روایات عرضه!
بسم الله الرحمن الرحیم
در این یادداشت میخواهم به یکی دیگر از مقوله های باطل پیرامون یقینی دانستن روایات متواتر خلاف ظاهر آیات قرآن بپردازم. روایات عرضه به روایاتی گفته میشوند که بطور خلاصه لزوم عرضه کردن روایات به قرآن را بیان میکنند و به دو دسته تقسیم میشوند یکی روایاتی که میگویند کلاً هر روایتی را باید بر قرآن عرضه کرد و دیگری روایاتی که میگویند اگر بین دو روایت یا دو دسته روایات به اختلاف برخوردیم می بایست آنها را به قرآن عرضه کنیم و روایت/روایات مؤافق یا بدون تضاد را قبول کنیم.
البته روایات عرضه خود به جهت کثرت در منابع شیعه و سنی و نیز عدم وجود مقوله هایی مثل تبانی برای آنها متواتر محسوب شده و نیز مؤافق این قاعده عقلی هستند که قرآن تنها متنی از دین هست که یقین داریم با این محتوا از جانب خداوند متعال هست بر خلاف روایات که بعضاً دو قرن سینه به سینه نقل میشدند تا در اثر مکتوبی که بدست ما رسیده است ثبت بشوند. مسئله مورد بحث هم اینجا دو وجه کلی بیشتر ندارد:
اگر محتوای روایت/روایات مؤافق مضمون قرآن بود قبول در غیر این صورت رد شود.
اگر محتوای روایت/روایات در تضاد با ظاهر آیات قرآن بود رد شود.
مشخصاً عقل حکم میکند به جهت روایاتی همچون ثقلین مورد اولی قبول نشود چون جایگاه امامان بعد از پیامبر (ص) با جایگاه قرآن نزد مسلمانان باید یکسان باشد و خود قرآن مسلمانان را به پیروی ازیشان فرا خوانده و بعید نیست ایشان مقوله هایی را بیان کنند که لزومی نبوده مضمونش در قرآن بیاید و یا اشاره کلی در قرآن بدان شده کمتر از آنکه مضمون بخوانیمش.
نتیجتاً مورد دومی هست که بهیچ روی نمیتوان ردش کرد چون اگرم بگوییم باطن آیات قرآن باز به دور میرسیم چرا که دیگر حتی اگر مثلاً قرآن بگوید انسان دو دست دارد و روایت بگوید انسان چهارپاست آن انسان جاهل بیسواد میرود میگوید نه دو میتواند چهار شود و در فلان کتاب لغت و ادبیات عرب معنای صدم کلمه پا اشاره به دست هم دارد و... بنابراین مشخصاً وجود این روایات به منظور مقوله عدم تضاد داشتن با متن صریح آیات قرآن است یعنی ظاهر آیات. روایات عرضه هم نبودند عقل و منطق حکم میکرد این چنین کاری صورت بپذیرد.
مسئله اما اینجاست که اکثریت فقهای امامیه این قاعده را برای روایات متواتر قبول ندارند و در عمل شاهد هستیم وقتی به مباحثی همچون روایات متواتر ناقص العقل بودن زنان و دیگر مصادیقی که در ابتدای این پست به آنها اشاره کردیم میرسند هیچگاه آنها را باطل نمیخوانند بلکه آنها را بر قرآن تحمیل کرده و روی به تحریف و ارائه تفسیری در تضاد با ظاهر آیات قرآن می آورند، این دید که به نوعی نگاه زن ستیزانه اکثریت فقها را هم نشان میدهد سبب شده بر خلاف آیات قرآن که به صراحت بیان میدارد زنان و مردان در جنس و نوع یکساناند(روم/۲۱؛ اعراف/۱۸۹) و باکرامتترین و ارجمندترین انسان نزد خدا، با تقواترین انسانهاست(حجرات/۱۳)؛ ولی مردان بر زنان ذاتاً و کرامتاً برتری دارند!!! منابع متعدد شیعه و سنی که این چنین دیدگاهی را نشر دادند بدین صورت میتوان لیست کرد (این لیست برگرفته از پست مربوط به جهاد ابتدایی هست):
تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۴۸
تفسیر اصفی، ج۱، ص۲۰۷ و ۲۰۸
التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۸۹
مجمع البیان، ج۳، ص۶۹
آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۵
روض الجنان، ج۵، ص۳۴۸ و ۳۴۹
منهج الصادقین، ج۳، ص۱۸
کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۳، ص۳۶۹
تفسیر لاهیجی، ج۱، ص۴۶۹
أرشاد الاذهان فی تفسیر القرآن، ص۸۹
بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۱۴
الکاشف، ج۲، ص۳۱۵ و ۳۱۶
الکشاف، ج۱، ص۵۰۵
تفسیر السمرقندی، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۷
تفسیر البغوی، ج۱، ص۴۲۲ و ۴۲۳
تفسیر النسفی، ج۱، ص۲۲۰ و ۲۲۱
فتح القدیر، ج۱، ص۴۶۰
روح المعانی، ج۳، ص۲۳
التحریر والتنویر، ج۴، ص۱۱۴
تفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۸۸
در قرآن هیچ اشاره ای به ناقص العقلی نشده ضمن اینکه توجه بفرمایید برتری ذاتی از برتری ظاهری هم مهم تر است و در اینجا ذاتاً زن را جنس دوم خطاب کرده اند. موارد دیگر پیرامون این مقوله همچون اعتبار شهادت زنان و... را هم که پیشتر شرح دادم. روایات ناقص العقل بودن زنان برخی شان ضعیف السندن (مثل روایت نهج البلاغه) لکن برخی شان حتی توسط شیخ کلینی در کافی یا... صحیح خوانده شده که صرفاً ناظر به بحث سندیت روایت می باشد.
توجه بفرمایید این افراد در اینجا یکی دیگر از ملاک های عقلی در مقوله روایات و سنجیدن راویان را از بین بردند و عوض اینکه این روایات را دلیل بر باطل دانستن راویان عنوان کنند [حداقل راویان مشترک یا غیر مشترکی که در ثقه بودنشان اجماع صد درصدی در چند قرن اول هجری نیست] برداشته و آنها را هم انسان هایی راستگو دانسته اند! بگذریم، نمونه ای ازین راویان سهل بن زیاد هست که در اینجا نشان دادم فرد صادقی نبوده لکن باز عده ای حرف از وثاقتش میزنند (بنگرید به اینجا) که مشخصاً نشان میدهد پیرو نظر باطلی هستند. بنابراین غیر از معصوم و اصحاب نزدیک وی که عموماً راویان اول و دوم روایت محسوب میشوند باید برای تک تک راویان روایت هایی که در سلسله راویان روایت های متواتر ناقص العقل و پست تر دانستن شهادت زنان و جهاد ابتدایی و مرتبط با رابطه جنسی با دختر صغیره (نابالغ) یا... قرار دارند علامت سؤال بزرگی گذاشت وگرنه می بایست مقوله یقینی دانستن تواتر باطل شود، در غیر این دو صورت حکم داده میشود به خلاف عقل و منطق بودن و نگرش فاقد اعتبار به مقوله فقه و تقلید. خب دیگر انسان نیازی به تعقل و تفکر ندارد وقتی روایت های خلاف متن دین و عقل و منطق را با برچسب تواتر و نهایتاً بدلیل اشتباه فاحش برخی دیگر در صحیح دانستن آنها یا ثقه دانستن راویانشان [که آنها هم یحتمل نخواستند بهره ای از تعقل و تفکر منطقی در مقوله های مد نظر داشته باشند] قبول میکند.
این روال در دین باطل است و منجر به پدید آمدن مذهبی جدید از زمان امثال شیخ کلینی ها و... تا برسد به امثال آیت الله خامنه ای شده!!. فکر کنم همین مباحثی که طی این چند پست بیان شد بقدر کافی حجت را بر هر عقل سلیمی تمام کند، لکن فردی که درگیر تعصبات و رویکرد تقلیدی هست [خواه مکلف مقلد مرجعی، خواه مرجع مقلد فقه جواهری یا بطور کل فقه سنتی یا مشابه امثال شیخ کلینی نوعی رویکرد اخباری گری بدور از تفکر منطقی نقادانه که تا صحیح خواندن روایت ناقص العقل بودن زنان هم پیش میرود] طبیعتاً نسبت به رویکرد عقل گرایی انتقادی یا اعتدالی و تفکر منطق گرایانه در فقه و دین موضع تندی گرفته و نمیتواند قبولش کند چون پدران و بزرگان مد نظر خویش را در این مکتب یافته است.
بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ
بلکه آنها میگویند ما نیاکان خود را بر مذهبی یافتیم و ما نیز به آثار آنها هدایت شده ایم.
در حال حاضر دیگر حوزه علمیه توانایی تطابق با جامعه امروز را ندارد و همانطور که دیدیم مثلاً برای مقوله اعتبار شهادت زنان میگویند روانشناسی فلان گفته و... لکن در استناداتشان فتاوای اشتباهشان تأیید نمیشود و علناً مغالطه توسل به مرجع را مرتکب میشوند (در پست مربوط به اعتبار شهادت زنان شرحش دادم این توجیه باطل را). ان شاءالله در زمان ظهور تمام کسانی که به سبب رویکرد اشتباه و خلاف عقل و منطق خود دین را هم تحریفی بر مردم عرضه کردند به اشتباه خود پی برده و توبه کنند.