مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

نقد آراء حجت الاسلام دکتر علی مصلح (2)

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۵۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در این پست میخواهم نقد خودم بر سخنان دکتر مصلح در جلسه دوم از چهار جلسه ای که با عنوان «نشست تخصصی ملی گرایی؛ کدام زرتشت، کدام کوروش» برگذار شده است را بیان کنم (لینک نقد جلسه اول). ویدیو جلسه دوم را در این لینک میتوانید مشاهده بکنید که حاوی اطلاعات مفیدی هست و نشان دهنده دانش سخنران در رابطه با مباحث حول پیامبری زرتشت و اهل کتاب بودن مجوس، اما این مقوله مشخصاً دلیل بر وارد نبودن نقد به محتوای عرضه شده نمیشود و البته این گزاره منطقی بر نقدهای بنده حقیرم صدق میکند.

نقد اول

از دقیقه 08:05 به بعد ایشان اشاره میکنند که بیاییم نگاه اسلام را به آیین زرتشت بررسی کنیم و ببینیم زرتشتیان در چه زمره ای قرار داده میشوند و سپس به آیه هفدهم سوره حج اشاره میکنند و بیان میدارند سخت است که قبول کنیم آوردن نام مجوس در این آیه دال بر فضیلتی برای این جماعت باشد.

آقای مصلح فراموش کردند ابتدا بحث کلی در رابطه با مصادیق اهل کتاب را تبیین کنند و اینکه آیا برای مصادیق ایشان باید به عناوین موجود در قرآن اکتفا کنیم و یا همانطور که آیت الله خامنه ای در درس خارج خودشون طی یک بحث مفصل و با ارائه استدلال های منطقی موجه میدارند اهل کتاب بودن الزاماً ارتباط مستقیمی با وجود عنوان آن دین در قرآن ندارد (بنگرید به اینجا).

 

نقد دوم

از دقیقه 13:00 طی بیان اقوال مختلف در رابطه با ریشه کلمه مجوس، پیرامون سیر تبدیل کلمه «مغ» به «مجوس» بحث شده و در دقیقه 13.48 گفته میشود مجوس در حقیقت اشاره به روحانیون ایران باستان داشته است.

اینکه کلمه مجوس در کلمه مغ ریشه دارد قول موجهیست اما اینکه میگویند اشاره به روحانیون ایران باستان داشته اینرا به ذهن متبادر میکند که جز ایشان روحانی در ایران باستان نبوده است. این دیدگاه دقیق نیست چنانچه در اوستا برای روحانیون دینی عنوان «آتروان» بکار رفته و صرفاً در یک بند بر مغ آزار نفرین فرستاده شده است (یسنای 65 هات هفتم) که مشخص نیست مربوط به چه بازه زمانی بوده و دستور دهالا هم این بند را از اضافات بعدی بیان میکند (ترجمه فارسی خداشناسی زرتشتی، ص101). بر این اساس اینکه مغان مادی از دوران مادها تا انتهای ساسانیان تنها گروه از روحانیون دینی در ایران باشند محل ابهام است.

 

نقد سوم

از دقیقه 14:00 عنوان میشود گویا مغان دارای یک تبار نبوده اند و اشاره به مغان کلدانی و بابلی و وجود مغ در کاپادوکیه میشود.

احتمالاً منظور از مغان در کاپادوکیه گزارش استرابو مربوط به زمان اشکانیان است لکن توجه نمیدارند در همان زمان مغان عضو مجلس مهستان بودند و در روایت مربوط به آن مجلس بهیچ روی به تبار خاصی از مغان که عضو این مجلس باشند اشاره نشده است. آقای مصلح مشخص نمیکنند چطور ممکن است مغان دارای تبار کلدانی یا بابلی بتوانند عضو مجلس مهستان هم باشند (تا جایی که برخی آن مجلس را مغستان نامیده که البته عنوان غلطی است اما نشان دهنده نقش در خور توجه مغان در آن میباشد)؟ اساساً اگر مغ بابلی به مغی که از حیث نژاد بابلی است اشاره داشته باشد این طایفه در مجلس مهستان چه میکردند؟ این مقوله در تضاد با بیشمار روایت های تاریخی چه مربوط به مغان (که برگزیدن تبار خاصی ازیشان برای مجلس مهستان بعنوان مثال بیان نشده) و چه مربوط به نژاد پرستی در ایران باستان است. بخصوص برای زمان ساسانیان میدانیم این طایفه انحصار شغل دبیری را هم برای خاندان خود نگاهداشته بودند، حال یک بابلی و یک کلدانی میتوانسته این انحصار را داشته باشد بهدینان نجیب زاده از هفت خاندان ممتاز اشکانی یا... خیر؟.

 

نقد چهارم

از دقیقه 14:10 به بعد عنوان میشود برخی از مغان در جادو خیلی قوی بودند برخی در نجوم و هرکدام تبار خودشان را داشتند.

بر اساس کدام سند ایشان نتیجه گیری کردند «برخی از مغان» در جادوگری خیلی قوی بودند؟. میدانیم کلمه مجیک در لاتین به معنای جادو و جادوگری از مگی و مغ أخذ شده و یا پلینی کبیر هوشتانه را بعنوان یک مغ آدم خوار و جادوگر بیان میکند. اما اینکه «برخی از مغان» در جادوگری خیلی قوی بودند در کدام سند مرتبط با ایران باستان است؟ تمام اینها بر فرض صحت کامل نشان میدهد جادوگری در میان مغان بطور کل رواج داشته [یا حداقل آنچکه از دید امثال پلینی جادوگری محسوب میشده]. پلینی اساساً در کتاب سی ام بخش یکم تاریخ طبیعی خود زرتشت مادی را بطور کل دارای تبحر در هنر جادوگری دانسته. این مقوله اختصاص به تبار یا گروه خاصی از مغان اصلاً ندارد در اسناد قدیم.

 

نقد پنجم

در دقیقه 15:00 عنوان میشود شاخصه کلی تمام گروه های مغان این بوده که به دو بُن [همان ثنویت] باور داشتند.

من درخواست میکنم سندی مبنی بر اینکه مغان مد نظر هرودوت و گزنفون به ثنویت باور داشتند را ارائه بدهند چون در سخنان این دو مورخ عهد باستان این چنین چیزی به چشم نمیخورد. اینکه شهرستانی این ادعا را مطرح کرده دلیل میشود به زمان هرودوت و گزنفون تعمیمش دهیم؟!.

 

نقد ششم

از دقیقه 16:00 به بعد آقای دکتر مصلح میگویند فرقه های متعدد معتقد به ثنویت در ایران باستان وجود داشته است. سپس اشاره به کیومرثیه و زروانیه و زرتشتیان و... اشاره میکند.

نمیخواهم وارد مجادلات مربوط به اصل وجود زروانیه بپردازم که ساخته و پرداخته برخی مستشرقین همچون کریستنسن است و هیچ گزارس مستقل معتبری از زمان ساسانیان برای ایشان در اختیار نداریم [وجودشان محتمل است اما یقینی در حد وجود زرتشتیان نیست مشابه مهر پرستان]. تمام این فرقه ها را میتوان منشعب شده از آیین زرتشت دانست. فلذا اینکه اسلام این عنوان را برای تمام این فرقه ها بکار میبرد محل خدشه است. در دورانی که آیه هفدهم سوره حج نازل شد مجوس به چه گروهی اطلاق میشد؟ روایت شهرستانی در قرون پنجم و ششم قمری توصیف گر قرن اول هجری قمری است؟.

 

نقد هفتم

در دقیقه 18:30 به گروهی که شبهه کتابی بودن دارند اشاره میشود.

این ادعا صحیح نیست و و عنوان شبهه ابداعی برخی فقها بوده بدون سابقه و داشتن سند معتبر در متن دین و یا روایات، آیت الله خامنه ای در درس خارج خود در اینباره میگویند:

کافران، سه گروهند: اهل کتاب -وآنان، یهودیان ومسیحیان هستند-... [وگروه دیگر] کسانی که شبهه کتابی بودن دارند، وآنان زردشتیان هستند. وایشان، همان احکام اهل کتاب را دارند.
شاگرد وهم عصر او، "قاضی ابن براج‏" این تعبیر [= من له شبهة کتاب] را از او گرفت. در دوره‏ های بعد، ابن ادریس، محقق حلی وعلامه حلی از آن دو پیروی کردند. ما در کلمات فقیهان متقدم، تا زمان محقق حلی، جز فقیهان یاد شده، کسی را نیافتیم که این اصطلاح را به کار برده باشد. واینان، عنوان را بیان دیگر از واژه "مجوس‏" قرار دادند وآن را در برابر عنوان "اهل کتاب‏" گذاردند واز "اهل کتاب‏"، یهودیان ومسیحیان را اراده کردند.

نتیجتاً آن دسته از فقها بخاطر معیار غلطشان پیرامون مقوله اهل کتاب که فقط بدنبال عیناً آوردن نام آن گروه در قرآن بودند و بر این اساس نتوانسته اند چه بر اساس متن قرآن و چه روایات به یقین برسند این عنوان را ابداع کرده اند. در حالیکه اگر معیار صحیح آیت الله خامنه ای در اینجا را لحاظ کنیم احتیاج به استفاده ازین عنوان هم نیست. آقای مصلح به عدم سابقه قوی داشتن این عنوان اشاره نمیکنند.

 

نقد هشتم

در دقیقه 31:40 عنوان میشود ما میدانیم در ایران باستان پیامبران آمده اند و همین الآن قبوری از انبیاء در سرتاسر ایران موجود است.

این سخن ایشان در تضاد محض با علم تاریخ و باستان شناسی و مبتنی بر مقوله های بی پایه و سند است. توضیح بیشتر آنکه یقین داریم هر قومی پیامبری داشته چه مایاها در مکزیک چه سرخپوستان در ایالات متحده آمریکا چه اسکیموها در سرزمین های سرد سیر نیمکره شمالی زمین و چه نورمن ها در اسکاندیناوی و... و در نهایت ایرانیان باستان. اما اینکه این قبور ادعایی در ایران متعلق به نبی خدا باشد برگرفته از شایعات رایج بین مردم این سرزمین بوده است. نمونه بارز دیگری مشابه این شایعات همان مقبره مادر سلیمان در پاسارگاد است که علم باستان شناسی مشخص کرد اصلاً بنایی یونانی متعلق به دوران هخامنشی باید باشد و ربطی به مادر سلیمان و... ندارد. بقیه قبور منتسب به پیامبران هم میتواند از همین حیث باشد [در عین اینکه برخی شان میتواند واقعیت داشته باشند]. آقای مصلح بگونه ای این ادعا را مطرح میکنند گویی تشکیک جدی در آن وارد نیست.

اساساً آنچکه از پیامبران ما میدانیم غیر از اطلاعاتی که خداوند بواسطه کلام الله مجید بر ما روشن ساخته، بیشتر ساخته و پرداخته کاهنان یهودیست که در کذاب و جاعل بودنشان هیچ شکی نداریم. اینکه کدام یک برگرفته از وحی تورات و کدام یک تحریف تورات است بر ما پوشیده میباشد. اگر دلیلی هست در نقد این سخن خوشحال میشوم آقای دکتر مصلح ارائه کنند. نکته بعدی آنکه پیامبرانی هم که در روایات هستند بهتر میباشد با قرآن تطبیق داده شود تا اینکه محتوای آن روایات را حاوی علم غیب بدانیم. بهرحال جزء اصول و فروع دین که نمیباشند، فلذا دلیلی ندارد اعتباری برای آنها قائل شویم بخواهیم تاریخ نویسی بکنیم. اینها در نهایت تبیین تاریخ شفاهی آمیخته با اسطوره های بنی اسرائیل اند که کاهنان یهودی وارد تورات خود کردند.

در پایان توجه شما خواننده گرامی را جلب میکنم به این مقوله که علیرغم وجود تمدنی کهن در بعنوان مثال چین باستان آنقدری که در ایران مقبره منسوب به پیامبر دیده میشود آنجا نیست [اصلا یک مورد هم حداقل بنده حقیر سراغ ندارم]. خداوند مردم آن سرزمین را به حال خود رها ساخته به اصطلاح گیر داده به ایران زمین و نیز بنی اسرائیل؟ بی اعتبار نیست این استدلال؟ مشخصا این قبور متعدد حاکی از جعل اند بیشتر تا دارای سابقه تاریخی. اگر قبر نبی الهی را در چین و مصر باستان و یا دیگر سرزمین های دارای تمدن کهن دیدید بخاطر این وجه اشتراک من قبول میکنم در همان حد در ایران هم قبور ادعایی را به پیامبری از 124 هزار پیامبر خدا منتسب بکنید. مشخصاً در تمامی این سرزمین ها نبی حضور داشته و مردم را به دین خدا دعوت میکرده است لکن نمیدانیم چند نبی و در چه بازه های زمانی و محکوم به چه سرنوشتی.

 

نقد نهم

در دقیقه 35:30 اشاره به روایتی میکنند که در آن امام صادق (علیه السلام) به پرسش های یک زندیق پیرامون پیامبر داشتن مجوس پاسخ میدهند.

من پیشتر نشان دادم حتی روایاتی که بعضاً نقل های متعدد هم دارند چطور میتوانند در تضاد با متن دین بوده و مستوجب آراء غلط فقهی شوند (برای نمونه بنگرید به اینجا و اینجا). اما برایم جالب است دکتر مصلح به روایتی که اصلا صدورش از معصوم بشدت محل خدشه است آنهم در رابطه با دوران تاریخی بشدت دور و کهنی که جز علم غیب معصوم هیچ چیز دیگری نمیتوانسته باعث صدور آن شود، به نوعی باور داشته و تشکیک جدی هم وارد نمیکند، اما به تلاش های دانشمندان تاریخ دان و... مربوط به ابطال محتوای این روایت وقعی نمی نهند که ادعاهای موجود مربوط به پیامبر بودن جاماسب و... کذب محض و فاقد سندیت لازم است. در همان روایت فرد زندیق از معصوم میپرسد خالد بن سنان پیامبر مجوس بوده یا خیر! اشکال محتوایی ازین آشکارتر که فردی یک شخصیت مشهور عرب را بخواهد بعنوان پیامبر مجوس در نظر گرفته و پیرامونش از معصوم سؤال کند؟ مشخصاً این موارد دال بر عدم آگاهی هرچه بیشتر فرد جاعل اند.

 

نقد دهم

در دقیقه 38:00 اشاره میشود به اینکه درندیده شدن توسط حیوانات با ادعای نبوت ناسازگار است.

من شخصاً نقدی به اینکه نبی خدا توسط مخلوق فاقد اختیار و شعور در حد انسان درنده نمیشود ندارم [قبولش نمیکنم لکن مخالفتی هم ندارم بنظرم موضوع مهمی نیست] و صرفاً به بیان این نقد اکتفا میکنم که دوست دیگری در نقد دکتر مصلح در جایی فرموده بودند:

این قسمت حدیث« فاکلته السباع» را دلیل بر نفی پیامبری زرتشت دانستید چرا که بدن پیامبران را درندگان نمی خورند و به تعبیر جنابعالی حرام است درندگان بخورند.

بررسی: لطفا سند نقلی ذکر کنید بر اینکه بدن پیامبران را درندگان نمی خورند. بله در خصوص امام معصوم داریم که درندگان به حضرت آسیبی نرساندند. اما درباره پیامبر دلیل نقلی بیاورید، چرا که از نظر عقل هیچ مشکلی ندارد. چه اشکالی دارد مرگ پیامبری براین مقدر شده باشد که توسط درندگان خورده شده باشد (البته بنده درصدد بیان پیامبری زرتشت نیستم بلکه به صورت کلی می گویم این فاکلته السباع دلیل بر نفی پیامبری شخص نمی شود) و قضیه حضرت یونس در قرآن هم نکاتی دربردارد که قابل دقت است.

اما چرا آقای مصلح اینجا هم روایت سنتی زرتشتیان مبنی بر کشته شدنش بدست تورانیان را به طاق نسیان نهاده و روایت منتسب به معصوم را وحی منزل در نظر گرفتند و آنرا بسط به یکی از دلایل خود دال بر عدم نبوت زرتشت داده اند؟.

 

نقد یازدهم

در دقیقه 44:45 با اشاره به جمله امام رضا (علیه السلام) در مناظره با هیربد زرتشتی «تزعم» را به گمان باطل برمیگردانند.

اینجا هم پیشتر یکی از دوستان نقدی را نسبت به دکتر مصلح بیان داشته اند و بنظرم نیازی نیست بنده حقیر قلم فرسایی کنم:

تزعم در حدیث احتجاج امام رضا، لزوما معنای منفی ندارد لذا تزعم انه نبی معنای نفی پیامبری ندارد. به عبارتی در لسان معصومین و آیات قرآنی تزعم لزوما به معنای گمان باطل نیست.

البته این هم نیست در روایات بطور کل زرتشت پیامبر خوانده نشده باشد چنانچه دوستمان حاج آقا نوادری زحمت گردآوری برخی ازین روایات را کشیده اند + مسبوق به سابق بودن قبول این دیدگاه نزد مسلمانان فارغ از زمان حال:

عطیه در تفسیر خود گوید: «روایت شده که در میان مجوس پیامبری به نام زرادشت مبعوث شده است» (ابن عطیه الاندلسی، 1413، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 3، ص 22). این جمله را قرطبی از ابن عطیه (قرطبی، محمد بن احمد، 1405، الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 111) تکرار کرده است.

... سهرودی زرتشت را پیامبر خوانده (سهروردی، 1373، حکمه الاشراق، ص 157) و شهروزی زردشت را حکیم فاضل و نبی کامل خوانده (شهروزی، شمس الدین، 1372، شرح حکمه الاشراق، ص 393) و قطب الدین شیرازی نیز از وی به عنوان حکیم فاضل و امام کامل نام برده است (قطب الدین شیرازی، محمود بن مسعود، 1383، شرح حکمه الاشراق، ص 357). جالب این است که ابن حزم اندلسی گوید بسیاری از مسلمانان نبوت زردشت را پذیرفته‌اند: وَ أما زرادشت فقد قَالَ کثیر من الْمُسلمین بنبوته (الفصل فی الملل والأهواء والنحل. ابن حزم اندلسی ج 1، ص 91) و خود ایشان هم به کمک این دسته می‌رود.

 

نقد دوازدهم

از دقیقه 57:10 به بعد با اشاره به محتوای گاتاها دلایلی را بیان میدارند که نشان میدهد زرتشت نمیتواند پیامبر باشد.

مشخصاً بنابر متون عهد عتیق هم حضرت لوط (علیه السلام) و یا داوود (علیه السلام) و... پیامبر نمیتوانند باشند بخاطر اعمال یا... ای که به ایشان نسبت داده شده است. ممکن است در اینجا دکتر مصلح بیان کنند دلیل اینکه ما ایشان را نبی میدانیم متن کلام الله هست و حال من سؤال میکنم دانیال که ساقی بوده است را بر چه اساس نبی میدانند چنانچه در بخشی از سخنانشان به وجود قبور این پیامبران در ایران اشاره کرده بودند و آنها را نبی خوانده بودند؟ (و خب حضرت دانیال هم مصداقی ازین پیامبران محسوب میشوند). اینکه گفته شود شرب خمر در آن زمان حرام نبوده است موجه نیست چون خود باب بحث جدیدی را مبنی بر امضایی یا تأسیسی بودن حرمت شرب خمر در دین مبین اسلام باز خواهد کرد. علی ایحال بنظرم شاید در اینجا استاندارد دوگانه ای به چشم میخورد.

 

نقد سیزدهم

از دقیقه 1:01:00 به بعد اشاره میکنند که مجوس اعم از زرتشتیان بوده و گرچه مجوس در حکم اهل کتاب اند و پیامبری داشتند لکن این مقوله بر زرتشتیان نمیتواند صدق کند و سپس در دقیقه 1:03:00 با اشاره به رابطه بین زیدیه و اسلام سعی دارند آنرا تعمیم به مجوس و آیین زرتشت بدهند.

این سخن دقیق نیست چرا که دکتر مصلح یک فرقه کهن تر از زرتشتیان را برنمیشمارند که بتوان عنوان مجوس را بر آن منطبق نمود. مگر اینکه پناه ببرند به سمت همان سخن برخی دانشمندان که زرتشت در حقیقت اصلاح کننده آیین پرستش اهورامزدا بوده است. این مقوله هم مشکلی را حل نمیکند چون نمیتواند دلیلی بر این باشد که مجوسیان قبل از پیدایش آیین زرتشت هم وجود داشته اند چه بسا مشابه دیانت عیسی (علیه السلام) مجوسیان هم در حقیقت پیرو نبی اصلاح گر بوده باشند. بهترین پاسخ در اینجا که بر خلاف ادله تاریخی و علم باستان شناسی هم نباشد ابهام است (نهایتاً احتمال صدق سخن دکتر مصلح)، نه اطمینانی که ایشان دارند. بر این اساس با اطمینان نمیتوان تشخیص داد آیین زرتشت در حقیقت به مثابه اسلام بوده و مشابه مسیحیت تحریف شده یا زیدیه بوده و خود تحریف کننده.

ما با روایاتی طرف هستیم که نویسنده با فاصله دو سه قرنی بدست ما رسانده است. جاعل روایتی که میگوید نبی مجوس جاماسب بوده یا... کی بوده چطور روایت جعل میکرده یا چقدر روایت جعل کرده و... خودش تحقیق جداگانه ای میطلبد بعید است به سرانجام مشخصی هم برسد. آنچکه محرز است این است که یا اهل کتاب هستند یا نیستند، اینجا روایات محکمه ای بر اساس سنت معصوم (ع) میگویند هستند و عنوان ملحق به اهل کتاب هم ابداعی و شبهه داشتن بدون سابقه در متن دین است. حالا میرسد به نبی شان، محرز است نبی داشتند. نام نبی چه بوده؟ خودشان میگویند زرتشت. از روایات چیزی بدست نمی آید معتبر و مشخص. علم تاریخ و باستان شناسی هم چیزی بدست نمیدهد. محتوای گاتاها هم انطباق خوبی با قرآن ندارد، محتملاً کار یک نفر هم نیست. نتیجتاً هم میتواند زرتشت نبی شان باشد هم میتواند نباشد، اطمینان آقای مصلح در عدم نبوت زرتشت وجاهت منطقی ندارد. البته ممکن است این روایات هم جعلی نباشند و فی الواقع از طرف معصوم بدست ما رسیده باشند لکن تا زمان ظهور امام زمان (عج) و روشن شدن مطلب توسط ایشان این امر مشخص نخواهد شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۰۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی