مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

یادداشت کوتاه: اهتمام هخامنشیان به برده داری

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

باستان پرستی در یکی از پست های وبسایت خردگان ادعا کرده بود چون قیمت برده طی سلطه هخامنشیان در بابل افزایش یافت این مقوله نشان میدهد هخامنشیان با برده داری سعی در مقابله داشتند!!، متن ادعایی اش (کتاب داریوش دادگر شروین وکیلی صفحات 718 و 719) بدین شکل این مسئله را تشریح کرده است:

چندین ردیه قوی میتوان بر اراجیف فوق نوشت:

 

الف) بر فرض اینکه این افزایش قیمت در حدی بوده که باعث کاهش خرید و فروش برده بشود، آیا بررسی کاملاً دقیق و معتبری انجام شده و طی آن مشخص شده است که قیمت تمامی کالاهای اساسی ثابت یا کاهشی بوده و فقط برده افزایش داشته است؟! تا بگوییم از عمد و بطور مصنوعی قیمت برده به مرور افزایش داشته؟. فرد نویسنده یک سند برای اینکه قیمت تمامی کالاهای اساسی ثابت بوده و فقط برده روند افزایشی داشته ارائه نمیدهد. من هم در آثار تاریخ دانان مشهور همچون پیر بریان یا داندامایف یا... که الواح باستان شناسی را هم بررسی کردند این چنین چیزی را مشاهده نکردم.

 

ب) پس هخامنشیان چه غلطی با اسرا و یا... میکردند؟ چیزی با نام زندانی برای اسرای جنگی (مثل سربازان یا مردمی که علیه حکومت قیام کنند) و یا زنانی که به کنیزی گرفته میشدند ما در تاریخ ایران باستان نداریم بگوییم مشابه زمان حال زندانی شده و هزینه نگهداری شان از خزانه پرداخت میشده است. بعنوان نمونه اردشیر سوم زنانی را که به زور به بردگی گرفت و به کاخش در بابل گسیل داشت به منظور بورسیه جهت تحصیل در دانشگاه تخت جمشید بوده؟.

 

ج) قیمت برده منحصر در حکومت هخامنشی نبوده چون خود حکومت مراوده برده و... را با دو مؤسسه موراشو و اگیبی در بابل انجام میداد و یا روند برده هایی که به معابد داده میشدند هم هیچگاه کم یا کاهشی نبوده نیز اضافه کنید تجارت برده ای که این دو مؤسسه در بابل با غیر هخامنشیان انجام میدادند. هخامنشیان میخواستند روند برده داری را متوقف کنند در وهله اول جلوی برده داری معابد را گرفته و یا حداقل برده های گسیل شده به معابد را با روندی کاهشی روبرو میساختند که سندی در دست نداریم اینکار را کرده باشند. برای مالیات هم محض اطلاع زمین ها هم در بابل مستحق مالیات بودند حال بیاییم بگوییم هخامنشیان مخالف کشاورزی بوده اند؟ نتیجتاً باید سندی ارائه شود که مالیات بر تجارت برده بگونه ای زیاد بوده که نمیتوان آنرا معقول دانست [مثلاً مقایسه شود با مالیات بر زمین] که این چنین سندی نه باستان پرست مدعی ارائه میدهد و نه اصلاً وجود خارجی دارد.

 

د) پروفسور هاید ماری کخ پیرامون بازار برده در تخت جمشید گفتاری دارند که بر فرض صحت ادعای این باستان پرست در خور توجه است:

در اسناد بابلی زمان هخامنشیان از فروش برده به تکرار سخن رفته و حتی گزارش هایی درباره بازار معتبر برده فروشان در خوادایشتیه در نزدیکی تخت جمشید وجود دارد تا حدی که با وجود ارزانی برده در بین النهرین ،شهرت برده های خوادایشتیه چنان بود که بابلی های ثروتمند از راهی چنین دور به این بازار سفارش خرید می دادند.» (هاید ماری کخ، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی، ص60 و 61)

بر این اساس گرانی برده در بابل را میتوانیم ترفند حکومت هخامنشیان جهت رونق بیشتر بازار برده فروشی خود در تخت جمشید بدانیم. نکته جالب اینجاست که بر اساس سندی باستان شناسی میدانیم که در زمان کمبوجیه فردی از منطقه پاسارگاد جهت فروش دو برده به بابل می آید، حال چه میشود که از زمان داریوش به بعد بجای اینکه پارسها برای خرید و فروش برده به بابل بیایند بابلیان به تخت جمشید میروند؟ این چیزی جز ترفند هخامنشیان به منظور فروش بیشتر برده و سود هرچه بیشتر بردن ازین تجارت است؟. ضمن اینکه در متن باستان پرست ما هم صرفاً به اخذ مالیات از برده های بابلی اشاره شده بود نه برده های تخت جمشیدی.

 

ه) اینکه در الواح تخت جمشید نامی از برده نیست یا خیلی کم است چه ربطی به موضوع دارد؟ الواح تخت جمشید حقوق و مزد کارگران و یا نذوراتی که برای خدایان بوده و... را عموماً شرح داده اند، برده مگر مزد میگرفته بخواهد نامش در این الواح باشد؟ و یا مگر قربانی بوده عین گوسفند و... بخواهد بعنوان نذورات از آن استفاده شود؟. البته برای بخشی ازین کارگران من یک نظر شخصی دارم و آن اینکه فی الواقع برده بوده اند و بدلیل اینکه در تخت جمشید کار میکردند عنوان کورتَش را گرفتند [یعنی کورتش بودن ربطی به برده یا آزاد بودن نداشته و صرفاً اشاره به نیروی کار است که البته این با معنای تحت اللفظی هم که پیرامون کورتش در نظر گرفتند مخالفتی ندارد] که در فرصت مقتضی یادداشتش را ان شاءالله خواهم نوشت.

 

و) قسمتی هم که مربوط به نفی برده داری بر اساس استوانه کوروش است ناشی از توهم نویسنده میباشد. این جماعت بیچاره کردند کوروش دوم را با این دروغشان! [آنجا که میگوید در لوح کوروش به آزاد ساختن تبعیدیان و دادگری درباره بردگان اشاره شده در انتهای تصویر اول مد نظرم هست، فارغ ازینکه در استوانه یک کلمه از آزاد سازی تبعیدیان سخن گفته نشده، کلمه ای هم درباره عدالت یا... در برخورد با بردگان اصلاً به چشم نمیخورد]. قسمت آخر بند سی و یکم و بند سی و دوم استوانه کوروش سند برگرداندن تبعیدیان نیست چه آنکه در آن میخوانیم:

جا[یگاه‌های مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود، خدایانی را که درون آن‌ها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم. ترجمه شاهرخ رزمجو

و نیز (همه‌ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود، (از نو باز ساختم) (و نیز پیکره‌ی) خدایانی را که در میانه‌ی آن شهرها (= جای‌ها) به جای‌ های نخستین بازگردانیدم و (همه‌ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه‌های خویش بازگردانیم. ترجمه عبدالمجید ارفعی

و من خانه‌های خدایانی که به حال خود رها شده بودند، دوباره مجسمه‌های خدایانشان را بازگرداندم. همه آن خدایان را گرد آوردم و در منزل‌ های ابدی‌ مستقر کردم. ترجمه غیاث آبادی

the sanctuaries across the river Tigris - whose shrines had earlier become dilapidated, the gods who lived therein, and made permanent sanctuaries for them. I collected together all of their people and returned them to their settlements. ترجمه رابرت ویلیام راجرز

the sacred centers on the other side of the Tigris, whose sanctuaries had been abandoned for a long time, I returned the images of the gods, who had resided there,note to their places and I let them dwell in eternal abodes. I gathered all their inhabitants and returned to them their dwellings. ترجمه موردیکای کوگان (با کمک واندر اسپک)

the sanctuaries across the river Tigris - whose shrines had earlier become dilapidated, the gods who lived therein, and made permanent sanctuaries for them. I collected together all of their people and returned them to their settlements. ترجمه ایروینگ فینکل در موزه بریتانیا

the sanctuaries on the other side of the Tigris that had been abandoned for a long time (alternate translation: had been established long ago), I returned the gods who dwelt there to their places, and I made them take up residence forever. The whole of their peoples I assembled, and I returned them to their homes. ترجمه مت واترز (King of the World, The Life of Cyrus the Great, Matt Waters, page 198)

در تمامی این ترجمه ها اساساً بحث قبل و بعد از این بازگرداندن ادعایی تبعیدیان پیرامون بازگشت خدایان است صرفاً در بند سی و دوم اشاره میکند آن خدایانی را که پرستشگاه هایشان رها (در برخی ترجمه ها ویران) شده بود بهمراه مردمانشان/افرادشان/ساکنانشان به جایگاهشان بازمیگرداند. در اینجا بنظر میرسد صرفاً منظور افرادیست که در معابد آن خدایان کار میکردند چراکه آنها ساکن پرستشگاه های آن خدایان بوده اند نه کل قوم هایی که آن خدایان را می پرستیدند!!. اما اگر فرض کنیم منظور کل مردم قومی است که آن خدایان را می پرستیده اند، باز در این بند چه قرینه ای هست بگوییم آنها تبعید شده بودند؟ بر اساس برخی ترجمه ها سخن از رها شدن پرستشگاه هاست نه ویران شدن که بگوییم شاهان بابل ویران کرده و مردم را تبعید کرده بودند. نتیجتاً فارغ از عدم وجود یک کلمه سخن پیرامون دادگری برای بردگان من باب بازگرداندن تبعیدیان هم سخنی نیست و بازگرداندن تبعیدیانی که برخی مترجمین و تاریخ دانان از آن سخن گفته اند ناشی از تفسیر استوانه کوروش هست نه ترجمه آنف تفسیر استوانه بصورت مستقیم بازگرداندن مردم تبعیدی به سرزمین اصلی شان را تأیید نمیکند، چه بسا خودشان آن سرزمین را رها کرده بودند، چه بسا منظور صرفاً ساکنین معابد خدایان بوده، و دیگر ابهامات اساسی که بر اساس ترجمه این استوانه میتوان به آنها اشاره کرد. در انتهای این ردیه سخنان پیر بریان را نیز لازم دیدم نقل کنم:

از سوی دیگر، کورش خود را به مثابه بازسازی کننده ساختمان های اداری و مذهبی که یا ویران و یا به فراموشی سپرده شده بودند، معرفی کرده است. چنانکه بخشی از استوانه می گوید، نخست در بابل، کورش تفاخر می کند که قلاع و استحکامات و سایر ساختمان های بابلی را دوباره سازی کرده است. و بعد در مورد تعداد زیادی از شهرهای پادشاهی سابق بابل:

از نینوا، از آسور و هم چنین از شوش، از اَگَده، از اشنوناک از زامبان، از متورنو و از دِر، تا مرزهای گوتیوم، مراکز مذهبی ماوراء دجله، که ساختمان های [آئینی] آن ها از زمان ها پیش در ویرانی مانده بودند، من خدایان را به آنجا که در آن می زیستند بازگرداندم و در جاهایشان برای ابدیت مستقر داشتم. من همه آدم هایشان را باز آوردم و به اقامتگاهشان رساندم. و خدایان سومر و اَکَد را که نبونید، به رغم خشم بزرگ خدایان [مردوک] به بابل آورده بود، من آن ها را به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، با خشنودی در معبد های شان، در جایگاه ها، با شادمانی قلبی استقرار دادم...

در واقع، اسناد و مدارک متعددی درباره ساختمان معبدهای اوروک امضای کورش را دارند: «کورش، پادشاه سرزمین ها، دوستدار اساهیل و اسیدا، پسر کبوجیه، پادشاه مقتدر، من» در مراکز دیگر نیز به همین ترتیب است. لیکن بر این اظهارات باید از دور نگریسته شود. چه در مورد محراب اَگَده، یا حصارهای بابل، یا دروازه ای از اوروک یا زیگورات «اور» تمام این ساختمان ها، پیش از آن به وسیله نبویند بازسازی و تعمیر شده بودند؛ و در خصوص کارهای «باستان شناختی-بازسازی کننده» نبونید، اسناد بسیار وجود دارد؛ و گواهی های سندی پیرمون کارهای ساختمانی آخرین شاه بابلی کم از آنچه درباره کورش گفته می شود، نیست.

... از آنجا که در جامعه های شرق میانه ای عهد قدیم، مذهب و سیاست کاملاً به یکدیگر قرابت و نزدیکی داشته اند، بنابراین منطقی است که منابع یهودایی، تاریخ را از دیدگاه بیان مذهبی آن نمایش دهند، لیکن هر تصمیم «مذهبی» نیز به نوبت خود، الزامات و هدف های سیاسی در بردارد. از آنجا که در این عصر هر شهر یا هر قوم برای خود خدایانی داشته اند که آن شهر و قوم را در پوشش محافظت خود میگرفته اند، بنابراین طبیعی است که آن شهر یا آن قوم نسبت به خدا یا خدایان خویش تکلیف پرستش داشته باشند و برای آنها معابد و محراب ها برپا دارند که این مکان ها هم محل اجرای آداب و مراسم کیش و هم مظهر و نماد یک هویت مستقل یا خود مختار سیاسی باشند. و بنابراین قابل درک است که یک پادشاه و سردار فاتح پس از گشودن شهر، خدایان شهر (یعنی اصنام [= بت ها] و تندیس های کیش و اشیاء متبرکه محراب) را نیز هم زمان با خانواده سلطنتی و نخبگان و سرآمدن [= سرآمدان] سیاسی و نظامی سرزمین مغلوب با خود ببرد و به این ترتیب امکان هر نوع یاری و کمک را در وقت یک شورش احتمالی علیه اقتدار و تسلط خود از ملت مغلوب سلب کند: و این همان کاری است که نبوکدونصر (بخت النصر) دقیقاً بعد از فتح اورشلیم کرده است. عکس مطلب نیز همین مصداق را دارد، به این معنا که تجدید استقرار سیاسی و مذهبی یک شهر یا جامعه ملازم و همراه بوده است با بازگرداندن تندیس های خدایان که به وسیله فاتح پیشین به پایتخت او تبعید شده بوده اند و اینک باید به محل اصلی بازگردانده شوند؛ و این هم درست همان کاری است که کورش در بابل کرده است. پیر بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، جلد اول، ترجمه مهدی سمسار، صفحات 127 و 128 و 136 و 137

در ترجمه انگلیسی کتاب بریان هم دو جمله مدنظرمان در استوانه کوروش چنین آمده است:

whose [cult] structures had long remained in ruins
I gathered all their people and returned their habitations. From Cyrus to Alexander, A History of the Persian Empire, PIERRE BRIANT, Translated by PETERT. DANIELS, page 43

نتیجتاً با توجه به سخنان پروفسور بریان که بولد کردم اولاً این اقداماتی که کوروش در بندهای سی و یک الی سی و سه به خودش نسبت میدهد اغراق آمیز بوده اند [آنجا که بریان از اقدامات نبونئید که کوروش با کتیبه ای بنام خود زده سخن میگوید] و ثانیاً کل افراد قومی وادار به مهاجرت نمیشدند بلکه خانواده سلطنتی و نخبگان و مشاهیر سیاسی و نظامی صرفاً کوچانده میشدند. البته در اینجا میتوان کاهنان را هم ذیل نخبگان اضافه کرد. نتیجتاً کوروش دوم هم که اقدام به بازگرداندن بت ها میکرده این افراد را برمیگردانده است. البته توجه داشته باشید از کسی که در بند 29 و 30 استوانه خود بنابر تمامی ترجمه ها به صراحت اعلام میدارد از تمامی سرزمین ها برایش باج سنگین آوردند و بر پایش بوسه زدند انتظار نداشته باشید اینکار را بخاطر دوستی و مهربانی انجام داده باشد بلکه مشخصاً این عمل بر اساس ترجمه بریان که مؤافق ترجمه رزمجو و ارفعی و... هم است [البته با ترجمه غیاث آبادی اختلاف دارد] بخاطر تحکیم کردن موقعیتش بعنوان شاه فاتح بوده و البته مشخصاً از همان اقوام هم در نهایت باج سنگین میگرفته است چنانچه اشاره میکند از تمام سرزمین ها این باج را میگیرد. در نهایت هرطور نگاه کنید، چه بواسطه ابهام در ترجمه ای که بیان کردم و چه بواسطه تفسیر پیر بریان بازگشت تبعیدیانی در کار نیست بخاطر مسائل بشر دوستانه و ازین دست مفاهیمی باشد که هخامنشیان با آن بیگانه بوده اند.

در اینجا جا دارد به یک نکته تلویحی هم اشاره کنیم و آن اینکه در گفتار پیر بریان هیچ خبری از تخریب معابد و... نبود، نتیجتاً اینکه در ترجمه وی هم آمده از زمان های دور این معابد در ویرانی باقی مانده بودند و با در نظر گرفتن ترجمه های دیگر میتواند دال بر رها بودنشان باشد. البته قول موجه تر این است که هماننده محتوای شعر نبونئید این هم پروپاگاندای کوروش دوم است و ربطی به تخریب معابد توسط شاه بابل ندارد، چرایی اش در این است که چرا پادشاه بابل بتها را تخریب نکرد؟ تخریب خدایان قوم هایی که شاهان بابل معابدشان را ویران و اقوامشان را تبعید کردند (بر فرض صحت این تفسیر از استوانه کوروش) مشخصاً تنها نشانه ایست که میتواند نشان از عدم اهمیت این شاه به قوم آن خدا باشد. اما در عوض ما عدم تخریب آن بتان و صرفاً جابجایی شان را مشاهده میکنیم و برای تخریب معابد هم بهیچ روی استوانه گزاره متقن تاریخی بدست ما نمیدهد که معابد بدست شاه بابل تخریب شده باشند.

بنابراین مورد مهم از بین نبردن بتان بگونه ای که کوروش دوم میتواند آنها را در نهایت بطور کامل بازگرداند نشان میدهد شاهان بابل بهیچ روی نه قصد بی احترامی به اقوام را داشتند نه تخریب معابد نه... صرفاً یک نوع مهاجرت اجباری (در بدترین حالت) متوجه اشراف و بزرگان اقوامی میشده که بیم توطئه ازیشان میرفته است، برای همین خدایانشان هم همراه با ایشان جابجا میشده و بر این اساس کوروش هم برای دادن امتیاز به این اقوام به منظور حمایت از وی عکس عمل شاهان بابل را تکرار میکند.

در ابنجا تخریب معبد در تضاد با عدم تخریب بتان و به بردگی نگرفتن این بزرگان است و بهیچ روی نمیتواند موجه تلقی شود. در بهترین حالت هم نبونئید تمام این خدایان را به منظور محافظت از شهر بابل آورده بود (همانطور که دکتر بادامچی اشاره میکند آوردن خدایان برای حفاظت از شهر بابل عملی عجیب و خلاف معمول نبوده است) و نه مهاجرت اجباری در کار بوده نه... ای و استوانه کوروش طبیعتاً در اینجا پروپاگاندای خودش را بر علیه نبونئید راه انداخته است. 

 

ز) اینکه بقول نویسنده در مصر تقریباً فرستادن اسرای جنگی به معابد و استفاده ازیشان بعنوان برده بتدریج منسوخ میشود جای تحقیق دارد [مشخصاً میتوانسته در جای دیگری بعنوان برده بکار گرفته بشوند و تأمین برده معابد از راهی غیر از اسرای جنگی تأمین شود مثل خرید و اهدای برده به معبد بجای فرستادن اسرا] اما اینکه در اواخر دوران هخامنشیان هم اردشیر سوم (بین سیزده شاه هخامنشی [با در نظر گرفتن شاه بودن گئومات یا بردیا، وی شاه یازدهم است) سربازان شکست خورده از هخامنشیان را به بردگی میگیرد ناشی از چیست؟ اگر قیاس کنیم متوجه میشویم مصریان حداقل با برده داری مقابله کردند تا حدی [بر فرض صحت سخن نویسنده که مشخصاً کذب است چون سندی ارائه نمیدهد] اما هخامنشیان تا توانستند از برده و برده داری سود جسته و بهره بردند.

 

پ.ن: پیرامون مواردی که مشاهده میکنید ارجاع قرار ندادم [مثل سخن داندامایف یا به بردگی گرفتن زنان و سربازان توسط اردشیر سوم یا...]، سند تمامی اینها را در پست های قبلی وبلاگ قرار دادم. بعنوان مثال سند باستان شناسی که از داندامایف نقل کردیم در کتاب ایرانیان در بابل هخامنشی و سند باستان شناسی مربوط به اردشیر سوم با عنوان رویدادنامه اردشیر سوم شناخته میشود و هردو را در خلال سلسله مقالات مربوط به خدمتکاران جنسی شرح داده ام. چون پیشتر به تفصیل درباره این اسناد سخن گفتم دیگر اینجا نیاز به ذکر دقیق و شرح ارجاع ندیدم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۷/۱۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی