عدم دقت در تحلیل تاریخ: پروفسور محمد داندامایف (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
در این پست میخواهم صفحه ای دیگر از تاریخ سیاسی هخامنشی این اثر ارزنده و پر محتوای پروفسور محمد داندامایف یکی از برترین تاریخ دانان دنیا در حوزه ایران باستان را بررسی بکنم. بحث ما مربوط میشود به کلمه «داکو» و معنی آن در سال نهم رویدادنامه نبونئید که از کشته شدن شاهی بدست کوروش دوم سخن میگوید لکن پروفسور داندامایف بخاطر اعتبار بالای تواریخ یونانی سعی دارند معنی این کلمه را در این سند باستان شناسی بگونه ای دیگر بیان کنند، ایشان در صفحات 37 و 38 ترجمه فارسی کتاب میگویند:
ما از دو طریق به نتیجه گیری پروفسور داندامایف در اینجا مبنی بر برگرداندن کلمه داکو به شکست سخت بجای کشتن میتوانیم نقد وارد سازیم (توجه داشته باشید شکست جزء معانی داکو است ولی بخصوص اگر مخاطب مفرد باشد به معنای اولش یعنی کشتن برگردانده باید بشود همانطور که پروفسور وان در اسپک متذکر میشود که در مقاله جداگانه ای بدان پرداختم):
نقد اول
محمد داندامایف از خط سوم صفحه فوق به مطلب مد نظر میپردازد و پس از نقل ناقص سخن هرودوت عنوان میکند که سخن وی را پلوتارک نیز در اثر خود عنوان کرده است و در نهایت ارجاعاتی به کتزیاس و دیودورس سیسیلی و گزنفون میدهد. سپس میگوید متن مربوط به کتیبه بابلی که از کشته شدن یک پادشاه بدست کوروش سخن گفته را میتوان به «شکست سخت» ترجمه کرد تا این مقوله حل شود و در ادامه برای این که یک وقت گفته نشود خب منظور آن کتیبه همان بحث به آتش کشیدن کرزوس بوده با چند نقل قول روی به نقد این دیدگاه می آورد.
بین افرادی که داندامایف به آنها اشاره کرد فقط گزنفون و دیودورس سخنی از اقدام کوروش برای کشتن یا... کرزوس نکرده اند، هرودوت و پلوتارک از اقدام به آتش زدن کرزوس سخن گفته اند و کتزیاس هم گفته است کوروش کرزوس را در معبدی که مسدود شده بود سه بار به بند کشید ولی هربار کرزوس بی آنکه دیده شود از بند رها میشد و بعد کوروش سر آنهایی را که با کرزوس به بند کشیده بود میبرد (این قسمت را بخاطر داشته باشید) و برای بار چهارم وی را در کاخ به بند میکشد بجای معبد [برای اطمینان] ولی وقتی تندر و آذرخشی رخ داد دوباره کرزوس رها میشود و کوروش هم در نهایت اجازه میدهد وی برود (ر.ک: پرسیکا (تاریخ شاهنشاهی پارس به روایت کتزیاس)، لوید لولین جونز و جیمز رابسون، ترجمه فریدون مجلسی، صفحات 206 و 207).
گفتم داندامایف نقل هرودوت را ناقص بیان کرده و آن نقل ناقص چه بود؟ آن این بود که کوروش چهارده کودک لیدیایی هم بهمراه کرزوس برای آتش زدن در غل و زنجیر میکند چنانچه در متن یونانی تاریخ هرودوت (کتاب یکم بخش هشتاد و ششم بند دوم) میخوانیم:
ὁ δὲ συννήσας πυρὴν μεγάλην ἀνεβίβασε ἐπ᾽ αὐτὴν τὸν Κροῖσόν τε ἐν πέδῃσι δεδεμένον καὶ δὶς ἑπτὰ Λυδῶν παρ᾽ αὐτὸν παῖδας, ἐν νόῳ ἔχων εἴτε δὴ ἀκροθίνια ταῦτα καταγιεῖν θεῶν ὅτεῳ δή, εἴτε καὶ εὐχὴν ἐπιτελέσαι θέλων, εἴτε καὶ πυθόμενος τὸν Κροῖσον εἶναι θεοσεβέα τοῦδε εἵνεκεν ἀνεβίβασε ἐπὶ τὴν πυρήν, βουλόμενος εἰδέναι εἴ τίς μιν δαιμόνων ῥύσεται τοῦ μὴ ζῶντα κατακαυθῆναι.
قسمت مد نظر در بند فوق اینجاست:
δὶς ἑπτὰ Λυδῶν παρ᾽ αὐτὸν παῖδας
معنی کلمه به کلمه:
δὶς: twice
ἑπτὰ: seven
Λυδῶν: a Lydian
παρ᾽: child
αὐτὸν: self
παῖδας: beside
و در ترجمه فارسی بند 86 و 87 کتاب اول تواریخ هرودوت ترجمه مرتضی ثاقب فر میخوانیم:
بدین سان ایرانیان سارد را تصرف و کرزوس را زنده دستگیر کردند؛ او پس از 14 سال سلطنت و تحمل 14 روز محاصره، دقیقاً طبق آنچه هاتف گفته بود به امپراتوری بزرگی پایان داده بود و آن امپراتوری خودش بود. ایرانیانی [پارسهایی؛ اینکه مترجم فارسی آقای ثاقب فر وقتی هرودوت از پارسها سخن گفته عنوان ایرانیان را آورده ناشی از فاقد سواد لازم بودنش است، پارسها در آن زمان چه ربطی به ایرانیت داشتند؟ آنها بخشی از اقوام ایرانی محسوب میشدند] که او را گرفته بودند نزد کوروش آوردند. کوروش فرمان داد تا تلی از هیزم برپا کنند و کرزوس را با غل و زنجیر همراه با دو هفت جوان لودیایی بر آن قرار دهند - شاید میخواست آنان را به عنوان گل سر سبد غنایم در راه ایزد قربانی کند، یا نذری را ادا کند، یا چون درباره پارسایی کرزوس شنیده بود می خواست ببیند آیا خدایی مانع از زنده سوختن وی خواهد شد؛ به هر روی هرچه بود چنین کرد، و کرزوس در حالی که بر تل هیزم ایستاده بود با همه وحشتی که در آن وضع داشت ناگاه گویی خدایی سخنان سولون را به یادش آورد که «هیچ انسانی خوشبخت نیست».
... هنگامی که کرزوس سخن می گفت تل هیزم را افروخته بودند و آتش رفته رفته گرداگرد او را می گرفت. به هر حال وقتی کوروش ترجمه سخنان کرزوس راشنید ناگاه دگرگون شد و اندیشید که خود نیز موجودی فانی است که دستور سوزاندن مردی را داده که همانند خود وی قدرت و ثروتی داشته است و ترسید که مبادا خود نیز روزی تاوان پس دهد، و به بی اعتباری همه چیزهای انسانی اندیشید و فرمان داد آتش را که از هر سو زبانه می کشید هرچه زودتر خاموش کنند و کرزوس و همراهانش را پایین آورند. اما به رغم همه کوشش ها فرو نشاندن آتش ناممکن شده بود.
لودیایی ها می گویند هنگامی که کرزوس دگرگونی کوروش را دید و این که سربازان نمی توانند بر آتش چیره شوند، به درگاه آپولون دست به دعا برداشت و با صدای بلند از آن ایزد درخواست در قبال پیش کشی های گرانبهایی که تقدیمش کرده وی را از آن خطر برهاند. او در حالی که می گریست به خدا التماس می کرد. ناگهان آسمان صاف که بادی نیز نمی وزید پر از ابر شد و طوفانی برخاست و باران تندی بارید و آتش خاموش شد. کوروش از دیدن این معجزه دریافت که کرزوس مردی پرهیزکار و نزد خدایان گرامی بوده است.
بر این اساس چهارده کودک بصورت دو دسته هفت تایی در دو طرف کرزوس بهنگام آتش زدن باید بسته شده باشند و نکته مهم تر آنکه کوروش از قربانی ساختن آن کودکان پشیمان نشد بلکه صرفاً بخاطر کرزوس به فکر فرو رفت و فرمان آزادی اش را داد فلذا آن چهارده کودک توسط کوروش قربانی شدند. توجیهات مترجم فارسی یعنی مرتضی ثاقب فر نیز موجه نبوده و اینکه فی المثل ادعا میکند چون هخامنشیان زرتشتی بوده پس این قربانی ها متعلق به ایشان نمیتواند باشد مصداق مغالطه مصادره به مطلوب است، چنانچه میدانیم احتمال زرتشتی بودن هخامنشیان قوی نیست و نهایتاً برابر با زرتشتی نبودنشان است.
چرا هرودوت اشاره کرده چهارده کودک؟ دلیلش را در جای دیگری از تواریخ هرودوت مشاهده میکنیم چنانچه پدر علم تاریخ طی شرح لشکرکشی خشایارشا به منظور جنگ با یونانیان میگوید:
او در مسیر خود به سوی غرب از سرزمین های اقوامی گذشت که در آن سوی رشته کوه های پانگایوم و در جهت باد شمال زندگی می کنند و این اقوام همان پایونی ها، دوبرها و پئوبل ها هستند، و سپس به شهر ایون و رود استروما رسید که فرمانروای این شهر همان بوگس بود که در آن زمان هنوز زنده بود و هم اکنون درباره اش سخن گفتم. منطقه کوه پانگایوم را فولیس [فولید] می نامند که از باختر تا رود آگیتس [آنگیتس] که شاخه ای از استروماست، و از جنوب تا خود رود استروما امتداد دارد که مغان در آن جا اسبان سپید را به عنوان قرربانی برای جلب مساعدت رود سر بریدند.
پس از جلب عنایت رود با این آیین و مراسمی دیگر، به «نُه راه» در سرزمین ادونی ها رسیدند و از پل هایی که روی استروما زده شده بود گذشتند. وقتی شنیدند آن جا «نُه راه» نام دارد، نه دختر و پسر محلی را گرفتند و همان جا زنده دفن کردند. زنده به گور کردن انسان ها از رسوم ایرانیان است و به من گفتند که آمستریس زن خشایارشا وقتی پیر شد برای جلب عنایت خدای زیر زمین دو هفت پسر پارسی از خاندان های بزرگ را به همین گونه زنده به گور کرد.
[پاورقی مترجم فرانسوی تواریخ هرودوت آندره گدار:] گمان نمی رود قربانی کردن انسان در ایران مرسوم بوده باشد. ملکه آمستریس (همان ملکه درنده خوی کتاب نهم بندهای 109 به بعد) این قربانیان را (به تعداد دو هفت یعنی عدد مقدس در کتاب یکم بند 86) یا رشوه ای به خداوند تلقی میکرده برای طول عمر خودش یا هدیه ای پیش از مرگ.
تواریخ، جلد دوم، کتاب هفتم، ترجمه مرتضی ثاقب فر، بندهای 114 و 115 و صفحات 871 و 872
در اینجا مشاهده میکنیم که انجام قربانی بصورت زنده به گور کردن نُه دختر و پسر (که بنظرم نوجوان یا کودک طبیعتاً بودند با توجه به بکار بردن عناوین دختر و پسر) ربطی به رسم پارسها نداشته است بلکه بخاطر نام آن منطقه تصمیم به این امر میگیرند و بنظر میرسد بار اول است در آن زمان این رسم را اجرا میکنند. اما کاری که همسر خشایارشا میکند مسلماً اینگونه نیست و گویا وی دارد رسمی در اعتقادات خود را به اجرا میگذارد که تعداد قربانیانش با آمار کودکان قربانی در زمان کوروش منطبق است.
هدف ازین قربانی ها هم مشخص است و آن خشنود سازی خدایان بوده و همین را میتوانیم برای نیت کوروش از قربانی کردن کرزوس بهمراه چهارده نوجوان لحاظ کنیم و تردید هرودوت در هدف از قربانی کردن را از بین ببریم. چنانچه خاطرتان باشد بالاتر اشاره کردم که کتزیاس هم به اینکه افرادی همراه کرزوس برای قربانی شدن به بند کشیده شده بودند آنهم در معبد که مشخصاً برای خدایی محتملا این قربانی صورت میپذیرفته اشاره میکند (البته هویت آن افراد در روایت کتزیاس مشخص نیست). اینکه بنابر نقل کتزیاس افراد همراه کرزوس کشته میشوند و صرفاً خود او در نهایت آزاد میگردد و در نقل هرودوت هم از آزاد سازی کودکان خبری نیست بنظرم حاکی از کشته شدن آن کودکان در روایت هرودوت میباشد.
اما ایزدی که این قربانی ها به وی تقدیم میشده کدام یک از خدایان بوده است؟ بطور یقین نمیدانیم لکن دست کم برای زمان کوروش دوم بنظرم به احتمال قوی مردوک بوده است چنانچه یکی از محققین آزاد قدیمی حوزه نقد باستانگرایی در اینجا گفتار در خور توجهی را داشته و میگوید:
هرودوت میگوید کرزوس با معجزه ای از مرگ نجات یافت، کتزیاس نیز با کمی اختلاف به زنده ماندن کرزوس "منتها بر خلاف خواست کوروش" دلالت میکند ولی اسناد بابلی سال نهم سلطنت نبونید به کشته شدن -پخته شدن- کرزوس (و منطقاً ۱۴ پسر لیدیایی) به فرمان کوروش دلالت دارند.
دیونیسیوس (Dionysios) که بین 1 تا 150 سال پیش از میلاد می زیست نیز در ضمن خبری به سوخته شدن کروسوس یا کرزوس - در حضور زردشت و در عین مخالفت وی برای بازداشتن از چنین کاری - اشاره کرده است. دیونیسیوس این گزارش را از قول "خسانتوس" مورخ بزرگ لیدیایی که در قرن 4 یا 5 پیش از میلاد در سارد می زیست نقل می کند. خسانتوس اثر بزرگی داشته است به نام "مسائل لیدیا" (Genuine Ludiaka) که بدبختانه از میان رفته است ، دیونیسیوس میگوید که گزارشش را از قول این خسانتوس نقل کرده است ، گرچه هاشم رضی در کتاب "آئین مغان" مدعی است که انتساب این خبر به خسانتوس جعلی است ولی چنانچه خودش می گوید "ولکر" (Wekler) موردی برای پذیرش قاطع جعل آثار خسانتوس بوسیله دیونیسیوس پیدا نکرده است.(هاشم رضی ، "آئین مغان : پژوهشی درباره دین های ایرانی" ، برگه های 18 و 19)
در اسناد بابلی سال نهم سلطنت نبونئید آمده : «کوروش بسوی کشور لیدیه پیش تاخت ، پادشاه (کرزوس) را بکشت و داراییهای او را بگرفت» "اوزه بیوس" (مورخ رومی) در: "کتاب اول" از "وقایع نگاری" (Chronicle یا Chronicon) در بخش" The Lydian Chronicle " می نویسد:
Cyrus killed Croesus, and destroyed the empire of the Lydians
"کوروش، کرزوس را کشت و امپراطوری لیدیایی را ویران کرد."
و یا در تقریری دیگر :
Cyrus killed Croesus and eliminated the Lydian empire
"کوروش، کرزوس را کشت و امپراطوری لیدیا را محو کرد"
مسئله مهم دیگری که بایستی دقت کنیم چنین است که هرودوت در برگه های ۵۲ و ۵۳ از کتاب اول خود مطالبی را در مورد نیت ِ این عمل کوروش به وی نسبت می دهد که با "شاید" و "اما" مطرح می کند. یکی از این شاید و اماها به اعتقاد اینجانب بسیار مهم و حائز اهمیت است و ظاهرا کمتر مورد توجه قرار گرفته است، آنجاییکه هرودوت می نویسد:
«کوروش فرمود کرزوس را در غل و زنجیر کنند و با 14 نوجوان لیدیایی بر تل هیزمی که به فرمانش فراهم شده بود قرار دهند و گویا می خواست اینها را در پیشگاه یکی از خدایان معبود خویش قربانی کند»
قسمت اخیر که برجسته شده است را در ذهن خود نگاه دارید زیرا اکنون بایستی به سراغ استوانه بابلی کوروش برویم؛ بیاناتی از کوروش در مورد خدایش مردوک بزرگ:
۱- مردوک، پادشاه همه آسمان ها و زمین.
۲- با دانایی گسترده، کسی که گوشه های جهان را زیرنظر دارد.
۳- به ترس از مردوک، شاه خدایان ، پایان داد.
۴- انلیل خدایان (= مردوک) از شکوه (گلایه) ایشان بسیار خشمگین شد.
۵- دل ِ مردوک بلند پایه برحم آمد.
۶- او (=ﻣﺮدوک) ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﮔﻮﺗﻲ (و) ﻫﻤه ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﻣﺎدی را در ﺑﺮاﺑﺮ ﭘﺎﻫﺎی او (=ﻛﻮرش) ﺑﻪ
۷- ﻛﺮﻧﺶ درآورد و ﻫﻤه ﻣﺮدﻣﺎن ﺳﺮﺳﻴﺎه (=ﻋﺎﻣه ﻣﺮدم) را ﻛﻪ (ﻣﺮدوک) ﺑﻪ دﺳﺘﺎن او (=ﻛﻮرش) ﺳﭙﺮده ﺑﻮد.
۸- ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﻛﻪ ﭘﺮورﻧده ﻣﺮدﻣﺎﻧﺶ اﺳﺖ، ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎی ﻧﻴک او (=ﻛﻮرش) و دل راﺳﺘﻴﻨﺶ ﺑﻪ ﺷﺎدی ﻧﮕﺮﻳﺴﺖ
۹- ﻓﺮﻣﺎن داد ﺗﺎ ﺑﺴﻮی ﺷﻬﺮش (=ﺷﻬﺮ ﻣﺮدوک ) ﺑﺎﺑﻞ، ﺑﺮود.
۱۰- (ﻣﺮدوک) او را ﺑﺪون ﺟﻨﮓ و ﻧﺒﺮد ﺑﻪ درون ﺷﻮاَﻧّﻪ (=ﺑﺎﺑﻞ) وارد ﻛﺮد.
۱۱- (ﻣﺮدوک) ﺳﺮوری ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﺎری اش ﺑﻪ ﻣﺮدﮔﺎن زﻧﺪگی ﺑﺨﺸﻴﺪ
۱۲- ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎن ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ. این تمام سخنان کوروش در استوانه اش در مورد "مردوک" است که از ترجمه موزه بریتانیا استفاده شده است.
"مردوک" کیست و آیا قربانی کردن کرزوس و 14 نوجوان لیدیایی ارتباطی با مردوک دارد؟
ظاهراً پاسخ بلی است.
"جیمز جرج فریزر" دانشمند بریتانیایی در کتاب نفیس و کلاسیک خود بنام "شاخه زرین" پرده از این راز برمی دارد:
«نویسنده گفتگویی منسوب به افلاطون می افزاید که بعضی ها حتی پسرانشان را برای بعل قربانی میکردند . در میان کنعانیان یا ساکنان بومی فلسطین که اسرائیلیان ِ مهاجم شکستشان دادند اما نابودشان نکردند ، گویا رسم ِ مخوف سوزاندن فرزندان بخاطر بعل یا مولوک- Moloch - مرتباً اجرا میشده است ، به نظر بهترین نمایندگان اقوام عبری که مؤلفان متون گرانقدر آنان نیز هستند اینگونه آئین ها نفرت انگیز بود و به هموطنان خود هشدار می دادند که از شرکت در آنها بپرهیزند : "وقتی به سرزمینی رسیدی که ذات باری خدایت به تو ارزانی می دارد ، نباید از زشت کارهای آن ملت تبعیت کنی ، همراهی نخواهی کرد با کسی که پسر یا دخترش را به گذشتن از آتش وا می دارد،"
نیز می خوانیم:
"و کسی از اولاد خود را برای مولوک در آتش نخواهی انداخت" ، زبور نویس (حضرت داود) می نالد که قوم ِ خطاکارش : "با ملتهای دیگر درآمیختند و آداب ِ آنان را فراگرفتند ، بت های آنان را پرستیدند که دام شان افکند ، آری پسران و دخترانشان را برای شیاطین و اجنه قربانی کردند و خون بیگناهان ریختند ، حتی خون پسران و دخترانشان را ، و برای بت های کنعان قربانی شان کردند و سرزمین به خون آلوده شد" ، انبیا و زبورنویسان عبرانی در این اعتقاد خود که اسرائیلیان این –قربانی برای بعل مردوک- و سایر خرافات مشئوم را صرفاً از طریق تماس با ساکنان قدیم آن سرزمین فراگرفتند ..چقدر به حق بودند.»(برگه ۳۲۷)
و نیز می نویسد:
«رسم قربانی کردن سالیانه فرزندان نخست برای بعل یا مولوک» (برگه ۳۲۹)
یک نکته عذاب دهنده در سخن " پروفسور فریزر" در کتاب نامبرده وجود دارد:
«یونانیان ، کرونوس را با بعل ِ بی رحم قوم سامی تطبیق می دادند که از قربانی گرفتن انسانها بویژه کودکان شادمان میشد»(برگه ۶۶۶)
و در انتهای فقره ۲۶ استوانه کوروش می خوانیم :
« ﻣﺮدوک ، ﺳﺮور ﺑﺰرگ ، از رﻓﺘﺎر -من- ﺷﺎدﻣﺎن ﮔﺸﺖ»
ویکیپدیا می نویسد :
In the Hebrew Bible, Gehenna was initially where apostate Israelites and followers of various Ba'als and Caananite gods, including Moloch, sacrificed their children by fire (2 Chr. 28:3, 33:6; Jer. 7:31, 19:2-6).
نکته مدیر وبلاگ: عین این متن در حال حاضر در صفحه مربوطه اش در ویکی پدیای انگلیسی نیست (بنگرید به اینجا) ولی در همینن لینکی که قرار دادم از قربانی و سوختن کودکان با استناد به اسنادی مشابه همین سخن نقل قول شده بیان شده است، نیز برای قربانی کودکانی که برای بعل انجام گیرد ویکی پدیای انگلیسی در اینجا با ارجاع به متون عهد عتیق میگوید:
In Leviticus 18:21, 20:3 and Deuteronomy 12:30–31, 18:10, the Torah contains a number of imprecations against and laws forbidding child sacrifice and human sacrifice in general. The Tanakh denounces human sacrifice as barbaric customs of Baal worshippers (e.g. Psalms 106:37).
اینکه برخی محققین گفته اند بر اساس برخی مطالب در منابع یهود قربانی کردن کودکان میان ایشان وجود داشته دخلی به بحث ما ندارد چه آنکه میدانیم بعل از بتان بشدت مورد نکوهش در عهد عتیق بوده بنابراین حداقل قربانی کودکان برای بعل هیچ ربطی به یهودیت نداشته است و شاید برخی یهودیان به تقلید از سنت پرستندگان بعل اینکار را میکردند.
همچنین میدانیم یکی از القاب مردوک هم بعل بوده که در بند 22 استوانه کوروش بعل بصورت «bēl/بل» آمده است که البته دکتر ارفعی اشاره میکنند منظور کوروش مردوک بوده و بل از القاب مردوک در آن زمان بوده است (پاورقی شانزدهم ترجمه استوانه کوروش پروفسور ارفعی) که بر این اساس باید بگوییم بعل لقب مردوک نزد بابلیان محسوب میشده است [بل و بعل دو عنوان برای دو خدای جدا نیستند بنگرید به اینجا].
البته اینجا طبیعی است این ایراد وارد شود که منظور از بعل در آن ارجاعات شاید خدای بعل در تمدن پالمیرا بوده نه مردوک لکن بر اساس استنادات متعددی در وجود رسم قربانی کردن کودکان در خاور نزدیک و خاورمیانه دور از ذهن نیست برای مردوک نیز این رسم وجود داشته باشد. البته تأییدیه ای در اسناد بابلی برای این مقوله یعنی رسم قربانی کردن کودکان برای مردوک پیدا نکردم ولی در تمدن بابل گویا این رسم وجود داشته است چنانچه دانشنامه یهود با اشاره به سندی بابلی میگوید:
Babylonian Cylinder Representing Sacrifice of a Child.
www.jewishencyclopedia.com/articles/10937-moloch-molech
دانشنامه بریتانیکا نیز در رابطه با ارتباط بین نام بعل و مردوک میگوید:
Marduk was later known as Bel, a name derived from the Semitic word baal, or “lord.” Bel had all the attributes of Marduk, and his status and cult were much the same. Bel, however, gradually came to be thought of as the god of order and destiny. In Greek writings references to Bel indicate this Babylonian deity and not the Syrian god of Palmyra of the same name.
www.britannica.com/topic/Marduk
و اما ادامه متن پژوهشگر گمنامی که نقل میکردم:
اکنون دانستیم بل/بعل مردوک(آن سرورهای بزرگ lord ) چرا و چگونه از رفتارهای کوروش شادمان شده است : "قربانی کردن کرزوس و کودکان لیدیایی"
"راس" (W. H. D. Rouse) در کتاب چهلم از NONNUS, DIONYSIACA مینویسد که : "بعل" (ba’al) یا "بل" (Bel) نامی سامی برای سرور یا Lord بود ."
اگر این ایده درست باشد (که تا حدود زیادی هم همینطور است)، کوروش شاید لزوماً برای "بعل مردوک" (که "یکی از بعل ها بوده") قربانی نکرده باشد و برای مردوک یا مولوک های دیگری قربانی کرده باشد ، هرچند به گفته ویکی پدیا "بل Bel"(بعل) فقط برای خدای بابلی مردوک استفاده شده است و نه دیگر خدایان.
قسمت انتهایی پاراگراف آخر بخاطر قید «فقط» سندیت معتبری ندارد و نمیتوان بدان استناد کرد.
در اسناد بابلی (سال نهم سلطنت نبونید) می خوانیم :
«در ماه نـیـسـانـو، کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و در پایینتر از شهر اَربیل از رود دجـلـه گذر کرد. در ماه آجَـرو او بسوی کشور لـیـ . . . (لـیـدیـه/ لـیـکـیـه؟) پیش تاخت. شاه آنجا (کرزوس) را بکشت و داراییهای او را بگرفت. او در آنجا پادگانی برای خود بنیان نهاد. آنگاه شاه و سپاهیانش در آن پادگان بماندند.»(ترجمه دکتر غیاث آبادی)
ظاهراً هرودوت علاوه بر اینکه در مورد سرنوشت نهایی کرزوس و ۱۴ نونهال لیدیایی اشتباه کرده است در مورد چگونگی رهایی کرزوس از آتش نیز اشتباه می کند و می نویسد : «مترجمان گفته های کرزوس را به کوروش عرضه کردند ، سرگذشت آن مرد پادشاه(کوروش) را متأثر ساخت و با خود اندیشید که وی نیز فردی فانی است پس چه جای سوزاندن کسی است که چون خودش روزی دارای نفوذ و جلال پادشاهی بوده است ، این اندیشه و همچنین بیم از عاقبت کار و توجه به بی اعتباری دنیا او را از سوزاندن کرزوس منصرف ساخته، پس فرمود آتش را خاموش کنند و کرزوس را با چهارده نونهال از بالای تل فرود آوردند»(کتاب اول: ۵۳)
کتزیاس به این روایت اینگونه معترض میشود که:
«کرزوس خواست خدعه کند و به این علت ؛ (به فرمان کوروش) پسرش را در برابر چشمانش به قتل رساندند. مادر این پسر که شاهد ناله و التماس او(فرزندش) بود خود را از حصار به زیر انداخت و کشته شد »(فوتیوس : ۳۳)
متن فوق بخشی از مقاله ای در وبلاگ ارغنون بود، متن کامل مقاله در اینجا در دسترس است. من صرفاً این قسمت از مقاله در این پست از وبلاگ مد نظرم بود که بدان اشاره کردم و البته نویسنده نیز مشابه من و شما فرد غیر متخصصی است فلذا اسناد و ارجاعات مورد اشاره اش را صرفاً در نظر بگیرید.
بنابراین با توجه به رفتار کوروش دوم در بابل که توجه ویژه ای به مردوک و احیای بتکده های وی و... داشت و نیز وجود محلی مذهبی برای مردوک در تخت جمشید (اینجا) یا نشان مردوک یعنی موشخوشو در دروازه ایشتار در تل آجری که منتسب به کوروش دوم یا کمبوجیه دوم بود و مدتیست کشف گردیده (اینجا) بخوبی میتوان فهمید که قربانی کردن برای مردوک امری اجتناب ناپذیر برای کوروش مقید به خدایان بابل با سروری مردوک بوده چه آنکه بالأخره قربانی کردن یکی از مهم ترین ارکان پرسش خدایان عهد باستان بوده است.
برای سخن دیودورس هم پیش آنرا ذیل این پست (اینجا) نقد کرده و نشان دادم شأنیت تاریخی ندارد بخاطر وجود برخی قراین خلاف واقع و نیز نقل غیر تاریخی دیودور سیسیلی. در نتیجه ما با سه روایت طرف هستیم یکی هرودوت و پلوتارک که مؤافق یکدیگر و میتواند همراستا با عقاید کوروش در استوانه اش باشد و دیگری روایت کتزیاس که در آنهم البته کوروش ابدا قصد نداشته کرزوس را آزاد کند بلکه از اقدام به بند کشیدن وی آنهم در معبد بهمراه افراد دیگری اشاره میشود که در نهایت همگی کشته میشوند.
از طرفی سند باستان شناسی را داریم که میگوید کوروش کرزوس را کشته است و با کنار هم قرار دادن تمام این قراین به این نتیجه میرسیم که کرزوس کشته شده و روایت هرودوت مبنی بر اراده خدایان برای آزاد سازی وی [و نیز کتزیاس] به احتمال قوی اشتباه است. اساساً معجزه برای نجات کرزوس آنهم بخاطر ایزدی همچون آپولو که خدایی یونانی بوده دور از ذهن است.
نکته
چرا وقتی در استوانه کوروش میخوانیم که کوروش با صلح وارد بابل شد ولی سه مورخ معروف عهد باستان یعنی هرودوت و گزنفون و بروسوس میگویند کوروش با نبرد شهر بابل را فتح کرد باستان پرستان میگویند این روایت ها اشتباه هستند و مربوط به شهر بابل نیستند و هرودوت و بروسوس نبرد اپیس را توصیف میکنند [بجای اینکه اعتراف تقلید کوروش دوم از سنت برخی شاهان بین النهرین در نگارش منشور بکنند] ولی حالا که سال نهم رویدادنامه نبونئید میگوید کوروش شاه را کشته این جماعت با پنهان شدن پشت داندامایف میگویند نه، کتیبه باید بگونه ای دیگر ترجمه شود؟! یعنی آنجا که به نفعشان هست بطور کاملاً دلبخواه گواهی مورخین یونانی بی ارزش میشود و فقط سند باستان شناسی به تنهایی ملاک قرار میگیرد ولی اینجا که به ضررشان هست گواهی مورخین یونانی معتبر و سند باستان شناسی باید بر اساس سخن آنها تفسیر و ترجمه شود!!.
همانطور که نشان داده شد کشته شدن کرزوس در رویدادنامه نبونئید هیچ مخالفتی با روایت هرودوت و پلوتارک نداشته (عدم اشاره به قربانی کردن کرزوس و نیز کودکان در رویدادنامه نبونئید) و اتفاقاً قرینه آتش زدن بهمراه کودکان در راستای قربانی کردن برای مردوک شاید بوده که این خدا جزء خدایان این شاه هخامنشی بوده است.
فارغ ازین مقوله قربانی کردن اساساً خود آن روایات به اقدام کوروش برای کشتن کرزوس اشاره کردند و حتی روایت کتزیاس هم در ابتدا رفتار خشن کوروش را بیان میکند [به بند کشیدن در معبدی که مسدود شده بوده] و نتیجتاً با تقسیم این روایات به دو بخش بیان واقعه تاریخی قصد کوروش به منظور کشتن یا قربانی کردن کرزوس و معجزه خدایان یونانی برای نجات کوروش میتوانیم اولی را کاملاً در راستای سند باستان شناسی که در اختیار داریم دانسته و دومی را جعل و اضافه زمان های بعدی. نتیجتاً با این تفسیر هم رویدادنامه نبونئید مخالف بخش اول سخن هرودوت و پلوتارک و تا حدی کتزیاس هم نیست. بخش دوم هم که چون از معجزه و دخالت خدایان دروغین یونانی سخن گفته مشخص است که بعید است صحیح باشد [رها شدن کرزوس از آتش یا چهاربار رها شدن کرزوس از اسارت] و اساساً کسی نمیتواند قبولشان کند و بحث صرفاً بر سر قسمت اول است که درباره همراستا بودنش با کتیبه و نیز اعتقادات کوروش دوم سخن گفتم.
این نکته را نیز در نظر داشته باشید که هرودوت علت کشتن این کودکان را در آن زمان نمیدانسته ولی از دانسته های خود حدس زده بود کلیت عمل به منظور قربانی کردن باشد فلذا بنظرم جعل در اینجا منتفی است چون کسی که جعل میکند دلیلی ندارد اینطور در هدف و نیت تشکیک داشته باشد فلذا هرودوت مستقیم از منبع مد نظر خود بخش اقدام برای کشته شدن کودکان و کرزوس را دارد نقل میکند. روایت مشابه دیگر یعنی اقدام همسر خشایارشا هم که از نظر زمانی بشدت نزدیک یا در دوران حیات هرودوت بوده است.
بنابراین اینکه گفته شود چهارده کودک اضافه هرودوت است صحیح نیست و از طرفی با در نظر گرفتن قربانی کودکان برای برخی خدایان عهد باستان بخصوص مناطقی که زمانی تحت سلطه هخامنشیان بوده میتوان فهمید هرودوت کلیت این بخش از روایت را از منبع خود نقل کرده است و نه ابداع.
نقد دوم
اگر توجه داشته باشید متن مد نظرمان در سال نهم رویدادنامه نبونئید حاوی سه نکته هست:
نخست آنکه نام سرزمینی که پادشاهش بدست کوروش کشته شده دقیق مشخص نیست و ابهام بقدری هست که بگوییم ممکن بوده لیدی نباشد.
دوم آنکه بنظر بنده حقیر صرف متن خود این رویدادنامه مشخص نیست آن حاکم حین نبرد کشته شده یا پس از اسارت چون حین نبرد هم کشته شده باشد بازهم طبیعی است گفته شود توسط کوروش کشته شده.
سوم آنکه از نظر زمانی صد درصد با تاریخ هرودوت منطبق نیست.
از سه گزاره فوق میتوان بهره برد و عنوان کرد منظور شاه سرزمین دیگری بوده و چه بسا حین نبرد کشته شده باشد تا تقابلی هم به رفتار نهایی کوروش در تواریخ یونانی با شاهان اسیر [فارغ از برخی خشونت ها و... در حقشان بنابر همان تواریخ (مثل همین مورد کرزوس یا شکنجه کردن خانواده آستیاگ برای دست یافتن به او بنابر گزارش کتزیاس)] همچون آستیاگ و کرزوس و نبونئید وارد نسازد.
در پاراگراف آخر متن صفحه 37 تاریخ سیاسی هخامنشیان پروفسور داندامایف سه نقل قول از سه پژوهشگر کرده بود که یکی شان [بنگستون] گفته بود نقل قولهای سنتی یونانیان پیرامون سرنوشت کرزوس افسانه است [نتیجتاً فقط رویدادنامه را در این امر ملاک باید قرار داد و باز به کشتن میرسیم و حقی نداریم روایات یونانیان برای ترجمه رویدادنامه دخالت بدهیم]، دیگری [نیلاندر] نیز عنوان کرده بود اعدام کرزوس چیزی نبوده که از نظر مورخین یونانی پنهان بماند و خب اتفاقاً ما باید بیان کنیم پنهان نمانده و کاملاً بدان اشاره شده لکن قسمت اضافه ای مبنی بر دخالت خدایان یونانی در نظر مورخ یونانی همچون هرودوت نیز بدان اضافه شده بود و بنابراین پنهان نمانده بوده. همچنین بر فرض پنهان ماندن هم اتفاقاً موارد تاریخی مهم دیگری هم داریم که مورخین یونانی هیچ اشاره ای بدان نکردند [گرچه آثار برخی شان همچون کتزیاس کامل بدست ما نرسیده است] مثل واقعه نبرد اوپیس که در آثار هیچ یک نیست و در نهایت آخری هم [برن] عنوان کرد بدلیل مقدس بودن آتش نزد ایرانیان باستان سوزاندن کرزوس بواسطه آتش بی حرمتی به آن هست و در جواب باید بگوییم اتفاقاً اگر مسئله قربانی کردن برای خدایان باشد بهیچ روی نه تنها بی احترامی نیست بلکه لازم نیز هست و خوب است در اینباره برای نمونه شما را ارجاع بدهیم به رفتار مغان با قربانیان خود بعنوان یکی از گروه هایی که گرچه هخامنشیان پیرو اعتقادات ایشان نبودند اما در مقوله تقدس آتش کاملاً اینها و پارسها و حتی هندوان و بطور کل چه بسا میتوان گفت آریایی ها مشترک هستند. استرابو در رابطه با رابطه بین قربانی و آتش به نقل از برخی نویسندگان بیان میدارد که مغان بخشی از قربانی را به آتش می انداخته اند:
مغی است که مراسم قربانی را انجام میدهد گوشت قربانی را میان مردم تقسیم میکند مردم گوشت را با خود می برند و سهمی برای ایزد به جا نمی گذارند. زیرا بر این باورند که ایزد تنها خواهان روح قربانی است و نه چیز دیگر. اما هستند مؤلفینی که می گویند اندکی از گوشت قربانی را نیز بر آتش می نهند.
مخصوصاً برای آتش و آب قربانی میکنند. قربانی که تقدیم آتش می شود چوب خشکی است که پوست آن را کنده اند و اندکی پیه روی آن می نهند. آنگاه روغن روی آن ریخته و آن را از زیر روشن می نمایند. با دهان آتش را پف نمی کنند بلکه آن را باد می زنند. اگر کسی بر آتش پف کند یا چیزی مرده و کثیف روی آن بگذارد به قتل میرسد. اگر بخواهند برای آب قربانی کنند نزدیک دریاچه یا رودخانه و یا چشمه ای میروند و نزدیک آن گودالی حفر می کنند و آنگاه قربانی را سر می برند و سخت مراقب اند تا آب با خون آلوده نشود. سپس قطعات گوشت را روی مورد یا دسته گل گذاشته و مغ با ترکه های باریک بر گوشت زده و دعا زمزمه میکند. روغن آغشته با شیر و عسل روی آن می ریزند اما نه روی آتش و یا در آب بلکه روی زمین. مدت های مدید زمزمه میکنند و در دست خود دسته ای از ترکه های نازک مورد می گیرند.
در کاپادوکیه (فرقه بزرگی از مغان وجود دارند که پیریتی [= آتش افروزان] خوانده می شوند و آنجا معابد فراوانی برای ایزدان پارسیان برپاست) حیوان نذری را مردم با شمشیر نمی کشند بلکه او را با چماقی هلاک می کنند. آتشکده های وسیع بزرگ آتش پرستی دارند. در وسط این محوطه های محصور محرابی است که روی آن مقادیر زیادی خاکستر است و مغان آتش را در آنجا همیشه فروزان نگاه می دارند. هر روز بدان جا می روند و حدود یکساعت زمزمه می کنند. دسته ترکه خود را در برابر آتش می گیرند و بدور سر خود عمامه های بزرگ نمدی می پیچند بطوریکه روی صورت آنها آویزان باشد و لب هایشان را بپوشاند. همین گونه مراسم را در پرستشگاه های اومانوس و انایتیس انجام می دهند. این پرستشگاه ها نیز محوطه های محصور مقدس دارد. به هنگام انجام مراسم مردمه مجسمه چوبی اومانوس را حمل می کنند. این است آنچه با چشم خود دیده ام. اما دیگر نکات و آنچه که خواهد آمد نقل قول از دیگر مورخین است. جغرافیای استرابو، ترجمه از انگلیسی به فارس همایون صنعتی زاده، صفحات 323 الی 325، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی.
از طرفی دیگر فی المثل در آیین زرتشت هیچ نهیی ما نداریم که بهیچ عنوان گوشت قربانی نباید بر آتش انداخته شود و نیز بخش دوم سخنان استرابو مبنی بر تکه چوب آغشته به پی هم همان زوهر در آیین زرتشت است و موبدان بر آتش چربی و پی گوسفند میگذاشته و نیز مری بویس میگوید: «گویا در ایران زرتشتی، هیچ گاه حیوان قربانی ذبح نمیشد مگر آنکه آتش نیز سهم خود را از قربانی دریافت میداشت» باز دوباره در بندهش یکی از متون معتبر زرتشتیان پیرامون تقدیم کردن بخشی از گوشت قربانی توسط مشی و مشیانه به آتش [اولین جفت انسان در آیین زرتشت] میخوانیم که مشی و مشیانه پس از قربانی کردن گوسفند و کباب کردن آن «سه مشت گوشت در آتش بهشتند و گفتند که این بهره آتش» نتیجه ای که از جمیع این اسناد میتوان گرفت این است که بهیچ روی انداختن قربانی در آتش برای آیین زرتشتی که تقدس آتش نزد آن از قضا نسبت به پارسها هم بیشتر بوده هیچ مشکلی نداشته و اتفاقاً عمل مثبتی هم تلقی میشود و بنابراین قربانی کردن بواسطه آتش هم گرچه در منابع زرتشتی نیست [چون به گوشت حیواناتی که قربانی میکردند احتیاج داشتند و طبیعی است قربانی بواسطه آتش کل یا بخش اعظم گوشت قربانی را بلا استفاده بکند و نیز قربانی انسان هم در آیین زرتشت نبوده که بگوییم به گوشتش احتیاجی نداشته باشند] اما بر همین اساس میتوان گفت قربانی بواسطه آتش هیچ گونه تضادی با مقوله تقدس آتش ندارد. (ر.ک: قربانی در آیین زرتشتی، غلامرضا نوادری، صفحه 165 - تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمه همایون صنعتی زاده، جلد اول، صفحه 185 - بندهش، مهرداد بهار، صفحه 82).
چیزی که در نظر داندامایف و پژوهشگری که از آن نقل قول میکرد یعنی «برن» مغفول مانده بود قربانی کردن کرزوس و آن چهارده کودک بوده است و مسئله کشتن تنها نبوده که در این صورت هیچگونه تضادی بین این عمل با تقدس آتش وجود ندارد و حتی در میان زرتشتیان هم بعنوان نمونه گروه دارای اعتقادات مبتنی بر تقدس آتش هم گوشت قربانی تقدیم آتش کردن داشتیم و بنابراین برای پارسها بطریق اولی قربانی کردن بواسطه آتش مشکلی با تقدس آتش نمیتواند داشته باشد [درست است که پارسها زرتشتی نبودند لکن تقدس آتش میان آریایی های هندی و ایرانی مشترک بوده و ما به اندازه آشنایی با احکام و... زرتشتیان به احکام رایج میان پارسها دسترسی نداریم بنابراین آنان را بعنوان نمونه برای این مهم مورد بررسی قرار دادیم و اگر کسی مخالفتی دارد می بایست از گواهی و اسناد مربوط به پارسها و یا هندوان و زرتشتیان سندی دال بر نهی از قربانی کردن بواسطه آتش بیاورد که خب همچین چیزی وجود خارجی ندارد و بالعکس متون زرتشتی نشان میدهند این مقوله مخالفتی با تقدس آتش ندارد].
حال میرویم سراغ صفحه بعد در کتاب تاریخ سیاسی هخامنشی:
در این صفحه صرفاً بخش پاورقی و پاراگراف اول و دوم به بحث ما مربوط است. در پاورقی داندامایف به سفالهای باستانی یونانی اشاره میکند که مکرراً صحنه سوخته شدن کرزوس را بسته به یک تیر چوبی نشان میدهند و این به صراحت بیان میدارد ما با روایت هرودوت و پلوتارک تنها بهیچ وجه طرف نیستیم و نقش یکی ازین سفالها را میتوانید در اینجا و اینجا مشاهده کنید و چنانچه می بینید هیچ خبری از نجات پیدا کردن کرزوس نیست. نقش این سفال دو تفاوت مهم با روایت هرودوت دارد:
نخست آنکه خبری از چهارده کودک نیست.
دوم آنکه در روایت هرودوت از به بند کشیده شدن کرزوس سخن گفته شده ولی اینجا نوعی فضای خودکشی به ذهن متبادر میشود.
گرچه توجه داشته باشید برای مورد اول میتوان فضای کوزه را یادآور شد و اینکه تأکید صرفاً روی کرزوس بوده برای همین دلیلی نداشته چهارده کودک را به نمایش در بیاورد لکن ایراد دومی کمی مشکل میکند تطبیق این نقش با روایت هرودوت را. برای این امر باید عرض کنیم که از قضا روایتی هست که بیان میدارد کرزوس بهمراه خانواده اش دست به خودکشی زده و توسط آپولو به نوعی سرزمین بهشت مانند در اساطیر یونانی ها برده میشود [گرچه در متن کتاب داندامایف به این شعر اشاره شده بود لکن یکی از دوستانمان یعنی جناب آقای شادفر من را متوجه فحوای آن ساختند و پیگیر شدم و دیدم بله با نقش کوزه منطبق است، متن تاریخ سیاسی داندامایف بخوبی این شعر را تشریح نکرده و بنابراین بدان بی توجه بودم]:
[25] Croesus—when Zeus was bringing about the decreed fate, and Sardis was being sacked by the Persian army—Croesus was protected by the god of the golden lyre, Apollo. When he had come to that unexpected day, [30] Croesus had no intention of waiting any longer for the tears of slavery. He had a pyre built before his bronze-walled courtyard, and he mounted the pyre with his dear wife and his daughters with beautiful hair; [35] they were weeping inconsolably. He raised his arms to the steep sky and shouted, “overweening deity, where is the gratitude of the gods? Where is lord Apollo? [40] The palace of Alyattes falls into ruins ... countless ... ... city ... the Pactolus whirling with [gold runs red with blood], [45] women are brutally led out of the well-built halls. What was hated is loved. To die is sweetest.” So he spoke, and he bid the slave with the delicate step to kindle the wooden structure. His daughters cried out, [50] and threw their arms out towards their mother; for death is most hateful to mortals when it is right before their eyes. But when the flashing force of terrible fire began to shoot through the wood, [55] Zeus set a dark rain-cloud over it, and began to quench the golden flame. Nothing is unbelievable which is brought about by the gods' ambition. Then Apollo, born on Delos, brought the old man to live among the Hyperboreans, [60] along with his slender-ankled daughters, because of his piety, since of all mortals he sent the greatest gifts to holy Pytho. And of all mortal men who live in Greece, not one, o greatly-praised Hieron, will be willing [65] to say that he has sent more gold than you to Loxias. Every man who does not fatten himself with envy may praise a ... warlike man, a lover of horses, [70] who has the scepter of ... Zeus, and a share of the violet-haired Muses. ... once ... ephemeral ... you consider; [life is] brief.
Bacchylides. Diane Arnson Svarlien. Odes. 1991, Epinicians, Ode 3, For Hieron of Syracuse Chariot-Race at Olympia 468 B. C.
قصیده فوق توسط باکیلیداس شاعر یونانی قرن پنجم پیش از میلاد سروده شده است و در آن اشاره میشود کرزوس که شاهد به غارت رفتن و وحشی گری کوروش و سپاهیانش در لیدی بود بهمراه خانواده اش اقدام به خودکشی میکند و دستور میدهد تا آتشی را که بناست در آن بسوزند خدمه اش روشن کند و بعد از مرگشان زئوس با باران آن آتش را خاموش میکند. قرینه ای که تأیید میکند کرزوس و خانواده اش مردند این است که در شعر عنوان میشود آپولو آنها را به هیپربورآ میبرد. اینکه در کتاب داندامایف گفته میشود باکیلیداس گفته وقتی به چوبه مجازات بسته شده بود و... در این ترجمه انگلیسی که این چنین چیزی به چشم نمیخورد نیز اینکه بنا به گفته داندامایف «مازتی» میگوید چون هرودوت به وجود این سرزمین اعتقاد نداشت پس خواست به این واقعه رنگ و بوی منطقی بدهد هم کذب است چون اولاً رنگ و بوی منطقی نداد و به طرقی دیگر آپولو را دخیل کرد در ثانی خود هرودوت نمیدانست چرا دقیقا کرزوس بناست بهمراه چهارده کودک لیدیایی اعدام شود و حدس قربانی شدن را میزد و همین نشان میدهد روایت مطلقاً ساخته هرودوت نبود که اگر بود حداقل در وهله اول باید با اطمینان کامل توضیح میداد که هدف کوروش چه بود. نیز اصلاً در این شعر کرزوس بهمراه خانواده اش خود کشی میکند در نقل هرودوت بناست بهمراه چهارده کودک کشته بشود فلذا بازهم مشخص میشود منبع هرودوت از باکیلیداس جدا بوده است.
در اینجا اگرچه نقش کوزه با این شعر تا حد قابل قبولی منطبق میشود لکن به یک مشکل میخوریم و آن تطابق نداشتن خودکشی کرزوس و خانواده اش با روایت رویدادنامه نبونئید و در اینجا سه راه پیش روی ماست:
محتوای کلی شعر درست است: کرزوس توسط کوروش دوم کشته نشد و خودکشی کرده و بنابراین لغت داکو در رویدادنامه معنای شکست سخت را میدهد.
محتوای شعر تعبیری دلخواه از واقعه ای تاریخی است: کرزوس توسط کوروش دوم کشته میشود و روایت این شاعر یونانی اشتباه است و خواسته به ماجرای قربانی شدن کرزوس رنگ و بوی عرفانی و افسانه ای بدهد که در سرتاسر شعرش موج میزند.
محتوای کلی شعر درست است: کرزوس خودکشی میکند لکن چون در خلال غارت شهرش و... بوده در نهایت گزارشی که به وقایع نگار بابلی میرسه این بوده که کوروش به لیدی حمله میکند و کرزوس هم مرده است و وی هم به کشته شدن کرزوس در نتیجه حمله کوروش اشاره و مینویسد کوروش وی را کشت.
مورد اول موجه نیست چون بهرحال این شعر در «کشته شدن کرزوس در نتیجه حمله کوروش دوم» با قسمت تاریخی روایت هرودوت و پلوتارک [اقدام به آتش زدن، در مقابل قسمت افسانه ای و معجزه ماننده نجات توسط آپولو] و معنای اصلی کلمه داکو در رویدادنامه همراستاست اما در این مورد هم ناچاریم رویدادنامه را به دلخواه تحریف کنیم در ترجمه و هم بقیه روایت ها را کاملاً ابطال کنیم و این کار یعنی یک قصیده باید بشود تنها سند مورد استناد ما!.
مورد دوم و سوم در اصل تفاوت زیادی نمیکنند لکن اگر بخواهیم بین تمام اسناد را جمع ببندیم و این شعر را هم کلاً ابطال نکنیم [کشته شدن کرزوس در نتیجه حمله کوروش را تأیید کنیم] مورد دوم موجه تر می نماید.
اما پیرامون نقل قول نیکولاس دمشقی فارغ از تضاد با روایت هرودوت و قصیده باکیلیداس روایتش حاوی چهارده کودک و مقوله قربانی کردن نیست اصلاً و بگونه ای سخن گفته شده گویا هدف فقط کشتن کرزوس بوده است و نه قربانی کردن [مادامی که قربانی کردن وی به تنهایی بدون آن چهارده کودک هم باشد باز مخالفتی با مقوله تقدس آتش ندارد لکن در اینجا قربانی کردنی در کار نیست وگرنه هیچ گاه خدایان به کوروش اخطار نمیداده اند] همچنین توجه داشته باشید زرتشت اساساً هیچ دخلی به کوروش و هخامنشیان نداشته است و در روایت هایی که از مورخین قدیم تر بدست ما رسیده است و درباره هخامنشیان قلم فرسایی کرده اند زرتشت هیچ ربطی به پارسها ندارد [مثل هرودوت و گزنفون و کتزیاس و بروسوس و دینون] بنابراین دمشقی برداشت شخصی خود از اعتقادات ایرانیان در زمانی که میزیسته را گرفته و با نقل قول ناقصی که از جریان آتش زدن کرزوس شنیده [ناقص چون چهارده کودک در آن نیست] ترکیب کرده و داستان ساخته است.
مقوله شکست خوردن متحدان کرزوس هم پس از سقوط وی در گفتار داندامایف قابل توجه است چون نشان دهنده اوج اهمیت این نبرد برای کوروش دوم بوده و در اینجا هم میتوان گفت کوروش برای قدردانی از سرور خدایان خویش یعنی مردوک میتوانسته این قربانی را برای مهمترین نبرد خود انجام دهد.
حال بیایید مرور کلی و اجمالی بکنیم:
پرده اول) رویدادنامه نبونئید در سال نهم به ما میگوید حاکم کشوری توسط کوروش کشته میشود و مشخص نیست چه سرزمینی مد نظر رویدادنامه بوده و حدس زده میشود کاتب رویدادنامه از کشته شدن کرزوس شاه لیدی سخن میگوید:
الف) اگر آن شاه حاکم لیدی نباشد که بحثی نمانده و مشکلی با اینکه آن شاه توسط کوروش کشته میشود نداریم و اینکه گفته شود کوروش شاهان اسیر را نمیکشته دخلی به این واقعه ندارد چون رویدادنامه نگفته آن حاکم بعد اسارت کشته شد و میتوانسته هنگام نبرد مد نظر باشد.
ب) اگر آن شاه حاکم لیدی باشد هرودوت و گزنفون و کتزیاس و... بیان داشته اند که وی زنده می ماند. حال برای توافق حاصل کردن میان گزارش مورخین و سند باستان شناسی چه باید بکنیم؟:
تذکر: همه مورخین و... عهد باستان نگفتند زنده می ماند و قدیم ترین فردی که ازین واقعه سخن گفته باکیلیداس بوده که میگوید کرزوس بهمراه خانواده اش خودکشی میکند. روایت باکیلیداس هم نادر نبوده چون نقشی بر کوزه یونانی مربوط به عهد باستان تأیید میکند که یونانیان با این روایت آشنا بوده اند.
1. روایت هرودوت را به دو قسمت تاریخی که با مستندات و اعتقادات کوروش دوم همراستاست و افسانه که مربوط به معجزه پردازی یک یونانی برای خدایان یونانی است تقسیم میکنیم و نتیجتاً قسمت تاریخی دال بر کشته شدن کرزوس بدست کوروش دوم است. روایت کتزیاس نیز قسمت تاریخی اش که خالی از افسانه پردازی مربوط به اساطیر یونان یا مقوله های مربوط به آن مثل رعد و برق و... هست نیز دال بر اقدام کوروش دوم برای اسیر کردن و نه آزاد کردن کرزوس است و با توجه به در بند کردن وی داخل معبدی که مسدود بوده [و نه زندان یا... بلکه معبد] قربانی کردنش بعید نمی نماید.
2. روایت باکیلیداس را تأیید و کشته شدن کرزوس بدست کوروش در رویدادنامه را بدلیل گزارشی میدانیم که بدست کاتب بابلی رویدادنامه رسیده بوده است و آن گزارش به حمله کوروش دوم و مردن کرزوس اشاره کرده بوده و انتظار نداریم جزئیات دقیق کشته شدن کرزوس به کاتب رسیده باشد که بتواند بفهمد خودکشی بوده یا کشته شدن توسط شاه مهاجم. بعداً مشخص میشود کرزوس خودکشی کرده بوده است.
3. فحوای سخن باکیلیداس را تأیید لکن مقوله خودکشی و... را شاخ و برگ دادن به آن و افسانه پردازی میخوانیم بخصوص که نقش اساطیر یونان همچون زئوس و آپولو در آن محوریت دارد نتیجتاً قسمت «بواسطه آتش کشته شدن» روایت باکیلیداس را کنار «بدستور کوروش و بواسطه آتش کشته شدن» روایت هرودوت و پلوتارک قرار داده و این سه را کنار کشته شدن کرزوس توسط کوروش دوم در رویدادنامه نبونئید گذاشته نتیجتاً هیچ چیز عجیبی در رویدادنامه نیست که بخواهیم در ترجمه اش دخل و تصرف کنیم و سخن رویدادنامه کاملاً درست و مؤافق با بخش تاریخی روایات باکیلیداس و هرودوت و پلوتارک است.
هرطور نگاه کنید اینکه برداریم بخاطر افسانه پردازی مرتبط با آپولو و زئوس و اساطیر یونانی که کرزوس را نجات میدهند!! بگوییم پس کاتب رویدادنامه اشتباه کرده از عنوان «داکو» استفاده کرده و مجبوریم معنای اصلی این کلمه یعنی کشتن و... را لحاظ نکنیم یک کار غیر علمی است که تعمق در اسناد آنرا موجه نشان نداده و رأی به ابطال آن میدهد که چرایی اش را بیان کردیم. در نظر داشته باشید داندامایف اساساً به بخشی از اسنادی که ما اشاره کردیم واقف نبوده بگوییم آنها را دیده و معتبر ندانسته و طبیعتاً وی نیز اگر دقیق تر به روایت باکیلیداس یا هرودوت یا مقوله قربانی کردن کودکان و... برای مردوک نگاه میکرد (چنانچه می بینیم در کتابش این مقوله ها نیست و مشخصاً بدان واقف نبوده است مثلاً تعبیری که از روایت باکیلیداس میکند اشتباه بود یا اشاره به کودکانی که همراه کرزوس قربانی بنا بوده بشوند نمیکند اصلاً و...) رأی به ابطال نظر خود در این کتاب میداد.