مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در چگونگی سرکوب شورش اصطخر در دوران زمامداری أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) بین فارسنامه ابن بلخی و منابع متقدم و معتبرتر اختلاف است. بعنوان مثال در فارسنامه ابن بلخی اقدام به کشتار توسط عامل خلیفه مسلمین را مشاهده اما در تاریخ طبری سرکوب و طبیعتاً ادامه أخذ خراج بدون کشتار گسترده مشاهده میشود. فارسنامه ابن بلخی به نسبت منابع موجود سند متقدم و آنچنان معتبری محسوب نمیشود و باید مشخص شود روایت ابن بلخی چه سلسله راویانی داشته و یا از کدام منبع متقدم تر أخذ گردیده است. این در حالیست که ابن بلخی در اینجا نه به سلسله راویانی اشاره میکند و نه به سند مکتوبی که از آن روایت را أخذ کرده و نه سخنش مطابق با منابع مقتدم تر همچون تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری است. نتیجتاً بدلیل عدم وجود راویان و نیز تضاد با منابع متقدم تر و زمان پانصد ساله بین زمان نگارش فارسنامه (قرن ششم هجری قمری[1]) و این واقعه (قرن یکم هجری قمری)، روایت می بایست خبر واحد مرسل تلقی شده و تأییدیه ای برای کشتار مردم حین سرکوب شورش اصطخر در زمان امام علی (علیه السلام) نمیتواند در نظر گرفته شود. در ابتدا سخن ابن بلخی در اینباره را نقل میکنم:

در سال بیست و ششم از هجرت و بعد از آن عثمان بن عفان عبدالله عامر بن کریز را والی گردانید پس ابوموسی اشعری بپارس آمد و قصد اصطخر کرد در سال بیست و هشتم از هجرت و در آن وقت ماهک در اصطخر بود و در میان ایشان صلح پیوست و عبدالله بن عامر از آنجا باعمال جور رفت و شهر جور را حصار میداد در میانه خبر رسید کی مردم اصطخر عهد بشکستند و عامل او را بکشتند و چندان توقف نمود کی جور را بستد در سال سی ام از هجرت و سوگند خورد کی چندان بکشد از مردم اصطخر کی خون براند باصطخر آمد و بجنگ بستد پس حصار در آن و خون همگان مباح گردانید و چندانک می کشتند خون نمی رفت تا آب گرم بر خون می ریختند پس برفت و عدد کشتگان کی نام بردار بودند چهل هزار کشته بود بیرون از مجهولان و اول خللی و خرابی کی در اصطخر راه یافت آن بود و این فتح در سال سی و دوام بود از هجرت، پس حادثه امیر المؤمنین عثمان افتاد و نوبت خلافت بامیر المؤمنین علی علیه الصلواة و السلام آمد ولایت عراق و پارس جمله بعبدالله بن عباس رضی الله عنهما سپرد و در آن فور مردم اصطخر دیگر باره سر بر آوردند و غدر کردند عبدالله بن عباس لشکر آنجا کشید[2] و اصطخر بقهر بگشاد و خلایقی بی اندازه بکشت و چون این آوازه بدیگر شهرهاء پارس افتاد هیچ کس سر بر نیارست آوردن جمله صافی و مستخلص ماند و هر روز اسلام ایشان زیادت می شد تا همگان بر گذشت روزگار مسلمان شدند و در پارس تا اسلام ظاهر شدست همگان مذهب سنت و جماعت داشته اند و مبتدعان آنجا ثبات نیابند و تعصب مذهب گبری ندانند[3].

همانطور که مشاهده میکنید ابن بلخی سخن از دو شورش میزند که یکی در زمان حکومت عثمان اتفاق می افتد و همراه با کشتار است و دیگری در زمان خلافت امیرالمؤنین که گرچه در آنهم کشتار است لکن مشابه اولی نیست. شورش اولی را منبع معتبر و متقدم تر نسبت به فارسنامه ابن بلخی یعنی تاریخ طبری نیز تأیید میکند چنانچه طبری در ذکر حوادث سال 27 هجری می‌نویسد:

در این سال فتح دوم استخر به دست عثمان بن ابی العاص انجام گرفت[4].

ابن اثیر نیز گفتار مشابهی داشته و میگوید:

هم در این سال برای دومین بار استخر بر دست عثمان بن ابی العاص گشوده شد[5].

این عبارت دلیل این است که شورش اول در اصطخر و سرکوب آن در دوره عثمان بوده است (چنانچه عنوان شده فتح دوم و طبیعتاً منظور دفع شورشی بعد از فتح ابتدایی اصطخر است). حال برویم سراغ بیان دو خدشه جدی وارده به شورش دوم اصطخر در روایت ابن بلخی به دوران خلافت علی بن ابیطالب (ع):

الف) مقایسه با روایت های متقدم و معتبر

طبری در وقایع مربوط به سال 29 هجری می‌نویسد:

پس عثمان عبدالله بن عامر را بخواند و عامل بصره کرد و عبیدالله بن معمر را سوی فارس فرستاد و عمل او را به عمیر بن عثمان بن سعد داد. ... فارس بشورید و بر ضد عبیدالله بن عمرو قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبدالله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبدالله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وی روان شدند، مقدمه وی با عثمان بن ابی العاص بود. در استخر با آن جمع تلاقی شد و بسیار کس از آن‌ها بکشت که هنوز از آن به ذلت درند و خبر را برای عثمان نوشت[6]‌.

در اینجا مشاهده میکنیم که شورش دوم هم که در آن کشتار وجود داشت در زمان عثمان بن عفان بوقوع می پیوندد نه امیرالمؤمنین!. در تأیید روایت طبری دال بر شورش اصطخر به سال 29 هجری ابن اثیر نیز در حوادث سال 29 هجری قمری (مصادف با دوره خلافت عثمان) می‌نویسد:

آنگاه مردم پارس برشوریدند و پیمان خود را با عبیدالله بن معمر شکستند. او به سوی ایشان رهسپار شد و دو سپاه بر دروازه استخر دیدار کردند. عبیدالله کشته شد و مسلمانان شکست خوردند. گزارش را به عبدالله بن عامر دادند. او مردم بصره را به پیکار برشوراند و با ایشان روانه فارس گشت. بر بال چپ او معقل بن یسار فرماندهی می کرد، بر بال راستش ابو برزه اسلمی و بر سوارگان عمران بن حصین. همه اینان از یاران پیامبر (ص) شمرده می شدند. جنگ به سختی گرایید و ایرانیان شکست یافتند و کشتاری سترگ از ایشان به راه افتاد و استخر به زور شمشیر گشوده گشت. او به دارابگرد شد که مردم آن پیمان آشتی خود را شکسته بودند. آن را گشود و روانه شهر گور شد که همان اردشیر خره است. مردم استخر دیگر باره پیمان شکنی کردند. او بازنگشت و پیشروی به سوی شهر گور را دنبال کرد و آن را در میان گرفت. هَرِم بن حَیان از پیش آن را در میان داشت. مسلمانان زمان به زمان آن را در میان می گرفتند و سپس از گرد آن می پراکندند و به استخر می آمدند و می جنگیدند و پهنه هایی را که برشوریده بودند، سرکوب می کردند. چون ابن عامر بر آن فرود آمد، آن را بگشود.

انگیزه گشودن آن چنین بود که یکی از مسلمانان شبی به نماز برخاسته بود و در کنارش انبانی بود که نان و گوشتی در آن جای داشت. سگی آمد و آن را برداشت و دوید و از رهگذری پنهانی به درون شهر شد. مسلمانان آن راهرو زیر زمینی را تا شهر دنبال کردند و به درون آن رفتند و آن را به زور شمشیر گشودند.

چون عبدالله بن عامر از آن بپرداخت، به استخر بازگشت و آن را در میان گرفت و و پیکاری سخت بر سر آن به راه انداخت و سرانجام آن را به زور گشود. ... برخی گویند: چون مردم استخر پیمان شکنی کردند، عبدالله بن عامر پیش از رسیدن به گور به آنجا برگشت و آن را به زور گشود و سپس به گور آمد و از آنجا رهسپار دارابگرد شد و آن را نیز که پیمان شکنی کرده بود، فرو گرفت. مردم پارس را چنان سرکوب کرد که همواره از گزند آن خوار می زیستند[7].

با لحاظ کردن روایت های طبری و ابن اثیر میتوان گفت که هر دو شورش اصطخر که در آنها نبرد سختی روی داده و مد نظر ابن بلخی بوده در زمان عثمان بن عفان بوده است نه امام علی (علیه السلام). حال ممکن است بگویید پس تکلیف شورش اصطخر در دوران حکومت معصوم چه میشود و باید عرض کنیم بله شورش سومی هم اتفاق می افتد لکن آن شورش بدون هیچگونه کشتاری و بدون خونریزی دفع میشود.

بنابر نقل طبری و ابن اثیر بطور خلاصه زمانی که ابن حضرمی کشته شد اهل فارس و کرمان سر به شورش برده و والیان خود را بیرون راندند و حضرت علی (ع) در این مورد که چه کسی را برای سر و سامان دادن به اوضاع روانه آن منطقه کند با برخی به مشورت نشست. یکی از یاران حضرت به نام جاریة بن قدامه، زیاد بن ابیه را برای این منظور پیشنهاد داد. حضرت علی(ع) نیز با پذیرش این پشنهاد به ابن عباس دستور داد تا ولایت فارس را به زیاد سپرده و او را به همراه سپاهی به آن ناحیه روانه سازد. زیاد پس از حضور در فارس و بررسی اوضاع و با سیاست زیرکانه ای که به کار بست، توانست بدون جنگ و خونریزی از ناحیه خود بر فارس مسلّط شود[8]. ابن خلدون و ابن کثیر و ابن جوزی هم روایتی مشابه طبری و ابن اثیر را نقل میکنند[9]. بنابراین شورش سوم بدون هیچگونه خونریزی دفع میشود و هیچ خبری از کشتار در منابع معتبر نیست و در حقیقت ابن بلخی شورش دوم در زمان عثمان بن عفان را با شورش سوم در دوران خلافت امیر المؤمنین خلط کرده و به اشتباه بیان کرده است. نکته جالب آنکه ابن جوزی و ابن بلخی هردو در قرن ششم هجری قمری میزیسته اند لکن روایت ابن جوزی کاملاً موافق با منابع قدیم تر یعنی طبری و ابن اثیر هست و نیز ابن خلدون و ابن کثیر هم که در قرن هشتم هجری قمری میزیسته اند باز روایتشان مؤافق طبری و ابن اثیر میباشد و در اینجا فقط ابن بلخی هست که یک روایت عجیب بدون سند و منبع را با اختلاف چند قرنی که نسبت به زمان خود داشته نقل میکند و مشخص نیست آنرا از کجا أخذ کرده. حال از افرادی که به این روایت اعتماد کرده اند و سخن از کشتار در مقوله دفع شورش اصطخر در زمان امام علی (علیه السلام) زده اند همچون دکتر زرینکوب[10] و دکتر تورج دریایی[11] باید پرسید بر چه اساس به این روایت اعتماد کرده و تضادش با روایت طبری و ابن اثیر و ابن خلدون و ابن کثیر و ابن جوزی را نادیده انگاشته اند؟.

البته بلاذری صرفاً وجود یک شورش در اصطخر را بیان [اشاره به یک مورد پیمان شکنی میکند] لکن زمان آنرا بین دوره خلافت عثمان و امیر المؤمنین (ع) متغیر بیان میکند و البته برای زمان امام علی (ع) اشاره به هیچ کشتاری نمیکند:

برخی از رواة گویند که ابن عامر چون از خبر پیمان شکنی اهل اصطخر آگاه شد به آن شهر بازگشت و آن را بگشود و سپس به جور رفت و فرمانده مقدمه سپاهش هرم بن حیان بود و جور را فتح کرد. حسن بن عثمان زیادی روایت کرده است که پیمان شکنی اهل اصطخر در زمانی بود که عبدالله بن عباس از سوی علی رضی الله عنه بر عراق ولایت داشت و او اصطخر را بگشود[12].

خواندن روایت طبری و ابن اثیر درباره دفع شورش استخر در زمان علی بن ابیطالب (ع) خالی از لطف نیست و نکات خوبی در آن به چشم میخورد. طبری میگوید:

عمرو گوید: وقتی ابن حضرمی کشته شد و مردم درباره علی اختلاف کردند مردم فارس و کرمان به طمع افتادند که خراج را بشکنند و مردم ناجیه بر عامل خویش بشوریدند و عاملان خویش را برون کردند.

علی بن کثیر گوید: وقتی مردم فارس از دادن خراج ابا ورزیدند علی درباره کسی که ولایتدار فارس شود با کسان مشورت کرد، جاریه بن قدامه گفت: «ای امیر مؤمنان! می خواهی مردی سخت و سر و سیاستدان و با کفایت را به تو نشان دهم؟»

گفت: «کی؟»

گفت: «زیاد»

گفت: «این کار از او ساخته است.» و او را ولایتدار فارس و کرمان کرد و با چهار هزار کس آنجا فرستاد که بر ولایت تسلط یافت و به استقامت آمدند.

... پیری از مردم استخر گوید: پدرم می گفت: «زیاد را دیدم که سالار فارس بود و ولایت یک پارچه آتش بود، زیاد چندان مدارا کرد که مانند پیش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس می گفتند: رفتار این عرب همانند خسرو انوشیروان بود که نرمش و مدارا می کرد و می دانست چه کند.»

گوید: وقتی زیاد به فارس آمد کس پیش سران ولایت فرستاد و کسانی را که به یاری وی آمدند وعده داد و آرزومند کرد، جمعی را نیز بیم داد و تهدید کرد، بعضی را به جان بعضی دیگر انداخت، بعضی ها خطرگاه دیگران را گفتند، گروهی گریختند، گروه دیگر به جای ماندند. بعضی شان بعضی دیگر را بکشتند و فارس بر او راست شد، اما با گروهی مقابل نشد و جنگی نکرد. در کرمان نیز چنین کرد. آنگاه به فارس بازگشت و در ولایتهای آنجا بگشت و بکسان وعده های خوب داد تا مردم آرام شدند و ولایت به استقامت آمد.

ابن اثیر هم در رویدادهای سال سی و نهم هجری قمری میگوید:

در این سال علی زیاد بن ابیه را به فرمانداری کرمان و فارس فرستاد.

انگیزه این کار چنان بود که چون ابن حضرمی کشته شد و مردمان درباره فرمانبری از علی به پراکندگی دچار گشتند، مردم فارس و کرمان چشم آزمندی به نپرداختن باژ [= باج] دوختند. مردمان هر پهنه ای آزمند گشتند و فرماندار خود را بیرون راندند. مردم فارس به سهل بن حنیف روی آوردند و او را از شهر خود بیرون فرستادند. علی در این باره با مردم به کنکاش در نشست و جاریة بن قدامه به وی گفت: ای سرور خداگرایان، اگر خواهی، تو را بر مردی رهنمون گردم آهنین رای، آگاه از جهانداری و شایسته کاری که به وی واگذاری. علی پرسید: او کیست؟ گفت: زیاد.

علی به ابن عباس فرمان داد که وی را برگمارد. ابن عباس او را با گروهی انبوه روانه ساخت. او همراه ایشان سرزمین های فارس را که از آتش ناآرامی برتافته بود، در نوشت و آرام ساخت. پیوسته کسان به نزد سران ایشان روانه کرد و نوید و آرزو به یاران خود بخشید و نافرمانان را بیم و هراس داد. ایشان را به جان یکدیگر انداخت چنان که هریک جایگاه شکست دیگری را به او نشان داد. گروهی گریختند و گروهی ماندگار شدند و سرانجام به کشتار همدگر پرداختند. چنین بود که فارس رام او گشت و برای فارسیان سپاه یا راهی به سوی جنگ و پایداری نماند. چنین شیوه ای را با مردم کرمان به کار بست. آنگاه به فارس بازگشت و مردم را آرام ساخت و ایشان فرمانبر او گشتند.

بنابر نقل طبری دو قرینه به صراحت بیان میدارند ابن زیاد بدون هیچگونه کشتاری شورش استخر و کرمان را دفع نموده و یکی روایت مرد ایرانی به نقل از پدرش که رفتار ابن زیاد را به انوشیروان تشبیه کرد و دیگری قسمت دوم که در آن به عدم جنگ ابن زیاد با هیچ گروهی در استخر اشاره شده بود و نیز برای کرمان هم بیان شده بود بطور مشابه عمل شد و باز خبری از جنگ و خونریزی نبوده است. در روایت ابن اثیر هم هیچ خبری از جنگ ابن زیاد در استخر یا کرمان به منظور دفع شورش وجود ندارد. و بهمین منوال در سخن ابن خلدون و ابن کثیر و ابن جوزی نیز. قسمت مربوط به تشبیه کردن ابن زیاد به خسروانوشیروان شاه معروف ساسانی با اندکی تفاوت در روایت ابن کثیر و ابن جوزی هم آمده است[13] لکن در روایت ابن خلدون نیست.

اینکه عنوان بشود زیاد در زمان معاویة بن ابوسفیان رفتار مناسبی در بصره نداشته و روی به خشونت و کشتار آورده و نتیجتاً بعید نیست در دفع شورش استخر هم بهمین منوال رفتار کرده باشد سخن صحیحی نیست و زیاد ابن ابیه در زمان امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع) مواضعش کاملاً متفاوت بود و بهنگام جنگ صفین دینوری روایت قابل توجهی درباره وی داشته و میگوید:

زیاد بن ابیه معروف به زیاد بن عُبَید بود، عبید برده مردی از قبیله ثقیف بود و با سمیه که کنیز حارث بن کلده بود ازدواج کرد، حارث بن کلده سمیه را آزاد کرد و او برای عبید، زیاد را زایید و زیاد از بندگی آزاد شد و جوانی زبان آور و تیزهوش و خردمند و ادیب بار آمد...

و چون علی (ع) به خلافت رسید زیاد را به حکومت فارس گماشت و هنگامی که علی (ع) عازم صفین شد معاویه برای زیاد نامه یی نوشت و باو وعده و وعید داد، زیاد میان مردم بپاخاست و چنین گفت «پسر زن جگر خواره و سرآمد نفاق و دورویی برای من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آنکه میان من و او پسر عموی رسول خدا (ص) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند و به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند مرا مردی بسیار شمشیر زننده خواهد یافت».

و چون علی (ع) کشته شد و کارها را برای معاویه روبراه شد زیاد در دژ شهر اصطخر متحصن شد، معاویه برای او امان نامه نوشت تا پیش او بیاید و اگر از آنچه معاویه باو خواهد داد راضی شد با او همکاری کند وگرنه او را به پناهگاهش در همان دژ برخواهد گرداند.

زیاد پیش معاویه آمد و کارش بالا گرفت و معاویه ادعا کرد که او پسر ابوسفیان است[14].

زیاد ابن ابیه هم مشابه شمر بن ذی الجوشن [و یا امثال خالد بن ولید و... که پس از فوت نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه) رفتاری خلاف احکام دین مبین اسلام اتخاذ کردند] که در سپاه امام در صفین حضور داشت[15] لکن در زمان امویان و علی الخصوص در کربلا موضع دیگری اتخاذ کرد در زمان آن حضرت رفتار و موضعی داشت که با موضعش در زمان معاویه قابل قیاس نبوده و کاملاً متفاوت است. ضمن اینکه رفتار زیاد با مخالفین معاویه که بعضاً مشابه کشتن حجر بن عدی و یارانش بدستور معاویه بوده قابل قیاس با زمان امام علی (ع) نیست که نه دستوری برای کشتار مردم استخر و کرمان داشته و نه با شیعیانی طرف بوده که بخواهند هرطور شده در مقابل خلیفه وی مقاومت کنند و چنانچه در خود روایات معتبر مشهود است توانست با سیاست خویش بدون جنگ و کشتار توسط سپاهیان خود براحتی شورش را دفع کند. نتیجتاً اگر برای خوش خدمتی پیش معاویه یا داشتن دستور و... در زمان آن خلیفه رنگ عوض کرد و دشمن دین شد در زمان امام علی (ع) هیچ یک ازین شرایط محیا نبوده است ولو ذره ای برای زیاد بن ابیه نفع داشته باشد بخواهد کشتاری انجام دهد ضمن اینکه منش معصوم (ع) در هیچ روایت معتبر تاریخی دال بر کشتار بی رویه و... نبوده است[16] نتیجتاً کارگزار أمیر المؤمنین هم می بایست به بهترین وجه ممکن فتنه شورش را دفع بکند.

ب) محتوای روایت

ابن بلخی در انتهای روایت خود که نقل کردم میگوید:

و چون این آوازه بدیگر شهرهاء پارس افتاد هیچ کس سر بر نیارست آوردن جمله صافی و مستخلص ماند و هر روز اسلام ایشان زیادت می شد تا همگان بر گذشت روزگار مسلمان شدند و در پارس تا اسلام ظاهر شدست همگان مذهب سنت و جماعت داشته اند و مبتدعان آنجا ثبات نیابند و تعصب مذهب گبری ندانند.

جدای از احتمال خلط کردن شورش ها با هم که مطرحش کردیم، میتوان این احتمال را هم مطرح کرد که اصلاً هدف ابن بلخی نقل تاریخ در اینجا نبوده بلکه صرفاً خواسته دو مورد شورش را بیان و برای هر دو مورد هم کشتار گسترده ای را بیان کند و خب برای مورد اولی که در منابع معتبر هم کشتار به چشم میخورد و کار ابن بلخی راحت بود و برای آخرین مورد هم که در زمان امام علی (ع) بوده وی کشتاری را جعل میکند تا بتواند این سخن خود را که سرکوب هردو شورش با کشتار گسترده و... رعب و وحشت بر دل دیگران انداخت و در نهایت ایرانیان به مرور مسلمان شدند جا بیاندازد! و این در حالیست که میدانیم این ادعای ابن بلخی کذب محض است چه آنکه اساساً اکثریت جمعیت ایران تا زمان عباسیان زرتشتی بودند[17] و نیز هیچ سندی در دست نیست بیان کند سرکوب شورش استخر رعب و وحشت در دل مردم ایران جا انداخته باشد و ما شاهد شورش هایی در زمان عباسیان نیز هستیم که از سوی غیر مسلمانان صورت گرفته و بعضاً همراه با کشتار و غارت مسلمانان بوده مثل شورش طبرستان و افرادی همچون استاد سیس و المقنع و جاویدان بن سهرک و بابک خرمدین[18] که عموماً غیر مسلمان خوانده شده اند[19] در زمان عباسیان دست به شورش زده اند و نتیجتاً کاملاً در تضاد با ادعای ابن بلخی است که میگوید: «و چون این آوازه بدیگر شهرهاء پارس افتاد هیچ کس سر بر نیارست آوردن» و از عنوان هیچ کس استفاده میکند!.

............................................................................................

[1]. نک: ابن بلخی، فارسنامه، بخش Introduction، صxiii

[2]. البته ابن بلخی اشتباه میکند و جلوتر خواهید دید که ابن عباس شورش استخر و کرمان را دفع نکرده و زیاد بن ابیه بوده لکن چون بنظرم مقوله مهمی در جهت ابطال سازی روایت ابن بلخی نبود [خواه کشتار توسط زیاد صورت گرفته باشد خواه ابن عباس] ترجیح دادم در پاورقی بدان اشاره بکنم.

[3]. ابن بلخی، فارسنامه، ص116 و 117

[4]. طبری، تاریخ طبری، ج5، ص2103

[5]. ابن اثیر، الکامل، ج4، ص1616 و 1617

[6]. طبری، تاریخ طبری، ج5، ص2111

[7]. ابن اثیر، الکامل، ج4، ص1627 و 1628

[8]. طبری، تاریخ طبری، ج‏6، ص2673 - 2675؛ ابن اثیر، الکامل، ج5، ص1989 و 1990

[9]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج1، ص618؛ ابن کثیر، الکامل، ج7، ص355؛ ابن جوزی، المنتظم، ج5، ص159 و 160

[10]. «... بعد از کشته شدن عثمان باز اهل استخر سر به شورش برآوردند و عبدالله بن عباس به فرمان علی عصیان آنها را در سیل خون فرونشست.» زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص350 و 351

[11]. «پس از آنکه علی (ع) به خلافت رسید عبدالله بن عباس را به حکومت عراق فرستاد. مردم استخر بار دیگر عصیان کردند و نیروهای ابن عباس بعد از خونریزی زیاد شورش را فرونشاندند. به نظر می رسد که این آخرین شورشی است که گزارش شده است.» دریایی، سقوط ساسانیان، ص72

[12]. بلاذری، فتوح البلدان، ص543

[13]. ابن کثیر نه به نقل از یک نفر مشابه طبری که بیان میدارد مردم آن دیار ابن زیاد را به خسرو انوشیروان شبیه میکنند و میگوید: «حَتَّى کَانَ أَهْلُ تِلْکَ الْبِلَادِ یَقُولُونَ: ما رأینا سیرة أشبه بسیرة کسرى أنو شروان مِنْ سِیرَةِ هَذَا الْعَرَبِیِّ فِی اللِّینِ وَالْمُدَارَاةِ والعلم بما یأتی، وَصَفَتْ لَهُ تِلْکَ الْبِلَادُ بِعَدْلِهِ وَعِلْمِهِ وَصَرَامَتِهِ» ابن جوزی هم باز میگوید مردم فارس ابن زیاد را به خسرو انوشیروان تشبیه میکنند و نه یک نفر: «فقال أهل فارس: ما رأینا سیرة أشبه بسیرة کسری أنوشروان من سیرة هذا العربی فی اللین و المداراة و العلم بما یأتی».

[14]. دینوری، اخبار الطوال، ص266. قسمت مربوط به پدر زیاد در روایت دینوری مربوط به برخی نقل قولهاست که بیان میدارند ابوسفیان با مادر زیاد نزدیکی کرده بود و پدر وی حارث نبوده است که دینوری در همان ص266 بدان اشاره میکند لکن چون محل بحث ما نیست بدان نپرداختم.

[15]. البته برخی حضور شمر در سپاه امیر المؤمنین در نبرد صفین را رد کرده و وی را از سربازان سپاه معاویه بیان میکنند. نک: یادداشت محسن خاتمی در خبرگزاری تسنیم با عنوان «نقدی بر یک انگاره مشهور/ شمربن ذی‌الجوشن "جانباز جنگ صفین" یا مُلازم پا در رکاب سپاه معاویه؟!» منتشر شده به تاریخ هفدهم شهریورماه 1400، قابل دسترس در این لینک:

www.tasnimnews.com/fa/news/1400/06/17/2567947

[16]. مواردی مثل ماجرای بنی قریظه که برخی افراد از وقوع کشتار نا عادلانه در آن سخن میگویند بهیچ روی دال بر کشتار مردم عادی و یا قتل عام بی رویه بدست معصوم نیست و ماجرا کمی متفاوت از آن چیزی هست که عموماً بر اساس روایت مشهور بیان میشود و بنظر میرسد حتی نبرد در آن واقعه صورت پذیرفته است. برای اطلاعات بیشتر نک: آهنگر داودی، اثبات وقوع جنگ و درگیری فیزیکی در غزوة بنی قریظه.

[17]. پروفسور جمشید کرشاسپ چوکسی از زرتشتیان اهل هندوستان و فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد در پایان نامه دکترای خویش در اینباره میگوید: «در پایان سده هفتم م/ اواخر سده نخست هـ . ق فقط بخش بسیار کوچکی از ایرانیان مسلمان شده بودند. ...بنابر آمار، در سال 750 م / 132 هـ . ق که عباسیان به قدرت رسیدند، در حدود 8 درصد از شهرنشینان ایران مسلمان بودند.» چوکسی، ستیز و سازش، ص96 و 105

[18]. نک: صفری فروشانی، قیام‌ هاى ایرانیان در عصر اوّل عباسى‌

[19]. البته برخی جاویدانیان (که رهبرشان جاویدان بن سهرک بوده) و بابک خرمدین را با استناد به دلایلی شیعه خوانده اند. نک: رضوی، بابک و نقد تاریخ نگاری، ص66 و 81-104

هرگونه بهره برداری از متن مستلزم درج آدرس وبلاگ است

به نقل از: مقاله دفع شورش علیه حکومت (دوران زمامداری علی بن ابیطالب (علیه السلام) و چهار شاه ابتدایی سلسله هخامنشیان)، نویسنده: مالک وبلاگ مکتب رئالیسم، صفحات 7 الی 16

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۶/۰۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی