مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

کوروش نامه (43): انقراض سلسله ماد

يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انقراض سلسله ماد بوسیله کورش

 

درباره انقراض سلسله ماد بوسیله کورش منابع متعددی وجود دارد لکن بررسی تک تک آنها زمان و انرژی زیادی را می طلبد ، دیاکونوف یکی از شرق شناسان برجسته اینکار را انجام داده است. بر چسب غرض ورزی به وی نمیتوان زد، برادر بزرگتر او هم یکی از تاریخ دانان مشهور بوده و نظر مثبتی نسبت به کورش هخامنشی دارد:

 

دیدگاه برادر بزرگتر دیاکونوف درباره کورش در بالا نمایان است . حال به بحث از بین رفتن سلسله ماد توسط کورش می رسیم :

دیاکونوف در ابتدا منابعی را که درباره این واقعه وجود دارد بیان میکند :

 

و اما در رابطه با بررسی که دیاکونوف انجام داد به چند نکته بر می خوریم :

الف : معتبر نبودن کورش نامه گزنفون در اینباره .

ب : تاریخ هرودوت در اینباره معتمدترین منبع است .

ج : سهم بزرگی که جعل و ابداع در روایت کتسیاس در اینباره دارد .

د : میتوان بطور کلی وقایع آخر سلطنت آستیاگ را از منابع بدست آورد .

دیاکونوف منابع مختلف را بررسی کرده و نتیجه آنها را بیان میکند ، چنانچه مشهود است هرودوت در اینباره از بقیه منابع سرتر است این بخاطر گزافه گویی های گزنفون و جعل و تحریف کتسیاس است و البته نزدیک تر بودن هرودوت به وقایعی که بیان کرده است .

پس از چند صفحه سخن درباره منابع ، میرسیم به نتیجه گیری دیاکونوف از این مبحث :

بنابراین با یکجا گرد آوردن منابع تاریخی میتوانیم تصویر کاملی از وقایع پایانی سلسله ماد بدست بیاوریم .

حال میرسیم به بیان انقراض ماد :

نکته مهمی که در گفته دیاکونوف و البته منابع تاریخی هویداست [ چنانچه دیاکونوف با استناد به تمام این منابع دارد بیان میکند ] این است که خیانت سپاه آستیاگ باعث انقراض سلسله ماد شد و اگر این خیانت نبود این اتفاق نمی افتاد .

یکی از مسائلی که همواره در بحث غارت هگمتانه و به بردگی گرفتن برخی از مادها بیان میشود این است که پس چرا در ظاهر نوعی سازش را در برخی آثار تاریخی زمان هخامنشی می بینیم آنهم با مادها ؟ پاسخ این سؤال را دیاکونوف در بالا داده است و آن این است که پس از شکست مادها که دلیل اصلی اش خیانت بود کورش غارت کرد و به بردگی گرفت لکن بزرگان ماد را نباید فراموش کرد ، به بردگی گرفتن و غارت شهر ضرر بزرگی بر مردم عادی ماد بود و البته تا حدی هم بزرگان ماد [ از لحاظ غارت بخشی از ثروتشان در شهر ] اما اگر بنا باشد کلاً بزرگان را کورش نادیده بگیرد و به ایشان رحم نکند نتیجه دشمنی ایشان آنهم موقعی بوده که حکومتهای خارجی وجود داشتند که بیم خطر آنها نیز می رفت و حکومت نوپای کورش نمیتوانست بدون اتحادی داخلی راه به جایی ببرد ، بنابراین در نهایت با بزرگان ماد سازش کرد . اینکه گفته شود از کجا معلوم این آثار بجا مانده از هخامنشیان که نشان از پیوندی بین ایشان و مادها است نتیجه سازش کورش با ایشان باشد ، باید گفت که آن بخش از سپاه آستیاگ که به وی خیانت کردند مادی بودند و طبیعی است که ایشان در نزد کورش به جایگاهی برسند و در نتیجه سپاه هارپاگ بعنوان سپاهی مادی در نزد هخامنشیان جای داشته باشد و بنابراین این نبوده است که غارت هگمتانه سبب شود که هخامنشیان کلاً هرچه از ماد است را کنار بگذارند و در نتیجه وقتی پارسیان کشوری را با خیانت بخشی از ارتش آن کشور تصرف میکنند و سپس دست به غارت میزنند و البته به بردگی گرفتن و علاوه بر آن می بینیم که کورش ساتراپ در ماد منصوب میکند و نه اینکه کل ساختار آنرا از بین ببرد و بزرگانش را به بردگی بگیرد ، اینجاست که متوجه میشویم چرا نامهای نمایندگان مادی را می بینیم و مادها در نزد هخامنشیان کلاً حذف نمیشوند.

همچنین دقت کنید دیاکونوف در خط دهم از غارت پاییتخت ماد سخن گفت و در تأیید سخن وی ماریا بروسیوس نیز میگوید:

 

و اما ادامه متن دیاکونوف:

در گفته بالا ازدواج با محارم در میان مادها و پارسها می بینیم و جدای از آن دیاکونوف سیاست کورش را نشان میدهد که در توضیحات صفحه قبلی کتاب بیان کردیم . کورش با بزرگان سازش میکرد و این سیاست وی بوده است ، در جریان بابل نیز اپیس را که در مقابل او ایستاد به خاک و خون کشید اما در بابل که تسلیم وی شد با مهربانی رفتار کرد و حتی خدای خدایان بابلیان را نیز ستایید ، عین رفتار کورش در بابل در ماد تکرار شد که کورش هگمتانه را غارت کرد و بخشی از مردم را به برگی گرفت اما از آنطرف با بزرگان آن سازش کرد . این چیزی است که دیاکونوف بیان میکند و البته قراین تاریخی آنرا تأیید میکنند .

در گفته بالا نکته مهمی است و آن این بود که بیان میشود در کتیبه بیستون نام تعدادی از سرداران سپاه داریوش وجود دارد که مادی بوده اند و این بیان میکند که پس میتواند برخی آثار مادی ها در میان آثار هخامنشیان همچون سربازان وجود داشته باشند چنانچه ایشان در سپاه پارسها سهم داشته اند . اما در نهایت چیزی که می بینیم این است که بخصوص از زمان داریوش اول سهم مادها از مناسب بزرگ حکومتی بسیار کم میشود . که البته این با توجه به غارتی که پارسها نسبت به مادها روا داشتند طبیعی است چنانچه اگر پارسها واقعاً مادها را به اصطلاح برادران و هم میهنان خود میدانستند در مناسب بزرگ حکومتی دخیل میکردند لکن در زمان کورش که تازه کشور ماد فتح شده بود نوعی سازش کردند اما رفته رفته این سازش کمتر شد و حتی آثاری از مادها در میان آثار تاریخی پارسها هم که می بینیم آنچنان آثاری نیستند که مثلاً با آن بتوان گفت مادها جایگاه بزرگ و مهمی در میان پارسها داشتند .

اینکه بردیای دروغین توانسته براحتی اکثریت را همراه خود کند یک نکته دارد و آن این است که این اکثریت دل خوشی از کمبوجیه و البته سیاستی که هخامنشیان در قبال مردم داشتند نداشته اند چنانچه مبرهن است کمبوجیه کار بزرگی بر خلاف رفتار پدر خود انجام نداده بود [ آنچنان که دیاکونوف نیز اشاره میکند ، اشتباهات کمبوجیه تأثیر داشته ولی محرک نبوده بلکه به نوعی تقویت کننده نارضایتی مردم بوده است ] .

در انتهای صفحه فوق از کتاب دیاکونوف نکته ای نهفته است :

دیاکونوف به نکته ای ظریف اشاره میکند که بیشتر توسط نابینایان نادیده انگاشته میشود و آن آنجا بود که گفت : « کتیبه بهیستون بامر کسی نوشته شده است که بدست خویش گئوماتا را کشت. و بالطبع درباره وجود دشمنی میان گئوماتا و مردم غلو کرده است » . باید توجه داشت که مدارک باستان شناسی همچون کتیبه بیستون و استوانه کورش درباره مسائلی سخن میگویند که مربوط میشود به پدید آورنده خود این مدارک باستان شناسی و این افراد از منظر خودشان و البته با رأی خودشان سخن گفته اند که نمونه آنرا دیاکونوف در اینجا نشان داد .

نکته اول گفته دیاکونوف آنجا بود که بیان کرد داریوش در کتیبه بیستون کسانی را که از کارهای گئوماتا زیان دیده بودند در کلمه وسیع مردم آورده است و این در حالیست که این افراد بخشی از مردم محسوب میشده اند و اتفاقاً بخش بزرگی از مردمی که تحت سلطه هخامنشیان بودند به گئوماتا پیوستند .

نکته دوم گفته دیاکونوف آنجا بود که بیان کرد داریوش بعد از سرنگونی گئوماتا تازه با شورشهای دیگری مواجه شد ، این نشان دهنده این است که به نوعی این حجم از معترضین به حکومت پارسها تا قبل از آن آتش زیر خاکستر بوده اند . این مهم ، نشان دهنده این است که تمدن هایی که هخامنشیان به تصرف خود درآوردند ابداً اکثریت مردم آن تمدن ها راضی به تحت سلطه قرار گرفتن توسط پارسها نبوده اند.

 

حال ببینیم باستانگرایان درباره فتح ماد توسط کورش چه گفته اند ؛ سایت مطرح باستانگرایان در زمینه جعل و تحریف اسناد تاریخی و البته وارونه نشان دادن تاریخ که از فعالین پروژه معصوم کردن کورش و داریوش و ... است در پستی که در زمینه نقد سخنان استاد غیاث آبادی بوده است خواسته تحریف تاریخ در زمینه تمدن ماد را نشان دهد لکن این سایت به مباحث اصلی پاسخی درخور نداده است و صرف نقد سخنان غیاث آبادی به خیال خود فکر کرده که کورش از این مهلکه نیز نجات یافت :

کوروش بزرگ و تمدن ماد

 

جناب غیاث آبادی همچنان در نوشتاری دیگر بدون هیچ هراسی دست به تحریف تاریخ زده و مدعی نابودی تمدن ماد توسط کوروش بزرگ می‌شود! این ادعا که کوروش تمدنی را نابود کرده که خود وارث آن بوده بسیار عجیب است، بر اساس بسیاری از تواریخ کوروش نوه آستیاگ آخرین پادشاه ماد بود. پس چرا بایستی تمدن کشور خود را نابود کند؟

یک نکته است و آن این است که کورش از پارسها بوده و نه مادها و البته هیچ سند قطعی و یقینی هم نیست که نشان دهد کورش جانشین بی قید و شرط آستیاگ بوده و بلا استثنا کورش بعد از وی پادشاه میشده است ، اما جدای از این در تاریخ بوده اند جانشینانی که بر پدر خود [ چه پدر و چه ناپدری ] شوریده اند تا حکومت را تصاحب کنند ، ایوان مخوف [ تزار ایوان واسیلیوویچ چهارم ] ، ولیعهد خود را از ترس خیانت کشت ؛ بنابراین صرف ولیعهد و قطعی بودن جانشینی این نیست که فرد دست به خیانت نزند . اما اگر بگوییم جانشینی کورش قطعی بوده است [ که محتمل هم است ] اینکار وی خیانتی بزرگ در حق آستیاگ بوده که وی را جانشین خود قرار داده بوده است و کورش از بزرگترین خیانتکاران تاریخ محسوب میشود ، آستیاگ به وی لطف داشته و وی را جانشین خود قرار داده است در حالیکه کورش نه تنها پسر وی نبوده بلکه از طرف پدری از مادها هم محسوب نمیشده است اما کورش در عوض اینکار آستیاگ به وی خیانت کرد .

باری جناب غیاث آبادی در مورد نابودی ماد به دست کوروش اینچنین می‌نویسد:

یکی از جنگ‌های کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبه‌ای که با مساعدت اشراف و فئودال‌ها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد.

او توانست با به اسارت گرفتن آمیتیس (دختر آخرین پادشاه ماد) و تهدید مبنی بر شکنجه او و فرزندانش، شاه را وادار به تسلیم کند و سپس با کشتن شوهر آمیتیس، او را به همسری خود در آورد. در نهایت نیز شاه نگون‌بخت و شکست خورده در بیابانی دورافتاده رها شد تا از گرسنگی و تشنگی جان بسپارد.

در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود» (ص ۲۴۱). او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰).

با اینکه مادها دستکم دو بار در زمان داریوش بزرگ کوشیدند تا استقلال خود را از سلطه هخامنشیان باز یابند، اما در هر دوبار با سرکوب خشونت‌بار داریوش مواجه شدند و۳۸۰۰۰ نفر از آنان قتل‌عام گردیدند.

بنگرید به: گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران دوره ماد- از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۷، صفحه ۲۳۸ تا ۲۴۱

تمدن ماد به هیچ وجه نابود نشد و اتحاد مادها و پارس‌ها همواره باقی ماند. اساسا در اینجا منبع دست اول دیده نمی‌شود و مشخص نیست بر اساس چه چیزی چنین ادعایی مطرح شده است (برای مثال غارت و بردگی مردم ماد، آمیتیس و…) ما با ادعاهایی بدون سند و مدرک مواجه هستیم که قابل اعتنا نیستند. آثار و منابع زیادی داریم که آشکار می‌سازد مادها و پارس‌ها متحد یکدیگر بودند.

واعجبا از این گفته غلو آمیز باستانگرا !! ، میگوید آثار و منابع زیادی داریم که آشکار می سازد مادها و پارس ها متحد یکدیگر بوده اند [ این اتحاد در زمان حمله کورش و غارت هگمتانه بوده است ؟ پاسخ منفیست ] در حالیکه دیاکونوف از ایشان به منابع آگاه تر بود لکن این چنین چیزی را ما در منابع ندیدیم که کورش در زمان حمله به مادها و غارت هگمتانه بخواهد با ایشان اتحادی داشته باشد بجز هارپاگ که وی خیانتکاری بیش نبود و البته همراهی اکثریت سپاه هم با کورش نبوده و ایضاً مردم . هیچ سندی دال بر اینها نیست .

بر اساس رویدادنامه نبونئید ذکر می‌شود که پس از حمله پادشاه ماد به کوروش، سپاهیان ماد بر پادشاه خود شوریدند و شاه را تحویل کوروش دادند (رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بندهای ۱ و ۲).

گفته ای خنده دار تر از گفته فوق سراغ دارید ؟ یک طوری گفته است انگار دست کم اکثریت سپاهیان آستیاگ خیانت کردند ، این در حالیست که بخشی از سپاهیان آستیاگ به فرماندهی هارپاگ به او خیانت کردند و نکته جالب تر اینجاست که اصلاً در هیچ منبعی همراهی مردم مادی چه با هارپاگ و چه با کورش وجود ندارد [ و این یعنی کورش پشتوانه مردم ماد را که عامل اصلی محسوب میشود برای محبوبیت وی نزد ایشان نداشته است ] . برای درک بهتر بیایید نگاهی به تاریخ هرودوت و پاورقی مترجم آن آقای هادی هدایتی بیاندازیم:

تاریخ هرودوت، کتاب یکم بند صد و سی ام ترجمه انگلیسی و فارسی به انضمام پاورقی های مترجم:

Thus Astyages was deposed from his sovereignty after a reign of thirty-five years: and the Medes had to bow down before the Persians because of Astyages' cruelty. They had ruled all Asia beyond the Halys for one hundred and twenty-eight years, from which must be subtracted the time when the Scythians held sway.

At a later time they repented of what they now did, and rebelled against Darius ; but they were defeated in battle and brought back into subjection. But now, in Astyages' time, Cyrus and the Persians rose in revolt against the Medes, and from this time ruled Asia.

As for Astyages, Cyrus did him no further harm, and kept him in his own house until Astyages died.

This is the story of the birth and upbringing of Cyrus, and of how he became king; and afterwards, as I have already related, he subjugated Croesus in punishment for the unprovoked wrong done him; and after this victory he became sovereign of all Asia.

Herodotus, with an English translation by A. D. Godley. Cambridge. Harvard University Press. 1920. 

 

بدین ترتیب، آستیاژ پس از سی و پنج سال سلطنت از پادشاهی خلع شد و بعلت رفتار خشن او مادها در زیر یوغ پارسها قرار گرفتند. باستثنای مدتی که اقوام سیت بر مادها مسلط بودند، مادها مدت یکصد و بیست و هشت سال بر سراسر قسمتی از آسیا که در آنسوی رود هالیس واقع است سلطنت کردند. بعدها به گذشته خود حسرت خوردند و علیه داریوش شوریدند ولی شورش آنها نتیجه نداد و چون در جنگ مغلوب شدند بار دیگر گردن باطاعت نهادند. در عصری که صحبت ما بدان مربوط است، یعنی در زمان آستیاژ، پارسها و کوروش که بر ضد مادها قیام کرده بودند از این زمان ببعد فرمانروای آسیا شدند. کوروش آستیاژ را تا پایان عمر نزد خود نگاهداشت و در این مدت آسیبی باو وارد نکرد این بود مختصری درباره تولد و تربیت کوروش و چگونگی رسیدن او به پادشاهی. (تاریخ هرودوت، جلد اول (کلی یو)، ترجمه هادی هدایتی، انتشارات دانشگاه تهران)

جدای از مورد فوق، بر طبق رویدادنامه نبونئید جنگ آستیاگ با کوروش سه سال به طول انجامیده است، آنوقت این یعنی مادی ها ناراضی بودند؟ سه سال طول کشیدن جنگ میتواند دال بر حمایت یک ملت از آن باشد [چطور یک پادشاه میتوانسته بدون حمایت ملت خود جنگی را به طول سه سال انجام دهد؟]. البته هرودوت جنگ را پس از خیانت هارپاگ خاتمه یافته بیان میکند لکن رویدادنامه نبونئید معتبر تر می نماید. چه بر اساس تاریخ هرودوت [خیانت هارپاگ و نارضایتی مردم ماد که در قیام بر علیه داریوش خود را نشان داد] و چه بر اساس رویدادنامه نبونئید [سه سال طول کشیدن جنگ] بهیچ عنوان قرینه ای دال بر نارضایتی مردم ماد وجود ندارد.

غیاث آبادی به نا آرامی‌های زمان داریوش بزرگ اشاره می‌کند و آنها را دلیلی بر درستی گفته‌های خود می‌داند. درباره این موضوع در ادامه سخن خواهیم گفت اما همان همرزمی مادها و پارس‌ها در آن دوران هم همبستگی مادها و پارس‌ها را نشان می‌دهد.

و اما آنجا که گفت : « همان همرزمی مادها و پارس ها » الآن این یعنی کل سپاه ماد شده بودند هم رزم سپاه پارس ؟ آخر این اعجوبه ها با خود نمیگویند این لطیفه ها از کجا در می آید ؟ از کی تابحال خیانت بخشی از سپاه شده است همرزمی و اتحاد؟ از کی؟! در زمان داریوش بزرگ مادها بر وی شوریدند و داریوش تنها میگوید با سپاهی از ماد و پارس [دقت کنید ما داریم گفته های داریوش را رصد میکنیم بعنوان یک مخالف و نه از دید یک فرد مستقل، حتی داریوش هم نمیگوید تمام مردم ماد و یا تمام سربازان مادی با من بودند، بلکه میگوید من با سپاهی از پارس و ماد!! خب مگر هارپاگ خیانت نکرد و او و یارانش مادی نبودند که به کوروش پیوستند؟ این چه ربطی به اتحاد داشت؟ چه ربطی داشت؟!].

باید توجه داشت که بر اساس کتیبه بیستون این مادها بودند که داریوش بزرگ را یاری رساندند، به طوری که وقتی فرورتیش در ماد به دروغ خود را پسر هووخشتره (پادشاه پیشین ماد) معرفی می‌کند، داریوش فقط با سپاهی کوچک از مادها و پارس‌ها او را سرکوب می‌کند. همچنین هنگامی که فرد دیگری به دروغ خود را پسر هووخشتره معرفی کرد توسط سپاه پارسی و مادی این بار به سرداری یک مادی سرکوب شد (کتیبه بیستون، ستون ۲، بند ۱۴).

آنچه که درباره فرورتیش مبرهن است این است که مادها از وی پشتیبانی کردند اگرچه اکثریت ایشان نبوده است اما این سپاه کوچک را باستانگرای جاعل از کجا درآورده است؟ داریوش در کتیبه بیستون بیان میکند که با سپاهی از پارس و ماد به جنگ ایشان میرود و به یاری اهورامزدا پیروز میشود [ آنچنان که هارپاگ نیز خیانت کرده و به کمک کورش آمد و این دلیلی بر محبوبیت کورش نزد مردم ماد نبود ، اگر آستیاگ حداقل نزد بخشی از مردم ماد منفور بود باید قیامی بر ضد وی روی میداد (همانطور که بخشی از مادها بر ضد داریوش شوریدند) ولی هیچ قیامی بر ضد آستیاگ روی نداد تا موقع جنگ با کورش که هارپاگ هم قیام نکرد بلکه حین جنگ خیانت کرد . اما دو قیام فرورتیش و فردی که خود را نواده هووخشتر معرفی میکرد با سپاهی فراهم شد که از مادها بوده اند ، دقت کنید دو قیام نزدیک به هم از مادها بر ضد داریوش که ابداً لفظ سپاه کوچک در کتیبه بیستون نیز برای هیچ یک از این دو قیام ذکر نشده است ] بنابراین داریوش با دو شورش توسط مادها که از نظر زمانی نزدیک به هم بوده اند مواجه میشود، حال اگر در زمان کوروش خیانت هارپاگ دال بر دوستی است این دو قیام دال بر دشمنی نیست؟.

لازم به ذکر است که بر اساس کتیبه بیستون برخی از سپاهیان بودند که شورشی شدند و داریوش و هم پیمانانش در واقع سپاهیان شورشی را شکست داد نه آنطور که غیاث آبادی القا می کند، مردم عادی در نبردها شرکت کرده باشند یا یک جدل قومی باشد! خیر اتفاقا گسترده‌ترین شورش‌ها توسط افرادی از قوم پارس بود و داریوش آنها را هم شکست داد.

این اعجوبه ها که میگویند : « برخی از سپاهیان بودند که شورشی شدند و داریوش و هم پیمانانش در واقع سپاهیان شورشی را شکست داد » نمیگویند هارپاگ از سپاهیان بود که بر ضد آستیاگ شورید و نه مردم ؟ بنابراین خیانت هارپاگ هیچ ربطی به جایگاه کورش نزد مادها نداشته و ندارد . اما آنچکه داریوش در کتیبه بیستون ستون دوم بند پنجم به بعد میگوید ( که درباره شورش مادها بر ضد وی است ) هیچ عبارتی ندارد که نشان دهد فرورتیش جایگاه مردمی در بین مادها نداشته و مردم مخالف وی بوده اند تنها می بینیم که فرورتیش بوسیله سپاهیان مادی بر ضد داریوش می شورد و به مردم هم میگوید که شاه است لکن سخنی از مخالفت یا موافقت مردم با فرورتیش نیست اگرچه آنچنان که دیاکونوف اشاره کرد داریوش در کتیبه بیستون در مبحث گئوماتا ناراضی های حکومتی او را به مردم تغییر داده است و بعید نیست در اینجا نیز مردم با فرورتیش تا حدی همراهی کرده باشند لکن داریوش مخالفان خود را به سپاهیان تقلیل داده باشد عین آنجا که مؤافقان خود را به مردم ارتقا داده بوده است [چنانچه پیشتر هم اشاره کردیم، ما داریم تنها سخنان داریوش را می بینیم و نه مخالفان وی را، لکن عین این می ماند که سخنان بوش و اوباما و ترامپ را راجع به ایران ببینیم که میگویند مردم ایران از حکومت ناراضی اند و بسیاری از دروغهای دیگر، در اینجا هم ما تنها سخنان داریوش را می بینیم ولی در همین سخنان هم بهیچ عنوان به کوچک و یا غیر مردمی بودن دو قیامی که از مادها بر علیه وی به پا خواست نشده است].

در بابل و ارمنستان و… هم سپاهیان و سرداران شورشی شدند تا شاید بتوانند قدرتی برای خود به دست بیاورند. در تاریخ جهان و به ویژه در جهان باستان بارها شاهد آن بودیم که در شرایطی که چالش‌هایی برای جانشینی پادشاهان مشروع پیش می‌آید، درگیری‌های فراوانی در میان سپاهیان و سرداران به وجود می‌آید. بنابراین تلاش غیاث آبادی برای قومی نشان دادن این ناآرامی ها مردود است.

آنوقت تلاش های ایشان برای مردمی نشان دادن کورش و داریوش درست است !! این در حالیست که یک کلمه هم در اینباره در هیچ یک از اسناد تاریخی نیست که مردم ماد از داریوش یا کورش حمایت کرده باشند. ایلیا گرشویچ [ از ایران شناسان معروف روسی ] میگوید :

گرایش مردم ماد نسبت به کوروش خصمانه بود.

منبع: ایلیا گرشویچ، تاریخ ایران دوره ماد، از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، انتشارات جامی (1387)، ص 241.

بنا به گفته داریوش در کتیبه بیستون تمام این شورشها را وی سرکوب و مخالفین را قتل عام میکند و سؤال ما این است که در کجای تاریخ و در کدام سلسله در عرض این مدت کم این مقدار قیام بر ضد پادشاه رخ میدهد و آخر سر هم یک باستانگرای بی سواد آمده و میگوید اینها هیچ ربطی ندارد!! در کجای تاریخ یک پادشاه این مقدار شورش سرکوب کرده و قتل عام کرده است و سپس گفته شده اینها ربطی ندارد و مردم وی را دوست داشتند!!!.

منابع گوناگون نشان می‌دهند که مادها و پارس ها همواره همبستگی داشتند. در نوشته‌های گزنفون اتحاد ماد و پارس به صورت روشن معلوم می‌شود؛ این موضوع در کتاب ۱، بخش ۵ کوروش نامه کاملا هویدا است. از منابع یهودی هم نباید غافل شد. در کتاب دانیال از رویایی می‌گوید که در آن یک قوچ صاحب دو شاخ، سلطنت مادها و پارس‌ها عنوان می‌شود و بزی که آن را شکست می‌دهد پادشاه یونان (کتاب دانیال، باب ۸، آیات ۲۰ و ۲۱) در تخت جمشید به کرات حضور مادها و پارس‌ها را در کنار هم می‌بینیم. از جمله تصویر زیبای زیر که بزرگان مادی و پارسی در حال گفتگو و مهرورزی به یکدیگر می‌باشند.

جعلیاتی را بیان میکنند که خود نیز نمی فهمند چه گفته اند :

1 : این همواره همبستگی دقیقاً در کدام منبع آمده است ؟ .

2 : کتاب یکم بخش پنجم کورش نامه مربوط به قبل از زمانی است که پارسها به رهبری کورش به روی مادها به رهبری آستیاگ شمشیر میکشند و این از اساس ساقط است که کسی بخواهد آن زمان را دال بر اتحاد برای زمان بعد از جنگ بخواند البته هماننده لطیفه های دیگر باستانگرایان خنده دار نیز است .

3 : آخر این اعجوبه ها نمیگویند که اصلاً این قوچ صاحب دو شاخ هیچ ربطی  به اتحاد ندارد بلکه کتاب دانیال این مهم را بیان کرده است که این قوچ صاحب پادشاهی پارس و ماد شده است ، این چه ربطی به اتحاد داشت ؟ مغولان هم که ایران را تصرف کردند و صاحب پادشاهی مغول و ایران شدند و یا اسکندر که صاحب پادشاهی یونان و ایران شد این یعنی اتحاد و همبستگی یونان و ایران؟.

4 : ما درباره نقش مادها در آثار هخامنشیان سخن گفتیم که عین خیانت هارپاگ می ماند و اینکه کسی بخواهد هارپاگ را نقاشی کند آنهم موقعی که خیانت کرده و در دربار پارس حضور داشته و خدمتی به این بزرگی برای پارسها انجام داده است چیزی بدیهیست. همچنین دیاکونوف نیز بیان کرد که پس از غارت و استیلا یافتن کورش بر مادها ، وی با ایشان تا حدی سازش کرد ؛ ما حتی وجود نمایندگان مادی را نیز در دربار پارسی ها می بینیم و از این بیشتر برمکیان ایرانی را نیز در دربار عباسیان بعنوان وزیر می بینیم [از این موارد در تاریخ نمونه داریم و هیچکدام دال بر اتحاد دو قوم نبوده و نیست]. چنانچه مادها آنچنان که دیاکونوف نیز بیان کرد به مناصب بزرگ حکومتی نمیرسیدند در حالیکه برمکیان دست یافتند ؛ اینرا برای این میگوییم تا بدانید اینکه مادها خراج میداده اند و نماینده داشتند پس بدیهی است که تصویر ایشان نیز در میان آثار هخامنشی باشد و این دلیلی بر همبستگی نیست. چنانچه تنها تصویر مادها هم در تخت جمشید نیست، ما تصویر برخی حیوان ها را نیز در تخت جمشید می بینیم و آیا این دال بر همبستگی هخامنشیان با حیوانات است؟.

 

چطور تمدن مادها نابود شده است، در حالی که تا آخر دوران هخامنشی تا این حد از آنها یاد می‌شود؟!!

این حرف بی پایه و اساس طوری گفته شده انگار در جای جای تخت جمشید تصاویر ماد ها و پارسها در حین گرفتن سلفی است!! گویی مناصب بزرگ حکومتی را به مادها داده بودند... گویی بین ساتراپ مادی با ساتراپ پارتی و یا بابلی فرق میگذاشته اند و مثلا ساتراپ مادی خراج کمتر میداده است... اینکه تا آخر دوران هخامنشی از مادها آنهم با قرینه "تا این حد" یاد میشده است به کدام سند و منبع است؟.

درباره شکنجه خانواده آستیاگ باید گفت تردیدی نیست کاملا نادرست است چرا که در رویدادنامه نبونئید یعنی یک سند باستانی و همزمان با کوروش بزرگ آمده است که سپاهیان ماد در همان ابتدا آستیاگ را تحویل کوروش دادند (رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بندهای ۱ و ۲). پس شکنجه دیگران برای یافتن مخفیگاه آستیاگ معنی پیدا نمی‌کند. هرچند غیاث آبادی نوشته‌های کتزیاس را تحریف کرده است اما مشخص است که نوشته های غیاث آبادی ریشه در نوشته‌های کتزیاس دارد. اما کتزیاس از رفتار خوب کوروش با آستیاگ سخن به میان آورده است: «کوروش(دختر) آستیاگ، آمی‌تیس را نخست با احترامی شایسته یک مادر پذیرا شد، سپس (او) به همسری کوروش برگزیده شد» (کتزیاس، کتاب ۲، بند ۵).

کتزیاس سخن از گروگان گرفتن دختر و داماد پادشاه ماد بهمراه دو فرزندشان زده و سپس شکنجه کردن آنان برای اینکه پادشاه ماد خود را تسلیم کند که در نهایت نیز پادشاه ماد خود را تسلیم میکند، اما اینکه سخن از رفتار خوب زده شد باید گفت که اولاً تنها گفته شده با احترامی شایسته یک مادر چه آنکه آستیاگ هم با احترامی شایسته یک شاه شکست خورده و شوهر دختر آستیاگ هم با احترامی شایسته فردی که قرار است همسرش به عقد کوروش دربیاید قطعا پذیرایی شده است.

اینکه باستانگرای متعصب کتزیاسی را که هفده سال در دربار هخامنشیان پزشک پادشاه بوده است و قطعا روایتش بی اعتبار تر از گزنفون نیست که هرچه باستانگرا دارد از او است [اگرچه به گزنفون هم بطور کامل اعتماد نداشته و در بحث یکتاپرستی کوروش چند گانه پرست، گزنفون را هم از پی میزنند] آنوقت در اینجا سخنش معتبر نیست؟. کدام پژوهشگر و با کدام دلیل گفته است روایت کتزیاس از کوروش صحیح نیست و گزنفون صحیح تر است؟ کدام پژوهشگر و مورخ مشهور گفته به روایت کتزیاس نمیتواند استناد کرد؟، بنابراین ولو بعنوان یک احتمال میتوانیم در اینجا روایت کتزیاس را در نظر بگیریم.

درباره اینکه سپاهیان ماد در همان ابتدا آستیاگ را تحویل کورش دادند باید گفت که اولاً سپاهیان ماد نبودند و بخشی از سپاه ماد به رهبری هارپاگ بوده و دوماً در همان ابتدا اینطور ابداً نبوده است که تا جنگ شروع شد و کورش شمیر کشید آستیاگ را تحویل وی داده و جنگ تمام بشود [ این چنین چیزی در رویدادنامه نبونئید و هیچ کجای گفته مورخین نیست ] ، این باستانگرا آمده و در عین تحریف کردن آدرس به منبع میدهد تا به خیال خود خوانندگان را که اکثراً به منابع رجوع نمیکنند گمراه کند .

غیاث آبادی با تکرار کلیدواژه‌هایی که در زمان شوروی سابق رواج داشت، اینچنین نوشته است: «غلبه‌ای که با مساعدت اشراف و فئودال‌ها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد». بازگشت غیاث آبادی به ادبیات پوسیده با درون‌مایه‌ای ایرانستیزانه در شرایط کنونی جالب است. به هر حال هیچ منبع دست اولی ذکر نشده است و اینکه در نهایت غیاث آبادی نام «گرشویچ» نویسنده روس تبار را می‌آورد، نشان می‌دهد این گونه نوشتارها فقط یادآور ادبیات پوسیده و از کار افتاده است.

در گفته فوق ، باستانگرا تنها به بیان ایران ستیز بودن بسنده کرده و از سخن علمی گفتن فاصله گرفته است.

در مورد ادعاهای دروغین به بردگی گرفتن مردمان ماد گرایش خصمانه ماد ها به کوروش باید گفت اتفاقا برعکس این مدعا چنانکه گفته شد پارس‌ها روابط بسیار دوستانه‌ای با مادها داشتند و از تجربیات شاهنشاهی ماد بسیار بهره برده اند دکتر کاوه فرخ می‌نویسد‌:

پیوند قومی و فرهنگی ماد ها و پارس ها در کتاب مقدس جاودانه شده است … ماد ها تجارب با ارزشی در باب کشورداری و حکومت، یک ارتش عالی و تشریفات مربوط به دربار سلطنتی را در اختیار کوروش دوم نهادند … نفوذ ماد ها چنان بود که ردای عیلامی پارس ها تا زمان داریوش اول جای خود را به لباس سواری مادی داد (فرخ، ۱۳۹۰: ص۶۸).

بله ، پارسها از مادها بسیار تأثیر گرفتند به نوعی که اگر این تأثیرات نبود پارسها نمیتوانستند یک حکومت درست ایجاد کنند که این در گفته های ویل دورانت مشهود است ، اما مغولان هم از ایرانیان بسیار تأثیر گرفتند و حتی ما شاهد سکه هایی با محتوای اسلامی در زمان تسلط مغولان هستیم که این نشان دهند اوج تأثیر است اما اینها هیچ ربطی به جنگ و غارت نداشته و ندارد. درباره نفوذ مادها در دربار پارس هم آنچنان که دیاکونوف بیان کرد برای بار صدم اگر عاقل بفهمد، ما منصب بزرگ و مهم حکومتی را برای ایشان نمی بینیم و دارا بودن منصب بزرگ حکومتی نشان از نفوذ است وگرنه فلان برده بابلی هم در دربار هخامنشی منصب داشته است. اما درباره لباس سواری مادی هم سندی نیست که نشان دهد بطور کل لباس پارسها شده بود لباس سواری مادها .

برعکس گفتار نادرست جناب غیاث آبادی گرایش ماد ها نه به کوروش بلکه به آستیاگ (ایشتوویگو) خصمانه بوده است:

ایشتوویگو ماد را با قهر و خیانت تحت کنترل داشتتلاش او برای متمرکز کردن امپراطوری ماد احتمالا باعث بیزاری بسیاری از نجبای ماد شده بود. آنها در میدان جنگ شورش کردند و با افراد خود به کوروش پیوستند (همان: ص ۶۷).

این افراد عجیب که میگویند غیاث آبادی منابع دست اول نیاورده و سخنان گرشویچ را ادبیات پوسیده می خوانند آنوقت خود بدون سند از قول کاوه فرخ می نویسند گویی چون به نفع هخامنشیان گفته پس عین حقیقت است .

همچنین ما چند قیام مادی را بر ضد داریوش می بینیم و اینکه گفته میشود تلاش برای متمرکز کردن امپراطوری ماد اولا خود داریوش در قبر می خندد به این لطیفه چونانچه تمام رویش سخن از پادشاهی خود و به یاری اهورامزدا پیروز شدنش در برابر شورشیان است و لاغیر؛ اما نکته جالب تر اینجاست که باز تمام این سخنان از زبان شاه فاتح است و نه مخالفان مادی اش!! یعنی باستانگرای بی سواد گفته ای را بیان میکند که خود فاتح از آن حرف نمیزند.

ماد ها نه تنها به بردگی گرفته نشدند بلکه در مقام‌های خود ابقاء شدند و دکتر فرخ در این باره تحلیل ارزنده‌ای دارند:

از آنجا که ماد ها از نظر قومی عموزادگان پارس‌ها محسوب می‌شدند مقام‌های دولتی و نظامی خود را حفظ کردند. اغراق نیست گفته شود آنچه در دشت مرغاب روی داد زوال امپراطوری ماد نبود بلکه جابه جایی در مدیریت آن محسوب می‌شد (فرخ، ۱۳۹۰:ص۶۷).

مادها را عموزادگان پارس ها خطاب کرده و سپس بیان کردند که مقام های دولتی و نظامی خود را حفظ کردند !! لابد وضع خراجی هم در کار نبوده است و در نهایت هم که بیان میشود جابه ایی مدیریت بوده است !! و ما نمیدانیم این مادها که مقام خود را حفظ کردند در دربار هخامنشیان چه منصب بزرگی را داشتند ؟ وقتی تمام مناصب بزرگ حکومتی را از دست داده و سپس میشوند ساتراپ هماننده ساتراپ های بابلی و ... و خراج هم میدهند آنوقت این حفظ کردن است؟، آنچنان که دیاکونوف بیان کرد برخی مناصب بزرگ اداری داشتند [ من جمله آنهایی که به خدمت کورش در آمدند ] اما عمدتاً از مناصب بزرگ محروم گشته . بعنوان مثال هارپاگ با خیانتی که کرد طبیعی بوده است که به منصب بزرگی برسد ؛ اما این سخن بی پایه و اساس جا به جایی مدیریت وقتی که کورش ساتراپ وضع میکند و البته خراج. جدای از این، کسی برای جابجایی مدیریت با پادشاه ماد نمی جنگد که بعد هم به لطف خیانت سپاهش بخواهد پیروز شود، این در رویدادنامه نبونئید است یا جابجایی مدیریت؟.

در کتیبه بیستون میخوانیم:

حال به گواه داریوش مردم پارت پدرش را رها کرده و نافرمان شدند، چرا در اینجا گفته داریوش سندیت ندارد اما به ماد که میرسد چون عین این سخن نگفته و یک کلمه سپاه را آورده است پس مادها با پارسها همبستگی داشتند و عین لیلی و مجنون بودند و ...؟ این اگر یک بام و دو هوا نیست پس چیست؟. خوب است بدانید نارضایتی منحصر در مردم پارت هم نبوده بلکه مردم بابل نیز ناراضی بودند چنانچه دو قیام در دو زمان مختلف بر ضد حکومت داریوش در بابل رخ میدهد و رهبران هر دو قیام هم خود را فرزند نبونئید معرفی میکنند و مردم نیز در هر دو قیام نسبت به حکومت داریوش نافرمان شده و به سمت قیام کنندگان گرایش پیدا میکنند:

 

غرض ورزی باستانگرایان حد و مرزی ندارد ، ما در ابتدا گفتیم که دیاکونوف فردی است که هیچ غرض ورزی نسبت به کورش و هخامنشیان ندارد و اینرا در سخنانش مشاهده میکنیم و همین فرد سخن از غارت هگمتانه و به بردگی گرفتن میزند .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی