مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

نقد آراء حجت الاسلام دکتر علی مصلح (4)

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۲۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در این پست میخواهم آخرین جلسه از چهار جلسه ای که با عنوان «نشست تخصصی ملی گرایی؛ کدام زرتشت، کدام کوروش» برگذار شد را بررسی (برای مشاهده ویدیو جلسه بنگرید به اینجا) و نقدهایی که بنظرم به سخنان آقای مصلح وارد است را خدمت شما خواننده گرامی عرض کنم (برای مشاهده نقد جلسه قبلی بنگرید به اینجا). با در نظر گرفتن چهار پست انتقادی که بر آراء ایشان طی این چهار جلسه منتشر کردم جمعاً 33 مورد نقد مستند و مستدل را بیان داشته و می بایست عرض کنم با وجود احترامی که برای ایشان قائلم اما بنظرم میرسد افکار و آراء اقای مصلح از جهاتی دچار سو گیری شناختی اعتقادی/Belief bias و سو گیری اعتبار نظر/Illusion of validity و تئوری توطئه/Conspiracy theory است.

نقد اول

از دقیقه 03:05 عنوان میشود در مصر مجسمه فرعون را در میدان اصلی مصر بنا میکنند.

میدان اصلی قاهره میدان تحریر هست که در تصاویری که از آن موجود است مجسمه هیچ یک از فرعون های مصر به چشم نمیخورد. البته قاهره میدانی بنام رامسس دوم از فراعنه مشهور دارد که در آن میدان زمانی مجسمه باستانی این فرعون قرار داده شده بوده است (اینجا). من نتوانستم سندی پیدا کنم که در میدان اصلی قاهره پاییتخت مصر مجسمه فرعون قرار داده شده باشد. آقای مصلح در ادامه اشاره به فرعون در قرآن کریم میکنند لکن از کجا فهمیدند رامسس دوم همان فرعون زمان حضرت موسی (علیه السلام) است؟ (گرچه در چندگانه پرست بودن این فرعون شکی نیست).

 

نقد دوم

از دقیقه 06:45 عنوان میشود در عربستان نام خیابانی را ابولهب گذاشتند و معترض شده که چرا نام این فرد بر خیابانی گذاشته شده است. سپس میگویند وقتی میپرسیم چرا این نام را میگذارید پاسخ میدهند که قبل از اسلام هم تمدن داشتیم و... .

سخن ایشان صحیح نیست. اول اینکه ریشه این خبرها به چند سال پیش برمیگردد چنانچه در سال 1392 رسانه ای عراقی مدعی شد در عربستان مدارسی بنام یزید بن معاویه و ابی لهب و خیابانی بنام ابرهه حبشی وجود دارد (بنگرید به اینجا). دوم آنکه با بررسی دقیقتر متوجه میشویم اصلاً این نامگذاری پشیزی به باستانگرایی و ازین دست سخنان آقای مصلح ندارد:

الف) جریان خیابان ابولهب در حقیقت مربوط میشود به کوهی که در نزدیکی آن خیابان قرار دارد (جبل أبولهب) و از دیر باز نام آن کوه ابولهب بوده است و مردم محل به مرور به خیابان نزدیک آن کوه هم ابولهب گفته و حتی نام مسجدی که در آن نزدیکی قرار دارد هم ابولهب خوانده میشده است. رسانه عربی الوطن طی پستی به سال 2007 در اینباره میگوید:

در دو کیلومتری مسجد الحرام در مکه الکرمه، در شمال شرقی کوهی قرار دارد که به صورت استعاری «جبل ابولهب» نامیده می شود. با این حال، بحثی بین متخصصان درباره این نام حل نشده است. این نام به خیابانی که از کنار کوه می گذرد و حتی محله مسکونی نیز تعمیم یافته است، واقعیت در مقابل آن است و موضوع تنها به این نام ها محدود نشده است، بلکه از مسجد واقع در وسط شهر نیز فراتر رفته است. آن خیابان چون از آن نام و شایعه تکرار عامه مکه در امان نماند و به «مسجد ابولهب» معروف شد و حتی به آن منطقه هم منطقه ابولهب میگفتند و گمان میرود قبر ابولهب در نزدیکی همان کوه باشد و اکنون آن خیابان حسان بن ثابت تغییر نام داده است (منبع: بنگرید به اینجا). تصویر خیابان و محل ادعایی قبر ابولهب در نقشه گوگل در حال حاضر بدین صورت است:

ویقول العامة ـ والحدیث هنا للحسانی ـ إن قبر أبی لهب یقع بالقرب من هذا الجبل لکنه لم یعد معروفا الموقع على وجه التحدید، ویبین «هناک قصص وروایات تفید بأن أبا لهب قبل موته أصابه مرض جعل رائحة نتنة وکریهة تفوح من جسمه، حتى ان أهله لم یستطیعوا حمله ونقله لدفنه، فأمروا عبیدهم بإخراجه ودفنه بعیدا، ویعتقد أنهم اتجهوا به الى هذا المکان».

ویقول الحسانی إن یاقوت الحموی ذکر فی وصفه لهذا الجبل أنه الجبل المشرف على «حن أبی لهب» والحن هنا هی تلک الثنیة التی تعرف بریع أبی لهب، ولیس فی مکة جبل یضرب الى البیاض عال سواه، وکانت حجارته موصوفة بالصلابة والمتانة ویطلق علیها «الحجر الزراقی» وکان الأهالی منذ زمن بعید یأخذون الحجارة منه لبناء مساکنهم حتى کادت قمته تزول بسبب ذلک، کما أحیطت سفوحه الیوم بالبنایات الحدیثة والخرسانة المسلحة.

ویواصل الحسانی حدیثه، إن المکان الذی یقع فیه الجبل والشارع الذی یمر أمامه، إضافة الى المسجد یطلق علیها «شارع أبی لهب ومسجد أبی لهب ومنطقة أبی لهب»، مؤکدا أن هذه التسمیات هی من الأشیاء الغریبة التی تستحق الوقوف عندها، إذ أن شارع أبی لهب قد أعیدت تسمیته فی الوقت الحاضر الى «شارع حسان بن ثابت». فی العهد الحدیث تحول شارع أبی لهب أو «شارع حسان بن ثابت» الى منطقة تجاریة، واصبحت المبانی الحدیثة تحیط بالجبل، وتم بیع الجبل وما جاوره من أرض بیضاء فی الوقت الحالی الى أحد المستثمرین، وقام بتکسیر جزء کبیر منه وتهذیبه وتهیئته لإنشاء برج سکنی ومحال تجاریة.

ب) فردی بنام امین الزاوی هم بعنوان گردشگری که در مکه به خیابان أبولهب برخورد کرده ازینکه مسجد و خیابانی بنام أبولهب در مکه است تعجب میکند و این نامگذاری را به هوش فردی که این عنوان را انتخاب کرده مربوط ساخته و آنرا یک نامگذاری مربوط به تاریخ آن مکان میخواند؛ گزارش وی در اینباره به سال 2010 در یک وبسایت منتشر میشود (منبع: بنگرید به اینجا). چنانچه مشاهده میکنید در گزارش امین الزاوی هم تصریح شده نام یک مسجد و خیابان أبولهب بوده است که در راستای همان گزارش الوطن میتواند در نظر گرفته شود.

ج) خلف الحربی در سال 2014 طی گزارشی که در وبسایت خبرگزاری العربیة منتشر میشود به نقل از عکاظ میگوید کمیسیون امر به معروف و نهی از منکر با مراجعات مستمر کارکنان خود متوجه وجود خیابان هایی با عناوینی همچون أبولهب و ابرهه حبشی و مسیلمه کذاب شده است. وی سپس به وجود این نام ها معترض شده و دستگاه های مسئول نامگذاری را مقصر میداند (منبع: بنگرید به اینجا). مشخصاً مسیلمه کذاب پشیزی ربط به تاریخ و تمدن عرب ندارد و همانطور که از سخنان خلف الحربی هم در العربیة بوضوح برداشت میشود این نامگذاری ها از سوی دولت سعودی نبوده است بخواهیم به تلاش برای احیای باستانگرایی ربطش بدهیم.

د) در سال 2023 هم طی گزارشی در وبسایت روزنامه عکاظ (از روزنامه های معروف عربستان که دفتر مرکزی اش در جده است) عنوان میشود که محله أبولهب با خیابان حسان بن ثابت جایگزین شده است و به محاوره ای بودن این نام اشاره میشود [قرار دادن نام أبولهب بصورت رسمی و دارای انگیزه هم حتی نبوده]. سپس اشاره به جایگذاری تابلوهای قدیمی با تابلوهای جدید که نام حسان بن ثابت را دارند کرده و از وجود کوه و قبر ادعایی أبولهب در آن منطقه هم سخن میگوید که در راستای همان گزارش الوطن است که در مورد الف بدان اشاره کردم (منبع: بنگرید به اینجا).

 

نقد سوم

از دقیقه 09:45 به بعد اشاره میشود که در جلسه قبل بیان داشته شد طی برگذاری کنگره جهانی یهودیان در استکهلم سوئد بنا شد که تمام بزرگان یهود خاصه اسرائیل کوروش را از میانه تاریخ به فراز تاریخ برده فلذا شجاع الدین شفا وقتی ازین کنگره برگشت به شاه گفت اینها از ما میخواهند که جشن های 2500 ساله برگذار کنیم.

سخنان ایشان را روزنامه کیهان هم در مهر 1402 طی گزارشی بیان میکند (اینجا) لکن آن گزارش هم ادعای اشتباهی کرده و این ایده طی کنگره جهانی یهودیان به پهلوی تحمیل نشد. بنابر گزارشی که ازین کنگره در دسترس است بر اساس اطلاعاتی که هیئت ایرانی به آن کنگره میدهد پهلوی قبل از این کنگره تصمیم به برگذاری جشن های 2500 ساله در سال 1961/1340 گرفته بوده است (شجاع الدین شفا هم ادعا میکند پیشنهاد برگذاری جشن را وی میدهد و در خاطرات او هم قرینه ای نیست پیشنهاد دادن برگذاری این جشن ها به یهودیان مرتبط شود: بنگرید به اینجا):

The Fourth Plenary Assembly of the World Jewish Congress takes note of the information conveyed by the Delegation to the  Assembly from Iran, that His Imperial Majesty the Shah and the Iranian Government are planning to celebrate in 1961 the 2500th  Anniversary of the establishment of the Iranian Empire by Cyrus  the Great.

 

نقد چهارم

از دقیقه 10:45 الی 14:30 عنوان میشود تا آن دوره [برگذاری جشن های 2500 ساله] کوروش جایگاهی ندارد و روایت رسمی تاریخ ایران تا دوران پهلوی پیشدادیان و کیانیان است. سپس به دو نفر یعنی میرزا فتحعلی آخوندزاده و جلال الدین میرزای قاجار اشاره کرده که با کوروش آشنایی نداشته اند. بعد عنوان میشود تا اون دوره روایت رسمی تاریخ ایران چیز دیگری بود و محمد رضا شاه از یهودیان مهلت خواست برای به تأخیر انداختن این جشن و طی دوازده سال به تأخیر انداختن این جشن کارهای مهمی مثل برگذاری کنگره ایران شناسان جهان انجام شد. از همان دوران [بعد از برگذاری کنگره توسط محمد رضا شاه] تبلیغات برای بزرگداشت کوروش شروع میشود و هزاره فردوسی برگذار میشود. در آن کنگره محمد رضا شاه میگوید ما نمیدانیم این تاریخی که میگویید کوروش بزرگ ایران بوده چی بوده و... و خودتون این تاریخ را بنویسید.

ادعاهای اشتباه متعددی در سخنان آقای مصلح به چشم میخورد:

اول اینکه ایشان متوجه نیست دلیل اینکه امثال جلال الدین میرزا با کوروش دوم آشنایی نداشته جهل ایشان نسبت به منابع غربی بوده است چنانچه عباس امانت و فرزین وجدانی در ایرانیکا میگویند علیرغم ادعای جلال الدین مبنی بر در نظر داشتن مطالعات غربی وی با ترجمه کتیبه بیستون هنری راولینسون و منابعی ماننده تاریخ هرودوت آشنایی نداشته است (منبع: بنگرید به اینجا):

Despite Jalāl-al-Din Mirzā’s claim to having read recent Western scholarship on Iran, he apparently was not familiar with the Persian translation of the Bisotun inscription (see BISOTUN iii), originally translated by the British archeologist Henry Rawlinson (1810-95). He was also apparently unaware of the history of the Achaemenids, through sources like Herodotus (q.v.), since he follows the Dabestān-e maḏāheb (q.v., and see below) with a brief recital of the five mythical dynasties as recounted there (Ābādiān, Jiān, etc.) before arriving at the more familiar traditional accounts of the Pišdādiān dynasty (Figure 2; Figure 1) and the Kianids whose dynasty was supposedly terminated by Alexander (q.v.) and his invasion of Iran.

دوم آنکه هخامنشیان از همان دوران قاجار و چند دهه بعد از دوران امثال میرزا جلال الدین کم کم وارد ادبیات سیاسیون ایرانی میشود که یکی از اولین نمونه های آن «حسینقلی میرزا سالور عماد السلطنه» است که در کتاب خود با عنوان «بازگشت ده هزار یونانی» که ترجمه فارسی کتاب آناباسیس گزنفون است از کوروش دوم یاد کرده و وی را می ستاید (نک: بازگشت ده هزار یونانی، ترجمه حسینقلی سالور، به کوشش مسعود سالور، انتشارات اساطیر، صفحه 277). بعدها در آثار حسن پیرنیا و جلال الدین همای اصفهانی هم (اواخر قاجار و پهلوی اول) هخامنشیان و... دیده میشوند.

بنابراین خیلی قبل تر از برگذاری کنگره جهانی ایران شناسان هخامنشیان و کوروش دوم در تاریخنگاری ایران قرار گرفته بودند. ضمناً اولین هزاره فردوسی هم در دوران رضا شاه برگذار شد نه طی دوازده سال ادعایی آقای مصلح در دوران پهلوی دوم (بنگرید به اینجا). اینی هم که میگویند جشن های دو هزار و پانصد ساله دوازده سال به تعویق افتاد اشتباه است بلکه ده سال به تعویق افتاد [از سال 1340 که در همان سند کنگره جهانی یهودیان اشاره شده بود بناست برگذار شود الی 1350 که برگذار شد].

 

نقد پنجم

از دقیقه 18:00 به بعد اشاره میشود که روایت تاریخی ما از آن دوران جشن های 2500 ساله به اسطوره پیوست و دیگر جایگاهی نداشت و شد تاریخ هخامنشیان.

اگر بخواهیم وارد شدن رسمی هخامنشیان در تاریخ کشور را بواسطه کتب تاریخی درسی ملاک قرار دهیم [با اینکه آقای مصلح پیشتر به نا آگاهی پهلوی دوم ازین تاریخ نویسی اشاره کرد که مشخصاً بر اساس اشارات نقد چهارم اشتباه می نماید] باز به دوران پهلوی دوم و بازه زمانی ادعایی آقای مصلح نمیرسیم بلکه به سال 1308 و پهلوی اول خواهیم رسید:

 

نقد ششم

از دقیقه 29:35 عنوان میشود ما از باستانگرایی در بعد از دهه های بعد از امام جز چوب خوردن چیزی از آن ندیدیم و تا امام زنده بود جرئت نمیکردند سخن از کوروش و احیای تمدن پارسی و کیش زرتشتی بزنند.

معلوم نیست سخن آقای مصلح بر چه اساسی است، اولاً بین باستانگرایان مگر تماماً بدنبال زرتشتی کردن مردم بودند احیای آیین زرتشت مد نظرشان باشد؟ ثانیاً خیلی از آثاری که توسط باستانگرایانی همچون رشید یاسمی و... منتشر شد در همان دوران حیات امام خمینی صورت پذیرفت. ما میتوانیم پر رنگ تر شدن فعالیت های باستانگرایی را از دوران خاتمی و احمدی نژاد مشاهده کنیم (مثلاً ریچارد نلسون فرای در دوران ریاست جمهوری خاتمی به ایران سفر میکرد، بنگرید به اینجا) اما اینطوری که ایشان میگویند کسی جرئت نمیکرد و... معلوم نیست بر چه اساسی این ادعا صورت پذیرفته است. بعنوان مثال حیات سیاسی جریان ملی گرای نهضت آزادی در دوران زندگی امام خمینی نمونه بارزی از نقض سخن ایشان است.

 

نقد هفتم

از دقیقه 30:45 به بعد عنوان میشود کوروش گرایی و باستانگرایی جز اینکه علیه هویت ایرانی باشد هیچ سودی نداشته و اگرم سودی بوده برای اسرائیل بوده است.

بر چه اساس هویت ایرانی را صرفاً یک هویت اسلامی مدافع جمهوری اسلامی قلمداد کردند تا بعد به خیال خود کوروش گرایی را در تضاد با این هویت تعریف کنند؟ این انحصار در هویت ایرانی از کجا در آمده؟ تعریف ایشان از ایرانیت و ایرانی بودن چیست که تمام اینها را علیه هویت ایرانی بیان میکند؟ مشخصاً تعریف واحدی از ایرانیت و هویت ایرانی نمیتوان ارائه داد و همان قدر که یک برانداز باستانگرا ضد جمهوری اسلامی میتواند عقیده خود را هویت ایرانی بخواند و کوروش را نمادی بر ضد جمهوری اسلامی، یک ارزشی مسلمان پیرو امثال آقای رائفی پور هم میتواند هویت خود را بر اساس باستانگرایی باز کند. در اینجا بسته به تعریفی که از کوروش دوم و ایران باستان هست به دیدگاه له یا علیه جمهوری اسلامی میتوان رسید. باز در اینجا الزاماً به دیدگاهی بر علیه اسلام نمیرسیم مگر در مدل افراطی باستانگرایی.

همچنین بر این اساس میتوان گفت دین گرایی به سبب اینکه ایرانیت را دارای اشتراک با اعراب مسلمان دشمن ایران میکند [مثل سلفیون] پس علیه هویت ایرانی است!. این نقدها سُست و فاقد اعتبار لازم اند.

 

نقد هشتم

از دقیقه 32:50 به جعل آثار باستانی اشاره کرده و اشاره میشود ما در این دوره جدید با کلی کتیبه و آثار جعلی مواجه هستیم و وقتی پروفسور موسکارلا ازینها سخن میگوید وی را در چند نوبت از دانشگاه شیکاگو اخراج میکنند. به دو نفر دانشمند دیگر هم اشاره میشود که به جعل آثار باستان شناسی اشاره کردند.

گره زدن سخن این دانشمندان به جریان ایران باستان اشتباه است. بنده ترجمه فارسی کتاب آقای موسکارلا را در اختیار دارم، حتی یک مورد از آثار باستانی مشهور مربوط به ایران باستان را جعلی نخوانده اند. آثاری که ایشان جعلی میخوانند از آثار مشهور دارای تأثیر مهم در تاریخنگاری ایران باستان (بخصوص دوران هخامنشیان) اصلاً نیست. بعبارتی این دانشمندان که خود به جعل آثار باستانی معترف اند در عین حال نتوانستند هیچ نمونه جعلی در آثار مشهور پیدا کنند؛ این بیشتر تأیید تاریخنگاری نوین از ایران باستان است.

 

نقد نهم

از دقیقه 40:28 عنوان میشود تاریخ هخامنشی برآمده از منابع یونانی بعلاوه کتیبه بیستون است و ازینها تاریخ هخامنشی را درآوردند. در راستای همین ادعا از دقیقه 54:10 هم عنوان میشود ما جز استوانه کوروش چیز دیگری ازین شاه در اختیار نداریم و این منشور هم مشخص نشد که آیا از وی هست یا خیر.

آیا آقای مصلح با کتیبه های متعدد بابلی (استوانه نبونئید، شعر نبونئید، رویدادنامه نبونئید و دیگر اسناد بابلی عصر سلطه هخامنشیان بر بابل مثل رویدادنامه اردشیر سوم و...) در اینباره آشنایی نداشته اند که تاریخ هخامنشی را برآمده ازین دو مورد برشمردند؟ (منابع رومی را بخاطر متأخرتر بودن مطرح نمیکنم). نیز بنظر میرسد ایشان با کتیبه ای که از کوروش دوم در شهر اور بر جای مانده و این شاه پارسی خدای ماه سین را در آن ستاییده آشنا نیستند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۰۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی