مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

از مالیات سرانه تا جزیه (1)

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۳۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بنابر نقل طبری یکی از ابداعاتی که در زمان خسرو انوشیروان انجام گرفت تعیین حدود متفاوت برای مالیات سرانه و اصلاح مالیات ارضی از مالیات بر محصول به مالیات بر زمین بود. مالیات سرانه چیزی شبیه به مالیات الآن بود بدین صورت که هر فرد بین بیست تا پنجاه سال که جزء طبقه اشراف و نزدیکان شاه نباشد (طبقات ممتازه؛ پرداخت مالیات سرانه در زمان ساسانیان به نوعی حاکی از رعیت بودن فرد بوده) می بایست مبلغی را طی سه قسط در طول دوازده ماه سال به دربار پرداخت کند. مالیات ارضی بر خلاف مالیات سرانه اما پولی نبود بلکه بر حسب زمین و محصولی که از آن برداشت میشده بخشیش به حکومت بعنوان مالیات ارضی تعلق میگرفته است و البته به محصولات مشخصی تعلق میگرفت.

آنچنان که از روایت طبری برداشت میشود جزیه پس از فتح ایران در زمان عمر بن خطاب در حقیقت همان مالیات سرانه بود چرا که دیگر از هیچ یک از ایرانیان مالیات سرانه گرفته نشد در عوض از کفار ذمی [زرتشتیان و مسیحیان و... ساکن ایران] جزیه گرفته شد که مقدارش به اندازه همان مالیات سرانه بود. مالیات ارضی هم به قوت خودش باقی ماند با این تفاوت که قید نشده مسلمانان از پرداخت مالیات ارضی معاف باشند و اساساً مالیات ارضی بر فرد تعلق نمیگرفت بلکه به زمین و محصول اطلاق میشد و بنابراین به تمام  زمین های سرزمین های فتح شده تعلق میگرفته است ولو مالک زمین مسلمان بشود و نیز دایره محصولاتی که به آنها مالیات ارضی تعلق میگرفت گسترش پیدا کرد. بنابراین هم مسلمانان و هم زرتشتیان موظف به پرداخت مالیات ارضی بودند (در صورتی که زمین و محصولی که بدان مالیات ارضی تعلق میگرفت را مالک میبودند) ولی برای مالیات سرانه فقط غیر مسلمانان موظف به پرداخت آن بعنوان جزیه بودند و خب قبل از فتح ایران همان جزیه بعنوان مالیات سرانه از زمان خسرو انوشیروان ازیشان گرفته میشد. البته همانطور که ادوارد براون و گائتانو موسکا بیان میدارند (اینجا) بجای جزیه یا مالیات سرانه، مسلمانان موظف به شرکت در جهاد و... بوده اند. نیز بنابر رفتاری که خالد بن ولید در فتح حیره داشته و افراد ناتوان که با اعانه دیگران زندگی میکنند را از پرداخت مالیات معاف کرده بوده است (مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، دنیل دنت، ترجمه محمد علی موحد، صفحه 48) میتوان گفت در زمان خلفای راشدین بطور کل همینگونه بوده چون سندی بر خلاف این مقوله در اختیار نداریم.

توجه داشته باشید که سخن طبری میتواند شامل دوره خلفای راشدین باشد و نه امویان چون اسنادی هست که نشان دهنده تفاوت و برخی مباحث دیگر در اخذ و میزان این مالیات ها در بازه های زمانی و جغرافیاهای متفاوت است (فی المثل گرفتن جزیه از نو مسلمانان [نک: مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، صفحات 73 و 166]).

 

 

در اینجا مشاهده میکنیم که انوشیروان خاندان هایی را از پرداخت جزیه معاف نمود و از آنها بودند روحانیون (هیربدان) و دبیران که نشان میدهد این دو طبقه مشخصاً جزء طبقه اشراف بودند. در انتها طبری اشاره میکند که عمر بن خطاب دستور داد تا از اهل ذمه مالیات سرانه بگیرند ولی بر هر جریب زمین هم مالیات تعیین شود (ولو بایر) که این دومی نشان میدهد زمین کاری به مسلمان شدن یا زرتشتی/مسیحی ماندن مالک نداشته. همچنین مالیاتی که عمر بن خطاب بر زمین ها وضع کرد یک تفاوتی که با زمان انوشیروان داشته این بوده که بر محصولات بیشتری تعلق میگرفته است اما همانطور که طبری ذکر میکند عمر در رابطه با مالیات سرانه بر خلاف شیوه خسرو انوشیروان عمل نکرد. البته مالیات سرانه پس از فتح ایران با عنوان جزیه به اشراف زادگان و... ای که قبل از آن مالیات سرانه پرداخت نمیکردند نیز تعلق میگرفته چه آنکه دیگر بعنوان مالیات سرانه أخذ نمیشده است و در اینجا اعراب میان اشراف زاده و رعیت زاده ایرانی تفاوتی قائل نشدند آنچنان که ساسانیان فرق میگذاشتند.

البته رد پای اخذ جزیه بعنوان مالیاتی اضافی بر پیروان دینی غیر از دین رسمی حکومت را در دوران ساسانیان هم میتوان دید چنانچه در شهادت نامه قدیس شمعون برصباعی از قول شاهپور دوم ساسانی میخوانیم:

... به محض آنکه این فرمان، فرمان ما، فرمان خداوندگار را در این نامه که از جانب ما صادر شده است دریافت نمودید، شمعون پیشوای نصرانیان را دستگیر کنید و آزادش نکنید مگر آنکه تعهد کند تا مالیات مضاعف سرانه و دو برابر عوارض از همه نصرانیان که در کشور ما، کشور خداوندگار زندگی می کنند بگیرد و بپردازد. زیرا ما خدایان هزینه جنگ را می پردازیم در حالی که آنان فارغ از غم و شادان زندگی می کنند. در کشور ما سکونت دارند اما هم مسلک قیصر، دشمن ما هستند (شهادت نامه های سُریانی مسیحیان ایران، سجاد امیری باوندپور، انتشارات پل فیروزه، چاپ یکم 1398، صفحه 68)

استدلال شاهپور دوم در اینجا شبیه به توجیه مدافعین جزیه است که بیان میکنند یکی از دلایل أخذ جزیه حمایت مسلمانان از اهل کتاب و معاف بودنشان از شرکت در جهاد میباشد.

دنیل دنت (شرق شناس و اسلام شناس آمریکایی، 1947-1910) البته از همین مقوله تعلق داشتن مالیات سرانه به رعایا در زمان ساسانیان بهره برده و با کنار اسلام آوردن گروهی از دهقانان اشراف زاده در اصفهان سعی دارد بگوید دلیل آنها البته نه میزان مالیات سرانه بلکه خفتی بوده که در پرداخت آن میدیده اند:

 

چنانچه مشاهده کردید البته دنت به صراحت در صفحه 66 کتاب خود طبقه عوام را به صراحت ازینکه بخواهند بخاطر جزیه تغییر مذهب بدهند مستثنی میکند و این طبقه هم خب اکثریت غالب جمعیت را تشکیل میداده اند ولی در ادامه میگوید این مقوله برای طبقات بالاتر [طبقاتی که از پرداخت مالیات سرانه در زمان ساسانیان معاف بودند] فرق داشت و تنها استنادش هم در کل کتاب همین روایت بلاذری مربوط به گروهی از دهقانان است که مسلمان میشوند [البته دنت نیز اشاره میکند که ولو مسلمان هم میشدند مالیات ارضی کماکان به قوت خودش باقی می ماند و صرفاً از مالیات سرانه یا همان جزیه معاف میشدند]. اما از دو طریق میتوان به سخن دنت نقد وارد ساخت:

نخست مقوله ارتداد و رفتاری است که جامعه زرتشتی با شخص مرتد داشته است (بنگرید به اینجا و اینجا) بنابراین چه طبقه رعیت چه طبقه اشراف در صورت آوردن اسلام از جانب جامعه زرتشتی که در آن زندگی میکرده و جمعیت غالب کشور را تشکیل میداده اند متحمل خساراتی قطعاً میشده اند مگر اینکه بگوییم فی المثل از جامعه خود میرفته (به منظور در امان ماندن از مجازات ارتداد) و یا اشراف منطقه ای گروهی مسلمان میشدند. بنابراین نیاز به هدف و گزاره ای بالاتر از یک مالیات سرانه ساده داشتند.

دوم اینکه تنها سند وی فقط یک روایت از بلاذری است! این دهقانان چرا گذاشتند این میزان مدت طول بکشد تا به حقارت جزیه پی ببرند؟ آیا نمیتوانیم آنرا مدتی در نظر بگیریم که با اسلام آشنا شدند؟ چرا دنت اینرا در نظر نمیگیرد؟.

دنت در ادامه و در صفحه 74 از نفع مادی که اسلام آوردن برای اشراف زادگان داشته سخن گفته و باز بر اینکه اسلام آوردن برای غیر اشراف زادگان از لحاظ اجتماعی به نوعی متضمن ضرر هم بوده اشاره میکند:

در اینجا دنت بطور کل موالی را دال بر نو مسلمان بودن فرد در نظر گرفته است، درست است که ریشه اطلاق عنوان موالی به «موالی بنی تمیم» برمیگردد و ایشان گروهی از ایرانیان بودند که در زمان پس از قادسیه مسلمان میشوند و با قبیله بنی تمیم پیمان بسته و مورد حمایت ایشان واقع میشوند و بخصوص در زمان امویان عموماً عنوان موالی به نو مسلمانان اطلاق میشده اما آیا نمیتوانیم با در نظر گرفتن گستره معانی اش بگوییم در زمان خلفای راشدین به غیر مسلمانان ایرانی هم اطلاق میشده است بخصوص آنکه طبیعتاً در آن زمان عده نو مسلمانان بشدت کم و طبیعی بوده عمده استفاده یا از اعراب باشد یا از کارگزاران ایرانی زرتشتی سابق حکومت قبلی؟ نیز توجه داشته باشید خود دنت در صفحات قبلی به صراحت بیان داشت این اسلام آوردن منحصر در طبقات ممتازی بوده که از پرداخت مالیات سرانه در زمان ساسانیان معاف بودند و بهمین ترتیب مشخصاً منفعت های مادی احتمالی موالی شدن برای ایشان ابداً دلیل نمیتوانسته باشد چه آنکه خود از نظر مادی اولاً وضعیت مناسبی داشتند و در ثانی بنا هم نبوده منصب خیلی مهمی به ایشان داده شود. نیز اینرا هم در نظر داشته باشید که در صورت موالی شدن مرتد محسوب میشده و جامعه زرتشتی بشدت با ایشان برخورد میکردند مگر اینکه گروهی یا اهالی یک روستا یا قبیله ای مسلمان میشده اند مشابه موالی بنی تمیم.

راجع به مقوله امویان میتوانید به این مقاله دال بر وضع بد موالی در آن زمان رجوع کنید (اینجا) و لکن بحث در این پست ما صرفاً از زمان فتح مدائن تا انتهای دوران خلافت علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.

البته ناگفته نماند که در زمان امام علی بن ابیطالب (ع) اصلاحات خوبی هم فی المثل در زمینه مالیات ارضی انجام گرفت چنانچه در صفحه 58 ترجمه کتاب دنت میخوانیم:

 

و یا دنت در دو جای کتابش یکی صفحه 60 مربوط به بخش سواد کتابش و دیگری صفحه 157 مربوط به بخش مصر کتابش معافان از پرداخت مالیات سرانه را شرح داده و میگوید:

 

خلاصه سخنان دنیل دنت را میتوان اینطور بیان کرد:

در حالت عادی که اساساً خیلی از ایرانیان زرتشتی جزیه پرداخت نمیکرده اند (زنان و کودکان و راهبان و کشیشان و فقیران و پیرمردان و... ای که معاش خود را نتوانند تأمین کنند) و آنهایی هم که پرداخت میکرده اگر از اشراف و خاندان های ممتاز زمان ساسانی نبوده باشند که اصلاً مسلمان شدنشان بدلیل اینکه ناچار بودند خود را به فرد متنفذ یا قبیله ای از اعراب وصل کند مایه دردسر بوده (چنانچه خود دنت گفت: «بدین ترتیب شخص نو مسلمان هم از جنبه حقوقی و هم عملاً در موقعیت نا مساعدتری قرار میگرفت» البته میتوان به این مورد، مرتد محسوب شدن در جامعه زرتشتی که زندگی میکرده اند را نیز اضافه کرد) لکن اگر از خاندان های ممتاز (که طبیعتاً جمعیت اقلیتی را تشکیل میداده بوده باشند) و البته موبد نباشند [با توجه به گفته دنت مبنی بر معاف بودن راهبان و کشیشان و دیر نشینان میتوان گفت موبدان هم از پرداخت جزیه معاف بودند] چون اینها در زمان ساسانیان مالیات سرانه پرداخت نکرده و چه بسا آنرا نوعی تحقیر به شمار آورند و نیز منفعت های احتمالی که موالی شدن برایشان میتوانسته داشته باشد [طبیعتاً اشراف ساسانی جز قشر با سواد و... هم محسوب میشده اند بر خلاف عامه مردم که حق سواد آموزی هم نداشتند] میتوانسته در زمان قبل از امویان به این دلایل عین گروهی از دهقانان اصفهان که به این طبقه تعلق داشتند مسلمان بشوند [البته دنت حتی بیان نمیکنه اکثراً اینطور رفتار کردند لکن سعی دارد نشان بدهد این رفتار از نظر مادی برایشان موجه بوده].

ما نیز بیان داشتیم:

اولاً رفتار زرتشتیان با فرد مرتد ابداً خوب نبوده و بنابراین این اشراف زادگان گروهی یا قبیله ای باید اسلام می آوردند وگرنه از طرف جامعه زرتشتی خود طرد و اموالشان مصادره میشده [نگاه کنید به دو پستی که راجع به مقوله ارتداد و آیین زرتشت لینکش را در ابتدای بررسی سخنان دنت در این پست قرار دادیم]. بنابراین اگر دنت ادعا میکند که اینها پرداخت مالیات سرانه را نوعی تحقیر به حساب می آورده اند چون در زمان ساسانیان رعیت جماعت آنرا پرداخت میکرده در صورت مسلمان شدن اتفاقاً ارتداد در جامعه زرتشتی هم متضمن تحقیر و پست بودن فرد است و بنابراین این بهیچ روی نمیتواند دلیل مناسبی برای تغییر دین باشد.

ثانیاً چرا دنت اعتقاد خود فرد به اسلام را در نظر نمیگیرد؟ بعبارتی مشخصاً آن مقوله هم مطرح است بخصوص وقتی ما موبد زادگانی را داشتیم که مسلمان میشدند (برای نمونه پروفسور چوکسی استاد دانشگاه ایندیانا و زرتشتی اهل هندوستان در اینباره میگوید: «اغلب معلوم می شد با حرارت ترین خرده گیران از دین زرتشتی، معتقدان قبلی آن دین بودند، یعنی کسانی که اسلام اختیار کرده بودند و سپس مشتاقانه در صدد انتشار آن برآمدند» ستیز و سازش، جمشید گرشاسب چوکسی، ترجمه: نادر میرسعیدی، صفحه 101). لکن دنت بطور کل این مقوله را نادیده گرفته است و همه چیز را منحصراً در اشراف زادگی و مالیات می بیند. ما اثبات کردیم بهیچ روی نفع مادی را نمیتوان بر این امر برای اشراف زادگان متصور نمود و بنابراین تغییر دین احتیاج به چیزی ورای مقوله های مادی و جایگاه اجتماعی و... دارد.

ثالثاً چرا این قدر طول کشید مقوله اسلام آوردن ایشان در همان زمان های خلفای راشدین؟ بعبارتی همان دهقانان اصفهانی بر اساس روایتی که دنت نقل میکند خودشان ابتدا قبول کردند پرداخت مالیات سرانه را لکن بعد از مدتی بخاطر حقارت آن مسلمان شدند؟ خب مشابه مناطق دیگر جنگ و مقاومت میکردند اگر واقعاً آنرا حقارت میدانسته و یا قبل از بستن پیمان مسلمان میشدند. اما هیچ یک رخ نداد و مدتی بعد که اتفاقاً ایده آشنایی با دین مبین اسلام را نیز تقویت میکند مسلمان میشوند.

رابعاً دنت در همان صفحه 66 میگوید:

نتیجتاً این اشراف فقط از مالیات سرانه معاف میشدند و نه مالیات ارضی [قطع به یقین اشراف زادگان مالک زمین هایی نیز بودند، مقوله کشاورزی یکی از مهم ترین ارکان درآمد زایی اشراف و دولت در زمان ساسانیان بوده و باز همانطور که خود دنت هم اشاره میکند در زمان فتح ایران عمر بن خطاب بهیچ عنوان زمین ها را از صاحبانشان نگرفت و ترجیح داد مالیات ارضی گرفته شود چنانچه دنت به این مقوله در صفحات 71 و 72 کتابش پرداخته و در آنجا عنوان میشود اگر منطقه با عهدنامه و صلح و... فتح شده باشد که زمین ها متعلق به صاحبانشان است و اگر با جنگ فتح شده باشد زمین ها متعلق به مسلمانان است اما عمر با وضع مالیات ارضی ترجیح داد زمین ها در اختیار صاحبانشان باقی بماند حتی اگر صاحبش مسلمان میشد زمین به زمین عشریه تبدیل نمیشد (با اینکه بر اساس نظر برخی فقها باید تبدیل میشده و صاحبش بجای مالیات ارضی زکات پرداخت کند)]

و البته بجای مالیات سرانه حقوقی که به موجب دین اسلام بر ایشان واجب میگردید را نیز می بایست پرداخت یا بدان عمل میکردند و از آن جمله است شرکت در جهاد و پرداخت خمس و زکات. توجه داشته باشید همانطور که دنت گفت ما با اشراف زادگانی طرفیم که در زمان ساسانیان مالیات سرانه نمیپرداخته اند پس افراد عادی نبودند بگوییم از نظر معیشتی در وضعیت بد یا نسبتاً بدی قرار داشته و مشخصاً این افراد پس باید خمس نیز بعد از نو مسلمان شدن میپرداخته اند. این نکته ای است که دنت بصورت گذرا از آن رد شده در حالیکه اگر دقت میکرد متوجه میشد فارغ از امتیاز مادی نداشتن بلکم بواسطه مقوله ارتداد و شرکت در جهاد مسلمان میشدن میتوانست متضمن رسانیدن ضرر و ضربه به حیثیت و جایگاه اجتماعی فرد هم بخصوص در زمان خلفای راشدین که غالب جمعیت زرتشتی بودند باشد.

در نهایت می ماند مسلمان شدن قبیله ای یا گروهی که مشخصاً این چنین مواردی اگر بود مشابه موالی بنی تمیم در تاریخ ثبت میشد لکن به غایت کم هستند و اینجاست که به سخن پروفسور چوکسی میرسیم و آن اینکه اکثریت جمعیت ایران تا چند قرن پس از فتح ایران زرتشتی باقی مانده بودند و به این نکته به غایت مهم نیز دنت توجه نکرده است (در دو لینکی که برای مقوله ارتداد گذاشتیم نقل قول پروفسور را در لینک دوم قرار داده ایم).

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۱۳