مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

سجده بر خورشید، رسمی زرتشتی به قدمت ایران باستان!

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۳۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یکی از سنت هایی که زرتشتیان در دوران پس از فتح ایران توسط مسلمانان آنرا رو به فراموشی گذاردند سجده زدن بر خورشید بوده است. پرستش خورشید دارای سابقه دیرینه ای در تمدن و آیین های گوناگون از بین النهرین تا مصر و... میباشد و وجود آن در آیین زرتشت هم جای تعجب ندارد. مشابه رسم ازدواج با محارم در تأیید این رسم در آیین زرتشت نیز اسناد متعددی (البته نه به شهرت ازدواج با محارم) به چشم میخورد که من به آنهایی که تا این لحظه دست پیدا کردم در این پست اشاره خواهم کرد و اگر به سند دیگری بر بخورم در همین پست آنرا اضافه خواهم کرد. در انتها نیز تحلیل خود را بر مبنای آراء پروفسور کریستن سن شرح میدهم.

الف) منبع زرتشتی: دینکرد ششم:

آنها [بر اساس بند یکم منظور از آنها کهن آموزگاران و فرزانگان باستان (مشخصاً بزرگان آیین زرتشت) است] هم چنین معتقد بودند که کسی که می خواهد خوش اقبالی داشته باشد باید خورشید را آشکارا ستایش کند.

کتاب ششم دینکرد، صفحه 73، بند 125

ب) منبع سُریانی: گاهنامه تئوفانس:

سال جهانی 6109 (یکم سپتامبر 617 - 31 آگوست 618)

در این سال هراکلیوس باز فرستادگانی را مامور کرد تا به پارس رفتند و درخواست صلح کردند. اما خسرو [منظور خسرو پرویز است] باز هم آنان را، با این سخنانی که چون قبل گفت، پس فرستاد: "تا آن گاه که دست از دامن آن کس نکشید که بر صلیب کشیده شد، و نیز تا به خورشید نماز نبرید، بر شما نخواهم بخشید."

گاهنامه تئوفانس، صفحه 61

ج) منبع سُریانی: شهادت نامه اسیران بیت زَبدَی:

... اگر اینک به توصیه ما گوش دهید، نجات می یابید و زنده خواهید ماند. از این پس خواسته پادشاه را انجام دهید و خورشید و ماه را سجده کنید و آیین قیصر را رها کنید و به دین شاپور شاه شاهان [شاهپور دوم] تمسک جویید چرا که شما بندگان او هستید و او بر شما سلطه دارد.

شهادت نامه های سُریانی مسیحیان ایران، صفحه 69

در این سند علاوه بر خورشید به سجده کردن بر ماه هم اشاره شده و در گاهنامه تئوفانس نیز راجع به پرستش ماه توسط زرتشتیان با مصداق شهربراز یکی از سرداران مشهور ساسانی در دوران خسرو پرویز مطلبی به چشم میخورد:

از آن طرف، شهربراز، سپهسالار پارس ها، سربازانش را به کیلیکیه برد تا از آن جا وارد خاک روم شود و کار امپراتور را بسازد. ... خیال داشت تا با بهره گیری از تاریکی شب بر رومیان بتازد و پیروزیی به چنگ آورد. اما آن شب ها ماه، تمام بود و او نتوانست خیال خویش را محقق سازد و به ماه نفرین کرد که تا شب به پایان نرسید، ماه هم افول نکرد، و حال آن که تا پیش از آن ماه را می پرستید.

گاهنامه تئوفانس، صفحه 65

البته قداستی که برای ماه در این متون به چشم میخورد قابل قیاس با خورشید نیست. در شهادت نامه دیگری هم پرستش ماه در کنار خورشید و آتش و بل و نبهو در زمان شاهپور دوم به چشم میخورد و در اینباره کریستن سن میگوید:

یکی از عبارات این نامه شهیدان حاکی است، که شاپور دوم به سردار خود موسوم به معین، که او را مظنون به مسیحیت می دانست و واقعاً هم مسیحی شده بود، فرمان داد که خورشید (مهر) و ماه و آتش و خدای مقتدر بل و نبهو را ستایش کند. این دو خدا که ذکر کردیم، از خدایان معروف بابل هستند و چنین گمان می رود که نویسنده نامه اعمال شهیدان آنان را اشتباهاً جزو خدایان ایران شمرده است. اتفاقا تئوفیلاکتوس هم مهر و بل را دو تن از خدایان پارسی می شمارد. در این خصوص میتوان به کتیبه آرامی عربسون، که در کاپادوکیه کشف شده و ظاهراً از قرن دوم قبل از میلاد است رجوع کرد.

شدر در ضمن وصف کتیبه آنتیوخوس اول پادشاه کماژن ما را به این کتیبه متوجه کرده است و گوید: «این کتیبه حاکی از ورود دیانت به ایران به ولایت کاپادوکیه است و این امر را بدین طریق نمایانده اند، که خدای محلی بل، دین مزدیسن را، که دختری بود، به عقد خود درآورد.» ما نمی دانیم، که تا چه حدی فرقه زروانیه زردشتی تحت تأثیر مذاهب مختلفه آرامی واقع شده است؛ قدر مسلم آنکه، پارسیان بعد از انقراض ساسانیان، نه از بیدخت خبری دارند؛ نه از خدایان دیگر مثل ننائی و بل و نبهو نامی برده اند.

ایران در زمان ساسانیان، صفحه 112

منظور از بل در اینجا مشخصاً مردوک خدای بابلیست چون نبو فرزند وی بوده است و بل هم بعنوان لقبی برای او [بعنوان مثال در استوانه کوروش دوم] بکار میرفته در عین اینکه اشاره به خدایی جدا [بعل که در قرآن و عهد عتیق بشدت پرستشش نهی شده] بکار میرفته است. وجود قراینی همچون پرستشگاه مردوک در تخت جمشید نقل مورخین مسیحی مبنی بر پرستش این دو ایزد توسط زرتشتیان را قوت میبخشد [اینکه معبد مردوک به منظور رفاه زرتشتیان در تخت جمشید باشد یا حداقل پرستندگان پارسی و مادی اش بنظرم منطقی تر است تا بابلیان!]. بعد از بر افتادن ساسانیان هم تغییر و اصلاح در آیین زرتشت بواسطه تأثیر پذیری از حاکمیت دین اسلام طبیعیست و خود کریستن سن هم به این مقوله اشاره میکند که در بخش انتهای مقاله بدان خواهم پرداخت.

د) منبع سُریانی: شهادت نامه یوحنای اسقف و یعقوب کشیش:

به سال چهارم از آزار و اذیت ما، یوحنا، اسقف شهر اربیل، که پسر مریم خوانده می شد، و یعقوب، کشیش امتش، که طَنانا خوانده می شد، به فرمان پیروز تهم شاپور به حیسنا ذِ_بادیگار در بند شدند.

... سپس موبد ایشان را به بیت هوزایه و شهر بیت لاپاط، نزد پادشاه فرستاد [منظور از پادشاه در اینجا شاهپور دوم است].

در آنجا به فرمان پادشاه آنان را سخت شکنجه کردند و بدیشان گفتند: خورشید را سجده کنید و اگر چنین کنید آنگاه شما نجات خواهید یافت و به سرزمین خود باز خواهید گشت. لیکن یوحنای بزرگوار چنین پاسخ داد: چون انسان ناطق عاقلی که تمام وجود خود را تسلیم خالق مخلوقات کرده، خورشید را سجده کند بسی مضحک است. پس درنگ نکنید و با کشتن ما، از این غل و زنجیر رهایمان سازید و ما را با خونمان به سرزمین حقیقی خود راهی کنید.

و چون این خبر را به نزد پادشاه بردند، او فرمان داد: آن ها را به آنچه می خواهند برسانید. بدین سان ایشان را برده و به نوبت سرشان را با شمشیر قطع کردند.

شهادت نامه های سُریانی مسیحیان ایران، صفحه 74

ه) منبع مسیحی (البته منابع سریانی هم مسیحی محسوب میشوند ولی این مورد را شک دارم سُریانی باشد): تاریخ وارتان و جنگ ارمنستان الیزه وارداپت (وارتابد/ELISÉE VARTABED)

Aussitôt le roi fit appeler son chancelier, et lai ordonna de rédiger un édit, non pas selon U formule ordinaire, mais avec des paroles memçanteSy comme à des êtres méprisables et vib, dont on avait oublié les grands et fidèles services, et en convoquant avec arrogance ceux

...Quoiqu'ils ne fussent pas tous réunis dans le même lieu, toutefois, connaissant les intentions du perfide tyran , les plus éloignés comme les plus proches se figuraient être rassemblés dans le même endroit. A l'appel de l'évêque Joseph, tous, étant d'accord, se rendirent de leiv résidence a la porte royale.

...Lorsqu'ils arrivèrent à la porte royale, le samedi de Pâques, ils se présentèrent au grand roL Bien que voyant leurs frères dans les dures angoisses des tribulations qu'ils souffraient au nom du Christ, toutefois ils ne témoignaient pas en public la moindre tristesse, et plus ils paraissaient joyeux, plus les méchants s'en étonnaient.

...Plein de fureur, il s'écria : Je jure par le Soleil, dieu suprême, qui éclaire l'univers de ses rayons, et qui par sa chaleur réchauffe toutes les créatures, que si demain matin, au spectacle merveilleux du lever du soleil , vous ne vous agenouillez pas tous avec moi en le proclamant Dieu, je ne vous épargnerai aucune des plus atroces tortures , jusqu'à ce que vous accomplissiez les ordres de ma volonté.

Cependant les croyants, étant confirmés dans le Qirist, n'étaient ni refroidis par les glaces de riiiver, ni réchauffés par les ardeurs de l'air ; ils ne craignaient point les terribles menaces , ni les tourments dont on les effrayait; mais, regardant en haut, ils voyaient la force du Christ qui venait à leur secours. C'est pourquoi, avec un visage souriant et avec des paroles modestes, ils se préxntèrent au roi.

Ils loi dirent : Nous te supplions , o roi vaillant, de prêter l'oreille à nos paroles et d'entendre favorablement ce que nous allons te dire. Nous venons te. rappeler les temps du roi Sapor (Scha* ponh ), le père de ton aïeul lezdedjerd (Azguerd) à qui Dieu donna en héritage la terre d'Arménie, avec la même religion que nous professons aujourd'hui. Nos pères et les ancêtres de nos pères lui furent soumis pendant les durs labeurs de la servitude; ils exécutèrent avec amour tousses commandements et reçurent à diverses reprises des présents de sa main. Depuis cette époque jusqu'au moment de ton gouvernement paternel, nous avons gardé la même fidélité , encore plus à toi qu'à tes prédécesseurs.

... Le roi cruel et rempli de malice, en détournant le visage, leur répliqua: Je regarde comme un mal de recevoir dans le trésor royal les tributs de votre pays, et comme une chose inutile l'éclat de votre bravoure , puisque par ignorance vous vous éloignez de nos lois infaillibles, vous méprisez les dieux, vous tuez le feu (i), vous souillez Peau , vous corrompez la terre en y en- sevelissant les morts; et, en étant irréligieux, vous faites triompher Arimane. Co qui est plus grave encore, vous ne vous approchez jamais des femmes et vous réjouissez beaucoup les dcv en ne vous cor- rigeant pas et en n'observant point la discipline des mages. Je vous considère comme des brebis éga- rées et errant dans le désert, et je redoute fort que les dieux, irrités contre nous, ne nous en fassent porter la peine. Si donc vous voulez vivre et ra- nimer vos âmes , être de nouveau accueillis avec honneur, faites demain sans retard ce que je vous ai ordonné.

Alors les bienheureux satrapes* prirent la parole et dirent en présence de tous : roi ! ne nous dis pas cela et que personne ne nous demande une telle chose , parce que l'Église n'a pas été fondée par l'homme et n'est pas un don du soleil que tu crois faussement être un Dieu. Nonseulement ce n'est pas un Dieu , mais ce n^est même pas un être vivant. Les églises ne sont pas le présent des rois , ni l'œuvre des artistes, ni l'invention des savants, ni le butin pris par les soldats , ni un artifice des démons ; et quoi que tu en aies dit sur ce qui est terrestre, céleste ou réprouvé, ce n'est pas d'eux que l'Eglise tire son existence. C'est une miséricorde de notre Dieu , accordée non-seulement à quelques hommes, mais à toutes les natîcms qui sont sous le soleil.
... Il répéta par trois et quatre fois le serment solennel qu'il avait fait par le Soleil et dit : Vous pe pouvez porter atteinte à ma force invincible, et je ne vous accorderai jamais ce que vous désirez. Tous ceux qui sont dans mon armée , je les enverrai chargés de lourdes chaînes , par des localités impraticables, dans le Sagasdan, et beaucoup d'entre vous périront de chaleur pendant la route. Ceux qui survivront, mourront dans la forteresse et dans des prisons d'où Ton ne peut sortir. J'enverrai ensuite dans votre pays d'in' nombrables armées avec des éléphants, et je ferai transporter dans le Khoujasdan (a) les femmes et les enfants. Je saccagerai vos églises , je démolirai et je ruinerai celles que vous appelez cha- pelles des martyrs. S'il se trouve quelqu'un qui veuille m'en empêcher, il mourra, écrasé cruelle- ment [sous les pieds] des animaux féroces. Enfin , je ferai et j'accomplirai, dans tout le reste du pays, tout ce que j'ai dit.

Aussitôt il ordonna que les honorables satrapes fussent chassés ignominieusement de sa présence, et il commanda sévèrement au chef des gardes qu'on les surveillât sans les enchaîner dans leurs propres maisons. Lui-même, très-découragé, s'en alla, au comble de la tristesse, se reposer dans son palais. Cependant les vrais croyants dans le Christne se départaient point de la première exhortation de leurs saints docteurs , et même ils cherchaient le moyen de se soustraire, eux et ceux qu'ils aimaient, à cette immense tribulalion. Poar réussir, ils faisaient aux grands qui les protegeaient à la porte royale, la promesse de riches espérances, et ils épuisaient à cet effet une grande partie de leurs trésors.

Quand ils furent enfermés dans d'impenétrables prisons, rappelant à leur esprit la prière d'Abraham , ils s'écriaient et disaient dans lenr csv: Reçois, o Seigneur, le sacrifice volontaire de nous tous qui t'offrons et livrons aux chaînes nos frères et nos enfants, tons ceux enfin qm no» sont chers, comme [te fut offert] Isaac sar le saint autel; et ne livre point ton Église aux insultes de ce prince inique.

Un des intunes conseillers du roi possédait cd secret l'amour inviolable du Christ, parce qu'il avait été baptisé sur les fonts sacrés; anan il employait toute son influence à conserver la rie de ces infortunés. Lorsqu'il se fut bien assuré que le roi ferait endurer à l'Arménie tous les maux dont il l'avait si cruellement menacée, il indiqua non pas à tous , mais à quelques-uns , un moyen de se tirer eux-mêmes de leur triste poâtion.

Or, tandis qu'on formait une escorte pour les conduire dans l'exil perpétuel, où l'on avait déjà envoyé beaucoup de satrapes de l'Ibérie, il arriva en ce moment la fiàcheuse nouvelle qoc les Kouschans fitiisaient des incursions et avaient ravagé beaucoup de provinces royales. Ce fut pour les exilés un secours du ciel. Le roi impie fit marcher la cavalerie et lui-même la suivit en toute hâte; et, l'âme troublée, il oublia pour If moment les menaces qu'il avait formulées dans  un serment solennel.

Alors ceux qui craignent le Seigneur, voyant cela, faisaient ensemble la même prière : ' O Seigneur de tous, toi qui connais les secrets du cenir humain et à qui sont connues d'avance les pensées cachées, toi qui ne demandes point le témoignage des créatures visibles parce que tes yeux voient nos actions avant qu'elles soient accomplies; c'est a toi que nous offrons nos prières. Rerois, o Seigneur! nos vœux secrets, et fortifie-nous pour que nous observions tes préceptes avec docilité et pour que le malin esprit soit humilié, lui qui, avec orgueil, combat contre nous par la pui' sance de ce roi impie. Renverse les projets insensés de l'imposteur; empêche la malice de sa volonté et fais-nous retourner de nouveau par des pensées de paix a la sainte Église, afin que, persécutée tout à coup , elle ne soit pas encore troublée par tes ennemis. » Quand tous eurent fait intérieurement cette promesse à Dieu , qu'ik garderaient fidèlement leurs premières résolutions, ils envoyèrent comme leur interprète au roi celuilà même qui les avait protégés ' comme s'ils étaient décidés à partager son impiété (i).

Le roi, en entendant cela , transporté de joie crut que les divinités lui étaient venues en aide pour changer et modifier les fermes résolutions des serviteurs de Dieu. On ofirît alors un tribut d'adoration au Soleil , en l'honorant par des victimes et par toutes les cérémonies du magisme. Cependant l'insensé ne pouvait comprendre que la splendîde lumière du Soleil de Justice dissiperait et renverserait ses projets ténébreux et qu'il anéantirait ses désirs pervers. Aveuglé par ce qu'on lui avait dit, il ne soupçonna point l'habile ruse  avec laquelle on l'abusait. Il prodiguait à profusion en leur fiiveur des présents et des terres , et il leur rendit de nouveau tous leurs honneurs et  tous leurs domaines, en les élevant en rang et en  gloire dans toute l'étendue de son empire. A chacun d'eux, il donnait, aux dépens du trésor,  des villages et des bourgs; il les appelait ses amis  bien-aimés, et, dans l'orgueil insoisé de son obstination , il croyait qu'on avait échangé la vérité  pour le mensonge.

Collection des historiens anciens et modernes de l'Arménie, Volume 2, David Mamigonien, Page 196-199

خلاصه ترجمه:

یزدگرد دوم صدراعظم خود را خوانده و به او دستور میدهد که مسیحیان رئیس خاندان های بزرگ ارمنی را که پیشتر به او خدمت کرده بودند در حضورش جمع کند. مسیحیان در روز شنبه عید پاک به دروازه سلطنتی رسیدند و برادران خود را در در رنج سختی که بخاطر مسیح متحمل میشدند دیدند (محتملاً اشاره به آزار و اذیت مسیحیان توسط ساسانیان دارد). یزدگرد دوم با عصبانیت بر سرشان فریاد میزند که سوگند به خورشید خدای بزرگ که از پرتو خویش جهان را منور و از حرارت خود جمیع کائنات را گرم کرده است. یزدگرد خطاب به مسیحیان میگوید اگر فردا صبح در هنگام طلوع خورشید همراه با من زانو نزنید و او را خدا نخوانید از فجیع ترین شکنجه ها در امان نخواهید بود مادامی که دستورات من را اجرا نکنید.

الیزه میگوید آن مؤمنان با چهره ای خندان و متواضعانه که هیچ ترسی از تهدیدها و عذاب ها نداشتند خود را به حضور شاه رسانیده و دوران شاهپور را به یزدگرد یادآوری کردند که وی ارمنستان را بعنوان میراث به آنها داده و ایشان نیز تابع او بودند و شاهپور هدایایی را در مناسبت هایی به ایشان میداد و آنها از زمان شاهپور وفاداری خود به شاه را بیشتر از پیشینیان حفظ کرده بودند. منظور آن مسیحیان باید پدر یزدگرد دوم یعنی شاهپور سوم باشد که با رومیان بر سر ارمنستان توافق کرد و ارمنستان در زمان وی به پادشاهی زیر دست و تابع ایران و روم تبدیل شد.

یزدگرد در پاسخ میگوید پرداخت خراج توسط ارمنستان را شر میداند و دلاوری های این مسیحیان را بیهوده چون از قوانین خطا ناپذیر آنها [ساسانیان] فاصله میگیرند و خدایان را تحقیر میکنند و آتش را میکشند [مترجم در پاورقی میگوید منظور خاموش کردن آتش است] و مردگان را دفن میکنند و پوست را آلوده کرده و با بی دینی اهریمن را پیروز میکنند. یزدگرد ادامه میدهد مهم تر اینکه به زنان نزدیک نمی شوید و با اصلاح نکردن خود و عدم رعایت قوانین مجوس آنها را خوشحال میکنید [فکر کنم منظورش شاد کردن دیوان باشد]. یزدگرد میگوید که آن مسیحیان را گوسفند گمشده و سرگردانی در بیابان میداند و میترسد که خدایان ساسانیان را به مجازات برسانند و اگر میخواهند زنده بمانند و دوباره با عزت ازینان استقبال شود فردا آنچه را که دستور داده انجام دهند.

مسیحیان که در متن از آنها با عنوان ساتراپ یاد شده [چون حاکمین ارمنستان بودند] در جواب میگویند شاه این چنین چیزی را از ما نخواهید چون کلیسا توسط یک انسان ایجاد نشده یا هدیه ای از خورشید که شما به دروغ آن را خدا میدانید نیست و خورشید نه خدا که حتی موجود زنده ای هم نیست. کلیسا رحمت خدای ماست که به همه ملت های زیر آفتاب اعطا شده است.

یزدگرد سوگند بزرگی را که به خورشید خورده بود سه و چهار بار تکرار کرد و گفت من هرگز آنچه را که میخواهید به شما نمیدهم و با زنجیر سنگین از مناطق صعب العبور شما را به «Sagasdan [مترجم در پاورقی میگوید منظور سیستان است]» برده و بسیاری تان در طول سفر از گرما هلاک خواهید شد و آنهایی هم که زنده بمانند در قلعه و زندان هایی خواهند مرد که از آن راه فراری نیست. سپس لشکرهایی را بهمراه فیل به کشور شما می فرستم و زنان کودکان را به «Khoujasdan [مترجم در پاورقی میگوید منظور خوزستان است]» برده و کلیساها را غارت و مقبره هایی را که زیارتگاه «Chapelle des martyrs» میخوانید ویران خواهم کرد و هرکسی جلوی من را بخواهد بگیرد در حالیکه زیر پایای حیوانات وحشی [منظور فیل هاست] له میشود خواهد مرد و من تمام آنچه را که گفتم در سراسر کشور انجام خواهم داد.

یزدگرد سپس دستور میدهد تا آن ساتراپ ها را با ذلت از حضورش بیرون برده و در زنجیر کرده و محبوس کنند. یزدگرد هم که ناامید شده بود با حالتی اندوهناک رفت تا در قصرش آرام بگیرد. الیزه ادامه میدهد مؤمنین واقعی به مسیح بدنبال ابزاری برای فرار خود و دوستانشان ازین مصیبت بزرگ بودند و هنگام حبس در آن زندان ها دعای ابراهیم به یادشان آمد که خداوندا قربانی داوطلبانه ای که ما به تو تقدیم میکنیم و برادران و فرزندانمان و همه عزیزانمان را به زنجیر می سپاریم بپذیر همانطور که اسحاق در قربانگاه مقدس تقدیم به تو شد [بر اساس متون عهد عتیق و عقیده برخی مفسرین اسلامی حضرت اسحاق (علیه السلام) بنا بود قربانی شود نه حضرت اسماعیل (علیه السلام)، قرآن نام آن فرزند حضرت ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) را که ایشان خواب دیدند باید قربانی شود ذکر نکرده است که شاید بدلیل عدم برانگیختن حساسیت یهودیان بوده است (بنظر میرسد به احتمال قوی قربانی حضرت اسماعیل بوده) چون مقوله فرعی و کاملاً حاشیه ای محسوب میشد] و کلیسای خود را به دست این شاه ظالم نده.

الیزه ادامه میدهد یکی از مشاوران ارشد شاه که غسل تعمید یافته و مسیحی بود هنگامی که استواری اینان را دید ازینان محافظت کرده [ترجمه متن مترجم از نگاهداشتن خنده این مسیحیان توسط آن مشاور حرف میزند لکن به این ترجمه اعتمادی نیست و من هم تخصصم زبان فرانسه نمیباشد فلذا با توجه به ادامه متن ترجیح دادم بگویم محافظت میکند] و راه برون رفت ازین اوضاع را به برخی ازیشان نشان داد. در نهایت وقتی که بنا شد آنان بجایی که قبلا ساتراپ های بسیاری از ایبری فرستاده شده بودند تبعید شوند [ایبری یا ویرزوان مربوط به مناطقی از گرجستان امروزیست که تحت تسلط ساسانیان بود] در این هنگام خبر رسید که کوشان ها در حال هجوم و ویرانی به سمت بسیاری از استان های سلطنتی هستند. این امدادی از بهشت برای آن مسیحیان تبعیدی بوده و پادشاه هم سواره نظام را آماده و خود نیز بدنبالشان رفت و تهدیدهایی را که حین سوگند خوردن بیان داشته بود برای مدتی از یاد برد.

الیزه میگوید آنگاه کسانی که از پروردگار میترسیدند با دیدن این واقعه دعا کردند (پاراگراف یکی مانده به آخر متن). در دعا هم از مقوله هایی مثل قبول کردن نذرهای پنهانی و تقویت ایشان و فروتن شدن روح خبیثی کهبا قدرت این شاه ظالم با اینان میجنگد سخن گفته شده و... در نهایت همان فردی را که ازیشان محافظت کرده بود [همان مشاور مسیحی یزدگرد باید مد نظر باشد] بعنوان مترجم نزد پادشاه فرستادند و بگونه ای نشان دادند که تصمیم گرفتند با شاه ساسانی در بی تقوایی او [منظور عبادت خورشید است] شریک شوند و به نوعی اینجا روی به تقیه می آورند و عملی شبیه به آنچکه بنابر آیه 106 سوره نحل به مسلمانان اجازه آن داده شد انجام دادند.

در نهایت پادشاه با شنیدن این سخنان خوشحال شده و فکر میکند خدایان به کمک وی آمدند تا تصمیمات محکم بندگان خدا را تغییر داده و اصلاح کند. در نهایت مسیحیان با ادای احترام و اعطای قربانی و انجام مراسم مجوس خورشید را ستایش میکنند و در ادامه متن یزدگرد دوم جاهلی خوانده میشود که نتوانست متوجه حیله هوشمندانه مسیحیان شده و هدایا و زمین های فراوانی را بر آن ها بخشید و قلمروشان را بازگرداند و آنها را دوست محبوب خود خوانده و بواسطه غرور جنون آمیز خود معتقد بود حقیقت با دروغ عوض شده است.

کریستنسن الیزه وارتابد را نویسنده متعصب ارمنی میخواند (نک: ایران در زمان ساسانیان، صفحه 205) که بیراه هم نیست و در متنش عصبانیت شدید و توهین های متعددی نسبت به یزدگرد و... به چشم میخورد؛ انتقاداتی هم به انتساب و اعتبار تاریخی کتابی که الآن به وی نسبت داده میشود وارد شده و در اینجا (remacle.org/bloodwolf/historiens/elisee/vartan.htm) سعی شده با پاسخ دادن به آنها از اعتبار این کتاب دفاع  شود و بنظر میرسد اعتبار تاریخی این کتاب بهیچ روی کم نیست و کریستن سن هم در موارد متعددی از مطالب آن بهره برده و آن کتاب را بی یا کم اعتبار بگونه ای که نتوان بدان استناد کرد نخوانده است.

الیزه در بخش دیگری از تاریخ خود که آنهم مربوط به شرح چگونگی آزار و اذیت مسیحیان ارمنی در دوران یزدگرد دوم است به مکالمه بین کشیشی با نام لئونس با تَن شاپور بعنوان رئیس محکمه مذهبی اشاره کرده و میگوید*:

Si naguère les bienheureux hésitaient , en apercevant les plaies affreuses de leurs corps , ik repoussèrent tout sentiment de crainte. Us s'tneonkragèrent comme des hommes enivrés et insensiUes à se fortifier l'un l'autre dans leurs réponses , et ils aspiraient a la source conune des'gcns altérés' afin de pouvoir être les premiers à répandre mr la terre leur propre sang. Tandis que les saints k préparaient ainsi, Tenschapouh commença à parier et dit : Le roi m'a envoyé vers vous. Il dk que vous êtes coupables de toute la désolation da pays des Arméniens , du massacre des soldais, et de ce que beaucoup de satrapes sont toomif ntés et enchaînés ; tout cda est arrivé à canse dr votre obstination. Mais si vous touIcx m'éconter, je vous le dis: comme vous avez été Ia cause de tous les tourments de la mort, soyez aojourd'bui la cause de votre vie. Il est en votre pouvoir de délivrer les satrapes qui sont maintenant dam les chaînes; les ruines de votre pays se relèveront par votre moyen, et beaucoup de ceux qui mai en captivité seront délivrés.

Vous avez vu aujourd'hui de vos propres yeux comment un grand personnage, que le roi lui-même appréciait personnellement pour sa connaissance complète de nos lois , qui était k chef de toute notre religion, cher à tons les grands , et dont presque tout notre pays dépendait, qui, ayant méprisé la doctrine des mages, et ayant été séduit par votre religion insensée, a été traité par le roi, sans aucun égard pour soc rang, et que, comme un esclave désertenr, il Ta fiiit partir pour l'exil dans un lien si écarté, et qu'en s'y rendant il ne put même arriver jusqu'à l'endroit de son châtiment. Or, si, à canse de nos lois respectables , il n'épargna pas celui qui reçut avec lui la même éducation, comment pourrait-il vous épargner, vous étrangers , qui vous êtes rendus coupables de lèse-majesté ? Il n'y a pas d'autre moyen de salut et de conserver votre ie que [celui-ci : il fiiut que] vous adorîci le Soleil et que vous exécutiez la 'volonté du roi, comme nous Va enseigné le grand Zoroastre. Si vous faites cela , non-seulement vous serez d'ivrés de vos chaînes et vous serez affranchis de la mort, mais vous serez encore renvoyés dam votre pays avec de magnifiques présents.

Le prêtre Léonce, s'étant avancé, prit pour intefprète I'éveque Sahag et dit : Comment obéirons-nous à tes ordres odieux? Car tout d'abord tu nous as Imposé d'adorer le Soleil ; et tu prétends que c'est le roi qui a ordonné cette adoration; tu honoras le Soleil en proclamant son nom à haute voix, et tu élevas le roi plus haut que le Soleil; tu as dit que le Soleil sert les êtres sans sa volonté, mais que le roi par son libre arbitre défie qui il veut et fait esclave qui il veut et que lui-même n'est pas arrivé à la vérité.

Ibid, Page 236 & 237

خلاصه ترجمه:

در اینجا عنوان میشود مسیحیان از شکنجه و کشته شدن هم کیشانشان نترسیده و تن شاپو بیان میکند که پادشاه مرا فرستاده است و شما در تمام ویرانی های کشور ارمنی ها و کشتار سربازان و کشته و اسیر شدن بسیاری از ساتراپ ها مقصرید و اینها بخاطر لجاجت شماست و اگر تا الآن عامل مرگ بودید ازین پس علت زندگی خود باشید و ویرانه های کشور بدست شما بازسازی شده و بسیاری از افرادی که ممکن است اسیر باشند آزاد خواهند شد. شما دیدید شخصیت بزرگی که خود شاه شخصاً به دلیل اطلاع کامل او از قوانین ما از وی قدردانی میکرد و رئیس تمام دین ما نزد همه بزرگان بود و تقریباً تمام کشور به او وابسته بود بخاطر خوار شمردن آیین مجوس و شیفته دین جنون آمیز شما شدن، شاه بدون توجه به درجه وی با او رفتار کرد و برده ای تبعیدی به مکان دور افتاده ای شد و قبل از رسیدن به محل مجازاتش مرد

این وقایع مربوط به زمانیست یزدگرد دوم سعی کرده از مسیحی شدن ارمنیان جلوگیری کند و بنظرم مرتبط با وقایع بعد از نبرد آوارایر باید باشد که پروفسور کریستن سن در پاراگراف دوم صفحه 208 ترجمه فارسی ایران در زمان ساسانیان به این نبرد اشاره میکند. اشاره ای هم که به روحانی دینی معروف مرتدی میشود باید منظور تَهم یزدگرد باشد که سمتش مغان اندرزبد (یعنی رئیس شورای روحانیون زرتشتی [نک: مدخل «مهر نرسه» در دانشنامه ایرانیکا بقلم تورج دریایی، ترجمه مرضیه بهزادی، فصلنامه جندی شاپور، شماره 3، 1394، صفحه 107]) بود و کریستنسن در این رابطه میگوید:

یزدگرد در زمان جنگ با پادشاه چول، ظاهراً نسبت به سربازان عیسوی نظر خوشی پیدا نکرده بود، آنان را از لشکر براند و پس از بازگشت از تیسفون به بعضی از بزرگان فرمان داد که معروفترین عیسویان ولایات مغرب را به زندان افکنند، تا انکار دین خود کنند. این بزرگان عبارت بودند از: تَهم یزدگرد «مغان اندرزبد»... ایران در زمان ساسانیان، صفحات 208 و 209

الیزه ادامه میدهد که آن مقام حکومت ساسانی خطاب به ارمنیانی که مسیحی شده بودند میگوید وقتی یزدگرد به آن فرد روحانی و افراد مشابه دیگر رحم نکرد چگونه به شما امان میداد؟ تنها راه نجات شما این است که خورشید را بپرستید و اراده پادشاه را اجرایی کنید [اجرا کردن اراده پادشاه ترجمه تحت اللفظی این عبارت است: «et que vous exécutiez la 'volonté du roi»] همانطور که زرتشت بزرگ به ما آموخت. اگر این کار را انجام دهید نه تنها از اسارت و مرگ رها میشوید بلکه با هدایایی با شکوه به کشورتان بازگردانده خواهید شد.

در ادامه کشیش لئونس جلو آمده و اسقف ساهاگ را به عنوان مترجم گرفته و به تن شاپور میگوید چگونه از دستورات شنیع شما اطاعت کنیم و اول از همه ما را ملزم به پرستش خورشید کردید و ادعا میکنید که این پادشاه بود که دستور این عبادت را داد و شما خورشید را با اعلام نامش با صدای بلند گرامی داشتید اما پادشاه را از خورشید بالاتر بردید. میگویید خورشید بدون کمک موجودات خدمت میکند اما پادشاه با اختیار خود هرکه را بخواهد میکشد یا برده میسازد و اینکه خودش به حقیقت نرسیده است.

در ادامه متن هم باز شاهد بحث های عقیدتی بین مسیحیان و زرتشتیان هستیم که بدلیل طویل نشدن مقاله ام از نقل آنها خودداری کردم. صرفاً لازم دیدم متذکر شوم در قسمتی از ادامه این بحث های عقیدتی یکی از روحانیون زرتشتی به خدای مهر خواندن خورشید اشاره کرده چنانچه در صفحه 237 کتاب میخوانیم:

et qui, par son impartiale générosité et par son égale largesse, fut nommé Dieu Mihr , parce qu'il n'y a en lui ni astuce, ni ignorance

روحانی بلند مرتبه زرتشتی میگوید خورشید بخاطر سخاوت بیطرفانه و بزرگواری اش خدای مهر نامیده شده زیرا در او حیله و جهل وجود ندارد و بهمین دلیل است که ما در برابر نادانی شما صبر میکنیم. نتیجتاً ماهیت این خدای بزرگ که آن قدر نقشش در آیین زرتشت پر رنگ است که گویی در رأس خدایان زرتشتی جا داشته هم برای ما در اینجا روشن میشود، آن ایزد، میتراست.

 

*: اینکه جریان این مکالمه بین چه کسانی و برای چه بوده است را از ترجمه فارسی ایران در زمان ساسانیان پروفسور کریستن سن، صفحه 102 پاراگراف سوم برداشت کردم که ایشان اشاره مختصری به این بخش از کتاب الیزه میکند (البته در صفحات 207 الی 209 کمی مفصل تر به این وقایع میپردازد). ترجمه کتاب الیزه به زبان فرانسوی بود و فهم متنش برای منی که دانش زبان فرانسه ندارم بشدت سخت و با اینکه قبل و بعد بخش مربوطه را دیدم نتوانستم دقیقاً متوجه شوم جریان چیست و مکالمه در چه فضا-زمانی هست، در این حد متوجه شدم عده ای از مسیحیان که ساتراپ های ارمنستان هم بینشان بوده را گرفته و میخواهند مجبور به پرستش خورشید و... کنند (بعد از شکست ارمنیان در نبرد آوارایر) و فردی هم که مأمور بدین کار است نماینده شاه میباشد. فلذا ناچاراً با اینکه اصل متن در اختیارم است مجبور شدم به کتاب پروفسور کریستنسن ارجاع بدهم تا در فضای متنی که میخواهم نقل کنم قرار بگیرید. اگر ترجمه به زبان انگلیسی بود باید از خود متن این مهم را استخراج میکردم و اینجا عذری قابل قبول نبود. البته فرانسوی بودن متن تمام مشکل نبود و نسخه ای ازین کتاب با قابلیت استخراج متن را هم که در اختیار داشتم (برای درج در وبلاگ و ترجمه) برخی حروف را به اشتباه تایپ کرده بود و برخی اوقات مجبور شدم کلمه به کلمه بخش هایی از متن را با نسخه اسکن شده چک کنم تا حروف اشتباهی را اصلاح بنمایم چون اصلاً نمیشد چیز درستی از آن متن فهمید. از طرفی دیگر وقت این را نداشتم برای تمامی قسمت ها این رویکرد را بکار ببرم برای همین به خلاصه کلی اما مطمئنی از ترجمه قناعت کردم، اگر این مشکل نبود درک متن راحت تر میشد.

 

ه) منبع رومی: تاریخ جنگ های پروکوپیوس:

فیروز [منظور پیروز یکم ساسانی است] چون این پیشنهاد را شنید با موبدانی که همراه وی بودند مشورت نمود و از آنها استشاره کرد که آیا شرایط دشمن را بپذیرد یا نه [پیروز یکم در اینجا تحت محاصره هپتالیانی درآمده بود که در سرزمینشان لشکر کشی کرده و قصد هزیمتشان را داشت و شاه اینان گفته بود اگر وی میخواهد او و لشکریانش را رها سازند پیروز باید در حضور او زانو زده و سوگند بخورد و گروگان بدهد و...].

موبدان در جواب وی اظهار داشتند که راجع به سوگند هرگونه میل پادشاه باشد می تواند رفتار نماید، لیکن درباره شرایط دیگر دشمن را با نیرنگی فریب دهد، بدینمعنی که ایرانیها به عادت دیرینه خود هر روز هنگام طلوع آفتاب خود را به خاک می اندازند و در برابر خورشید سجده می برند. بنابراین پادشاه می تواند فرصت نگاهداشته در طلوع صبح با سردار هیاطله روبرو شود و روی خود را به طرف خورشید بگرداند و در حضور وی سجده برد و باین ترتیب در آینده خود را از ننگ این کار زشت آسوده سازد. فیروز به صوابدید موبدان گروگان صلح را داد و خود به همین ترتیب در حضور دشمن زانو زد و پس از آن با همه سپاهیان خویش بی آنکه تلفاتی بدهد بسرزمین ایران مراجعت کرد.

جنگهای ایران و روم، صفحات 22 و 23

 

خدای خورشید، معبود فراموش شده ایرانیان باستان!

پروفسور کریستن سن بحثی را راجع به ماهیت این خدای خورشید در کتاب خود باز کرده و میگوید:

حالا ببینیم این خدای خورشید کیست؟ در کتابهای اوستایی یکی از ایزدان هوَر (هور، خور)، یا هوره خشیته (خورشید، که به معنی خور قادر و قاهر است) نام دارد، اما گویا هیچوقت مقام چندان مهمی نداشته است. پس در حقیقت مغان عهد ساسانی، اگر آفتاب را می پرستیدند، مرادشان هور نبوده، بلکه مره را ستایش می کرده اند و این مهر همان میثره است، که در یشت های عتیق ذکر شده است و همان است، که بابلیان آن را با شمس [شمش (؟)]، خدای آفتاب خودشان، یکی دانسته اند و مهر پرستان مغرب از آن سُل اینویکتوس ساخته بودند.
الیزه عبارت ذیل را از زبان رئیس خلوت پادشاه ایران نقل می کند: «شما نمی توانید از پرستش خورشید امتناع بورزید، زیرا که خورشید از پرتو خود عالم را روشن می کند و با گرمی خویش غذای انسان و حیوان را می رساند و به سبب خوان نعمت بی دریغی که گسترده و سخای شاملی که دارد، او را خدای مهر نام داده اند. زیرا که در ذات او نه مکر و تزویر است و نه جهل و غفلت. مهر خدایی قادر است و پسر خدا و یاور دلیر خدایان هفتگانه [= امشاسپندان] است».
در نقش اردشیر دوم، که در طاق بستان است، اوهرمزد حلقه سلطنت به پادشاه عطا می کند. در پشت سر شاه مهر ایستاده است و از انوار اشعه، که بر گرد سرش هاله بسته، شناخته می شود، یک مهر ساسانی هم در موزه برلن محفوظ است، که روی آن اسم صاحب مهر به خط پهلوی نقر شده است. نام او هومهر (نوشته شده: هومیتر) است و به مناسبت این نام هیکل نیم تنه مهر را با هاله نورانی در گرد سر نقش کرده و اراده آفتاب را، که دو اسب بالدار می کشند، طرح ریخته است. در نقوش قدیم یونانی اراده آفتاب را، چهار اسب می برد، لکن در نقشی که بر مهر مزبور هست و همچنین در پارچه ای، که در موزه سنکانتنر بروکسل دیده می شود، آن اراده را فقط دو اسب می کشد چون این پارچه از روی نمونه عهد ساسانی بافته شده، معلوم می شود که در آن زمان به جای چهار اسب نقش دو اسب را متداول کرده بودند.

ایران در زمان ساسانیان، صفحات 102 و 103 (نسخه ویراستاری نشده صفحات 209 الی 211)

در اینجا پروفسور کریستنسن به صراحت تأیید میکند خدای خورشید روم باستان از میترای ایران باستان ساخته شده است [نه اینکه یکی باشند بلکه رومیان باستان از روی میترا خدای خورشید خود را ساختند]. برای آن قسمت از سخنشان که از متن کتاب الیزه نقل میکنند اگرچه خیلی شبیه به آن متنیست که من از صفحه 237 کتاب الیزه نقل کردم اما بر اساس پاورقی پروفسور مربوط میشود به صفحه 194 کتاب [همان کتابی که از آن ترجمه فرانسوی کتاب الیزه را نقل کردم] چنانچه در آنجا میخوانیم:

C'est ce que disait autrefois un de nos plus grands savants : Le dieu Mihr était né d'une mère parmi les hommes; il est souverain, fils de Dieu et vaillant auxiliaire des sept dieux

گفته میشود این همان چیزی است که یکی از علمای ما گفته است که خدای مهر از مادری در میان مردمان متولد شد و او فرمانروا و پسر خدا و یاور شجاع هفت خداست. قبل تر هم یکی از مسیحیان که سعی داشته به انتقادات زرتشتیان پاسخ دهد به این مقوله اشاره کرده و میگوید (صفحه 193 کتاب):

Déplus tu as dit que Dieu était né d'une femme tu ne dois en éprouver ni horreur, ni mépris. En effet Ormizd et Ariroane naquirent d'un père et non d'une mère; si tu y réfléchis, tu ne peux accepter cela. Il est encore une chose plus singulière, le dieu Mihr naissant d'une femme, comme si quelqu'un pouvait avoir com- merce avec sa propre mère. n Mais si tu déposais ton royal orgueil et que tu vinsses discuter amicalement, je suis certain que, comme tu es savant en toutes choses, tu ne trouverais rien d'exagéré touchant Notre r Sei- gneur né de la sainte Vierge ; tu reconnaîtrais que cette rédemption est supérieure à la formation de l'univers, du néant.

گفته میشود ازین که گفته شد خدا از زنی زاده شده نه احساس وحشت باید کرد نه تحقیر [اشاره به مادر خدا بودن حضرت مریم (سلام الله علیها) دارد و گویا زرتشتیان به این عقیده شرک آمیز آن مسیحیان ایراد گرفته بودند] و اهورامزدا و اهریمن از پدر بدنیا آمدند نه مادر و اگر به آن فکر کنید نمیتوانید قبولش کنید. سپس فرد مسیحی ادامه داده و میگوید خدای مهر از یک زن متولد شده گویی کسی میتواند با مادر خود رابطه جنسی داشته باشد و اگر غرور سلطنتی خود را کنار بگذارید و به گفتگوی دوستانه بیایید مطمئنم در مورد پروردگار ما که از باکره مقدس متولد شده است چیز مبالغه آمیزی نخواهید یافت و این رستگاری برتر از تشکیل جهان از نیستی است [فکر کنم میخواهد بگوید بدنیا آمدن خدا عجیب تر از ایجاد جهان از عدم نیست که البته ادعای کذبی میباشد، پدید آمدن جهان از عدم مطلق نداریم به اجتماع نقیضین برسد اما اینجا خدا هست و خدایی دیگر متولد میشود در عین یکتایی خدا! این عین اجتماع نقیضین است].

در رابطه با این دو نقل از کتاب الیزه (صفحه 193 و 194) پروفسور کریستن سن میگوید:

مؤلفان عیسوی اشاره به اساطیر دیگر کرده اند، که در عهد ساسانی متداول بوده است. مثلا تولد اجرام سماوی را منسوب به ازدواج با اوهرمزد با مادر یا خواهران یا دخترانش دانسته اند. ظاهراً میترا از ازدواج اوهرمزد با مادر خودش تولد یافت، که زوجه زروان باشد.

پاورقی پروفسور:

الیزه، لانگلوا، 2، ص193، بنابر عبارت دیگر (ص 194) مهر «از مادری در میان مردمان» تولد یافته است.

ایران در زمان ساسانیان، صفحات 110 و 111

بهمین خاطر بود که آن فرد مسیحی با اشاره به زاده شدن میترا میگوید عین این می ماند کسی با مادر خودش رابطه جنسی برقرار کند چون بنظر نویسنده مادری جز همسر زروان نبوده که میترا بخواهد از آن زاده شود گرچه اگر ارت یشت اوستا را ملاک قرار دهیم باید بگوییم میترا زاده دختر اهورامزداست. علت اینکه چرا در دوران بعد از فتح ایران این رسم کمرنگ شد و نیز در مهریشت اوستا میترا همان خورشید خوانده نشده است را میتوان در گفتار پروفسور کریستن سن دید چنانچه ایشان میگویند:

ما دین زرتشتی را از دو طریق مختلف می شناسیم، یکی از راه اوستای فعلی و کتب دینی پهلوی، که بعد از ساسانیان به رشته تحریر آمده است، دیگر از راه کتب اجانب، که راجع به این شریعت در زمان ساسانیان مطالبی نوشته اند. ... شریعت زردشتی که در زمان ساسانیان دین رسمی کشور محسوب میشد، مبتنی بر اصولی بود که در پایان این عهد بکلی میان تهی و بی مغز شده بود. انحطاط قطعی و ناگزیر بود. هنگامی که غلبه اسلام دولت ساسانی را، که پشتیبان روحانیان بود، واژگون کرد، روحانیان دریافتند که باید کوشش فوق العاده ای برای حفظ شریعت خود از انحلال تام بنمایند. این کوشش صورت گرفت. ... پرستش خورشید را ملغی کردند، تا توحید شریعت اوهرمزدی بهتر نمایان باشد، و مقام میثره (مهر) را طوری قرار دادند، که موافق با مهریشت عتیق باشد.

ایران در زمان ساسانیان، صفحه 312

بنظر میرسد منظور پروفسور ازینکه مقام میترا در دوران بعد از اسلام مؤافق با مهریشت قرار داده شد این است که در آنجا میترا خدای خورشید نیست. بر اساس دینکرد پنجم گرچه نقش میترا در دوران بعد از اسلام به حاشیه رفت اما پرستش خورشید هنوز دست کم تا دوران آذرفرنبغ فرخزادان باقی بوده است چنانچه طی بخشی از پرسش و پاسخ مسیحی بخت ماری نام با این موبد موبدان زرتشتی در قرن سوم هجری قمری میخوانیم:

چرا باید نه تنها به ایزد [منظور اهورامزداست] بلکه به خورشید و دیگر روشنان نیز نماز برند؟

در مورد نماز: نماز به خورشید و ماه و آتش و دیگر آفریده های نور دهنده و همه آفریدگان خوب کار درستی است ... پرستش و توجه فقط و بخصوص به ایزد برتر نیست چنان که بد دینان در این مورد به ما تهمت می زنند. در حالی که خود در اصل آئین معتقدند که سزاوار است ایزدان به انسان نماز ببرند.

دینکرد پنجم، صفحات 78 و 90

البته یک نکته را راجع به محتوای یشت ها باید در نظر داشت و آن اینکه بنظر میرسد ریشه خدایان و... ای ماننده میترا در آنها متعلق به دوران پیشا زرتشتی یا حداقل غیر زرتشتی بوده و در اینباره کریستن سن میگوید:

چنین بنظر میرسد که قبل از جدا شدن دو تیره هندی و ایرانی از یکدیگر، تفاوتی میان دو دسته از خدایان عمده آنها بوده است [این سخن پروفسور بر اساس تفاوت های میان هندوئیسم و آیین زرتشت کاملا صحیح است]. یکدسته را دیوها میخواندند و در رأس آن خدای جنگجویی بنام ایندرا قرار داشت و دسته دیگر را اسوراها (بایرانی : اهور) میگفته اند و سردسته آنها ورون و میتر بود اکثر دانشمندان برآنند که مزداه ایرانیان که بمعنی «دانا» و بزرگترین اهور میباشد، همان ورون قدیم است، که نام اصلیش در نزد اقوام ایرانی فراموش شده است.

پرستندگان میثر (مهر) در نیایش او و خدایانی که در گرد اویند، یشت ها را میسرایند و این همان سرودهایی است، که نمونه هایی چند از آن، که با اصول دین زردشتی تطبیق شده، در قسمت موسوم به «جدید» اوستا تا امروز برای ما محفوظ مانده است.

ایران در زمان ساسانیان، صفحات 13 و  14 (نسخه ویراستاری نشده صفحات 56 و 57)

وستا سرخوش کرتیس نیز همسو با کریستن سن میگوید:

اسطوره های موجود در آن بخش از اوستا که یشت ها نامیده می شود، شامل افسانه های بسیار کهن ماقبل زردشتی است که احتمالاً به دوران کفر کیشی هند و اروپایی تعلق دارد.

اسطوره های ایرانی، صفحه 7

نتیجتاً در آیین زرتشت میترا خدای خورشید بوده و پرستش این ستاره من جمله مظاهر اصلی آیین زرتشت محسوب میشده تا جایی در متون سریانی و رومی بوضوح این مقوله دیده میشود و شاه ساسانی نماد زرتشتی شدن مسیحیان را در سجده بر خورشید می بیند. مطالعه محتوای متون تاریخی مسیحیان مثل همین متن کتاب الیزه وارتابد نشان میدهد اینان آشنایی خیلی خوبی با احکام و عقاید زرتشتی داشتند و نمیتوان سخنانی که بیان میدارند را ولو اگر تصریح مستقیمی در اوستای فعلی از آن نیست [مثل زاده شدن میترا از خدای مادر] به این سادگی غلط خواند. پیرامون زاده شدن میترا هم باید عرض کنم بنظر میرسد منظور از مادر وی سپندارمذ بوده باشد چه آنکه این امشاسپند در اوستا (نک: ارت یشت، کرده دوم، بند 16) مادر ایزد ارت یا اشی خوانده شده و میترا برادر ایزد اشی و اهورامزدا پدر آن ایزد معرفی شده است؛ از طرفی دیگر در اوستای قدیم (نک: یسنه، هات 45، بند 4) سپندارمذ دختر اهورامزدا خوانده شده است بنابراین خدای مادر در آیین زرتشت سپندارمذ بوده که بنابر رسم مقدس خویدوده با اهورامزدا ازدواج کرده و خدایان مهم این آیین همچون میترا از وی زاده شدند.

الهه مادر در آیین های پانتئون غالباً به چشم میخورد لکن در آیین زرتشت تمام ویژگی هایش در یک ایزد نیست، بعنوان مثال سپندارمذ ایزد باروری نبوده و اشی صاحب این عنوان یعنی الهه باروری و زناشویی است (نک: ایران در زمان ساسانیان، صفحه 14). با این حال، بدلیل همسر خدای خدایان این آیین بودن و امشاسپند و نیز مادر ایزدانی همچون اشی بودن مشخصاً الهه مادر در آیین زرتشت باید سپنته آرمئیتی (نام دیگر سپندارمذ) باشد. پدر علم تاریخ هرودوت هالیکارناسی نیز به قربانی کردن پارس ها برای خورشید اشاره میکند:

... رسم آنها چنین است که به مرتفع ترین نقاط کوهستان صعود میکنند و در آنجا قربانی هائی به زوس خداوندی که نام او را بر کائنات و افلاک اطلاق کرده اند اهداء میکنند. آنها برای خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد نیز هدایائی قربانی میکنند. اینها تنها خدایانی هستند که پارس ها از قدیم برای آنها قربانی میکرده اند ولی بعدها قربانی کردن آفرودیت اورانیا را از آشوری ها و اعراب آموختند. این الهه را آشوری ها میلیتا و اعراب آلیلات و پارس ها میترا می نامند [در ترجمه انگلیسی مکوالی: «and the Persians Mitra» در ترجمه انگلیسی گادلی: «by the Persians Mitra» در متن زبان اصلی تاریخ هرودوت: «Πέρσαι δὲ Μίτραν]».

تواریخ، کتاب اول، بند 131

منظور از زئوس بوضوح اهورامزداست و بنظر میرسد هرودوت عادت داشته خدای خدایان تمدن ها را بنام زئوس بخواند چنانچه مردوک سرور خدایان بابلیان در زمان خود را نیز زئوس میخواند (نک: تواریخ، کتاب اول، بند 183). از اشتباه گرفتن میترا با آفرودیت که بگذریم سخن هرودوت نشان میدهد در زمان هرودوت پارس ها میترا را پرستیده و برای او قربانی میکرده اند اما قربانی کردنشان برای میترا به قدمت اهورامزدا و اجرام سماوی و عناصر چهارگانه نبوده است. مشکلی که اینجا پدید می آید این است که پس خدای خورشید تا قبل از پرستش میترا نزد اینان کدام ایزدبوده است که بنابر نقل هرودوت پارسها حتی دچار شدن به جزام را هم نتیجه ارتکاب گناه نسبت به خورشید میدانسته اند؟ (نک: تواریخ، کتاب اول، بند 138)، این مقوله ای بدیهیست که برای اجرام یا پدیده هایی که میپرستیدنش ایزدی قائل باشند، حتی بت پرستان هم قائل به ذی شعور بودن بت ها بوده بدین صورت که آن اجسام را نماد خدایی میدانستند (مثل واقعه بت شکنی حضرت ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) که ناظر به همین تفکر باطل بود)؛ تحقیقاً باید بگوییم که نمیدانیم، یقین داریم در زمان ساسانیان یا میترا خدای خورشید بوده است و بعد از فتح ایران جایگاهش تنزل پیدا کرده و دستگاه خدایان زرتشتی از آن پراکندگی قدرتی که قبلتر داشت بیشتر حول اهورامزدا متمرکز گردید. بطور کل سخن هرودوت نشان میدهد پرستش ماه و خورشید سبقه ای به درازای تاریخ ایران باستان همواره داشته است.

 

منابع

- آذرفرنبغ پسر فرخزاد - آذرپاد پسر امید، کتاب ششم دینکرد، ترجمه فرشته آهنگری، انتشارات صبا، چاپ اول 1392

- آموزگار، ژاله - تفضلی، احمد، کتاب پنجم دینکرد، انتشارات معین، چاپ دوم 1388

- امیری باوندپور، سجاد، شهادت نامه های سُریانی مسیحیان ایران، انتشارات پل فیروزه، چاپ یکم 1398

- پروکوپیوس، جنگهای ایران و روم، ترجمه محمد سعیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم 1365

- تئوفانس توبه نیوش، گاهنامه تئوفانس، ترجمه محمود فاضلی بیرجندی، نشر برسم، چاپ اول 1401

- کرتیس، وستا سرخوش، اسطوره های ایرانی، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، چاپ دوم 1376

- کریستنسن، آرتور امانوئل، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، نشر دنیای کتاب، 1368

- کریستنسن، آرتور امانوئل، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ویراستار حسن رضائی باغ بیدی، نشر صدای معاصر، چاپ پنجم 1385

- هرودوت، تواریخ، ترجمه هادی هدایتی، جلد اول، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1384

- Collection des historiens anciens et modernes de l'Arménie, Volume 2, ISTOIRE DE VARTAN ET DE LA GUERRE DES ARMÉNIENS, ELISÉE VARTABED, David Mamigonien, publié par Victor Langlois, Paris 1869

- The Histories, Herodotus, with an English translation by A. D. Godley. Cambridge. Harvard University Press, 1920

- The History Of Herodotus, Herodotus, Volume 1, Translator G. C. Macaulay, Produced by John Bickers, Dagny, and David Widger, The Project Gutenberg EBook, Release Date: December 1, 2008

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۲۰