مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

ریشه تاریخی اصطلاح دو رو

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قطع به یقین تابحال اصطلاح دو رو را شنیده اید و مفهومی مرتبط با منافق بودن و ریا کاری و... را مشابه آنچه در فرهنگ لغات برای این اصطلاح درج شده برایش تصور میکنید. این عنوان ریشه در ایران ساسانی هم دارد و با حفظ کردن فحوای کلی بار معنایی که داشته است به زمان ما رسیده [در زبان های دیگر هم اصطلاح دو رو وجود دارد مثل انگلیسی، فلذا بنظرم میرسد نمیتوان گفت ایرانیان ساسانی مبدع این عنوان بودند و صرفاً مشخص میشود در آن زمان هم بکار برده میشده و چه بسا قبل تر هم در ایران رواج داشته است]. قبل از پرداختن به چگونگی بکار بردن این اصطلاح در زمان ساسانیان لازم است ابتدا شمه ای کلی از مقام و جایگاه معنوی شاه ساسانی را به نقل از سخنان پروفسور کریستنسن ایران شناس مشهور دانمارکی در کتاب خود یعنی ایران در زمان ساسانیان که بر اساس اسناد تاریخی موجود بیان شده شرح بدهم:

سلاطین ساسانی خود را در کتیبه ها همیشه پرستندگان مزداه (مَزدیَسن) خوانده اند، اما در عین حال خود را خدایگان (بَی یا بغ) و از نژاد خدایان (یزدان) نامیده اند.

شاپور دوم در نامه سابق الذکر، که به امپراتور کنستانس نوشته، خود را به القاب مجلل «شاه شاهان، قرین ستارگان، برادر مهر و ماه» ملقب نموده است. خسرو اول به این اوصاف و القاب مباهات می جوید و خود را «وجودی الهی، نیکوکار، گسترنده صلح و آرامش در کشور، واجب الاحترام، نیکنام، شاه شاهان، نیکبخت، پرهیزگار، محسن، کسی که ایزدان او را سعادتمند و صاحب قدرت کرده اند، قهرمان قهرمانان، ساخته شده به صورت یزدان» می خواند و خسرو دوم حتی خود را چنین خوانده است: «آدمی فنا ناپذیر از میان خدایان، خدایی بسیار جلیل در میان مردمان و صاحب شهرت بسیار و کسی که در طلوع با آفتاب قرین است و چشمان شب عطا کرده اوست».

... پادشاه چون زاده خدایان آسمانی به شمار می رفت، سعی می نمود که ریاست عالیه جامعه مذهبی را نیز داشته باشد. ... در شاهنامه فردوسی کسانی که به شاهنشاه خطابی می کنند غالباً او را «موبد» می خوانند و این نکته را فردوسی ظاهراً از یک منبع پهلوی اخذ کرده است. این عنوان حاکی است که از عهد خسرو اول به بعد ساسانیان همان نظر مؤسس سلسله را، که مقارنه دین و دولت باشد، گرفته اند (1).

از خانواده خدایان بودن شاهان منحصر به حکومت ساسانیان نبوده است و برای دوران هخامنشیان و اشکانیان هم اسنادی در اینباره در دست است. بعنوان مثال برای شاهان اشکانی القابی همچون تئوس و تئوپاتور را می بینیم که اولی به معنی خداوندگار و دومی به معنی از تبار الهی یا پدرش خداست می باشد (2) یا برای کوروش دوم بنیانگذار سلسله معروف به هخامنشیان هرودوت پدر علم تاریخ بیان میکند یکی از دلایلی که کوروش را تشویق به راه انداختن جنگ علیه ماساگت ها کرد این بود که تولد او نشان میداد وی چیزی بیشتر از یک انسان فانی است (3) در تأیید این عقیده کوروش میتوانیم به سراغ کوروش نامه گزنفون برویم و در آنجا مشاهده میکنیم وقتی که پادشاه لیدیه کرزوس بدست کوروش اسیر میشود طی سخنانش میگوید وی همتای کوروش نبوده و اشتباه میکرده که گمان میبرده میتواند با وی بجنگد و کوروش را از خانواده خدایان میخواند (4) کوروش دوم هم در جواب منکر این تبار الهی داشتن خود بهیچ روی نمیشود و گویا تعاریف کرزوس نزد وی کاملاً مورد قبول بوده است.

این عقیده کوروش در متن استوانه منتسب به وی هم به نوعی منعکس شده است چنانچه در بندهای دوازدهم و سیزدهم استوانه کوروش خود را شاهی معرفی میکند که مردوک خدای خدایان تمدن بابل در آن زمان طی گشتن تمام سرزمین های جهان وی را به منظور پادشاهی بر جهان برگزیده است. بنابراین این مقوله از تبار خدایان بودن بنظر میرسد دست کم از زمان هخامنشیان در عقاید شاهان ایران وجود داشته است. البته القاب و تعاریفی هم که بعنوان مثال از شاه عباس یکم یا برخی دیگر از شاهان دوران اسلامی ایران به شخصه دیدم غلو آمیزن لکن دیگر مفهوم از تبار خدایان بودن در آن نیست، نهایتاً به نوعی خود را تا حد امیر المؤمنین (ظل‌ الله امیر المؤمنین حیدر ابوالمظفر شاه عباس) بالا میبردند [دلیل غلو آمیز بودن این است که أمیر المؤمنین در هر زمان فقط معصومین هستند و لا غیر].

ممکن است این پرسش به ذهن خطور کند که اگر شاهان ساسانی خود را خدا میدانستند آیا نباید این حالت خداگونه در دیدارهای اشراف و یا عوام هم با ایشان بروز و ظهور داشته و شرایط خیلی خاص و تقدس گونه ای در آن مطرح باشد؟، پاسخ مثبت است و برای درک بهتر به کتاب ایران در زمان ساسانیان رجوع میکنیم:

کسی که به حضور شاهنشاه می رسید، بایستی مطابق رسم قدیم نماز ببرد. طبری حکایت می کند که چگونه یوانویه که یکی از اشراف بزرگ بود، روزی نامه ای به حضور وهرام پنجم برد، و چنان از شکوه و جلال او خیره شد، که سجده کردن را فراموش نمود، لکن شاه علت حیرت را دریافته، چشم پوشید. قاعدتاً پشتگبان سالار یا یکی دیگر از افسران ارشد، که نگاهبان درگاه بودند، به شاه خبر می دادند که فلان تقاضای شرفیابی دارد. بعد از رخصت، آن مرد وارد می شد، و دستار فید و پاکی از آستین بیرون کشیده پیش دهان می گرفت. این دستمال را پَدام (به لغت اوستایی پَئیتی دانَه) می گفتند و در مقابل اشیا و عناصر مقدس و غیره به دهان می گرفتند، تا نفس موجب پلیدی آن شیء یا عنصر (در این مورد فرشاهی) نشود. باری پس از این اقدام، آن شخص نزدیک می شد، و در برابر شاه به خاک می افتاد و در آن حالت می ماند، تا شاه او را اجازه برخاستن دهد، پس «با کمال احترام با دست سلام می داد» چون شاه اجازه سخن گفتن عطا می کرد، آن شخص یک جمله معمولی ادا می نمود، که دعای سعادت پادشاه بود و معهود ترین این کلامها «انَوشگ بوید» بود یعنی «جاویدان باشید» یا «اوکامگ رسی» «به کام برسی». پادشاهان ساسانی را به لقب اَشمابَغان (شما موجودات الهی) یا (مقام الوهیت شما) خطاب می کردند. پادشاه مَردان پَهلُم (یعنی اولین انسان) بود. در موقع خطاب نام او را به زبان نمی آورند. در کتاب التاج جاحظ آمده است، که هرگز رعایا نام و لقب شاه را نبایستی به زبان بیاورند، نه در اشعار، و نه مذاکرات رسمی، و نه هنگام ستایش، همچنین ممنوع بود که چون شاه عطسه می کرد، کسی دعای عافیت بخواند، یا چون شاه دعایی بخواند کسی «آمین» بگوید... روزی که پادشاه حجامت یا قصد فصد میکرد یا دوایی میخورد، منادی این خبر را به عامه می رسانید. در این روز درباریان و سکنه پایتخت از اقدام به نظایر آن عمل ممنوع بودند، زیرا که به زعم آنان در این صورت تأثیر آن دوا در مزاج شاه کاسته میشد.

راجع به مراسم سخت و آداب دقیقی که در دربار حکفرما بود، اطلاعات جامعی از کتاب التاج جاحظ به دست توان آورد. ظاهراً مؤلف آنها را از گاهنامگ یا آیین نامگ اخذ و اقتباس نموده است. جاحظ نخست به ذکر طبقات سه گانه درباریان می پردازد، که گویند از تأسیسات اردشیر اول است، طبقه اول اسواران و شاهزادگان بودند، که به فاصله ده ذراع از پرده ای قرار می گرفتند [هر ذراع حدوداً یک متر است]، که حد فاصل میان شاه و حاضران بود، در فاصله ده ذراع از آن طبقه ندیمان و محارم پادشاه و استادان موسیقی و رامشگران می ایستادند. طبقه سوم، که اصحاب طرب و مقلدان و بازیگران بودند، در فاصله ده ذَراع از طبقه دوم قرار می گرفتند. حتی در این طبقه هم اشخاص پست نژاد را راه نمی دادند، اگرچه اولاد بافندگان ماهر و جراحان زبر دست باشند، و مردمان ناقص الخلقه و مریض را هم در زمره حاضران نمی پذیرفتند. جاحظ گوید اردشیر استادان موسیقی و رامشگران را در برابر طبقه اول، که اساوره (اسواران) و شاهزادگان هستند، قرار میداد... اگر گاهی شاه در حالت مستی به یکی از نای زنان فرمان میداد که با خواننده پست تر از خود هم آهنگی کند، و این به ندرت اتفاق می افتاد، آن نای زن از امتثال امر پادشاه سرپیچی میکرد، و علت امتناع خود را اظهار میداشت. در این موقع اتفاق می افتاد که پیشخدمتان آن نای زن را با باد بزن و مگس پرانها می زدند، ولی او به خود تسلی میداد که: «اگر این ضربات را به موجب اراده پادشاه متحمل می شوم، چون از قید مستی رهایی یابدف از اینکه حقوق رتبه خود را حفظ کرده ام، خوشوقت و شاد خواهد شد». باری دو غلام هوشیار، که در مجلس پادشاه حضور داشتند، موظف بودند که تمام آنچه پادشاه در هنگام مستی می فرمود، عیناً یادداشت کنند، بدین طریق که یکی می گفت و دیگری حرف به حرف می نوشت. پس آنگاه بامدادان این شخص در مقابل پادشاه فرمانهایی را که در حال مستی صادر کرده بود، می خواند و آن وقت شاه نای زن مذکور را احضار می فرمود و او را خلعت می بخشید و بر او آفرین می خواند، چه از اطاعت یک امر غیر منصفانه امتناع کرده بود، و پادشاه از برای خود مجازاتی تعیین می کرد، که آن روز را جز نان جو و پنیر چیزی نخورد.

... چنانچه در بالا ذکر شد، در مجالسی که در کاخ سلطنتی تشکیل می یافت، پرده ای پادشاه را از حضار جدا می کرد. بین مسند شاهی و پرده مذکور ده ذراع بود و بین پرده و مقام اعضای طبقه اول نیز ده ذراه فاصله بود، به طوری که پادشاه از ردیف اول حاضران بیست ذراع دور بود.

جاحظ و مسعودی در باب توصیف این متفق اند و حتی گاهی عباراتشان هم یکی است: محافظت پرده همواره به عهده پسر یکی از اسواران بود، که به لقب خرم باش نامیده میشد. وقتی که پادشاه ندیمان و درباریان را به حضور می پذیرفت، خرم باش شخص را فرمان میداد که بر بالای کاخ رود و به صدای بلند به طوری که جمیع حضار بشوند [= بشنوند]، بانگ زند «ای زبان مواظب سر خود باش، زیرا امروز در حضور شاهنشاه قرار گرفته ای!». آنگاه هیچ کس جرأت نمیکرد که سکوت را درهم شکند، یا کوچکترین حرکتی بکند، تا پرده به کنار میرفت، خرم باش به یکی فرمان میداد که فلان سرود را بخواند و به دیگری، که فلان آهنگ موسیقی را بنوازد.

... چون پادشاه عزم سفر داشت اسواران و بزرگان، که معمولاً ملتزم رکاب بودند، مرکب خود را برای معاینه نزد متخصصان دواب سلطنتی می بردند، زیرا اسب کسی که افتخار ملازمت شاه را داشت، باستی خوب باشد، نه تنبل باشد، نه تند، نه سرسم بزند، نه سرکشی کند، و نه مایل باشد به مرکب شاه نزدیک شود. و نیز نمی بایست در راه سرگین بریزد و ادرار کند، و به این جهت مقرر بود که اسب را شب قبل خوراک ندهند.

بنابراین ملازمت پادشاه در سفر امری شاق و افتخاری دشوار بود، که چندان مطبوع بزرگان واقع نمی شد. به همین مناسبت پادشاهان ایران ملتزمان رکاب خود را زود تغییر میدادند.

وقتی که شاه از مجلس غایب بود، جاسوسان مخصوصی مراقب کلام و رفتار و سکنات و آداب حاضران، حتی مواظب نفس کشیدن آنها، بودند. پس هرکس این احوال او در غیاب و حضور پادشاه یکسان بود، وی را «مرد دورو» می گفتند، و چنین کسی را شاه شخصی ظاهر ساز و مزور می شناخت [مزور: تزویر گر، ریاکار] (5).

فارغ از نظام طبقاتی شدیدی که به چشم میخورد تقدس داشتن و حالت الهی بودن پادشاه در این متن هویداست. امروزه هم بعضاً مشاهده میشود زرتشتیان پارچه سفیدی بنام «پنام» را بر روی صورت خود می بندند تا نفسشان آتش مقدس مراسم عبادی شان را آلوده نسازد و یا هنگام اوستا خوانی نیز از پنام ممکن است استفاده کنند (بنگرید به اینجا و اینجا) که مشخصاً همان پارچه سفیدی است که در هنگام رسیدن به محضر شاه ساسانی از آن استفاده میکردند. حیات افراد مخصوصاً رعایا بنظر میرسد بسادگی در حضور شاه قابل سلب شدن بوده است و رعایت این شرایط سخت و دشوار حتی بعد از ترک مجلس توسط شاه هم باید ادامه میداشته وگرنه فرد دورو تلقی شده و نظر شاه از وی برمیگشته است. این تعصب و تقدس و الوهیت باطل شاهان ایران باستان بوده، جلوی شاه سجده زدن و به خاک افتادن، خدا خطاب کردنش، جان و مال و ناموس خود را در اختیارش قرار دادن بدین صورت که شاه حاکم بر حیات فرد و خانواده اش هست ویژگی مشهود تاریخ ماست. نمیدانم چه کسانی بدنبال احیای آن یا گرفتن الگو هستند اما اینرا میدانم اینان اگر در همان زمان از رعایا بودند روزی هزار بار آرزوی مرگ میکردند تا این زندگی خفت بار که یک انسان براحتی خود را خدا بخواند و کل کشور را در قبضه خود داشته و عوام حتی حق نداشته باشند از فاصله سی متری در مجالس رسمی با وی دیدار داشته باشند و در غیاب وی اجازه بردن نام او را هم ندارند تحمل کنند.

در آن دوران البته فردی هم در سرزمین حجاز ظهور کرد که بعد از به قدرت مادی رسیدن با وجود آنکه حقیقتاً پیامبر خدا بود و نیز از تبار یکی از بزرگ ترین قبایل اعراب هم محسوب میشد اما هیچگاه ادعای الوهیت و یا فرزند خدا بودن نکرد و خود را انسانی میدانست عین بقیه و اینرا بوضوح میگفت (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ)، با نام کوچک وی را صدا میزدند، کسی جلویش به سجده نمی افتاد تا امر نکرده بلند نشود، در خانه ای مشابه مردم عادی زندگی میکرد، میشد گاهی اوقات حتی با صدای بلند و حالتی توهین آمیز مورد خطاب قرارش دهند لکن کسی را مجازات نمیکرد، خیلی سختی کشید تا کنترل حجاز بدست وی افتاد و ملتی حتی از نظر عقیده هم مطیع دین او شدند لکن هیچ گاه یک درهم هم از کسی طلب نکرد چه رسد به آنکه مال و جان و ناموس بقیه را در اختیار خود بگیرد و کاخی با آن خدم و حشم از خون و عرق رعایا و بیت المال فراهم کند. اگر آن مرد ایرانی بود فکر کنم باستان پرستان که اینطور نسبت به این شاهان سفاک ظالم کذاب سینه چاک میکنند برای این چنین مرد پاکی جان میدادند، به نامش قسم میخوردند و آن قسم را از حلال زادگی خود هم نافذ و برتر میشماردند. نامش محمد و کنیه اش ابوالقاسم بود، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 

پانوشت ها

1. ایران در زمان ساسانیان، آرتور امانوئل کریستنسن، ترجمه رشید یاسمی، ویراستار حسن رضایی باغ بیدی، صفحات 189 و 190

2. نک: القاب و عناوین پادشاهان اشکانی بر روی سکه ها، سیروس نصراله زاده، اشکان گرشاسبی، دو فصلنامه علمی-پژوهشی تاریخ نگری و تاریخ نگاری دانشگاه الزهرا (س)، سال بیست و ششم، شماره 18، پیاپی 103، پاییز و زمستان 1395، صفحات 142 و 143

3.  For there were many weighty reasons that impelled and encouraged him to do so: first, his birth, because of which he seemed to be something more than mortal; and next, his victories in his wars: for no nation that Cyrus undertook to attack could escape from him.

Herodotus, with an English translation by A. D. Godley. Cambridge. Harvard University Press. 1920, Book 1, chapter 204.

4. For I thought I was capable of carrying on war against you; but I was no match for you; for you are in the first place a scion of the gods and in the second place the descendant of an unbroken line of kings, and finally you have been practising virtue from your childhood on, while the first of my ancestors to wear a crown, I am told, was at the same time king and freedman.1 Therefore, as I was thus without knowledge, I have my just deserts.

Xenophon. Xenophon in Seven Volumes, 5 and 6. Walter Miller. Harvard University Press, Cambridge, MA; William Heinemann, Ltd., London. 1914. book 7 , chapter 2 , section 24 & 25.

5. ایران در زمان ساسانیان، صفحات 288 الی 291

 

پیوست

گذری از گذشته به حال، عبرت از تاریخ

با وجود اینکه از زمان بنی امیه کوخ نشینی خلفای راشدین تبدیل به کاخ نشینی و پادشاهی شد و این سنت به زمان عباسیان هم رسید اما بازهم به سبب تقید حداقلی نسبت به اسلام هیچگاه شاهان اموی و عباسی مشابه شاهان ساسانی ادعای الوهیت و یا دارای رسوم سختگیرانه مثل سجده زدن و بستن پارچه و... نبودند. هیچگاه خود را تا این حد بلند مرتبه نمیشمردند که از فاصله چندین و چند متری هم رعایا حق نداشته باشند به محضرشان در مجالسی که در کاخ برگذار میشد نرسند. هیچگاه نمیگفتند وقتی عطسه کردیم کسی عافیت نگوید یا وقتی حجامت کردیم کسی حق حجامت ندارد! و... الخ. گرچه شاهان اموی و عباسی هم ظلم های خاصه خود را نسبت به رعایا داشتند و در این هیچ شکی نیست، دید ایشان نسبت به اسلام هم بیشتر واسطه ای به منظور حکومت بود تا تقید حقیقی و باطنی داشتن، لکن همین هم باعث میشد رفتارشان به شدت شاهان ساسانی نباشد.

در زمان حال هم تبعیض بین مسئول و غیر مسئول در مراسم رسمی البته کمی ملایم تر دیده میشود چنانچه نرده های محل نماز جمعه ازین حیث هستند (+ کاخ نشینی، که روی آوردن به کاخ نشینی و فاصله گرفتن از مردم بنابر سخن رهبر اول انقلاب اسلامی میتواند نشانه اضمحلال نظام باشد، بنگرید به اینجا)، گرچه برخی ائمه جمعه و اعضای مجلس خبرگان به صراحت با وجود نرده در نماز جمعه مخالفت کردند (برای نمونه بنگرید به اینجا) و در مواردی دیده شده نرده ها برچیده شدند لکن هنوز در کشور این امر بطور کامل بوقوع نپیوسته و می بایست تا تحقق کامل آن پافشاری شود. این نظام طبقاتی جز بنیان های دوران باستانی بود که اسلام آنرا از جای کند لکن گویا به مذاق عده ای خوش نمی آید برچیده شدنش در جمهوری اسلامی.

در دیدار با رهبری نیز دست کم یک ردیف نرده به چشم میخورد (بنگرید به اینجا، از تعداد دقیق ردیف ها البته بی اطلاعم لکن در برخی تصاویر یک ردیف به چشمم خورد) اما با توجه به ازدحامی که هنگام ورود رهبر به میان جمعیت بعضاً دیده میشود (برای نمونه بنگرید به اینجا) وجود این نرده ها اجتناب ناپذیر است اما مشخصاً نباید عده ای مسئول از صف مردم بواسطه نرده جدا شوند بلکه صرفا شخص رهبر بدلیل عدم مراعات توسط مردم منطقی است بواسطه نرده جدا شوند تا ازدحامات مشکل آفرین شکل نگیرد که برای کنترلش نیاز به نیروهای جداگانه ای باشد. جداسازی مهمانان مسئول یا... از مردم عادی در هر دیداری که باشد مؤافق با سنت نبی مکرم اسلام (ص) نیست و در راستای نظام باطل مبتنی بر اختلاف طبقاتی میباشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۰/۲۴

نظرات (۱)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

گور بابای **** آره ما باستان پرستیم و افتخار هم میکنیم به تمدن آریایی و فارسیمون نه مانند تو عرب پرست که پیامبران با یک دختر بچه خیلی کوچک ازدواج کرد ‌و کلی زن داشت و‌همش زن میگرفت ولی ما اگر در دوره باستان کارگر داشتیم در برابر آن دستمزد می‌دادیم بعد یه نادون شیشه‌ای میاد همچین چرت و پرت هایی می‌نویسه ‌گور بالای ****** که جز بدبختی برای مردم و کشورم چیزی نداره.

پاسخ:
سلام مونا خانم

- احساس میکنم تعمق کافی بر روی متن وبلاگ نداشتید اصلا، آخر چرا باید از شاهانی که خودشان را خدا میخواندند و رعیت از فاصله سی متری هم حق نداشت ایشان را ببیند و کاخ هایی از عرق و خون مردم بنا کرده بودند دفاع کنید؟.

- ازدواج پیامبر اسلام (ص) با بانو عایشه در نه یا هفت یا شش سالگی ایشان تهمت است. در اینجا و اینجا مستند نشان دادم این مقوله از تحریفات برخی دینداران ناآگاه بوده است.

- اما برای کورتش ها یا کارگران شاغل در تخت جمشید اگر دقیقتر نگاه کنید نقدهای جدی به این مقوله وارد است، برای کارگران بنگرید به اینجا و برای یکی از نقدهای وارده به برده داری در ایران باستان بواسطه قیاس با آشور باستان بنگرید به اینجا.

- حکومت اسلامی الزاما منطبق با دین مبین اسلام نیست. در تاریخ ایران حکومت های اسلامی مختلف و متفاوتی را می بینیم، از آل بویه تا صفویان و قاجاریه و حتی پهلوی که سردمداران تمامی این حکومت ها شیعه بودند. باید تطبیق بدهید ببینید کجای عملکردشون مطابق با دین مبین اسلام و کجایش بر خلاف دین است بعد نتیجه بگیرید نتیجه عملکردشون بخاطر اسلامیت است یا منافع شخصی. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی