مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

عدم دقت در تحلیل تاریخ: پروفسور محمد داندامایف

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۹:۰۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پروفسور محمد داندامایف یکی از تاریخ دانان مسلمان و مشهور روسی است که در دانش وی شکی نداریم لکن این را هم میدانیم که وی معصوم و مصون از خطا نبوده است. در اینجا میخواهیم به صفحه ای از کتاب تاریخ سیاسی هخامنشی که کتاب کاملاً معتبر و پرباری هم هست بپردازیم و چند مورد تحلیل اشتباه را در آن نشان بدهیم:

تحلیل های داندامایف را به ترتیب شماره گذاری بررسی میکنیم:

 

1. داندامایف میگوید کوروش دوم خط مشی گرفتن حداکثر باج و خراج را در پی نگرفته بوده لکن کوروش در استوانه خود بندهای بیست و نه و سی ام چیز دیگری را عنوان میکند [ترجمه فارسی شاهرخ رزمجو]:

29) از هرگوشه (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنانکه در سرزمین های دور دست می زیند، (و) همه شاهان سرزمین اَمورَو که در چادرها زندگی می کنند، همه آنان،

30) باج سنگینشان را به شواَنَهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنَهَ=بابل] تا شهر آشور و شوش،

مادامی که به آوردن عنوان «باج» قناعت میشد میگفتیم خب باج عادی بوده مشابه شاهان دیگر لکن در استوانه به «باج سنگین» تصریح شده است بنابراین دقیق نیست کسی بگوید کوروش دوم کمتر از شاهان دیگر باج و خراج مقرر کرد مگر اینکه بر اساس کتیبه ها و اسناد نشان داده بشود دقیقاً میزان باج کمتر بوده است. اینی هم که کوروش عنوان کرده از هر گوشه جهان برای وی خراج آوردند [البته جهان اضافه مترجم است لکن با توجه به «هر گوشه» اضافه ای درست می نماید] منظور همان سرزمین های تحت سلطه حکومت بابل و چهار گوشه جهان است چنانچه نبونئید هم در منشور خود ستون یکم سطر یکم میگوید: «من نَبونید، شاه بزرگ، شاه توانا، شاه جهان، شاه بابِل، شاه چهار گوشه جهان (منبع ترجمه اینجا)» بنابراین این باج سنگین بواسطه تسلط کوروش دوم بر بابل و سرزمین های تحت سلطه حکومت بابل بوده که بالاجبار برای وی آورده شده است.

 

2. پیرامون برگرداندن بتهایی که نبونئید به بابل انتقال داده بود باید بگوییم این مقوله بهیچ وجه نه بی احترامی بوده و نه چیز عجیبی، دکتر بادامچی در اینباره گفتار در خور توجهی داشته و میگویند:

چون نبرد اوپیس در ماه تشریتو (ماه هفتم) صورت گرفت، میتوان نتیجه گرفت که نبونایید از چندین ماه پیش حمله ایرانیان را پیش بینی میکرده و آماده میضشده است. به روشنی نبونایید قصد داشت از مجسمه ها حفاظت کند تا به دست دشمن نیفتند. حداقل سه نمونه پیشین از آوردن خدایان به بابل را می شناسیم: در دو مورد، مردوخ بلادن دوم خدایان بین النهرین را به دوریاکین آورد تا از حمله آشوری ها در امان باشند؛ و در سال 626 ق م، وقتی لشکر آشوری ها به رهبری سین شارایشکون به بین النهرین حمله کرده بود، برخی شهرهای بابلی خدایانشان را به پاییتخت (شهر بابل) فرستادند. فاتحان معمولاً برای تنبیه قوم مغلوب خدایان ایشان را به اسارت می گرفتند، پس نبونایید به روش رایج برای محافظت خدایان عمل کرده است و ظاهراً قصد بی حرمتی نداشت (فرمان کورش بزرگ، حسین بادامچی، نشر نگاه معاصر، صفحه 30).

بنابراین نه کوروش دوم کار مثبتی کرد و نه نبونئید کار منفی کرده بود که تازه نبونئید کارش در جهت سنت های پیشین و حفظ بت ها بوده، کوروش هم صرفاً چون دیگر بابل را فتح کرده و نیاز به محافظت از آن خدایان نبود و نیز جای جای استوانه علاقه خودش را به بت و بت پرستی ابراز کرده آنها را برگرداند سر جایشان.

 

3. در اینجا هم نکته مهمی به چشم میخورد و آن اینکه اساساً بازسازی معبد اورشلیم هیچ ربطی به یهودیت و یکتاپرستی کوروش دوم نداشته و وی کلاً علاقه وافری به آباد سازی بتکده ها داشته و کنارش یک معبد مرتبط با یهودیان غیر بت پرست را هم آباد میکند. گرچه توجه داشته باشید ما برای آباد سازی بتکده ها توسط کوروش دوم سند باستان شناسی داریم من جمله خود استوانه ولی برای آباد سازی معبد اورشلیم تنها سند ادعاهای خود یهودیان در چند قرن بعد است [نسخ خطی آثار مربوطه چندین و چند سال فاصله دارند با زمان ادعایی].

 

4. مبرهن است کوروش دوم چاره ای جز حفاظت از معابد نداشته چه آنکه از ایشان برای تحکیم حکومت خودش استفاده کرد [کاهنان و قدرتشان] برای مردم نیز سربازان خودش را موظف کرده جلوی عملکرد لشکریان خودش را بگیرند چه آنکه این لشکر فاتح است که روی به غارت و چپاول می آورد. اگرچه این را نیز توجه داشته باشید لشکر کوروش برای همین ماندن در بابل احتیاج به جیره و... داشته و یقیناً این جیره نه از سرزمین پارس که از همان باج و خراج و مالیات مردم بابل تأمین میشده است. بنابراین اینجا هم کوروش هیچ کار مثبتی نکرده، خودش تصرف کرده و حکومت سابق را براندازی کرده و برای جلوگیری از غارت توسط سربازان خودش دست بکار شده است. حالا میگویید خب میتوانست بابل را غارت کند و... ما هم در جواب میگوییم در اینصورت باید با مشت آهنین کاهنان معابد و دفاع حداکثری مردم روبرو میشد بجای اینکه صرفاً با نبردی در اپیس و یک نبردهم برای تصرف شهر بابل بتواند به حکومت بر این سرزمین دست پیدا کند.

 

5. در اینجا سند تحلیل داندامایف سخن دیودور سیسیلی است اما بیایید بینیم دقیقاً دیودور چه گفته است (بندهای یک الی هشتم بخش بیست و دوم کتاب سیزدهم):

The fact is that subject peoples bide their time against those who dominate them by fear and, because of their hatred, retaliate upon them, but they steadfastly cherish those who exercise their leadership humanely and thereby always aid them in strengthening their supremacy. What destroyed the kingdom of the Medes? Their brutality toward the weaker.

For after the Persians revolted from them, their kingdom was attacked by most of the nations also. Else how did Cyrus rise from private citizen to the kingship over all of Asia? By his considerate treatment of the conquered. When, for example, he took King Croesus captive, far from doing him any injustice he actually became his benefactor; and in much the same way did he also deal with all the other kings as well as peoples.

As a consequence, when the fame of his clemency had been spread abroad to every region, all the inhabitants of Asia vied with one another in entering into alliance with the king.

"But why do I speak of things distant in both place and time? In this our city, not long since, Gelon rose from private citizen to be lord of the whole of Sicily, the cities willingly putting themselves under his authority; for the fairness of the man, combined with his sympathy for the unfortunate, drew all men to him.

And since from those times our city has laid claim to the leadership in Sicily, let us not bring into disrepute the fair name our ancestors won nor show ourselves brutal and implacable toward human misfortune. Indeed it is not fitting to give envy an occasion to criticize us by saying that we make an unworthy use of our good fortune; for it is a fine thing to have those who will grieve with us when Fortune is adverse and rejoice in turn at our successes.

The advantages which are won in arms are often determined by Fortune and opportunity, but clemency amid constant success is a distinctive mark of the virtue of men whose affairs prosper. Do not, therefore, begrudge our country the opportunity of being acclaimed by all mankind, because it has surpassed the Athenians not only in feats of arms but also in humanity.

For it will be manifest that the people who vaunt their superiority to all others in civilization have received by our kindness all consideration, and they who were the first to raise an altar to Mercy will find that mercy in the city of the Syracusans.

From this it will be clear to all that they suffered a just defeat and we enjoyed a deserved success, if it so be that, although they sought to wrong men who had treated with kindness even their foes, we, on the contrary, defeated men who ventured treacherously to attack a people which shows mercy even to its bitterest enemies. And so the Athenians would not only stand accused by all the world, but even they themselves would condemn themselves, that they had undertaken to wrong such men.

Diodorus Siculus. Diodorus of Sicily in Twelve Volumes with an English Translation by C. H. Oldfather. Vol. 4-8. Cambridge, Mass.: Harvard University Press; London: William Heinemann, Ltd. 1989.

در اینجا هر کسی با دیدی دقیق به این متن از دیودور سیسیلی نگاه کند متوجه میشود دارد داستان پردازی میکند در جهت به کرسی نشاندن حرف خودش برای شهری که در آن بوده. مشابه هدفی که که گزنفون از داستان پردازی و خیالبافی در کوروش نامه داشت و دلیلش هم در خود سخن دیودورس مستتر است [خلاصه ترجمه مفهومی و کلی متن کتاب دیودور را بصورت پر رنگ شده نوشته و توضیحات خود را بصورت ایتالیک لابلای ترجمه لحاظ میکنیم]:

الف) دیودورس در بند اول میگوید مردم ها در برابر کسانی که با ترس بر آنها مسلط میشوند صبر کرده و به دلیل نفرت ازیشان انتقام میگیرند ولی اگر کسی رهبری خود را بصورت انسانی انجام دهد وی را گرامی داشته و یاری اش میکنند. سپس میگوید چیزی که باعث شد پادشاهی ماد نابود شود وحیشگری اینان نسبت به ضعیفترها بوده است. در بند بعدی دیودورس اشاره میکند بعد از قیام پارسها بر علیه مادها اینان مورد حمله اکثر ملل نیز قرار گرفتند [چنانچه میدانیم کذب است این ادعا و مشخصاً جزء نکات من درآوردی جهت داستان پردازی اش است] و اگر غیر ازین بود چگونه کوروش از جایگاه یک شهروند خصوصی [مشابه من و شما در حکومت جمهوری اسلامی ایران، همان شهروند عادی منظور است] به سلطنت بر تمام آسیا رسید؟ [این نیز در تضاد با سخنان گزنفون و هرودوت و خود کوروش در استوانه اش است که وی شهروندی عادی نبوده، گرچه همراستا با سخن کتزیاس میباشد]. دیودورس ادامه میدهد که کوروش با برخورد محتاطانه با فتح شدگان توانست به سلطنت آسیا برسد و سپس به ماجرای به اسارت در آمدن کرزوس پادشاه لیدی اشاره میکند و میگوید کوروش خیر خواه وی شد و با تمام پادشاهان و مردمان دیگر نیز بهمین ترتیب رفتار کرد [که خب میدانیم این ادعا نیز کذب است؛ برای کرزوس بنابر نقل هرودوت کوروش میخواسته ابتدا وی را زنده زنده در آتش بسوزاند و بعد اتفاقاتی می افتد و بواسطه نزولات آسمانی آتش خاموش میشود و... در نتیجه کوروش از تصمیم خود مبنی بر زجر کش کردن وی دست برداشته و کرزوس را محترم میدارد. اگر بگوییم قسمت به آتش کشیدن و خاموش شدن آن افسانه است پس باید با احترام رفتار کردن را نیز در نقل هرودوت بی اعتبار بدانیم چون این دو مقوله در روایت کاملاً بهم پیوسته و یکی علت وقوع دیگریست و توجه داشته باشید هیچ روایت کهنی در اختیار نداریم که هم موثق باشد در حد روایت های هرودوت به لحاظ نزدیکی زمانی و شأنیت تاریخی [مشابه کوروش نامه گزنفون داستان سرایی خوانده نشده باشد] و هم از برخورد محترمانه کوروش دوم با شاه لیدی بدون قسمت اقدام به زجر کش کردن وی سخن گفته باشد].

 

ب) در ادامه دیودورس عنوان میکند که شهرت بخشش او در همه مناطق گسترش یافت و همه ساکنان آسیا با یکدیگر در اتحاد با پادشاه رقابت کردند [این ادعا نیز کذب است، بعد از فتح لیدی هیچ سرزمینی داوطلبانه و از روی شوق و اشتیاق خود را تسلیم کوروش نکرد [اگرهم کرده باشد هیچ سندی در اینباره در اختیار نداریم] چه یونانیان چه سکاهای شمال شرق سرزمین تحت سلطه پارسها یا هر ملت و حکومت دیگری که تحت یوغ پارسها نبوده است]. دیودورس در ادامه هدف خود از بیان این مسائل تاریخی در مکان و زمان دور را اینطور بیان میکند که در شهر وی مدت زیادی نگذشته بود که «ژلون» نامی از شهروند خصوصی به ارباب کل سیسیل رسیده بود و شهرها با کمال میل خود را تحت اختیار او قرار داده چون انصاف و همدردی او با مردم ایشان را به سویش میکشاند!‍! سپس میگوید شهر من ادعای رهبری در سیسیل را داشته و اجازه نباید داد نام منصفانه ای را که اجدادمان باعثش بودند بدنام شود و به این دلیل که گفته میشود ما از شانس خوب استفاده ناشایستی میکنیم از ما انتقاد بکنند. سپس عنوان میکند مزایای مربوط به قوه قهریه [از عنوان سلاح در ترجمه استفاده شده] اغلب توسط ثروت و فرصت تعیین میشوند اما در میان مؤفقیت های دائمی بخشش نشانه ای از فضیلت مردانی است که امورشان رونق میگیرد. سپس اشاره میکند که ازین فرصت که میتواند باعث شود کشور ما مورد تحسین همه بشریت قرار بگیرد غافل نشوید زیرا این کشور هم در شاهکارهای تسلیحاتی و هم در انسانیت از آتنی ها پیشی گرفته است [حال متوجه شدید چرا راجع به کوروش دوم داستان میساخت؟ تا مخاطب هم شهری خودش را تحریک کند آنطور که وی تشخیص میدهد درست است رفتار کنند].

 

ج) در نهایت هم دیودورس عنوان میکند که آتنی ها که برتری خود را در تمدن نسبت به بقیه مردم عنوان میکنند با مهربانی ما مورد توجه قرار گرفته و این رحمت و مهربانی در شهر سیراکوزان ها پیدا میشود [منظور شهر سیراکوز در جنوب ایتالیا و جنوب شرقی شبه جزیره سیسیل است] و برای همه روشن خواهد شد که آتنی ها عادلانه شکست خوردند چون بدنبال ستم کردن به مردانی بودند که حتی با دشمنان خود به مهربانی رفتار میکرده [منظور خودش و هم شهری هایش است] اما ما مؤفقیتی شایسته داشتیم چون مردانی را شکست دادیم که خیانتکارانه جرئت کردند به قومی حمله کنند که حتی به سرسخت ترین دشمنانش هم رحم میکند و در نتیجه آتنی ها هم توسط تمام جهان و هم توسط خودشان نیز محکوم میشوند.

 

نتیجتاً کاملاً مشخص است که کوروش دوم در اینجا برای دیودور صرفاً یک شخصیت آشنای تاریخی برای یونانیان است که وی باید از آن بهره برده و با داستان سرایی سعی کند مردم سیراکوز را مجاب کند که به انتقادات از روی حسادت توجهی نکنند و بخشش داشته باشند و ازین دست نکات اخلاقی و دیودور اصلاً کاری به کوروش و هخامنشیان در اینجا ندارد بخواهد تاریخشان را شرح دهد بلکه صرفاً به یک دستاویزی هرچند آمیخته به دروغ نیاز دارد تا تأثیر گذاری سخنان خود را بر روی مردم سیراکوز بیشتر بکند و وجود برخی ادعاهای خلاف واقع مشخص در متنش هم بهمین دلیل بوده است. اینکه داندامایف به یک ارجاع سطحی بدون بررسی کامل متن دیودور بسنده کرده است گرچه شایسته دانشمندی همچون وی نیست اما در نظر داشته باشید هیچ یک از تاریخ دانان مصون از خطا و اشتباه در حرفه خود نبوده و نیستند و این مقوله لطمه ای به اعتبار این دانشمند که از خیلی از افراد مدعی ایرانی یا بیگانه در تاریخ نام آشناتر و با سوادتر است نمیزند.

بهرحال اگر دیدید جایی برای تعریف از کوروش دوم به این صفحه از کتاب تاریخ سیاسی هخامنشی داندامایف ارجاع داده اند بدانید اینها باستانگرایانی اند که صرفاً با نقل ناقص و جهت دار میخواهند مخاطب را به زعم خود گمراه و به باتلاق باستان پرستی بکشانند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۱۹

نظرات (۲)

اسکی قرآن از کتاب دینکرد 

 

قرآن:«وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنىّ‏ِ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا» (کهف/2

 

یعنی کار امروز را به فردا میفکن

 

دینکرد: میداند که یک روز زنده خواهد بود و آن چه را امروز انجام ندهد  فردا انجامش نتواند داد.(کتاب ششم فقره ۱۵۱

یعنی کار امروز را به فردا میفکن

 

 

پاسخ:
با سلام؛ و اما بعد:

ان شاءالله دقت و تفکر

یک اینکه دینکرد در زمان های پس از فتح ایران توسط اعراب مسلمان، توسط دو زرتشتی آنهم در زمان عباسیان (قرن سوم هجری قمری) نوشته شده است نه در زمان ساسانیان!! حتی کتاب ششم دینکرد هم گزارش نسکی از نسک های اوستا نیست بگوییم مرتبط با زمان ساسانیان بوده. شائول شیکد دینکرد ششم را با ارجاعی به حتی به ادبیات یهودیت گره میزند و میگوید: «کتاب ششم دینکرد، فی نفسه، سرشار از نمونه های تفسیر عرفانی نظیر مواردی است که در ادبیات مدرسی یهودی میتوان یافت.» نیز در پاراگراف بعدی میگوید: «کتاب ششم دینکرد به طور مشخصی تألیفی است از منابع مختلف. این بدان معناست که دینکرد مجموعه منسجم و همگنی از مطالب و اندرزها نیست که نویسنده واحدی داشته باشد.» (کتاب ششم دینکرد، آذرفرنبغ پسر فرخزاد، آذرپاد پسر امید، ترجمه دکتر فرشته آهنگری، مقدمه مترجم انگلیسی (شائول شیکد)، صفحه 20).

دو اینکه آیه قرآن نمیگوید کار امروز را به فردا نیافکن بلکه در آیه 23 سوره کهف میگوید «و هرگز نگو من فردا کاری انجام می‏دهم» که اینهم مرتبط با آیه بعدش است چنانچه در آن میگوید «إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا» یعنی هیچ وقت نگو کاری را بعداً انجام میدم مگه اینکه بگی اگر خدا بخواهد.

سوم این که کار امروز را به فردا نگذار مرتبط با یک روایت از امام باقر (ع) است که ایشان میگویند: «إیاک والتسویف فانّه بحر یغرق فیه الهلکى» (بحارالانوار، جلد 78 صفحه 164) «زنهار از افکندن کار امروز به فردا، زیرا این کار دریایى است که مردمان در آن غرق و نابود مى شوند.» و در بند 151 دینکرد ششم این چنین چیزی نیست بلکه صرفاً عنوان شده خلاصتاً که انسان باید امور دنیوی را به موقع انجام دهد و آنچه را امروز انجام ندهد فردا انجامش نخواهد داد. اگر گفته شود نه فحوای کلی هردو کلام یکیست گرچه در ظاهر کاملا متفاوتند که باید برای پاسخ به این سخن پوچ گفت اگر اینطوری باشد که پس ما قدیم ترین متنی را که دیدیم انسان را از دروغگویی مثلا بر حذر داشته یا هر توصیه اخلاقی کرده بگوییم هر متنی بعد از آن این توصیه را کرده بود پس یعنی از آن این توصیه را أخذ کرده است!! با این حساب تمام متون حال حاضر دنیا کپی محسوب میشوند. چه سخن کذبی است، مثلا من اگر میگویم دروغ گویی بد است کاری به دینکرد یا... ندارم به درک أسف السافلین که آنها چه گفتند، هم چون دینم گفته و هم چون از نظر عقلانی کار گناه و زشتی است میگویم نباید دروغ گفت. این ربطی به متون دیگر ندارد.

چهارم اینکه در دینکرد ششم تقریباً خیلی از مطالب کلی و در برخی موارد به ظاهر مثبت و در برخی موارد هم بی معنی و یا منفی و مزخرف گردآوری و نقل شده مثل اینکه «در مورد این سه چیز بسیار کوشا باش: حقیقت، اعتدال و بصیرت. به شدت از این سه چیز روی گردان باش: دروغ، بی بصیرتی و عدم اعتدال.» بند 99 و یا در بند 110 «چند چیز نزد انسان ها بهترین است، آنها عبارت اند از: صبر زیاد، شرم زیاد، درک و فهم زیاد...» حالا هر متنی که از حقیقت و اعتدال و بصیرت و بد بودن دروغ سخن گفته بود یا توصیه به صبر کرده بود بگوییم از دینکرد کپی برداری کرده است؟ ازین بی اعتبار تر استدلالی داریم اصلا؟.

پنجم اینکه اگر بحث کپی و... است چرا سخنان مضحک دینکرد ششم کپی برداری نشده است؟ مثل بند 107 که در آن میگوید: «خوبی یک کار خوب را کسی تعیین می کند که برای خوبی پاداش میدهد. خوبی مادی، آن است که از میل خوب ناشی شود.» اصلا این سخن مضحک یعنی چه که خوبی یک کار را کسی تعیین میکند که برای خوبی پاداش میدهد؟ باز دوباره در بند 108 نوشیدن شراب برای زمانی که آدم به صلح پایبند است یکی از سه چیز خوب بیان شده بعد در اسلام چرا این شراب نجس و حرام خوانده شده است؟.

باسلام و خسته نباشید مثل همیشه عالی و کامل جواب شبهه هارو میدین

 

فقط یه سوالی داشتم ایا مصرف بول گاو در نزد زرتشتی ها جنبه علمی داشته؟

چون ابوعلی سینا توی کتاب ،قانون،جلد دوم،ترجمه عبدالرحمن شرفکندی،رویه 102

نوشیدن بول گاو رو توصیه کرده

پاسخ:
با سلام؛ و اما بعد:

نوشیدن ادرار گاو (گمیز) مرتبط با تقدس گاو در آیین زرتشت و هندوئیسم است چنانچه خوردن ادرار گاو هنوز هم میان هندوان رواج دارد (بنگرید به اینجا: تحقیقات انجام شده توسط موسسه تحقیقات دامپزشکی هند (IVRI) نشان داد که نمونه ادرار گاو‌های سالم حاوی ۱۴ نوع باکتری مضر است. اشریشیا کلی که باعث عفونت معده می‌شود بیش از سایر باکتری‌ها در ادرار گاو تشخیص داده شد.) و در میان زرتشتیان هم در زمان پهلوی نیز حتی وجود داشت و زرتشتیان بعنوان «نیرنگ» [ادرار گاو مقدس شده] آنرا استعمال میکردند.

در متون زرتشتی فایده علمی برایش ذکر نشده مثلا عنوان شود به منظور بهداشت است یا... صرفاً برای تطهیر استعمال میشده آنهم نه پاکی به معنای کثیفی و... فی المثل بعد از خوردن غذای مسلمانان ادرار گاو میخوردند تا ناپاکی غذا از بین برود که این نشان میدهد هیچ ربطی به تمیزی نداشته است. در اینجا به نقل از تاورنیه جهانگرد فرانسوی و اینجا به نقل از ویلیامز جکسن مواردی آورده شده که به ثبوت میرسانند استفاده افراطی از ادرار گاو بدلیل تقدس گاو نزد زرتشتیان و خرافات رایج در اعتقاداتشان بوده و نه تمیزی یا...

وانگهی اگر زرتشتیان خیلی به مسائل بهداشتی اهمیت میدادند بعنوان مثال واجب کردن ختنه مردان را در دستور کار خود قرار میدادند. ضمن اینکه اگر کسی هم خواست ادرار گاو را با جایگاه ادرار شتر در اسلام قیاس کند کوته بینی خود را نشان داده چه آنکه مصرف ادرار شتر در اسلام در برخی موارد صرفاً جنبه توصیه ای داشته لکن خوردن و استعمال موضعی ادرار گاو فی المثل روی دهانه خروجی واژن زنان حتی جنبه وجوب داشته و تمام زرتشتیان باید انجامش میدادند [مثلاً غسل برشنوم را که هر زرتشتی به پانزده سالگی میرسیده باید انجام میداده بواسطه ادرار گاو انجام میگرفته است].

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی