مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بنابر نقل دیودورس سیسیلی عنوان میشود اسکندر کبیر بنا به تحریک معشوقه ای بنام تائیس حین برگذاری جشن در تخت جمشید در حالت مستی اقدام به آتش زدن تخت جمشید بعنوان بنایی به یادگار مانده از امپراطوری که آنرا فتح کرد میکند (کتابخانه تاریخی، دیودورس سیسیلی، کتاب هفدهم، فصل هفتاد و دوم) باید بدانید رفتاری مشابه و در مقیاسی بزرگتر را کوروش دوم با بناهای بجا مانده از نبونئید انجام میدهد و نکته جالبتر آنکه گزارش این مقوله نه در روایت مورخین که در سند باستان شناسی هست که تازه بر علیه نبونئید و در زمان کوروش دوم به نگارش درآمده و بهیچ روی کاتبانش ذره ای عداوت نسبت به کوروش نداشته و بالعکس در جهت پروپاگاندای کوروش دوم بر علیه نبونئید آنهم در زمان خود کوروش دوم آنرا به نگارش درآورده اند اما نکاتی که در آن زمان از اعمال کوروش بر علیه نبونئید مثبت تلقی میشده ولی در زمان حال خیر، نیز در آن به چشم میخورد [مثل داریوش دوم که افتخار میکند مردم پارت را قتل عام کرده (در کتیبه بیستون) در حالیکه امروزه این مقوله امری منفی تلقی میشود].

از اسناد باستان شناسی همچون استوانه کوروش و کتیبه دیگری مربوط به اوروک بر می آید که وی معابدی همچون معبد سین خدای ماه را بازسازی کرده و نیز اقدام به تکمیل بازسازی دیوار دفاعی ایمگور-انلیل که شاه قبلی در پی بازسازی آن بود آورده است [بازسازی این دیوار طبیعی بود چون بابل دیگر جزء قلمرو کوروش شده بود و می بایست به فکر استحکامات آن نیز باشد] و هیچ خبری از اهتمام یا توجه به وی به بناهای سلطنتی نبونئید نیست که بگوییم محتوای شعر نبونئید در تضاد با دیگر اسناد هست [بازسازی معابد هم در راستای جلب نظر کاهنان و شاید اعتقادات خود وی بوده و ربطی به این ندارد بخواهیم تعمیمش بدهیم به بناهای سلطنتی و...].

بنابر ترجمه ای که ازین سند باستان شناسی در وبسایت لیویوس بر اساس ترجمه جیمز پریچارد باستان شناس مشهور آمریکایی درج شده (بنگرید به اینجا) در ستون ششم بندهای چهارم و پنجم میخوانیم:

Nabonidus' deeds Cyrus effaced and everything Nabonidus constructed, all the sanctuaries of his royal rule Cyrus has eradicated, the ashes of the burned buildings the wind carried away.

Nabonidus' picture he effaced, in all the sanctuaries the inscriptions of that name are erased. Whatever Nabonidus had created, Cyrus fed to the flames!

بطور خلاصه عنوان میشود که کوروش هرآنچه که نبونئید از پایگاه های سلطنتی ساخته بود را نابود کرده و باد خاکستر آنها را با خود برد و هر آنچه نبونئید آفریده بود را کوروش طعمه آتش ساخت.

در نظر خود کوروش و نیز کاتبان این سند طبیعتاً با توجه به تهمت ها و بدگویی هایی که علیه نبونئید در ستون های قبلی این سند باستان شناسی کردند به آتش کشیدن بناها و... ای که از وی به یادگار مانده بود مقوله ای طبیعی تلقی میشده است اما اگر در حال حاضر منصفانه بنگرید این رفتار کوروش چیزی جز جنون محسوب میشود؟ مگر مرض داشت بناهایی را که آن همه از خزانه و... برایشان هزینه شده بود [طبیعتاً بناها و... مربوط به شاه یک کشور نباید بنای ساده و بی ارزشی باشند] به آتش کشید؟!.

بنابراین باستانگراهای هم وطن اگر به رفتار اسکندر مقدونی مبنی بر آتش زدن تخت جمشید بعنوان بنای سلطنتی متعلق به داریوش سوم خرده میگیرند باید قبلش به رفتار کوروش دوم مبنی بر به آتش کشیدن بناهای سلطنتی مربوط به نبونئید معترض بشوند. البته لازم به تذکر است همانطور که پروفسور عبدالمجید ارفعی عنوان میکند شواهد باستان شناسی در تأیید وقوع آتش سوزی گسترده در تخت جمشید نیستند:

من اثر آتش‌­سوزی را روی ستون­‌های تخت­‌جمشید نمی­‌بینم سنگ‌هایی که در ستون­‌سازی تخت‌جمشید به کار رفته سنگ‌های کربنی هستند اگر آتش­‌سوزی مهیبی که یونانی‌ها می‌گویند در تخت‌جمشید رخ داده باشد واقعاً باید اثر آتش‌سوزی را روی این ستون‌ها ببینیم یکی از آثار تجزیه سنگ است که ما نداریم گِل‌نوشته‌های تخت‌جمشید گِل هستند گِل خشک شده در سایه است پخته شده نیست ما داریم تعداد کتیبه‌های سیاه سیاه هستند یا می‌شد گفت جنس خاکش این بوده یا دود زده شده ولی محدود است این نیست که بگوییم این سی هزار قطعه­‌ای که پیدا شده همه پخته شده­‌اند هیچ کدام پخته نشده است ما خزانه تخت‌جمشید را من ­بینم که رسوب است که اکسید آهن روی گِل‌نوشته است، اما آتش‌سوزی به آن صورت ندارد اما بعضی کتیبه‌ها به نظر می‌آید بخشی از قسمت‌هایش سوخته شده باشد ولی این سوختگی فراگیر نیست در عوض می‌بینیم نویسندگان یونانی می‌نویسند که شهردار شهر آمده شوش را تحویل اسکندر مقدونی داده است در صورتی که حفاری‌هایی که آقای کابلی انجام داده‌اند در یکی از دیواره‌ها شوش که برای آپادانا هست، ما سر تیرهای یونانی فراوان داریم قلوه‌سنگ‌هایی که حتی بعضی از آنها ستون‌هایی هستند که مال جای دیگری هستند برای منجنیق استفاده شده این نشان می‌دهد که خلاف گفتار آنها شوش پس از مقاومت بسیار زیادی تصرف شده و خرابی آن را هم نگاه می‌کنیم به مراتب بیشتر از چیزی است که در تخت‌جمشید رخ داده شاید شوش را آتش زده باشند و اینها به اسم تخت‌جمشید را نوشته باشند من اثری از سوختگی نمی‌بینم به خصوص این که تخت‌جمشید کمتر برای یونانی‌ها شناخته شده بود چون یک پایتخت نبوده پایتخت ما شوش است و شاه در بیشتر وقت‌ها در شوش ساکن است تا در تخت‌جمشید. احتمالاً تخت‌جمشید یک پرستشگاهی بوده چون این نوسازی و بازسازی که در تخت‌جمشید داریم تا پایان دوره هخامنشی ادامه دارد و این تنها شیوه‌ای است که در ساخت معابد و این چیزها به کار می‌رود و پرستشگاه‌­ها بوده که نوسازی و بازسازی می‌کردند و از خرابی آن جلوگیری می­کردند.

پایگاه اطلاع رسانی تابناک، احتمالاً تخت‌جمشید فقط یک پرستشگاه بوده، گفت و گو با دکتر عبدالمجید ارفعی، 20 اسفندماه 1397، به نقل از نشریه چامه: www.tabnak.ir/fa/news/884951

البته میتوان بین روایت دیودورس با نقل پروفسور ارفعی توافق حاصل کرد چنانچه در روایت پلوتارک در اینباره میخوانیم:

چون از مقدمات کار خویش در تعاقب داریوش فارغ شد، روزی تصمیم گرفت جشن و ضیافتی برپا سازد، لذا مجلس پرشکوهی آراست و درباریانش را دعوت کرد. در این مجلس خصوصی، معشوقه های دوستان و یاران اسکندر نیز حضور داشتند. یکی از این زنان بنام «تائیس»، از اهالی «آتیک» معشوقه بطلمیوس بود که پس از مرگ اسکندر جانشین او شد و بسلطنت مصر رسید. این زن در میان مدح و ثنای اسکندر و ضمن ملاعبه و مزاح، در سر میز شام موضوعی را بمیان کشاند که با خصوصیات مملکتش مناسب بود، ولی به نتیجه ای عظیم منتهی شد. زن زمزمه کنان می گفت: در چنین روزی بسیار بیشتر از آنچه تصور می کرد محفوظ و خشنود است. بخصوص پس از تحمل آنهمه رنج و مشقت که مدتها سرگردان و حیران همراه سپاهیان در ممالک آسیا می گشت. ولی حالا چقدر مشعوف و سرفراز است که باتفاق سپاهیان غرق در مسرت، در پیشگاه پر عظمت پادشاهان بزرگ ایران قرار دارد. اما رضایتش آنوقت به سر حد کمال خواهد رسید که به عنوان تفریح و شادی در همین قصر آتشی بر افروزند و این بارگاه خشایارشا را که شهر آتن بسوخت [اشاره به وقایع بعد از نبرد ترموپیل]، بدست خودم، در حضور شاهی چون اسکندر بسوزانم تا در آتیه بگویند که زنانی که همراه سپاه اسکندر بودند، بهتر از کلیه سرکردگان و سرداران نیروهای بحری و بری [دریایی و زمینی] یونانی انتقام خویش را از اعمال ایرانیانی که در گذشته بسر ما آوردند، گرفتند. هنوز این کلمات از زبان آن زن خارج نشده بود که درباریان اسکندر شادی کنان و کف زنان فریاد برآوردند که چه خوب مطلب تقریر شده و شاه را تهبیج کردند که بدینکار اجازه دهد.

اسکندر رفته رفته اغوا شد تا اینکه ناگاه بر پا ساخت و تاجی از گل بر فرق خویش نهاد و مشعلی بر دست گرفت و قبل از همه براه افتاد. درباریان نیز جملگی در اطراف قصر به فریاد و رقص پرداختند. سایر مقدونیان نیز که چنین دیدند عموماً با مشعل های فروزان، شادی کنان بسوی قصر دویدند و پیش خود می گفتند که آتش زدن قصر شاهی از طرف اسکندر نشانه اینست که خیال دارد بسوی مملکت خویش عزیمت کند و از اقامت بیتشر در بین خارجیان منصرف شده است. اینست کیفیت سوختن قصر سلطنتی پادشاهان ایران. برخی از مورخین نوشته اند که سوزاندن قصر بر سبیل تفریح و بازی نبوده است، بلکه پس از بحث و رسیدگی مفصل در یک مجلس مشاوره صورت گرفته. ولی بهر نحو که این عمل صورت گرفته باشد، مطلب مسلم اینست که اسکندر بی درنگ از کرده خویش پشیمان شد و دستور داد تا حریق را خاموش نمایند.

اسکندر که طبعی آزادمنش داشت، با بشاشت و خوشروئی به بذل و بخشش اقدام می کرد و هرچه بیشتر کارش بالا می گرفت، طبع بذالش بیشتر ببذل و بخشش می پرداخت و با نشاط و شعف بیشتری می بخشید و زیر دستان را نوازش می کرد و مخصوصاً داد و دهش را با خوشروئی و ادای کلمات خوش انجام می داد تا مسرت مردم افزونتر گردد.

... بار دیگر مرد فقیری از اهل مقدونیه را دید که قاطری حامل طلای متعلق به شاه را پیش می راند. چون قاطر از کشیدن بار سنگین خود عاجز شده بود و یارای حرکت نداشت پیرمرد بار طلا را بروی دوش خویش گذارد و مسافتی از راه را پیمود. سرانجام چنان خسته شد که قصد داشت بار را بر زمین نهد. اسکندر که این بدید سؤال کرد بار قاطر چیست. وقتی دانست که بار قاطر طلا است گفت: «خسه مشو بار را تا چادر خودت ببر. زیرا آنرا بتو ارزانی داشتم».

حیات مردانی نامی، پلوتارک، ترجمه رضا مشایخی، جلد سوم، بندهای 69 و 70

پی نوشت:

از دوستم جناب آقای نوادری که در محتوای این پست کمکم کردند تشکر می نمایم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۳۱

نظرات (۱)

سلام و خسته نباشید 

در اخر مقاله تون اوردید که در متن رویداد نامه به اتش کشیده شدن نیست خب الان یعنی اتش زده یا نزده ؟

پاسخ:
با سلام؛ و اما بعد: