مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

اسکندر کبیر و مذمت تجمل گرایی پارسها!

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پلوتارک مورخ یونانی قرون اول و دوم میلادی در خلال اشاره به خصایص و ویژگی های مثبت اسکندر کبیر بعد از عنوان کردن بخشندگی و اهل بذل بودن وی نسبت به اطرافیانش پیرامون اهتمام او به عدم عیاشی و راحت طلبی در دوران بعد از شکست هخامنشیان و... سخن رانده و اشاره میکند که اسکندر رفتار تجمل گرایانه پارسها را نقد کرده و یارانش را نسبت به انجام رفتاری مشابه پارسها برحذر میداشته و میگفته است که همین رفتار باعث شکست اینان گردید. متن کامل روایت پلوتارک در اینباره را اینجا قرار میدهم:

اسکندر چون دید اطرافیانش در کسب لذایذ و ثروت راه افراط می پیمایند و مردی مانند «اگنون» به کف کفش خویش میخ نقره نصب می کند، یا «لئوناتوس» با خود چندین بار شتر از گرد مصری حمل می کند تا در ورزش و مسابقات مصرف کند یا «فیلوتاس» برای شکار دوازده هزار و پانصد پا پارچه مخصوص دارد و همچنین دیگران پیوسته با عطریات گران بها و نادر خود را معطر می سازند و حتی با آنها استحمام می کنند و دیگر احدی خود را با روغن ساده تدهین نمی کند و اکثراً با خود پیشخدمتان متعدد و ظریف دارند تا در حمام آنان را مالش دهند یا تخت خوابشان را آماده گردانند، با ملایمت بآنان می گفت:

«من در حیرتم آنانکه در چندین مبارزه بزرگ و نبردهای خطیر فاتح و پیروز شده اند، مگر نمی دانند آنکه وقت خود را صرف کار می کند، از کسی که عمر خویش را بیهوده و باطل می گذراند بهتر بخواب می رود و راحت تر زندگی می کند. چگونه این اشخاص درک نکرده اند که زندگانی کردن بمانند ایرانیان* یعنی غرق در تجمل و عشرت بودن مایه اسارت و ذلت است ولی کار کردن مزیتی است شاهانه و هرکس که تن خود را به راحت و عشرت خو دهد، دیگر از عهده نگاهداری و مرهم نهادن به اسب خویش عاجز می ماند و از عهده مرمت نیزه و سلاح خود بر نمی آید. چه عادت به تن پروری نموده است و دیگر حاضر نیست با دستانش که ظریف و مهمل مانده اند، بدن خویش را بیاراید و آماده کار و کارزار کند. مگر نمی دانید که حد اعلای مظفریت ما در اینست که از رفتار خصم مغلوب و منهدم [منظورش اینجا باید هخامنشیان باشد] بپرهیزیم تا به عاقبت او گرفتار نشویم؟»

وی برای اینکه خود سرمشق کار برای دیگران باشد، بیش از پیش به شکار و کارزار می پرداخت و بیشتر از گذشته تن خویش را بسختی می انداخت و زحمت می کشید. بطوریکه یکی از سفیران «لاسدمونی» که جنگ و غلبه اسکندر را بر شیر ژیانی [خشمگین] دید گفت: «محققاً در نبردی که با شیر سلطان وحوش نمودی غلبه با توست». کراتر نقشی از این مجلس مبارزه تهیه کرد و در معبد آپولن در دلف قرار داد. در آن نقش، شیر ژیان متعدد دیده میشود که در یک طرف به حمله پرداخته اند و در طرف مقابل اسکندر به کمک سگان به شیر حمله می کند. این نقش ظریف و بدیع بر مس بدست «لیزیپ» و «لئوخارس» تهیه شده است.

بدین قرار اسکندر هم بمنظور تمرین خویشتن و هم بمنظور دادن سرمشق بدیگران پیوسته خود را در معرض این قبیل مخاطرات قرار می داد. ولی ملازمان و اطرافیانش بسبب ثروت هنگفتی که بدست آورده بودند، آرزومند بودند که پیوسته وقت خود را صرف راحت و عیش و عشرت کنند، بدون اینکه بکار پردازند یا بیش از این به اطراف و اکناف دنیا سیر کنند و از کارزاری به کارزار دیگر رو آرند بدینجهت رفته رفته زبان به ملامت وی گشودند و از وی بدیها گفتند. اسکندر سخت این ناملایمات را تحمل می کرد و می گفت عاقبت شاهان همیناست که از بدگوئی دیگران رنج برند و در راه نیل به عظمت، بدیها بشنوند و ببینند. وی حتی در معاملات و طرز رفتار خویش هم با آنان تغییری نداد بلکه با رأفت و مدارا گذراند و مانند سابق از بذل دوستی دریغ نداشت.

حیات مردانی نامی، جلد سوم، زندگانی اسکندر کبیر، بندهای 72 و 73

*. ترجمه کلمه «Persians» به ایرانیان دقیق نیست و مترجم فارسی می بایست کلمه پارسها را در اینجا لحاظ میکرد چه آنکه عنوان «ایرانیان» در دوران باستان معنا و مفهوم نداشته است و مشخصاً پلوتارک دارد به پارسها بعنوان یکی از قوم هایی که اکنون ایرانی محسوب میشوند اشاره میکند.

He saw that his favourites had grown altogether luxurious, and were vulgar in the extravagance of their ways of living. For instance, Hagnon the Teian used to wear silver nails in his boots; Leonnatus had dust for his gymnastic exercises brought to him on many camels from Egypt; Philotas had hunting-nets a hundred furlongs long; when they took their exercise and their baths, more of them actually used myrrh than olive oil, and they had in their train rubbers and chamberlains. Alexander therefore chided them in gentle and reasonable fashion. He was amazed, he said, that after they had undergone so many and so great contests they did not remember that those who conquer by toil sleep more sweetly than those who are conquered by their toil, and did not see, from a comparison of their own lives with those of the Persians, that it is a very servile thing to be luxurious, but a very royal thing to toil. ‘And yet,’ said he, ‘how can a man take care of his own horse or furbish up his spear and helmet, if he is unaccustomed to using his hands on his own dear person? Know ye not,’ said he, ‘that the end and object of conquest is to avoid doing the same thing as the conquered?’ Accordingly, he exerted himself yet more strenuously in military and hunting expeditions, suffering distress and risking his life , so that a Spartan ambassador who came up with him as he was bringing down a great lion, said: ‘Nobly, indeed, Alexander, hast thou struggled with the lion to see which should be king.’ This hunting-scene Craterus dedicated at Delphi, with bronze figures of the lion, the dogs, the king engaged with the lion, and himself coming to his assistance; some of the figures were moulded by Lysippus, and some by Leochares.

Plutarch's Lives, Plutarch, Alexander, Chapter 40

البته پلوتارک جای دیگری سخنی بنظر در تضاد با انتهای متن فوق داشته و میگوید:

گویند در اوائل کار چون در مجلسی که صحبت از محاکمه و اتهام شخصی بود وارد می گشت و متهم کننده دلایل خویش را اقامه می نمود، پیوسته یک گوش خود را با دست می گرفت تا از شنیدن سخنان دیگران که موجب پرتی خواسش می شد، خود را مصون و محفوظ نگه دارد. اما بعدها آنقدر اتهامات عاری از حقیقت درباره این و آن شنید که عادت اولیه را ترک کرد. اما در مورد خود، وقتی که می شنید از او بد می گویند، خشمناک میشد و بر قساوت قلبش می افزود و بهیچوجه حاضر نمی شد به أحدی گذشت کند و تقصیرش را ببخشد، مثل اینکه عظمت امپراطوری را بر زندگانی خود بمراتب مرجح میدانست.

حیات مردانی نامی، جلد سوم، زندگانی اسکندر کبیر، بند 74

ولی من تضادی بین برخورد اسکندر در روایت پلوتارک نسبت به بدگویی در رابطه با خودش نمی بینم چون اولی ناظر به ملامت دوستان است و دومی مربوط به جریان دادگاه و مشخصاً وارد ساختن اتهام های بد و سنگین تر نسبت به سخنان عامیانه است که دیگر مصداق پشت سر وی بد گفتن توسط یارانش نمیباشد.

مشابه رفتاری که زیر دستان اسکندر داشتند را در زمان حال نیز مشاهده میکنیم قبل از انقلاب 1357 تجمل گرایی و کاخ نشینی شاه مذمت میشد و هنوز هم میشود لکن بعد از انقلاب بسیاری روی به کاخ نشینی و حقوق های نجومی بواسطه امتیازاتی که داشتند آوردند (برای نمونه: www.alef.ir/news/3990528104.html - www.mashreghnews.ir/news/836170 - ensafnews.com/314728 - مستند انقلاب صورتی که از تداوم کاخ نشینی مسئولان در دوران ریاست جمهوری رئیسی سخن رانده میشود؛ و نیز عدم مشخص بودن جزئیات فیش حقوقی  رییس جمهور و وزرا و دیگر مقامات ارشد اجرایی و نظامی و انتظامی و قضایی و فرهنگی کشور). گرچه اسکندر هم اگر به فکر ملت های تحت سلطه اش میبود می بایست جلوی این طرز رفتار یارانش را میگرفت و به نصیحت و توصیه مشابه رهبری فعلی جمهوری اسلامی بسنده نمیکرد!، فلذا فارغ از آنکه بخواهیم بر روی میزان درصد منطبق بر واقع بودن این قسمت از روایت پلوتارک متمرکز شویم [که بنظرم مقوله خاصی هم نیست محل مناقشه و جدال باشد] فحوای کلی اش از بُعد اخلاق سیاسی در آن دوران قابل توجه است.

 

منابع

- حیات مردان نامی، پلوتارک، ترجمه رضا مشایخی، جلد سوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم 1346

- Plutarch's Lives, Plutarch, with an English Translation by Bernadotte Perrin, Cambridge, MA. Harvard University Press. London, William Heinemann Ltd. 1919

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۱۴