مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

معانی کلمه عقل

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۴:۲۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ریشه این واژه از عِقال می آید ، و البته معانی مشابهی هم بین دو واژه عَقَلَ و عَقْل (و البته عِقال ، چرا که هردو از آن گرفته شده اند ) وجود دارد ، بنابراین دو واژه عَقَلَ و عَقْل را بررسی میکنم.

1 : ترجمه المنجد الأبجدی : مترجم : رضا مهیار

عَقَلَ : عَقلًا البعیرَ: زانوی شتر را تا کرد و آنرا با ریسمانی که (عِقَال) نامند بَست، الدّواءُ بَطنَه:ُ دوا شکم او را بست (قبض کرد)،- تِ المَرأَةُ شَعرَها: زن موی خود را شانه کرد،- القَتیلَ: دیه (خونبهای) کشته را پرداخت،- لَه دَمُ فُلان:ٍ از قصاص قاتل صرفنظر کرد و با گرفتن خونبها راضی شد،- عَن فُلان:ٍ دیه و جریمه قتل دیگری را پرداخت،-- عَقلًا الشَّیءَ: آنرا درک کرد و چاره اندیشید،- عقلًا و مَعقُولًا الغلام:ُ : جوان بالغ شد . «ُ ما فعلت مُنذُ عَقَلت » : از وقتی که بالغ شدم کاری نکردم،- فلان بَعدَ الصِّبا: پس از دوران جوانی به اشتباه خود پی برد . الَیه:ِ به او پناه بُرد،- المُصَارِع خَصمَه:ُ کشتی گیر پای خود را به دور پای رقیب پیچانید و او را بر زمین افکند.

العَقْل : مص، ج عُقُول: عقل و خِرَد «سلیم او صحیح العقل»: آنکه دارای عقل سالم است «مختل العقل»: بی خردف آنکه عقل درستی ندارد، دل، خونبها.

..........

2 : المنجد الطلاب : مترجم : محمد بندر ریگی

عَقَلَ  ِ ُ عقلاً الدواء بطنه : دارو شکمش را بند آورد و قبض کرد. عقل البعیر : زانوی شتر را بست. عقلت المرأة شعرها : زن موی خود را شانه زد. عقل القتیل: دیه مقتول را داد. خونبهای کشته را داد. عقل عن فلان : آنچه بذمه فلانی بود داد. عقل له دم فلان : انتقام خون فلانی را نگرفت و به خونبها راضی شد. عقل  ِ عقلاً و معقولا الغلام: پسر بچه بالغ شد. عقل رس شد. عقل فلان بعد الصبا: به اشتباه خود پی برد . عقل  ِ عقلاً الشیءَ : آن را درک کرد. فهمید.

العَقْل : بستن زانوی شتر . خونبها . قلب. عقل. خِرد. مغز. عاقل شدن. عقل رس شدن. ج عُقُول.

..........

3 : المعجم الوسیط

(عَقَلَ)  ِ عَقْلَا : أدرک الأشیاء علی حقیقتها . و _ الغلام : أدرک و میَّزَ . یقال : ما فعلت هذا مذ عقلت . و _ إلیه : عقلاً و عُقولاً : لجا و تحصن . و _ الظلُّ عَقْلاً : انقبض و انزوی عند انتصاف النهار . و _ الشیء : أَدرکه علی حقیقته . و _ البعیر : ضم رسغ یده إلی عضده و ربطهما معا بالعقال لیبقی بارکا . و _ الرجل : لوی رجله علی رجله وأوقعه علی الأرض . و _ فلاناً عن حاجته ک حبسه عنها . و _ القتیل : وداه فعقل دیته بالعُقُل فی فناء ورثته ؛ و کانت فی الجاهلیة من الإبل. و _ الدواءُ البطن : أمسکه بعد استطلاق. و _ فلان فلاناً _ُ عَقْلاً : فاقه فی العقل .

(العَقْلُ) : ما یقابل الغریزة الی لا اختیار لها . ومنه : الإنسان حیوانٌ عاقل . و ... ما یکون به التفکیر و الاسدلال و ترکیب التصورات و التصدیقات . و _ ما به یتمیز الحسن من القبیح ، والخیر من الشر ، و الحق من الباطل . و _ القلب . و _ الدیة . و _ الحصن . و _ اللجأ . (ج) عُقُولٌ .

4 : ترجمه المعجم الوسیط : مترجم : محمد بندر ریگی .

عقل - (عَقَلَ یَعْقِلُ عَقْلاً) : تعقل کرد، اشیاء و چیزها را همان طور که بود دید و شناخت (عَقَلَ) الغلام : پسر بچه عقل رس شد (ما فعلت هذا مذ عقلت): از زمانی که عقل رس شده ام این را انجام نداده ام، این کار را نکرده ام (عَقَلَ) الظل: سایه آفتاب از نیمروز گذشت و خود را جمع کرد (عقل) الشیء : آن چیز را درک کرد و آن را دانست (عقل) البعیر: زانوی شتر را با زانو بند بست (عقل) الرجل : پای خود دور پای آن مرد پیچید و او را بر زمین زد (عقل) فلانا عن حاجته : فلانی را از کارش باز داشت (عقل) القتیل : دیه مقتول را داد، خونبهای کشته را داد، خونبهای کشته را جلو درگاه خانواده مقتول زانو بست. در جاهلیت شتر را به عنوان خونبها می‌دادند (عقل) الدواء بطنه: دارو اسهال او را برطرف کرد و شکم او را بند آورد.

(عَقَلَ یَعْقِلُ عَقْلاً، و عُقُولاً) إلیه : به او پناه برد و متحصن شد، در پناه او قرار گفت.

(عَقَلَ یَعْقُلُ عَقْلاً) فلان زیداً: فلانی از نظر عقلی برتر از زید شد، عقل فلانی بیشتر از زید شد.

(العَقْل): خرد ، عقل. قوه تدبر و اندیشه. قوه تمیز خوب از بد، قوه تمیز خیر از شر و حق از باطل. دل، قلب. خونبها، دیه. بارو، برج، حصار، قلعه، دژ. پناهگاه، سنگر، جان پناه. ج عُقُول.

..........

5 : ترجمه مفردات حسین بن محمد راغب اصفهانی : مترجم : غلامرضا خسروی حسینی

العقل: به نیرویی که آماده برای پذیرش علم است گفته میشود نیز به علم و دانشی که با آن، نیروی باطنی انسان از آن سود میبرد «عقل» گفته می‌شود. از این روی امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرموده است.

العقل عقلان مطبوع و مسموع
و لا ینفع مسموع اذا لم یک مطبوع
کما لا ینفع ضوء الشّمس و ضوء العین ممنوع

(عقل دو گونه است، عقل طبیعی و فطری، و عقل اکتسابی از مسموعات، هر گاه عقل فطری در انسان نباشد عقل اکتسابی و شنیده ها سود نمیدهد چنانکه نور خورشید به چشمی که نور ندارد بهره نمیدهد ) [ نهج البلاغه ، حکمت 338 ]

پیامبر (ص) به عقل فطری این چنین اشاره کرده است که:

« ما خلق اللّه خلقا اکرم علیه من العقل » (خداوند هیچ آفریده ای را گرامیتر از عقل نیافریده) . و درباره عقل مسموع و اکتسابی پیامبر (ص) اشاره کرده است که:

« ما کسب احد شیئا افضل من عقل یهدیه الی هدی او یردّه عن ردی » .

(هیچ احدی چیزی را با فضیلت تر از عقلی که او را به سوی خوبی هدایت می‌کند و از بدی بر می گرداند کسب نکرده است).

آیه به نظر میرسد که روایت راغب که آنرا- العقل عقلان- ذکر کرده است- صحیحتر باشد زیرا- علم مطبوع- هم بایستی مبتنی بر- عقل مطبوع- باشد و گر نه علم چه مطبوع و چه مسموع بدون زیر ساز عقلی بی اساس است و در حدیثی هم آمده که پیامبر (ص) فرمود: عقل چیزی است که با آن خدای پرستش میشود و سعادت رضوان کسب میشود.
این عقل همان معنی و مقصودی است که خداوند در آیه: (وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ- 43 / عنکبوت). آن را بیان داشته و هر جائی در قرآن که خداوند در آنجا کفّار را به عدم عقل مذمّت کرده اشاره به عقل اکتسابی و «عقل دوم» است نه «عقل اول» مثل آیه :

(وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ- 171 / بقره) تا آنجا که میگوید: (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ- 171 / بقره) و مانند این آیات: و هر جائی که بخاطر عدم عقل فطری تکلیف از بنده برداشته شده اشاره به عقل اوّل و فطری است. [ مفردات ، پس از بیان اینگونه موارد اصطلاحی از عقل که به همراه توضیح از معانی اصطلاحی بودند ، به بیان ریشه این واژه میپردازد ] :

اصل - عقل - بند کردن و باز ایستادن است، مثل: عقل البعیر بالعقال: بستن شتر با پایبند.

عقل الدّواء البطن: بند آوردن دارو معده را از شکمروی.

عقلت المرأة شعرها: آن زن موی خویش را شانه کرد و گره زد.

عقل لسانه: زبانش را نگه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد و از این جهت دژ و قلعه و زندان را - معقل- گفته اند، جمعش - معاقل است، و به اعتبار عبارت- عقل البعیر- میگویند.

عقلت المقتول: دیه مقتول را دادم، که گفتهاند اصلش این است که شتری در پیشگاه ولی دم (سرپرست مقتول) بسته شود و نیز گفته شده، بلکه در معنی جلوگیری از خون آن شتر است که ریخته نشود و سپس دیه و خونبهای هر چیزی را (عقل) و کسانی که ملزم به پرداخت آن هستند (عاقلۀ) نامیده شده. عقلت عنه: دیه را عوض او و به نیابت از او پرداختم.

دیه معقلۀ علی قومه: دیه و تاوان غیر او به عهده قوم اوست.
اعتقله بالشّغزبیّۀ: با فن کشتی گیری او را بست و بر زمین زد.

اعتقل رمحه: نیزه را میان رکاب و پا نهاد گفته شده- عقال، زکات سالیانه است، بنا به گفته ابو بکر (رض) که: لو منعونی عقالا لقاتلتهم یعنی اگر زکات را از من باز دارند و ندهند با آنها میجنگم، و همچنین بنابر سخنی که میگویند: اخذ النّقد و لم یأخذ العقال: نقدینه را گرفت، و زکات را نگرفته است که کنایه از شتر و آن چیزی است که با آن بسته میشود.

و یا اینکه- عقال- در عبارت فوق کنایه از مصدر است زیرا میگویند عقلته، عقلا و عقالا- همانطور که میگویند: کتبت کتابا، مکتوب، کتاب نامیده میشود همچنانکه معقول را- عقال- گویند.
عقیلۀ: زنی است که مهتر و گرامی قوم باشد و نیز- عقیلۀ- مروارید و غیر از اینها که کم نظیرند و بخوبی حفظ و نگهداری میشوند .

مثل:
علق مضنّۀ: چیز گرانمایهای که بخاطر دلبستگی به آن مورد بخل است. معقل:
کوهستان یا دژی که در آنجا زندانی میشود.
عقال: پا دردی که در ساق پای شتران عارض میشود.
العقل: بهم خوردن پاها در حالت بیماری پا.

..........

مفردات راغب اصفهانی ، خود نوعی شرح و بیان معانی متعدد این واژه است اما حال برای شرح و تفسیر بیشتر معنی لغوی این واژه ، به بیان یکی از متخصصین صرف و نحو عربی میپردازم:

«عقل» از «عقال» به معنای طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند؛ و از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می دارد این واژه بر آن اطلاق شده است. بعضی «عقل» را به معنی «حجر» و «منع» تفسیر کرده اند، و بعضی آن را به معنی «علم به صفات اشیاء از حسن و قبح و کمال و نقصان» می دانند. لکن به نظر مى رسد که ریشه اصلى، همان منع و بازداشتن است.

واژه «عقل» به صورت های مختلف در قرآن بکار رفته است، از جمله در آیه 242 سوره بقره می خوانیم: «کَذلِکَ یُبَیّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» ؛ (این‏ گونه خداوند آیاتش را براى شما تعیین مى‏ کند تا عقل خود را به کار گیرید و اندیشه کنید).
«عقل» به گفته «لسان العرب» و «مفردات راغب» در اصل از «عقال» به معنای طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند؛ و از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می دارد این واژه بر آن اطلاق شده است.
بعضی دیگر از کتب لغت مانند: «صحاح» عقل را به معنی «حجر» و «منع» تفسیر کرده اند، و بعضی مانند: «قاموس» به معنی «علم به صفات اشیاء از حسن و قبح و کمال و نقصان» و در «مجمع البحرین» در تفسیر عاقل می گوید: «او کسی است که می تواند نفس خویش را کنترل کند، و از هوی و هوس بازدارد».
به نظر مى رسد که ریشه اصلى همان منع و باز داشتن است؛ و لذا هنگامى که زبان کسى بند مى آید عرب مى گوید: «اعتقل لسانه» و به دیه نیز «عقل» مى گویند چرا که جلوى خونریزى بیشتر را مى گیرد، و «عقیله» به زنى گفته مى شود که داراى عِفّت و حجاب و پاکدامنى است.
به گفته خلیل بن احمد در کتاب «العین» عقل به قلعه و دژ نیز گفته مى شود؛ و همان گونه که ملاحظه مى کنیم مفهوم منع و بازدارى در همه این معانى نهفته است؛ پس ریشه اصلى همان منع است.

منبع : www.makarem.ir ؛ به نقل از :

کتاب پیام قرآن ؛ نویسنده : آیت الله ناصر مکارم شیرازی ؛ چاپ نهم ؛ جلد یک ؛ صفحه 141

..........

برای اطلاعات بیشتر ، معنی العِقال را نیز می آورم :

المعجم الوسیط :

(العِقالُ) : الجبل الذی یُعقل به البعیر . و _ القلوص الفتیة من الإبل. و عقال المثین عند العرب: الشریف الذی إذا أسر فدی بمثین من الإبل . و _ جدیلة من الصوف .

أَو الحریر مقصب تلف علی الکوفیة فتکونان غطاء للرأس (مج) . (ج) عُقُل .

ترجمه المعجم الوسیط ( محمد بندر ریگی ) :

(العِقال): زانو بند شتر. شتر جوان که قابل سواری باشد و چون نه ساله شد ناقة گویند. بافته ای از پشم یا ابریشم که عرب روی دستمال سرش می‌گذارد و به زبان عامیانه عگال گویند .

(عِقالُ) المِئِیْن : مرد ارزشمندی که چون اسیر شود برای رهایی او صد شتر می‌دهند. ج عُقُل.

آنچکه معلوم شد این است که این واژه در اصل به معنای منع است .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۲۲

نظرات (۱)

۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۵۷ سامان رسولی
عاقل بودن خوب هست یا بد ؟
این نکته ها رو هم اشاره کنید توی پستاتون وگرنه که مطلب زیاده ..
نقطه نظر و عقیده و حرف شما مهمه
پاسخ:
با سلام ؛ هدف بیشتر بررسی واژه عقل از نظر لغوی است .

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی