از اسکندر کبیر تا کوروش قدیس
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از هموطنان دو کامنت را در وبلاگ گذاشت و ابتدا قصد داشتم صرفاً به کامنت ها در بخش مربوطه پاسخ بدهم اما دیدم ممکن است برای برخی دیگر از مخاطبین وبلاگ هم شبهات مطروحه پیش آمده باشد. بهمین منظور ترجیح دادم با نتیجه ای که از پاسخ هایم خواهم گرفت در پستی جداگانه در وبلاگ [یعنی همین پست] بدان بپردازم. سخنان ناقدی که زحمت کشیده و از وبلاگ بازدید کرده و بنا به گفته خودشان برخی مقالات بنده حقیر را خوانده، نقل و پاسخم را با یک تورفتگی ذیلش درج میکنم:
با درود و به قول خودتون اما بعد!!!!
باورش سخته که در قرن بیست یکم زندگی بکنی، به تحقیقات روز دنیا دسترسی داشته باشی، به زبان انگلیسی و مقالات مختلف دنیا آگاهی داشته باشی و باز تا به این حد از تاریخ ایران باستان متنفر باشی!!!!
جدا از بعضی که سعی دارند تاریخ ایران باستان رو خیلی بی نقص و پر زرق برق نشون بدن، که کار غلطیه و هر مطلبی باید بی طرفانه بررسی بشه، شماهم خودتون دسته کمی از اونها ندارید.
در تمام این وبلاگ حتی یک مقاله که یک نکته مثبت در 1100 سال تاریخ سیاسی ایران قبل از اسلام و یا 6400 سال تاریخ تمدنی ایران قبل از اسلام را مورد بحث قرار بده ندیدم!! (اگر هست لطفا اطلاع بدید)
گویی هیچ نکته و شخص مثبتی در تاریخ قبل از اسلام وجود نداشته، کوروش که مفسده داریوش که قاتل لابد خشایارشا هم روانیه و اشکانی ها و ساسانی ها هم که هیچی!!! (البته این برداشتم از مقالات خودتونه)
بعد اسکندر که ورودش به آسیا با دسته کم صد سال خون ریزی بی وقفته بین یونانی و غیر یونانی بوده از نظر شما بیشتر از تمام شخصیت های قبل از اسلام ایران قابل ستایشه که درمورد بخشی از اقدامات او چیزی نوشتید ولی درمورد ایرانی های قبل و بعد از او هیچی!!!!(من در اینجا درمورد اسکندر بحثی ندارم و امیدوارم شما هم بحث به طرف او منحرف نکنید)
میشه لطفا کنید دو سه تا نکته مثبت و همچنین حداقل اسم چند شخص در جهان ایران قبل از اسلام بیان کنید که لااقل مفسد و قاتل و روانی نبوده باشن و خودتون قبلوشون داشته باشید؟؟؟
شاید ماهم از تاریکی در اومدیم و مثل شما به سمت حقیقت و نور حرکت کردیم!!!!
درود مجدد
سلام دوباره
چندبار مطلب نوشتم ولی هربار پشیمان شدم، گفته ها زیاد شد و بحث گسترش پیدا می کرد چون همونطور که اشاره کردم سرکار نفرت فراوانی از تاریخ ایران باستان دارید و بحث درمورد اشخاصی مثل کوروش و داریوش و دوره هایی مثل هخامنشیان با شما حداقل برای من نتیجه ای نداره چون شما مواضعتون مشخصه و بحث زمانی مفهوم پیدا می کنه که دو طرف حاضر باشن مواضع همدیگر را رد یا قبول کنن البته شما هم با افراد ناآگاه و بیسواد زیادی درگیر هستید (دسته کم در کامت ها) و منم بهتون حق می دم که از مواضعتون سرسختانه دفاع کنید اما چون قصدم این نیست که بحث با شمارو طولانی کنم پس من در اینجا دو مورد متذکر می شم، اول پاسخ به شبهات شما درمورد مطالبی که پیشتر نوشتم و دوم تکرار سوالم که متاسفانه در انتقال و پاسخش هر دو ناتوان بودیم
0. من بعنوان کسی که زمانی ارزشی باستانگرا بوده زمانی ملی گرای مذهبی زمانی ملی گرای متمایل به سکولاریسم و زمانی اصلاح طلب و نیز متمایل به آیت الله منتظری و زمانی متمایل به شیخ صادق حسینی شیرازی، بعید میدانم تعصبی در قبول دیدگاهی که بتواند خودش را موجه و معتبر نشان بدهد داشته باشم. الآنه نیز به تمامی دیدگاه هایی که بیان کردم بطور جد نقد مستند و مفصل دارم چون خودم زمانی درگیرشان بودم بهتر حال افراد درگیر را درک میکنم. دو سالی هم بطور جدی درگیر مباحث آتئیسم و آگنوستیسیزم در تلگرام و کلاب هاوس بودم و لطف خداوند و مدد صاحب الزمان (عج) بر تمامی شبهاتی که درگیرشان شدم فائق آمده و فی الحال گرچه از نظر سیاسی بهیچ عنوان دیدگاه خاصی ندارم [نه ارزشی ام نه برانداز نه اصلاح طلب نه...] و به همه شان نقد جدی داشته و دارم اما از نظر اعتقادی شیعه اثنی عشری معتقدی شدم و از صفر تا صد اعتقاداتم حاضر به دفاع مستدل و مستند هستم.
ملی گرایی هم در دسته بندی گرایشات سیاسی قرار میگیرد و هیچ گرایش خاصی در بین گرایشات نژادی [پان ایرانیسم - پان ترکیسم و...] و شبه سیاسی مربوطه شان [باستان پرستی - باستان گرایی] ندارم و هدفم مطالعه و تحقیق و بحث آکادمیک است. در این بحث آکادمیک نکته مثبت به چشم خورد؟ باید قبولشم کنم، نکته منفی به چشم خورد؟ حق ندارم منکرش بشوم و این از اهم بحثی آکادمیک است. نه مشابه مقوله کشتار مردم اپیس یا... روی به تحریف علم زبان شناسی یا تاریخ یا باستان شناسی عین باستان پرستان بخواهم بیاورم.
1-خارج از اینکه درمورد اوپیس حرف های بسیاری میشه زد که اینجا جاش نیست، باید عرش کنم که شما ظاهرا آشنایی چندانی با اسکندر ندارید؟ نمونه واضحش در خود یونانه، اسکندر دولت شهر تبس که برای سال ها از مهم ترین رقبای آتن در اتیکه بود از روی زمین محو کرد طوری که شهرهای دیگر یونان جز اسپارت از ترس نابودی از جنگ با اسکندر کناره کشیدند، به گزارش خود منابع که باهاشون آشنایی دارید (مثل آریان، کونت کورث، دیودور، پلوتارک و ژوستین-تروگ پومپه ای) مردم شهر کشت و کودکان و زنان به بردگی گرفت!! بعد از تصرف صور مردم شهر مثل تبس کشتار کرد، در غزه هم همین اتفاق افتاد و اسکندر فرماندار شهر فقط چون در برابرش تسلیم نشده بود به مانند قهرمان بچگیش آخیلوس (شخصیت اسطوره ای ایلیاد هومر) که در مچ پای هکتور تناب کشید با او رفتار کرد و او را دور شهر کشید!! نمونه های دیگه از این موارد شما در طول عقب نشینی او از هند می بینید!!
2-منظور من از صد سال خون ریزی دوران بعد از اسکندر است که سردارانش همدیگر تکه تکه کردن، طوری شد که حتی مادر و همسر اسکندر کشته شدند و جسد او در حال انتقال دزدیده شد و جالب اینجاست که در آن زمان هیچکس به این ماجراها متعرض نشد (اشاره ام به ماجاری کاساندر در یونان و بطلمیوس در مصره)، اکثر شاهان سلوکی در جنگ کشته شدند در شرق اشکانی ها بودن و یونانیان باختر و در غرب بطالسه در مصر و باقی مانده مقدونیان در یونان و آناتولی، بله درسته فتوحات جنگ خون ریزی داره منم با جنگ های اسکندر در برابر داریوش سوم یا حتی آریوبرزن در اینجا کاری ندارم، فتوحات اسکندر باعث شد بسیاری از علمای یونان به آسیا بیان و بسیاری از آسیایی ها به اروپا برن تجارت اروپای جنوبی رونق گرفت و هنر در بعضی از مناطق مثل افغانستان تغییر کرد ولی هیچ کدام حتی پنجاه سال هم در آرامش سپری نکردند، از یونانیان باختر تا سلوکیان و مقدونیان آسیای مرکزی همگی همواره در جنگ بودن اونم نه جنگ هاق مقطعی یا محدود مرزی یک نگاه ساده به زندگی سلوکوس اول و آنتیخوس سوم باعث میشه تا متوجه حرفم بشید!!
وی را، پس از چند هفته، نابرادری اش سغدیان کشت، که خود، شش ماه پس از آن، به دست داریوش دوم کشته شد.
این داریوش، با کشتن تری تخم (داماد داریوش)، و پاره پاره کردن زن و زنده به گور کردن مادر و برادران و خواهران وی، فتنه ای را فرو نشاند.
به جای داریوش دوم، پسرش اردشیر دوم به سلطنت نشست که ناچار شد، در جنگ کوناکسا، با برادرش کوروش کوچک، که مدعی پادشاهی بود، سخت بجنگد [و میدانیم که سر برادرش را برید]. این اردشیر مدت درازی سلطنت کرد و پسر خود داریوش را که قصد او کرده بود کشت و، آنگاه که دریافت پسر دیگرش اوخوس نیز قصد جان او دارد، از غصه دق کرد.
اوخوس، پس از بیست سال پادشاهی، به دست سردارش باگواس مسموم شد؛ این سردار خونریز پسری از وی را، به نام ارشک، به تخت نشانید و، برای اثبات حسن نیت خود نسبت به وی، برادر او را کشت. (تاریخ تمدن، ویل دورانت، ترجمه احمد آرام و دیگران، جلد اول، صفحات 441 و 442)
3-سوال من که هسته اصلی حرفم باشماست کاملا ساده است، شما در اینجا مقالات زیادی منتشر کردید و من یکی که اغلبشونو خوندم حتی یک مورد ندیدم که شما به عنوان کسی که تحقیق می کنه در اون سعی کرده باشه حتی یک نکته مثبت از ایران قبل از اسلام را ذکر کنید!! نه می گم وظیفتونه و نه دارم به این مورد اعتراض می کنم شما خودتون می دونید و خودتون، سوال من اینجاست که آیا شما در تاریخ ایران قبل از اسلام می تونید چند شخص و چند نوع فعالیت که به عنوان فرد یا فعالیت مفید و درست یا خوب می شناسید که خودتون قبول دارید نام ببرید؟ مثلا می تونید آریوبرزن و سورنا تو دسته شخصیت های قابل قبول ایران باستان قرار بدید یا مثلا می تونید معماری تخت جمشید یا کاخ شوش به عنوان یک اثر قابل قبول پذیرا باشید، بنده جویای نظر شمام و از شما درخواست چند اسم فرد و مکان یا فعالیت هستم همین.
ضمنا هیچکس بی عیب نیست و منم نگفتم مطلقا مثبت فقط عرض کردم از نظر شما قابل قبول یا حداقل مثب، به شخصه می خوام نظرتونو بدونم
آریوبرزن موفق به فرار شد، اما وقتی به تخت جمشید رسید، از ورود به شهر منع شد. (ایرانی ها درب رو روی او بستند)
فرمانده پادگان شهر قبلاً از نتیجه نبرد مطلع شده بود و متقاعد شده بود که اسکندر شکست ناپذیر است. هیچ کس به آریوبرزن زنده نیاز نداشت. او احتمالا توسط مقدونی ها کشته شد.
همچنین James R. Ashley در کتاب خود به شرح نبرد آریوبرزن قبل از فرار پرداخته و اشتباهات تاکتیکی او را یکی از عوامل شکست و فرارش بیان می دارد.ایشان بعد از شرح مفصل جنگ در مورد آریوبرزن می نویسد:
4-در این مورد حرفی ندارم چون شما نظرتونو بیان کردید که البته درست هم هست
5- در اینجا فقط لازم می دونم اشاره کنم که بله اسکندر هم یه شخصه یه دورانی محبوبه یه دورانی خیر، همین یونانی ها هیچ وقت به طور مستقیم از اسکندر تعریف نکردن بیشتر محبوبیت اسکندر مربوط به دوران رومی ها و البته قرون 16 و 17 که اروپایی تصویر این جوان موفق به عنوان الگویی برای استعمار تبلیغ می کردن نمونه معروفش هم ژاک بنینی بوسوئه است که کلا از جامعه یونان و مقدونیه چهره ای می ساخت مشابه چهر آن روز اروپا تا نتیجتا بگویید همانگونه که اسکندر بر آسیایی ها چیره شد ماهم حق چیرگی بر بقیه را داریم، در آسیای غربی هم اسکندر بیشتر از اینکه چهره خودشو داشته باشه چهره منطقه ای داشت در متون اسلامی مسلمون بود در متون ایرانی یکی از شاهزدگان ایرانی و در متون هندی که کلا قصه ای جدا داشت و... خوب یا بدش دیگه قضاوت هرکسه به شخصه اسکندر فردی موفق، خوش شانس، کنجکاو و شجاع می دونم
5/1. اشتباه میکنید، ستایش اسکندر دست کم از کتاب کالیستن دروغین در قرن سوم بعد از میلاد شروع شد [البته انتساب آن کتاب به کالیستن مورخ در قرن چهارم قبل از مبلاد محل خدشه جدی است لکن نشان میدهد دیدگاه ستایش آمیز به اسکندر در آن زمان وجود داشته]. باز دوباره در ویرایش سریانی از کتاب کالیستن دروغین که بعد از ظهور اسلام به نگارش درآمده و اضافاتی دارد می بینیم که اسکندر را ذوالقرنین خواندند و بیشتر ستوده اند. بنابراین ستایش و محبوبیت اسکندر نه متعلق به قرون 16 و 17 که دست کم به قرن سوم هزاره اول بعد از میلاد برمیگردد و به مرور گسترش پیدا میکند.
5/2. در متون اسلامی دیدگاه واحدی وجود ندارد، فی المثل ابن کثیر اسکندر را یونانی میخواند، برخی رومی خواندند برخی ایرانی و... .
5/3. اگر بنا به مقایسه با کوروش دوم باشد بلی اسکندر بهتر از کوروش نباشد بهیچ عنوان ذره ای پایین تر نیست اما اگر بنا به بررسی بطور کلی باشد خیر، اسکندر هم یک مشرک بود که بدنبال جاه و مقام و منفعت خودش بوده است عین خیلی از شاهان دیگر. نکات مثبت اخلاقی داشته مثل رفتارش با خانواده داریوش سوم. بطور کل پادشاه آرمانی از دل اینها [اسکندر کبیر و کوروش دوم و...] در نمی آید.
6-درمورد این مطلب آخرهم باید عرض کنم بنده به عنوان کسی که خانوادش چند نسل به باستان شناسی و تاریخ ایران خدمت کرده، حداقل در حد توان، و خودم هم دستی در تاریخ و باستان شناسی ایران دارم هیچگاه در فضای ایران شناسی هیچ وقت باستان پرست ندیدم!! بلاخره یکی مثل آقای زرین کوب افراطی ایران دوست بود یکی هم مثل آقای ملکزاده خیر، درحالی که اگر از همون افرادی که شما باستان پرست خطاب می کنید درمورد شما بپرسم شمارو مذهبی افراطی یا... صدا می کنن که قصد دارید با استفاده از الفاضی مثل مشرک و بت پرست حرف های خودتونو ثابت کنید (اشاره ام به برخی از کامت هاست)افراط هیچگاه قابل پیذیرش نیست چه درمورد ایران باستان باشد چه ایران بعد از اسلام
6/1. باستان پرستی یعنی عقیده ای که افتخار خودش را ایران باستان میداند در حالیکه پشیزی به وی ربطی نداشته و ممکن بوده بر حسب تئوری تکامل در سومالی بدنیا بیاید چون ماحصل اعدادی تصادفی است [عقیده آتئیستی] و یا بر حسب خواست خداوند از پدر و مادری اهل گینه نو بدنیا بیاید [عقیده تئیستی].
باستان پرستی یعنی عقیده ای که به نحوی ایران باستان را می ستاید و می پرستد که فکت های علمی و اسناد تاریخی را حاضر نیست ببیند و بسادگی منکر تمامی آنها میشود. از شاهان ایران باستان انتقاد بشود میگوید ایران ستیز حال آنکه حکیم ابوالقاسم فردوسی هم انتقاد میکرده (برای نمونه بنگرید به اینجا) تاریخ دان یا دانشمندی نقدی بخواهد نسبت به ایران باستان بیان کند یا بیسواد میشود یا بی اعتبار [مثلاً برخی شان وقتی به سخنان پروفسور ژان کلنز پیرامون آیین زرتشت میرسند میگویند یهودی است و سخنانش شاذ و... بدون اینکه نقد مستدل بکنند].
باستان پرستی یعنی عقیده ای که وقتی بصورت مفصل و مستند مقوله علم و دانش در ایران باستان را بررسی میکنیم (بنگرید به اینجا) مشاهده میکنیم از خودش برداشته دانشمند اختراع کرده به دروغ، برای چه؟ جز اینکه خدایش شده ایران باستان و آنرا می پرستد و نمیتواند نقدهای جدی وارده بدان را قبول کند ناچار روی به جعل و تحریف و تاریخ سازی می آورد؟.
6/2. ضمناً مخاطبین مقالات و... وبلاگ من صرفاً افرادی نیستند که کامنت میگذارند، از دانشجوی مقطع دکترای تاریخ (فردی که خود را امین بابادی معرفی میکرد و با یک واسطه با وی بحث کردم و ردیه ای بر سخنانش در وبلاگ نوشتم) تا برخی از وبسایت های معروف در زمینه باستان گرایی و باستان پرستی که بررسی شان کرده و... . بطور کل سعی میکنم زوایایی از تاریخ ایران باستان را بصورت مستند و معتبر روشن کنم که یا بدان پرداخته نشده در کشور ما [مثل عیار تاریخی رویدادنامه نبونئید و خدمتکاران جنسی] یا کمتر از آن سخن گفته میشود و یا دیدگاه تحریف آمیزی را منتشر میکنند. ان شاءالله که توانسته باشم در این راه به بهترین نحو کار خود را انجام داده باشم.
پیروز باشید
شما هم ان شاءالله همواره مؤفق بوده و بتوانید در راه درست قدم بردارید.
تکلمه:
عنوان کوروش قدیس نامیست برای فردی که باستان پرستان او را با هاله ای نورانی به دور سر و بدور از هرگونه خطا و اشتباهی تصور میکنند. از هر باستان پرستی که ادعا کرد اینگونه نیست بپرسید یک نقد مهم و جدی نسبت به کوروش دوم بیان کن، خواهید دید ساکت میشود چون کوروش قدیسه ای بت وار در اعتقادات وی است که بر هیچ سند و منبع تاریخی هم منطبق نیست. اگرم ادعا کرد تاریخ مبهم است پس بگویید برای شاهی که آنقدر تاریخ درباره اش مبهم است که یک نقد مهم نمیتوان از وی بیان کرد أحدی حق ندارد وی را بالاتر از هیچ شاه دیگری قرار دهد چون ابهام آنهم تا این اندازه مشخصاً باطل کننده هرگونه تفسیر و نتیجه گیری پیرامون مثبت یا منفی بودن وی میشود.
در اینجا بیان کردم که اسکندر کبیر هم میتواند مشابه کوروش دوم باشد و از قضا شایسته تر است به شاه آرمانی شدن تا کوروش دوم. دلیلی جز نژاد پرستی که بر هیچ انسان منصفی باطل بودنش پوشیده نیست وجود ندارد که یک نفر بخواهد کوروش دوم را بر اسکندر کبیر ترجیح بدهد و بنابراین اساس باستان پرستی در ایران مبتنی بر نژاد پرستی و برتر و خاص و متمایز دانستن نژاد خود نسبت به فی المثل نژاد اسکندر یا دیگر شاهان بزرگ و مطرح تاریخ که هیچ دست کمی از کوروش دوم ندارند هست. اگر برتر هم ندانند دست کم متمایز و خاص میدانند مشابه نژادی از فی المثل کبوترها که فقط با کبوترانی از نژاد خودشان تولید مثل میکنند [یکجور نژاد گرایی شبه حیوانی که فقط نژاد خودش را مد نظر دارد و آنرا متمایز می بیند] اینجا هم گرچه این باستان پرستان نژاد خود را برتر نمیدانند [بر فرض که واقعاً عقیده شان این چنین باشد] اما به سبب متمایز و خاص دانستن نژاد پوچ خودشان اسکندر را هیچ گاه شاه آرمانی خود نمیدانند با وجود اینکه چه بسا کوروش دوم در مرتبه ای پایین تر از وی باشد.
تمام اینها جدای ازین است که شما یک تعریف ساده از ایرانیت نمیتوانید ارائه بدهید و هر تعریفی را بیان کنید میتوانم اقوامی را بر اساس آن نام ببرم که یا هخامنشیان دشمن ایشان بودند [مثل مردم پارت بر اساس سخن داریوش در کتیبه بیستون که بر علیه حکومت هخامنشی قیام میکنند] و یا اینان خود را اصلاً آریایی [مثل عیلامیان و...] نمیدانسته و محسوب نمیشوند. اینی هم که گفته شود بومی فلات ایران بودن خب بابلی ها و آشوریان هم که اصلاً دشمن پارسها بودند بومی بخشی از فلات ایران محسوب میشوند. بنابراین وقتی تعریف واحدی هم وجود ندارد دم از نژاد و ایرانیت زدن و ازین دست خزعبلات برای خاص یا حتی متمایز نشان دادن خود نسبت به دیگر انسان ها چیزی جز خرافات محسوب میشود؟.
درود برای بار سوم
تلاش کردم اینبار کوتاه تر از بار دوم بنویسم (گرچه به گمانم بیشتر شد)، به هر حال اگه زیاده گویی شد شرمنده ام، ضمنا این نوشته بیشتر جنبه نتیجه گیری از سمت خودم دارد.
وقتی بار دوم گفتم چند بار مطلب نوشتم و هربار پشیمان شدم چند دلیل داشتم اول اینکه قصد بحث نداشتم و صرفا از شما یه سوال داشتم، دوم اینکه فضاهای کتبی عمدتا برای من محل بحث نیست چون تمرکز و وقت زیادی از من یکی میبره و بلاوه خیلی یک طرفه است و ممکنه به توهین یا بلاک کردن منتها بشه، گرچه که شما صبورانه و با حوصله پاسخ دادید، و سوم اینکه همونطور که گفتم شما مواضعتون مشخصه بنده هم نخواستم شمارو به چالش بکشم یا توهینی بکنم و... باید بیشتر روی سوالم مانور میدادم نه مسائل حاشیه ای
باید اضافه کنم که دو پوزش به شما بدهکارم اول اینکه باید دفعه اول سوالمو واضح تر عنوان می کردم تا بحث تا به این حد گسترش پیدا نکنه (چون هدفم این نبود که بند به بند یکدیگر را نقد کنیم و نظرات هم را غلط و درست عنوان کنیم) ولی متاسفه به خوبی این کار نکردم و دوم اینکه درمورد مخاطبان وبلاگ شما برداشتی کردم که طبیعتا درمورد همه نبوده و منظوره عده ای از ایشان بوده، به هر حال دلم می خواهد بدونید قصد توهین به شما و مخاطبات وبلاگ شمارا نداشتم و پوزش می خوام (چون به یکی از مخاطبانتون اشاره کردید و نخواستم خدای ناکرده کسی بد برداشت کنه) به هر حال شرمنده ام.
بنده جوابمو گرفتم ولی بد نیست سه چهار مورد ذکر کنم :
اول اینکه من تلاش کردم از موضوع اسکندر و کوروش و داریوش و... فاصله بگیرم و دید کلی داشته باشم ولی متاسفانه چون بار اول بد سوالمو عنوان کردم شماهم بیشتر در باب کار غلط من صحبت کردید، لیکن منظورم یک دید کلی بود
دوم اینکه درمرود آریوبرزن صحیح نیست که منظورمنو ندانسته قضاوت کنید من برعکس نظر شما رمان هجده جلدی که نام بردید نخواندم که بخوام به آن رفرنس بدم، تاجایی که یادمه کلا از پنج منبع مرجع اسکندر در سه نفرشان دیودور و آریان و کونت کورث از آریوبرزن نام برده شده خیلی مختصر و در حد چند صفحه شاید مجموعشان ده صفحه هم نشود و من اصلا مقصودم چهره اسطوره ایی یا قصه مانند این شخص نبود
سوم اینکه درمورد نبرد غزه اسکندر اشاره ام به اورشلیم نبوده به شهر غزه بود که با عنوان محاصره غزه شناخته میشه
چهارما و نهایتا درمورد ستایش اسکندر منظور من ستایش عمومی در ابعاد وسیع از اسکندر بود و گر نه همان سلوکی ها و بطلمیوسیان هم اسکندر می ستودند
بعلاوه باید ذکر کنم، برداشت شما از بسیاری از موارد واقعا برای من عجیبه وقتی من از واژه نفرت برای توصیف نظر شما درمورد ایران باستان استفاده کردم قصدم توهین نبود بلکه همینی بود که خودتون بار دیگر در اینجا تکرار کردید من درست یا غلط چند نمونه مثل آریوبرزن و سورنا یا تخت جمشید و کاخ شوش مثال زدم تا بلکه بتونم منظورمو واضح تر برسونم و جوابمو بگیرم اما شما به نقد جدی و سخت هر یک از این افراد پرداختید که برای من یکی تازگی داشت، منظور من این نبود که شما تخت جمشید یا کاخ شوشی که از کشورهای مختلف کارگر و معمار و شاید حتی برده برای ساختشون اومده را بستاید بلکه می خواستم ببنیم در خلال این سلسله ها که نزدیک 1100 سال دوام داشتند نکته مثبتی می یابید که نهایتا جوابم را هم به طور غیر مستقیم گرفتم
امیدوارم این متن منجر به درج یک مقاله دیگه نشه چون نه مایل بودم و نه علاقه داشتم مطالبمو این شکلی نقد کنید و به آرشیوتون اضافه کنید و طرجیح می دادم در قالب همون کامنت در دید محدودتری قرار بگیره لیکن حالا که اینکار کردید امیدوارم حداقل برای کسی مفید واقع بشه.
در آخر شما از خودتون و عقایدتون گفتید و بد نبینم منم هم اشاره کوچکی به خودم بکنم، بنده هم رشته اصلی تحصیلی خودم تاریخ نیست ولی چون خانواده ام از حدود دهه سی با باستان شناسان ایرانی و غیر ایرانی همکاری مستقیم داشتن و خودشون هم از همان قشر بودن ناخواسته به این سمت سوق پیدا کردم و الحمدالله تا به این حد سواد دارم که بگم با تمام رفرنس های متنوعی که دسته کم شما عنوان می کنید آشنایی کامل دارم، فقط برام تعجب آور و غم انگیز بود که فرد توانا و با حوصله ای مثل شما تلاش می کنه هرچیزی تا به این حد منفی ببینه مواردی که شما اشاره می کنید از بین کتاب هایی خارج شده که بالاخره خیلی از اساتید تاریخ آنهار را خواندن و خیلی هاروهم خودشون نوشتن ولی وقتی به کنه مطلبشان نگاه کنید بعید می دونم کسی را تا به این حد هم نظر پیدا کنید و همین امر برام جالب بود و سوالم هم از هیمن مورد سرچشمه گرفت.
به هر حال از وقتی که برای پاسخ و صحبت با من گذاشتید متشکرمپیشتر از این وقتتونو نمی گیرم و امیدوارم موفق باشید.
پیروز باشید