مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

پیوست یکم مبحث خدمتکاران جنسی در ایران باستان

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیشتر در اینجا به مقوله خدمتکاران جنسی در ایران باستان پرداخته و بر اساس اسناد یونانی و بابلی و عبری آنرا به ثبوت رساندیم و در این پست صرفاً میخواهیم گواهی تنی چند از نویسندگان عهد باستان را بعنوان تکلمه در مقوله وجود این خدمتکاران بیان نماییم. بود یا نبود اسناد این پست البته تفاوتی در اعتبار پستی که بعنوان تکلمه اش در نظر گرفته شده نمیکند چه آنکه آن در پست اصلی به لطف خداوند و مدد صاحب الزمان (عج) در بالاترین درجه اعتبار در علم تاریخ اسناد را گردآوری و شرح داده ایم و اینجا صرفاً جهت گردآوری هرچه بیشتر اسناد قلم فرسایی میکنیم.

الف) گزنفون، آناباسیس

این نویسنده و مورخ یونانی در کتاب یکم بخش دهم آناباسیس اشاره میکند که وقتی دست و سر کوروش سوم را بریدند اردشیر دوم در تعقیب آریائوس [ژنرال پارسی کوروش سوم در نبرد کوناکسا که بخاطر تاج و تخت بین کوروش و برادر بزرگترش اردشیر دوم درگرفت] به اردوگاه کوروش سوم حمله کرده و سپاهیانش دست به غارت اردوگاه او زدند و حین این غارت خدمتکار جنسی باهوش و زیبای اهل فوکویای تحت تملک کوروش سوم را نیز اسیر و صاحب شدند که البته در نهایت این خدمتکار جنسی توسط زنی دیگر فراری داده میشود:

Then the head of Cyrus and his right hand were cut off. But the King, pursuing Ariaeus, burst into the camp of Cyrus; and Ariaeus and his men no longer stood their ground, but fled through their own camp to the stopping-place from which they had set out that morning, a distance, it was said, of four parasangs. So the King and his troops proceeded to secure plunder of various sorts in abundance, while in particular he captured the Phocaean woman, Cyrus' concubine, who, by all accounts, was clever and beautiful. The Milesian woman, however, the younger one, after being seized by the King's men made her escape.

این نقل قول که از قضا مربوط به زمان خود گزنفون هم بوده بکار گیری زنان بعنوان خدمتکار جنسی در رده شاهان و شاهزادگان هخامنشی و رفتار کالا مانندی که با ایشان توسط هخامنشیان میشده است را به خوبی نشان میدهد.

این خدمتکار جنسی معروف همان آسپاسیا بوده است که در مقاله اصلی هم از آن سخن راندیم البته پلوتارک در کتاب خود با نام پریکلس که درباره پریکلس ژنرال معروف آتنی هست در بخش بیست و چهارم آن وقتی سخن از فیلسوف زن معروف یونان باستان یعنی آسپاسیا میشود که همسر پریکلس هم بوده [برخی میگویند معشوقه بوده و صرفاً با پریکلس رابطه داشته نه بصورت همسر رسمی و... که محل بحث ما نیست] بیان میدارد شهرت نام این زن آن قدر بوده که کوروش سوم هخامنشی که برای حکومت با پادشاه بزرگ [منظورش برادر کوروش اردشیر است] جنگید نام خدمتکار جنسی محبوب خود که بعد از شکست کوروش به اسارت اردشیر در می آید را آسپاسیا میگذارد که او در فوکویا متولد شده بوده و قبلاً نامش میلتو بوده است:

So renowned and celebrated did Aspasia become, they say, that even Cyrus, the one who went to war with the Great King for the sovereignty of the Persians, gave the name of Aspasia to that one of his concubines whom he loved best, who before was called Milto. She was a Phocaean by birth, daughter of one Hermotimus, and, after Cyrus had fallen in battle, was carried captive to the King, and acquired the greatest influence with him.

در اینجا لازم دیدیم نکته ای را نیز متذکر شویم و آن اینکه مترجم فارسی کتاب پلوتارک یعنی آقای رضا مشایخی در کتاب حیات مردان نامی جلد اول صفحه 427 که این قسمت از متن کتاب پلوتارک را ترجمه کرده عنوان خدمتکار جنسی را به سوگلی برگردانده است! کنار عناوین «معشوقه و همدم و صیغه و زن» که در ترجمه های فارسی مختلف این کلمه هست «سوگلی» را هم باید اضافه کنیم. گویا مترجمین فارسی هیچ توافقی برای ترجمه این کلمه ندارند.

 

ب) گزنفون، آگسیلائوس

گزنفون در بخش اول قسمت سوم این اثر خود وقتی که میخواهد ماجرایی را بعنوان یکی از خصلت های خوب آگسیلائوس دوم بیان کند که در نظر وی یکی از مشهورترین وقایع برای خصلت های نیک این فرد است میگوید:

Agesilaus had such reverence for religion, that even his enemies considered his oaths and his treaties more to be relied on than their own friendship with one another: for there were times when they shrank from meeting together, and yet would place themselves in the power of Agesilaus. And lest anyone should think this statement incredible, I wish to name the most famous among them. Spithridates the Persian, for example, knew that Pharnabazus was negotiating for a marriage with the Great King's daughter, and intended to take his, Spithridates', daughter as a concubine. Regarding this as an outrage, he delivered himself, his wife, his children and all that he had into Agesilaus' hands. Cotys, ruler of the Paphlagonians, who had disobeyed the command of the Great King, though it was accompanied with the symbol of friendship, feared that he would be seized and either be fined heavily or even put to death; but he too, trusting in the armistice with Agesilaus, came to his camp and having entered into alliance elected to take the field at Agesilaus' side with a thousand horse and two thousand targeteers. And Pharnabazus too came and parleyed with Agesilaus, and made agreement with him that if he were not himself appointed the Persian general, he would revolt from the Great King. “But,” he said, “if I become general, I shall make war on you, Agesilaus, with all my might.” He used this language in full confidence that nothing contrary to the terms of the armistice would happen to him. So great and so noble a treasure has every man, and above all a general, who is upright and trustworthy and is known to be so. So much, then, for the virtue of Piety.

گزنفون بیان میدارد اسپیتریداتس [وی همانطور که پروفسور پیر بریان نیز بیان میدارد یکی از اشراف پارسی بوده نیز نامش هم پارسی و همنام یکی از ساتراپ های زمان داریوش سوم است] میدانست که فارنابازوس در حال مذاکره برای ازدواج با دختر پادشاه است قصد دارد دختر وی را بعنوان خدمتکار جنسی بگیرد [منظور فارنابازوس دوم داماد اردشیر دوم است که در زمان حیات خود گزنفون حکومت میکرده و با آپامه دختر شاه هخامنشی ازدواج میکند] و این را یک توهین تلقی میکند و همسر و فرزندان و هرچه دارد را به دست آگسیلائوس میسپارد. این نقل قول من جمله اسنادی است که بیان میدارد غیر کنیزان هم خدمتکار جنسی میشده اند و نیاز نبوده حتماً فرد کنیز باشد یا کنیز بشود، یعنی همچنان شهروندی آزاد و غیر برده محسوب میشده اما بعنوان خدمتکار جنسی به مثابه یک کالا و شبیه به کنیز با وی در نهایت رفتار میشده است و این اوج پستی و حقارت نگاه هخامنشیان به زن را میرساند چه آنکه اساساً بهیچ روی همچین چیزی را ما حتی در زمان حکومت های امویان و عباسیان جنایتکار و مشرک هم نمی بینیم و بهیچ روی نمیتوانسته أحدی با زن غیر کنیز به این شکل رفتار کند که وی را خدمتکار جنسی خود بکند ولو خلیفه باشد و در نهایت آنچنان که در اسناد دیگر دیدیدم با این خدمتکاران جنسی به مثابه کالا برخورد شود.

 

ج) گزنفون، کوروش نامه

گزنفون در کتاب چهارم بخش سوم کوروش نامه اشاره به کالسکه هایی میکند که مادها از آنها علاوه بر حمل زنان ازدواج کرده برای حمل خدمتکاران جنسی به غنیمت گرفته شده استفاده میکردند:

Now a part of the Medes were already bringing in the wagons which had been hurried forward and which they had overtaken and turned back packed full of what an army needs; others were bringing in the carriages that conveyed the most high-born women, not only wedded wives but also concubines, who on account of their beauty had been brought along; these also they captured and brought in.

در اینجا گزنفون علاوه بر اینکه بین زنان ازدواج کرده و خدمتکاران جنسی فرق میگذارد بلکه اشاره میکند که مادها برای زیبایی شان این زنان را به غنیمت گرفته بودند. نکته بسیار جالب اینجاست که کوروش دوم که شاهد این عمل بوده بعنوان به نوعی فرمانده ارتش متحد که براحتی میتوانسته دستور به آزاد سازی و عدم اسیر کردن زنان بدهد (بعنوان مثال در کتاب چهارم بخش چهارم بند ششم کوروش نامه، کوروش دوم دستور به آزاد سازی اسرای مردی میدهد که خود را به سوارکاران مادی و هیرکانی تسلیم کرده بودند)، ناراحت میشود اما فکر کردید چرا؟ چون مادها زنان را به خدمتکاری جنسی و کنیزی خود میگرفتند و طبیعتاً بعدش نوبت به غنیمت گرفتن زنان باقی مانده توسط پارسها میشده؟ خیر بخاطر عملکرد ضعیف پارسها بوده و وی بهیچ عنوان از به غنیمت و به تاراج رفتن زنان شوهر کرده و خدمتکاران جنسی ناراحت نمیشود بلکه به فکر می افتد که پارس ها چگونه میتوانند عملکرد بهتری از خود نشان بدهند! این منش کوروش در کوروش نامه گزنفون است:

When Cyrus saw what the Medes and Hyrcanians were doing, he poured reproach, as it were, upon himself and his men, because during this time the others seemed to be surpassing them in strenuous activity and gaining something by it, too, while he and his men remained in a position where there was little or nothing to do. And it did seem so; for when the horsemen brought in and showed to Cyrus what they brought, they rode away again in pursuit of the others; for, they said, they had been instructed by their officers so to do. Though Cyrus was naturally nettled at this, still he assigned a place to the spoil. And again he called his captains together and standing where they would all be sure to hear his words of counsel, he spoke as follows: “Friends, we all appreciate, I am sure, that if we could but make our own the good fortune that is now dawning upon us, great blessings would come to all the Persians and above all, as is reasonable, to us by whom they are secured. But I fail to see how we are to establish a valid claim to the spoil if we cannot gain it by our own strength; and this we cannot do, unless the Persians have cavalry of their own.

در ترجمه فارسی کوروش نامه آقای خشایار رخسانی پیرامون کتاب چهارم بخش سوم بند اول تا سوم هم میخوانیم:

اکنون یک بخش از مادها در حال آوردن گاری هایی بودند که آنها را با شتاب پیش میراندند؛ این ها گاری هایی بودند پر از آزوغه که مادها با رساندن خود به دشمنی که در حال گریز بود، از دست انها در آورده و با همه بار آنها که نیاز یک ارتش را برآورده میساختند، در حال بازگشتن بودند؛ دیگران در حال آوردن درشکه هایی بودند که با نژادترین بانوان را می ترابردند (حمل میکردند)، نه تنها زنان شوهر دار را ونکه (بلکه) زنان پرده سرا (حرم سرا)، زنانیکه از بهر زیبایی شان آورده شده بودند؛ اینها همه را نیز به چنگ انداخته و با خود آورده بودند.

حتی تا همین روزها همه کسانیکه در آسیا به جنگ میروند، آنچه را که برای آنها دارای بیشترین ارزش هاست، با خود میبرند؛ زیرا آنها میگویند که اگر همه چیزهای گرانمایه آنها در نزدیکی میدان جنگ باشد، آنها با دلاوری بیشترین خواهند جنگید؛ زیرا به گفته آنها، اینها چیزهایی هستند که باید بیشتر از همه از آنها نگهداری کنند. شاید که این فرنودها درست باشند؛ ولی شاید هم که آنها از این آیین از بهر خرسند کردن نیازهای وَرَنیک (شهوانی) خود پیروی میکنند.

هنگامیکه کوروش دید که مادها و گرگانیان در حال انجام چه کاری هستند، او نکوهشی کرد، انگار که آن را به خودش و مردانش کرده باشد، زیرا به نگر میآمد که در این میان دیگران با انجام کارهای سخت از آنها پیشی گرفته و چیزهایی را نیز بدست آورده باشند، در حالیکه او و مردانش در جایی مانده بودند که کار اندکی و یا هیچکاری برای انجام دادن نبود. و اینجور بنگر میآمد؛ هنگامیکه اسپواران در پیشگاه کوروش اندر میشدند، چیزهایی را که به همراه آورده بودند به کوروش نشان میدادند، و آنها دوباره سواره میرفتند تا برای ادامه اینکار به دیگران بپیوندند... با اینحال او جایی را برای پروه های (غنیمت های) بدست آمده نشاخت کرد (تعیین کرد). و دوباره او سرفرمانده های خود را برای گردهم آمدن فراخواند و جایی ایستاد که آنها همه بیگمان بودند که سخنان اندرز دهنده او را میشنوند، سپس او همانگونه که در پی میآید سخن گفت.

جریان ازین قرار بوده [از کتاب چهارم کوروش نامه بخش دوم بند چهل و دوم باید بخوانید] که وقتی کوروش دوم بواسطه ارتش متحد پارس ها و مادها و هیرکانی ها مؤفق میشود لشکر آشور را شکست دهد میرود سراغ اردوگاهشان لکن به سپاهیانش میگوید غنیمت های زیادی در این اردوگاه هست و درست است که ما میتوانیم هرچه خواستیم از آنها برداریم اما این غنایم به اندازه ما سهم متحدین ما هم که برای این نبرد فعالیت کردند هست و بهترین کار این است که وقتی مادها و... برگشتند بگذاریم آنها غنایم را تقسیم کنند و نتیجتاً زنان شوهر کرده و زنانی که خدمتکار جنسی بودند هم جزء این غنایم بوده و وقتی مادها سر میرسند آنها را در کالسکه هایی بعنوان غنیمت بخاطر زیبایی شان حمل میکنند. البته قطعاً سهمی ازین زنان به پارسها هم رسیده و گزنفون نگفته مادها تمام زنان را برداشتند چه آنکه کنیزها جزء غنایم با ارزش جنگی قطعاً محسوب میشده اند. در نهایت مادها سه تن از این زنان را به کوروش بعنوان کنیز و غنیمت جنگی دادند و کوروش هم قبول میکند چنانچه در کوروش نامه کتاب چهارم بخش ششم بند یازدهم میخوانیم:

With these words he was gone, leaving a guide behind. And then the Medes came in, after they had delivered to the magi what the magi had directed them to set apart for the gods. And they had selected for Cyrus the most splendid tent and the lady of Susa, who was said to be the most beautiful woman in Asia, and two of the most accomplished music-girls; and afterward they had selected for Cyaxares the next best. They had also supplied themselves with such other things as they needed, so that they might continue the campaign in want of nothing; for there was an abundance of everything.

چنانچه مشاهده میکنید ازین سه زن یکی شان همان پانته آ بانوی اهل شوش هست که عنوان شده زیباترین زن در آسیا بوده و بعدهم بنابر نقل گزنفون کوروش وی را به شوهرش میرساند و دو نفر دیگر دو دختر آوازه خوان بودند که مشخصاً همان خدمتکاران جنسی و زنان حرمسرا هستند [در پیوست دوم مفصلاً شرح دادیم] و نکته جالب اینجاست این دو هیچ گاه آزاد نشده و کنیز باقی می مانند [بر فرض قبول آزاد سازی پانته آ].

بهیچ روی نه این زنان شوهردار و... ای که مادها گرفتند آزاد شدند و نه با ایشان ازدواج شد [ابداً گزنفون این چنین چیزی را بیان نمیکند بخواهد با اینها ازدواج بشود یا...] بلکه چه زنانی که شوهر کرده بودند و چه خدمتکاران جنسی در کالسکه هایی مشابه بقیه کالاها بعنوان غنیمت جنگی حمل شدند تا طبیعتاً بین افسران و... تقسیم شوند. سخن گزنفون مبنی بر به غنیمت گرفتن زنانی که ازدواج کرده و نیز اینکه بخاطر زیبایی شان به کنیزی ارتش متحد پارس و ماد و هیرکانی ها درآمدند نشان میدهد هیچ حد و مرزی را [ولو اینکه آن زن ازدواج کرده باشد بازهم بخاطر زیبایی اش وی را بعنوان غنیمت جنگی و طبیعتاً کنیز و استفاده جنسی از وی به تاراج میبردند] ایرانیان باستان برای به کنیزی گرفتن زنانی که در اردوگاه آشور بودند قائل نبودند إلا زیبایی.

مورد بعدی در کوروش نامه گزنفون بحث کالسکه های حمل زنان طی جنگ با لیدی در ارتش کوروش دوم هست چنانچه میخوانیم:

وقتی که کوروش دوم داشت وظایف افسران خود را برای جنگ با کرزوس شاه لیدیا بیان میکرد به کاردوخوس میگوید مسئول کالسکه های حامل زنان هست و باید آنان را عقب بیاورد و در پشت کاروان بارها [طبیعتاً انتهایی ترین قسمت های کاروان ارتش] قرار داده بشود [محتملا به جهت اینکه این زنان در صورت شکست براحتی بدست دشمن نیافتند و فرصت عقب نشینی و حفظشان باشد] و اگر همه اینها ارتش را دنبال کنند به سبب طویل شدن ارتش دشمن اگر بخواهد محاصره انجام دهد باید دایره پهن تری ایجاد کند و...:

And you, Carduchus, who have charge of the carriages which convey the women, bring them up in the rear next after the baggage-train. For, if all this follows, it will give an impression of numbers and will afford us an opportunity for an ambuscade; and if the enemy try to surround us, they will have to make a wider circuit; and the greater the circuit they have to make, the weaker they must necessarily make their line.

Xenophon. Xenophon in Seven Volumes, 5 and 6. Walter Miller. Harvard University Press, Cambridge, MA; William Heinemann, Ltd., London. 1914. Cyropaedia, book 6, chapter 3, section 30

در ترجمه فارسی خشایار رخسانی پیرامون این بند میخوانیم:

و شما کاردوکوس کسیکه سرپرست و مسئول ترابری و جابجایی بانوان است، آنها را در پشت چکاد و نزدیک کاروان بار و بنه جای دهید [بنظر ما این ترجمه بهتر است: «آنها را در عقب بعد از کاروان بار و بنه جای دهید.»] چونکه اگر همه اینها لشکر را دنبال کنند یک تأثیر بر شمار ارتش خواهد داشت و میتواند شانس کمین کردن به ما بدهد و اگر دشمن بخواهد ما را محاصره کند آنها ناگزیر از زدن یک دایره پهن تر هستند و هرچه که آنها ناگزیر باشند که دایره بزرگتری را بزنند، رده جنگی را که آنها از روی نیاز خواهند ساخت، ناتوانتر خواهد شد.

مشخصاً این زنان همان خدمتکاران جنسی هستند که داریوش سوم و سورنا هم در نبردهایشان با خود حمل میکردند و جز این نمیتواند باشد وگرنه وسط جنگ کالسکه های حامل زنان [سرباز بودند در کالسکه حمل نمیشدند!] چه میکند که باید بدنبال لشکر بیایند؟ برای تخلیه مردم شهر فی المثل و... هم نیست چون حداقل باید میگفت کالسکه های حمل زنان و کودکان بعنوان مثال و هیچ قرینه ای در تأیید این مقوله در کوروش نامه گزنفون وجود ندارد؛ برای مقوله تدارکات و درست کردن غذا و هم نیستند چون این زنان بصورت جدا و مستثنی از تدارکات جابجا میشوند و مسئول کاملاً جدایی دارند و نیز بعنوان مثال این خدمتکاران جنسی داریوش سوم و سورنا بودند که در کالسکه هایی جدا حمل میشدند نه زنانی [اگر تازه باشند که بعید است و مقوله غذا و... بر عهده خود سربازان بوده چون سندی در تأیید این گزاره نیست در حالیکه در تأیید خدمتکار جنسی بودنشان اسناد متعدد و معتبری هست] که بخواهند مسئول غذا یا... سربازان باشند. بنابراین مشخصاً این زنان خدمتکاران جنسی کوروش و فرماندهانش هستند.

 

د) دیودورس سیسیلی، کتابخانه

دیودورس در کتاب خود یعنی کتابخانه کتاب یازدهم بخش 56 که پیرامون فرار تمیستوکلس از یونان به ایران سخن میگوید اشاره میکند وقتی که وی میخواسته طوری به نزد پادشاه هخامنشی برود که مخفیانه باشد و اینرا به لیسیتید که از دوستان خشایارشای یکم شاه آن زمان هخامنشیان بوده میگوید و لیسیتید هم از رسم معمول میان پارسیان برای این منظور استفاده میکند تا وی را پنهانی نزد خشایارشا ببرد و آن رسم این بوده که هر زمان که فردی خدمتکار جنسی اش را نزد شاه میبرد [خواه بعنوان پیشکش خواه بعنوان غنیمت جنگی خواه هدیه خواه خراج] آنرا بر گردونه ای سرپوشیده حمل میکرد و هیچ رهگذری جرئت نگاه بر خدمتکار جنسی پیشکش شده به شاه هخامنشی را نداشته است:

Now it so happened that Lysitheides was a friend of Xerxes the king and on the occasion of his passage through Asia Minor had entertained the entire Persian host. Consequently, since he enjoyed an intimate acquaintance with the king and yet wished out of mercy to save Themistocles, he promised to co-operate with him in every way. But when Themistocles asked that he lead him to Xerxes, at first he demurred, explaining that Themistocles would be punished because of his past activities against the Persians; later, however, when he realized that it was for the best, he acceded, and unexpectedly and without harm he got him through safe to Persia. For it was a custom among the Persians that when one conducted a concubine to the king one brought her in a closed wagon, and no man who met it interfered or came face to face with the passenger; and it came about that Lysitheides availed himself of this means of carrying out his undertaking. After preparing the wagon and embellishing it with costly hangings he put Themistocles in it; and when he had got him through in entire safety, he came into the presence of the king, and after he had conversed with him cautiously he received pledges from the king that he would do Themistocles no wrong. Then Lysitheides introduced him to the presence of the king, who, when he had allowed Themistocles to speak and learned that he had done the king no wrong, absolved him from punishment.

مشخص است که یک فرد چرا باید خدمتکار جنسی خودش را به نزد شاه هخامنشی ببرد و چیزی جز پیشکش کردن یا مقوله هایی مثل خراج یا بردن این خدمتکاران جنسی بعنوان غنیمت جنگی و... نیست چرا که اگر جز این بود و با آن زن به مثابه کالا رفتار نمیشد حداقل باید بیان میشد که فردی زنی را بعنوان همسر به نزد شاه میبرد و نه اینکه عنوان شود فردی خدمتکار جنسی خود را پیشکش شاه هخامنشی میکند و نیز این هم مشخص است چرا رهگذران جرئت نگاه کردن به وی را نداشتند چون بنا بوده با شاه آمیزش جنسی داشته باشد. بنابراین در اینجا با زنانی که خدمتکار جنسی بوده اند به مثابه یک کالا رفتار میشده است مشابه اسب و پارچه و طلا و... که به نزد شاه هخامنشی میبردند. البته اگر بگوییم تمام این خدمتکاران جنسی کنیز بوده اند تا حدی مشکل حل میشود چون بهرحال کنیزان که برده های زن محسوب میشدند در طول تاریخ و حکومت ها با ایشان عموماً به مثابه کالا رفتار میشده است اما قراینی هست که بیان میدارد این دسته از خدمتکاران جنسی همیشه کنیز نبوده اند که در پست مفصل قبلی بدان پرداختیم [مثل جریان خواستگاری کمبوجیه دوم از دختر فرعون مصر] بنابراین زن غیر کنیز هم ممکن بوده جز این دسته از خدمتکاران جنسی در بیاید بدون اینکه در رده کنیزهای هخامنشیان محسوب بشود و نیز کنیزی اگر خدمتکار جنسی مثلا شاه میشد طبیعتاً جایگاهش با دیگر کنیزان فرق میکرد. البته این اوج پستی و حقارت یک زن آزاد محسوب میشده چون عموماً با خدمتکاران جنسی به مثابه کالا رفتار میشده است که اسنادش را نشان دادیم.

در تأیید روایت دیودورس پلوتارک نیز در کتاب تمیستوکلس خود بخش بیست و ششم میگوید:

However that may be, he was sent on his way by Nicogenes, who devised the following scheme for his safety. Most barbarous nations, and the Persians in particular, are savage and harsh in their jealous watchfulness over their women.

Not only their wedded wives, but also their boughten slaves and concubines are strictly guarded, so that they are seen by no outsiders, but live at home in complete seclusion, and even on their journeys are carried in tents closely hung round about with curtains and set upon four-wheeled wagons. Such a vehicle was made ready for Themistocles, and safely ensconced in this he made his journey, while his attendants replied in every case to those who met them with enquiries, that they were conducting a Hellenic woman, fair but frail, to one of the King's courtiers.

پلوتارک بیان میدارد که بیشتر ملل بربر [عنوانی که یونانیان به ملت های غیر یونانی عموماً میدادند] بخصوص پارسها وحشی هستند و در مراقبت غیرتمند از زنان خود سخت گیرند و نه تنها زنانی که با آنها ازدواج کردند بلکه برده ها و خدمتکاران جنسی هم بشدت محافظت میشوند بطوری که هیچ خارجی آنها را نمی بینید و در خانه ای در انزوای کامل اقامت میکنند [در پیوست دوم و سوم خواهیم خواند که این توصبف برای خدمتکاران جنسی که در حرمسرا بودند کاملاً مطابقت داشته و درست است و تمامی اسناد موجود صرفاً زندگی با آزادی اجتماعی بیشتری را برای شاهزادگان هخامنشی و نهایتا زنان عادی که خدمتکار جنسی نبودند بیان میکند] و هنگام سفر هم در واگن چهار چرخی هستند که با چادر پوشانده شده است و وقتی تمیستوکلس را بدین شکل بردند همراهان به افرادی که پرس و جو میکردند میگفتند وی یک زن یونانی زیبا اما ضعیف است که برای یکی از درباریان شاه برده میشود.

سخن پلوتارک گرچه ازین نظر درست نیست که تعمیم داده شود به تمام زنان پارسی چون اشراف زادگانی که در حرمسرای شاه یا اشراف زاده ای نبودند و یا زنان عادی نیز [مثل کورتش های تخت جمشید] مشخصاً در انزوای کامل نبودند. برای زنان حرمسرا نیز بعنوان مثال مقوله مسافرت در واگنی که پلوتارک آنطور توصیفش میکند در زمان اردشیر دوم توسط ملکه وی استاتیرا نقض شد و او در واگنی روباز به میان مردم میرفت (این بر اساس گزارش خود پلوتارک است).

 

ه) استرابو، جغرافیا

وی در کتاب سیزدهم بخش چهارم درباره مهرداد پرگامون فرزند مهرداد ششم پادشاه پونتوس بیان میدارد که میگویند این فرد از خدمتکار جنسی مهرداد ششم زاده شده است:

The celebrated men in our times, natives of Pergamum, were Mithridates, the son of Menodotus and the daughter of Adobogion; he was of the family of the Tetrarchs of Galatia. Adobogion, it is said, had been the concubine of Mithridates the king; the relatives therefore gave to the child the name of Mithridates, pretending that he was the king's son. This prince became so great a friend of Divus Cæsar, that he was promoted to the honour of Tetrarch (of Galatia) out of regard to his mother's family; he was appointed also king of Bosporus and of other places. He was overthrown by Asander, who put to death Pharnaces the king and obtained possession of the Bosporus. He had a great reputation as well as Apollodorus the rhetorician, who composed a work on the Art of Rhetoric, and was the head of the Apollodorian sect of philosophers, whatever that may be; for many opinions have prevailed, the merits of which are beyond our power to decide upon, among which are those of the sects of Apollodorus and Theodorus. But the friendship of Augustus Cæsar, whom he instructed in oratory, was the principal cause of the elevation of Apollodorus. He had a celebrated scholar Dionysius, surnamed Atticus, his fellow-citizen, who was an able teacher of philosophy, an historian, and composer of orations.

توجه داشته باشید که مهرداد ششم شاهی ایرانی در ابتدای قرن دوم و نیمه اول قرن یکم پیش از میلاد بوده که در دودمان مهردادی پادشاهی پنتوس قرار میگرفته است.

در رابطه با مهرداد ششم هم پلوتارک راجع به خدمتکاران جنسی اش سخنی دارد چنانچه در کتاب پومپه خود که مربوط به سرگذشت پومپه [یا بنا به ترجمه کسروی پومپیوس (ر.ک: ایرانیان و یونانیان، صفحه 361) در ترجمه رضا مشایخی نیز هم پومپه و هم پمپه آمده (ر.ک: حیات مردان نامی، جلد سوم، پومپه در طول بخش مربوطه به این اثر پلوتارک که از صفحه 221 کتاب شروع میشود و پمپه هم یکبار در صفحه 266 دیدیم) اختلاف در ترجمه این دو مترجم البته بهمین مورد ختم نمیشود فی المثل در صفحه 370 کتاب کسروی سخن از «رود کوروش» است که وی در پاورقی متذکر میشود رود کر امروزی است لکن در ترجمه مشایخی در متن «رود سیرنوس» آمده است!. در ترجمه انگلیسی هم [بخش سی و چهارم] river Cyrnus آمده که بنظر میرسد با ترجمه مشایخی در این مقوله مؤافق است تا ترجمه کسروی.] از فرماندهان نظامی و سیاستمداران روم باستان است در بخش سی و ششم آن بیان میکند که وقتی خدمتکاران جنسی این شاه ایرانی شکست خورده را پیش وی آوردند به آنان توجهی نکرد و به نزد اقوامشان برشان گرداند چرا که بیشتر آنان دختران و همسران ژنرال و شاهزادگان بودند [رضا مشایخی در اینجا عبارت «concubines of Mithridates» را که اشاره به خدمتکاران جنسی شاه ایرانی یعنی مهرداد ششم دارد به «زنان و هم خوابه های میتریدات» برگردانده (ر.ک: حیات مردان نامی، جلد سوم، صفحه 266) و کسروی به «برگزیدگان مثرادات» (ر.ک: یونانیان و ایرانیان، صفحه 372) تحریف  و جعل کسروی نشان از عمق تعصبات یک باستانگراست و مشایخی هم گرچه در اینجا بهتر ترجمه کرده لکن مشخص نیست چرا عنوان زنان را اضافه کرده است که زن رسمی را نیز به ذهن متبادر میکند]. [توجه داشته باشید که شاه ایرانی یعنی مهرداد ششم همسران اشراف را نیز خدمتکار جنسی خود کرده بوده است].

پلوتارک سپس ادامه میدهد یکی ازین خدمتکاران جنسی که بالاترین احترام را نیز نزد مهرداد داشته زنی بوده بنام استراتونیس که پدرش یک پیرمرد فقیر نوازنده چنگ بود و این زن مؤفق میشود بسرعت به مهرداد غلبه کند چنانکه یکبار برای مهرداد بازی شراب میکرد و مهرداد هم او را با خود به رخت خواب برد [منظور از بازی شراب میتواند چیزی شبیه به کوتابوس در یونان باستان باشد (بنگرید به اینجا). بنا به علتی نامعلوم در دو ترجمه فارسی که چک کردیم این مقوله بازی با شراب نیامده و بجایش هم کسروی (ایرانیان و یونانیان، 372) و هم مشایخی (حیات مردان نامی، جلد سوم، 266) سخن از آواز خواندن آن دختر نزد مهرداد زده اند در حالیکه در متن انگلیسی خبری از آواز خواندن نبود و عنوان شده بود «she once played for him at his wine»] و پدر آن دختر را از آنجا رد کرد و آن پیرمرد هم با ناراحتی زیاد ازینکه دست خالی بدون حتی یک تبریک مهربانانه ردش کردند رفت ولی فردا صبح پدر این دختر از خواب بلند میشود و می بیند کلی اجناس گرانبها در محوطه خانه و حتی یک اسب نیز جلوی ورودی خانه اش هست و... و متوجه میشود فرد متمولی اخیراً مرده و شاه هم اموال او را [طبیعتاً به سبب همخوابگی که با دخترش داشته] به وی بخشیده است و اینها بخش کوچکی از آن اموال هستند. این دختر دژی را که در اختیار داشته تسلیم پومپه میکند بعلاوه اینکه هدایای زیادی هم به او میدهد اما پلوتارک بیان میکند پومپه احتمالاً فقط هدایایی را پذیرفت که میتوانسته جز زینت های معابد روم بشوند و یا به پیروزی او شکوه میبخشیده اند و بقیه هدایا را از استراتونیس میخواهد که نگهدارد و به وی خوش آمد بگوید.

ترجمه انگلیسی سخنان پلوتارک که خلاصه ای بصورت نقل به مضمون از آن را بالاتر بیان کردیم بدین صورت است:

Of all the concubines of Mithridates that were brought to Pompey, he used not one, but restored them all to their parents and kindred; for most of them were daughters and wives of generals and princes. But Stratonice, who was held in highest esteem by the king and had the custody of the richest of his fortresses, was, it would seem, the daughter of a humble harpist, an old man, and poor besides; but she made such a swift conquest of Mithridates as she once played for him at his wine, that he took her with him to his bed, but sent the old man away in great displeasure at not getting so much as a kindly greeting. In the morning, however, when the old man rose and saw in his house tables loaded with gold and silver beakers, a large retinue of servants, and eunuchs and pages bringing costly garments to him, and a horse standing before his door caparisoned like those of the king's friends, he thought the thing a mockery and a joke, and tried to run out of doors. But the servants laid hold of him and told him that the king had bestowed on him the large estate of a rich man who had recently died, and that these things were only small foretastes and specimens of the goods and chattels still remaining. In this way he was with difficulty persuaded, and putting on his purple robes and leaping upon his horse, he rode through the city, crying: ‘All this is mine.’ To those who laughed at him he said that what he was doing was no wonder; the wonder was that he did not throw stones at those who met him, for he was mad with joy. Of such a stock and lineage was Stratonice. But she surrendered this stronghold to Pompey, and brought him many gifts, of which he accepted only those which were likely to adorn the temples at Rome and add splendour to his triumph; the rest he bade Stratonice keep and welcome.

مهرداد ششم نمونه یکی از شاهان ایرانی است که بخاطر یک خدمتکار جنسی و شهوت خود کلی از اموال یک مرده را به فقیری میدهد و دختران و همسران ژنرال ها و شاهزادگان را بعنوان خدمتکار جنسی خود تحت اختیار در می آورد [بنظر میرسد منظور از ژنرال و شاهزادگان، افراد غیر خاندان سلطنتی یا سپاه خود مهرداد و یحتمل از رومیان و ارمنی ها و... مثلاً دشمنان یا بطور کل بیگانگان بوده است گرچه برای شاه ایران و یا حتی اشراف رده بالا به خدمتکاری جنسی درآوردن اشراف زادگان و شاهزادگان هم امری ممکن بوده چه آنکه در روایت کمبوجیه دوم و دختر فرعون مصر و یا داماد شاه هخامنشی فارنابازوس دوم مشاهده کردیم].

 

و) پلوتارک، کراسوس

پلوتارک در کتاب کراسوس خود بخش بیست و یکم در رابطه با سورنا سردار معروف اشکانی مینویسد که بهنگام سفر هزار شتر بار وی را حمل میکرد و دویست واگن دنبالش میکردند که خدمتکاران جنسی وی را حمل می نمودند:

Nor was Surena an ordinary man at all, but in wealth, birth, and consideration, he stood next the king, while in valour and ability he was the foremost Parthian of his time, besides having no equal in stature and personal beauty. He used to travel on private business with a baggage train of a thousand camels, and was followed by two hundred waggons for his concubines, while a thousand mail-clad horsemen and a still greater number of light-armed cavalry served as his escort; and he had altogether, as horsemen, vassals, and slaves, no fewer than ten thousand men.

 

ز) پوسانیاس، توصیف یونان

پوسانیاس نویسنده و جغرافی دان یونانی قرن دوم میلادی است و در اثر خود یعنی توصیف یونان کتاب سوم بخش چهارم میگوید:

For Xerxes, the proudest of all who have reigned over the Medes, or over the Persians who succeeded them, the achiever of such brilliant exploits, was met on his march by Leonidas and the handful of men he led to Thermopylae, and they would have prevented him from even seeing Greece at all, and from ever burning Athens, if the man of Trachis had not guided the army with Hydarnes by the path that stretches across Oeta, and enabled the enemy to surround the Greeks; so Leonidas was overwhelmed and the foreigners passed along into Greece. Pausanias the son of Cleombrotus never became king. For while guardian of Pleistarchus, the son of Leonidas, who was a child when his father died, he led the Lacedaemonians to Plataea, and afterwards with their fleet to the Hellespont. I cannot praise too highly the way in which Pausanias treated the Coan lady, who was the daughter of a man of distinction among the Coans, Hegetorides the son of Antagoras, and the unwilling concubine of a Persian, Pharandates the son of Teaspis. When Mardonius fell in the battle of Plataea, and the foreigners were destroyed, Pausanias sent the lady back to Cos, and she took with her the apparel that the Persian had procured for her as well as the rest of her belongings. Pausanias also refused to dishonor the body of Mardonius, as Lampon the Aeginetan advised him to do.

پوسانیاس در اینجا راجع به برخورد ژنرال اسپارتی نبرد پلاته با نام پوسانیاس با یک خدمتکار جنسی اهل جزیره کوس که فرزند هگتوریدس بوده سخن میگوید و عنوان میکند این زن خدمتکار جنسی ناخواسته فرنداتس [برادرزاده خشایارشا یکم] بوده است. آوردن عنوان «unwilling concubine» که معنی ناخواسته یا بی میل را میدهد مشخصاً بیان میدارد رضایت زنان در خدمتکار جنسی شدنشان دخیل نبوده است. مشابه این روایت را هرودوت نیز در کتاب نهم خود عنوان میکند که در آنجا هم این زن از ژنرال اسپارتی میخواهد وی را از کنیزی نجات دهد و ژنرال اسپارتی هم قبول میکند و در پیوست دوم روایت هرودوت را هم نقل کرده ایم. با توجه به اینکه شاهان هخامنشی هم خدمتکاران جنسی خود را در نبرد بهمراه خود میبرده اند وی هم بهمین دلیل همراه این اشراف زاده هخامنشی رفته بوده که خب بعد از شکست نتوانسته وی را برگردانند شبیه به غنیمت های جنگی که در هنگام شکست یا عقب نشینی سپاهیان نمیتوانند با خود برگردانند که مقوله طبیعی بوده است. البته خواست این زن هم که بهیچ روی بدنبال لشکر هخامنشی شکست خورده و طبیعتاً از هم پاشیده نباشد بی تأثیر نبوده و تا وقتی که مطمئن شده هخامنشیان شکست خوردند و نیز کسی از لشکر یا اربابش بدنبالش نیامده در جای خود مانده و در نهایت هم که آن منطقه به تصرف یونانیان درآمده و وی هم طبیعتاً اسیر دست یونانیان محسوب میشده است.

 

ح) آثنئیوس، Deipnosophistae

آثنئیوس نویسنده و سخنور یونانی در قرون دوم و سوم پس از میلاد است و در تنها اثر بجا مانده از او که در آن راجع به مباحث مختلف تاریخی و باستانی و ادبی و... سخن گفته شده وی پیرامون مقوله چند همسری نیز در کتاب سیزدهم بند سوم سخن گفته که قسمتی از آن مربوط به وجود خدمتکاران جنسی در میان ایرانیان است؛ بواسطه بازه زمانی حیات آثنئیوس و مورد بعدی یعنی مارسلینوس میتوان گفت توصیفات این دو راجع به ایرانیان مربوط به ایرانیان ساسانی میشود (بجز روایاتی که آثنئیوس به نقل از مورخین قدیم تر بیان میکند) و بنابراین ما هم برای ایرانیان در زمان هخامنشیان هم اشکانیان و هم ساسانیان اسنادی را دال بر رواج استفاده ازین خدمتکاران جنسی برای شما نقل کرده ایم:

But among the Persians the queen tolerates the king's having a number of concubines, because there the king rules his wife like her master; and also because the queen, as Dinon states in his history of Persia, receives a great deal of respect from the concubines. At all events they offer her adoration.

آثنئیوس در اینجا بیان میدارد که ملکه ایرانیان خدمتکار جنسی داشتن پادشاه را تحمل میکند چرا که شاه ایران ماننده ارباب بر همسرش حکومت میکند [طبیعتاً ملکه جرئت انتقاد از شهوترانی شاه را ندارد]. آثنئیوس سپس بهمراه نقل قولی از دینون (مورخ یونانی که در قرن سوم پیش از میلاد و انتهای زمان حکومت هخامنشیان زندگی میکرده است) بیان میدارد که ملکه احترام زیادی از سوی خدمتکاران جنسی دریافت میداشته است [یعنی علاوه بر سیطره شاه بر روی ملکه به این دلیل هم بوده که ملکه اعتراضی به وجود خدمتکاران جنسی برای شاه نداشته است]. توجه داشته باشید که نقل قول دینون مربوط به زمان هخامنشیان میشود و نه ساسانیان؛ البته آثار دینون مستقیم بدست ما نرسیده و مشابه این جا ما از نقل قول های دیگران از دینون پی به سخنان او میبریم. در تأیید سخن دینون پلوتارک نیز در کتاب چهارم اخلاقیات خود بند شانزدهم میگوید:

The kings of Persia have their wedded wives at their side at banquets and entertainments; but when they have a mind for a drunken debauch they send them away, and call for singing-girls and concubines, rightly so doing, for so they do not mix up their wives with licentiousness and drunkenness. Similarly, if a private individual, lustful and dissolute, goes astray with a courtesan or maid-servant, the wife should not be vexed or impatient, but consider that it is out of respect to her that he bestows upon another all his wanton depravity.

پلوتارک بیان میدارد که پادشاهان ایران همسران خود را در مهمانی و پذیرایی ها کنار خود دارند اما وقتی میخواهند عیاشی و مستی کنند آنها را رد کرده و خدمتکاران جنسی و دختران آوازه خوان را به حضور میطلبند. پلوتارک میگوید آنها بدرستی اینکار را میکنند چرا که زنان خود را درگیر فاحشگی و عیاشی نمیکنند. سپس پلوتارک بیان میدارد بهمین ترتیب اگر یک شخص شهوت پرست با خدمتکار جنسی یا خدمتکار خانه خود خارج از مسیر درست رفتار کرد همسرش نباید آزرده خاطر بشود و در نظر داشته باشید بخاطر احترام به زن است که آن مرد زشتی عیاشی اش را به زن دیگری اعطا میکند.

آثنئیوس در ادامه اشاره میکند که اما در میان یونانیان همسر آمینتور [یکی از شاهان در اساطیر یونان باستان] نتوانست وجود خدمتکار جنسی برای وی را قبول کند و به ماجرای مده آ و گلاوکه [این دو نیز مربوط به اسطوره های یونان باستان هستند] هم اشاره میکند و میگوید مده آ ازدواج گلاوکه با شوهر خود را نمیتواند تحمل کند و سپس موارد مشابه دیگر را نیز عنوان میکند و برداشت ما این است که میخواهد بگوید در میان یونانیان این مقوله چند همسری و یا وجود خدمتکاران جنسی بطور کامل بگونه ای که مشکلی با آن نداشته باشند پذیرفته نشده بوده که ربطی به بحث ما ندارد.

در بخش بعدی همان کتاب سیزدهم یعنی بخش چهارم آثنئیوس به وجود خدمتکاران جنسی برای داریوش سوم نیز اشاره کرده و میگوید فیلیپ [دوم] مقدونی بر خلاف داریوش زنی را با خود به جنگ نمیبرد و همانطور که دیکایارخوس [فیلسوف و نویسنده و مورخ یونانی قرن چهارم پیش از میلاد] در کتاب سوم زندگی اش در یونان [«Life of Greece» عنوان یکی از آثار این مورخ است] میگوید داریوش سیصد و پنجاه خدمتکار جنسی خود را در تمامی جنگ هایش همراه خود میکرده است:

And Philip the Macedonian did not take any women with him to his wars, as Darius did, whose power was subverted by Alexander. For he used to take about with him three hundred and fifty concubines in all his wars; as Dicæarchus relates in the third book of his Life in Greece.

 

آثئنیوس همچنین در کتاب سیزدهم بخش دهم به نقش زنان در بروز جنگ های مختلف اشاره کرده و بعد از مواردی چند به نقل از کتزیاس جریان خواستگاری دختر فرعون مصر توسط کمبوجیه دوم بدلیل اینکه شنیده بوده زنان مصری عاشق تر از زنان دیگر هستند و اینکه فرعون مصر میترسیده دخترش خدمتکار جنسی کمبوجیه شود و بهمین دلیل دختر فرعون قبلی را بجای دختر خود میفرستد جزء همین مقوله های نقش زنان در بروز جنگ [اینجا منظور حمله به مصر توسط کمبوجیه است] بیان میکند:

The expedition of Cambyses against Egypt (as Ctesias relates) took place on account of a woman; for Cambyses, having heard that Egyptian women were far more amorous than other women, sent to Amasis the king of the Egyptians, asking him for one of his daughters in marriage. But he did not give him one of his own daughters, thinking that she would not be honoured as a wife, but only treated as a concubine; but he sent him Nitetis, the daughter of Apries. And Apries had been deposed from the sovereignty of Egypt, because of the defeats which had been received by him from the Cyreneans; and afterwards he had been put to death by Amasis. Accordingly, Cambyses, being much pleased with Nitetis, and being very violently in love with her, learns the whole circumstances of the case from her; and she entreated him to avenge the murder of Apries, and persuaded him to make war upon the Egyptians. But Dinon, in his History of Persia, and Lynceas of Naucratis, in the third book of his History of Egypt, say that it was Cyrus to whom Nitetis was sent by Amasis; and that she was the mother of Cambyses, who made this expedition against Egypt to avenge the wrongs of his mother and her family.

این همان روایتی است که هرودوت نیز بدان اشاره میکند ولی میگوید آنرا قبول ندارد و اشاره کتزیاس بعنوان طبیب دربار هخامنشی در زمان اردشیر دوم هخامنشی بی اعتبار نیست. البته آثنئیوس در ادامه عنوان میکند که دینون و لینسیس از ناوکراتیس بیان میدارند که آماسیس دختر فرعون قبلی را برای کوروش دوم فرستاده بود و آن دختر مادر کمبوجیه بود. طبیعتاً چون آماسیس هم کسی بود که حکومت را از فرعون قبلی غصب و وی را کشته بود کمبوجیه بخاطر مادر خود دست به انتقام میزند و یا در مورد قبلی کمبوجیه دوم به همسر خود علاقمند میشود و وی هم او را ترغیب میکند به مصر حمله کند. 

آثنئیوس باز در کتاب سیزدهم بخش هشتاد و هفتم عنوان میکند پارمنیون [فرمانده نظامی فیلیپ دوم و اسکندر کبیر] پس از تصرف دمشق وقتی به اموال داریوش سوم که با خود هنگام نبرد همراه کرده بوده دست پیدا میکند به اسکندر نامه ای نوشته و در بخشی از آن میگوید سیصد و بیست و نه خدمتکار جنسی داریوش که همگی در موسیقی مهارت دارند را یافته است:

Kings, too, have shown great anxiety about musical women; as Parmenion tells us in his Letter to Alexander, which he sent to that monarch after he had taken Damascus, and after he had become master of all the baggage of Darius. Accordingly, having enumerated all the things which he had taken, he writes as follows:—“I found three hundred and twenty-nine concubines of the king, all skilled in music; and forty-six men who were skilful in making garlands, and two hundred and seventy-seven confectioners, and twenty-nine boilers of pots, and thirteen cooks skilful in pre- paring milk, and seventeen artists who mixed drinks, and seventy slaves who strain wine, and forty preparers of perfumes.”

در تأیید وجود اموال ارزشمند داریوش سوم در دمشق کویینتوس کورتیوس روفوس مورخ رومی قرن یکم میلادی در کتاب تاریخ اسکندر کتاب سوم بخش هشتم میگوید داریوش بعد از شکست از اسکندر در نبرد ایسوس تمام چیزهای ارزشمند خود را بهمراه گارد کوچکی از سربازان به دمشق فرستاده و بقیه نیروها و کاروان را بهمراه همسر و مادرش روانه کیلیکیه میکند و شاید اسکندر در همان شب به شام رسیده باشد:

Haec magnificentius iactata quam verius. Ceterum pecunia omni rerumque pretiosissimis Damascum Syriae cum modico praesidio militum missis, reliquas copias in Ciliciam duxit, insequentibus more patrio agmen coniuge ac matre. Virgines quoque cum parvo filio comitabantur patrem.

Forte eadem nocte et Alexander ad fauces, quibus Syria aditur...

اگرچه به وجود خدمتکاران جنسی اشاره ای نکرده و ممکن است گفته شود اینها جزء همان کاروان بودند که روانه کیلیکه میشود اما وقتی با سخنان مورخین دیگر تطبیق میدهیم متوجه میشویم اینگونه نبوده است. بهرطبع اصل وجود اموال ارزشمند [خدمتکاران جنسی هم البته جزء اموال شاه محسوب میشده اند] داریوش سوم در دمشق را کورتیوس روفوس هم تأیید میکند. در انتهای پاراگراف اول نیز بیان میشود باکره ها همراه پسر کوچکشان پدر را همراهی کردند که ما دقیقاً متوجه نشدیم یعنی چه. در نهایت از آنجا که بنابر نقل پلوتارک مادر و همسر و دو دختر باکره داریوش قبل ازینکه لشکر اسکندر به دمشق برسد اسیر میشوند (نک: حیان مردان نامی، جلد سوم، اسکندر کبیر، صفحه 360 و در صفحه 365 هم پلوتارک از گسیل داشتن مأمورانی از جانب اسکندر به دمشق برای حمع آوری اموال و زنان ایرانیانی که در جنگ با تسالی ها مغلوب شده بوند بعد از نبرد ایسوس سخن میگوید) با جمع بندی بین روایات میتوان گفت بخشی از روایت کورتیوس روفوس صحیح و بخشیش اشتباه است.

 

ط) آمیانوس مارسلینوس، Rerum Gestarum

وی در کتاب سیزدهم بخش ششم اثر خود وقتی میخواهد ایرانیان را توصیف کند به شهوت پرستی اغلبشان و رواج استفاده از خدمتکاران جنسی میانشان اشاره و به صراحت آنرا تأیید میکند و بعد میگوید آنها عاری از روابط غیر اخلاقی با پسران [مدلی از همجنسبازی که با عنوان شاهد بازی خوانده میشود] هستند:

Among these many men of differing tongues there are varieties of persons, as well as of places. But, to describe their bodily characteristics and their customs in general, they are almost all slender, somewhat dark, or of a leaden pallor, with eyes grim as goats', eyebrows joined and curved in the form of a half-circle, not uncomely beards, and long, shaggy hair. All of them without exception, even at banquets and on festal days, appear girt with swords; an old Greek custom which, according to the trustworthy testimony of Thucydides, the Athenians were the first to abandon. Most of them are extravagantly given to venery, and are hardly contented with a multitude of concubines; they are free from immoral relations with boys. Each man according to his means contracts many or few marriages, whence their affection, divided as it is among various objects, grows cold. They avoid as they would the plague splendid and luxurious banquets, and especially, excessive drinking. Except for the kings' tables, they have no fixed hours for meal-times, but every man's belly is, as it were, his sundial; when this gives the call, they eat whatever is at hand, and no one, after he is satisfied, loads himself with superfluous food.

پروفسور کریستین سن نیز در کتاب ایران در زمان ساسانیان صفحه 504 عنوان میکند توصیفات مارسلینوس دارای برخی سوء تفاهمات جزئی اما قابل اعتماد اند:

De la description animee et - a quelques petites meprises pres - dign de foi, qu'Ammien a donnee des Iraniens.

این هم ترجمه فارسی این قسمت از سخن کریستین سن گرچه متن اصلی به فرانسه بنظر ما بطور کل [حالا نه لزوماً برای این قسمت که متن مد نظر مختصر است، برای کلیت پژوهش منظورم میباشد] حق مطلب را بهتر ادا میکند:

کریستین سن در صفحه بعدی یعنی 505 هم قسمت مد نظر ما از کتاب مارسلینوس را نقل میکند بدون اینکه متعرض آن بشود گرچه اگر بخواهیم این قسمت را جز اشتباهات جزئی محسوب کنیم بهیچ روی دیگر نمیتوان توصیفات مارسلینوس را قابل اعتماد خواندچون در اینجا وی به صراحت توصیف خود را از مقوله مردان ایرانی و شهوت جنسی کرده و رواج یا عدم رواج داشتن خدمتکاران جنسی بخش جزئی محسوب نمیشود در جامعه ای بنابراین با توجه به اینکه کریستین سن هم بهیچ عنوان ایرادی به این قسمت نمیگیرد و نیز مهم بودن آن میتوان براحتی گفت این قسمت از جمله قسمت های قابل اعتماد روایت مارسلینوس است:

Ammien mentionne en outre leur penchant pour les debauches d'amour, et dit que la plupart d'entre eux se contentent a peine de leurs nombreuses concubines. D'autre part, il dit qu'ils ne connaissent pas la pédérastie

البته یک تفاوتی بین برداشت کریستین سن از متن کتاب آمیانوس مارسلینوس با ترجمه انگلیسی آن است و آن اینکه در ترجمه انگلیسی آمده بود ایرانیان عاری از بچه بازی هستند «they are free from immoral relations with boys» لکن در برداشت کریستین سن آمده ایرانیان از شاهد بازی اطلاعی ندارند «il dit qu'ils ne connaissent pas la pédérastie» و بنظر میرسد سخن مترجم انگلیسی صحیح تر است چه آنکه عمل لواط در متون زرتشتی بشدت نهی و اهریمنی خوانده شده است و نیز این مقوله شاهد بازی جزء زیر مجموعه های آن محسوب شده و در یونان و روم باستان نیز وجود داشته که در طول تاریخ همسایگان نزدیک و پر تعامل با ایران بوده اند بعید است ایرانیان عهد ساسانی با آن آشنایی نداشته باشند و مارسلینوس از این مقوله کاملاً بی اطلاع باشد. بنابراین با توجه به اینکه قطع به یقین آمیانوس به خوبی با وضعیت اجتماعی ایرانیان آشنا بوده بگوییم پس طبیعی بوده بداند شاهد بازی میان ایرانیان وجود ندارد نه اینکه با آن آشنایی نداشته باشند و در نتیجه بنظر میرسد اگر منظور کریستین سن از بکار بردن عبارت «ne connaissent» در متن کتاب خود «اطلاع و شناخت نداشتن» باشد برداشت وی از سخن مارسلینوس اشتباه و ترجمه انگلیسی آن که توسط جان رولف انجام گرفته در اینجا صحیح تر است. گرچه ممکن است عنوان شود که کلمه «connaissent» معانی مختلفی میدهد و شاید بتوان آنرا بگونه ای که مخالف برداشت صحیح از سخن مارسلینوس نباشد هم برگرداند. این احتمال که بگوییم چون این عمل در میان ایرانیان رواج نداشته مارسلینوس گمان برده آشنایی ندارند نیز بنظر بنده حقیر زیاد معتبر نیست وقتی ترجمه انگلیسی به آن شکل سخن مارسلینوس را ترجمه کرده است همچنین بنظر میرسد کریستین سن هم از ترجمه انگلیسی دیگری برای اثر مارسلینوس استفاده نکرده چون ما نتوانستیم در کتاب وی ردی از آن ترجمه انگلیسی در بخش اختصارات که برخی از منابع را معرفی کرده یا پاورقی های قسمت دوم مقدمه که عمده منابع را قرار داده است پیدا کنیم [کتاب وی بخش جدایی با عنوان کتاب شناسی یا... ندارد] بنابراین احتمالاً کریستین سن مستقیم از متن اصلی مارسلینوس ترجمه کرده است.

 

...................................................................................................................................................................................................................................................................

پی نوشت

برای تفاوت داشتن جایگاه زنان عادی با خدمتکاران جنسی در فرهنگ های دیگر همچنین میتوان به اسنادی از پلوتارک و دیودورس سیسیلی و تیتوس لیویوس اشاره کرد:

 

دیودورس سیسیلی

دیودورس در کتابخانه، کتاب هفدهم، بخش پنجاهم در توصیف قلعه ای که متعلق به آمونی های مصر بوده عنوان میکند آمونی ها در دهکده ها زندگی میکنند اما در مرکز دهکده شان قلعه ای وجود دارد که یک دیوار سه لایه را دارا میباشد، حصار اول متعلق به قصر حاکمان پیشین و حصار دوم حرمسرا و خانه های فرزندان، زنان و پدران و مادران و محل چشمه مقدس و گارد محافظ حرمسرا و حصار مقدس ایزد است:

All the people of Ammon dwell in villages. In the midst of their country there is a fortress secured by triple walls. The innermost circuit encloses the palace of the ancient rulers; the next, the women's court, the dwellings of the children, women, and relatives, and the guardrooms of the scouts, as well as the sanctuary of the god and the sacred spring, from the waters of which offerings addressed to the god take on holiness; the outer circuit surrounds the barracks of the king's guards and the guardrooms of those who protect the person of the ruler.

البته در متن ترجمه انگلیسی حرمسرا نیامده و در ترجمه فارسی شورکایی و سنگاری آمده، در ترجمه انگلیسی بجای حرمسرا «women's court» و بجای گارد محافظ حرمسرا «guardrooms of the scouts» آمده است که کمی مبهم اند در این زمینه و شاید برای همین است که مترجم انگلیسی جغرافیای دیودورس در پاورقی شماره چهارم مرتبط با این قسمت متذکر شده توصیف کوینتوس کوررتیوس روفوس مورخ رومی ازین قلعه واضح تر است. این مورخ رومی در اثر خود یعنی تاریخ اسکندر کبیر کتاب چهارم بخش هفتم بند بیست و یکم این قلعه را این چنین توصیف کرده است:

Prima munitio tyrannorum veterem regiam clausit, in proxima coniuges eorum cum liberis et pelicibus habitabant — hic quoque dei oraculum est —, ultima munimenta satellitum armigerorumque sedes erant.

متن فوق لاتین است و کلمه ای که بولد کردیم یعنی pelicibus جمع pēlex است که در اینجا ترجمه این کلمه همان concubine در زبان انگلیسی میشود (بنگرید به اینجا و نیز مترجم کتابخانه دیودورس هم در پاورقی مربوط به ترجمه انگلیسی متن بند سوم بخش پنجاهم کتابخانه دیودورس وقتی که میخواهد این بند از کتاب روفوس را نقل کند اینطور توصیف و ترجمه اش میکند: «Curtius' description of the fortress (Curtius 4.7.21) is clearer. The inner walls enclosed the palace; the second, the dwellings of wives, concubines, and children, and the shrine of the oracle; the third, the quarters of the guards.»).

 

پلوتارک

وی در کتابی که برای کلئومنس سوم نوشته است در بخش بیست و نهم آن بیان میدارد این پادشاه اسپارت بعد ازینکه همسرش می میرد خدمتکار جنسی را گرفته بوده که زن آزادی اهل مگالوپولیس بوده است:

When Cleomenes came to the city, he advised the citizens who met him to receive Antigonus; as for himself, he said he would do whatever promised to be best for Sparta, whether it called for his life or death. Then, seeing the women running up to those who had escaped with him, relieving them of their arms, and bringing drink to them, he went into his own house. Here his concubine, a free woman of Megalopolis whom he had taken to himself after the death of his wife, came to him, as was her wont upon his return from the field, and wished to minister to him; but he would neither drink, though he was faint with thirst, nor sit down, though he was worn out. Instead, all in armour as he was, he put his arm aslant against one of the pillars of the house, dropped his face upon his forearm, and after resting himself in this way for a short time, and running over in his thoughts all possible plans, he set out with his friends for Gythium. There he went on board of vessels provided for this very purpose and put to sea.

باز دوباره در کتابی که برای کایوس ماریوس نوشته در بخش چهلم به نجات پیدا کردن فرزند وی به کمک یکی از خدمتکاران جنسی پادشاه نومیدیا [حکومتی در آفریقای شمالی] که عاشق او شده بود اشاره میکند:

Meanwhile Iampsas the king of Numidia, hesitating which course to take, did indeed treat the younger Marius and his party with respect, but always had some excuse for detaining them when they wished to go away, and clearly had no good end in view in thus postponing their departure. However, something occurred which, though not at all extraordinary, led to their escape. The younger Marius, that is, being a handsome fellow, one of the concubines of the king was pained to see him treated unworthily, and this feeling of compassion ripened into love. At first, then, Marius repelled the woman's advances; but when he saw that there was no other way of escape for him and his friends, and that her behaviour was based on a genuine affection, he accepted her favours; whereupon she helped him in getting off, and he ran away with his friends and made his escape to his father. After father and son had embraced one another, they walked along the sea-shore, and there they saw some scorpions fighting, which the elder Marius regarded as a bad omen. At once, therefore, they boarded a fishing-boat and crossed over to the island of Cercina, which was not far distant from the mainland; and scarcely had they put out from land when horsemen sent by the king were seen riding towards the spot whence they had sailed. It would seem that Marius never escaped a greater peril than this.

پلوتارک همچنین در کتاب خود با عنوان لاتین آماتوریس (Athenaeus) و عنوان انگلیسی (Dialogue on Love) «گفت و گو در مورد عشق» بخش هفدهم از وجود دو خدمتکار جنسی مرد برای یکی از قهرمانان اسطوره ای در یونان باستان یعنی آشیل از قهرمانان جنگ تروآ سخن میگوید:

And therefore we find that the most warlike of nations are most addicted to love, as the Boeotians, Lacedaemonians, and Cretans. And among the most ancient heroes none were more amorous than Meleager, Achilles, Aristomenes, Cimon, and Epaminondas; the latter of which had for his male concubines Asopichus and Caphisodorus, who was slain with him at the battle of Mantinea and lies buried very near him.

احتمال میدهیم اینها پسران نوجوانی بودند که برای شاهد بازی ازشان استفاده میشده است گرچه شاید اینجا کلمه «concubine» واقعاً به معنای چیزی غیر از خدمتکار جنسی آمده باشد (مثلا شهروندان آزادی که صرفاً معشوقه میشدند بخصوص آنکه اینجا مرد هستند و نه زن).

 

تیتوس لیویوس

وی در کتاب سی و نهم بخش پنجاه و سوم اثر خود یعنی تاریخ رم بیان میدارد عموم مقدونیان راجع به دمتریوس [فرزند فیلیپ پنجم] بیان میدارند درست است که وی برادر بزرگتری به نام پرسئوس دارد ولی برادر بزرگ تر وی از خدمتکار جنسی فیلیپ زاده شده اما او از همسر فیلیپ و آن خدمتکار جنسی فیلیپ تن فروش بوده و دمتریوس شبیه پدرش است و تاج و تخت را از آن وی بیان میکردند:

During these transactions in Peloponnesus, from which my narration digressed, the return of Demetrius with the ambassadors into Macedonia, affected people's minds in various manners. The generality of the Macedonians, whom the apprehension of an impending war with the Romans had struck with terror, looked with the highest esteem on Demetrius, as the promoter of peace; and, at the same time, with confident hope, destined for him the throne, after the demise of his father. They argued, that “although he was younger than Perseus, yet he was born of a wife, and the other of a concubine; that the latter, born of a mother who prostituted her person, had no likeness to any particular father, whereas the former had a striking resemblance of Philip. Besides it was probable that the Romans would place him on the throne of his father, as Perseus had no pretensions to their favour.” Such was the conversation of people in general.

 

...................................................................................................................................................................................................................................................................

منابع

- استرابو، جغرافیا: سرزمین های زیر فرمان هخامنشیان در جغرافیای استرابو، ترجمه همایون صنعتی زاده، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی (1382).

- پلوتارک، ایرانیان و یونانیان به روایت پلوتارخ، ترجمه و انتخاب احمد کسروی، جامی (1380).

- پلوتارک، حیات مردان نامی، ترجمه رضا مشایخی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، جلد اول (1343) و جلد سوم (1346).

- دیودور سیسیلی، کتابخانه تاریخی (سرزمین میان رودان (بین النهرین) حکومت مادها آشور)، ترجمه و حواشی حمید بیکس شورکایی و اسماعیل سنگاری، جامی (1384).

- کریستین سن، آرتور امانوئل، ایران در زمان ساسانیان: تاریخ ایران ساسانی تا حمله عرب و وضع دولت و ملت در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، دنیای کتاب (1368).

- گزنفون، زندگی نامه کوروش بزرگ، ترجمه خشایار رخسانی، انجمن پژوهشی ایرانشهر (بی تا).

- Athenaeus. The Deipnosophists. Or Banquet Of The Learned Of Athenaeus. London. Henry G. Bohn, York Street, Covent Garden. 1854.

- Ammianus Marcellinus. With An English Translation. John C. Rolfe, Ph.D., Litt.D. Cambridge. Cambridge, Mass., Harvard University Press; London, William Heinemann, Ltd. 1935-1940, Rerum Gestarum.

- Curtius Rufus, Quintus. Historiarum Alexandri Magni Macedonis libri qui supersunt. Edmund Hedicke. in aedibus B.G. Teubneri. Lipsiae. 1908. Keyboarding.

- Diodorus Siculus. Diodorus of Sicily in Twelve Volumes with an English Translation by C. H. Oldfather. Vol. 4-8. Cambridge, Mass.: Harvard University Press; London: William Heinemann, Ltd. 1989, Library.

- Livy. History of Rome by Titus Livius, books thirty-seven to the end, with the epitomes and fragments of the lost books. literally translated, with notes and illustrations, by. William A. McDevitte. York Street, Covent Garden, London. Henry G. Bohn. John Child and son, printers, Bungay. 1850. 4.

- Pausanias. Pausanias Description of Greece with an English Translation by W.H.S. Jones, Litt.D., and H.A. Ormerod, M.A., in 4 Volumes. Cambridge, MA, Harvard University Press; London, William Heinemann Ltd. 1918, Description of Greece.

- Plutarch. Plutarch's Lives. with an English Translation by. Bernadotte Perrin. Cambridge, MA. Harvard University Press. London. William Heinemann Ltd. 1920. 9, Caius Marius.

- Plutarch. Plutarch's Lives. with an English Translation by. Bernadotte Perrin. Cambridge, MA. Harvard University Press. London. William Heinemann Ltd. 1921. 10, Cleomenes.

- Plutarch. Plutarch's Lives. with an English Translation by. Bernadotte Perrin. Cambridge, MA. Harvard University Press. London. William Heinemann Ltd. 1916. 3, Crassus.

- Plutarch. Plutarch's Lives. with an English Translation by. Bernadotte Perrin. Cambridge, MA. Harvard University Press. London. William Heinemann Ltd. 1916. 3, Pericles.

- Plutarch. Plutarch's Lives. with an English Translation by. Bernadotte Perrin. Cambridge, MA. Harvard University Press. London. William Heinemann Ltd. 1917. 5, Pompey.

- Plutarch. Plutarch's Lives. with an English Translation by. Bernadotte Perrin. Cambridge, MA. Harvard University Press. London. William Heinemann Ltd. 1914. 2, Themistocles.

- Plutarch. Plutarch's Morals. Translated from the Greek by several hands. Corrected and revised by. William W. Goodwin, PH. D. Boston. Little, Brown, and Company. Cambridge. Press Of John Wilson and son. 1874. 4, Amatorius.

- Plutarch. Plutarch's Morals; ethical essays, translated with notes and index, by Arthur Richard Shilleto, M.A. London, George Bell and Sons, 1898. PROJECT GUTENBERG EBOOK.

- Quintus Curtius Rufus, Historiarum Alexandri Magni Macedonis, libri qui supersunt. Edmund Hedicke. Editio Minor Stereotypa, Lipsiae In Aedibus B.G.Teubneri Mcmxix.

- Strabo, The Geography of Strabo. Literally translated, with notes, in three volumes. London. George Bell & Sons. 1903.

- Xenophon. Xenophon in Seven Volumes, 7. E. C. Marchant, G. W. Bowersock, tr. Constitution of the Athenians. Harvard University Press, Cambridge, MA; William Heinemann, Ltd., London. 1925, Agesilaus.

- Xenophon. Xenophon in Seven Volumes, 3. Carleton L. Brownson. Harvard University Press, Cambridge, MA; William Heinemann, Ltd., London. 1922, Anabasis.

- Xenophon. Xenophon in Seven Volumes, 5 and 6. Walter Miller. Harvard University Press, Cambridge, MA; William Heinemann, Ltd., London. 1914, Cyropaedia.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۲۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی