مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

خائن کمتر شناخته شده (تکلمه)

يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیشتر در این پست ، مطلبی را راجع به خیانت مصدق به ایران منتشر کرده بودیم ، این متن البته جوابی نداشت ، در سایت بی خردگان مطلبی مشابه را یافتیم و دیدیم پاسخی به دلایل محکم ما نداده و از منظر خود سعی در - بطور عامیانه - ماست مالی کردن دارند ، پاسخ همان سخنان بی اعتبارشان را اما اینجا میدهیم :

1 : گفته بی خردگان درباره دلیران تنگستان و دکتر مصدق :

به نظر می رسد این وقایع، مربوط به سال ۱۲۹۳ بوده است است در حالی که دکتر مصدق در ۱۲۹۹ استاندار فارس بود! پس ربطی به مصدق نداشته است. البته مصدق در هنگام نفوذ خود برخی از راهزنان محلی که می‌توانسته از هر قومی باشد را سرکوب کرده و تنگستان را امن کرده است.

لازم به ذکر است که حزب توده این افترا را به دکتر مصدق نسبت داده  بود و متاسفانه بعد ها از طریق بقایی و محمود کاشانی دوباره باز گو شده است و لازم به توضیح است فیلم تهیه شده مربوط به کانال شخصی به نام  علی‌اکبر رائفی‌پور است با چندین کانال زیر مجموعه. اگر جستجوی ساده‌ای در گوگل داشته باشید متوجه می‌شوید که ایشان به نظریه پردازی دربارهٔ تئوری‌های توطئه شهرت دارد.

متن زیر را بخوانید:

مصدق و والگری فارس

با روابط حسنه عبدالحسین میرزا فرمانفرما در طول جنگ با انگلیسی ها، با پایان جنگ روال دیگری به خود گرفت. فرمانفرما تا اواسط سپتامبر ۱۹۲۰ / اوایل محرم ۱۳۳۹ در منصب ایالت فارس بود و در ماه مه ۱۹۲۰ / شعبان ۱۳۳۸ برای استقبال از سلطان احمدشاه که به سفر اروپا رفته بود، به بوشهر رفت. در این زمان افکار عمومی فارس به شدت علیه فرمانفرما برانگیخته شده بود.

 او در ۱۶ سپتامبر ۱۹۲۰ /۲ محرم ۱۳۳۹ رسما استعفای خود را به تهران اعلام و از ارگ خارج شد و قوام الملک و نصیرالملک نیابت ایالت را برعهده گرفتند. در اوایل اکتبر ۱۹۲۰ / اواخر صفر ۱۳۳۹ مصدق السلطنه وزیر عدلیه کابینه مشیرالدوله از اروپا وارد بوشهر شد و به قصد تهران حرکت کرد. هنگامی که به شیراز رسید هیئتی از اهالی شیراز از او خواستند که والی فارس شود و بالاخره درخواست های مکرری که در این زمینه به هیئت دولت تسلیم شد، باعث انتصاب مصدق به سمت والی فارس گردید و در ۹ اکتبر / ۲۵ صفر زمام امور را در دست گرفت. [1]

و تا کودتای سوم (اسفند ۱۲۹۹) در این سمت باقی ماند و با خدمات خود در استقرار امنیت و جلوگیری از باج گیری متنفذین، محبوب اهالی فارس شد و در این مدت همیشه با سه هزار و پانصد تن قوای پلیس استعماری جنوب که در اختیار انگلیس ها بود کشمکش داشت.

این پلیس به صورت یک قوای نظامی متشکل به فرماندهی افسران انگلیسی از آثار قرارداد ننگین ۱۹۱۹ بود که بصورت تحمیلی عمل می کرد و مصدق منتهای کوشش خود را در عدم شناسائی آن و استرداد هرگونه آثار رسمیت که گذشتگان بدان داده بودند نمود. [2]

 عمل مصدق علیه تنگستانی ها

از «عمل مصدق علیه تنگستانی ها» سر درنیاوردیم، و با وجود پرس و جو از خبرگان، چیزی به دست نیامد. تا آنجا که اطلاع داریم عمل قوام شیرازی علیه تنگستانیها خیانت آمیز بود که در جنگ بین الملل اول به نفع انگلیسها مرتکب شده بود: «قوام الملک برای چهار هزار اردونی که دور خود جمع کرده بود مبلغ ۱۳۵ هزار تومان از قونسل انگلیس پول گرفته بود تا در کنار انگلیس ها، علیه مجاهدین تنگستانی و چاکوتاهی وارد جنگ شود.
خیانت قوام الملک در اتحاد با قوای اشغالگر انگلیس و مقابله با نیروی مشترک مجاهدین و بعضی ایلات و ژاندارمری فارس، طوری مزاحم ملیون جنوب شده بود که طی یک اعلامیه ی رسمی خواستار شدند:

هرکس دشمن آسایش شیرازیان یعنی قوام الملک را زنده دستگیر و تحویل نماید در ازای این خدمت ۳ هزار تومان و هرکس او را به قتل برساند مبلغ ۱۰ هزار تومان از ژاندارمری دریافت خواهد نمود . از طرف ژاندارمری - شنبه 1 جمادى الأولى ۱۳۳۶البته این وقایع، مربوط به سال ۱۲۹۳ است، و دکتر مصدق در ۱۲۹۹ استاندار فارس بود. پس نکند آقای طبری، عمدا دکتر مصدق را به جای قوام الملک نشانده است؟

اما اگر منظور، مذاکرات دکتر مصدق با کنسول انگلیس در شیراز، راجع به پلیس جنوب (اس-پی-آر) و تنگستانی هاست، که جز شرف و حیثیت، چیزی برای مصدق نداشته و اعتقاد عمیق او به استقلال مملکت و روحیه ی ضد بیگانه پرستی وی را به خوبی آشکار می سازد. در این مورد دوستی مشفق نوشت به «خاطرات و تالمات مصدق» مراجعه شود. اینک چند جمله راجع به این قضایا را از زبان خود دکتر مصدق، مرور کنیم:

قونسول انگلیسی به دیدنم آمد و ضمن بحث اظهار کرد مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و ما نمی دانیم چه نمهیدی به کار بریم که از این تنفر بکاهیم و باز پس از چند روز که از تصدی من گذشت آمد و گفت پلیس جنوب را مأمور کرده ایم آن عده از خوانین تنگستانی را که موجب عدم نظم و امنیت می شوند تنبیه کنند که بی اختیار حالم تغییر نمود و چنین استنباط کرد که این تغییر حال به واسطه ی بینایی بود که او راجع به اخلال نظم وسیله ی تنگستانی ها کرده است. در جواب سئوال او که چرا حالم تغییر نموده گفتم این بیانات را هرکس می شنید از این هم بدتر می شد. مگر نبود که جلسه ی قبل شما گفنید مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و باید کاری کنیم که از این نظر یک هیم؟ اکنون می خواهید آن (پلیس انگلیسی جنوب را مأمور هموطنان خود من بکنید؟

هنوز فراموش نشده که قتل شیخ حسین خان چا کوتاهی را که نسبت به یکی از عمال انگلیس داده اند مردم تهران در نقاط عدیده مجلس ختم گذاشتند و او را مثل یکی از شهدای وطن شناختند. از این بیانات مقصودم این نیست که بخواهم تنگستانی ها را از نسبتی که به آنها می دهند مبرا کنم، بلکه می خواهم این تذکر را بدهم که دخالت پلیس جنوب سبب خواهد شد که مردم بر تنفر خود بی افزایند ... اما آنچه راجع به شخص من است در اموری که مربوط به ایالت است نمی بایست دخالت کنید . [3][4]

این نقل قول به هیچ وجه این معنی را نمی‌دهد که دکتر مصدق قیام مردم تنگستان را بر علیه انگلیسی‌ها سرکوب کرده است، به قول معروف برخی از راهزنان محلی که می‌توانسته از هر قومی باشد را سرکوب کرده و تنگستان را امن کرده است.

لازم به ذکر است که حزب توده این افترا را به دکتر مصدق نسبت داده  بود و متاسفانه بعد ها از طریق بقایی و محمود کاشانی دوباره باز گو شده است و لازم به توضیح است فیلم تهیه شده مربوط به کانال شخصی به نام  علی‌اکبر رائفی‌پور است با چندین کانال زیر مجموعه. اگر جستجوی ساده‌ای در گوگل داشته باشید متوجه می‌شوید که ایشان به نظریه پردازی دربارهٔ تئوری‌های توطئه شهرت دارد. این روزها هر کس بخواهد خودی نشان دهد و خودش یا کانالش را معروف کند دروغی به مصدق می‌بندد وگرنه ممکن بود ما تا آخر عمر هم اسم علی اکبر رائفی‌پور را نمی‌شنیدیم حتی ممکن بود نام محمود کاشانی را هم نمی‌شنیدیم.

 همکاری مصدق با ایل قشقایی برا ایجاد امنیت در جنوب

با روی کار آمدن دکتر مصدق، صولت الدوله نیز بخشی از اقتدار از دست رفته خود را به دست آورد. سردار احتشام که مدت دو سال و نیم ایلخان قشقایی بود به هیچ وجه توانایی اداره ایل را نداشت و اغتشاش موجود در قشقایی اولیای امور را به فکر انداخت که مسئله صولت الدوله حل و فصل شود چرا که به اعتقاد اکثر صاحب نظران وی تنها کسی بود که برای تصدی مقام ایلخانی قشقایی از قدرت کافی برخوردار بود.[5][6]

بالاخره با انتصاب محمد ناصر خان، فرزند ارشد سردار عشایر به مقام ایلخانی رسمی، عملا زمام امور از نو در دست صولت الدوله قرار گرفت و مرحله دیگری از تاریخ پرفراز و نشیب قشقایی پشت سر گذاشته شد. [7]

مصدق با برخورداری با حمایت صولت‌الدوله قشقایی توانست به سرعت اشرار را دستگیر و زندانی کند. این اقدام با استقبال گسترده دولت و مردم فارس مواجه شد زیرا امنیت راه‌ها و بسیاری از شهرهای جنوب فارس برقرار شده بود.

با این پشتوانه تازه، مصدق با جدیت و تلاش بی‌وقفه به اصلاحات خود ادامه داد. آشتی و سازش میان دو چهره اصلی ایالت، قوام الملک و صولت‌الدوله قشقایی، برقرار کردن امنیت درراه‌ها و نقاط مرزی، اصلاحات پیگیر و منظم در سازمان و تجهیزات قوای نظامی فارس، کنترل حوزه عمل و اختیارات پلیس جنوب، تأمین حقوق معوقه کارکنان ادارات، تلاش برای کاهش قیمت اجناس  و ارزاق، اهتمام به اقدامات عمرانی از اقدامات دکتر مصدق در دوران کوتاه والی گری فارس ایشان است.

 منبع:
 
1- گزارش های سالانه کنسولگری انگلیس در بوشهر صفحه ۱۲۲-۱۲۱-۱۲۹

2 - زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق نگارش نصرالله شیفته نشر کومش (۱۳۷۶)-صفحه ۲۸و۲۹

3 -خاطرات و تالمات دکتر مصدق به کوشش ایرج افشار انتشارات علمی(۱۳۶۴) صفحه ۱۲۴

4-پاسخ به کژ راهه ی احسان طبری نوشته عبدالله برهان (۱۳۶۸) صفحه ۲۲۱-۲۲۲

5- خاطرات و تالمات دکتر مصدق به کوشش ایرج افشار انتشارات علمی(۱۳۶۴) صفحه ۱۲۲

6 - ایل قشقایی در جنگ جهانی اول نوشته ناصر ایرجی(۱۳۸۰) صفحه ۱۳۶-۱۳۷

7 - همان صفحه ۱۳۷

و اما جواب :

اولاً ، که قسمتی از ماجرا مربوط به قبل از والیگری مصدق برای فارس است .

دوماً ، گوشه ای از تحریف آشکار بی خردگان :
بی خردگان از زبان دکتر مصدق می نویسد :
و گفت پلیس جنوب را مأمور کرده ایم آن عده از خوانین تنگستانی را که موجب عدم نظم و امنیت می شوند تنبیه کنند
و سپس میگوید :
این نقل قول به هیچ وجه این معنی را نمی‌دهد که دکتر مصدق قیام مردم تنگستان را بر علیه انگلیسی‌ها سرکوب کرده است، به قول معروف برخی از راهزنان محلی که می‌توانسته از هر قومی باشد را سرکوب کرده و تنگستان را امن کرده است.
میدانید از نظر پلیس جنوب چه کسانی در آن زمان نظم را برهم میزدند ؟ دلیران تنگستان ؛ جز دلیران تنگستان آیا « خوانین تنگستانی » دیگری بوده اند در همان زمان ، که بخواهند اخلال و بی نظمی کنند ؟ ، سند ؟ ، تمامی اسناد گواهی میدهند که تنها دلیران تنگستان در آن زمان برعلیه ظلم شوریده بودند . معلوم نیست این اقوام دیگر در آن زمان از کجا پیدایشان شده که بخواهند نظم را در آن منطقه برهم زده و منظور پلیس جنوب هم ایشان باشد!!! جز اینکه تنها هدف پلیس جنوب در آن زمان دلیران تنگستان بوده است .

دکتر مصدق در مورد این همکاری در نطق معروف خود در مجلس چهاردهم چنین گفته بود: [ توجه داشته باشید که اظهارات نمایندگان در مجلس ، مکتوب میشده است ]
«بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده‌ام. من مأمورین بسیار شریف و وطن‌دوست از انگلستان دیده‌ام. من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز ماژور هوور قنسول انگلیس آمد و به من گفت: ما حکم داده‌ایم تنگستانی‌ها را تنبیه بکنند. من حالم به هم خورد. گفت: شما چرا حالتان به هم خورد؟ گفتم: چون این صحبتی که کردید در نفع شماست نه در نفع ماست. گفت: توضیح بدهید. گفتم: شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده می‌شود. تنگستانی‌ها اگر شرارت می‌کنند من تصدیق می‌کنم اگر بعضی از آنها راهزنی دارند من تصدیق دارم. اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند آنها جزء شهداء و وطن‌پرست‌ها می‌شوند و من راضی نیستم. ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفه خود عمل کرده‌‌ام و کار صحیحی کرده‌‌ام. گفت: توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر می‌کنم. بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هوور آمد از من تشکر کرد...» (سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، ج 1، ص 23).
همکاری مصدق با پلیس جنوب و تجهیز قوای دولتی در سرکوب تنگستانی‌ها سبب شد که سفارت انگلیس از نخست‌ وزیر جدید بخواهد که مصدق را در سمت والی فارس ابقاء کند. عین نامه چنین است:
«سفارت انگلیس ـ 4 نوامبر 1920 مطابق با 22 صفر 1339. فدایت شوم. پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت می‌دهد که از قرار تلگرافی که قنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده‌اند آقای مصدق‌السلطنه از سقوط کابینه قبلی و تشکیل کابینه جدید قدری مضطربند که مبادا این کابینه در موقع لازمه همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند. از قرار راپورت‌هایی که از قنسول انگلیس در شیراز می‌رسد حکومت معظم‌له در شیراز خیلی رضایت‌بخش بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافی به معزی‌‌الیه مخابره فرموده، خواهش کنید که به حکومت خود باقی بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شوکت مستدام. مستر نرمان» (منبع قبل ـ ص 24 و بعد).
اولین تماس مصدق با انگلیسی‌ها، پناه بردن او به منزل میرزا یحیی سرخوش منشی سفارت انگلیس در جریان استبداد صغیر بود.
مصدق هنگام بازگشت به ایران جهت تصدی پست وزارت عدلیه با یک کشتی به سوی بمبئی در هندوستان حرکت می‌کند که در این کشتی «سرپرسی کاکس» وزیرمختار انگلیس و عاقد قرارداد 1919 نیز حضور داشت. او که به سمت کمیسر عالی انگلستان به بغداد می‌رفت با مصدق ملاقات و گفتگو می‌کند و او را کمک می‌کند تا بتواند از راه امنی وارد ایران گردد! از این مرحله به بعد مصدق را در کنار عوامل انگلیس مشاهده می‌کنیم. مصدق در سر راه به تهران وارد فارس می‌شود. در فارس، خاندان فرمانفرما، که از اقوام مصدق بودند و فرمانفرمای بزرگ دایی مصدق است، جنایات بی شماری در حق مردم مرتکب شده بودند، و لذا زمینه دوام آنها در حکومت فارس به کلی از بین رفته بود و انگلیسی‌ها به دنبال فرصتی بودند تا با انتصاب فردی به والی‌گری فارس، حضور و نفوذ خود را حفظ کنند، ضمن آن که مستقیماً درگیر مسایل نباشند. ماژور «هود» انگلیسی، کنسول آن کشور در شیراز به دیدن مصدق می‌رود. (متن مذاکرات این دو در اولین ملاقات حتی در اسناد وزارت خارجه انگلیس هم نیامده است) چند روز بعد، ناگهان چند خانوده با نفوذ شیراز که وجه اشتراک همگی آنها، انگلیسی مآب بود طرفدار انتصاب مصدق به سمت والیگری فارس می‌شوند و حتی حاضر به پرداخت وجوهی برای مخارج والیگری او می‌شوند، و به این ترتیب اوضاع به گونه‌ای می‌شود که حکومت مرکزی که نیاز به بودجه و خزانه داشت، با استانداری مصدق به شدت موافق می‌شود تا بار خزانه کمتر شود!
دولت سپهدار با حمایت خاندان‌های متشخص فارس و کنسول انگلیس از مصدق، در تردید نسبت به انتصاب وی به سر می‌برد. اما زمینه کار از سوی انگلیس آماده شد. قطعاً حمایت دایی او عبدالحسین فرمانفرما و اشاره انگلیس و صحنه‌گردانی کنسول آن کشور، عامل اصلی حمایت سرشناسان از مصدق بود. و طبیعتاً مصدق که برای حکومت بر فارس قوایی و بودجه‌ای نمی‌خواست بر آن چند نفر کاندید که قوا و بودجه می‌خواستند ترجیح داده می‌شود.
«پایان یافتن این پرداخته‌های شخصی، احتمالاً دلیل بر این بود که چرا فرمانفرما در نوامبر 1919 در مورد استعفا از مقام خود در شیراز، سخن گفت. اما هنگامی که سرانجام حدود یک سال بعد شیراز را ترک کرد، این امر بنا به گفتة هرمن نورمان (Herman Norman) که جانشین کاکس در سفارت بریتانیا شده بود، به این علت بود که به واسطه «غیرمردمی بودن شدید» که غارتگری او برایش به بار آورده بود در معرض طغیان خشم عمومی بر ضد خود قرار گرفته بود، لذا باقی ماندن او در مقامش، غیرممکن بود. نورمان، فرمانفرما را به عنوان «درنده‌خویی آنچنان شدید که حتی برای یک شاهزاده ایرانی غیرعادی است» توصیف کرد. به این دلیل، احساس کرد که کوشش برای ابقای فرمانفرما به عنوان والی در شیراز بی‌فایده است، نظری که وزارت خارجه با آن موافق بود. مصدق، یکی از خویشاوندان نزدیک فرمانفرما که خواهر او مادر مصدق بود و در عین حال خواهر مصدق با پسر فرمانفرما، شاهزاده فیروز، ازدواج کرده بود، جانشین فرمانفرما شد.»(1)
در هرحال، کابینه سپهدار سقوط می‌کند و مشیرالدوله نخست‌وزیر می‌شود و او که با مصدق آشنایی داشت، وی را در حکومت فارس ابقا می‌کند و فصلی جدید از همکاریهای او با مأموران انگلیسی گشوده می‌شود. انگلیس در آن هنگام که مصدق به فارس آمد، به واسطه شکست قرارداد منحوس 1907 (تقسیم ایران به دو ناحیه نفوذ انگلیس و روس)، درصدد برآمده بود تا با تشکیل حکومتی دست‌ نشانده در جنوب ایران (فارس، خوزستان، کرمان و بلوچستان) صادرات نفت به سوی انگلیس را تضمین نماید و برای این منظور با تشکیل پلیس جنوب «اس. پی آر» متشکل از سربازان و افسران هندی، انگلسی و بعضاً‌ ایرانی و گماردن عبدالحسین میرزا فرمانفرما ـ این ناحیه را اداره کند. لکن عناصر آزاد و غیرتمند و مؤمن جنوب مخصوصاً تنگستانیها و دشتستانیها به مبارزه با انگلیس و عوامل مزدور او پرداختند. جنایتهای انگلیس و فرمانفرما زبانزد مردم جنوب و فارس بود و آنان را به شدت از خاندان فرمانفرما متنفر نموده بود. مصدق جایگزین مناسبی برای فرمانفرما بود و انگلیس این مسئله را خوب تشخیص داد و خوب زمینه‌چینی کرد و الحق مصدق نیز قدمهای مثبتی برای منافع انگلیس برداشت و در مقابل مبارزات مردمی آن سامان قرار گرفت.
مصدق اقدامات تنگستانیها را شرارت و دزدی می‌نامید، و از این که در مبارزه با پلیس جنوب به عنوان شهید نامیده می‌شدند ناراحت بود و راهنمایی وی خیلی به نفع انگلیسیها تمام شد چرا که به جای بیگانگان، ایرانیها را مقابل آنها قرار می‌داد و کار انقلابیون تنگستانی را سخت‌تر می‌کرد.
مصدق با دستگیری چند تن از سران تنگستانیها، بعد از دو ماه موفق شد شورش علیه انگلیسی ها در «دالکی» و «شبانکاره» در راه اصلی شیراز ـ بوشهر را خاموش کند. البته دلیران تنگستان و دشتستان مجدداً با انگلیسیها به جنگ پرداختند و عاقبت با بمباران شدید شهر «دلوار» توسط شش ناو جنگی انگلیس و شهادت اکثریت قیام‌کنندگان، قیام آنان خاموش شد.
همکاری مصدق با انگلیسیها به این مسئله ختم نشد، امن کردن راه بوشهر تا آباده برای تجارت انگلیسیها و دستگیری عناصری که برای امنیت انگلیسیها مضر تشخیص داده می‌شدند با اشاره کنسول انگلیس از دیگر مواردی است که در پرونده همکاری مصدق با عوامل انگلیسی در فارس ثبت شده است.
«در یکی از روزها، او چند تن از مردم فارس که هیچ‌گاه نوکر کنسولگری انگلیس و یا مطیع انگلیس پرستهای شیرازی نشده بودند و همیشه جزو گروه آزادیخواهان فارس بودند، را دستگیر و مدتی به زندان انداخت. شکایتهای تلگرافی افراد این خانواده به تهران و اثبات ایران پرستی زندانیان سبب گردید تا دولت از والی فارس توضیح بخواهد.
دکتر محمد مصدق که نمی‌توانست گناهکاری آنها را ثابت کند و تنها به دستور ماژور هود کنسول انگلیس اینان را دستگیر و به زندان انداخته بود، نتوانست جواب صحیحی به مرکز بدهد. بدین سبب سپهدار (رئیس‌الوزرای جدید) دستور داد تا او را از مقام والیگری فارس خلع و دیگری را به جایش به شیراز بفرستند.»(2)
از این جا مجدداً نقش انگلیس را در حمایت و ابقای مصدق در حکومت فارس مشاهده می‌کنیم. از این رو بود که «نورمان» وزیرمختار انگلیس نامه‌ای به سپهدار نوشته و از او خواست تا از برکناری دکتر مصدق خودداری کند.
پی‌نویس‌ها:
1ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر مدنی، شماره 9، بهار 1378، ص 66.
2ـ زندگینامه مصدق‌السلطنه، ص 113.

نام خردگان با تحریف گره خورده است . در آن زمان ، تنها این دلیران تنگستان بوده اند که از نظر پلیس جنوب مسبب ناامنی و بی نظمی در آن منطقه بوده اند .

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی