مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

از مالیات سرانه تا جزیه (3)

پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۵۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در این پست نتیجه گیری خود را از دو پست مفصل «از مالیات سرانه تا جزیه قسمت یکم/قسمت دوم» بیان میدارم:

مالیات هایی که غیر مسلمانان اهل کتاب بصورت سالانه عموماً به مؤدیان مالیاتی که خود نیز از اهل کتاب بودند پرداخت میکردند عموماً شامل دو بخش اصلی مالیات سرانه/خراج علی رأس/جزیه و مالیات ارضی/خراج علی أرض و رسوم گندم [یک یا دو پیمانه گندم یا جو از هر واحد حجمی معینی ازین محصول] بوده و بقیه موارد مثل رسوم جامه [میزان لباسی بوده که به تعداد مسلمانان آن منطقه باید بصورت سالانه تحویل میداده اند، در برخی روایات کفش و... هم ذکر شده] محتملاً ◄

یا ملحق به مالیات کلی بوده چنانچه در روایات عموماً یک پرداخت هزینه کلی را شاهد هستیم نه بخش بخش مثلاً یک دینار بابت مالیات سرانه یک دینار بابت مالیات ارضی، نیز در پاپیروس هایی که دنت بررسی کرد سراغ نداریم ذکر شود این قدر لباس بعنوان رسوم جامه به حکومت تحویل داده شده احتمالاً همه شان ذیل مالیات کلی میرفته و با همان دینار پرداخت میشدند.

یا در مقابل این سه ناچیز بودند و عموماً بحث سر این سه مورد بوده است بخصوص آنکه در روایت طبری پیرامون وضع مالیات ارضی و سرانه و سرانه گندم در ایران خبری از رسوم جامه نیست (در قسمت اول روایت مربوطه را بررسی کردیم) و خب در معاهدات مربوط به زمان امویان در مصر البته می بینیمش و ما احتمال میدهیم از زمان امویان این رسوم جامه باب شده باشد و در زمان خلفای راشدین وجود نداشته است.

مالیات ارضی بر حسب وسعت و محصولات زمین بدان تعلق میگرفته و کاری به فرد نداشته، مالک زمین موظف بوده آنرا بپردازد اما مالیات سرانه خیر کاملاً مرتبط با توانگری و خود فرد بوده و کشیشان و راهبان و موبدان و زنان و کودکان نابالغ و نیز افرادی که نمیتوانستند معیشت خود را تأمین کنند [اعم از پیرمردان و مستمندان و معلولان و بردگان و...] از پرداخت جزیه معاف بودند و آنچنان که از معاهده فتح اصفهان یا... متوجه میشویم مردان توانمند صرفاً باید جزیه میپرداخته اند. این جزیه در ایران ادامه مالیات سرانه ساسانی و در مصر ادامه مالیات سرانه حکومت بیزانس بوده است.

توجه داشته باشید که بحث اختلافات فقهی یا... در اینجا زیاد راهگشا نیست چه آنکه خلیفه میتوانسته کاملاً خلاف نظر فقها عمل کند و بحث فقهی در اینجا نمیتواند چیزی را که در عمل پیاده میشده مشخص نماید.

برای شخص مسلمان اما در مقابل جزیه خمس قرار داشته و در مقابل مالیات ارضی زکات چه آنکه زمینش عشری محسوب میشده و زکات بدان تعلق میگرفته و خمس هم که اگر مستمند و... نبوده باید میپرداخته است [چنانچه اهل کتابی هم که جزیه میپرداخته مردی بوده که می بایست که مستمند و... نباشد]. غیر از همه اینها وظیفه دیگری هم یک مرد مسلمان داشته و آن جهاد بوده و حکومت اسلامی هیچ گاه اهل کتاب را مجبور به شرکت در نبردهای خود و یا تأمین امنیت مرزها و... نمیکرد بلکه این مسلمانان بودند که این وظیفه بر ایشان محول شده بوده.

از آنجایی که فی المثل در زمان امویان می بینیم برخی حکام اموی بر خلاف شرع اسلام از زمینی که باید زکات گرفته میشده مالیات ارضی میگرفتند یا از نو مسلمانان بجای خمس جزیه، میتوانیم متوجه بشویم بهرحال میزان این دو مالیات از زکات و خمس بطور کل بیشتر بوده است. با این همه بخاطر مقوله هایی مثل ارتداد از قضا میتوانست ضرر اجتماعی-اقتصادی بزرگی را بر فرد نو مسلمان تحمیل کند. روایتی در دست نداریم که رسوم گندم متعلق به نو مسلمانان نیست و از پرداخت آن معاف میباشند، برای نو مسلمانان ما معافیت از دو مقوله را صرفاً داریم:

نخست مالیات سرانه یا جزیه.

دوم مالیات ارضی به شرطی که زمینشان متعلق به حکومت نباشد [یعنی سرزمینشان با شمشیر و بدون صلح و معاهده و... فتح نشده باشد] اگر سرزمینشان به زور شمشیر فتح شده باشد نو مسلمان شدن باعث معافیت از مالیات ارضی بهیچ عنوان نمیشده. البته دنیل دنت رسوم گندم را هم به مالیات ارضی ملحق میکرد.

ما شاهد گرایش به اسلام کمی در طول دوره خلفای راشدین و امویان و قرون اولیه حکومت عباسی هستیم و از قراینی مثل نو مسلمانانی که همچنان ازیشان جزیه اخذ میشده اما بر دین مبین اسلام باقی مانده بودند میتوانیم بفهمیم اسلام آوردن ایشان تماماً از روی اعتقاد و برتر یافتن این دین بوده است [در مقابل نو مسلمانانی که وقتی جزیه بر ایشان برقرار شد مرتد شدند متوجه میشویم حکامان عرب بر روی ارتداد نو مسلمانان سخت گیری ابداً نداشتند و اتفاقاً با ارتدادشان مالیات سرانه و ارضی بر ایشان واجب (بر فرض اینکه آن حاکم عرب جزیه ازیشان اخذ نمیکرده) و تازه بشدت نفع حکومت اعراب بوده است]. روایاتی که پیرامون اسلام آوردن گسترده بواسطه جزیه است منحصر در مصر بوده و دارای تناقضات ذاتی با خود و نیز ادله عقلی و منطقی و دیگر اسناد هستند. یک مورد روایت اشرس بن عبدالله را مربوط به غیر مصر و منطقه های سغد و... داشتیم که منحصر در جزیه نبوده و افزایش خراج و بی حرمتی به دهقانان در آن دخیل بود. همین منحصر در مصر بودن و برگشتن روایات فقط به یک راوی متعصب مسیحی با فاصله چندین و چند ساله با واقعه بدون نقل کردن سند و اینکه ردی از آن روایات در گفته های دیگر مورخین نمی بینیم باعث بی اعتباری این روایات میشود. مورد مربوط به عمر بن عبدالعزیز هم دارای اختلاف بر اساس منابع و نیز تضاد بود که مفصل بررسی اش کردیم.

در نهایت میزان پایین گرایش به اسلام در عین اخذ جزیه از نو مسلمانان و نیز عدم اخذ جزیه از اکثریت جمعیت اهل کتاب [روحانیون دینی و زنان و...] و فراریان نو مسلمان که احتمالاً ناشی از شرایطی بوده که بر فرد مرتد در جامعه خودش مترتب میشده تماماً نشان میدهند این مالیات ها نمیتوانسته دلیل اسلام آوردن باشند. در کنار اینها روایاتی را هم داریم مثل عمل قتیبة بن مسلم در بخارا که حتی جایزه هم برای شرکت در نماز جمعه تعیین کرد (بعد ازینکه سه بار وی را فریب دادند و او هم اعراب را گماشت بر خانه هایشان تا یقین حاصل بشود در اسلام آوردن خود صادق هستند و حتی مبلغی را هم تعیین کرد تا در صورت شرکت در نماز جمعه به نو مسلمانان بپردازد لکن بازهم استقبال زیادی از وی نشد (نک: تاریخ بخارا، تألیف ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تصحیح مدرس رضوی، صفحات 56 و 57) در تأیید این نتیجه گیری ما دانشمندان و پژوهشگران مختلفی قلم فرسایی کرده اند:

 

پروفسور جمشید کرشاسپ چوکسی فارغ التحصیل مقطع دکترای دانشگاه هاروارد و استاد دانشگاه ایندیانا که خود نیز از زرتشتیان هندوستان میباشد میگوید:

گرویدن به اسلام در آذربایجان،‌ خوزستان و سیستان نیز اغلب داوطلبانه و عاری از تحمیل بود. در آن نقاط، اسلام معمولاً در نتیجه فعالیت‌های مبلغانی انتشار یافت که خطاب به خانواده‌ها و طایفه‌ها تبلیغ دینی می‌کردند.

اغلب کسانی که اسلام آوردند، این کار را به دلیل منافع مالی انجام ندادند. بیشتر ساکنان شهرها، به خصوص زنانی که به دین جدید گرویدند، به دلیل اعتقاد خود به این دین این کار را کردند. (ستیز و سازش، جمشید کرشاسپ چوکسی، ترجمه نادر میرسعیدی، صفحات 99 و 104)

 

دکتر احسان یارشاطر:

ایرانیان تمایلات و آرزوهایی داشتند که دین مزدا (زرتشتی‌گری) نتوانست آن‌ها را برآورده سازد، اما اسلام، توانست. اسلام روح تازه‌ای در ایران دمید. (کتاب ششم دینکرد، احسان یارشاطر، ترجمه دکتر فرشته آهنگری، صفحه 13)

شکست نظامی ساسانیان، هر چند دین زرتشتی را به زوال برد، اما برای ایرانیان (مردم ایران) آزادی به ارمغان آورد، تا دیگر تحت سلطه ظالمانه اجتماعی و مذهبی اواخر دوران ساسانی نباشند. این مسأله نیروی خلاق آن‌ها را بر انگیخت. روشنفکران نخبه ایرانی خودشان را وقف اسلام و زبان عربی کردند و به شکل گرفتن و گسترش تمدن جهانی اسلام کمک نمودند. با وجود اینکه هیچ عنصری به مانند مذهب در جهان اسلام در متّحد نمودن مسلمانان موثر نبود، ولی مبالغه آمیز نیست اگر گفته شود ایرانیان سلسله جنبان توسعه تمدن اسلامی بودند. (The Persian presence in the Islamic world, p. 90 (Chapter 1, By Ehsan Yarshater), editted by Richard G. Hovannisian and Georges Sabagh)

 

برتولد اشپولر میگوید:

تقریبا تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان، در مدت قرون اندکی به اسلام گرویده اند. (تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، برتولد اشپولر، ترجمه جواد فلاطوری، جلد اول، صفحات 239 و 240)

 

ادوارد براون میگوید:

چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیر می ساختند: اول قرآن٬ دوم شمشیر. ولی این تصور صحیح نیست٬ زیرا گبر و ترسا (مسیحی) و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند. و این ترتیب کاملاً عادلانه بود٬ زیرا اتباع غیر مسلم خلفا از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض (واجب) بود معافیت داشتند.

... مسلم است که قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند به طیب خاطر و به اختیار و اراده خودشان بود. (تاریخ ادبی ایران، ادوارد براون، ترجمه علی پاشا صالح، جلد اول، صفحات 297 الی 300)

 

دکتر علی شریعتی میگوید:

ایران پرست هایی که می خواهند این دوره های تاریخ اسلام را نادیده بگیرند و آن را کوچک کنند و در مقابل، ایران باستان را بزرگ کنند، خیلی اشتباه می کنند؛ زیرا نژاد ایرانی را در موقعی که زیباترین و عالی ترین روح خودش را در همه ی ابعاد نشان می دهد، نادیده می گیرند و حتی اتهام «با جزیه و مالیات مسلمان شدن» به او می زنند. (بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، علی شریعتی، صفحه 54)

 

دکتر عبدالحسین زرینکوب میگوید:

فتح اسلامی البته با جنگ حاصل شد، اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود، خاصه در جاهایی که مردم از نظر اسلام، اهل کتاب بودند یا در ردیف آن – یهود ، نصارا، مجوس و صابئین.
… در واقع این اهل کتاب به هیچ وجه مجبور به قبول اسلام نمی شدند، چنانکه “یهود” بی شک در قلمرو اسلام راحت تر و مرفه تر بودند تا در قلمرو نصارا؛ “مجوس” هم جزیه ای که به مسلمین می پرداختند، به مراتب سبک تر و راحت تر از مالیات سرانه یی بود که پیش از آن به حکومت ساسانیان می دادند.» (کارنامه ی اسلام، عبدالحسین زرینکوب، صفحات 11 و 12)

بسیاری‌ از ایرانیان‌، از همان‌ آغاز کار، دین‌ مسلمانی‌ را با شور و شوق پذیره‌ شدند. دین‌ تازه‌ای‌ را که‌ عربان‌ آورده‌ بودند، از آیین‌ دیرین‌ نیاکان‌ خویش‌ برتر می‌یافتند و ثنویّت‌ مبهم‌ و تاریک‌ زرتشتی‌ را در برابر توحید محض‌ و بی‌شایبه‌ی‌ اسلام‌، شرک‌ و کفر می‌شناختند. آن‌ شور حماسی‌ نیز که‌ در طبایع‌ تند و سرکش‌ هست‌ و آنان‌ را وا می‌دارد که‌ هر چه‌ را پاک‌ و نیک‌ و درست‌ است‌، ایرانی‌ بشمارند و هر چه‌ را زشت‌ و پلید و نادرست‌ است‌ غیر ایرانی‌ بدانند، در دلهای‌ آنها نبود. از این‌رو آیین‌ مسلمانی‌ را دینی‌ پاک‌ و آسان‌ و درست‌ یافتند و با شوق‌ و مهر بدان‌ گرویدند. (دو قرن سکوت، عبدالحسین زرینکوب، صفحه 269)

 

دکتر ذبیح الله صفا میگوید:

در ایران قرن چهارم ادیان قدیم هنوز قوّت و انتشار داشت؛ چنانکه در بسیارى از نواحى ایران دین عیسوى و یهودى و زرتشتى منتشر بود  و ازین میان آیین زرتشتى بیش از سایر ادیان رواج داشت؛ چنانکه در شهرها و قصبات فارس در این قرن دسته هاى بزرگى از معتقدان به این آیین می زیستند  و در طبرستان و خراسان و ماوراء النهر و سیستان و خوزستان به نحوى که از اشارات مورخان مشهود است پیروان آیین مجوس فراوان بودند.

در برخى از نواحى مانند ولایت غور عدد غیر مسلمانان به حدى بود که جغرافیا نویسان قرن چهارم آنجا را «دارالکفر» نامیده اند.

در ماوراء النهر و حتى در اقصى نواحى آن، اجتماعات بزرگى از گبرکان و مانویان بسر می بردند.

زرتشتیان و سایر ملل در اجراى مراسم خود آزادى داشتند و حتى رسوم آنان در میان عامه مردم بعض نواحى هم مستعمل بود  و در «اعیاد کفر» (مراد اعیاد ایرانى قدیم یعنى اعیاد زرتشتى بود) بازارها را تزیین می کردند و در نوروز و مهرگان با مجوس عید می گرفتند و عدد شهور و ایامشان مانند زرتشتیان بود.

آتشکدهاى زرتشتیان هم در این ایام بسیار بود و از این آتشکده ها در کتب جغرافیا و تاریخ در قرن چهارم بسیار نشان داده شده است؛ چنانکه شمارش همه آنها مایه ملالت است.

بر روی هم زرتشتیان در فارس بیش از همه جاى دیگر ممالک اسلامى زندگى می کردند و بیشتر کتب زرتشتى و آتشکده هاى ایشان تا آن روزگار محفوظ بوده  و خلاف بغداد غیار (پارچه ای دوخته شده به لباس به نشانه ی غیرمسلمان بودن) نداشته اند. (تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح الله صفا، جلد یکم، صفحات 230 و 231)

[کثیر بودن جمعیت زرتشتیان در قرن چهارم هجری قمری نشان دهنده این است که در قرون اولیه حکومت عباسیان هم چیزی با عنوان گرایش شدید به اسلام که عاملش بخواهد جزیه باشد نداشته ایم]

 

دکتر عباس قدیانی میگوید:

با فتح ایران به توسط مسلمانان ـ که از سال 12 هجری شروع و به سال 21 با فتح نهاوند به کمال رسید ـ اندک اندک بسیاری از زردشتیان با بینایی کامل به دین اسلام گرویده و آن را بدون هیچگونه جبر و اکراهی پذیرا شدند.
در دوران قدرت مسلمین علماء زردشتی همچنین فعالیتهای دینی و فرهنگی خود را دنبال می کردند، و از طرف مسلمانان هیچگونه مزاحمتی نسبت به آنها نبود، همچنین آتشکده های زیادی که در سراسر ایران وجود داشتند همچنان شعله‌ور بودند، و حتی آثاری از آنها هنوز در ایران و خارج ایران باقی مانده است. زردشتیان که اسلام می آوردند خودشان آتشکده ها را نیز به مسجد تیدیل می کردند. (تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، عباس قدیانی، صفحه 117)

 

گوستاو لوبون میگوید:

زور شمشیر موجب پیشرفت قرآن نگشت؛ زیرا رسم اعراب این بود که هر کجا را فتح می کردند مردم آنجا را در دین خود آزاد می گذاردند.

و اینکه مردم مسیحی از دین خود دست بر می داشتند و به دین اسلام می گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود انتخاب می کردند بدان جهت بود که عدل و دادی که از آن عرب های فاتح می دیدند مانندش را از زمام داران پیشین خود ندیده بودند و برای آن سادگی و سهولتی بود که در دین اسلام مشاهده می نمودند و نظیرش را در کیش قبلی سراغ نداشتند.

تاریخ این مطلب را ثابت کرده که ادیان به زور شمشیر پیشرفت نکرده است. روزی که نصاری اندلس را فتح کردند عرب های آن سرزمین کشته شدن و آوارگی را بر ترک دین خود ترجیح دادند و به هیچ وجه زیر بار مذهب دیگری نرفتند.

باری قرآن به وسیله ی شمشیر پیشرفت نکرده بلکه تنها به وسیله ی دعوت و تبلیغ بود و همین تبلیغ بود که ملت های ترک و مغول را پس از ظهور اسلام هنگامی که بر سر اعراب مسلط شدند با اینکه اعراب مغلوب آنها بودند مسلمان کرد. (تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه سید هاشم حسینی، صفحات 145 و 146)

 

دکتر محمد جواد مشکور میگوید:

عدم ثبات اوضاع و تعصب شدید موبدان، بی عدالتی و ظلم بی حد بزرگان و دولتیان بر مردم، و تحمیل مالیات ها و عوارض گزاف بر رعیت، پیدا شدن بحران های اقتصادی بر اثر جنگ های طولانی ایران و روم و شکستن سدهای دجله و فرات و شعب آن و شیوع بیماری های خانمان برانداز چون وبا و طاعون، اختلاف شدید طبقاتی، تفرقه بین مردم به واسطه ی اعتقاد به مذاهب و فرق گوناگون چون زردشتی، عیسوی، بودایی، مانوی، مزدکی، زروانی و غیره و مسائل دیگری امثال اینها چنان نظم اجتماعی ساسانی را به هم زده و اوضاع را آشفته کرده بود که همه ی مردم به ستوه آمده بودند و همه کس ناراضی به نظر می رسید و فرج و روزگار بهتری از خدا می خواستند.
از اتفاق روزگار عرب ها یا سامی ها ـ به معنای اعم ـ این بار با سلاح معنوی تازه ای به میدان آمده بودند که هیچ گاه در طول تاریخ مهاجرت های پیشین اقوام سامی چنین شمشیر برنده ای نداشتند. آن سلاح دین مبین اسلام بود که همه ی مردم روی زمین را به یکتاپرستی و برابری و برادری می خواند. این ندای مساوات و عدالت طبقه ی محروم و مظلوم اجتماع را که بیش از دیگر طبقات بودند جلب کرد. آنان راه نجاتی یافته، گروه گروه به آیین جدید درآمدند و طومار رسم کهن را درنوردیدند. (ایران در عهد باستان، محمد جواد مشکور، صفحات 472 و 473)

 

پیر ژان دومناش میگوید:

مذهب اسلام در ایران به نیروهای معنوی که ما از وجود آن اطلاعی نداشتیم روح تازه ای دمید. بدون اینکه منکر تازگی اصول بشویم و بدون اینکه گفته علمائی را که سابقاً میگفتند بهترین اصول مذهبی اسلام آنهائی است که از ایران گرفته شده بپذیریم باید اعتراف کنیم که در ایران تمایلات و آرزوهائی بوده که ارضای آنها از عهده مذهب مزدا خارج بوده است. (تمدن ایرانی، چند تن از خاورشناسان فرانسوی، ترجمه عیسی بهنام، صفحه 190)

 

ریچارد نلسون فرای میگوید:

از نظر دینی چندان ایستادگی در ایران عرضه نمی شد؛ بلکه پایداریها بیشتر ناشی از عوامل اقتصادی و اجتماعی بود. از آنجا که عربان غالبا امور مالیاتی و اداره دیوانهای محلی را در دست دهقانان بومی گذاشته بودند، بسیاری از شورشهای کوچک علیه حکومت اسلامی بیشتر جنبه دشمنی با درازدستان و بیدادگران بومی می یافت تا حکومت عرب.
تصور کهن ریختن عربان از بیابان با یک دست به قرآن و دست دیگر شمشیر اینک کاملا منسوخ شده است. این چنین پدیده ای هرگز نبوده است و امروزه واقعیات آشکارتر شده اند.» (عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، صفحات 89 و 90)

 

جرحی زیدان میگوید:

حکومت اسلامی برای مردم بار سنگینی نبود بلکه در بیشتر موارد مردم حکومت اسلامی را بر حکومت های دیگر ترجیح میدادند و جزیه ای که مسلمانان میگرفتند خیلی کمتر از مالیاتهای سنگینی بود که رومیان و ایرانیان از مردم دریافت میداشتند. خلاصه کلام آنکه: دین و ایمان و اطمینان به پیروزی موجب پیشرفت و دلیری اعراب در جنگ ها و فتوحات بود، بعلاوه عربها اسب سواری و تیراندازی نیک میدانستند، نیرومند و چابک بودند، زندگی ساده بیابان گردی آنها را با نشاط میساخت. در جنگ و گریز مهارت داشتند. سران لشکری و کشوری آنها خردمند دلاور و با اراده بودند. با مردم با عدالت و مساوات رفتار میکردند. پرهیزگاری را برتر از هرچیز میدانستند. (تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، صفحه 55)

 

با تشکر از وبسایت های ادیان نت و راه راستی از به اشتراک گذاشتن این نقل قولها

 

بنظر بنده حقیر این نتیجه گیری بر اساس جمیع اسناد و مطابق با برداشت کلی هست که از تمامی روایات تاریخی میتوان کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۱۸