مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

عاشورا از منظری دیگر

يكشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بنابر تاریخ طبری نقل است که امام حسین (علیه السلام) وقتی که توسط لشکر ابن سعد محاصره شده بود سه راه را پیش روی وی گذاشت: نخست آنکه اجازه دهد از راهی که آمده برگردد دوم آنکه اجازه دهد برود به مرز و حقوق و تکالیفش مشابه مرز نشینان باشد و سوم آنکه دست وی را در دست یزید بگذارند. عمر بن سعد در نهایت بخاطر عدم قبول هیچ یک ازین سه راه توسط ابن زیاد آنها را عملی نکرد و در نهایت عاشورا اتفاق افتاد. قبل تر هم امام حسین (ع) بعد از روبرو شدن با لشکر حر بن یزید تمیمی خطاب به مردم در لشکر حر گفته بود اگر بر قراری که با من بستید نیستید بگویید تا برگردم [گرچه حر به وی گفت ما از کسانی نیستیم که نامه برایت نوشتیم] و باز امام بعدتر به فرستاده عمر بن سعد یعنی قرة بن قیس حنظلی گفته بود «مردم شهرتان به من نوشته اند که بیا، اگر مرا نمی خواهند باز می گردم». (نک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، جلد هفتم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، صفحات 2991 و 3004 و 3008)

کاری که ابن زیاد کرد تنها راه ممکن برای بقای حکومت بنی امیه بود چه آنکه اولاً از یزیدی که بعنوان مثال بعداً به جهت توصیه عبدالله ابن عمر براحتی دستور به آزادی مختار داد بهیچ روی قتل نوه رسول خدا (صلوات الله علیه) بر نمی آمد و محتملاْ دیدار امام حسین با او به آزادی کامل ایشان منجر میشد و ثانیاْ رها کردن امام حسین (ع) بدون بیعت با یزید یعنی احتمال دوباره برآشفتن مردم کوفه یا... و بیعت دوباره با ایشان. ما دیدیم که بعد از شهادت حضرت، سلیمان بن صرد خزاعی لشکری را به خونخواهی ایشان جمع کرد و یا بعدتر مختار نیز که اینها نشان میدهند آزادی امام حسین (ع) میتوانست به پیوند این افراد با معصوم در آینده منجر شده و فاتحه خلافت بنی امیه خوانده شود با توجه به اینکه عبدالله ابن زبیر هم هیچ گاه مقابل آن حضرت مشابه تقابلی که با مختار داشت نمی ایستاد که بخواهد خللی در قیام معصوم بوجود آورد. نتیجتاً ابن زیاد حکومت بنی امیه را از سقوط حتمی نجات داد گرچه وقتی واقعه مشابهی اتفاق افتاد تعلل کرد و سر همان جان خودش را از دست داد. منظورمان از واقعه مشابه حرکت مختار است که در ابتدا ابن زیاد بدون جنگ مختار را وادار به تسلیم کرد لکن بدون آنکه او را بکشد زندانی اش کرد و این اشتباهی بود که مرتکب شد در نهایت هم که مختار آزاد شد و فوقع ماوقع.

البته ازین دید در روضه خوانی ها و... معمولاً به واقعه کربلا نگاه نمیشود چون بنظرم میرسد بعضاً دوست دارند این تلقی در ذهن مخاطب ایجاد شود که امام حسین (ع) هدفش تا انتهای بعد از ظهر عاشورا قیام علیه حکومت یزید بود در حالیکه روایات معتبر تاریخی این چنین چیزی را تأیید نمیکنند، مسئله ساده است، بهیچ روی بنا نبود آن حضرت شهید شوند بلکه با پیوستن به کوفیان و بیعتی که این جماعت با ایشان میکردند قیامی بنا بود راه بیافتد که منجر به سقوط بنی امیه بشود و بعد از عهد شکنی کوفیان امام دیگر دلیلی برای قیام نداشت چه آنکه هر حرکتی خودکشی محسوب میشد و در هیچ کجای سیره معصوم این چنین حرکت بیهوده ای نمی بینیم بخواهد خودش و یارانش را به کشتن دهد [نتیجتاً هریک از معصومین می بایست با پنج ده بیست سی نفر در هر دوره علیه حکومت قیام میکرده و خود را به کشتن میدادند]!! بنابراین امام میخواست برگردد لکن ابن زیاد با توجه به تبحری که در سیاست داشت و شمه ای از آنرا در سرکوب مسلم بن عقیل در کوفه دیدیم فقط راه بیعت کردن را جلوی پای امام گذاشت. بحث علم غیب معصوم و قراینی که تأیید میکنند حضرت میدانست چه میشود جداست چه آنکه ایشان مکلف به عمل به ظاهر بود و حتی وقتی عمرو بن عبدالرحمان مخزومی و ابن عباس هم توصیه کردند نروند قبول نکردند چون مسلمانان خواستار بیعت با ایشان شده بودند و این وظیفه امام بود بیعتشان را بپذیرد.

توجه داشته باشید بیعت حسین بن علی (ع) با یزید نمیتواند مشابه صلح و بیعت امام حسن مجتبی (ع) با معاویه و یا قبول حاکمیت مأمون توسط امام رضا (ع) و... فرض گرفته شود (البته تمام اینها با تهدید و... بالاجبار صورت گرفتند لکن اینکه گفته شود در کربلا هم تهدید و اجبار مشابه آنها بود پس بیعت می بایست صورت می پذیرفت صحیح نیست) و ممکن نبود چون بنظرم این نقض عهدی بود که بین برادر بزرگشان امام حسن (ع) و معاویه بسته شده بود چنانچه یکی از شروط آن عدم تعیین جانشین توسط معاویه بود و نتیجتاً هرگونه صلح بیعت وار حضرت با یزید نشان از نقض آن عهدنامه میبود و این یعنی پا گداشتن روی آن و قبول یوغ حاکمی نامشروع که علناً فسق میکرد. بنابراین حرکت امام حسین (ع) در کربلا دیگر خودکشی نبود بلکه عملی کاملاً منطقی و معقول اولاً در جهت زیر پا نگذاشتن عهدنامه برادر و معصوم قبلی و ثانیاً عدم بیعت و پیروی نکردن از حاکمی که علناً احکام اسلامی را نقض میکرد محسوب میشد و اینجا دیگر بیعت معصوم مشابه بعنوان مثال بیعت علی بن ابیطالب (ع) در جهت حفظ اسلام محسوب نمیشد چرا که یزید مشابه ابوبکر و عمر و یا حتی پدرش معاویه و نیز مأمون خلیفه عباسی سعی در رعایت ظواهر اسلام تا حد زیاد هم نداشت و بیعت معصوم با وی یعنی دوستداری جاه و مقام تا حفظ اسلام. علت سومی هم میتوان اقامه کرد و آن ایجاد تلنگری در مسلمانان به خواب رفته ای بود که بیعت کردند و شکستند [شیعیانی کوفی] و یا در امر بیعت تعلل ورزیدند که خب بصورت مستقیم باعث حرکت سلیمان بن صرد و قیام مختار و غیر مستقیم برآمدن عبدالله ابن زبیر شد [بدلیل خلإ بوجود آمده] و خسارات زیادی را به بنی امیه وارد ساخت.

مقوله کربلا از جهتی مشابه بیعت امام علی (ع) با ابوبکر هست چون همانطور که قبل از کربلا عهدنامه ای بود و بیعت با یزید نقض آن محسوب میشد برای دوران امیر المؤمنین (ع) هم ما حجة الوداع را داریم و بیعت با ابوبکر نقض آن عهدی محسوب میشد که در غدیر خم بسته شد اما بازهم این دو واقعه یکسان نیستند بخواهیم بگوییم امام حسین (ع) هم باید بیعت میکردند:

ما دیدیم امیر المؤمنین تا شهادت بانوی دو عالم هم پیش رفتند و فسق عملی خلفا را حداقل برای صحابه آن زمان نشان دادند یعنی یک حرکت ابتدایی انجام شد و این نبود صرف وجود تهدید و... روی به بیعت بیاورند. از طرفی دیگر اسلام تازه ابتدای راه خود بود و بعنوان مثال هنوز حتی ایران هم فتح نشده بود و باز دوباره ابوبکر و عمر هم حداقل در ظاهر سعی بدیلی داشتند احکام اسلامی را مراعات کنند؛ بر خلاف زمان امویان که دیگر اسلام تا حد زیادی تحکیم یافته بود و یزید هم علناً فسق میکرد و... نتیجتاً روا نبود امام حسین (ع) عهدنامه برادر خویش را نقض کند. همچنین توجه داشته باشید بیعت امام حسین (ع) منجر به جلوگیری از حرکت امثال سلیمان و مختار در آینده میشد اما عدم بیعت امام علی (ع) با توجه به بیعت و حمایت اکثریت غالب صحابه و... از ابوبکر منجر به قیامی سراسری نمیشد که اگر بنا بود بشود بعنوان مثال فردی شبیه به مختار پس از ضربت خوردن بانوی دو عالم میتوانست به آن حضرت جهت قیام بهمراه سپاه خویش ملحق شود که این چنین اتفاقی ابداً نیافتاد و هیچ خونخواهی و... ای صورت نگرفت [در زمان بعد از ضربت خوردن فاطمه زهرا (س) تا قبل از بیعت امام علی (ع) با ابوبکر]؛ علاوه بر این ما مقوله هایی مثل ارتداد دسته جمعی و... هم در آن دوران پس از رحلت پیامبر (ص) داشتیم که همه اینها نشان میدهد پایه های اسلام بشدت متزلزل بوده و بنابراین نمیتوان دو دوران را باهم قیاس کرد.

البته مشخصاً اگر امام علی (ع) قیام میکردند حداقل بعد از شهادتشان بنی هاشم یا... هم به پا میخیزیدند و وضعیتی شبیه به بعد از شهادت امام حسین (ع) البته با شدتی کمتر از جانب مسلمانان مخالف ابوبکر بوجود می آمد [شدت کمتر بخاطر صحابه و بزرگانی بود که با ابوبکر بیعت کرده بودند، مشروعیت ابوبکر بیش از یزید بود و در این امر نمیتوان تشکیک وارد کرد] و مسئله بعدی خود ابوسفیان است که احتمال داشت وی هم به طمع حکومت دست به قیام بزند با توجه به اینکه حرف هایی هم در همان زمان زده بود گرچه در زمان های بعد دیگر چیزی نگفت و شاید مرتبط با به قدرت رسیدن دو فرزندش یزید و معاویه در زمان ابوبکر و عمر باشد. حال شورش های مرتدین را کنار شورش امثال ابوسفیان و نیز احتمال دسیسه چینی یهودیان دشمن اسلام که بطور کامل بهیچ روی از بین نرفته بودند بگذارید و مملکت اسلامی هم که نو پا بوده و دشمن بزرگی چون ایران در شرقش بود و نیز روم در غربش، نتیجتاً حکومت اسلامی از هم فرو می پاشید و دیگر نشر اسلام هم بدون پشتوانه یک حکومت می بایست به همان سرعت بشدت کند و مصائب زمان پیامبر (ص) تا قبل از فتح مکه پیش برود!. بنابراین زمان امام علی (ع) قابل قیاس با زمان امام حسین (ع) نیست بگوییم چون آن حضرت در نهایت بیعت کردند امام حسین (ع) هم می بایست برای حفظ اسلام بیعت میکردند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۰۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی