مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

نقد اجمالی بر بابی گری و بهائیت

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نویسنده: سید الیاس امین

آیین بیانی یا آیین بابی به دینی گفته می‌شود که از سال ۱۲۵۹ قمری به رهبری علی‌ محمد باب  و با حمایت جمعی از پیروان شیخیه در ایران پدید آمد. البته ممکن است گفته شود علی محمد باب ادعا کرد امام زمان است نه پیامبری جدید، اما باید در نظر داشته باشیم که در عمل وی دینی جدید را بنیان نهاد و حسینعلی نوری آنرا تکمیل کرد و از سخنانش هم بنیانگذاری دینی جدید برداشت میشود. پیروان این جنبش در ادامه و پس از ایجاد شورش و ترور در چند شهر کشور و اعدام علی محمد باب بدستور امیر کبیر به سرزمین عثمانی تبعید شدند. یکی از نکات جالب در رابطه با بنیانگذار این آیین ماجرای اعدام وی است چنانچه بار اول که دستور تیراندازی دادند بعد از فرونشستن گرد و غبار دیدند که اثری از باب نیست و طناب ها باز شده اند، اما این معجزه نبود، بلکه یک سهل انگاری ساده بود که مأموران مرتکب آن شده بودند و باب هم از آن سوء استفاده کرده بود:

مرحوم لنکرانی راجع به فرار باب پس از شلیک اول سربازان، نکته جالبی را نقل می کرد که از زبان یکی از شاهدان ماجرا شنیده بود. ایشان می گفت: به یاد دارم یکی از نظامیان عصر قاجار که در دوران جوانی از نزدیک شاهد ماجرای اعدام باب در تبریز بود، روزی برای پدرم، حاج شیخ علی، چنین تعریف کرد:

من در جریان اعدام باب حضور داشتم. پس از پایان تیراندازیِ (اول) به باب، زمانی که دود و غبار ناشی از تیراندازی برطرف شد و صحنة اعدام قابل رؤیت گردید، دیدیم که ریسمانِ دار گسیخته و اثری از میرزا علی محمد باب نیست. برای لحظاتی چند، بهت و حیرت همه را فراگرفت و خصوصاً فرمانده فوج، سخت در اندیشه فرورفته بود که چرا مثلاً به سوی سیدی که با امام عصر(عج) در پیوند بوده و گلوله بر تن او کارگر نیست دستور آتش داده است؟! دقایقی بعد، خبر دادند که باب را یافته اند. فرد مزبور می گفت: اگر باب به جای معمول و معقولی پناه برده بود، با وضعی که پیش آمده بود امکان داشت تعداد زیادی از حضار به وی ایمان آورند و حتی بر آمران و عاملان تیراندازی به سوی او شورش کنند. اما نکته این است که باب، از ترس جان، به مستراح گریخته بود! (می دانیم که مستراحهای سابق، گودالی بزرگ در زیر خود داشت که میتوانست کثافات وارده را به مدت چند ماه بلکه بیشتر در خود جذب کند.) ظاهراً جناب باب! در آن وانفسا، جایی بهتر از مخزن کثافات نیافته بود! فرمانده فوج که در آستانة ایمانی ژرف به علی محمد باب قرار داشت، زمانی که بر سر چاه توالت آمد و مدّعیِ قلابی را با آن حال زار، در چاه مستراح دید، یک باره تا تهِ مطلب را خواند و دِقّ دلیاش را با ضربات شدیدی که هنگام بیرون آوردن باب از چاه، بر سر و روی وی وارد می آورد و فحشهای شدیدتری که می داد یک جا و یک باره بیرون ریخت1.

کتاب بیان، ام الکتاب این دین است که علی محمد باب آن را نوشته است. بابیان پس از اعدام باب در ابتدا از میرزا یحیی نوری که باب به او لقب صبح ازل  داده بود پیروی می‌کردند. پس از مدتی و در سال 1279 قمری، برادر کوچکتر یحیی صبح ازل، یعنی میرزا حسینعلی نوری (که باب به او لقب بهاءالله داده بود) از او جدا گشته و خود را من یظهره‌الله  معرفی کرد و بهائیت را بنیان نهاد. پیروان او بهائی خوانده میشوند. دولت عثمانی هم از بیم جنگ میان دو فرقه، میرزا یحیی و پیروانش را به قبرس و میرزا حسینعلی و یارانش را به عکا تبعید کرد. -عکا: نام شهری بندری در استان شمالی اسرائیل است- و اما برویم به سراغ نقد مبنایی بابی گری و بهائیت:

 مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا

محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتَم پیامبران است ؛ و خدا به هر چیزی داناست. (40) سوره الأحزاب

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاهَ وَالْإِنجِیلَ (3) مِن قَبْلُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ

این کتاب را تدریجاً به حق و راستی بر تو نازل کرد که تصدیق کننده کتاب های پیش از خود است؛ و تورات و انجیل را (3) پیش از این برای هدایت مردم فرستاد، و فرقان را [که مایه جدایی حق از باطل است] نازل کرد. مسلماً کسانی که به آیات خدا کافر شدند، برای آنان [به کیفرِ کفرشان] عذابی سخت است؛ وخدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام است. (4) سوره آل عمران

در رابطه با آیه اول ذکر این مطلب خالی از لطف نیست:

در مجمع البیان در ذیل جمله" وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ" گفته شده است: روایت صحیح از جابر بن عبد اللَّه از رسول خدا(ص) رسیده، که فرمود: مثل من در بین انبیاء، مثل مردی است که خانه ای بسازد، و آن را تکمیل نموده و آرایش هم بدهد، ولی جای یک آجر را خالی بگذارد، که هر کس وارد آن خانه شود، آن جای آجر توی ذوقش بزند، و بگوید: همه جای این خانه خوب است، اما حیف که این جای آجر بد ترکیبش کرده، و من تا وقتی مبعوث نشده بودم، آن جای خالی در بنای نبوت بودم، همین که مبعوث شدم، بنای نبوت به تمام و کمال رسید، این روایت را بخاری و مسلم نیز در کتاب صحیح خود آورده اند. مؤلف: این معنا را غیر آن دو، یعنی ترمذی، نسایی، احمد، و ابن مردویه، از غیر جابر، مانند ابی سعید، و ابی هریرة، نیز روایت کرده اند2.

در رابطه با آیه 40 سوره احزاب وقتی کلمه خاتَم را از نظر لغوی بررسی می کنیم این اطلاعات را در می یابیم: جمع آن خَواتِم و خُتُم است و  مترادف (الخَاتَام) است و معنی آن این است: آنچه که با آن مُهر کنند، پایان هر کاری، پایان و عاقبت و آخر هر کاری، مُهر، گودی پشت گردن. وقتی این کلمه قبل از نبییّن می آید یعنی پیامبر اسلام(صلوات الله علیه) پایان و ختم کننده تمام انبیاء و نبوت است و هرکسی که بعد از پیامبر اسلام ادعای پیامبری کند خلاف آیه صریح قرآن و حکم الله رفتار کرده است پس این انسان ملعون (علی محمد باب) نمی تواند بگوید قرآن را قبول دارد و بعد از پیامبر ما او پیامبر است. او در کتاب بیانش بسیار عبارات از قرآن آورده اما در اصل ریشه آیینش نغض صریح قرآن است.

در آیات 3 و 4 سوره آل عمران خداوند می گوید این کتاب تصدیق کننده کتابهای پیشین است و هماننده تورات و انجیل برای هدایت مردم فرستاده شده است حال آنکه بابی گری کلاً دین جدیدی است و بسیاری از احکام اسلام و حتی مسیحیت و یهودیت توسط آن و بهائیت تغییر کرده که جلوتر به بعضی از آن ها اشاره می کنیم. در حقیقت بابی گری نه تنها در عمل ادیان الهی را تصدیق نمی کند بلکه وقتی به احکام آن و حتی کتاب بیان نیز نگاه می کنیم ادیان را مختص زمانی خاص دانسته است.

در رد بهائیت نیز جدا از ایرادات وارده به بابی گری، بهائیت خود نیز نسبت به بابی گری ضاله است یعنی بهائیت بر خلاف عقاید علی محمد باب به وجود آمده و در حقیقت بهائیت نجاستی است که از دل نجاستی دیگر و در تضاد با آن بیرون آمده است. به این گفته از کتاب بیان توجه کنید:

... و قیامت بیان در ظهور من یظهرالله است زیرا که امروز بیان در مقام نطفه است و در اول ظهور من یظهرالله آخر کمال بیان است ظاهر می شود که ثمرات اشجاری که غرس کرده بچیند...

گفته مذکور از کتاب بیان می گوید که وقتی من یظهرالله می آید که دین بیان به کمال خود برسد و به عبارتی درخت ها را غرس کند و من یظهرالله بیاید و آن را بچیند و قیامت بیان را شروع کند. در حقیقت وقتی دیانت بیان به کمال خود رسید من یظهرالله ظهور خواهد کرد نه وقتی که هنوز در کشور خودش هم پیروانی ناچیز دارد. بعد از تیرباران باب در تبریز، عده‌ای ادعای من یظهراللهی نمودند. ابوالقاسم افنان در کتاب عهد اعلی آورده بعد از شهادت حضرت باب ۲۵ نفر ادعا کردند که مظاهر حق اند یعنی هر یک من یظهره الله موعود می‌باشند و سپس نام آنها را به شرح زیر می‌آورد:

۱- شیخ اسماعیل ۲- سید بصیر هندی ۳- میرزا اسدالله خویی ۴- ملا شیخ علی ملقب به عظیم ۵ - سید علّا ۶- میرزا عبدالله متخلص به غوغا ۷- میرزا حسین قطب نیریزی۸- حاجی میرزا موسی قمی 9- حاجی ملا هاشم کاشی ۱۰- حسین میلانی۱۱- ملا محمد نبیل زرندی و...

حال به این سال ها توجه کنید:

1: اعلام دیانت بابی: 1222 شمسی

2: اعدام علی محمد باب: 1228 شمسی

3: جانشینی یحیی صبح ازل: از 1228 الی 1290 شمسی (تا زمان مرگش)

4: اعلام من یظهرالله بودن میرزاحسینعلی نوری و آغاز بهائیت: 1244 شمسی به صورت آشکار.

خوب دقت کنید تنها 22 سال پس از آغاز دیانت بیان، بهائیت شروع می شود در حالی که این نغض صریح کتاب بیان است. بابیان عقیده داشتند که دست کم 1000 سال بعد از شروع آیین بابی گری، من یظهرالله خروج خواهد کرد و وقتی که حسینعلی نوری ادعای من یظهراللهی کرد یحیی صبح ازل با او مخالفت کرد و زیر بار او نرفت، حتی عزیه نوری که خواهر میرزا حسینعلی نوری بود با حسینعلی مخالفت کرده و بر آیین بابی ماند و نیز کتابی در رد بهائیت با نام «تنبیه النائمین» نوشت. دولت عثمانی هم از بیم جنگ میان دو فرقه میرزا یحیی و اتباعش را به قبرس و میرزا حسینعلی و یارانش را به عکا تبعید کرد.

در کتاب ایقان که تألیف حسینعلی نوری در سال ۱۲۷۸ قمری در بغداد و چند سال بعد از بازگشت از کوه‌های کردستان است، این طور برداشت می‌شود که حسینعلی در آن تاریخ خود را مطیع و زیر دست کس دیگری می‌دانسته و آن کس طبق تاریخ باید صبح ازل باشد. اما متن آن کتاب:

... چون فی الجمله بر امورات محدثه بعد اطلاع یافتم از قبل، مهاجرت اختیار نمودم و سر در بیابانهای فراق نهادم و دو سال وحده در صحراهای هجر بسر بردم... باری تا آنکه از مصدر امر -کسی که حسینعلی نوری زیر دست او بوده - حکم رجوع صادر شد و لابد تسلیم نمودم و راجع شدم... .

وقتی به تاریخ نگاه می کنیم می بینیم که حسینعلی نوری از سال 1228 تا 1241 شمسی که به صورت مخفی اعلام من یظهراللهی کرد پیرو برادر بزرگ و ناتنی اش (از طرف مادری) یحیی صبح ازل بوده است ؛ حال چرا به یکباره اعلام من یظهراللهی می کند و دینی را از دین بیان بیرون می آورد؟ چطور ممکن است خدای باب به علی محمد یک کتابی نازل کند و دینی را بنیان نهد و تنها 20 سال بعد دو باره یک دین و کتابی دیگر نازل کند آنهم بر کسی که از جانشین باب (صبح ازل) که بابیان در بیعت او بودند خروج کرده است؟ وقتی خود باب می گوید اسلام که قیامت عیسی بود و مسیحیت قیامت دین موسی بود (جلوتر نقل قول کامل باب را در اینباره قرار میدهم) و فاصله بین این قیامت ها که همگی چند صد سال اند پس چطور به یکباره فاصله میان آیین باب و قیامت آن به 20 سال تقلیل یافت؟.

این درگیری ها بر سر جانشینی باب در حالی بود که علی محمد باب هیچ جانشینی صریحاً برای خود تعیین نکرده بود اما نکته ای که است این است که تا مدتی تنها صبح ازل جانشین باب بود و تمام بابیان در بیعت او بودند و همینطور او صرفاً فقط یک جانشین بود و هیچ گاه دین جدیدی را ایجاد نکرد، اما حسینعلی نوری خود را همان موعود گفته شده در کتاب بیان خواند و در کل، دین جدیدی را ایجاد کرد. و اما درباره این مسئله جانشینی باب باید گفت که این چطور پیامبری است که برای خود جانشینی تعیین نمی کند. میرزا حسینعلی نوری و فرزندش عباس افندی (ملقب به عبدالبهاء) در بسیاری از آثار خود اظهار کرده‌اند که علی محمد باب از وجود میرزا حسینعلی که باید دعوی من یظهره اللهی کند در میان خود اطلاع داشته است ولی اگر کسی کتاب بیان  را بخواند با کمال صراحت و وضوح در میابد که این مطلب درست نیست زیرا در اغلب مطالب کتاب بیان درباره من یظهره الله (که یک مورد آن پیش تر گفته شد) عباراتی هست که معلوم می‌کند موعود کتاب بیان پس ازآنکه دین بیان جهانگیر شود و ثمرات خود را بدهد در میان بابیان ظاهر خواهد شد، نه وقتی که علی محمد باب به هلاکت رسیده و آیین بابیه حتی در کشوری که متولد شده نیز جایی ندارد چه رسد به جهان.

در رابطه با بهائیان نیز این مطالب درباره کسانی از غربیان که از بهائیت خارج شده و بر ضد آن مطالب نوشتند خالی از لطف نیست [با کمک ویکی پدیای انگلیسی و فارسی]:

دنیس مک ایون «Denis MacEoin»: زاده 1949 میلادی در ایرلند شمالی مدرس پیشین اسلام ‌شناسی و بهایی سابق است که به علت اختلاف با تشکیلات بهایی و به توافق نرسیدن بر نوع تحقیقات علمی بر روی متون بهایی از بهاییت خارج شد. یکی از مقالات وی که در آن به وجود رکود در مطالعات بابی و بهایی اشاره شده بود، توسط یک چهره بهایی به نام خوان کول نقد شد. بعدها کول نیز از بهائیت خارج شد و مطالبی در نقد بهاییت نگاشت. وی از این مسئله حمایت می‌کند که میرزا یحیی صبح ازل جانشین سید علی محمد باب بوده است. مک ایون مدارک و شواهد متعددی را ارئه می‌دهد که در سالهای ابتدایی پس از مرگ باب، جامعه بابی و حتی خود میرزا حسینعلی نوری، صبح ازل را رهبر آیین و شخصیت اول می‌دانسته‌اند.

فرانچسکو فیچیکیا «Francesco Ficicchia»: زاده 1946 میلادی در سوئیس نویسنده‌ای آلمانی زبان است. او در دهه هفتاد، عضو جامعه بهایی سوئیس شد و  در سال 1974 انصراف خود از جامعه بهایی را پس از ۳ سال عضویت در آن جامعه رسما اعلام می‌کند. او بعد از آن چندین مقاله و در نهایت کتابی در نقد جامعه بهایی، تشکیلات اداری بهائیت و اعتقادات آنها می‌نگارد.

روث وایت «Ruth White»: نویسنده زن آمریکایی است. او مدتی بهایی بود و بدلیل اینکه معتقد بود وصیت عبدالبها جعلی هست ازین آیین خارج شد. عبدالبها در وصیت خود جانشینش را نوه ارشدش یعنی شوقی افندی معرفی می کند.

جان ریکاردو آی (ئوآن) کول یا خوان کول «John Ricardo I. "Juan" Cole»: متولد 23 اکتبر 1952 در آمریکا یکی از اندیشمندان و مورخان آمریکایی معاصر در حوزه خاورمیانه و جنوب آسیاست، او هم اکنون استاد تمام کرسی رشته تاریخ در دانشگاه میشیگان است. کول مترجم برخی متون عربی و فارسی به انگلیسی می‌باشد. او که از خانواده‌ای مسیحی بود در سال ۱۹۷۲ به بهائیت روی آورد ولی در سال ۱۹۹۶ در پی اختلاف شدید با تشکیلات بهایی از آن خارج شد. بهائی بودنش او را به مطالعه زبان‌ها، فرهنگ و تاریخ خاورمیانه (خاستگاه بهائیت) و تبلیغ بهائیت در کشورهایی که مسلمانان زیادی داشتند از جمله کشورهایی چون لبنان، مصر، اردن و هند تشویق کرد. کول در سال 1996 و در پی ناسازگاری با رهبری تشکیلات بهایی از بهائیت خارج شد. او جزء اولین بهائیانی بود که در بیروت سکونت گزیدند و پایه جامعه بهائی را در بیروت بنا نهاد. او پروژه "اچ بهائی" را تأسیس کرد و در این سایت بسیاری از آثار ازلی و بهائی مانند کتاب «بیان فارسی» و «قرن بدیع» را منتشر ساخت. کول به تدریج علاقه خود را نسبت به بهائیت از دست داد و در سال 1982 با یک غیر بهائی ازدواج کرد. او که هنوز بهائی بود پس از طرد همسرش از جامعه بهائیت، کول خدمات خود را به بهائیت قطع کرد و دیگر در مراسم آنها شرکت نکرد. در دهه 1990 میلادی که هنوز در بهائیت فعال بود در اثر انجام بحث‌های تاریخی و سیاسی مورد نفرت مدیریت بهائی قرار گرفت. در سال 1996 یک مقام عالی رتبه بهائی با او تماس گرفت و او را تهدید کرد که او را "ناقص عهد و میثاق" معرفی خواهند کرد. کول در همان سال از بهائیت خارج شد.

پروژه اچ‌بهائی: پروژه ای است که به مباحثه علمی درباره فرهنگ و تاریخ سنتهای مربوط به مذاهب هزاره‌ای و یا باطن گرا که در ایران مدرن شکل گرفتند، نظیر شیخیه، بابیت و بهاییت می‌پردازد و منابع گوناگونی را جهت کتابشناسی، تحقیق و تدریس در این زمینه در دسترس قرار می‌دهد. این پروژه در واقع به همت جمعی از اساتید و محققان دانشگاهی و بیش از همه خوان کول، استاد بخش تاریخ دانشگاه میشگان در دهه ۱۹۹۰ راه ‌اندازی شد.

ناقص عهد و میثاق: پیروان آیین بهایی با فرد ناقص عهد و میثاق و نیز کسانی که با او ارتباط دارند قطع ارتباط خواهند کرد.

میرزا یحیی معروف به صبح ازل تا وقتی که زنده بود فرقه ازلیه نیز پایدار بود و پیروانی داشت و اَزَلیها فعالیت داشتند ولی پس از درگذشت صبح ازل، با اینکه او حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی را جانشین خود کرده و دولت آبادی از زعمای ازلیه بود، بعد از مدتی از این فرقه اثری دیده نشد و از بین رفتند و این خود یک معما است که چطور دیگر از پیروان آیین باب و ازلی دیده نمی‌شود اما از بهائیان به وفور مشاهده می شود. این مسئله وقتی حل میشود که مشاهده میکنیم که ازلی ها بعد از یحیی صبح ازل و به فرمان میرزا یحیی دولت آبادی شیعه جعفری اثنی عشری شدند. (خدایش بیامرزد) به این مطلب از تاریخ دقت کنید:

میرزا یحیی دولت آبادی (متوفی ۴ آبان ۱۳۱۸ ش) از سران مشروطة سکولار، و از عوامل مؤثر در سیاست کشورمان در فاصله مشروطه اول تا تأسیس رژیم پهلوی است. پدر وی، میرزا هادی دولت آبادی قائم مقام « میرزا یحیی صبح ازل » بود. بی جهت نیست که میرزا هادی، نام فرزندانش را نیز یحیی و علی محمد گذاشته بود. به علت همین سوابق، و نیزشهرت ریاست میرزا یحیی دولت آبادی (پس از پدر) بر ازلیان، میرزا یحیی نزد عالمان بزرگ اصفهان و تهران (آقا نجفی اصفهانی، میرزا محمد حسن آشتیانی، و حتی سیدمحمد طباطبایی) متهم و مطعون به بابیت بود و آوازة انحراف پدرش میرزا هادی به اعتراف خود میرزا یحیی حتی تا سامرای میرزای شیرازی نیز رفته بود. چنان که شهید مدرس نیز در مجلس شورای ملی پنجم با اعتبارنامة میرزا یحیی مخالفت کرد. آیت الله لنکرانی نیز داستانی را در باب میرزا یحیی دولت آبادی نقل می کرد که حاکی از تنبّه (و شاید هم بی اعتقادی همیشگی) میرزا یحیی نسبت به علی محمد باب، و بیزاری وی از مرام خرافی و استعماری بابیّت است. لنکرانی می گفت:

در اوایل دوران رضاخان، روزی بر میرزا یحیی دولت آبادی وارد شدم. کتاب شریف نهج البلاغه را در برابر خود گشوده بود و دو زانو روی آن خم شده و مطالعه می کرد. من که رسیدم سر برداشت و زمانی که به من نگریست، دیدم چشمانش، از گریه، سرخ و اشکبار است. با حالت تأثری گفت: نجاستِ من بر میرزا علی محمد باب شرف دارد. اگر دین و معارف آن، همین است که این کتاب می گوید، پس او چه می گوید؟! این سخنان بلند نهج البلاغه کجا و لاطائلات باب کجا؟!.

در تأیید روایت لنکرانی، نکاتی درخور توجه است:

۱. فروغ دولت آبادی (دختر میرزا یحیی) مینویسد: «پدرم در روزهای آخر عمر به نگارش زندگی علی بن ابی طالب [علیها السلام] پرداخت و با آنکه شب و روز و حتی در آخرین روز حیات از نگارشش فارغ ننشست متأسفانه مجال اتمام آن نیافت.»

2. به رغم شهرت میرزا یحیی دولت آبادی به بابیَت (شاخة ازلی گری)، برخی از دوستان و مرتبطین با وی نظیر احتشام السلطنه، اتهام مزبور را بی پایه می شمردند. خود یحیی نیز انتسابش به فرقة ازلی را انکار می کرد. و حتی ظاهراً طی مقاله ای در روزنامه فارسی زبان چهره نما (چاپ مصر) از آیین باب تبرّی جسته است. عباس افندی (فرزند ارشد میرزا حسینعلی نوری و ملقب به عبدالبهاء و پیشوای بهاییان در آن زمان) در یکی از الواح خود و نیز مقاله ای که برای چهره نما فرستاده، می نویسد: «در این ایام در روزنامه چهره نما به کلی از گرایش به بابیت انکار و استکبار نمود و خود را عاری و بری از میرزا علی محمد باب شمرد.»

3. فضل الله صبحی مهتدی (منشی و کاتب مشهور عباس افندی در عکا، و داستان سرای معروف رادیو ایران) از کسانی است که پس از مرگ عباس افندی، از بابیت و بهاییت به دامان اسلام بازگشت و حتی با نوشتن دو کتاب «خاطرات صبحی» و «پیام پدر» بر ضد بهاییان، مخالفت شدید آنان بر ضد خویش را برانگیخت. میرزا یحیی دولت آبادی، در کوران مبارزة بهاییان با صبحی، او را پناه داد و به آموزگاری در مدرسة خویش، مدرسة سادات، برگماشت.

4. تبرّی از باب و بابیت، در خانواده میرزا یحیی، سابقه دارد، که به مواردی از آن اشاره میکنیم: میرزا هادی دولت آبادی (پدر یحیی) در زمان ناصرالدین شاه، زیر فشار علما، بالای منبر رفت و صراحتاً از باب تبرّا جست و به قول فاضل مازندرانی، مُبلّغ و مورخ مشهور بهایی: «به کرّات و مرّات در اصفهان بر سر منبر تبرّی از حضرت اعلی [علی محمد باب] نمود و سبّ و لعن کرد روی همین جهت، سران بهاییت نظیر حسینعلی بهاء و عباس افندی (که کاملاً دور از دسترس علما و ملت و دولت ایران زیسته و محذورات میرزا هادی را نداشتند) در الواح خویش او را به شدت سرکوفت می زدند. سید علی محمد دولت آبادی (برادر یحیی) نیز در سرگذشتِ خود نوشتِ خویش با اشاره به بابیه مینویسد: «وجود این طایفه ظالة ملعونه که منشأ هزارگونه فتنه و فساد شد و باید خاک ایران از وجود آنها پاک شود.»

 5. ابوالقاسم افنان، از مورخان معاصر بهایی و خویشاوندان باب، از سید محمدعلی جمال زاده در ژنو شنیده که گفته است: «هنگامی که میرزا یحیی ازل در قبرس وفات نمود حاجی میرزا یحیی دولت آبادی در ژنو بود. به او پیشنهاد کردند که جانشینی ازل و زعامت ازلیها را قبول کند و به قبرس برود ولی او نپذیرفت و قبول نکرد و به طهران مراجعت نمود.»

شرح کامل ماجرا را میتوان در روایت مرحوم سید حسین مکی (مورخ و سیاستمدار مشهور) بازجست. مکی، با اشاره به پیشوای ازلیان (یحیی صبح ازل) می نویسد:

میرزای یحیی معروف به صبح ازل، تا زنده بود ازلیها فعالیت و پیروانی داشتند، ولی پس از درگذشت میرزایحیی، با آنکه شنیده می شد که حاج میرزایحیی دولت آبادی از زعمای ازلیه است، مع هذا دیگر از این فرقه اثر وجودی دیده نشده و از بین رفتند و این خود، معمایی به وجود آورده بود که چطور دیگر از پیروان باب و ازلی دیده نمی شود. و اگر حاج میرزایحیی دولت آبادی از زعمای ازلی بود چرا درباره امیرکبیر [سرکوبگر جنبش بابیه و اعدام کننده باب] در پاریس سخن رانی جامع نموده آن را به چاپ رسانیده است؟ زیرا در این جزوه به طور فهرست مانند تمام خدمات و اقدامات امیرکبیر را ذکر نموده و او را ستوده است و حال آنکه به علت شدت عملی که میرزا تقی خان امیرکبیر نسبت به پیروان باب به خرج داده بود عموماً این فِرَق با نظر بغض و کینه به او نگریسته و به زشتی یاد می کردند. حاج میرزایحیی دولت آبادی که مردی دانشمند و محقق و چند دوره سمت نمایندگی مجلس شورای ملی را داشته چرا ازلی گشته و اگر ازلی بوده چرا باید میرزا تقی خان امیرکبیر را ستایش کند؟ تا اینکه آقای غلامرضا آگاه که از بازرگانان معروف و صدّیق میباشند این معما را حل نموده، علل از بین رفتن ازلیها را برای نگارنده ذکر نمودند و چون این مسئله از لحاظ تاریخ اهمیت دارد از ایشان خواستم که آنچه برای نگارنده گفتند بنویسد و شرح ذیل را ضمن نامه ای مرقوم داشتند:

بعد العنوان

چون فرموده بودید راجع به مرحوم حاج میرزا یحیی دولت آبادی آنچه فهمیده و دانسته بنویسم، عندالله عرض می کنم که در تابستان ۱۳۱۴ از طرف دولت شاهنشاهی به سمت نماینده به نمایشگاه بین المللی بروکسل به بلژیک رفتم. آقای حاجی میرزایحیی دولت آبادی از سرپرستی محصلین در اروپا استعفا نموده و بی کار بود و با خانم و یک صبیّه اش در بروکسل و در یک اتاق محقر منزل داشتند و زبان فرانسه و عربی خوب می دانست و [در] هر فرصتی مقاله ای راجع به دین مقدس اسلام به فرانسه و عربی و فارسی مینوشت و در هر محفلی مقتضی می شد قرائت و همواره برای اسلام تبلیغ مینمود. چون قبلاً شنیده بودم که آقای حاج میرزایحیی دولت آبادی ازلی مذهب و جانشین صبح ازل است، در فکر فرورفته بودم که اعمال این شخص خدمت به اسلام است و من در عمرم از کسان دیگر کمتر دیده ام، پس چرا می گویند ازلی است. باری، پس از مراجعت به ایران، به کرمان رفتم با مرحوم حاجی علی اکبر صنعتی (پدر صنعتی زادة کرمانی) دوست شدم. صنعتی هم بین مردم مشهور به ازلی بود. در یکی از ملاقاتها، صنعتی گفت: من ازلی مذهب بودم. صبح ازل هر نامه به هر کس مینوشت دو رونوشت آن [را] هم می فرستاد در تهران و ولایات پیش دو نفر از مریدها. نامة آخری به آقای حاجی میرزایحیی دولت آبادی نوشت که من می میرم و شما وصی و جانشین من هستید و دو رونوشت هم برای دیگران فرستاده، نامه عصری رسید و شب صبح ازل فوت کرد. سران ازلی تهران جمع شدیم رفتیم پیش آقای حاجی میرزا یحیی که، شما به موجب رونوشت نامه آقا، جانشین صبح ازل هستید. جوابی نداد تا روز چهلم، همه را دعوت کرد منزلش در اتاقی روی فرش نشستیم. کلیة ۴۳ نفر سران ازلی ایران بودیم. گفت آقایان، دست از من بردارید. گفتیم به موجب دستخط صبح ازل، شما جانشین ایشان هستید. گفت اصل نامه هم پیش من است. گفتیم شما باید دستور بدهید. گفت: من میترسم دستوراتی که می دهم عمل نکنید. گفتیم عمل می کنیم. گفت قسم بخورید. هر ۴۳ نفر قسم خوردیم که هر چه شما دستور بدهید جاناً و مالاً و ناموساً عمل می کنیم. گفت بیایید بیعت کنید. یکی یکی رفتیم دست به دست ایشان دادیم و بیعت کردیم و نشستیم. گفت این سماور را می بینید در بالای رف اتاق گذارده شده است؛ همه گفتیم بلی، می بینیم. گفت از این ساعت تا دستور ثانوی باید همه وسط مذهب شیعه اثنی عشری راه برویم و هر کار، شیعه مذهب انجام می دهند از غسل جنابت و نماز صبح دو رکعت و تقلید فلان مجتهد می کنند باید از این ساعت همه عمل کنید تا دستور ثانوی، که مردم بدانند شما شیعه هستید. گفتیم اطاعت، و حالا ۴۲ سال است که پیرو مذهب شیعه هستیم؛ هنوز دستور دیگری نداده است. بعد از یک سال هم آقای حاج میرزایحیی دولت آبادی به ایران آمد. یک سال هم در ایران بود، و در آبان ماه ۱۳۱۸ خورشیدی فوت کرده و مرحوم صنعتی هم مجلس ترحیم مرحوم دولت آبادی را در مسجد جامع کرمان برگزار نمود ( باید متذکر شد که این فِرَق، مجالس ترحیم و تذکر را در مساجد منعقد نمی کنند بلکه در منازل برگزار می کنند. - با توجه به این شیوه برگذاری مراسم تدفین میتوان یقین کرد که شیعه بوده است - ) آن وقت فهمیدم که مرحوم حاجی میرزایحیی دولت آبادی که در بروکسل شب و روز برای اسلام تبلیغ می کرد مسلمان به تمام معنی بود و اگر اول عمر ازلی شده و صبح ازل او را جانشین خود کرد بعداً فهمیده که اشتباه کرده است، فرقة ازلی را به طور آرام و بدون سر و صدا با نیّت پاک و سالم برداشته و مذهب شیعه را انتخاب نموده است و قسمی رفتار و عمل کرده که یک نفر ازلی در دنیا باقی نمانده و تمام مسلمان شده اند... با تقدیم احترامات، غلامرضا آگاه3.

آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی: نماینده دوره چهاردهم مجلس شورای ملی و فعال سیاسی دوره قاجاریه، پهلوی اول، پهلوی دوم و دوره پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود.

حسین مکی زاده: متولد۱۲۹۰ و درگذشته ۱۷ آذر ۱۳۷۸ شمسی ؛ روزنامه‌نگار و سیاستمدار و چند دوره نماینده مجلس ایران از جمله نماینده اول تهران دردوره شانزدهم بود.

طاهره قرة العین اولین زنی بود که پیرو باب شد و اولین زنی هم بود که در ایران کشف حجاب کرد:

فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی مشهور به طاهره قرة العین: زاده 1230 یا 1233 و درگذشت 1268 قمری از اولین مریدان علی محمد باب و از رهبران جنبش بابیه بوده است. پدر و مادرش هر دو مسلمان و مجتهد بودند. وی همانند یکی از عموهایش ابتدا به شیخیه گرایش پیدا کرد. با علنی شدن دعوت باب، طاهره به وی گروید و بدون آنکه موفق شود تا پایان عمر او را از نزدیک ببیند، در زمره نزدیک‌ترین یاران او درآمد. او نخستین زن بابی  بود که کشف حجاب کرد و اعلام نمود که با آمدن آیین بیانی، احکام اسلام ملغی شده ‌است.

برخی اقدام قره العین در اعلام نسخ اسلام را چنین تحلیل کرده ‏اند که او از پسر عموی خود که همسر شرعی ‏اش بود نفرت داشت و می‏خواست که از او جدا شود، اما از آن جا که بنا بر شریعت اسلام وی مجاز به این کار نبود، لذا بـرای رهـایی از قیـود اسلام، یکسره نـسخ آن را اعلام داشت4. [این کار یعنی یک طرفه خود را طلاق داد] قرة العین نکاح یک زن با نه مرد را جایز میدانست5.

قره العین میگوید:

هان ‏ای اصحاب ! این روزگار ما از ایام فترت شمرده می‏شود، امروز تکالیف شرعیه - منظور احکام اسلامی است - یک باره ساقط است و این صوم و صلوه و ثنا و صلوات کاری بیهوده است. آن گاه که میرزا علی محمد باب اقالیم سبعه را فرو گیرد. و این ادیان مختلفه را یکی کند، به تازه، شریعتی خواهد آورد و قرآن خویش را در میان امت ودیعتی خواهد نهاد و هر تکلیف که از نو بیاورد، برخلق روی زمین واجب خواهد گشت. پس امروز زحمت بیهوده بر خویش روا مدارید؛ و زنان خود را در مضاجعت طریق مشارکت بسپارید و در اموال یکدیگر شریک و سهیم باشید که در این امور شما را عقابی و نکالی نخواهد بود6.

متأسفانه این زن خود را به یک ماشین نسخ احکام تبدیل کرده و هر حکمی در اسلام را که میخواسته نسخ و به جای آن هر فتوایی که میخواسته میداده است و کار به جایی رسید که دیگر شریعت اسلام را کلاً نسخ کرد.

طاهره قره العین به اتّهام دست داشتن در قتل عموی بزرگش محمد تقی برغانی معروف به "شهید ثالث" بازداشت شد. البته بعد آزاد گشته اما سه سال بعد، مدتی پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه  توسط بابیان و همزمان با بسیاری از بابیان دیگر در تهران به جرم فساد فی الأرض اعدام شد [لازم به ذکر است که تقریبا تمامی اعدام های بابیان در ایران به دستور امیر کبیر بوده است]. او اولین زنی در ایران است که به این اتهام اعدام شده است. بی بند و باری جنسی در بهائیت حلال است.

محمدتقی برغانی: زاده ۱۱۷۲ برغان وکشته شده در سال 1265 قمری روحانی شیعه ایرانی معروف به "ملا محمدتقی برغانی" از مراجع تقلید شیعه و سرشناس‌ترین دانشمند خاندان برغانی است. او توسط چند بابی و در هنگام عبادت در مسجد کشته شد.

در بهائیت سه نماز است که خواندن یکی شان کافی است.

 در کتاب اقدس بهائیان (بهائیان معتقدند که کتاب اقدس وحی منزل  بر بهاءالله -میرزا حسینعلی نوری- بوده است ) در رابطه با ازدواج با محارم، فقط ازدواج با زن پدر نهی شده است. متن آن حکم این است:

قد حرّمت علیکم ازواج آبائکم انّا نستحیی ان نذکر حکم الغلمان اتّقوا الرّحمن یا ملأ الامکان و لا

ترتکبوا ما نهیتم عنه فی اللّوح و لا تکونوا فی هیمآء الشّهوات من الهآئمین.

اما در رساله (سؤال و جواب) بهائیان یک سؤال در باره مطلب بالا به چشم می خورد:

سؤال: از حلّیّت و حرمت نکاح اقارب

جواب: این امور هم به امنای بیت العدل راجع است.

- یعنی باید درباره ازدواج با محارم دیگر غیر از زن پدر از بیت العدل اعظم سؤال شود -

و در یادداشت ها و توضیحاتی که در باره کتاب اقدس بعد از هلاکت میرزا حسینعلی نوری نوشته شده است درباره این مسئله، چنین نوشته اند:

حضرت عبدالبهاء [ فرزند میرزا حسینعلی نوری ] و حضرت ولیّ امرالله [ شوقی افندی ربّانی، نتیجه میرزا حسینعلی نوری ] بیان فرموده اند که هر چند در کتاب مستطاب اقدس منحصراً حرمت نکاح پسر با زوجات پدر ذکر شده - حرمت ازدواج با بقیه محارم در کتاب اقدس ذکر نشده است - ولی این دلیل بر آن نیست که ازدواج با سایر محارم جایز باشد. الواح جمال اقدس ابهی - الواحی که بعد از کتاب اقدس نازل شده اند =می فرمایند که تشریع احکام مربوط به حلّیّت و حرمت نکاح اقارب راجع به بیت العدل اعظم است.

اما این سخن رفع اشکال نیست چرا که:

1: وقتی خداوند در وحی خود (به قول شما) در کتاب اقدس ازدواج با بقیه محارم را حرام نکرده است پس شما چه طور می گویید که این طور استنباط نمی شود؟. چرا باید خداوند در الواح بعد از کتاب اقدس بگوید که از بیت العدل سؤال شود؟.

2: در حال حاضر در کتب اصلی مسیحیت، یهودیت و اسلام ازدواج با محارم حرام است (برای نمونه آیات 22 و 23 سوره نساء)، حال مگر بهائیان نمی گویند که آیینشان بعد از ادیان الهی آمده و یهودیت، مسیحیت و اسلام را هم تایید می کنند (البته می گویند منسوخ شده اند). پس چطور ممکن است خداوند در اسلام، مسیحیت و یهودیت ازدواج با محارم را حرام کرده باشد ولی در کتاب اقدس هیچ ازدواج با محرمی را حرام نکرده باشد به جزء ازدواج با زن پدر؟.

3: اولین و اساسی ترین منبع برای بررسی یک دین، کتاب آن است نه برداشت از کتاب آن. پس حق ندارد کسی ازدواج با محارم در بهائیت را نهی کند در حالی که کتابشان نهی نکرده است.

قبله بهائیان مقبره میرزا حسینعلی نوری، بنیانگذار بهائیت است. این محل در شمال شهر عکا در اسرائیل قرار دارد. بهائیان هنگام خواندن نماز به سمت این مکان نماز می خوانند. جسد یک انسان نجس العین مگر خدای آنان است که به آن نماز می خوانند؟، بنظر میرسد بهائیت تنها دینی است که قبله شان جسد پوسیده یک مرده است.

در آیین بهائیان ربا یا بهره پول اگر به شرط انصاف و اعتدال باشد، بلامانع و حلال است. مشخصاً ربا عامل بسیاری از مشکلات و دردسر های مالی برای قشر ضعیف است و چیزی با عنوان انصاف در آن اصلا موضوعیت ندارد، انصاف یعنی قرض الحسنه با بهره های پایین، ربا اساساً با بهره بالا معنا پیدا میکند بنوعی که صرف قرض دادن باعث سود آوری شود.

علی محمد باب در کتاب بیان، فهم شیعیان از قیامت را توهم دانسته و قیامت را دو نوع میداند یکی قیامت اصلی و دیگری قیامت مربوط به ادیان، و دین خود را این گونه توجیه می کند. و به طبع آن بهائیان نیز. این متن از کتاب بیان را بخوانید (مطلب عیناً از کتاب بیان نوشته شده است):

الباب السابع من الواحد الثانی

فی بیان یوم القیامة

ملخص این باب آنکه مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت است - شجره حقیقت یعنی دین الهی با پیامبرش - و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد و آنچه عندالله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است این است که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن قیامت است - منظور وقت ظهور دین الهی و آمدن پیامبر آن تا دین بعدی و پیامبر بعدی است ؛ مثلا از زمان آغاز نبوت حضرت موسی (ع) تا آغاز نبوت حضرت عیسی (ع) - مثلا از یوم بعثت عیسی ع تا یوم عروج آن قیامت موسی بود که ظهورالله -منظور حضرت عیسی (ع) است- در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت جزا داد هرکس مؤمن به موسی بود بقول خود و هرکس مؤمن نبود جزا داد بقول خود زیرا که ماشهدالله در آن زمان ماشهدالله فی الانجیل بود و بعد از یوم بعثت رسول الله ص تا یوم عروج آن قیامت عیسی ع بود که که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمدیه و جزا داد هرکس که مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود بقول خود هرکس که مؤمن به آن نبود و از حین ظهوره شجره بیان -منظور، ظهور خودش (علی محمد باب ) است- الی ما یغرب قیامت رسول الله ص هست که در قرآن خداوند وعده فرموده -کجای قرآن؟- که اول آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاول سنه هزار و دویست و شصت که سنه هزار و دویست و هفتاد بعثت می شود اول یوم قیامت قرآن بود و الی غروب شجره حقیقت قیامت قرآن است -یعنی از زمان ظهور علی محمد باب تا زمان غروب او که ظهور من یظهرالله است قیامت قرآن است- زیرا که شیء تا به مقام کمال نرسد قیامت اون نمی شود... و قیامت بیان در ظهور من یظهرالله است زیرا که امروز بیان در مقام نطفه است و در اول ظهور من یظهرالله آخر کمال بیان است ظاهر می شود که ثمرات اشجاری که غرس کرده بچیند...7.

و اما در رد مطلب بالا:

1: کجای قرآن این عدد انقضای اسلام را گفته است؟.

2: کدام توهم؟ این همه آیه در قرآن به طور صریح بر یک قیامت دلالت دارد و هیچ قیامت دیگری جزآن برای بنی آدم  نیست. پس این چه انسان کج فهمی است که غیر از قیامت اصلی، یک قیامت دیگری می سازد تا بتواند دین خویش را اثبات کند. اگر بنا بود اسلام قیامت حضرت عیسی (علیه السلام) باشد پس چرا خداوند همان انجیل اصلی و بدون تحریف را نازل نکرد؟ چرا خداوند یک کتاب الهی دیگر نازل کرد؟ اصلا چرا خداوند نگذاشت قرآن مثل انجیل و تورات تحریف شود و ناقص به دست ما برسد تا در آن صورت ما منتظر یک دین جدید بشویم؟ چرا قرآن سالم و بی کم و کاست به دست  ما رسید و چرا علاوه بر نبی، دوازده محدث برای محکم کردن و تبیین قرآن آمدند؟ وقتی هنوز محدث آخر در غیبت است و أحدی در این چندین سال از غیبت او، صدای أنا المهدی اش را نشنیده یعنی اسلام هنوز به هیچ عنوان به کمال خود نرسیده است و حال چرا یک نفر می آید و ادعای پیامبری می کند حال آنکه یک صدم هیچ یک از پیامبران هم نه معجزه و نه دلیلی برای نبوت خود دارد؟ اصلاً حضرت عیسی (علیه السلام) که خود زنده بود و به یقیین اگر بنا بود برای دین مسیحیت قیامتی بر پا شود این کار باید توسط حضرت عیسی و یا حداقل یک مسیحی انجام گیر در حالی که پیامبر ما مسیحی نبود. در تمام ادیان الهی وقتی دینی را خداوند نازل می کرد که دین قبلی در کمال نبود بلکه یا تحریف شده بود یا به کل از بین رفته بود تا وقتی که اسلام آمد که اسلام نه تحریف شد و نه از بین رفت.

 

پی نوشت ها

1. کتاب اظهارات و خاطرات آیت اﷲ حاج شیخ حسین لنکرانی دربارة بابیگری و بهاییگری، نویسنده: حجت الاسلام دکتر علی ابوالحسنی معروف به مُنذر، صفحات 82 و 83. در این کتاب منابع بیشتری برای این ماجرای اعدام علی محمد باب وجود دارد.

2. ترجمه تفسیر المیزان، محمد باقر موسوی همدانی، جلد 16، صفحه 491 و مجمع البیان، جلد 8، صفحه 362

3. اظهارات و خاطرات آیت اﷲ حاج شیخ حسین لنکرانی دربارة بابیگری و بهاییگری، صفحات 83 الی 86 . برای دیدن منابع و مدارک بیشتر میتوانید به این کتاب در قسمت پانوشتهای مربوط به این متن در کتاب رجوع کنید

4. کتاب هکذا قتلوا قره العین، نویسنده: علی الوردی، چاپ دوم، صفحه 69. به نقل از وبلاگ فرصتی برای ناگفته ها:

ebadi2418.blogfa.com

5. ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، نویسنده: محمد تقی لسان الملک سپهر، به اهتمام جمشید کیانفر، جلد سوم، صفحه 997. به نقل از وبلاگ فرصتی برای ناگفته ها.

6. ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، جلد سوم، صفحه 1015. به نقل از وبلاگ فرصتی برای ناگفته ها.

7. کتاب بیان، نویسنده: علی محمد باب، صفحه 30.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۲۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی