کوروش نامه (38): المختصر فی اخبار البشر
بسم الله الرحمن الرحیم
در این قسمت میخواهیم کورش را در این کتاب بررسی کنیم:
نام کتاب: المختصر فی اخبار البشر (قرن هشتم هجری قمری)
نویسنده: أبوالفداء
تنها در جلد یکم این کتاب درباره کورش سخن گفته شده است که در آن میخوانیم:
..............................................................................................................................
نتیجه گیری قسمت سی و پنجم
1 : این کتاب نام دیگر بهمن بن اسفندیار شاه سلسله کیانی ایران را نزد بنی اسرائیل کیرش میخواند و همچنین کیرش را با کورش یکی خوانده و در ادامه بیان میکند که میگویند کورش پادشاهی غیر از بهمن بن اسفندیار بوده است که اختلافی را در اینجا مؤلف کتاب درباره کورش بیان میکند ، البته نظر خود مؤلف این است که بنی اسرائیل بهمن بن اسفندیار را کیرش میخوانند و کورش تورات ، بهمن بن اسفندیار است . در صفحه 44 کتاب ، مؤلف از کتاب عیسی بیان میکند که اسم عبرانی بهمن اردشیر کورش است و سپس میگوید « گفته شده است [یقال] کیرش » و سپس مؤلف در ادامه بیان میکند که هیچ دلیلی قوی تر از کلام اشعیا نبی وجود ندارد که اردشیر بهمن همان کورش است و سپس ماجرای کورش را در کتاب اشعیا نبی بیان میکند ؛ پس از بیان سخن از کتاب اشعیا نبی مؤلف میگوید که در آن زمان [ منظور زمان کورش در کتاب اشعیا نبی است ] هیچ ملک و حاکمی نبوده است با آن صفاتی که کتاب اشعیا برای کورش بیان کرده است مگر اردشیر بهمن که کورش است و سپس صفات خوبی را برای بهمن بن اسفندیار بیان میکند [ که احتمالاً در جهت تطبیق بهمن با کورش است چرا که از کورش دوم نیز در کتاب اشعیا تعریف شده است ] . حمزه اصفهانی این دیدگاه یکسان پنداری بهمن اردشیر و کورش را رد میکند که در پست مربوطه آنرا بیان کردیم .
در صورتی میتوان این پندار یکی بودن بهمن بن اسفندیار و کورش تورات را بیان کرد که اولاً کتب عهد عتیق را سند تاریخی و صحیح بدانیم [ حداقل در اینباره ] و سپس بگوییم که معمولاً بخت النصر خراب کننده بیت المقدس و کسی که بنی اسرائیل را آزار داد و ... بیان میشود که بعضا حاکم بابل بصورت زیر دست شاه ایران بوده است و بعد از روی کارآمدن فرزند بخت النصر بعد از پدرش ، بهمن بن اسفندیار وی را برکنار میکند و کورش را بجای او حاکم بابل میکند . این گفته اکثر کتب است که کورش نامی در زمان رسیدگی و سامان دادن به بنی اسرائیل وجود داشته است و حال اگر تورات را سند تاریخی و صحیحی در نظر بگیریم و همچنین بخشی از سخنان کتب تاریخی ایرانی و عربی را نیز صحیح بگیریم که بهمن بن اسفندیار در موقع ساماندهی به یهودیان شاه ایران بوده است و وجود کورشی بعنوان حاکم بابل منصوب شده از طرف وی را ندید بگیریم و یا کتب عهد عتیق را معتبر تر از کتب تاریخی ایرانی و عربی در نظر بگیریم و سپس بگوییم در اینصورت کورش نامی در زمان سامان دادن به بنی اسرائیل باید شاه ایران بوده باشد چنانچه در تورات است ولی در این زمان بهمن بن اسفندیار شاه ایران است ، بنابراین کورش تورات همان بهمن بن اسفندیار است!! همین قدر این دیدگاه باطل می نماید.
2 : در این کتاب خبری از سلسله هخامنشیان نیست.
3 : این کتاب بنا کردن سد یأجوج و مأجوج را به اسکندر مرتبط ساخته و وی را ذوالقرنین خوانده است.