری بی بهره خواهد بود. بنابراین این مطلب را نباید به روی او آورد زیرا فعلا او به اندازه کافی خوار شده است.

جز در موارد خاصی که قول و قرارهایی رسماً بین ایشان برقرار بوده، معمولاً پس از فوت شوهر، چگر زن از آنچه که از شوهرش باقی مانده از اموال گرفته تا غذا و سایر مایحتاج، فاقد هرگونه حقی است.

*: دکتر نزهت برای کلمه خیریه میگوید مراد اَهلوداد است که امروزه زرتشتیان هندوستان آنرا اشوداد تلفظ کرده منظور چیزیست که به روحانیون دینی جهت تأمین هزینه زندگی شان داده میشده است.

در اینجا هم مشاهده میکنیم از عنوان «منزلت چگر زنی» استفاده شده و با در نظر گرفتن قراین قبلی این یعنی یک زن بعنوان چگر زن همسر مردی خواهد شد نه اینکه چکر زنی زن مردی بشود. ضمن اینکه اشاره کرده زن حتی بعد از بیوه شدن میتوانسته پادشا زن باقی بماند که ناقض چکر زنی تمام بیوه زنان میباشد. گرچه دقیقاً مشخص نشده آیا تمام زنان صرف نارضایتی میتوانسته پادشاه زن باقی بمانند؟ و اینکه این نارضایتی چگونه باید نشان داده میشد؟ اگر صرف گفتن بوده که در این صورت هیچ بیوه زنی چکر زن نخواهد شد و همگی سعی میکنند خود را پادشاه زن نگاهدارند!، این در تضاد با متن روایت داراب هرمزدیار نیز است که مرگ شوهر را مستقیماً باعث چکر زن شدن میخواند. شاید هم منظور اشوهیشتان این است که آن زن دیگر تجدید فراش نکند و در اینصورت نارضایتی خود را از طلاق بواسطه مرگ شوهر ابراز کرده و چکر زن نخواهد شد. گرچه تصریحی بدین امر من هنوز در منابع زرتشتی ندیدم زن بیوه در هر صورت که ازدواج کند بلا استثناء چکر زن خواهد بود.

 

پی نوشت ها:

1. کتاب حجت الاسلام نوادری در اینباره به لطف خداوند کاملترین اثری است که تابحال بنده حقیر دیدم و  مطالعه این کتاب بعنوان ارجاع برای این بخش از مقاله پیشنهاد میگردد، به جهت تلخیص میتوانید قسمت خویدوده در منابع زرتشتی کتاب را مطالعه کنید (از صفحه 101 به بعد):

https://www.adyannet.com/sites/default/files/media/book/4_5987817222515461944.pdf

2. روایت آذر فرنبغ فرخزادان، پرسش شماره 20.

3. پاورقی شماره سوم در صفحه هفتم کتاب روایت امید اشوهیشتان از دکتر نزهت صفای اصفهانی.

 

 

تذکر: بهره بردن از مقاله (فی المثل استفاده متنی ازین مقاله در جایی دیگر) بواسطه فرستادن یک صلوات بر محمد و آل محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) مشکلی نخواهد داشت.

 

منابع

1. بهرامان، فرخ مرد (1393)، مادیان هزار دادستان، پژوهش سعید عریان، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی.

2. بارتلمه، کریستیان (1337)، زن در حقوق ساسانی، ترجمه ناصرالدین صاحب‌الزمانی، چاپ دوم، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی.

3. شهزادی، رستم (1388)، جهان بینی زرتشتی، چاپ دوم، تهران، انتشارات فروهر.

4. دریایی، تورج (1383)، شاهنشاهی ساسانی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، چاپ اول، تهران، انتشارات ققنوس.

5. رضایی باغ بیدی، حسن (1384)، روایت آذرفرنبغ فرخزادان، چاپ اول، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.

6. میر فخرائی، مهشید (1367)، روایت پهلوی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

7. کریستنسن، آرتور امانوئل (1368)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ ششم، تهران، دنیای کتاب.

8. اون والا، موبد مانک رستم (بی تا)، روایت داراب هرمزدیار، بمبئی (بی نام).

9. مینوی، مجتبی (1354)، نامه تنسر به گشنسب، چاپ دوم، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.

10. مزداپور، کتایون (1369)، شایست ناشایست، ویراستار: سهیلا صارمی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

11. اشوهیشتان، امید (1376)، روایت امید اشوهیشتان، ترجمه نزهت صفای اصفهانی، چاپ اول، تهران، نشر مرکز.

12. نوادری، غلامرضا (1401)، خویدوده، چاپ اول، تبریز، انتشارات عاصم.

13. رضی، هاشم (1381)، دانشنامه ایران باستان، جلد اول، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن.

14. فرخزادان، آذرفرنبغ و امیدان، آذرباد (1392)، کتاب ششم دینکرد، ترجمه فرشته آهنگری، چاپ اول، تهران، انتشارات صبا.

15. Saddar Nasr & Saddar Bundeheshn (1909). The trustees of the Parsee Punchayet Funds and Properties. Ed. Ervad Bamanji Nasarvji Dhabhar, M.A, Madressa.

16. Nosserwanji Dhabhar, Ervad Bamanii (1932). THE PERSIAN RIVAYATS OF HORMAZYAR FRAMARZ AND OTHERS  M.A. Pd-blished by THE K, R. CAMA ORIENTAL INSTITUTE. BOMBAY.

17. Bartholomae, Christian (1910). Über ein sasanidisches Rechtsbuch. Heidelberger Akademie der Wissenschaften. Heidelberger.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۱۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی