مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بانو آرتمیس [در برخی منابع آرتمیسیا/Artemisia (نک: The Oxford Classical Dictionary, page 184)] که از وی با عناوین ملکه کاریا یا ملکه هالیکارناسوس یاد شده و معروف به آرتمیس یکم است، یکی از ساتراپ های مشهور تاریخ ایران باستان در زمان خشایارشا یکم است. این فرد که اولین زن فرمانده نظامی در جنگی دریایی محسوب میشود بطور داوطلبانه در نبردهایی که خشایارشا یکم علیه یونانیان براه انداخته بود شرکت میکند و بنابر روایت هرودوت به یکی از مؤفق ترین فرماندهان نظامی تبدیل میشود. امروزه آرتمیس اما تبدیل به محل بحث و جدال باستان گرایان و منتقدین باستان گرایی شده است. من در اینجا موارد مهمی را که حول وی مطرح است مستند بررسی کرده تا مشخص گردد از دل عمده گزارشات مربوط به وی چه چیزی را میتوان استخراج کرد.

در ابتدا متذکر میشوم ساتراپ شدن آرتمیس ربطی به شاه هخامنشی نداشته و این تحقیقاً بر اساس معتبر ترین منبعی که از وی سخن رانده یعنی تواریخ هرودوت به ثبوت میرسد (چون منصوب شاه پارسی نبوده است) و نیز از طرفی دیگر وجود ساتراپ زن منحصر در زمان هخامنشیان نبوده و بعنوان مثال ما آدا ساتراپ کاریا (همان سرزمینی که آرتمیس ساتراپش بوده) را در حکومت اسکندر مقدونی داریم که زن بوده است (en.wikipedia.org/wiki/Ada_of_Caria). آرتمیس یکم دومین ساتراپ از سلسله لوگدامید بعنوان حاکمین کاریا بوده (en.wikipedia.org/wiki/Lygdamid_dynasty) (البته قبل از وی دو نفر مرد یعنی پدر و شوهرش ساتراپ میشوند لکن گویا شوهرش ازین سلسله نبوده است) و بعد از وی نیز فرزندش ساتراپ میشود. چه آرتمیس یکم و چه آدا هردو طی یک سیر موروثی توانستند ساتراپ بشوند فلذا ساتراپ شدنشان هیچ ربطی به حکومت های وقت نداشته است (نهایتاً در این حد که از ساتراپ شدن یک زن جلوگیری نکنند). همچنین توجه داشته باشید وی دریا سالار نبوده چون هرودوت در معرفی دریا سالاران ارتش خشایارشا نامی از وی نمیبرد (نک: تواریخ، کتاب هفتم، بند 97).

الف) شهیری با اصالت غیر پارسی

بر اساس متن تواریخ هرودوت وی با در نظر گرفتن تبار پدر و مادرش که یکی به هالیکارناسوس و دیگری به جزیره کرت برمیگشته دارای اصالتی پارسی یا متعلق به یکی از اقوام ساکن جغرافیای فلات ایران نبوده است. البته پیرامون یونانی خواندن تمام کاریایی ها در عهد باستان من کمی تردید دارم [به طبع یونانی بودن آرتمیس] و چرایی آنرا گرچه زیاد جدی نیست اما بهرحال اینجا شرح میدهم:

- بخاطر تاریخچه ای که کاریا دارد و نشان دهنده هویت تاریخی مستقل آن است؛ البته از طرفی دیگر شاهد مهاجرت یونانیان به این سرزمین نیز در دورانی خیلی قدیم تر از هخامنشیان هستیم (نک: en.wikipedia.org/wiki/Caria) ازین رو بنظرم ترکیب مردم کاریا یونانی-کاریایی میتواند باشد.

- هرودوت آرتمیس را ذیل عنوان جنگجویان بربر معرفی میکند (نک: تواریخ، کتاب هشتم، بند 87)، شاید بگویید چون آرتمیس در سپاه بربرها بود هرودوت وی را ذیل جنگجویان بربر معرفی کرده لکن در هیچ کجای متن هرودوت هیچ اشاره ای به یونانی بودن او نیست و از قضاً در همان بخش هم هرودوت میتوانست متذکر شود وی جنگجویی یونانی در سپاه بربرها بوده است.

- از طرفی دیگر ممکن است بگویید خود هرودوت نیز اهل هالیکارناس بعنوان شهر مرکز کاریا (در غرب ترکیه امروزی) بوده است و امروزه مورخی یونانی خوانده میشود و هرودوت نیز خود را بربر نمیدانسته است همچنین هرودوت اهالی هالیکارناسوس را مهاجرینی از شمال شرق پلوپونز یونان (شهر تروزن) میخواند (نک: تواریخ، کتاب هفتم، بند 99). جواب این مقوله را در گفتار جونا لندرینگ مورخ هلندی در لیویوس مشاهده میکنیم چنانچه هالیکارناسوس را شهری کاریه ای-یونانی معرفی میکند «Halicarnassus was a Graeco-Carian city that belonged to the empire of the Persian Achaemenids» (نک: www.livius.org/articles/person/artemisia-of-halicarnassus) فلذا بنظرم میرسد کاریایی ها میتوانسته یونانی هم نباشند.

- اگر عنوان یونانی بودن را بسیط کرده و تمامی اقوام ساکن یونان امروزی و غرب ترکیه و... را یونانی بخوانیم میتوان کاریایی ها را نیز یونانی خواند و البته در این صورت بدلیل تعدد اقوام و عدم وجود حکومتی واحد و متمرکز در بازه زمانی مد نظر اساساً طرح چیزی با عنوان ملیت یونانی یا قوم یونانی غیر ممکن است و صرفاً عنوانی قراردادی میشود برای اطلاق به چندین قوم در عهد باستان.

- همچنین هرودوت میگوید تمیستوکلس میخواست ایونی ها و کاریایی ها را از ارتش خشایارشا در زمان بعد از پایان یافتن نبرد آرتمیسیوم جدا کند و از طرفی دیگر اشاره به کتیبه ای میکند که وی برای ایونی ها برجای گذاشته بود و در آن عنوان میکند:

تمیستوکلس بر تندروترین و بهترین کشتی آتن سوار شد و در هر نقطه ای که آب آشامیدنی وجود داشت می ایستاد و دستور می داد جملات زیر را بر صخره ای نقش کنند تا ایونی هایی که فردا به آرتمیسیون می رسند بتوانند آنها را بخوانند: «ای ایونی ها، شما با حمله به پدران خویش و همدستی در برده کردن یونان راه نادرستی در پیش گرفته اید. پیش از هرچیز اگر می توانید به صفوف ما بپیوندید، و اگر نمی توانید از این پس بی طرف بمانید و به ما نزدیک نشوید و از مردم کاریا نیز بخواهید چنین کنند. و اگر هیچ یک از این دو را نمی توانید و سخت زیر فشار و مراقبت هستید و فرار ناممکن است، پس هنگام درگیری با ما عمداً سستی کنید و از یاد نبرید که با ما همخونید و آغاز دشمنی ما با شاه بربر به خاطر شما بوده است.» به گمان من تمیستوکلس از نوشتن این کتیبه ها دو هدف داشت: نخست این که در صورت ناآگاهی شاه ایران از این پیام، ایونی ها را به فرار و پیوستن به خود تشویق می کرد، و دوم این که در صورت آگاهی شاه ایران از این پیام او را نسبت به ایونی ها بدبین می ساخت و سعی می کرد آنان را در نبرد دریایی شرکت ندهد.

تواریخ، کتاب هشتم، بند 22

در متن آن کتیبه ها تمیستوکلس خطاب به کاریایی ها نمیگوید آنها هم مشابه ایونی ها به دشمنی با پدران خود برآمدند [مثلاً در ابتدای متن هردو قوم را مورد خطاب قرار دهد] و صرفاً به ایونی ها میگوید از مردم کاریا بخواهند مشابه درخواستی که ازیشان دارد رفتار کنند [یعنی از نبرد دست بکشند یا...]. گرچه شاید اینجا کسی بگوید کاریایی ها نیز عطف به خطاب اول متن نسبت به ایونی ها میشوند ولی من این چنین برداشتی را فی الحال ندارم.

اینکه فردی مثل چارلز آنتون ریشه نام وی را پارسی و از کلماتی مثل آرته و آرتا عنوان میکند (نک: بخش «Family and name» در en.wikipedia.org/wiki/Artemisia_I_of_Caria به نقل از Anthon, Charles (1855). "Artemis". A Classical dictionary. New York: Harper & Brothers. p. 210 ) سخت است موجه کردنش چون آرتمیس نام یکی از الهه های یونان باستان بوده  [ایزدبانوی شکار و طبیعت: en.wikipedia.org/wiki/Artemis] و اینکه منشأ این نام ناشناخته باشد بهرحال بنظرم دور از ذهن است نام خدای یونانیان باستان ریشه در زبان پارسها داشته باشد!. همچنین دماغه آرتمیسیوم/Cape Artemisium در نزدیکی مکان نبرد ترموپیل در جغرافیای یونان باستان نیز دال بر غیر پارسی بودن نام آرتمیس میتواند باشد چنانچه این نام جدای از ایزد بانو در جغرافیای سرزمین های یونانیان نیز بکار رفته است در حالیکه مورد مشابه برای ایران باستان نداریم.

نبرد دریایی آرتمیسیوم در منطقه دماغه ای بهمین نام همزمان با نبرد زمینی ترموپیل در میگیرد (نک: en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_Artemisium) و آرتمیس یکم در این نبرد شجاعت خوبی از خود نشان داده بود چنانچه در این رابطه جونا لندرینگ میگوید:

She appears to have behaved bravely during the naval battle off Artemisium...

www.livius.org/articles/person/artemisia-of-halicarnassus

سخن وی بر اساس روایت هرودوت است و بنابر نقل هرودوت آرتمیس خطاب به خشایارشا وقتی که مردونیه بفرمان این شاه پارسی از فرماندهان نیروی دریایی در رابطه با نبرد احتمالی پیش رو با یونانیان (سالامیس) می پرسد میگوید:

مردونیه به شاه بگو که من کسی هستم که دلاوری ام در نبردهای دریایی ائوبویا کمتر از دیگران نبوده است [دماغه آرتمیسیوم در ساحل شمالی ائوبویا قرار دارد] و نظرم این است که: سرور من، درست آن است که نظر حقیقی و بهترین عقیده ای را که در سر دارم به خاطر منافع تو بگویم، و آن این است: ناوگانت را از این جا دور کن و در دریا نبرد نکن، زیرا مردان آنان در دریا از مردان تو نیرومند ترند همان گونه که مردان بر زنان برتری دارند.

... شاه از پاسخ آرتمیس بسیار خشنود شد و همان گونه که در گذشته دلیری او را شناخته بود اکنون نیز وی را بسیار ستود. با این همه فرمان داد نظر اکثریت پذیرفته شود؛ او می پنداشت نیروی دریای ایران به علت عدم حضور خودش در ائوبویا، دلاوری کافی به خرج نداده است، پس بر آن شد تا این بار خود در نبرد حضور یابد.

تواریخ، کتاب هشتم، بند 68

هم شوهر و هم پدر آرتمیس ساتراپ کاریه و تابع حکومت هخامنشیان بودند و وی هم که بعد از مرگ شوهرش و احتمالاً بخاطر کمی سن فرزندش ساتراپ میشود کماکان مطیع آن حکومت بوده است و با در اختیار گذاشتن پنج کشتی جنگی برای ارتش هخامنشیان که از اکثر کشتی های سپاه پارسها بهتر بودند یکی از فرماندهان نیروی دریایی خشایارشا در نبرد علیه یونانیان شده و شجاعت در خور توجهی را بنابر قول هرودوت از خود نشان میدهد و تا جایی نزد خشایار شا مقام پیدا میکند که به این شاه مشاوره هم داده و حتی بعنوان مسئول جابجایی پسران این شاه هخامنشی از خدمتکاران خود انتخاب میشود (نک: en.wikipedia.org/wiki/Artemisia_I_of_Caria و تواریخ، کتاب هفتم، بند 99 و کتاب هشتم بند 103). هرودوت وی را می ستاید اما یکی از مترجمین فارسی کتاب وی یعنی آقای ثاقب فر متعرض این رفتار هرودوت شده و میگوید:

هرودوت این زن را چون ملکه زادگاه خودش بوده بسیار می ستاید و به نفع او داستان هایی سر هم می کند. و حیرت انگیز این که در ایران نیز برخی بی خبران افتخار می کنند که ایران در آن روزگار دریاسالار زن داشته است.

تواریخ، صفحات 795 و 796

سخن ایشان دلیل منطقی قوی ندارد و بنظر میرسد صحیح نیست، درست است که این زن از طرف پدری و هرودوت هردو اهل هالیکارناس بودند و این شهر مرکز ساتراپی کاریا محسوب میشده است ولی این دلیل نمیشود بگوییم روایت هرودوت ساختگیست بخاطر دفاع از هم شهری اش!. اگر هرودوت این قدر در رابطه با مباحث مرتبط با قومیت حساسیت داشته است چرا زنی را که به خدمت خشایار شا در آمده و داوطلبانه بر علیه برخی از اقوام یونانی میجنگیده را ستوده؟ مسلماً طی نبردهای خشایارشا با برخی اقوام یونانی این چنین مورخی می بایست طرف آتنی ها بعنوان مشهور ترین قوم یونانی در میان بربرها باشد (نک: تواریخ، کتاب هشتم، بند 10). از طرفی دیگر خود هرودوت دلیل تحسین وی را متذکر شده و میگوید:

but  I  must  speak of  a  certain  leader  namfed  Artemisia,  whose  participation in  the  attack  upon  Greece,  notwithstanding  that she  was  a  woman,  moves  my  special  wonder.

The History of Herodotus, George Rawlinson, Volume 4, Book 7, Chapter 99

در ترجمه فارسی هم میخوانیم:

از فرماندهان بومی دیگر سخنی نمی گویم چون ضرورتی نمی بینم، اما از آرتمیس نام می برم چون این زن را که جرئت کرده و به جنگ علیه یونان برخاسته است بسیار می ستایم. این بانوی بیوه که با وجود داشتن پسر هنوز بسیار جوان مانده بود، پس از مرگ شوهرش، قدرت را به دست گرفت و با انرژی و شجاعتی مردانه قلمرو خود را در جنگ شرکت داد آن هم وقتی که هیچ کس جرئت آن را نداشت. نام او آرتمیس دختر لوگدامیس است و از سوی پدر هالیکارناسوسی و از سوی مادر اهل جزیره کرت است؛ او فرمانروای هالیکارناسوس، کوس، نیسوروس و کالودنا بود و پنج رزمناو در اختیار سپاه ایران گذاشت. از میان همه رزمناوهای ایران ناوگان ایران، البته پس از ناوهای صیدا، رزمناوهای او از همه بهتر و برتر بودند؛ و از میان تمام متحدان شاه بهترین نظرات و توصیه ها را همیشه این بانو ارائه می کرد. نام شهرهای زیر چیرگی او را ذکر کردم و این را می افزایم که ساکنان این شهرها همگی دوریایی هستند، زیرا اهالی هالیکارناسوس از تروزن [شهری در شمال شرقی پلوپونز یونان] آمده اند و مردم شهرهای دیگر از اپیدائوروس [این شهر هم در شمال شرق پلوپونز قرار داشته است].

تواریخ، کتاب هفتم، بند 99

چنانچه مشاهده میکنید هرودوت شجاعتی که وی در نبرد با یونانیان بعنوان یک زن انجام داد را دلیل تحسین خود عنوان میکند که مقوله طبیعی هست چه آنکه وی اولین فرمانده زن در نبردی دریایی بوده است که بصورت داوطلبانه به کمک خشایارشا در نبرد علیه یونانیان شرکت میکند که این مقوله شجاعت وی را میرساند [تمام اینها بر فرض صحت روایت هرودوت است]. رودیگر اشمیت هم در ایرانیکا متذکر میشود آرتمیس بدون هیچ اجباری و بخاطر شجاعت مردانه اش به کمک خشایارشا میرود:

On account of her manly courage and not under any compulsion, she participated in Xerxes’s expedition

iranicaonline.org/articles/artemisia-queen-of-caria-see-caria-achaemenid-province

برخی این پنج کشتی جنگی را که آرتمیس در اختیار داشت در قیاس با سه هزار کشتی نیروی دریایی خشایارشا در نبرد سالامیس (نک: تواریخ، کتاب هفتم، بند 97) ناچیز می پندارند لکن این تفکر صحیح نیست چه آنکه اعداد و ارقام هرودوت برای ارتش بربرها اغراق آمیز است و بعنوان مثال آقای ثاقب فر هم بدرستی در چند نوبت این مقوله را حین روایت نبرد آرتمیسیون متذکر میشود (نک: تواریخ، کتاب هشتم، بندهای 13 و 16 و 24 و 25) اینکه از سه هزار کشتی فقط پنج کشتی از آن ملکه کاریا در نبرد سالامیس باشد این چنین نقش پر رنگی را میرساند؟ فکر نکنم، مگر آنکه گفته شود زمان بند فوق مربوط به نبرد آرتمیسیون بوده نه سالامیس و ترکیب کشتی ها طی این دو نبرد متفاوت بوده است یا اینکه ملکه کاریا تنها فردی نبوده که از سرزمین کاریا به ارتش خشایارشا می پیوندد و یا اینکه آن پنج کشتی صرفاً ناظر به نیروی دریای بودند لکن سخن تمیستوکلس ناظر به کلیت ارتش خشایارشا است. می بایست متذکر بشوم هیچ یک ازین توجیهات یقین آور نیستند و موجه هم نمیتوانند باشند، بنظرم صرفاً وجاهت دلیلی که من در تأیید نظرم اقامه کردم را میتوانند بطور کل کم کنند و بر ابهام بیافزایند.

قرینه دیگری که باعث میشود نقش آرتمیس یکم در نبردهای خشایارشا علیه یونانیان را پر رنگ بدانیم اهمیت کاریایی ها در این جنگ هاست چنانچه هرودوت در اینباره میگوید:

با این حال تمیستوکلس در این اندیشه بود که اگر بتواند اقوام ایونی و کاریایی را از بربرها جدا کند، پیروزی بر بقیه، کار دشواری نمی بود. چون اهالی ائوبویا همه گله های گوسفندان خود را به ساحل آورده بودند، تمیستوکلس همه فرماندهان نیروی دریایی را در آن محل گرد آورد و به آنان گفت فکر می کند راهی مناسب پیدا کرده تا بهترین متحدان شاه بزرگ را از او جدا سازد.

تواریخ، کتاب هشتم، بند 19

گرچه مفصل ترین و متأخر ترین روایت حول آرتمیس یکم را در تواریخ هرودوت که از قضا نویسنده اش نیز هم عصر وی بوده مشاهده میکنیم اما در سخنان برخی نویسندگان دیگر هم مواردی مربوط به این زن به چشم میخورد مثل پلوتارک (کتاب تمیستوکلس بند 28) و پوسانیاس (در کتاب سوم بخش یازدهم بند سوم، اشاره به وجود مجسمه سنگ مرمر آرتمیس در تالار پارسها در آگورا اسپارت، آن تالار از غنایم جنگ با پارسها ساخته شده بوده است) و پولیانوس (در کتاب هشتم بخش پنجاه و سوم) که نشان میدهد فرد نسبتاً مشهوری در زمان خود بوده است چنانچه از هرودوت هم عصر وی در قرن پنجم قبل از میلاد تا پولیانوس قرن دوم میلادی از او سخن رانده اند. در نهایت آرتمیس به جایگاهی میرسد که شاه هخامنشی نه با واسطه که مستقیماً در خلوت با وی مشورت میکند چنانچه هرودوت در این رابطه میگوید:

خشایارشا که پریشان خاطر بود از این پیشنهاد خوشنود شد و آرامش یافت و به مردونیه پاسخ داد پس از اندیشه در این باره نظر خود را خواهد داد [مربوط به زمان بعد از شکست در نبرد سالامیس و اینکه مردونیه به خشایارشا پیشنهاد داده بود که وی با یونانی ها نبرد خواهد کرد و او اگر میخواهد با اکثریت سپاه برگردد و صرفاً سیصد هزار سرباز در اختیار او بگذارد].

هنگامی که پارسیان را برای رایزنی به پیشگاه خود فرا خواند، به این فکر افتاد تا نظر آرتمیس را نیز بداند، زیرا به روشنی پیدا بود که تاکنون درست ترین نظر را او داده بود. پس آرتمیس را احضار کرد و به بقیه، اعم از مشاوران و نگهبانان، دستور داد بیرون بروند و آن گاه به آرتمیس گفت [بطور خلاصه بعد از شرخ درخواست مردونیه و نظر خواهی از آرتمیس، وی میگوید بهتر است خشایارشا برود و اگرم مردونیه مؤفق شود افتخارش برای او خواهد بود و اگر مؤفق هم نشود یونانیان تنها توانستند یکی از غلام های خشایارشا را بکشند در حالیکه وی هرآنچه خواسته در لشکر کشی خود کرده و آتن را تصرف و جز خاکستر از آن چیزی باقی نگذاشته است]...

خشایارشا با شادمانی اندرز او را پذیرفت زیرا آرتمیس دقیقاً همان چیزی را گفته بود که خود او در سر داشت. به نظر من اگر تمام مردان و زنان همراه او از وی می خواستند که بماند او چنان ترسیده بود که نمی پذیرفت. پس آرتمیس را بسیار ستود و پسران خود را (چند تن از پسران نامشروع خود را که همراه آورده بود) به دست او سپرد تا آنان را به اِفِسوس ببرد.

تواریخ، کتاب هشتم، بندهای 101 الی 103

ب) خیانت یا شجاعت و زیرکی در سیاست؟!

یکی از ادعاهایی که حول این زن مطرح شده است مقوله خیانت او به یونانیان و هخامنشیان است. نسبت به یونانیان که اساساً خیانتی صورت نگرفته و بر اساس متن تاریخ هرودوت آتنی ها برای آرتمیس جایزه سنگینی قرار داده و نسبت به وی بشدت تنفر داشتند اما مسئله اینجاست این نه بخاطر خیانت بلکه بخاطر این بوده که یک زن علیه شهرشان جرئت کرده مبارزه کند (نک: تواریخ، کتاب هشتم، بند 93) بعبارتی آتنی ها هم چیزی با عنوان خیانت آرتمیس به یونانی ها مد نظرشان نبوده که حالا بعد از بیست و چهار قرن ما بخواهیم مدعی آن بشویم!. فلذا شرکت داوطلبانه وی در نبرد خشایارشا با یونانیان و مشورت ها و شجاعتی که بخرج میدهد فی الواقع زیرکی او در سیاست و همچنین ریسک پذیری اش را برای رسیدن به جایگاهی بالاتر نزد شاه نشان میدهد و این مقوله بهیچ عنوان خیانت محسوب نمیتواند بشود. آنچکه امروزه ما یونان باستان میخوانیم شامل سرزمین های مختلفی از ترکیه تا یونان امروزی و... شده و اقوام گوناگونی را شامل میشده است که در زمان هخامنشیان نیز حکومت متمرکز نداشتند و بعضاً با هخامنشیان و یا دیگر حکومت ها مثل لیدیه ای ها [اتحاد اسپارت با کرزوس آخرین شاه لیدیه که البته به سرانجام نرسید] و یا با برخی دیگر از اقوام ساکن یونان باستان متحد میشدند. بنابراین ملیت واحد یا حتی حکومت متمرکز و یا اصلاً تعهدی این اقوام نسبت به یکدیگر در حالت عادی نداشتند اتحادشان با امپراطوری خیانت محسوب بشود جدای ازینکه اصلاً سرزمین آرتمیس در آن زمان جزء قلمرو هخامنشیان نیز محسوب میشد.

اما پیرامون خیانت به هخامنشیان مسئله برمیگردد به بند هشتاد و هفتم و هشتاد و هشتم کتاب هشتم تواریخ هرودوت چنانچه در ترجمه فارسی مرتضی ثاقب فر (از ترجمه فرانسوی آندره گدار) در آن میخوانیم:

من در این جا نمی توانم از همه رزمندگان یونانی یا بربر نام ببرم و بگویم که یکایک آنان چه کردند، اما درباره آرتمیس می نویسم چون ارزش او را در نزد خشایارشا بالاتر برد: هنگامی که نیروهای شاه در آشفتگی و بی سامانی کامل به سر می بردند، یک رزمناو آتنی به تعقیب رزمناو آرتمیس پرداخت و بانو نمی توانست بگریزد چون کشتی های خودی راه او را سد کرده بودند و کشتی او درست در معرض ضربه دشمن بود. آن گاه او بهترین تصمیم را گرفت و کشتی خود را به یک کشتی خودی کوبید که متعلق به کالوندا بود و اتفاقاً خود شاه کالوندا، داماسی تیموس، سوار آن بود. آرتمیس و این شاه از هنگامی که هنوز در هلسپونت بودند با یکدیگر ستیز داشتند ولی من نمی توانم بگویم آیان این حرکت او عمدی بود یا تصادفی. به هر روی او خود را به کشتی شاه کالوندا زد و آن را با همه سرنشینانش غرق کرد و از این کار دو بهره برد - نخست آن که فرمانده کشتی آتنی تعقیب کننده با این کار پنداشت که او چون به یک کشتی بربر حمله کرده یا کشتی خودی و یونانی است و یا قصد پیوستن به ایشان را دارد، و بنابراین از تعقیب او چشم پوشید و به سراغ حریف دیگری رفت.

پس بدین گونه آرتمیس توانست از دشمن و از مرگ بگریزد. بهره دوم او این بود که خشایارشا متوجه اصل ماجرا نشد و از کار او خوشش آمد. می گویند خشایارشا که به میدان نبرد می نگریست، کشتی او را دید که به کشتی دیگری حمله و آن را غرق کرد و در همین هنگام یکی از نزدیکان او فراید زد: «سرور من، می بینی آرتمیس چه خوب می جنگد و چگونه یکی از کشتی های دشمن را غرق کرد؟» شاه پرسید آیا او براستی آرتمیس بود و اطرافیان تأیید کردند زیرا پرچم او را به خوبی می شناختند، ولی کشتی غرق شده را دشمن پنداشتند. وانگهی از بخت خوش آرتمیس هیچ یک از سرنشینان کشتی غرق شده زنده نماند تا علیه وی گواهی دهد. می گویند خشایارشا در این هنگام گفت: «می بینم امروز مردانم زن شده اند و زنان مرد.» می گویند این بود آن چه خشایارشا گفت.

پاورقی ثاقب فر: درباره این داستان پردازی هرودوت به خاطر ملکه محبوبش آرتمیس و نیز این که چه کسی توانسته این سخن خشایارشا را به گوش هرودوت برساند لازم به توضیح بیشتری نیست! [چنانچه مشاهده میکنید خود ثاقب فر هم این بخش از روایت آرتمیس را قبول نکرده است].

تواریخ، کتاب هشتم، صفحات 927 و 928

ترجمه جرج راولینسون نیز در قسمت اصلی نقل قول فوق یعنی بند 87 مشابه ترجمه ثاقب فر است اما دوستم حاج آقا نوادری نکته مهمی را اینجا متذکر شدند که اختلاف مشهودی در یک عبارت خاص بین این دو ترجمه به چشم میخورد:

What part the several nations, whether Greek or barbarian, took in the combat, I am not able to say for certain; Artemisia, however, I know, distinguished herself in such a way as raised her even higher than she stood before in the esteem of the king. For after confusion had spread throughout the whole of the king's fleet, and her ship was closely pursued by an Athenian trireme, she, having no way to fly, since in front of her were a number of friendly vessels, and she was nearest of all the Persians to the enemy, resolved on a measure which in fact proved her safety. Pressed by the Athenian pursuer, she bore straight against one of the ships of her own party, a Calyndian, which had Damasithymus, the Calyndian king, himself on board. I cannot say whether she had had any quarrel with the man while the fleet was at the Hellespont, or no — neither can I decide whether she of set purpose attacked his vessel, or whether it merely chanced that the Calyndian ship came in her way — but certain it is that she bore down upon his vessel and sank it, and that thereby she had the good fortune to procure herself a double advantage. For the commander of the Athenian trireme, when he saw her bear down on one of the enemy's fleet, thought immediately that her vessel was a Greek, or else had deserted from the Persians, and was now fighting on the Greek side ; he therefore gave up the chase, and turned away to attack others.

The History of Herodotus, George Rawlinson, Volume 4, page 275-276

هرودوت با اشاره به بالاتر رفتن موقعیت و جایگاه آرتمیس نزد خشایارشا میگوید وقتی کشتی آرتمیس توسط آتنی ها تعقیب شد و وی هیچ راهی برای فرار نداشت چرا که مقابلش کشتی های دوست قرار داشتند ایرانیان تصمیمی در جهت حفظ امنیت گرفتند و آرتمیس در حال تعقیب شدن توسط آتنی ها مستقیما به کشتی که داماسیتیموس را بهمراه داشت حمله کرد. هرودوت میگوید وی نمیتواند عنوان کند که آیا آرتمیس قبلا با آن مرد نزاع و درگیری داشته یا نه و یا اینکه آیا به قصد از قبل تعیین شده به کشتی حمله کرده یا تصادفاً آن کشتی سر راه او قرار گرفته است ولی مسلم است که آرتمیس کشتی را غرق کرد. در نهایت هم فرمانده دشمن وقتی این حرکت را دید دست از تعقیب آرتمیس برمیدارد.

اگر توجه کرده باشید قسمت مد نظر ما آنجاست که ثاقب فر میگوید آرتمیس با آن پادشاه از قبل درگیری داشته لکن در ترجمه راولینسون قسمت مد نظر بدین صورت آمده که هرودوت نمیداند آیا آرتمیس با داماستیوس [شاهی که کشتی اش را غرق کرد] پیشتر درگیری داشته است یا خیر. قسمت مد نظر در ترجمه راولینسون این است:

I cannot say whether she had had any quarrel with the man while the fleet was at the Hellespont, or no — neither can I decide whether she of set purpose attacked his vessel, or whether it merely chanced that the Calyndian ship came in her way...

من این قسمت را با ترجمه انگلیسی دیگری از تاریخ هرودوت یعنی ترجمه آلفرد دنیس گادلی مقایسه کردم و آن ترجمه نیز همسو با ترجمه راولینسون است:

I cannot say if she had some quarrel with him while they were still at the Hellespont, or whether she did this intentionally or if the ship of the Calyndians fell in her path by chance.

Herodotus, with an English translation by A. D. Godley, Book 8, Chapter 87, Section 3

penelope.uchicago.edu/Thayer/E/Roman/Texts/Herodotus/8B*.html

www.perseus.tufts.edu/hopper/text?doc=Perseus

راولینسون در یادداشتی در صفحه 276 ترجمه خود مرتبط با بند 88 متذکر میشود اگر خشایارشا متوجه این عمل آرتمیس میشد هیچگاه مسئولیت انتقال پسران حرام زاده خود را به وی نمیسپارد (با اشاره به بند 103 کتاب هشتم) و از جایگاهی که داشت سقوط میکرد:

I do not see why Mr. Groto should question the sequel of the story (Hist, of Greece, vol. v. p. 182, note) — the notice taken by Xerxes of the act of Artemisia and his mistake of its nature. Had the truth been known to him she would certainly have fallen into disgrace instead of being entrusted with the mission recorded, infra, ch. 103

رودیگر اشمیت در دانشنامه ایرانیکا گفتار در خور توجهی را حول این واقعه داشته و میگوید:

... by ramming and sinking a friendly ship, from Calynda in Caria, that was carrying Damasithymus, the king of that town, whereupon her pursuer turned away, possibly thinking her ship was that of an ally (cf. Polyaenus, 8.53.1–2). The emendation of Calynda into Calydna/Calymna often considered for the Herodotean passage is quite unlikely, however, because it is about a “friendly ship” (nēì philíēi, Herodotus, 8.87.2), not about one under her own control, and because Damasithymus is listed in 7.98 as leader of his own squadron. In Polyaenus 8.53.3 it is also said that Artemisia let her ship sail under a Persian or a Greek flag, according to the particular situation.

اشمیت اشاره میکند وی کشتی داماسیتیوس از کالیندا در کاریا را غرق کرده و عنوان میکند سخن پولیانوس (نویسنده قرن دوم میلادی) مبنی بر اینکه وی یک کشتی متحد را از بین برد شاید بخاطر همین مقوله از کاریا بودن این کشتی بوده اما اشتباه است چه آنکه داماسیتیوس کشتی های خود را داشته [در نتیجه زیر نظر یا متحد آرتمیس نبوده] (نک: تواریخ، کتاب هفتم، بند 98) هرودوت از داماسی توموس پسر کاندل بعنوان یکی از فرماندهان دون دریا سالاران سپاه خشایار شا نام میبرد و گرچه وی را اهل کاریا میخواند اما در نبرد متحد آرتمیس نبوده و از همین روست که هرودوت هم از عنوان کشتی دوست برای او استفاده میکند. در ادامه اشمیت به نقلی از پولیانوس اشاره کرده که طی آن این نویسنده عنوان میکند آرتمیس به کشتی خود اجازه میداد بنابر شرایط  با پرچم یونانی یا پارسی حرکت کند.

ما بر اساس تواریخ هرودوت میدانیم داماسیتیوس هم مشابه آرتمیس کشتی های خودش را داشته و فرمانده ای زیر دست خشایارشا محسوب میشده نه متحد آرتمیس (همچنین شاید بر اساس بند 97 کتاب هفتم تاریخ هرودوت که وی میگوید کشتی های ایونی و کاریایی تحت فرماندهی دریا سالار آریا بیگنس پسر داریوش بودند بتوان گفت آرتمیس مستقیم زیر نظر خشایارشا نبوده است) و از طرفی دیگر در اینجا بنظرم میرسد اشمیت با اشاره به نقل پولیانوس مبنی بر حرکت آرتمیس با کشتی های مشابه هردو کشور خواسته تردید در صحت این بخش از روایت هرودوت وارد سازد؛ پولیانوس میگوید:

Artemisia: Artemisia, in the naval battle at Salamis, found that the Persians were defeated, and she herself was near to falling into the hands of the Greeks. She ordered the Persian colours to be taken down, and the master of the ship to bear down upon, and attack a Persian vessel, that was passing by her. The Greeks, seeing this, supposed her to be one of their allies; they drew off and left her alone, directing their forces against other parts of the Persian fleet. Artemisia in the meantime sheered off, and escaped safely to Caria.

Artemisia, the daughter of Lygdamis, sank a ship of the Calyndian allies, which was commanded by Damasithymus. In acknowledgement of her gallantry, the king sent her a complete suit of Greek armour; and he presented the captain of the ship with a distaff and spindle.

Artemisia always chose a long ship, and carried on board with her Greek, as well as barbarian, colours. When she chased a Greek ship, she hoisted the barbarian colours; but when she was chased by a Greek ship, she hoisted the Greek colours; so that the enemy might mistake her for a Greek, and give up the pursuit

Artemisia planted soldiers in ambush near Latmus; and herself, with a numerous train of women, eunuchs and musicians, celebrated a sacrifice at the grove of the Mother of the Gods, which was about seven stades distant from the city. When the inhabitants of Latmus came out to see the magnificent procession, the soldiers entered the city and took possession of it. Thus did Artemisia, by flutes and cymbals, possess herself of what she had in vain endeavoured to obtain by force of arms.

Artemisia, queen of Caria, fought as an ally of Xerxes against the Greeks. At the famous battle of Salamis, the king acknowledged her to have excelled herself above all the officers in the fleet. And even in the heat of the action, observing the manner in which she distinguished herself, he exclaimed: "O Zeus, surely you have formed women out of man's materials, and men out of woman's."

Strategems of War, Polyaenus, translated by Richard Shepherd, Book 8, Chapter 53, Section 1-5

بر اساس نقل پولیانوس وقتی آرتمیس عرصه را در نبرد سالامیس برخود تنگ می بیند دستور میدهد کشتی را شبیه کشتی یونانیان کرده و بر این اساس از مهلکه میگریزد چون دشمن فکر میکند کشتی خودیست، اینجا روایت پولیانوس با سخن هرودوت در تضاد است. پولیانوس در بند دیگری اشاره میکند که آرتمیس کشتی متحدین کالندیایی تحت فرمان داماسیتیوس را غرق میکند سپس عنوان میکند پادشاه بخاطر شجاعتش به وی پاداش میدهد و در نهایت هم او را بهترین افسر خود میخواند. مورخ رومی قرن سوم میلادی یعنی ژوستین هم در اثر خود وقتی حول نبرد سالامیس سخن میگوید به غرق کردن کشتی خودی توسط آرتمیس اشاره ای نکرده ولی از شجاعت وی که با عنوان ملکه هالیکارناسوس از او یاد میکند بعنوان متحد خشایارشا در آن نبرد سخن میگوید:

... while Artemisia, queen of Halicarnassus, who had come to the assistance of Xerxes, was fighting with the greatest gallantry among the foremost leaders; so that you might have seen womanish fear in a man, and manly boldness in a woman. While the result of the battle was still doubtful, the Ionians, according to the admonition of Themistocles, began gradually to withdraw from the contest; and their desertion broke the courage of the rest. The Persians, as they were considering in which direction they might flee, suffered a repulse, and were soon after utterly defeated, and put to flight. In the confusion, many ships were taken, and many sunk; but the greater number, fearing the king's cruelty not less than the enemy, went off to their respective homes.

JUSTIN'S HISTORY OF THE WORLD, EXTRACTED FROM TROGUS POMPEIUS, Translated by John Selby Watson, Book 2, Chapter 12

از تردید هرودوت پیرامون عامدانه بودن حرکت آرتمیس در نابود کردن کشتی که در یک جبهه با او قرار داشته بگذریم روایت پولیانوس نیز با اینکه نابود ساختن آن کشتی به منظور تنها راه گریز از چنگ آتنی ها را رد میکند اما در ادامه و بطرز عجیبی به نابود ساختن کشتی کالیندیان اشاره کرده است در عین اینکه مشخص نکرده چرا و به چه علت آرتمیس این کشتی را نابود ساخته آنهم در نبرد مهمی چون سالامیس. روایت هرودوت نیز خالی از اشکال نیست چه آنکه خشایارشا در آن زمان نفهمید بعد از آن نیز متوجه نشد؟ آیا داماسی توموس کشتی دیگری نداشته حداقل خدمه آنها متوجه حرکت آرتمیس شده و به خشایارشا اطلاع دهند؟؛ بر اساس روایت پولیانوس مشخصاً شکل و شمایل کشتی های یونانی بواسطه رنگ و پرچم با کشتی های پارسی تفاوت داشته است حال چگونه هیچ کس بجز آتنی ها نفهمید وی دارد کشتی سپاه پارس ها را نابود میکند؟؛ گرچه ما سابقه اشتباه گرفتن کشتی ها را قبل از نبرد سالامیس در نبرد آرتمیسیون یا آرتمیسیوم نیز داشته ایم چنانچه در آنجا هرودوت عنوان میکند بخشی از بربرها کشتی های یونانی را به اشتباه کشتی خودی پنداشتند (نک: تواریخ، کتاب هفتم، بند 194) اما اگر این نقد آخری را هم فاکتور بگیریم باز نقدهای دیگر کماکان باقی خواهند ماند و روایت محل ابهام است.

ج) مرگی شاعرانه یا افسانه؟!

یکی دیگر از روایت های حول آرتمیس مرتبط با نحوه مرگ وی میباشد و گرچه تمامی نویسندگان متأخر از هرودوت تا پولیانوس و ژوستن در رابطه با مرگ او ساکت اند و بعد از جریان انتقال پسران خشایارشا دیگر حرفی از او در تواریخ هرودوت نیست اما نویسنده ای حدود سیزده قرن بعد از آرتمیس یعنی فوتیوس به نقل از نویسنده ای دیگر در قرن دوم میلادی یعنی بطلمیوس چنوس/Ptolemaeus Chennus (نویسنده قرن دوم میلادی) حول توصیف یک صخره خاص بنام لوکید/rock of Leucade از نحوه مرگ او سخن میگوید و جریان ازین قرار است که حین صحبت پیرامون دره ای که افراد زخم خورده از عشق در آنجا خود را به پایین پرت کرده و خود کشی میکنند میگوید آرتمیس نیز بعد ازینکه به مردی علاقه مند شد اما پاسخ رد شنید چشمهای وی را درآورد و در نهایت خود را از صخره به پایین پرت کرد.

اثر این نویسنده یعنی «New History» که شش کتاب بوده و فوتیوس خلاصه ای از آن نقل کرده در دسترس نیست و اساساً هیچ اثر مکتوبی ازین بطلمیوس به زمان حال نرسیده اما میدانیم بعنوان مثال فوتیوس از کتزیاس هم مطالبی را نقل کرده و کسی نمیگوید بر این اساس هیچ یک از آن سخنان از کتزیاس نیست؛ نکته اما اینجاست که اثر بطلمیوس اساساً نقل تاریخ نیست و خود فوتیوس در ابتدا پیرامون این اثر میگوید:

Read Ptolemy Hephaestion, New History, intended for scholarship in six books, a work really useful for those who undertake to attempt erudition in history; it can, in fact, give the method to know in a short time connected elements, whereas a long life would be consumed in the effort of locating them in the books through which they are scattered. It abounds in extraordinary and badly imagined information; and the peak of absurdity is that he attempts, for certain trivial fables, to explain the reasons for their appearance.
As for the collector who has assembled these stories, he is a somewhat credulous spirit, inclined to boastfulness and who has no other distinction in his language.  He dedicates his work to a certain Tertulla whom he celebrates as his "lady" and whose love for letters and scholarship he praises.  He attacks some of his detractors whom he accuses of having approached the subject in an unhealthy way. In any case, the majority of his stories which are free of things impossible to believe, offer a knowledge above the ordinary, but which is not unpleasing.

گرچه فوتیوس خواندن آنرا مفید میخواند اما آنرا دارای اطلاعات غیر عادی و تصورات بد خوانده و متذکر میشود اوج پوچی اش اینجاست که برای برخی از افسانه های بی اهمیت تلاش شده تا علل ظهورشان توضیح داده شود و سپس عنوان میکند روحیه گرد آورنده این داستان زودباور و دارای گرایش به فخر فروشی بوده و ادامه میدهد بطلمیوس مخالفان خود را متهم میکرده که به روشی نا سالم به موضوع نزدیک شده اند. فوتیوس در پایان میگوید در هر صورت اکثر داستان های بطلمیوس فاقد چیزهای غیر ممکنی اند که دانشی ورای حد معمول ارائه بدهند* اما ناخوشایند نیستند.

* در ترجمه این قسمت کمی تردید دارم:

the majority of his stories which are free of things impossible to believe, offer a knowledge above the ordinary

بنابر نقل فوتیوس، بطلمیوس در رابطه صخره ای که آرتمیس خود را از آن پرت میکند و چرایی مرگ این زن میگوید:

The rock of Leucade received its name from Leucos, the companion of Odysseus, who was originally from Zacynthos and who was, says the Poet, killed by Antiphos; this is the person, it is said, who raised the temple of Apollo Leukates.  Thus those who dive from the top of the rock were, it is said, freed from their love and for this reason: after the death of Adonis, Aphrodite, it is said, wandered around searching for this.  She found it in Argos, a town of Cyprus, in the sanctuary of Apollo Erithios and ' l'emporta' after having told Apollo in confidence the secret of her love for Adonis.  And Apollo brought her to the rock of Leucade and ordered her to throw herself from the top of the rock; she did so and was freed from her love. When she sought the reason of this, Apollo told her, it is said, in his capacity as a soothsayer, he knew that Zeus, always enamoured of Hera, had sat on this rock and been delivered from his love.

And many others, men and women, suffering from the evil of love, were delivered from their passion in jumping from the top of the rock, such as Artemesa, daughter of Lygdamis, who made war with Persia; enamoured of Dardarnus of Abydos and scorned, she scratched out his  eyes while he slept but as her love increased under the inflence of divine anger, she came to Leucade at the instruction of an oracle, threw herself from the top of the rock, killed herself and was buried.  Hippomedon of Epidamnos, says the author, was enamoured of a young boy of his land and, unable to obtain any success as the boy had a penchant for another, he killed him, then went to Leucade, jumped and killed himself.  And the comic poet Nicostratus, in love with Tetigidaia of Mirina, jumped and was cured of his love.  Maces of Buthrotum was, it is said, surnamed "White rock" because he had been cured of the evils of love after he jumped from the rock four times.

The Bibliotheca, Photius, Codice 190

چنانچه مشاهده میکنید در اینجا بطلمیوس دارد صخره ای را مرتبط با وقایع حول خدایان یونانی همچون آپولو نشان داده و در ادامه برای موجه ساختن دیدگاه خود افراد مشهوری را نام برده که خود را ازین صخره به پایین پرت کردند بخاطر مصائب عشقی که داشتند و یکی ازین افراد هم آرتمیس برشمرده میشود. جدای ازینکه این مقوله بخوبی نشان دهنده شهرت آرتمیس در عهد باستان است اما من نمی فهمم این متن که اصلاً بدنبال نقل واقعه ای تاریخی نیست و هیچ قرینه ای در سخنان مورخین قبل و بعد خود هم ندارد چرا باید برای فردی سند محسوب بشود؟ رودیگر اشمیت در ایرانیکا اصلا بدان اشاره نمیکند و بنظرم اشمیت این روایت را آن قدر دارای ارزش نمیدانسته بدان بپردازد و در دانشنامه تاریخ جهان (نک: بخش «The Legend of Her Death» در www.worldhistory.org/Artemisia_I_of_Caria) و ویکی پدیای انگلیسی (نک: بخش «Death and cultural depictions in the ancient world» در en.wikipedia.org/wiki/Artemisia_I_of_Caria) هم سخن فوتیوس افسانه خوانده شده است.

توجه بفرمایید حدود سیزده قرن بعد از آرتمیس فردی به نقل از نویسنده ای شش قرن بعد از آرتمیس که نه مورخ شهیری بوده نه... سخنی را نقل میکند که حول بیان روایتی تاریخی نبوده و در توصیف مکان جغرافیایی توأم با اسطوره و افسانه است و توسط هیچ یک از منابع قبل و حتی بعد تأیید نشده و صرفاً در قسمت کوچکی از آن برای پربار تر کردن روایت خود از آرتمیس نیز استفاده کرده است. با این حال جوشنا مارک در دانشنامه تاریخ جهان اشاره میکند چیزی در تأیید یا در تضاد با روایت فوتیوس در منابع تاریخی به چشم نمیخورد بجز شخصیت زن که در تاریخ باستان به تصویر کشیده شده است « While there is nothing in the record to corroborate Photius' version of her death, there is also nothing which contradicts it save the character of the woman as depicted in the ancient histories» که منظورش از character of the woman بنظرم باید شخصیت آرتمیس بعنوان اولین زن فرمانده بخشی از نیروی دریایی در جنگ و اولین ساتراپ زن در دوران هخامنشیان باشد. در هر حال استناد به این روایت بعنوان سند کیفیت مرگ آرتمیس یکم به دور از عقل سلیم و منطق بوده و نقل فوتیوس صرفاً میتواند بعنوان اشاره به تنها روایت موجود از مرگ وی بدون تأییدش بکار گرفته شود.

منابع

- تاریخ هرودوت، هرودوت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، جلد اول و دوم، انتشارات اساطیر، چاپ اول 1389

- JUSTIN'S HISTORY OF THE WORLD, EXTRACTED FROM TROGUS POMPEIUS, Translated by John Selby Watson, G. Bell 1876, published online in topostext.org

- Polyaenus, Strategems of War, translated by Richard Shepherd, published 1793, published online in topostext.org and www.attalus.org/translate

- The Bibliotheca, Photius, English translation of Rene Harry's, Edited by Roger Pearse, Portions Les Belles Lettres, Paris, published online in www.tertullian.org

- The Histories, Herodotus, with an English translation by A. D. Godley. Cambridge. Harvard University Press. 1920

 - The History of Herodotus, George Rawlinson, Volume 4, D. Appleton & Company, New York: 1860

- The Oxford Classical Dictionary, Third Edition, Edited by Simon Hornblower and Antony Spawforth, OXFORD University Press 1999

- en.wikipedia.org

- www.iranicaonline.org

- www.livius.org

- www.worldhistory.org

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۰۷

نظرات (۲)

https://www.iranicaonline.org/articles/caria خب اینجا میگه کاریا ساتراپی از اوایل قرن چهارم پیش از میلاد بوده و تا قبل اون جزئی از ساتراپ لیدی بوده پس دادن عنوان ساتراپ درست نیست البته گویا آرتمیس نامی در اواسط قرن چهارم ساتراپ بوده

پاسخ:
یک ساتراپی اصلی داریم و یک فرعی، ساتراپی اصلی از چند ساتراپی فرعی تشکیل میشود، لیدی ساتراپی اصلی بوده آنچنان که در کتیبه بیستون از آن نام برده میشود [Sparda]. ایرانیکا در مقاله ساتراپ میگوید ساتراپ ساتراپی اصلی توسط شاه هخامنشی تعیین میگردیده ولی ساتراپی فرعی خیر و توسط ساتراپی اصلی و یا طی یک سیر موروثی میتوانسته تعیین گردد.

از آنجا که آرتمیس یکم حاکم کاریا بوده متوجه میشویم بر فرض صحت قطعی گفته مقاله فوق الذکر که کاریا ساتراپی اصلی در زمان خشایارشا یکم نبوده در حقیقت ساتراپ یک ساتراپی فرعی بوده است.

آن آرتمیس اواسط قرن چهارم آرتمیس دوم است که فرزند هیکاتومنوس مؤسس سلسله هیکاتومنید ها بعنوان سلسله حاکم کاریا بعد از دوران تسلط دوباره هخامنشیان بر آن منطقه است. آرتمیس یکم فرزند مؤسس دودمان لیگدامید یعنی لیگدامیس بود. از بعد از نوه آرتمیس یعنی لیگدامیس دوم آخرین حاکم سلسله لیگدامید، کاریا خراج گذار آتن میشود لکن از اوایل قرن چهارم قبل از میلاد دوباره هخامنشیان بر آن مسلط شده و اینجا سلسله هیکاتومنیدها را می بینیم که حاکم این سرزمین میشوند.

متوجهم ساتراپی اصلی و فرعی داریم البته حدس می زدم که منظورتون این باشه ولی خب شما روی موردی دست گذاشتید که هم زیرساتراپ بوده و هم ساتراپ و این اولین ساتراپ بودن رو ما واقعا نمیدونیم  شاید این طور بوده چون زیرساتراپی ها تعدادشون زیاد بوده و اطلاعات نسبت به اونها کم ممکنه قبل از او هم در جای دیگه زن دیگه ای  زیرساتراپ باشه

پاسخ:
ساتراپ زن در همان دوران مقوله نادری بوده و قبل تر از آتوسا در هیچ سندی زنی را بعنوان ساتراپ نمی بینیم فلذا فی الحال اولین ساتراپ زن است بخصوص که حکومت مادها بر اساس ساتراپ ها اداره نمیشده و نیز خشایارشا یکم نیز بعنوان شاه چهارم هخامنشیان در محدوده زمانی نزدیک به اوایل این سلسله جای میگیرد.

ضمن اینکه منظور شما از زیر ساتراپی های خیلی زیاد و... باید رده سوم و آخرین رده ساتراپ باشد لکن خیر، ساتراپی کاریا رده دوم بوده و سندی در دست نداریم کاریا را رده سوم بنامیم چون اهمیت و جایگاه مطرح و در خور توجهش مشخص است و به ساتراپی بزرگ نیز در نهایت تبدیل میشود و در همان لینک ایرانیکا فقط یک رده ساتراپ را بعدش عنوان داشته. ساتراپی رده سوم که نمی آید بعدا بشود به یکباره ساتراپی بزرگ یا مستقل یا آنطور از اهمیت و نقشش در ارتش پارسها سخن باشد. 

نباید مرتکب مغالطه اهمال سور در اینجا بشویم!، ساتراپی های اصلی چقدر مگر بودند که مستقیم توسط شاه هخامنشی تعیین میگردیدند؟ آنها هریک از چند ساتراپی فرعی تشکیل میشدند، تعداد این ساتراپی های فرعی مگر چقدر است بگوییم آن قدر زیاد بودند که هیچ چیز مشخص نیست شاید ده زن مشابه آرتمیس هم داشته باشند!! این مصداق مغالطه کذب است. اگر بحث بر روی ساتراپی رده سوم بود میشد گفت حکومت های خرد و کوچک بسیار زیادی در گستره جغرافیای هخامنشیان بودند، ولی نه وقتی بحث حول ساتراپی رده دوم و اول است.
فلذا منطق حکم میکند رأی به اولین ساتراپ زن بودن آرتمیس در ایران باستان داده و آنرا فکتی تاریخی بنامیم چون حتی یک روایت دست چندم نیز در تضادش وجود ندارد.