مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

کوروش نامه (34): کوروش نامه گزنفون (4)

دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۲۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در این قسمت سخنان آخر گزنفون را در کورش نامه اش بیان میکنیم :

ترجمه انگلیسی اول :

 

 

 

ترجمه انگلیسی دوم :

 

 

ترجمه فارسی اول :

 


ترجمه فارسی دوم :

 

 

..........................................................................................................................

 

نتیجه گیری بخش چهارم قسمت سی و یکم :

 

1 : گزنفون بیان میکند که پارسیان و ملل زیر دستشان امروزه نسبت به بی خدایان بی قید تر شده اند و این نشان میدهد که بنا به گفته گزنفون هخامنشیان کاملاً به خدایان باور داشته اند چه کورش و چه پادشاهان دیگر که این شرک کامل آنان را نشان میدهد .

2 : گزنفون میگوید آنچه را که میخواسته انجام داده است و همینطور به نوعی اشاره به زوال رفتن پارسها میکند و اینطور نشان میدهد که پارسها اوایل خوب بوده اند اما در زمان گزنفون [ 430 الی 354 قبل از میلاد ] پارسها رو به زوال رفته اند .

 

آنچکه گزنفون در کتاب خویش بیان کرد مجموعه ای بود که از برخی سخنان عجیب که معلوم نیست گزنفون از کجا بدان دست پیدا کرده است و بعنوان مثال هرودوت که از وی قدیمی تر بوده است به آنها دسترسی نداشته است هماننده سخنان پدر کورش در طفولیت به وی که برخی اش گویا در خلوت کورش و پدرش بوده است و بدیهی است که این بخش از سخنان گزنفون کذب محض است . بعنوان نمونه این قسمت از کورش نامه را که درباره شکار کردن کورش در دوران نوجوانی است ببینید :

 

ماجرای فوق تاریخ نیست بلکه یک داستان است و معلوم است که این چنین سخنانی از رفتارهای نوجوانی یک نفر حتی اگر در زمان نوجوانی خود شاه هم باشد [ که در آن زمان کورش ولیعهد هم نبوده است ] وجود خارجی ندارد که تا این حد کارهای وی روشن بوده باشد و گزنفون نیز بدان دسترسی پیدا کرده باشد گویا گزنفون خود در آن زمان بوده و شاهد این گفتگو هاست . واضح است که گزنفون هرآنچه را که میخواسته بعنوان زندگی کورش در کتابش جا زده است ، بله این بدیهی است که اموری همچون جنگها و کارهایی که کورش در نبردها و بعد از آن انجام میداده است ثبت شده باشد چنانچه در آن زمان کورش پادشاه بوده و البته کارهای مذکور را هم بسیاری از سپاهیان می دیده اند و ثبت کردنش امری غیر معمول نیست [ هماننده بحث مربوط به خوی جنگی اش ] اما اینکه دیگر تا سخنان او در دوران نوجوانی اش هم میان وی و دوستانش موجود باشد یک شوخی بی مزه است نه سخنی که حتی قابل بحث باشد .

گزنفون بیان میکند به آنچه که میخواسته رسیده است و معلوم است آنچه که وی میخواسته بیان پادشاهی کورش با تملق و حالت رمان گونه و سپس بیان کردن انحطاط پارسها بوده است ، همین و اینکه چه هدفی پشت اینکار بوده است مبهم است که کسی بیاید و تا این حد پادشاه اول یک سلسله را بالا ببرد بطوری که برخی سخنانش معلوم نیست از کجا آمده است و قریب به یقین زاده ذهن خودش است و سپس سخن از انحطاط آن سلسله بزند و بگوید به آن هدفی که میخواسته رسیده است ، گویا سخن از انحطاط کشوری که رابطه حسنه ای هم با یونانیان نداشته است هدف گزنفون بوده است یعنی بیان به انحطاط رفتن دشمنان کشورش آنهم با مطالبی که ابتدا از کورش و تعریف از او آغاز شده که بر خواننده تأثیر بگذارد که وی هیچ گونه قصدی ندارد و سپس در آخر کار ابتدای پارسها را بسیار بالا برده و خوب نشان دهد که گویی اگر یونانیان نتوانستند پارسها را شکست دهند بخاطر قدرت زیاد آنان بوده نه کمی قدرت یونانیان و سپس بیان کند که حال پارسها به انحطاط رفته اند و یا اینکه گزنفون خواسته است کوروش را بعنوان یک پادشاه ایده آل از منظر خودش تعریف کرده تا به یونانیان بگوید یک پادشاه باید چگونه باشد، بهمین خاطر روی به ایجاد کوروشی تقلبی می آورد، دلیل گفته ما این است که گزنفون در کتاب دیگرش بعنوان مثال بر خلاف کوروش نامه که فتح ماد را گویی با جنگی ناچیز نشان میدهد اما در آن کتاب با جنگ و خونریزی به نمایش میگذارد که در ادامه به این مهم از منظر داماندامایف اشاره خواهیم کرد. جز این دو مورد نمیتوان از کورش نامه گزنفون چیزی برداشت کرد. وی ابتدای سلسله را خوب نشان داده است و پارسها زمان خودش را رو به زوال تا به نوعی بر خواننده تأثیر بگذارد که پارسها هرچه بودند الآن زوال رفته اند و سپس به یونانیان هم بگوید پارسها در زمان این پادشاه آرمانی من قدرت داشتند. در تأیید سخن ما مبنی بر اینکه کوروش نامه گزنفون کتابی تاریخی هماننده تاریخ هرودوت و کتزیاس نیست و به طبع اعتبار آن دو کتاب را هم ندارد، آملی کورت میگوید:

 

بریتانیکا درباره کوروش نامه گزنفون میگوید:

 

In Cyropaedia Xenophon investigated leadership by presenting the life story of Cyrus II, founder of the Persian Empire. Because the story differs flagrantly from other sources and the narrative’s pace and texture are unlike those of ordinary Greek historiography, many analysts have classed the work as fiction. Story line is certainly subordinate to didactic agenda, but Xenophon may have drawn opportunistically on current versions of the Cyrus story rather than pure imagination. The result is fictive history, more analogous to Socratic literature than to the Greek novel (to which it is sometimes pictured as antecedent). In the Cyropaedia, techniques of military and political leadership are exposed both through example and through direct instruction; but Cyrus’s achievement (i.e., absolute autocracy) is not an unambiguous (or readily transferable) good, and the final chapter recalls that, Cyrus notwithstanding, Persia had declined. (As is often the case in the stories of Classical Greece, barbarian achievements worthy of respect lie in the past.)

چنانچه مشاهده میکنید بریتانیکا هم اثر گزنفون را یک اثر داستانی و البته خیالی خوانده است و میگوید « many analysts have classed the work as fiction » یعنی بسیاری از تحلیلگران اثر گزنفون را اثری داستانی طبقه بندی کردند، بر خلاف اثر هرودوت که اثری تاریخی است.

بریتانیکا همچنین در جای دیگری میگوید:

In addition to works of history there are 4th-century treatises that show how Greeks experienced the new military monarchies. Xenophon’s Cyropaedia (“Education of Cyrus”) is a novel about Cyrus the Great, but it is also a tract on kingship and generalship addressed to the class of educated Greek commanders and would-be leaders. (In comparable fashion Isocrates offered advice on kingship to the semi-Hellenized rulers of Cyprus.)

در اینجا بریتانیکا علاوه بر اینکه اثر گزنفون را اثری داستانی میخواند بلکه اضافه میکند که این اثر خطاب به رهبران و فرماندهان یونان بوده است و در آخر متن [داخل پرانتز] سخن از نمونه گفته های این چنین میزند که به روشی مشابه روش گزنفون در رابطه با حاکمان قبرس اینکار انجام شده بوده است.

 

حال جدای از آملی کورت، به سراغ دیگر پژوهشگران برجسته ایران باستان میرویم ببینیم نظر ایشان راجع به کوروش نامه گزنفون چیست:

الف) پروفسور داندامایف:

 

 

و اما ببینیم گزنفون در کتاب خود که داندامایف بدان اشاره میکند چه گفته است:

 

گزنفون به محاصره مادی ها توسط کوروش و لشکرش اشاره میکند و سپس بیان میدارد که پارسها نه بخاطر خود که بدلیل کمکی که زئوس کرد توانستند محاصره را درهم شکسته و پیروز شوند. این در حالیست که این محاصره و نبرد در کوروش نامه گزنفون نیست!! و این چیزی نیست إلا اینکه گزنفون اصلاً در کوروش نامه نخواسته تاریخ را بگوید بلکه هدفش همانی بود که بریتانیکا بیان کرد یعنی مخاطبش رهبران یونان بوده اند و وی کتاب را جهت راهنمایی و هدایت آنان و بیان یک حاکم ایده آل نگاشته است.

گزنفون سخن از محروم شدن مادها از امپراطوری شان توسط پارسها زده و میگوید: « when the Medes were deprived of their empire by the Persians » همچنین وی دلیل پیروزی کوروش بر مادها را نه توان نظامی کوروش بلکه رعد و برقی که زئوس براه انداخت سبب وحشت ساکنان شهر شد و سپس مادها از شهر خارج شدند!! : « but he was unable to capture it either by length of siege or by storm; Zeus, however, terrified the inhabitants with thunder, and thus the city was taken ». تمام اینها در حالیست که گزنفون در کوروش نامه کتاب هشتم بخش پنجم بندهای 19 و 20 و 28 میگوید [ترجمه فارسی خشایار رخسانی]:

 

چنانچه مشاهده میکنید کوروش بدلیل آنکه داماد آخرین شاه ماد شد و وی نیز پسر مشروعی نداشت وارث سرزمین مادها میشود و بعد از ازدواج بدون هیچ نبردی به منظور تصاحب سرزمین ماد طبیعتاً براحتی وارث سلطنت شاه ماد محسوب شده و به سمت بابل میرود.

ب) امیل بنونیست:

 

 

 

امیل بنونیست یکی از مشهور ترین پژوهشگران ایران باستان کوروش نامه گزنفون را به کنار نهاده و حتی زحمت بررسی کردن آنرا نیز به خود نمیدهد!! وی صراحتاً به کپی برداری گزنفون از هرودوت و همچنین داستانی بودن تاریخ وی سخن میگوید و در نتیجه جای تردیدی هم باقی نمی ماند برای بررسی نکردن کوروش نامه گزنفون.

 

ج) ویل دورانت:

 

ویل دورانت پژوهشگری است که تعریف هایش از کوروش دوم هخامنشی بر هیچ کس پوشیده نیست و هیچگونه غرضی نسبت به کوروش نمیتواند داشته باشد چه آنکه تعریف وی از کوروش در همین متن هم هویداست ولکن از آنجایی که عدم موثق بودن کوروش نامه گزنفون بر هیچ انسان عاقلی پوشیده نیست وی آنرا در اینجا بیان میکند.

ویل دورانت البته به تاریخ هرودوت هم ایراد میگیرد لکن این سخن که هرودوت تاریخش را با داستانهای خرافی در هم آمیخته با این سخن که گزنفون کوروش را با سقراط یکی دانسته است در هر صورت بی اعتباری کوروش معرفی شده توسط گزنفون را میرساند. ویل دورانت البته با کتزیاس نسبت به گزنفون کمی بهتر برخورد میکند و در صفحه 333 کتاب میگوید:

گفته فوق یقیناً فرق دارد تا اینکه کتابی را رساله فنون جنگ بخواند که مثلاً بناست تاریخی باشد [اگرچه بنظر ما هدف گزنفون هم از کوروش نامه بهیچ عنوان کتابی تاریخی نبوده است چونانچه وقتی به آناباسیس نگاه می اندازیم متوجه اختلاف متن آن با کوروش نامه میشویم از این جهت که آناباسیس هماننده کوروش نامه درباره یک نفر و پند و اندرزهای اخلاقی و به قول ویل دورانت یکسان پنداری وی با فیلسوف یونان باستان نیست بلکه بیشتر نقل تاریخ است. بنابراین هدف گزنفون از کوروش نامه چیزی غیر از تاریخ نگاری بوده است]

 

د) دیاکونوف:

 

دیاکونوف یکی دیگر از پژوهشگران مطرح دنیا در حوزه ایران باستان نیز کوروش نامه گزنفون را لایق بررسی نمیداند و بعلاوه اینکه هماننده بنونیست به کپی برداری گزنفون از هرودوت اشاره میکند در ادامه کوروش نامه گزنفون را تحریف شده میخواند یعنی تاریخ را تحریف کرده است. البته این سخن دیاکونوف تنها ناظر به بخش مربوط به مادها در کوروش نامه نیست چنانچه سخن دیاکونوف مبنی بر اینکه کوروش نامه هیچ مطلبی بدست نمیدهد و اینکه تابع اندرزها و ... شده است نشان از عدم اعتبار کوروش نامه در بسیاری از موارد نزد دیاکونوف دارد چرا که این اندرز گویی ها و ... در تمام جای کوروش نامه به چشم میخورد. برادر بزرگتر دیاکونوف نیز در اینباره میگوید:

 

دیاکونوف در حالی کوروش نامه را نه چندان موثق میخواند که درباره تاریخ هرودوت در صفحه 14 کتاب میگوید:

 

دیاکونوف با ارزش ترین اثر گزنفون را اثری میداند که با کوروش نامه [اگر بخواهیم کوروش نامه را متنی تاریخی بخوانیم] اختلاف دارد (آنچنان که داندامایف نیز بدان اشاره کرد) و خود دیاکونوف در کتاب و در مسائلی همچون نبرد کوروش سوم و برادرش از مطالب گزنفون که برگرفته از این کتاب است استفاده میکند اما کوروش نامه را نه چندان موثق میخواند و در جایی دیگر کلاً از این کتاب استفاده نمیکند بجز روابط ماد و ارمنستان که درباره آنهم میگوید «... ممکن است ...».

 

ه) یوزف ویسهوفر نیز درباره کوروش نامه گزنفون میگوید:

چنانچه مشاهده میکنید، ویسهوفر نیز اعتبار تاریخی برای کوروش نامه قائل نیست و به صراحت آنرا رد میکند. همچنین به این مهم نیز اشاره میکند که گزنفون آنچه را که میخواسته و البته به تقلید از منش یونانی در قالب کوروش در کوروش نامه بیان کرده است [البته سخنان ویسهوفر ناظر به منش و اخلاقیات و شخصیت کوروش در کوروش نامه است که حالتی ادبی به خود گرفته و تا جای ممکن کوروش شخصیتی مثبت جلوه کرده است، وگرنه مسائلی همچون نبردها و فتوحات کوروش به تقلید از آثار یونانی نیست و مبرهن است که گزنفون آنها را از میان گزارشات موجود در آن زمان استخراج کرده است؛ برای همین است که تا به الآن نیز کوروش نامه گزنفون را اثری ادبی نمیخوانند چون گزارشات تاریخی در آن وجود دارد و ایضاً تطابقات آن با آثار تاریخی و دیگر مورخین همچون فتح بابل با نبرد که با هرودوت موافق است و چندگانه پرست بودن کوروش که با استوانه کوروش و تاریخ هرودوت همراستا است].

حال ممکن است با خود بگویید پژوهشگران باستانگرای ایرانی چه نظری در اینباره دارند، باید بگوییم که یکی از مطرح ترین و مشهور ترین پژوهشگر باستانگرا یعنی دکتر شهبازی نیز کوروش نامه گزنفون را بی اعتبار دانسته و تنها فصل آخرش را که خود اشاره میکند مربوط به وقایع پس از کوروش است معتبر میداند [البته دکتر شهبازی تاریخ کتزیاس را هم هماننده کوروش نامه بی اعتبار میخواند]:

 

باز در جای دیگری از کتاب میگوید:

 

آنچکه مشخص و مبرهن است، غیر موثق بودن کوروش نامه گزنفون از لحاظ تاریخی بوده و بهیچ روی نمیتوان به این کتاب ارجاع تاریخی داد لکن ممکن است تنها درباره فصل آخرش [آنهم بدون در نظر گرفتن مرگ کوروش چنانچه آقای شهبازی هم بدین مهم اشاره میکند] فردی بگوید من نظر شهبازی را به نظر بقیه پژوهشگران ترجیخ میدهم!!.

اگرچه ما در همین کوروش نامه هم شرک کوروش و قربانی کردن حیوانات و فتح بابل بوسیله جنگ و دستور به کشتار را مشاهده میکنیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۹