خائن کمتر شناخته شده
بسم الله الرحمن الرحیم
مصدق ، خائنی تمام عیار
به نقل از : bcir.pchi.ir
همکاری مصدق با انگلیسی ها در سرکوب دلیران تنگستان :
دکتر مصدق در مورد این همکاری در نطق معروف خود در مجلس چهاردهم چنین گفته بود: [ توجه داشته باشید که اظهارات نمایندگان در مجلس ، مکتوب میشده است ]
«بنده مأمورین خوب از انگلستان دیدهام. من مأمورین بسیار شریف و وطندوست از انگلستان دیدهام. من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز ماژور هوور قنسول انگلیس آمد و به من گفت: ما حکم دادهایم تنگستانیها را تنبیه بکنند. من حالم به هم خورد. گفت: شما چرا حالتان به هم خورد؟ گفتم: چون این صحبتی که کردید در نفع شماست نه در نفع ماست. گفت: توضیح بدهید. گفتم: شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده میشود. تنگستانیها اگر شرارت میکنند من تصدیق میکنم اگر بعضی از آنها راهزنی دارند من تصدیق دارم. اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند آنها جزء شهداء و وطنپرستها میشوند و من راضی نیستم. ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفه خود عمل کردهام و کار صحیحی کردهام. گفت: توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر میکنم. بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هوور آمد از من تشکر کرد...» (سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، ج 1، ص 23).
همکاری مصدق با پلیس جنوب و تجهیز قوای دولتی در سرکوب تنگستانیها سبب شد که سفارت انگلیس از نخست وزیر جدید بخواهد که مصدق را در سمت والی فارس ابقاء کند. عین نامه چنین است:
«سفارت انگلیس ـ 4 نوامبر 1920 مطابق با 22 صفر 1339. فدایت شوم. پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت میدهد که از قرار تلگرافی که قنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کردهاند آقای مصدقالسلطنه از سقوط کابینه قبلی و تشکیل کابینه جدید قدری مضطربند که مبادا این کابینه در موقع لازمه همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند. از قرار راپورتهایی که از قنسول انگلیس در شیراز میرسد حکومت معظمله در شیراز خیلی رضایتبخش بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافی به معزیالیه مخابره فرموده، خواهش کنید که به حکومت خود باقی بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شوکت مستدام. مستر نرمان» (منبع قبل ـ ص 24 و بعد).
اولین تماس مصدق با انگلیسیها، پناه بردن او به منزل میرزا یحیی سرخوش منشی سفارت انگلیس در جریان استبداد صغیر بود.
مصدق هنگام بازگشت به ایران جهت تصدی پست وزارت عدلیه با یک کشتی به سوی بمبئی در هندوستان حرکت میکند که در این کشتی «سرپرسی کاکس» وزیرمختار انگلیس و عاقد قرارداد 1919 نیز حضور داشت. او که به سمت کمیسر عالی انگلستان به بغداد میرفت با مصدق ملاقات و گفتگو میکند و او را کمک میکند تا بتواند از راه امنی وارد ایران گردد! از این مرحله به بعد مصدق را در کنار عوامل انگلیس مشاهده میکنیم. مصدق در سر راه به تهران وارد فارس میشود. در فارس، خاندان فرمانفرما، که از اقوام مصدق بودند و فرمانفرمای بزرگ دایی مصدق است، جنایات بی شماری در حق مردم مرتکب شده بودند، و لذا زمینه دوام آنها در حکومت فارس به کلی از بین رفته بود و انگلیسیها به دنبال فرصتی بودند تا با انتصاب فردی به والیگری فارس، حضور و نفوذ خود را حفظ کنند، ضمن آن که مستقیماً درگیر مسایل نباشند. ماژور «هود» انگلیسی، کنسول آن کشور در شیراز به دیدن مصدق میرود. (متن مذاکرات این دو در اولین ملاقات حتی در اسناد وزارت خارجه انگلیس هم نیامده است) چند روز بعد، ناگهان چند خانوده با نفوذ شیراز که وجه اشتراک همگی آنها، انگلیسی مآب بود طرفدار انتصاب مصدق به سمت والیگری فارس میشوند و حتی حاضر به پرداخت وجوهی برای مخارج والیگری او میشوند، و به این ترتیب اوضاع به گونهای میشود که حکومت مرکزی که نیاز به بودجه و خزانه داشت، با استانداری مصدق به شدت موافق میشود تا بار خزانه کمتر شود!
دولت سپهدار با حمایت خاندانهای متشخص فارس و کنسول انگلیس از مصدق، در تردید نسبت به انتصاب وی به سر میبرد. اما زمینه کار از سوی انگلیس آماده شد. قطعاً حمایت دایی او عبدالحسین فرمانفرما و اشاره انگلیس و صحنهگردانی کنسول آن کشور، عامل اصلی حمایت سرشناسان از مصدق بود. و طبیعتاً مصدق که برای حکومت بر فارس قوایی و بودجهای نمیخواست بر آن چند نفر کاندید که قوا و بودجه میخواستند ترجیح داده میشود.
«پایان یافتن این پرداختههای شخصی، احتمالاً دلیل بر این بود که چرا فرمانفرما در نوامبر 1919 در مورد استعفا از مقام خود در شیراز، سخن گفت. اما هنگامی که سرانجام حدود یک سال بعد شیراز را ترک کرد، این امر بنا به گفتة هرمن نورمان (Herman Norman) که جانشین کاکس در سفارت بریتانیا شده بود، به این علت بود که به واسطه «غیرمردمی بودن شدید» که غارتگری او برایش به بار آورده بود در معرض طغیان خشم عمومی بر ضد خود قرار گرفته بود، لذا باقی ماندن او در مقامش، غیرممکن بود. نورمان، فرمانفرما را به عنوان «درندهخویی آنچنان شدید که حتی برای یک شاهزاده ایرانی غیرعادی است» توصیف کرد. به این دلیل، احساس کرد که کوشش برای ابقای فرمانفرما به عنوان والی در شیراز بیفایده است، نظری که وزارت خارجه با آن موافق بود. مصدق، یکی از خویشاوندان نزدیک فرمانفرما که خواهر او مادر مصدق بود و در عین حال خواهر مصدق با پسر فرمانفرما، شاهزاده فیروز، ازدواج کرده بود، جانشین فرمانفرما شد.»(1)
در هرحال، کابینه سپهدار سقوط میکند و مشیرالدوله نخستوزیر میشود و او که با مصدق آشنایی داشت، وی را در حکومت فارس ابقا میکند و فصلی جدید از همکاریهای او با مأموران انگلیسی گشوده میشود. انگلیس در آن هنگام که مصدق به فارس آمد، به واسطه شکست قرارداد منحوس 1907 (تقسیم ایران به دو ناحیه نفوذ انگلیس و روس)، درصدد برآمده بود تا با تشکیل حکومتی دست نشانده در جنوب ایران (فارس، خوزستان، کرمان و بلوچستان) صادرات نفت به سوی انگلیس را تضمین نماید و برای این منظور با تشکیل پلیس جنوب «اس. پی آر» متشکل از سربازان و افسران هندی، انگلسی و بعضاً ایرانی و گماردن عبدالحسین میرزا فرمانفرما ـ این ناحیه را اداره کند. لکن عناصر آزاد و غیرتمند و مؤمن جنوب مخصوصاً تنگستانیها و دشتستانیها به مبارزه با انگلیس و عوامل مزدور او پرداختند. جنایتهای انگلیس و فرمانفرما زبانزد مردم جنوب و فارس بود و آنان را به شدت از خاندان فرمانفرما متنفر نموده بود. مصدق جایگزین مناسبی برای فرمانفرما بود و انگلیس این مسئله را خوب تشخیص داد و خوب زمینهچینی کرد و الحق مصدق نیز قدمهای مثبتی برای منافع انگلیس برداشت و در مقابل مبارزات مردمی آن سامان قرار گرفت.
مصدق اقدامات تنگستانیها را شرارت و دزدی مینامید، و از این که در مبارزه با پلیس جنوب به عنوان شهید نامیده میشدند ناراحت بود و راهنمایی وی خیلی به نفع انگلیسیها تمام شد چرا که به جای بیگانگان، ایرانیها را مقابل آنها قرار میداد و کار انقلابیون تنگستانی را سختتر میکرد.
مصدق با دستگیری چند تن از سران تنگستانیها، بعد از دو ماه موفق شد شورش علیه انگلیسی ها در «دالکی» و «شبانکاره» در راه اصلی شیراز ـ بوشهر را خاموش کند. البته دلیران تنگستان و دشتستان مجدداً با انگلیسیها به جنگ پرداختند و عاقبت با بمباران شدید شهر «دلوار» توسط شش ناو جنگی انگلیس و شهادت اکثریت قیامکنندگان، قیام آنان خاموش شد.
همکاری مصدق با انگلیسیها به این مسئله ختم نشد، امن کردن راه بوشهر تا آباده برای تجارت انگلیسیها و دستگیری عناصری که برای امنیت انگلیسیها مضر تشخیص داده میشدند با اشاره کنسول انگلیس از دیگر مواردی است که در پرونده همکاری مصدق با عوامل انگلیسی در فارس ثبت شده است.
«در یکی از روزها، او چند تن از مردم فارس که هیچگاه نوکر کنسولگری انگلیس و یا مطیع انگلیس پرستهای شیرازی نشده بودند و همیشه جزو گروه آزادیخواهان فارس بودند، را دستگیر و مدتی به زندان انداخت. شکایتهای تلگرافی افراد این خانواده به تهران و اثبات ایران پرستی زندانیان سبب گردید تا دولت از والی فارس توضیح بخواهد.
دکتر محمد مصدق که نمیتوانست گناهکاری آنها را ثابت کند و تنها به دستور ماژور هود کنسول انگلیس اینان را دستگیر و به زندان انداخته بود، نتوانست جواب صحیحی به مرکز بدهد. بدین سبب سپهدار (رئیسالوزرای جدید) دستور داد تا او را از مقام والیگری فارس خلع و دیگری را به جایش به شیراز بفرستند.»(2)
از این جا مجدداً نقش انگلیس را در حمایت و ابقای مصدق در حکومت فارس مشاهده میکنیم. از این رو بود که «نورمان» وزیرمختار انگلیس نامهای به سپهدار نوشته و از او خواست تا از برکناری دکتر مصدق خودداری کند.
پینویسها:
1ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر مدنی، شماره 9، بهار 1378، ص 66.
2ـ زندگینامه مصدقالسلطنه، ص 113.