مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

از اسکندر کبیر تا کوروش قدیس

جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یکی از هموطنان دو کامنت را در وبلاگ گذاشت و ابتدا قصد داشتم صرفاً به کامنت ها در بخش مربوطه پاسخ بدهم اما دیدم ممکن است برای برخی دیگر از مخاطبین وبلاگ هم شبهات مطروحه پیش آمده باشد. بهمین منظور ترجیح دادم با نتیجه ای که از پاسخ هایم خواهم گرفت در پستی جداگانه در وبلاگ [یعنی همین پست] بدان بپردازم. سخنان ناقدی که زحمت کشیده و از وبلاگ بازدید کرده و بنا به گفته خودشان برخی مقالات بنده حقیر را خوانده، نقل و پاسخم را با یک تورفتگی ذیلش درج میکنم:

با درود و به قول خودتون اما بعد!!!!

باورش سخته که در قرن بیست یکم زندگی بکنی، به تحقیقات روز دنیا دسترسی داشته باشی، به زبان انگلیسی و مقالات مختلف دنیا آگاهی داشته باشی و باز تا به این حد از تاریخ ایران باستان متنفر باشی!!!!

جدا از بعضی که سعی دارند تاریخ ایران باستان رو خیلی بی نقص و پر زرق برق نشون بدن، که کار غلطیه و هر مطلبی باید بی طرفانه بررسی بشه، شماهم خودتون دسته کمی از اونها ندارید.

در تمام این وبلاگ حتی یک مقاله که یک نکته مثبت در 1100 سال تاریخ سیاسی ایران قبل از اسلام و یا 6400 سال تاریخ تمدنی ایران قبل از اسلام را مورد بحث قرار بده ندیدم!! (اگر هست لطفا اطلاع بدید)

گویی هیچ نکته و شخص مثبتی در تاریخ قبل از اسلام وجود نداشته، کوروش که مفسده داریوش که قاتل لابد خشایارشا هم روانیه و اشکانی ها و ساسانی ها هم که هیچی!!! (البته این برداشتم از مقالات خودتونه)

بعد اسکندر که ورودش به آسیا با دسته کم صد سال خون ریزی بی وقفته بین یونانی و غیر یونانی بوده از نظر شما بیشتر از تمام شخصیت های قبل از اسلام ایران قابل ستایشه که درمورد بخشی از اقدامات او چیزی نوشتید ولی درمورد ایرانی های قبل و بعد از او هیچی!!!!(من در اینجا درمورد اسکندر بحثی ندارم و امیدوارم شما هم بحث به طرف او منحرف نکنید)

میشه لطفا کنید دو سه تا نکته مثبت و همچنین حداقل اسم چند شخص در جهان ایران قبل از اسلام بیان کنید که لااقل مفسد و قاتل و روانی نبوده باشن و خودتون قبلوشون داشته باشید؟؟؟

شاید ماهم از تاریکی در اومدیم و مثل شما به سمت حقیقت و نور حرکت کردیم!!!!

با سلام؛ و اما بعد:
 
1. متوجه صد سال خونریزی بی وقفه نمیشم، یعنی چه؟ اگر صرف وجود فتوحات اسکندر و برخی شورش ها میگید خونریزی که بدترش برای زمان هخامنشیان بوده، چه جنگ های متعدد که از زمان کوروش دوم شروع و تا زمان کمبوجیه ادامه داشته چه قیام های متعددی که داریوش یکم آنها را سرکوب و دستور به کشتار مخالفین خودش میداده.
 
2. اگر منظور از نکته مثبت مقوله ای مطلقاً خوب که در تمدن های مشابه دیگر مسبوق به سابق نباشد [اعم از چین و یونان و مصر و بابل باستان] یا تمدن ایران اسلامی کاملاً فاقد آن باشد خیر، بنده حقیر ندیدم، شما دیدید؟ بفرمایید تا بررسی اش کنم اگر صحیح بود در همین وبلاگ پیرامونش مطلب درج میکنم.
 
3. کسی که در به اصطلاح تاریکی که عرض میکنید باشد بعید است خودش متوجه باشد، مگر اینکه بدنبال رفرنس های علمی و بحث های آکادمیک باشد تا به مرور کم کم ان شاءالله خدا بخواهد متوجه راه اشتباهی که در آن قرار گرفته بشود.
 
4. دلیل اینی هم که در اینجا به مقوله اسکندر پرداختم تقابلی هست که با کوروش دوم پدیدار میشود و جهل باستان پرستانی که روی روز کوروش مانور میدهند را هویدا میگرداند، وگرنه اسکندر کبیر هم شخصیت علیه السلامی نبوده و نیست، از چندگانه پرستی و شرک تا مقوله هایی مثل آتش زدن تخت جمشید و... .
 
5. باستان پرستی مبتنی بر اومانیسم است و هیچ ایرانی هیچ دخلی به ایران باستان ندارد. منیت من بعنوان اشرف مخلوقات یعنی انسان مبتنی بر اعمال و رفتار خودم است، ایران باستان معجزه هم بوده باشد پشیزی ربط به جایگاه من ندارد بالا باشد یا پایین یا... جایگاه هرکسی خودش، اعمال و اعتقاداتش هست و بنابراین این تعصب روی ایران باستان که حتماً دوست دارند دوره زمانی نسبتاً خوب جلوه اش بدهند و... بدون منطق و فاقد استدلال صحیح لازم است.
 
*. واقعه مربوط به اپیس برای کوروش دوم بر اساس نقل رویدادنامه نبونئید و تبس برای اسکندر کبیر بر اساس نقل دیودورس سیسیلی بنظرم شبیه بهم آمدند فلذا سخن خودم را در آن مقوله اصلاح کردم (پیشتر نظرم به این سمت بود که مشابه واقعه اپیس برای کوروش دوم ما برای اسکندر کبیر نداریم).
 

درود مجدد

سلام دوباره

 

چندبار مطلب نوشتم ولی هربار پشیمان شدم، گفته ها زیاد شد و بحث گسترش پیدا می کرد چون همونطور که اشاره کردم سرکار نفرت فراوانی از تاریخ ایران باستان دارید و بحث درمورد اشخاصی مثل کوروش و داریوش و دوره هایی مثل هخامنشیان با شما حداقل برای من نتیجه ای نداره چون شما مواضعتون مشخصه و بحث زمانی مفهوم پیدا می کنه که دو طرف حاضر باشن مواضع همدیگر را رد یا قبول کنن البته شما هم با افراد ناآگاه و بیسواد زیادی درگیر هستید (دسته کم در کامت ها) و منم بهتون حق می دم که از مواضعتون سرسختانه دفاع کنید اما چون قصدم این نیست که بحث با شمارو طولانی کنم پس من در اینجا دو مورد متذکر می شم، اول پاسخ به شبهات شما درمورد مطالبی که پیشتر نوشتم و دوم تکرار سوالم که متاسفانه در انتقال و پاسخش هر دو ناتوان بودیم

0. من بعنوان کسی که زمانی ارزشی باستانگرا بوده زمانی ملی گرای مذهبی زمانی ملی گرای متمایل به سکولاریسم و زمانی اصلاح طلب و نیز متمایل به آیت الله منتظری و زمانی متمایل به شیخ صادق حسینی شیرازی، بعید میدانم تعصبی در قبول دیدگاهی که بتواند خودش را موجه و معتبر نشان بدهد داشته باشم. الآنه نیز به تمامی دیدگاه هایی که بیان کردم بطور جد نقد مستند و مفصل دارم چون خودم زمانی درگیرشان بودم بهتر حال افراد درگیر را درک میکنم. دو سالی هم بطور جدی درگیر مباحث آتئیسم و آگنوستیسیزم در تلگرام و کلاب هاوس بودم و لطف خداوند و مدد صاحب الزمان (عج) بر تمامی شبهاتی که درگیرشان شدم فائق آمده و فی الحال گرچه از نظر سیاسی بهیچ عنوان دیدگاه خاصی ندارم [نه ارزشی ام نه برانداز نه اصلاح طلب نه...] و به همه شان نقد جدی داشته و دارم اما از نظر اعتقادی شیعه اثنی عشری معتقدی شدم و از صفر تا صد اعتقاداتم حاضر به دفاع مستدل و مستند هستم.

ملی گرایی هم در دسته بندی گرایشات سیاسی قرار میگیرد و هیچ گرایش خاصی در بین گرایشات نژادی [پان ایرانیسم - پان ترکیسم و...] و شبه سیاسی مربوطه شان [باستان پرستی - باستان گرایی] ندارم و هدفم مطالعه و تحقیق و بحث آکادمیک است. در این بحث آکادمیک نکته مثبت به چشم خورد؟ باید قبولشم کنم، نکته منفی به چشم خورد؟ حق ندارم منکرش بشوم و این از اهم بحثی آکادمیک است. نه مشابه مقوله کشتار مردم اپیس یا... روی به تحریف علم زبان شناسی یا تاریخ یا باستان شناسی عین باستان پرستان بخواهم بیاورم.

 

1-خارج از اینکه درمورد اوپیس حرف های بسیاری میشه زد که اینجا جاش نیست، باید عرش کنم که شما ظاهرا آشنایی چندانی با اسکندر ندارید؟ نمونه واضحش در خود یونانه، اسکندر دولت شهر تبس که برای سال ها از مهم ترین رقبای آتن در اتیکه بود از روی زمین محو کرد طوری که شهرهای دیگر یونان جز اسپارت از ترس نابودی از جنگ با اسکندر کناره کشیدند، به گزارش خود منابع که باهاشون آشنایی دارید (مثل آریان، کونت کورث، دیودور، پلوتارک و ژوستین-تروگ پومپه ای) مردم شهر کشت و کودکان و زنان به بردگی گرفت!! بعد از تصرف صور مردم شهر مثل تبس کشتار کرد، در غزه هم همین اتفاق افتاد و اسکندر فرماندار شهر فقط چون در برابرش تسلیم نشده بود به مانند قهرمان بچگیش آخیلوس (شخصیت اسطوره ای ایلیاد هومر) که در مچ پای هکتور تناب کشید با او رفتار کرد و او را دور شهر کشید!! نمونه های دیگه از این موارد شما در طول عقب نشینی او از هند می بینید!!

1/1. خیر برای اوپیس بررسی کاملی را پیشتر طی دو مقاله کاملاً مفصل انجام داده و به ثبوت رساندم بهیچ عنوان ترجمه کلمه نیشو و داکو به مردم و شکست دادن در رویدادنامه نبونئید نمیتواند موجه باشد و باطل است: بنگرید به اینجا که مقاله اخیر میباشد و لینک مقاله قبلی هم در خلالش است.
 
1/2. اگر منظور از غزه اورشلیم است که بنابر نقل ژوزف فلاویوس مورخ یهودی قرن یکم میلادی کشتن کاهن اعظم که گویا اورشلیم در کنترل وی بوده صورت نگرفت (بنگرید به اینجا) برخی ایرادات به روایت فلاویوس وارد کردند لکن در همین لینکی که از وبسایت لیویوس گذاشتم به بخشی از ایرادات پاسخ درخوری داده شده است. در نهایت رفتار بدی از اسکندر بر اساس نقل خود یهودیان در قرن یکم میلادی نمی بینیم.
 
1/3. برای تبس بعنوان شهری که تا آخرین دم مقاومت کرد و درخواست بخشش و... هم نداد [بنابر روایت دیودورس سیسیلی، بنگرید به اینجا] مشخص است که اسکندر مردمش را بعنوان افرادی که بر علیهش شمشیر کشیدند به بردگی بگیرد، ازین هم که بگذریم رفتار داریوش یکم در به بردگی گرفتن دختران و پسران نوجوان یونانی پس از پایان دادن به شورش ایونیا/ایونیه و آتش زدن معبد و شهر بنابر روایت هرودوت (نک: تواریخ، هرودوت، کتاب ششم بند سی و دوم) را چکار کنیم؟. البته ما سندی نداریم مقاومت مردم اپیس را مشابه مردم تبس نشان بدهد که تا آخرین حد در مقابل اسکندر مقاومت کردند بدون اینکه درخواست بخشش کنند و به وی تسلیم بشوند. بنابر رویدادنامه نبونئید بعد از عقب نشینی مردم اکد و ارتش اکد، کوروش دوم قتل عام و غارت کرد. اینکه مشابه تبس بعد از عقب نشینی به داخل شهر آیا مردم اپیس هم باز مقاومت کرده اند یا خیر رویدادنامه سخنی از مقاومت نمیزند و در اینجا مبهم است.
برای به بردگی گرفتن هم طبیعتاً کوروش از نواحی فتح شده برده میگرفته نمونه اش را گزنفون در کوروش نامه کتاب چهارم بخش سوم نقل میکند چنانچه در آنجا مشاهده میکنیم بعد از دست یافتن پارسها به اردوگاه آشوریان پس از شکست دادنشان توسط ارتش متحد پارس ها و مادها و هیرکاتی ها، کوروش دوم به پارسها میگوید صبر کنید تا مادها و... هم بیایند و به غنایم کاری نداشته باشید، بعد که مادها می آیند روی به اسیر گرفتن زنان شوهر دار و کنیزان کرده و سه کنیز هم پیشکش کوروش میکنند که یکی شان را کوروش بنابر نقل گزنفون به شوهرش میرساند دوتای دیگر هم طبیعتاً اسیر دست این شاه می مانند. بهرطبع نشان میدهد کوروش هیچ مشکلی با اسیری گرفتن نداشته و اگر در مقوله اپیس در متن رویدادنامه به اسیری گرفتن نیست میتواند حاکی از نپرداختن به جزئیات باشد [اینرا در جواب این سخن عرض کردم که ممکن است کسی بگوید اسکندر در تبس زنان و کودکان را به بردگی گرفت اما کوروش در اپیس اینکار را نکرد].
در نهایت میتوان شباهت خوبی را بین مقوله اپیس برای کوروش دوم و تبس برای اسکندر بیان کرد لکن بنظرم صد درصد یکسان نیستند.
 
نتیجتاً با هر متر و معیاری جلو بروید اسکندر نه تنها هیچ دست کمی از کوروش دوم و داریوش یکم ندارد بلکه در برخی جنبه ها رفتارش بهتر نیز بوده. گرچه مدافع اسکندر نیستم اما وقتی باستان پرستی روی کوروش دوم مانور میدهد من هم بسادگی میتوانم نشان بدهم اسکندر بیشتر واجد شرایط شاه آرمانی شدن است تا کوروش دوم یا هریک از شاهان هخامنشی.

 

2-منظور من از صد سال خون ریزی دوران بعد از اسکندر است که سردارانش همدیگر تکه تکه کردن، طوری شد که حتی مادر و همسر اسکندر کشته شدند و جسد او در حال انتقال دزدیده شد و جالب اینجاست که در آن زمان هیچکس به این ماجراها متعرض نشد (اشاره ام به ماجاری کاساندر در یونان و بطلمیوس در مصره)، اکثر شاهان سلوکی در جنگ کشته شدند در شرق اشکانی ها بودن و یونانیان باختر و در غرب بطالسه در مصر  و باقی مانده مقدونیان در یونان و آناتولی، بله درسته فتوحات جنگ خون ریزی داره منم با جنگ های اسکندر در برابر داریوش سوم یا حتی آریوبرزن در اینجا کاری ندارم، فتوحات اسکندر باعث شد بسیاری از علمای یونان به آسیا بیان و بسیاری از آسیایی ها به اروپا برن تجارت اروپای جنوبی رونق گرفت و هنر در بعضی از مناطق مثل افغانستان تغییر کرد ولی هیچ کدام حتی پنجاه سال هم در آرامش سپری نکردند، از یونانیان باختر تا سلوکیان و مقدونیان آسیای مرکزی همگی همواره در جنگ بودن اونم نه جنگ هاق مقطعی یا محدود مرزی یک نگاه ساده به زندگی سلوکوس اول و آنتیخوس سوم باعث میشه تا متوجه حرفم بشید!!

2/1. اینها چه ربطی به اسکندر دارد؟ بر این اساس باشد که خود حمله اسکندر متوجه هخامنشیان است!! لابد ضعف و اشتباهات هخامنشیان باعث شده اسکندر بیاید و آن خسران را نسبت به امپراطوری پارسها تحمیل کند. طمع قدرت بعد از اسکندر که متوجه خانواده اش هم شد ولو غیر مستقیم چه ربطی به وی دارد نمیدانم. در زمان هخامنشیان هم ما کشتار مشابهی را در خانواده سلطنتی داشتیم که نمونه بارزش را ویل دورانت بیان میکند:
 
کشنده خشیارشا را، اردشیر اول، که پس از پادشاهی درازی خشیارشای دوم به جای او نشست، کشت.
وی را، پس از چند هفته، نابرادری اش سغدیان کشت، که خود، شش ماه پس از آن، به دست داریوش دوم کشته شد.
این داریوش، با کشتن تری تخم (داماد داریوش)، و پاره پاره کردن زن و زنده به گور کردن مادر و برادران و خواهران وی، فتنه ای را فرو نشاند.
به جای داریوش دوم، پسرش اردشیر دوم به سلطنت نشست که ناچار شد، در جنگ کوناکسا، با برادرش کوروش کوچک، که مدعی پادشاهی بود، سخت بجنگد [و میدانیم که سر برادرش را برید]. این اردشیر مدت درازی سلطنت کرد و پسر خود داریوش را که قصد او کرده بود کشت و، آنگاه که دریافت پسر دیگرش اوخوس نیز قصد جان او دارد، از غصه دق کرد.
اوخوس، پس از بیست سال پادشاهی، به دست سردارش باگواس مسموم شد؛ این سردار خونریز پسری از وی را، به نام ارشک، به تخت نشانید و، برای اثبات حسن نیت خود نسبت به وی، برادر او را کشت. (تاریخ تمدن، ویل دورانت، ترجمه احمد آرام و دیگران، جلد اول، صفحات 441 و 442)
 
من هرطور نگاه میکنم واقعه ای که در دربار هخامنشی بوقوع پیوسته وحشتناک تر از زمان بعد از اسکندر است، اینطور نیست؟. بنابراین اینها نقد به اسکندر اصلا نمیتواند باشد.
 
2/2. برای آرامش شما را به ابتدای دوران هخامنشیان ارجاع میدهم که چطور مردمان پارت و بابل متوجه کشتار و سرکوب گسترده از جانب داریوش شدند، چطور معبد سرور خدایان بابل یعنی مردوک متوجه تعرض از جانب خشایارشا شد [خود خشایارشا در کتیبه اش در تخت جمشید میگوید ویران کرد لکن بنابر نقل هرودوت کاهن معبد را کشت و مجسمه مردوک را برد] الآن هخامنشیان آرامش و امنیت آوردند یا خفقان و سرکوب و باج سنگین گذاردن [بنابر نقل کوروش دوم در استوانه اش که بیان میکند باج سنگین گذاردند و بر پایش بوسه زدند (نک: فرمان کوروش بزرگ، حسین بادامچی، صفحه 14)]؟. حالا من نمیتوانم رفتار بعد از کوروش دوم توسط داریوش و خشایارشا یکم را به کوروش دوم ربط بدهم بگویم اگر کشور گشایی و غارت و... نمیکرد این وقایع کشتار گسترده بعد از وی اتفاق نمی افتاد؟.

 

3-سوال من که هسته اصلی حرفم باشماست کاملا ساده است، شما در اینجا مقالات زیادی منتشر کردید و من یکی که اغلبشونو خوندم حتی یک مورد ندیدم که شما به عنوان کسی که تحقیق می کنه در اون سعی کرده باشه حتی یک نکته مثبت از ایران قبل از اسلام را ذکر کنید!! نه می گم وظیفتونه و نه دارم به این مورد اعتراض می کنم شما خودتون می دونید و خودتون، سوال من اینجاست که آیا شما در تاریخ ایران قبل از اسلام می تونید چند شخص و چند نوع فعالیت که به عنوان فرد یا فعالیت مفید و درست یا خوب می شناسید که خودتون قبول دارید نام ببرید؟ مثلا می تونید آریوبرزن و سورنا تو دسته شخصیت های قابل قبول ایران باستان قرار بدید یا مثلا می تونید معماری تخت جمشید یا کاخ شوش به عنوان یک اثر قابل قبول پذیرا باشید، بنده جویای نظر شمام و از شما درخواست چند اسم فرد و مکان یا فعالیت هستم همین.

ضمنا هیچکس بی عیب نیست و منم نگفتم مطلقا مثبت فقط عرض کردم از نظر شما قابل قبول یا حداقل مثب، به شخصه می خوام نظرتونو بدونم

 
3/1. برای آریو برزن متأسفانه در کتب درسی به اشتباه به سمع نوجوانان این کشور ماجرا را میرسانند، آن چیزی که مد نظر شماست بر اساس کتاب رمان هجده جلدی اتیلا نوشته لویزدول است که در آن گفته میشود:
 
در آخرین نبرد او [آریو برزن] اسکندر که از شجاعت او خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته بود:((شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.)) اسکندر نیز در جواب او گفته بود:((شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.)) ولی آریو برزن جواب داده بود: ((پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می‌مانم و آنقدر مبارزه می‌کنم تا بمیرم)) و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.و آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او را در همان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند به یاد لئونیداس.
 
نمیدانم در کدام جلد و صفحه اش است [دسترسی به کل هجده جلد ندارم در فضای مجازی منبع را این کتاب بیان کرده بودند] اما این کتاب یک رمان تخیلی است و سندیت تاریخی ندارد، بنابر اسناد تاریخی اسکندر مؤفق به شکست دادن سپاه آریو برزن شده و افراد زیادی از پارس ها را قتل عام میکند، آریو برزن هم به تخت جمشید فرار میکند لکن به شهر راهش نمیدهند. بنابراین سرداری بوده عین دیگر سرداران هخامنشی و کار خاصی هم نکرده، در برخی نقل قول ها حتی اشاره به تدابیر ضعیف او در جنگ شده که از علل شکست پارسها برشمرده شده است. بنگرید (متن زیر در رابطه با آریو برزن را از کانال دوستمان جناب آقای شادفر در گروه پژوهشی آرتا نقل میکنیم):
 
جونا لندرینگ، تاریخدان معروف هلندی در این مورد می نویسد:
Many Persians were massacred. Ariobarzanes managed to escape, but when he reached Persepolis, he was denied entrance to the city. The commander of the city's garrison had already learned the outcome of the battle, and was convinced that Alexander was invincible. No one needed Ariobarzanes alive; he was probably killed by the Macedonians.
بسیاری از پارسیان قتل عام شدند (توسط سپاه اسکندر)
آریوبرزن موفق به فرار شد، اما وقتی به تخت جمشید رسید، از ورود به شهر منع شد. (ایرانی ها درب رو روی او بستند)
فرمانده پادگان شهر قبلاً از نتیجه نبرد مطلع شده بود و متقاعد شده بود که اسکندر شکست ناپذیر است. هیچ کس به آریوبرزن زنده نیاز نداشت. او احتمالا توسط مقدونی ها کشته شد.
 
منبع:
پیر بریان ایران شناس برجسته نیز همین روایت را بازگو می کند (نک: تاریخ امپراتوری هخامنشیان، پیر بریان، جلد دوم، ترجمه مهدی سمسار، صفحه ۱۷۵۵)

همچنین James R. Ashley در کتاب خود به شرح نبرد آریوبرزن قبل از فرار پرداخته و اشتباهات تاکتیکی او را یکی از عوامل شکست و فرارش بیان می دارد.ایشان بعد از شرح مفصل جنگ در مورد آریوبرزن می نویسد:
Ariobarzanes was obviously a rather mediocre commander by any measure. He had little, if any, initiative and seems to have been perfectly content to sit pas- sively behind his position at the Gates. He foolishly thought, no doubt, that Alexander would persistently attack in a desperate attempt to force the position frontally, regardless of the cost. He not only seriously underestimated Alexander's abilities as a general but was rather inept in even taking routine precautions against surprise.
مشخصاً آریوبرزن از هر نظر فرمانده نسبتاً متوسطی بود. او نه تنها توانایی های اسکندر را به عنوان یک ژنرال به طور جدی دست کم گرفت، بلکه حتی در انجام اقدامات احتیاطی معمول در برابر غافلگیری نیز ناتوان بود.
منبع:
The Macedonian Empire: The Era of Warfare Under Philip II and Alexander the Great, 359-323 B.C, James R. Ashley, Page 277
 
3/2. برای سورنا سردار معروف اشکانی منکر خدمات مثبتی که به اشکانیان در نبردهایش بر علیه رومیان کرد نمیشوم لکن بهتر نیست بگوییم اینها را برای نگهداشتن حرمسرای معروف خودش [نک: کراسوس، پلوتارک، بخش بیست و دوم، سورنا دویست واگن همراه خود در سفر حمل میکرده که فقط برای حمل خدمتکاران جنسی و طبیعتاً حرمسرایش بودند] و نیز اموال و مقامش انجام داد [طبیعتاً به قدرت و وجود سلسله اشکانی وابسته بودند]؟ ما در هیچ سندی نداریم گفته باشد سرداری برای علاقه به کشور و ازین دست مفاهیم ابداعی اواخر قاجار و پهلوی در زمان های ساسانیان و اشکانیان و هخامنشیان دست به شمشیر برده و از یونانیان و رومیان و یا اعراب دفاع کرده باشد، هرچه بوده بخاطر حکومتی بوده است که جیره و مواجبش را میداده و خدمت به شخص شاه ملاک بوده ولاغیر. بهمین خاطر نیست که در زمان های بعد از قادسیه گروه های مختلفی از نظامیانی که در رکاب ساسانیان بودند به اعراب پیوسته و بر علیه ساسانیان شمشیر میکشند؟. در متون ساسانی ما سر سپردگی به شاه و آیین زرتشت را می بینیم یا ارادت به کشور فارغ از زرتشتیت [ملی گرایی شبه سکولاری که بخصوص در زمان پهلوی رواج پیدا کرد]؟. هرچه هست حاکمیت مطلق زرتشتیت و نیز سرسپردگی به شخص شاه است.
برای هخامنشیان هم بهتر ازین نبوده، سرکوب قیام مردم پارت و بابل در زمان داریوش یکم یا بنابر گفته والتر هینتس* نبرد کوروش در سرزمین بلوچستان به منظور سرکوب قیامی که در آن منطقه صورت گرفته بود (که البته کوروش دوم شکست میخورد) نشان میدهد هدف هخامنشیان نه ملی گرایی و ازین دست خزعبلات ابدایی زمان پهلوی که حکومتی با محوریت پارسها و خاندان خودشان و گرفتن باج و خراج و افزایش ثروت و... بوده است.
*: وقتی کورش به سوی پاکستان امروزی حرکت کرد، در میانه‌ی راه به گدروزیا (مکران یا گدروسیا، همان بلوچستان امروزی) رسید. آنجا با شورش مردم مواجه شد و از آنان شکست خورد. (داریوش و ایرانیان، والتر هینتس، ترجمه پرویز رجبی، صفحه 100)
 
3/3. من نمونه های آریو برزن و سورنا را که بیان کردید مختصر بررسی کردم تا نشان بدهم کاملاً بر خلاف تصوری ازینان هست که در فضای مجازی پروپاگاندای باستان پرستی راه انداخته و مشتاقم اگر مورد دیگری هم هست بفرمایید تا ببینیم عیار تاریخی نکات مثبتی که پیرامونش مطرح میشود چقدر و چگونه است.
 
3/4. اینکه به معماری تخت جمشید و کاخ شوش اشاره کردید لاجرم باید بدانید اولاً سازندگان اینها غیر پارسی بودند (بعنوان مثال بر اساس سخنان داریوش در یکی از کتیبه هایش در تخت جمشید، نک: کتیبه های هخامنشی، پیر لوکوک، ترجمه نازیلا خلخالی، صفحه 294) ثانیاً هرچه بیشتر بررسی میکنیم پی به کپی برداریشون از معماری آشوری و... میبریم (چند موردش را در اینجا بررسی کردم).
 
3/5. وقتی گفتم مطلقاً مثبت منظورم همان بخشی از تاریخ ایران باستان بود نه کل ایران باستان، یعنی شما بخشی را پیدا کنید مطلقاً مثبت باشد، من این چنین چیزی در منابع و... آکادمیک تاریخ ندیدم.
 

4-در این مورد حرفی ندارم چون شما نظرتونو بیان کردید که البته درست هم هست

 

5- در اینجا فقط لازم می دونم اشاره کنم که بله اسکندر هم یه شخصه یه دورانی محبوبه یه دورانی خیر، همین یونانی ها هیچ وقت به طور مستقیم از اسکندر تعریف نکردن بیشتر محبوبیت اسکندر مربوط به دوران رومی ها و البته قرون 16 و 17 که اروپایی تصویر این جوان موفق به عنوان الگویی برای استعمار تبلیغ می کردن نمونه معروفش هم ژاک بنینی بوسوئه است که کلا از جامعه یونان و مقدونیه چهره ای می ساخت مشابه چهر آن روز اروپا تا نتیجتا بگویید همانگونه که اسکندر بر آسیایی ها چیره شد ماهم حق چیرگی بر بقیه را داریم، در آسیای غربی هم اسکندر بیشتر از اینکه چهره خودشو داشته باشه چهره منطقه ای داشت در متون اسلامی مسلمون بود در متون ایرانی یکی از شاهزدگان ایرانی و در متون هندی که کلا قصه ای جدا داشت و... خوب یا بدش دیگه قضاوت هرکسه به شخصه اسکندر فردی موفق، خوش شانس، کنجکاو و شجاع می دونم

5/1. اشتباه میکنید، ستایش اسکندر دست کم از کتاب کالیستن دروغین در قرن سوم بعد از میلاد شروع شد [البته انتساب آن کتاب به کالیستن مورخ در قرن چهارم قبل از مبلاد محل خدشه جدی است لکن نشان میدهد دیدگاه ستایش آمیز به اسکندر در آن زمان وجود داشته]. باز دوباره در ویرایش سریانی از کتاب کالیستن دروغین که بعد از ظهور اسلام به نگارش درآمده و اضافاتی دارد می بینیم که اسکندر را ذوالقرنین خواندند و بیشتر ستوده اند. بنابراین ستایش و محبوبیت اسکندر نه متعلق به قرون 16 و 17 که دست کم به قرن سوم هزاره اول بعد از میلاد برمیگردد و به مرور گسترش پیدا میکند.

5/2. در متون اسلامی دیدگاه واحدی وجود ندارد، فی المثل ابن کثیر اسکندر را یونانی میخواند، برخی رومی خواندند برخی ایرانی و... .

5/3. اگر بنا به مقایسه با کوروش دوم باشد بلی اسکندر بهتر از کوروش نباشد بهیچ عنوان ذره ای پایین تر نیست اما اگر بنا به بررسی بطور کلی باشد خیر، اسکندر هم یک مشرک بود که بدنبال جاه و مقام و منفعت خودش بوده است عین خیلی از شاهان دیگر. نکات مثبت اخلاقی داشته مثل رفتارش با خانواده داریوش سوم. بطور کل پادشاه آرمانی از دل اینها [اسکندر کبیر و کوروش دوم و...] در نمی آید.

 

6-درمورد این مطلب آخرهم باید عرض  کنم بنده به عنوان کسی که خانوادش چند نسل به باستان شناسی و تاریخ ایران خدمت کرده، حداقل در حد توان، و خودم هم دستی در تاریخ و باستان شناسی ایران دارم هیچگاه در فضای ایران شناسی هیچ وقت باستان پرست ندیدم!! بلاخره یکی مثل آقای زرین کوب افراطی ایران دوست بود یکی هم مثل آقای ملکزاده خیر، درحالی که اگر از همون افرادی که شما باستان پرست خطاب می کنید درمورد شما بپرسم شمارو مذهبی افراطی یا... صدا می کنن که قصد دارید با استفاده از الفاضی مثل مشرک و بت پرست حرف های خودتونو ثابت کنید (اشاره ام به برخی از کامت هاست)افراط هیچگاه قابل پیذیرش نیست چه درمورد ایران باستان باشد چه ایران بعد از اسلام

6/1. باستان پرستی یعنی عقیده ای که افتخار خودش را ایران باستان میداند در حالیکه پشیزی به وی ربطی نداشته و ممکن بوده بر حسب تئوری تکامل در سومالی بدنیا بیاید چون ماحصل اعدادی تصادفی است [عقیده آتئیستی] و یا بر حسب خواست خداوند از پدر و مادری اهل گینه نو بدنیا بیاید [عقیده تئیستی].

باستان پرستی یعنی عقیده ای که به نحوی ایران باستان را می ستاید و می پرستد که فکت های علمی و اسناد تاریخی را حاضر نیست ببیند و بسادگی منکر تمامی آنها میشود. از شاهان ایران باستان انتقاد بشود میگوید ایران ستیز حال آنکه حکیم ابوالقاسم فردوسی هم انتقاد میکرده (برای نمونه بنگرید به اینجا) تاریخ دان یا دانشمندی نقدی بخواهد نسبت به ایران باستان بیان کند یا بیسواد میشود یا بی اعتبار [مثلاً برخی شان وقتی به سخنان پروفسور ژان کلنز پیرامون آیین زرتشت میرسند میگویند یهودی است و سخنانش شاذ و... بدون اینکه نقد مستدل بکنند].

باستان پرستی یعنی عقیده ای که وقتی بصورت مفصل و مستند مقوله علم و دانش در ایران باستان را بررسی میکنیم (بنگرید به اینجا) مشاهده میکنیم از خودش برداشته دانشمند اختراع کرده به دروغ، برای چه؟ جز اینکه خدایش شده ایران باستان و آنرا می پرستد و نمیتواند نقدهای جدی وارده بدان را قبول کند ناچار روی به جعل و تحریف و تاریخ سازی می آورد؟.

6/2. ضمناً مخاطبین مقالات و... وبلاگ من صرفاً افرادی نیستند که کامنت میگذارند، از دانشجوی مقطع دکترای تاریخ (فردی که خود را امین بابادی معرفی میکرد و با یک واسطه با وی بحث کردم و ردیه ای بر سخنانش در وبلاگ نوشتم) تا برخی از وبسایت های معروف در زمینه باستان گرایی و باستان پرستی که بررسی شان کرده و... . بطور کل سعی میکنم زوایایی از تاریخ ایران باستان را بصورت مستند و معتبر روشن کنم که یا بدان پرداخته نشده در کشور ما [مثل عیار تاریخی رویدادنامه نبونئید و خدمتکاران جنسی] یا کمتر از آن سخن گفته میشود و یا دیدگاه تحریف آمیزی را منتشر میکنند. ان شاءالله که توانسته باشم در این راه به بهترین نحو کار خود را انجام داده باشم.

 

پیروز باشید

شما هم ان شاءالله همواره مؤفق بوده و بتوانید در راه درست قدم بردارید.

 

تکلمه:

عنوان کوروش قدیس نامیست برای فردی که باستان پرستان او را با هاله ای نورانی به دور سر و بدور از هرگونه خطا و اشتباهی تصور میکنند. از هر باستان پرستی که ادعا کرد اینگونه نیست بپرسید یک نقد مهم و جدی نسبت به کوروش دوم بیان کن، خواهید دید ساکت میشود چون کوروش قدیسه ای بت وار در اعتقادات وی است که بر هیچ سند و منبع تاریخی هم منطبق نیست. اگرم ادعا کرد تاریخ مبهم است پس بگویید برای شاهی که آنقدر تاریخ درباره اش مبهم است که یک نقد مهم نمیتوان از وی بیان کرد أحدی حق ندارد وی را بالاتر از هیچ شاه دیگری قرار دهد چون ابهام آنهم تا این اندازه مشخصاً باطل کننده هرگونه تفسیر و نتیجه گیری پیرامون مثبت یا منفی بودن وی میشود.

در اینجا بیان کردم که اسکندر کبیر هم میتواند مشابه کوروش دوم باشد و از قضا شایسته تر است به شاه آرمانی شدن تا کوروش دوم. دلیلی جز نژاد پرستی که بر هیچ انسان منصفی باطل بودنش پوشیده نیست وجود ندارد که یک نفر بخواهد کوروش دوم را بر اسکندر کبیر ترجیح بدهد و بنابراین اساس باستان پرستی در ایران مبتنی بر نژاد پرستی و برتر و خاص و متمایز دانستن نژاد خود نسبت به فی المثل نژاد اسکندر یا دیگر شاهان بزرگ و مطرح تاریخ که هیچ دست کمی از کوروش دوم ندارند هست. اگر برتر هم ندانند دست کم متمایز و خاص میدانند مشابه نژادی از فی المثل کبوترها که فقط با کبوترانی از نژاد خودشان تولید مثل میکنند [یکجور نژاد گرایی شبه حیوانی که فقط نژاد خودش را مد نظر دارد و آنرا متمایز می بیند] اینجا هم گرچه این باستان پرستان نژاد خود را برتر نمیدانند [بر فرض که واقعاً عقیده شان این چنین باشد] اما به سبب متمایز و خاص دانستن نژاد پوچ خودشان اسکندر را هیچ گاه شاه آرمانی خود نمیدانند با وجود اینکه چه بسا کوروش دوم در مرتبه ای پایین تر از وی باشد.

تمام اینها جدای ازین است که شما یک تعریف ساده از ایرانیت نمیتوانید ارائه بدهید و هر تعریفی را بیان کنید میتوانم اقوامی را بر اساس آن نام ببرم که یا هخامنشیان دشمن ایشان بودند [مثل مردم پارت بر اساس سخن داریوش در کتیبه بیستون که بر علیه حکومت هخامنشی قیام میکنند] و یا اینان خود را اصلاً آریایی [مثل عیلامیان و...] نمیدانسته و محسوب نمیشوند. اینی هم که گفته شود بومی فلات ایران بودن خب بابلی ها و آشوریان هم که اصلاً دشمن پارسها بودند بومی بخشی از فلات ایران محسوب میشوند. بنابراین وقتی تعریف واحدی هم وجود ندارد دم از نژاد و ایرانیت زدن و ازین دست خزعبلات برای خاص یا حتی متمایز نشان دادن خود نسبت به دیگر انسان ها چیزی جز خرافات محسوب میشود؟.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۰۹

نظرات (۱)

درود برای بار سوم

 

تلاش کردم اینبار کوتاه تر از بار دوم بنویسم (گرچه به گمانم بیشتر شد)، به هر حال اگه زیاده گویی شد شرمنده ام، ضمنا این نوشته بیشتر جنبه نتیجه گیری از سمت خودم دارد.

 

وقتی بار دوم گفتم چند بار مطلب نوشتم و هربار پشیمان شدم چند دلیل داشتم اول اینکه قصد بحث نداشتم و صرفا از شما یه سوال داشتم، دوم اینکه فضاهای کتبی عمدتا برای من محل بحث نیست چون تمرکز و وقت زیادی از من یکی میبره و بلاوه خیلی یک طرفه است و ممکنه به توهین یا بلاک کردن منتها بشه، گرچه که شما صبورانه و با حوصله پاسخ دادید، و سوم اینکه همونطور که گفتم شما مواضعتون مشخصه بنده هم نخواستم شمارو به چالش بکشم یا توهینی بکنم و... باید بیشتر روی سوالم مانور میدادم نه مسائل حاشیه ای

 

باید اضافه کنم که دو پوزش به شما بدهکارم اول اینکه باید دفعه اول سوالمو واضح تر عنوان می کردم تا بحث تا به این حد گسترش پیدا نکنه (چون هدفم این نبود که بند به بند یکدیگر را نقد کنیم و نظرات هم را غلط و درست عنوان کنیم) ولی متاسفه به خوبی این کار نکردم و دوم اینکه درمورد مخاطبان وبلاگ شما برداشتی کردم که طبیعتا درمورد همه نبوده و منظوره عده ای از ایشان بوده، به هر حال دلم می خواهد بدونید قصد توهین به شما و مخاطبات وبلاگ شمارا نداشتم و پوزش می خوام (چون به یکی از مخاطبانتون اشاره کردید و نخواستم خدای ناکرده کسی بد برداشت کنه) به هر حال شرمنده ام.

 

بنده جوابمو گرفتم ولی بد نیست سه چهار مورد ذکر کنم :

اول اینکه من تلاش کردم از موضوع اسکندر و کوروش و داریوش و... فاصله بگیرم و دید کلی داشته باشم ولی متاسفانه چون بار اول بد سوالمو عنوان کردم شماهم بیشتر در باب کار غلط من صحبت کردید، لیکن منظورم یک دید کلی بود

دوم اینکه درمرود آریوبرزن صحیح نیست که منظورمنو ندانسته قضاوت کنید من برعکس نظر شما رمان هجده جلدی که نام بردید نخواندم که بخوام به آن رفرنس بدم، تاجایی که یادمه کلا از پنج منبع مرجع اسکندر در سه نفرشان دیودور و آریان و کونت کورث از آریوبرزن نام برده شده خیلی مختصر و در حد چند صفحه شاید مجموعشان ده صفحه هم نشود و من اصلا مقصودم چهره اسطوره ایی یا قصه مانند این شخص نبود

سوم اینکه درمورد نبرد غزه اسکندر اشاره ام به اورشلیم نبوده به شهر غزه بود که با عنوان محاصره غزه شناخته میشه

چهارما و نهایتا درمورد ستایش اسکندر منظور من ستایش عمومی در ابعاد وسیع از اسکندر بود و گر نه همان سلوکی ها و بطلمیوسیان هم اسکندر می ستودند

 

بعلاوه باید ذکر کنم، برداشت شما از بسیاری از موارد واقعا برای من عجیبه وقتی من از واژه نفرت برای توصیف نظر شما درمورد ایران باستان استفاده کردم قصدم توهین نبود بلکه همینی بود که خودتون بار دیگر در اینجا تکرار کردید من درست یا غلط چند نمونه مثل آریوبرزن و سورنا یا تخت جمشید و کاخ شوش مثال زدم تا بلکه بتونم منظورمو واضح تر برسونم و جوابمو بگیرم اما شما به نقد جدی و سخت هر یک از این افراد پرداختید که برای من یکی تازگی داشت، منظور من این نبود که شما تخت جمشید یا کاخ شوشی که از کشورهای مختلف کارگر و معمار و شاید حتی برده برای ساختشون اومده را بستاید بلکه می خواستم ببنیم در خلال این سلسله ها که نزدیک 1100 سال دوام داشتند نکته مثبتی می یابید که نهایتا جوابم را هم به طور غیر مستقیم گرفتم

 

امیدوارم این متن منجر به درج یک مقاله دیگه نشه چون نه مایل بودم و نه علاقه داشتم مطالبمو این شکلی نقد کنید و به آرشیوتون اضافه کنید و طرجیح می دادم در قالب همون کامنت در دید محدودتری قرار بگیره لیکن حالا که اینکار کردید امیدوارم حداقل برای کسی مفید واقع بشه.

 

در آخر شما از خودتون و عقایدتون گفتید و بد نبینم منم هم اشاره کوچکی به خودم بکنم، بنده هم رشته اصلی تحصیلی خودم تاریخ نیست ولی چون خانواده ام از حدود دهه سی با باستان شناسان ایرانی و غیر ایرانی همکاری مستقیم داشتن و خودشون هم از همان قشر بودن ناخواسته به این سمت سوق پیدا کردم و الحمدالله تا به این حد سواد دارم که بگم با تمام رفرنس های متنوعی که دسته کم شما عنوان می کنید آشنایی کامل دارم، فقط برام تعجب آور و غم انگیز بود که فرد توانا و با حوصله ای مثل شما تلاش می کنه هرچیزی تا به این حد منفی ببینه مواردی که شما اشاره می کنید از بین کتاب هایی خارج شده که بالاخره خیلی از اساتید تاریخ آنهار را خواندن و خیلی هاروهم خودشون نوشتن ولی وقتی به کنه مطلبشان نگاه کنید بعید می دونم کسی را تا به این حد هم نظر پیدا کنید و همین امر برام جالب بود و سوالم هم از هیمن مورد سرچشمه گرفت.

 

به هر حال از وقتی که برای پاسخ و صحبت با من گذاشتید متشکرمپیشتر از این وقتتونو نمی گیرم و امیدوارم موفق باشید.

 پیروز باشید

پاسخ:
با سلام؛ و اما بعد:

1. انتقاداتی که شما مطرح کردید به نوعی دیدم برای بقیه هم ممکن بود شبهه اش پیش بیاید و از طرفی دیگر دیدم شما هم با نام واقعی تان اینجا کامنت نگذاشتید فلذا با خود گفتم بعید است بهتان بر بخورد که بحث را علنی بکنم، نتیجتاً احساس کردم اینطور حق مطلب بهتر ادا میشود.

2. نه آن اسمی که آوردم مخاطب دائمی وبلاگ من نبود بلکه من با وی بحث کرده و مطلب وبلاگم را در بازه زمانی دیده بود و جوابی فرستاد و من هم پاسخش را در وبلاگ منتشر کردم، مشابه آن بحث را با یکی از ادمین های وبسایت های باستانگرا هم زمانی داشتم یا برخی از افراد دیگر. غرضم از بیان آن مورد این بود که بگویم سعی میکنم در موارد مهم خودم را بروز نگهدارم و منتظر نباشم مخاطبی اینجا نظر بگذارد جواب بدهم.

3. چون شما اسم از آریو برزن در موضوع نقطه قوت های ایران باستان بردید من فکر کردم شما هم گمان میکنید وی قهرمان ملی است و... در حالیکه در اسناد این چنین چیزی به چشم نمیخورد. از طرفی دیگر خواستم نشان بدهم حتی همین اندک مواردی که سعی دارند بگویند قهرمان ملی هستند یا دروغ هست یا مشابه سورنا برخی جنبه های رفتاری و... شان را نقل نمیکنند.

4. درباره محاصره غزه مشکلی نیست چون بر فرض قبولش مشابه شاه کشی کوروش دوم در رویدادنامه نبونئید است. من کل حرفم این بود که اگر نژاد پرستی را بگذاریم کنار، باید اعتراف بشود اسکندر هیچ دست کمی از کوروش دوم ندارد، طی این پست و پست قبلی خلاصه سخنانم این بود که اسناد باستان شناسی و گواهی های مورخین اینرا بیان میکنند.

5. کتاب کالیستن دروغین خیلی تأثیر گذاشته در زمان های بعد از خودش، شاید بتوان گفت سرچشمه خیلی از ستایش ها به آن برمیگردد بجای اینکه به دوره سلوکی برگردد. ازین لحاظ شاید بتوان آنرا نقطه آغاز ستایش های گسترده پیرامون اسکندر دانست. نیز در خیلی از متون ایرانی ما ستایش اسکندر را مشاهده میکنیم [اعم از شاهنامه و... تا برسد به دیدگاه امثال ابوعلی سینا] شاید صحیح نباشد ستایش گسترده از اسکندر را ببریم به اروپای قرون 16 و 17. البته اینجا دیدگاه خانم پرنیان حامد هم هست که سعی نکردم صحت و سقمش را کامل بررسی کنم لکن بطور اجمالی بنظرم رسید دیدگاه آکادمیک موجه تر از نظر ایشان است.

6. نکته مثبت وقتی میخواهیم بیان کنیم باید بتوانیم برش گردانیم به پارسها یا پارتها یا... نه مشابه معماری ها کاملاً برگردد به غیر آریایی ها چه مدل ساخت چه کارگران سازنده چه... . برای این چنین چیزی که مد نظر شماست گرچه مورد مطلقاً مثبتی نیست اما خب شاید بتوان بعنوان مثال مقوله حجاب و برهنگی را نام برد، با وجود اینکه برهنگی از مصر و بین النهرین به یونان گسترش پیدا کرد اما هخامنشیان هیچ تأثیر پذیری ازین مقوله برهنگی نپذیرفتند؛ با وجود اینکه حتی نماد اهورامزدای خودشان را [که امروزه به اشتباه به فروهر معروف است] از بین النهرین و مصر باستان گرفتند اما برهنگی را وام نگرفتند. مشخصاً عدم وام گرفتن برهنگی تعمداً بوده یعنی با فرهنگ و اعتقادات خود ناسازگار دیدنش. گرچه برخی همچون هرتسفلد عقیده دارند مجسمه آناهیتا در زمان هخامنشیان هم مشابه آفرودیت یونان باستان برهنه بوده لکن جدای ازینکه سندی در تأیید آن ندارند اما توصیفاتی که از آناهیتا در زمان ساسانیان در دست داریم نشان میدهد برهنه نبوده است و بنابراین محتمل تر است در زمان هخامنشیان هم مجسمه آناهیتا مشابه زمان ساسانی اش باشد تا خدایی دیگر در تمدن یونان باستان.
بنابراین ایرانیان در زمینه پوشش زنان و نیز برهنگی مجسمه ها با وجود اینکه از یونان و بین النهرین و مصر باستان تأثیرات زیادی پذیرفتند پیروی نکردند. گرچه در یونان باستان هم پوشیده بودن زنان تا حدی وجود داشته اما باز ایرانیان سخت گیر تر بودند. این از جنبه ای میتواند نکته ای مثبت تلقی شود [عدم وجود برهنگی و نیمه برهنگی] و از جنبه ای منفی چون در مقوله کنیزان حرمسرای شاه زیاده روی میکردند و فی المثل هیچ فرد عادی حق نگاه کردن ساده با پوشش را نداشت و یا برخی دیگر از روایت ها نشان میدهد این مقوله بیشتر برای زنان آزاد بوده تا خدمتکاران جنسی و برای آنها در مقوله پوشش سخت گیری زیادی نبوده [بجز حرمسرای شاه، برای خدمتکاران جنسی که در مهمانی ها بکار گرفته میشدند یا...] بخصوص در زمان ساسانیان پوشش رقصنده ها که یحتمل همان خدمتکاران جنسی hetaira بودند بعضاً نیمه برهنه بوده است.

در نهایت صرفاً در زمینه عدم تأثیر پذیری از برهنگی میتوان گفت ایران باستان دارای نکته مثبت است.

7. نه این مقاله ها وقت گیر است این نیست همینطوری تصمیم بگیرم بنویسم، بعد کمکی که خدا و صاحب الزمان (عج) همواره به بنده حقیر میکنند و اینکه برخی جاها واقعاً به اصطلاح گیر میکنم یا خسته میشوم یا...، بهرحال باید ساعاتی وقت بگذارم و شده بعد انتشار چندباره ویرایشش کنم و...، منم نه استخدام جایی هستم نه یک ریال برایم نفع مادی دارد، از کودکی به تاریخ و باستان شناسی علاقه داشتم [نه صرفاً تاریخ ایران، تاریخ بطور کلی] ولی خب از چند سال پیش که دیدم وضعیت تاریخ ایران باستان اینطور افتضاح است (نشر مطالب زرد و تحریفات و...) و از طرفی خیلی دوست داشتم خداوند کمکم کند در زمینه اعتقادات دینی هم که خیلی ازشبهاتش مربوط به ایران باستان و آیین زرتشت است فعالیت کنم تصمیم گرفتم تمرکز خودم را در این حوزه بگذارم.

8. بنابر تجربه ای که داشتم بعضاً بین افرادی مثل شما که رشته شان تاریخ نیست ولی در آن فعالیت میکنند بنیه قوی در زمینه تاریخ و باستان شناسی دیده میشود چون علاقه و دغدغه در کارشان هست اما برخی که رشته تاریخ یا... خوانده اند اسیر مباحث درسی شان شده و نه ذهن بازی دارند نه آنقدر به دنبال بررسی مطالب و رفرنس ها و... . ازین منظر بحث با امثال شما برای من هم مفید بوده چون باعث آشنایی بیشترم با رفرنس ها یا... ای که از چشمم جا مانده و یا نقدهای وارده به مقاله ام میشود و سعی میکنم خدا کمک کند مقاله را بر اساس این نقدها چکش کاری کرده تا عیارش بالاتر برود.

9. نه وظیفه ام هست کامل جواب بدهم چون شما وقت گذاشتید حوصله کردید این متن را نوشتید، من وظیفه ام هست همان قدر که شما ارزش گذاشتید اگر بیشتر نتوانستم حداقل در همان حد ارزش و وقت بگذارم.

10. من از بحثی که با شما داشتم خشنود شدم، ان شاءالله که خیر بوده و هست و خواهد بود، اگر انتقادی بازهم داشتید بگویید، اینجا حتی نظرات را هم باز گذاشتم بدون تأیید خودم نمایش داده شوند.

ان شاءالله شما در این دنیا و در آن دنیا به سعادت برسید، مؤفق باشید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی