کوروش نامه (63): تفسیر طبری - تفسیر ثعلبی - الدر المنثور
بسم الله الرحمن الرحیم
در این قسمت میخواهیم کوروش را در سه کتاب «جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)» [قرن سوم هجری قمری]، «الکشف والبیان عن تفسیر القرآن (تفسیر ثعلبی)» [قرن پنجم هجری قمری] و «الدرّ المنثور فى التفسیر بالمأثور» [قرن دهم هجری قمری] بررسی کنیم. کوروش در هر سه این تفاسیر فقط در یک روایت دیده میشود که این روایت هم از نظر سندی و هم از نظر محتوایی بشدت محل خدشه است.
در جلد هفدهم صفحه 358 تفسیر طبری یعنی جامع البیان، روایتی از پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) نقل میشود که در آن «کورس» نامی را مشاهده میکنیم. متن کامل روایت بدین شکل است:
حدثنا عصام بن رواد بن الجراح، قال: ثنا أبی، قال: ثنا سفیان بن سعید الثوری، قال: ثنا منصور بن المعتمر، عن ربعی بن حراش، قال: سمعت حُذیفة بن الیمان یقول: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: "إِنَّ بنِی إسْرَائِیلَ لَمَّا اعْتَدَوْا وَعَلَوْا، وقَتَلُوا الأنْبِیَاءَ، بَعَثَ الله عَلَیْهِمْ مَلِکَ فَارِسَ بُخْتَنَصَّر، وکانَ الله مَلَّکَهُ سَبْعَ مِئَة سَنةٍ، فسارِ إِلَیْهمْ حتى دَخَلَ بَیْتَ المَقْدِسِ فَحاصَرَهَا وَفَتَحَها، وَقَتَلَ عَلى دَمِ زَکَرِیَّا سَبْعینَ ألْفا، ثُمَّ سَبَى أهْلَها وبَنِی الأنْبِیاء، وَسَلَبَ حُلیَّ بَیْتِ المَقْدِسِ، وَاسْتَخْرَجَ مِنْها سَبْعِینَ ألْفا وَمِئَةَ ألْفِ عَجَلَةٍ مِنْ حُلَیٍّ حتى أوْرَدَهُ بابِلَ، قال حُذیفة: فقلت: یا رسول الله لقد کان بیت المقدس عظیما عند الله؟ قال: أجَلْ بَناهُ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ مِنْ ذَهَبٍ وَدُرّ وَیاقُوتٍ وَزَبَرْجَدٍ، وکانَ بَلاطُه بَلاطَةً مِنْ ذَهَب وَبَلاطَةً منْ فِضَّةٍ، وعُمُدُهُ ذَهَبا، أعْطاهُ الله ذلک، وسَخَّرَ لَهُ الشَّیاطینَ یأْتُونَهُ بِهذِهِ الأشْیاءِ فِی طَرْفَةِ عَیْنٍ، فَسارَ بُخْتَنَصَّر بهذِه الأشْیاءِ حتى نزلَ بِها بابِلَ، فَأقامَ بَنُوا إسْرَائِیلَ فی یَدَیهِ مِئَةَ سَنَةٍ تُعَذّبُهُمُ المَجُوسُ وأبْناءُ المَجُوسِ، فیهمُ الأنْبِیاءُ وأبْناءُ الأنْبِیاء، ثُمَّ إِنَّ الله رَحمَهُمْ، فأوْحَى إلى مَلِک مِنْ مُلُوکِ فارِس یُقالُ لَهُ کُورَسُ، وکانَ مُؤْمِنا، أَنْ سِرْ إلى بَقایا بَنِی إِسْرَائِیلَ حتى تَسْتَنْقذَهُمْ، فَسارَ کُورَسُ بِبَنِی إسْرَائِیلَ وحُلیِّ بَیْتِ المَقْدِسِ حتى رَدَّهُ إِلَیْهِ، فَأقامَ بَنُو إسْرَائِیلَ مُطِیعینَ لله مِئَةَ سَنَةٍ، ثُمَّ إِنَّهُمْ عادُوا فی المعَاصِی، فَسَلَّطَ الله عَلَیْهِمْ ابْطیانْحُوسَ فَغَزَا بأبْناءِ مَنْ غَزَا مَعَ بُخْتَنَصَّر، فَغَزَا بَنِی إسْرَائِیلَ حتى أتاهُمْ بَیْتَ المَقْدِسِ، فَسَبى أهْلَها، وأحْرَقَ بَیْتَ المَقْدِسِ، وَقَالَ لَهُمْ: یا بَنِی إسْرَائِیلَ إنْ عُدْتُمْ فِی المعَاصِی عُدْنا عَلَیْکُمْ بالسِّباءِ، فَعادُوا فِی المعَاصِی، فَسَیَّر الله عَلَیْهِمُ السِّباء الثَّالِثَ مَلِکَ رُومیَّةَ، یُقالُ لَهُ قاقِسُ بْنُ إسْبایُوس، فَغَزَاهُم فِی البَرّ والبَحْرِ، فَسَباهُمْ وَسَبى حُلِیّ بَیْتِ المَقْدِسِ، وأحْرَقَ بَیْتَ المَقْدِسِ بالنِّیرَانِ، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: هذَا مِنْ صَنْعَةِ حُلِیّ بَیْتِ المَقْدِسِ، ویَرُدُّهُ المَهْدِیُّ إِلَى بَیْتِ المَقْدِسِ، وَهُوَ ألْفُ سَفِینَةٍ وسَبْعُ مِئَةِ سَفِینَةٍ، یُرْسَى بِها عَلى یافا حتى تُنْقَلَ إلى بَیْتَ المَقْدِسِ، وبِها یَجْمَعُ الله الأوَّلِینَ والآخِرِینَ".
سیوطی هم در جلد 5 صفحه 243 تفسیر خود یعنی الدر المنثور به نقل از طبری این روایت را نقل میکند و میگوید:
وَأخرج ابْن جریر عَن حُذَیْفَة بن الْیَمَان رَضِی الله عَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم: إِن بنی إِسْرَائِیل لما اعتدوا فِی السبت وعلوا وَقتلُوا الْأَنْبِیَاء عَلَیْهِم السَّلَام بعث الله عَلَیْهِم ملک فَارس بخْتنصر وَکَانَ الله ملکه سَبْعمِائة سنة فَسَار إِلَیْهِم حَتَّى دخل بَیت الْمُقَدّس فحاصرها وَفتحهَا وَقتل على دم زَکَرِیَّا عَلَیْهِ السَّلَام سبعین ألفا ثمَّ سبى أَهلهَا وَبنی الْأَنْبِیَاء وسلب حلى بَیت الْمُقَدّس واستخرج مِنْهَا سبعین ألفا وَمِائَة ألف عجلة من حلى حَتَّى أوردهُ بابل قَالَ حُذَیْفَة رَضِی الله عَنهُ: فَقلت: یَا رَسُول الله لقد کَانَ بَیت الْمُقَدّس عَظِیما عِنْد الله قَالَ: أجل فبناه سُلَیْمَان بن دَاوُد عَلَیْهِ السَّلَام من ذهباودر وَیَاقُوت وَزَبَرْجَد وَکَانَ بلاطة ذَهَبا وبلاطة فضَّة وعمده ذَهَبا أعطَاهُ الله ذَلِک وسخر لَهُ الشَّیَاطِین یأتونه بِهَذِهِ الْأَشْیَاء فِی طرفَة عین فَسَار بخْتنصر بِهَذِهِ الْأَشْیَاء حَتَّى نزل بهَا بابل فَأَقَامَ بَنو إِسْرَائِیل مائَة سنة یعذبهم الْمَجُوس وَأَبْنَاء الْمَجُوس فیهم الْأَنْبِیَاء وَأَبْنَاء الْأَنْبِیَاء ثمَّ إِن الله رَحِمهم فَأوحى إِلَى ملک من مُلُوک فَارس یُقَال لَهُ کورس - وَکَانَ مُؤمنا -: أَن سر إِلَى بقایا بنی إِسْرَائِیل حَتَّى تستنقذهم فَسَار کورس ببنی إِسْرَائِیل وَدخل بَیت الْمُقَدّس حَتَّى رده إِلَیْهِ فَأَقَامَ بَنو إِسْرَائِیل مُطِیعِینَ لله مائَة سنة ثمَّ إِنَّهُم عَادوا فِی الْمعاصِی فَسلط عَلَیْهِم ابطنانحوس فغزا ثَانِیًا بِمن غزا مَعَ بخْتنصر فغزا بنی إِسْرَائِیل حَتَّى أَتَاهُم بَیت الْمُقَدّس فسبى أَهلهَا وأحرق بَیت الْمُقَدّس
وَقَالَ لَهُم: یَا بنی إِسْرَائِیل إِن عدتم فِی الْمعاصِی عدنا عَلَیْکُم فِی السباء فعادوا فِی الْمعاصِی فسیر الله علبهم السباء الثَّالِث: ملک رُومِیة یُقَال لَهُ فاقس بن اسبایوس فغزاهم فِی الْبر وَالْبَحْر فسباهم وسیَّر حلى بَیت الْمُقَدّس وأحرق بَیت الْمُقَدّس بالنیران فَقَالَ رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم: فَهَذَا من صفة حلى بَیت الْمُقَدّس وَیَردهُ الْمهْدی إِلَى بَیت الْمُقَدّس وَهُوَ ألف سفینة وَسَبْعمائة سفینة یرسى بهَا على یافا حَتَّى تنْتَقل إِلَى بَیت الْمُقَدّس وَبهَا یجْتَمع إِلَیْهِ الأوّلون وَالْآخرُونَ.
این کورس مشخصاً همان کورسی است که در تاریخ بلعمی می بینیمش (اینجا). روایت طبری را ثعلبی نیز در تفسیر خود یعنی الکشف والبیان عن تفسیر القرآن (جلد ششم صفحات 69 و 70) بیان میکند که البته راویانش متفاوت هستند (در متنی که ثعلبی از طبری نقل کرده یکبار کورس و بار دیگر کورش نوشته شده است در حالیکه در متن سیوطی و طبری هر دوبار نام کورس آمده بود):
وَقَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ إلى قوله حَصِیراً.
روى سفیان بن سهیل عن منصور بن المعتمر عن ربعی بن خراش قال: سمعت حذیفة بن الیمان قال: قال رسول الله صلّى الله علیه وسلّم «إن بنی إسرائیل لما اعتدوا وعتوا وقتلوا الأنبیاء بعث الله علیهم ملک فارس بخت نصر، وکان الله ملکه سبعمائة سنة فسار إلیهم حتّى دخل بیت المقدس فحاصرها ففتحها وقتل على دم یحیى بن زکریا (علیه السلام) سبعین ألف، ثمّ سبى أهلها وسلب حلی بیت المقدس واستخرج منها سبعین ألفا ومائة عجلة من حلی [حتى أورده بابل]».
قال حذیفة: یا رسول الله لقد کانت بیت المقدس عظیما عند الله قال: «أجل بناه سلیمان ابن داود من ذهب ویاقوت وزبرجد، وکان بلاطه ذهبا وبلاطه فضة وبلاطه من ذهبا أعطاه الله ذلک وسخر له الشیاطین یأتونه بهذه الأشیاء فی طرفة عین فسار بخت نصر بهذه الأشیاء حتّى نزل بها بابل وأقام بنو إسرائیل فی یدیه مائة سنة یستعبدهم المجوس وأبناء المجوس فهم الأنبیاء وأبناء الأنبیاء، ثمّ إن الله تعالى رحمهم فأوحى إلى ملک من ملوک فارس یقال له کورس وکان مؤمنا أن سر إلى بقایا ببنی إسرائیل حتّى یستنقذهم فسبا کورش بنی إسرائیل وحلی بیت المقدس حتّى رده إلیه، فأقام بنو إسرائیل مطیعین لله مائة سنة ثم إنهم عادوا فی المعاصی فسلط علیهم ملکا یقال له: إنطیاخوش فغزا بنی إسرائیل حتّى أتى بهم بیت المقدس فسبا أهلها وأحرق بیت المقدس وقال لهم: یا بنی إسرائیل إِنْ عُدْتُمْ فی المعاصی عُدْنا علیکم بالسبی، فعادوا فی المعاصی فسلط الله علیهم ملکا رومیة یقال له: ماقسیر بن إسبیانوس فغزاهم فی البر والبحر فسباهم وسبا حلی بیت المقدس وأحرق بیت المقدس» .
قال رسول الله صلّى الله علیه وسلّم: «فهذا من صفة حلی بیت المقدس ویرده المهدی إلى بیت المقدس وهو ألف سفینة وسبعمائة سفینة یرمى بها على یافا حتّى ینقل إلى بیت المقدس هدیها یجمع الله الأولین والآخرین».
فارغ از بحث سندی و مقوله علم رجال برای این روایت که مختصراً عرض کنیم سه راوی عصام بن رواد بن الجراح و منصور بن المعتمر و سفیان بن سعید الثوری (البته در تفسیر ثعلبی سفیان بن سهیل آمده بود) بنظر میرسد نزد شیعه ثقه نیستند لکن از نظر اهل تسنن وضعیت سندی روایت در مرتبه خیلی بهتری قرار دارد. البته دو راوی انتهای سلسله سند یعنی ربیع بن حراش/خراش و حذیفة بن یمان هم از نظر شیعه و هم از نظر اهل سنت مورد وثوق هستند. اما ما در اینجا از نظر محتوا روایت را مورد بررسی قرار خواهیم داد:
در این روایت عنوان میشود نبی مکرم اسلام (ص) بیان میدارند بدلیل شهادت پیامبران بدست بنی اسرائیل خداوند بخت النصر پادشاه فارس را بر ایشان مسلط کرده بگونه ای که وی اورشلیم را فتح و بخاطر خون یحیی فرزند حضرت زکریا (علیه السلام) هفتاد هزار نفر را میکشد و اهل آنجا را به اسارت خود در می آورد. در نهایت پس از غارت جواهرات بیت المقدس (هفتاد هزار و صد چرخ زینت) آنها را به بابل میبرد .
سپس حذیفة بن یمان (وی از شیعیان علی بن ابیطالب (علیه السلام) و سردار فاتح آذربایجان در زمان عمر بن خطاب بوده) به رسول الله (صلوات الله علیه) میگوید بیت المقدس پیش خداوند بزرگ بود. رسول خدا (ص) سپس میفرمایند بنی اسرائیل بعد از بلایی که از سمت بابل آمد صد سال در اسارت بخت النصر بودند و به بردگی مجوسیان در آمدند و سپس مورد رحمت خداوند قرار گرفته و خدای هستی الله به یکی از پادشاهان پارس بنام کورس یا کورش وحی کرد و وی اورشلیم را نجات داد و به بنی اسرائیل بازگرداند و ایشان صد سال مطیع خدا بودند. سپس دوباره بنی اسرائیل به نافرمانی بازگشتند پس پادشاهی بنام آنتیوخوس بر ایشان غلبه کرد و اورشلیم را آتش زد و بنی اسرائیل را ازین که نافرمانی کنند بر حذر داشت.
بنی اسرائیل دوباره نافرمانی کردند تا اینکه خداوند رومیان را بر ایشان مسلط ساخت و مکاسر بن آسپیانوس در خشکی و دریا به ایشان حمله برد و جواهرات بیت المقدس را به غنیمت گرفت و اورشلیم را به آتش کشید.
در نهایت رسول خدا (ص) می فرمایند این از خصوصیات زینت های بیت المقدس است و مهدی (عج) آنها را به بیت المقدس بر میگرداند که هزار و هفتصد کشتی است و... الخ.
[این ده خط برداشت ما از روایت بود]
نقدهای اساسی به محتوای این روایت وارد است:
1. در اسارت یهودیان بدست بخت النصر شبهه اساسی وارد است، برای نمونه بنگرید به اینجا.
2. هفتاد هزار و صد کالسکه یا بار اسب یا بار الاغ یا هزار و هفتصد کشتی زیور آلات یا سکه و... [زینت های بیت المقدس] خیلی رقم سنگینی است و بهیچ وجه قابل تصور نیست پادشاهی در آن زمان بتواند این چنین حجم عظیمی از اموال ارزشمند را از تصرف یک مسجد بدست آورد و بعدهم بتواند جابجایش کند.
3. حضرت زکریا (علیه السلام) و فرزندش حضرت یحیی (علیه السلام) در زمان حیات عیسی مسیح (علیه السلام) می زیسته اند [یا حداقل حضرت زکریا در زمانی نزدیک به زمان حیات آن حضرت بوده] لکن کوروش دوم هخامنشی در قرن ششم و پنجم قبل از میلاد زندگی میکرد. برخی گفته اند ما دو زکریا داشتیم و لکن این ادعا کذب محض است چون اولاً زکریای دومی شأنیتی نداشته بخواهد بخاطر خون وی چندین هزار نفر کشته بشوند و پیامبر بزرگ خدا نبوده و ثانیاً در برخی نسخه های روایت همچون ثعلبی نام یحیی با قید علیه السلام آمده که نشان میدهد نویسنده وی را پیامبر میدانسته. اینکه گفته شود نقل کنندگان اشتباه کرده اند نیز سخنی به غایت کوته بینانه است چه آنکه مگر نسخه اصل روایت غیر از کتب همین نقل کنندگان است؟ راست میگویند نسخه ای از روایت را نشان بدهند در آن تصریح به کشته شدن زکریایی غیر از زکریای پیامبر شده باشد که بخواهد بدین صورت به یهودیان و وقایع مذکور ربط داشته باشد بعد سخن گزاف بزنند.
4. بابلیان با ایرانیان در روایت یکی شده اند بدین صورت که عنوان میشود بخت النصر شاه فارس از سمت بابل بنی اسرائیل را به اسارت مجوسیان در می آورد!! این در حالیست که اولاً بخت النصر پادشاه بابل بوده ثانیاً بنی اسرائیل نیز اصلاً هیچ گاه به اسارت ایرانیان در نیامده اند.
5. اینکه عنوان شده پس از تصرف اورشلیم بدست بخت النصر و اسارت یهودیان ایشان صد سال اسیر ماندند نیز کذب است چرا که بابل در سال 539 قبل از میلاد بدست کوروش تصرف شد و نتیجتاً یهودیان بنابر روایت خود آزاد شدند و بخت النصر نیز در سال 562 قبل از میلاد فوت میکند. بنابراین بهیچ وجه نمیتوان قبول کرد یهودیان در سال 639 قبل از میلاد بدست بخت النصر اسیر شده باشند [ولو ده سال بیست سال قبل یا جلوتر] چون در آن تاریخ اصلاً بخت النصر پادشاه نبوده است.
6. حتی بر تمام پیامبران نیز وحی نمیشده است که بر کوروش عنوان شده وحی شده. این ادعا نیز کذب است و مشخصاً برآمده از متون یهودیست چون در کتاب عزرا کوروش از امر کردن یهوه به خود سخن میگوید که نشان میدهد به وی وحی شده (بنگرید به اینجا). ایضاً در روایت عنوان میشود خداوند وحی کرده به کوروش تا برود و یهودیان را آزاد سازد و بنابراین مشخصاً هدف کوروش از تصرف بابل بنابراین روایت آزاد سازی یهودیان به فرمان خداوند بوده است به نوعی خدا وی را برگزید تا بواسطه فتح بابل یهودیان را آزاد کند مسئله اما اینجاست که خود کوروش به صراحت این مسئله را رد میکند و بیان میدارد وی برگزیده مردوک گوساله خورشیدی [مردوک یعنی گوساله خورشیدی] است و نه خبری از برگزیده شدن توسط یهوه یا اهورامزداست نه خبری از برگزیده شدن برای کمک به یهودیان [بنگرید به اینجا].
7. منظور از آنتیوخوس باید آنتیوخوس چهارم یا سوم باشد. آنتیوخوس چهارم نزد یهودیان چهره منفوری دارد و با ایشان نبردهایی هم کرده و آنتیوخوس سوم نیز اورشلیم را در زمان خود تصرف میکند. مسئله اما اینجاست که قید صد سال برای هریک ازین دو شاه کذب است چون هیچ یک با سال 539 و آزاد سازی یهودیان بدست کوروش صد سال که هیچ دویست سال هم فاصله ندارند [ولو با گاهشماری دیگری مثل هجری قمری حساب کنیم و بگوییم تعداد سال ها را راوی بر آن اساس عنوان کرده بود] و آنتیوخوس سوم اساساً در سال 241 قبل از میلاد زاده شده است.
8. برای تسلط رومیان هم باید منظور نخستین سلسله نبردهای یهودیان و رومیان باشد که در قرن اول میلادی به مدت شش سال به وقوع پیوست لکن فرمانده رومی بنام «مکاسر» ما ندیدیم در این نبرد و این نام هم بنظر میرسد من درآوردیست.
9. نکته دیگری که از ظاهر روایت برداشت میشود این است که در این روایت کوروش هرکه باشد عجیب است که پادشاه فارس خوانده شده است چون این روایت تصریح میکند که یهودیان اسیر دست مجوس بوده اند و سپس به کوروش وحی میشود برود نجاتشان دهد نتیجتاً اگر کوروش مرد مؤمنی و پادشاه فارس بود که دیگر نیازی به وحی برای اقدام به منظور نجات دادن یهودیان نبود با یک فرمانش ایشان آزاد میشدند. عجیب است افرادی که ازین روایت به نفع کوروش میخواهند استفاده کنند این نکته را نادیده میگیرند. ممکن است بگویید خب شاید منظور همان فرمان به آزاد شدن یهودیان باشد و باید بگوییم نوع دیگری ازین روایت به ضرر این دیدگاه است چون در آن کوروش با بخت النصر که یعنی شاه فارس است می جنگد! و آنرا رازی در تفسیر خودش بیان میکند که در قسمت 67 بدان خواهیم پرداخت.
10. جدای از تمام سخنان فوق که نشان میدهند این روایت از نظر محتوا بطور صد درصد با منابع یهود سازگار نیست و نیز دارای اختلاف مشهودی با روایات مورخین یونانی و مورخین ایرانی و عربی و اسناد باستان شناسی است، اصلاً فحوای کلی روایت فقط دارد گناهکار بودن بنی اسرائیل در طول تاریخ و عذاب شدنشان را بیان میکند، همین. نه قصد دارد بگوید کوروش که بوده اصلاً نگهبان ساده دربار بوده یا خود شاه نه قصد دارد بگوید ایرانیان چه بر سر بنی اسرائیل آوردند و نه... فقط میخواهد بگوید خداوند هرچه لطف کرد به بنی اسرائیل در طول تاریخ ایشان در نهایت نافرمانی کردند و البته طعم عذاب این نافرمانی را نیز چشیدند. بنابراین اینکه از کوروش در این روایت استفاده شود تجاهلی بس عجیب است چون قصد روایت هم اصلاً این نبوده.
منابع
جامع البیان فی تأویل القرآن، المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری، المحقق: أحمد محمد شاکر، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1420هـ - 2000م.
الدرّ المنثور فى التفسیر بالمأثور، المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی، الناشر: دار الفکر - بیروت (بی تا).
الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، المؤلف: أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی، أبو إسحاق، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق: الأستاذ نظیر الساعدی، الناشر: دار إحیاء التراث، العربی، بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى 1422هـ - 2002م.