مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

کوروش نامه (75): منابع یهود (3)

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

کورش در منابع یهود

(قسمت سوم)

کتاب منتسب به عَزرا نبی (علیه السلام)

 

در کتاب منتسب به عزرا نبی با اینکه اثری از هخامنشیان نیست و کوروش هم بنیانگذار سلسله ای نمیباشد اما سخن از چهار شاه فارس با نامهای کوروش و داریوش و خشایارشا و اردشیر یکم میباشد (نام اردشیر بصورت اَرتَحششتا (ارتخشستا) در این کتاب آمده و شبیه به نام ارتشخثر نیز هست که پلوتارک برای اردشیر یکم بیان میکند) و با توجه به سخن از کمبوجیه فرزند کوروش زدن توسط فلاویوس مورخ یهودی در کتاب خود و نیز سخن از داریوش فرزند اخشورش که مادی بوده و بر ملک کلدانیان حکمرانی میکرده در کتاب منتسب به دانیال نبی (علیه السلام) نشان میدهد یهودیان با تنی چند از شاهان ابتدایی سلسله هخامنشیان بخوبی آشنا بودند و از حافظه شفاهی ایرانیان مبنی بر وجود سلسله کیانیان و شاهانی همچون بهمن بن اسفندیار و... تبعیت نکردند [البته در نظر داشته باشید در متون عهد عتیق کمبوجیه وجود خارجی نداشته و پس از کوروش داریوش شاه میشود و بعد از او خشایارشا و بعد اردشیر اما در سخنان مورخ یهودی ژوزف فلاویوس سخن از کمبوجیه نامی بعنوان فرزند کوروش هست که شاه بوده اما فی المثل مشابه یک سخنی که فلاویوس به کوروش دوم از زبان کمبوجیه دوم نسبت میدهد اردشیر در همین کتاب عزرا بیان میدارد که در جای خود بدان اشاره خواهیم کرد]. شاهان مد نظر ما در متون عهد عتیق بر اساس دو کتاب عزرا و دانیال بدین صورت میباشند:

داریوش مادی فرزند اخشُورُش [خشایارشا] - کوروش - اخشورش - ارتحشستا [اردشیر یکم] - داریوش [منظور باید داریوش دوم باشد که فرزند اردشیر یکم بوده است]

شاید بتوان بهمن بن اسفندیار را با اردشیر یکم هخامنشی تا حدی تطبیق داد بخصوص آنکه هردو هم لقب دراز دست و در برخی منابع بهمن نام اردشیر را داشته اما این مقوله نشان دهنده این است که ساسانیان برای تاریخ سازی خود و چسباندن سلسله کیانیان به حمله اسکندر از ویژگی برخی شاهان هخامنشی بهره برده اند همانطور که از اساطیر هندی (بنگرید به اینجا) و نیز شاهان اشکانی برای تاریخ سازی شاهان کیانی بهره برده بودند (نک: کیانیان، کریستین سن؛ ترجمه ذبیح الله صفا، صفحات 183 الی 186 که پروفسور به تأثیر پذیرفتن کیانیان از شاهان اشکانی و حتی منابع عبری و... سخن گفته و آنرا به ثبوت میرساند و این مهم نشان میدهد ساسانیان برای تاریخ سازی خود از هرکجا که توانسته مطلب و صفت و... اخذ کردند و این امر منحصر در هخامنشیان هم حتی نبوده بخواهیم ذره ای روی به یکسان پنداری کیانیان با هخامنشیان بیاوریم) با اینکه ساسانیان، اشکانیان را دشمن خود و آیین زرتشت میدانستند (در انتهای پستمان در اینجا برخی اسناد مرتبط با دشمن خواندن اشکانیان توسط ساسانیان را قرار دادیم) و اینکه مورخینی همچون آگاثیاس در زمان ساسانیان از تاریخ هخامنشیان اطلاع داشتند نشان میدهد ساسانیان هم باید با هخامنشیان آشنا میبوده و به عمد حذفشان کردند و اگر میخواستند حذفشان نکنند مشابه آگاثیاس و... عناوین و... این سلسله را براحتی میتوانسته در خدای نامه ها و اوستا بگنجانند. البته در نظر داشته باشید ما برآن نیستیم سلسله کیانیان را غیر تاریخی بدانیم که اتفاقاً آنچنان که کریستین سن هم متذکر میشود واقعاً وجود داشتند اما خب آنقدر وضعیت تاریخی شان روشن نبوده که ساسانیان بهره دلخواهشان را از آنها ببرند فلذا ناچار شده از مقوله های دیگر هم استفاده کرده تا تاریخ سازی مد نظرشان را انجام بدهند. نیز در نظر داشته باشید بر اساس اسناد متعدد موجود (بنگرید به اینجا) میدانیم اردشیر بابکان روحانی تبار آیین زرتشت بوده و جدش ساسان نیز روحانی این دین بوده است در حالیکه بهیچ عنوان هخامنشیان نه تنها روحانی آیین زرتشت نبودند بلکه اصلاً زرتشتی نبوده اند (بنگرید به اینجا که در بخشی از آن پست پیرامون رد زرتشتی بودن هخامنشیان قلم فرسایی کرده ایم) در حالیکه زرتشتی بودن شاهان کیانی از زمان گشتاسب مقوله ایست که نمیتوان منکر آن شد.

دکتر ابراهیم پورداود در اینباره و در تأیید سخن ما میگویند:

در یشتها بسا از پادشاهان داستان ملی ایران که در شاهنامه آمده اند اسم برده شده و مکرراً از سلسله کیانیان و حامی زرتشت گشتاسب نیز یاد گردیده ولی از پادشاهان مقتدر واقعی مثل کورش و داریوش و خشایارشا و غیره ذکری نیست در صورتی که غالباً بهمین اسامی در جزوات تورات آنهم در کتاب دینی بیگانه از ایران برمیخوریم. (ادبیات مزدیسنا (یشتها)، ابراهیم پورداود، جلد اول، صفحه 22)

نیز کریستین سن:

همه قرائن موجود ما را بقبول این حقیقت وامیدارد که دوره بعد از کوی ویشتاسپ و زرتشت عهد انحطاط سیاسی و برهم خوردن تشکیلات سلطنتی آن بوده است که به تابعیت سرزمین مشرق از شاهنشاهی هخامنشی منجر گردید. در دوره اطاعت از شاهنشاهی هخامنشی قبائل زرتشتی مذهب بمراسم دینی خود عمل می کردند لیکن شاهنشاهان هخامنشی قرن ششم و پنجم قبل از میلاد بر دین زردشتی نبودند و موقعی که در قرن چهارم قبل از میلاد مغان بنشر آیین زرتشتی رخاستند آن آیین با دیویسنا درآمیخت. این وضع علت مسکون گذاشتن نام هخامنشیان را در اوستا تا حدی برما روشن می سازد. (کیانیان، کریستین سن، ترجمه ذبیح الله صفا، صفحه 55)

همچنین تورج دریایی:

در شاهنامه از دوران هخامنشیان به اختصار سخن به میان آمده و پادشاهان هخامنشی با حکمرانانی اشتباه گرفته شده اند که هویت آنان در روشن ترین وضعیت نیز دو پهلو است. این اغتشاش به علت پاک شدن خاطره هخامنشیان از حافظه ملی با تحریف تاریخ گذشته به دست ساسانیان بوده است تا بتوانند، با پیوند دادن خود به گذشته اساطیری بر حق جلوه کنند. (ناگفته های امپراطوری ساسانیان، تورج دریایی، ترجمه آهنگ حقانی و محمود فاضلی بیرجندی، صفحه 96، به نقل از کانال گروه پژوهشی آرتا)

و در نهایت موبد اردشیر آذرگشسب از زرتشتیان مشهور در تأیید سخنان پورداوود و کریستین سن و تورج دریایی (بنگرید به اینجا).

بنابراین حذف هخامنشیان از تاریخ ایران بدست ساسانیان و روحانیون زرتشتی آنقدر روشن است که انسان نیمه عاقل هم نمیتواند منکر آن بشود.

یهودیان ابداً سخنی ازین شاه کیانی به میان نمی آورند و این نشان میدهد اینان کاری با منابع ایرانی نداشتند و کتاب عزرا اگر در زمانی که ادعا میکند نوشته نشده است [بنابر بندهای ابتدایی باب هفتم کتاب عزرا، خود عزرا در زمان اردشیر شاه فارس که باید اردشیر یکم هخامنشی باشد میزیسته است] حداقل منابعش نه حافظه تاریخی ایرانیان بوده نه یونانیان نه رومیان [بعنوان مثال آگاثیاس مورخ یونانی زمان ساسانیان هم با هخامنشیان آشنایی خوبی داشته ولی سخنان یهودیان در عهد عتیق شبیه به سخنان وی راجع به هخامنشیان هم نبوده است] بلکه یا منابع مختص به خود را داشتند [مثل حافظه تاریخی شفاهی رایج بین کاهنان یهودی یا منابع مکتوب دیگری اگر بوده] یا از منابعی همچون یونانیان و... مطالبی را اخذ و بر حسب حافظه تاریخی خود تغییر داده و نقل میکردند.

اینکه چطور میشود هخامنشیان در منابع یهود بیشتر شبیه به منابع یونانی و آثار باستان شناسی است تا حافظه تاریخی ایرانیان که بوضوح می بینیم محو میشوند شاید دلیلش غیر زرتشتی بودن هخامنشیان بوده و ساسانیان هم تمایل داشتند ازینان سخنی در میان آورده نشود تا بتوانند خود را مستقیم به کیانیان متصل کنند و صرفاً اشکانیان غیر زرتشتی و سلوکیان بیگانه خللی باشند در راه این انتساب و البته وجود ایشان لازم است چه آنکه اسکندر بیگانه [نه یک ایرانی] از بین برنده حکومت کیانیان و اشکانیان غیر زرتشتی که به بدی ازینان یاد میکردند به نوعی چیزی شبیه به غاصب حکومت ایران قلمداد شده که ساسانیان زرتشتی آنها را برانداختند، بنابراین وجود هخامنشیان غیر زرتشتی در اینجا سد راه انتساب مد نظر ساسانیان به کیانیان بود فلذا تصمیم به حذفشان از تاریخ گرفتند؛ بگذریم و برویم سر مبحثمان در این پست:

کتاب عزرا تنها سندی هست که از آن میشود یکتاپرست بودن کوروش دوم و دیگر شاهان هخامنشی را برداشت کرد [البته بواسطه پیرو یهودیت بودنشان] لکن قراینی هست که نشان میدهد این کتاب بیشتر گزارش داستان گونه دلخواه کاهنان است تا نقل تاریخ. از باب یکم بند یکم تا انتهای باب هفتم بخش مد نظر ما در کتاب عزراست که اینجا تایپش میکنیم و در ابتدا هم اسکرین شات های مربوط به شناسه منبع را قرار میدهیم [منبع ما کمی بد متن کتب عهد عتیق را ترجمه کرده (بخصوص از لحاظ مباحث ویراستاری) و در برخی جاها بنظر میرسد اعراب کلمه یا برخی حروف کلمات را اشتباه اصلاً آورده است، بهرطبع نکات ویراستاری یا... ای را در داخل کروشه ها متذکر شدیم]:

باب یکم:

1. و در سال اول کورش پادشاه فارس تا کلام خداوند بزبان اِرمیا کامل شود خداوند روح کورِش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آنرا نیز مرقوم داشت و گفت

2. کوروش پادشاه فارس چنین میفرماید یَهُوَه خدای آسمانها جمیع ممالک زمینرا بمن داده و مرا امر فرموده است که خانه برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمایم.

در اینجا بوضوح مشاهده میکنیم این الفاظ که دال بر یکتاپرستی هست نه مستقیم برگرفته از اعتقادات و از زبان کوروش که وحی شده از جانب خدا به وی عنوان میشود. نتیجتاً در اینجا کوروش بعنوان یک غیر یهودی عامل خدای یهودیان است برای خدمتگزاری به یهود و این نمیتواند دال بر یکتاپرستی فرد باشد و اگر کوروش واقعا یکتاپرست بود باید در ابتدا عقاید یکتاپرست گونه کوروش بیان میشد نه اینکه تماماً سخنان یهوه به وی در اینجا مد نظر باشد و کوروش آلت دست یهودیان بشود؛ این یکتاپرستی نیست بلکه کوروش برده یهودیان هست که تحت تسلط خدای ایشان قرار گرفته. مادامی که اینجا حداقل قبل از مقوله وحی یا... اشاره ای به اعتقادات کوروش میشد میتوانستیم بگوییم شاید در نظر کاهنان یهودی حداقل کوروش یکتاپرست بوده لکن بدون اینکه ذره ای عقیده کوروش در اینجا مد نظر باشد وحی مطرح میشود و کوروش هم سریعاً امر خدای یهودیان را پذیرفته و سخنانی در راستای سر سپردگی خود به خدای یهود بیان میدارد.

برای همین در اینجا مشخصاً هیچ خبری از مقوله تاریخی یا حتی نظر یهودیان راجع به اعتقادات کوروش نیست بلکه صرفاً خواسته اند واقعه ای تاریخی [احیای معبد اورشلیم به فرمان کوروش دوم] را مرتبط سازند با خواست خدای خودشان تا آنرا امری الهی و مقدس جلوه بدهند بخصوص آنکه ریاست معبد با این کاهنان بوده نتیجتاً بیان دقت و توجه خدای یهود به ایشان در امر احیای معبد مشخصاً دلیل خوبیست برای تقدس سازی اعمالی که در راستای احیای معبد انجام میداده و نیز جایگاهی که داشتند [چون معبدی که ریاستش بر عهده اینان است بنا به فرمان یهوه احیا شده همین در جایگاه و مقام کاهنان تأثیر بسزایی دارد؛ اگر در نظر یهودیان اینطور باشد که معبد اورشلیم جایگاهیست که یهوه خواسته برپا و احیا شود پس اولاً در دادن نذورات و قربانی ها و... به آنجا تردید نخواهند کرد بخصوص آنکه محل ارتزاق کاهنان از همین ها بوده است و ثانیاً نگاه ویژه تری به کاهنان این معبد خواهند داشت] بنابراین انگیزه از جعل این متن هویداست و فحوای خود متن هم مشخص است جعلیست [مقوله وحی و...].

 

3. پس کیست از شما از تمامی قوم اوکه خدایش با وی باشد او باورشلیم که در یهودا است برود و خانه یهوه را که خدای اسرائیل و خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید.

4. و هرکه باقی مانده باشد در هر مکانی از مکانهائیکه در آنها غریب میباشد اهل آن مکان او را بنقره و طلا و اموال و چهارپایان علاوه بر هدایای تبرعی بجهت خانه خدا که در اورشلیم است اعانت نمایند.

بند چهارم هم مشخصاً جعلیست، اساساً یهودیان مگر از اجداد پدری کوروش بودند وی بخواهد محل هایی که در راه اورشلیم یهودیان بدان میرسند اینان را با طلا و نقره و... تطمیع کنند و برای معبد اورشلیمی که هیچ اعتقادی به آن نداشتند هدیه و... بدهند؟ بخصوص وقتی یهودیان بهیچ روی در بابل اسیر هم نبودند بگوییم خواسته جبران خسرانی را کند که از زمان بخت النصر به ایشان رسیده بوده است. این در راستای همان بنده یهود نشان دادن کوروش است و کاهنان کاتب کتاب عزرا خواسته توجه زیاد کوروش دوم بخاطر فرمان یهوه را نشان بدهند.

 

5. پس رؤسای آبای یهودا و بنیامین و کاهنان و لاویان با همه کسانیکه خدا روح ایشانرا برانگیزانیده بود برخاسته روانه شدند تا خانه خداوند را که در اورشلیم است بنا نمایند.

این ادعا هم کذب است چه آنکه میدانیم خیلی از یهودیان به اورشلیم برنگشتند.

 

6. و جمیع همسایگان ایشان ایشانرا بآلات نقره و طلا و اموال و چهارپایان و تحفه ها علاوه بر همه هدایای تبرعی اعانت کردند.

7. و کورش پادشاه ظروف خانه خداوند را که نَبُوکَدنَصر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خدایان خود گذاشته بود بیرون آورد.

8. و کورش پادشاه فارس آنها را از دست مِترَدات [یحتمل منظور همان مهرداد است] خزانه دار خود بیرون آورده به شیشبَصَر رئیس یهودیان شمرد.

9. و عدد آنها این است سی طاس طلا و هزار طاس نقره و بیست و نه کارد

10. و سی جام طلا و چهارصد و ده جام نقره از قسم دوم و هزار ظرف دیگر

11. تمامی ظروف طلا و نقره پنجهزار و چهارصد بود و سیشبصر [= شیشبصر] همه آنها را با اسیرانیکه از بابل باورشلیم میرفتند برد.

در اینجا هم دروغ آشکار دیگری را مشاهده میکنیم، کوروش که در منشور خود از بازگرداندن بتانی که نبونئید به بابل آورده بود به معابدشان سخن میگوید چرا از بیرون آوردن اموال ارزشمند از داخل این معابد بابل و... سخن نمیگوید؟ چرا در هیچ کتیبه یا سنگ نبشته ای سخن از بیرون بردن حتی بخش کوچکی از اموال ارزشمند از معابد بابل و... در زمان کوروش نیست؟ نیز اینکار کوروش کاملاً در تضاد با سر سپردگی است که وی به مردوک و دیگر خدایان بابل نشان داده و ارادتی که به کاهنان مردوک داشته چنانچه این عمل یعنی توهین و نفی قدرت و تقدس معابد خدایان بابل چراکه این اموال بعد از انتقالشان توسط بخت النصر به معابد دیگر دست کاهنان و متعلق به خدای معبد بودند و بهیچ عنوان کوروشی که آنطور اهمیت و تقدس برای خدایان بابل قائل بوده هیچگاه بدین شکل با کاهنانی که بهیچ روی هیچگونه عداوتی یا مشکلی با ایشان نداشته دشمنی ایجاد نمیکند.

اگر خارج کردن بخشی از اموال ارزشمند این معابد هم بوده باشد باید در کتیبه های مرتبط با احیای این معابد ما آنرا می دیدیم یا حداقل موجبات خشم و ناراحتی کاهنان را فراهم نتیجتاً بر اساس گزارشی یا... این مقوله به ما میرسید لکن هیچ نشانه ای دال بر تأیید این امر نیست. بنابراین در اینجا هم کاهنان یهودی سخن کذب دیگری را بر زبان راندند. بر فرض خروج این اموال از معابد هم خزانه شاهی به دریافت آنان لایق تر بوده است.

 

باب دوم:

1. و اینانند اهل ولایتها که از اسیری آن اشخاصیکه نبوکدنصر پادشاه بابل ببابل باسیری برده بود برآمدند و هرکدام از ایشان باورشلیم و یهودا و شهر خود برگشتند.

2. اما آنانیکه همراه زَرُبابل [= زروبابل، از رهبران یهودیان] آمدند یَشُوع و نَحَمیا و سَرایا و رَعِیلایا و مُردَخای و بِلشان و مِسفار و بِغوای ورَحُوم و بَعنَه و شماره مردان قوم اسرائیل

3. بنی فرعُوش دو هزار و یکصد و هفتاد و دو

4. بنی شفطیا سیصد و هفتاد و دو

5. آرح هفتصد و هفتاد و پنج

6. بنی فحت موآب از بنی یشوع و یوآب [یعنی از نسل بنی یشوع و یوآب بودند] دو هزار و هشتصد و دوازده

7. بنی عیلام هزار و دویست و پنجاه و چهار

8. بنی زنونه صد و چهل و پنج

9. بنی زکای هفتصد و شصت

10. بنی بانی ششصد و چهل و دو

11. بنی بابای ششصد و بیست و سه

12. بنی اَزجَد هزار و دوست و بیست و دو

13. بنی اَدُونیقام ششصد و بیست و سه

14. بنی بِغوای دو هزار و پنجاه و شش

15. بنی عادین چهارصد و پنجاه و چهار

16. بنی آطیر (از خاندان) حزقیا نود و هشت

17. بنی بیصای سیصد و بیست و سه

18. بنی یُورَه صد و دوازده

19. بنی حاشوم دویست و بیست و سه

20. بنی جبار نود و پنج

21. بنی بیت لحم صد و بیست و سه

22. مردان نطوفه پنجاه و شش

23. مردان عنانُوت صد و بیست و هشت

24. بنی عَزمُوت چهل و دو

25. بنی قریة عاریم و کفیره و بئیروت هفتصد و چهل و سه

26. بنی رامه و جبع ششصد و بیست و یکم

27. مردان مِکماس [= مخماس] صد و بیست و دو

28. مردان بیت ئیل و عای دویست و بیست و سه

29. بنی نَبُو پنجاه و دو

30. بنی مَغبیش صد و پنجاه و شش

31. بنی عیلام دیگر هزار و دویست و پنجاه و چهار

32. بنی حاریم سیصد و بیست

33. بنی لُود و حادِید و اُرنُو هفتصد و بیست و پنج

34. بنی اَربجا سیصد و چهل و پنج

35. بنی سَنائة سه هزار و ششصد و سی

36. و اما کاهنان [منظور کاهنانی هست که به اورشلیم بازگشتند] بنی یَدَعیا از خاندان بَشُوع نهصد و هفتاد و سه

37. بنی اِمیر هزار و پنجاه و دو

38. بنی فَشحور هزار و دویست و چهل و هفت

39. بنی حاریم هزار و هفده

40. و اما لاویان [منظور تعداد افراد از قبیله لوی هست که به اورشلیم بازگشتند] بنی یشوع و قدمینیل از نسل هودویا هفتاد و چهار

41. و مغنیان بنی آساف [خوانندگان و نوازندگانی که از نسل آساف بودند] صد و بیست و هشت

42. و پسران دربانان بنی شلوم و بنی آطیر و بنی طلمون و بنیعقوب و بنی حطیطا و بنی شوبای جمه اینها صد و سی و نه

43. و اما نشینیم [خدمتگزاران خانه خدا که به اورشلیم بازگشتند] بنی صبحا و بنی حسوفا و بنی طباعوت

44. و بنی قیروس و بنی سیعها و بنی فادوم

45. و بنی لَبانَه و بنی حَجابَه و بنی عَقوب

46. و بنی حاجاب و بنی شملای و بنی حانان

47. و بنی جدیل و بنی جحر و بنی رآیا

48. و بنی رصین و بنی نقودا و بنی جزامر

49. و بنی عزه و بنی فاسیح و بنی بیسای

50. و بنی اسنه و بنی معونیم و بنی نفوسیم

51. و بنی بقبوق و بنی حقوقا و بنی حرحور

52. و بنی بصلوت و بنی محیدا و بنی حرشا

53. و بنی برقوس و بنی سیسرا و بنی تامح

54. و بنی نصیح و بنی حطیفا

55. و پسران خادمان سلیمان [افرادی که از نسل خادمان سلیمان پادشاه بودند و به اورشلیم بازگشتند] بنی سوطای و بنی هصوفرت و بنی فرودا

56. و بنی یعله و بنی درفون  و بنی جدیل

57. و بنی شفطیا و بنی حطیل و بنی فوخره ظبائیم و بنی امی

58. جمع نتینیم و پسران خادمان سلیمان سیصد و نود و دو

59. و اینانند آنانیکه از تل ملح و تل حرشا برآمدند یعنی کروب وادان و امیر اما خاندان پدران و عشیره خود را نشان نتوانستند داد که آیا از اسرائیلیان بودند یا نه

60. [افرادی که در بند 59 از آنها سخن به میان رفت از طایفه های] بنی دلایا و بنی طوبیا و بنی نقودا شش صد و پنجاه و دو [هستند]

61. و از پسران کاهنان بنی حبایا و بنی هقوص و بنی برزلای که یکی از دختران برزلائی جلعادی را بزنی گرفت پس بنام ایشان مسمی شدند

62. اینان انساب خود را در میان آنانیکه در نسب نامه ها ثبت شده بود طلبیدند اما نیافتند پس از کهانت اخراج شدند [چون نتوانستند ثابت کنند از نسل کاهنان هستند]

63. پس ترشانا [حاکم یهودیان] بایشان امر فرمود تا کاهنی با اوریم و تمیم برقرار نشود [بوسیله اوریم و تومیم یا تمیم تشخیص ندهند که اینها از نسل کاهنان هستند] ایشان از قدس اقداس نخورند [از قربانی های سهم کاهنان نخورند]

64. تمامی جماعت باهم چهل و دو هزار و سیصد و شصت نفر بودند

65. سوای غلامان و کنیزان ایشان که هفتهزار و سیصد و سی و هفت نفر بودند و مغنیان و مغنیات ایشان دویست نفر بودند [ازینجا بر می آید مقصود از نوازندگانی که بالاتر در کتاب عزرا بیان شد نه نوازندگانی عادی مشابه اینها که در رده کنیزان و احشام جای گرفتند بلکه نژاد و قومی خاص بوده که کارشان نوازندگی و شاید نوازندگی هایی مرتبط با آیین یهودیت و مراسم های معبد بوده است. احتمال میدهیم منظور از نوازندگان در اینجا همان hetaira ها باشند که در پیوست دوم مبحث خدمتکاران جنسی از آنها سخن راندیم]

66. و اسبان ایشان هفتصد و سی و شش و قاطران ایشان دوست و چهل و پنج

67. و شتران ایشان چهارصد و سی و پنج  و حماران ایشان ششهزار و هفتصد و بیست

68. و چون ایشان بخانه خداوند که در اورشلیم است رسیدند بعضی از رؤسای آبا [سران قوم] هدایای تبرعی بجهة خانه خدا آوردند تا آنرا در جایش برپا نمایند

69. بر حسب قوه خود شصت و یک هزار درهم طلا و پنج هزار مَنای نقره و صد (دست) لباس کهانت [لباس برای کاهنان] بخزانه بجهة کار دادند

70. پس کاهنان و لاویان و بعضی از قوم و مغنیان و دربانان و نتینیم [خدمتگزاران معبد اورشلیم] در شهرهای خود ساکن شدند و تمامی اسرائیل در شهرهای خود مسکن گرفتند.

ردیه ای که بر ادعاهای این باب میتوان کرد همان مقوله عدم بازگشت بسیاری از یهودیان به بابل است چون در اینجا بگونه ای آمار سازی شده که بیان شود کلاً بنی اسرائیل به اورشلیم بازگشتند که احتمالاً این جعل برای نسل های بعدی بوده تا فکر کنند این امر تقدسی و وحیانی بازگشت به اورشلیم و احیای معبد مورد اطاعت تمامی اجدادشان نیز قرار گرفته بوده و چه بسا در نظرشان باعث تقدس سازی هرچه بیشترش بشود در حالیکه کذب محض بوده و خیلی از یهودیان از کاهنان جاعل و کذاب مشرک یهودی تبعیت نکرده و به اورشلیم بازنگشتند.

در این باب البته سه نکته دیگر هم هست:

نکته اول وجود برخی اقوام همچون «بنی نبو» هست در حالیکه نبو اسم فرزند مردوک و بنظر میرسد نامی کاملاً بابلی بوده باشد و کمی عجیب می نماید اسم یک بت روی خاندانی یهودی که یعنی در کتبشان با بت هایی همچون مردوک و بعل شدیداً مخالفت شده باشد.

نکته دوم آنکه در بند شصت و سوم علاوه بر اینکه به تشخیص از نسل کاهنان بودن یا نبودن خاندانی بواسطه اشیائی خرافی اشاره شده [که همین قدرت زیاد کاهنان را میرساند چه آنکه استفاده کنندگان ازین اشیاء کاهنان یهودی بوده و در بهترین حالت بعد از برقراری ارتباط با اجنه (و چه بسا نظر شخصی خود) سخن خود را مرتبط با عالم غیب و نتیجتاً چیزی شبیه به وحی بیان میکردند] در انتهای بند اما به بهره مندی کاهنان و خانواده شان از نذورات و... ای که به معبد اعطا میشده سخن رانده شده است و این خود نکته مهم و دلیل اصلی در تقدس سازی هرچه بیشتر این معبد توسط کاهنان یهودیست.

نکته سوم هم اینکه بنابر متون عهد عتیق بخت النصر یهودیان را به اسارت میگیرد و معبد و به شهر اورشلیم بشدت صدمه میزند و این تداعی کننده نوعی غارت و... است اما در بند 65 باب دوم کتاب عزرا عنوان میشود برده های یهودیان نیز همراه ایشان بازگشتند! این چطور اسارتی است که فرد اسیر برده دارد و میتواند برده خود را حفظ کند؟ با توجه به اینکه برده جزء اموال ارباب خویش بوده میتوان بسادگی نتیجه گرفت پس بقیه اموال خود را هم براحتی حفظ کرده بودند و هیچ دلیلی ندارد وقتی خود اسیر میشوند برده ایشان که جزء کالاهای پر ارزش آن زمان محسوب میشده در اختیارشان باقی بماند. این تضادی آشکار در کتاب عزرا و بر خلاف اسارت و غارت و... ادعایی هست که به بخت النصر نسبت میدهند. اینی هم که گفته شود کوروش به ایشان برده داد کذب محض است چون خودشان هم همچین ادعایی ندارند و نیز از زمان مرگ بخت النصر تا تصرف بابل بدست کوروش دوم سی سال هم نگذشته بوده امکان تغییر خاصی را در وضعیت یهودیان بدهیم بگونه ای که بتوانند آنقدر مال و... برای خود جمع کنند که برده نیز جزء خریدها و اموالشان بشود آنهم به این صورتی که در بند 65 شاهدش هستیم و بنظر میرسد چند مدل برده اعم از زن و مرد و آوازه خوان و... داشته اند. نهایتاً باید گفت این جماعت بهمراه اموالشان در بابل سکنی گزیده و صرفاً از بازگشت به اورشلیم نهی شده بودند بر این اساس تخریب هیکل سلیمان یا معبد اول اورشلیم [هیکل سلیمان نام بنایی است که سلیمان نبی (علیه السلام) بنابر سخن یهودیان ساخته بود و معبد دوم اورشلیم بنایی است که یهودیان در زمان هخامنشیان میسازند که در قرن یکم میلادی بدست امپراطور روم تیتوس تخریب میشود] در صورتیکه یهودیان اسیر نشده بودند و کسی متعرض اموال ایشان نشده بود در صورتی درست می نماید که بگوییم اساساً بخت النصر فقط با کاهنان و حاکم یهودیان مشکل داشته و ازین جهت معبد را تخریب میکند [و نیز فی المثل کاخ حاکمشان و غارت خزانه شاهی و اموال معبد اما متعرض بقیه یهودیان اعم از اشراف و... شان نمیشود و صرفاً برای جلوگیری از فتنه دوباره اینان را در بابل و... سکنی میدهد]. توجه داشته باشید اینکه قرآن به نابودی معبد یهودیان اشاره کرده دال بر تأیید قطعی روایت عهد عتیق نیست، گرچه میتوان از آن در تأیید تخریب معبد توسط بخت النصر بهره برد اما همچنین میتوان از جهت ابهام زمانی بیان داشت که زمانش بر ما مشخص نیست.

 

باب سوم:

1. و چون ماه هفتم رسید بنی اسرائیل در شهرهای خود مقیم بودند و تمامی قوم مثل یک مرد در اورشلیم جمع شدند

ازین بند میتوان استنباط کرد که آمار سازی های باب دوم در حقیقت کل بنی اسرائیل در بابل را بیان میکرده است.

 

2. . یشوع بن یوصاداق و برادرانش که کاهنان بودند و زربابل بن شالتنیل با برادران خود برخاستند و مذبح [قربانگاه] خدای اسرائیل را برپا کردند تا قربانیهای سوختنی بر حسب آنچه در توراة موسی مرد خدا مکتوب است بر آن بگذرانند

3. پس مذبحرا بر جایش برپا کردند زیرا که بسبب قوم زمین ترس برایشان مستولی میبود و قربانیهای سوختنی برای خداوند یعنی قربانیهای سوختنی صبح و شامرا برآن گذرانیدند

4. و عید خیمه ها را بنحویکه مکتوب است نگاه داشتند و قربانیهای سوختنی روز بروز معنادِ هر روز را در روزش بر حسب رسم و قانون گذرانیدند

5. و بعد از آن قربانیهای سوختنی دایمی را در غره های ماه و در همه مواسم مقدس خداوند و برای هرکس که هدایای تبرعی بجهة خداوند میآورد میگذرانیدند

6. از روز اول ماه هفتم حینیکه [= حین اینکه] بنیاد هیکل خداوند هنوز نهاده نشده بود بگذرانیدن قربانیهای سوختنی برای خداوند شروع کردند

7. و بججاران [به جباران (؟)، منظور البته بنایان است] و نجاران نقره دادند و باهل صیدون و صور مأکولات [مواد غذایی] و مشروبات و روغن (دادند) تا چوب سرو آزاد از لبنان از دریا بیافا [به یافا] بر حسب امریکه کوروش پادشاه فارس بایشان داده بود بیاورند

8. و در ماه دوم از سال دوم بعد از رسیدن ایشان بخانه خدا در اورشلیم زربابل بن شالتیئیل و یشوع بن یوصاداق و سائر [= سایر] برادران ایشان از کاهنان و لاویان و همه کسانیکه از اسیری باورشلیم برگشته بودند به نصب نمودن لاویان از بیست ساله و بالاتر بر نظارت عمل خانه خداوند شروع کردند

9. و یشوع با پسران و برادران خود و قدمیئیل با پسرانش از بنی یهودا باهم ایستادند تا بر بنی حیناداد و پسران و برادران ایشان که از لاویان در کار خانه خدا مشغول میبودند نظارت نمایند

10. و چون بنایان بنیاد هیکل خداوند را نهادند کاهنانرا با لباس خودشان با کرناها و لاویان بنی اسافرا با سنجها قرار دادند تا خداوند را بر حسب رسم داود پادشاه اسرائیل تسبیح بخوانند

11. و بریکدیگر میسرائیدند و خداوند را تسبیح و حمد میگفتند که او نیکوست زیرا که رحمت او بر اسرائیل تا ابدالآباد است و تمامی قوم بآواز بلندصدا زده خداوند را بسبب بنیاد نهادن خانه خداوند تسبیح میخواندند

12. و بسیاری از کاهنان و لاویان  و رؤسای آبا [= سران قوم] که پیر بودند و خانه اولین را دیده بودند [معبدی که سلیمان نبی (علیه السلام) برای خداوند ساخته بود] حینیکه بنیاد این خانه در نظر ایشان نهاده شد بآواز بلند گریستند و بسیاری با آواز شادمانی صداهای خود را بلند کردند

13. چنانکه مردم نتوانستند در میان صدای آواز شادمانی و آواز گریستن قوم تشخیص نمایند زیرا که خلق صدای بسیار بلند میدادند چنانکه آواز ایشان از دور شنیده میشد

توجه زیاد به قربانگاه در این باب و بیان خوشحالی یهودیان [بخوانید کاهنان یهودی] پس از اتمام احیای معبد طبیعیست چه آنکه قربانگاه یکی از اصلی ترین محل های ارتزاق کاهنان بوده و قربانیانی که به معبد تحویل داده میشدند در نهایت سهم کاهنان میشده است. البته پیرامون قربانیان سوختنی این نیست عنوان بشود کل قربانی [حالا جاندار بوده یا شیء خاصی بوده] سوخته میشده است میتوانسته مشابه کاری که زرتشتیان میکنند و فی المثل چربی گوسفند را روی چوبی مالیده و آنرا در آتش مقدس میسوزانیدند [یعنی بخشی از قربانی در آتش میسوخته نه الزاماً تمامش] در اینجا هم بخشی از قربانی تقدیم آتش بشود نه همه اش و مابقی برای کاهنان باقی بماند.

 

باب چهارم:

1. و چون دشمنان یهودا و بنیامین شنیدند که اسیران هیکل یهوه خدای اسرائیل را بنا میکنند

2. آنگاه نزد زربابل و رؤسای آبا آمده بایشان گفتند که ما همراه شما بنا خواهیم کرد زیرا که ما مثل شما از زمان اسرحدون پادشاه آشور که ما را باینجا آورد خدای شما را میطلبیم و برای او قربانی میگذرانیم

3. اما زربابل و یشوع و سایر رؤسای آبای اسرائیل بایشان گفتند شما را با ما در بنا کردن خانه خدای ما کاری نیست بلکه ما تنها آنرا برای یهوه خدای اسرائیل چنانکه کورش پادشاه سلطان فارس بما امر فرموده است آنرا بنا خواهیم نمود

4. آنگاه اهل زمین [ساکنان آن منطقه] دستهای قوم یهودا را سست کردند و ایشنانرا در بنا نمودن بتنگ میآوردند [موانع ایجاد میکردند]

5. و بضد ایشان مدبران اجیر ساختند که در تمام ایام کورش پادشاه فارس تا سلطنت داریوش پادشاه فارس قصد ایشانرا باطل ساختند

در اینجا هم باز ادعای کذب دیگری بیان شده، اساساً به بابلیان یا حالا این جماعت از هر قوم دیگری که بودند چه ربطی دارد که بخواهند یهوه را پرستیده و در احیای بنای معبد اورشلیم کمک یهودیان باشند و تازه بگویند ما هم یکتاپرست هستیم عین شما [بماند که خیلی از یهودیان اساساً در طول زمان یکتاپرست هم نبودند] و یهوه را میپرستیم؟ و وقتی هم درخواستشان رد میشود بخواهند با رشوه دادن به مقامات کارشکنی در امر احیای معبد از زمان کوروش تا داریوش دوم ایجاد کنند؟.

نیز بر اساس این باب این افراد که دشمنان یهودیان نامیده شدند از مقامات بابلی و عیلامی و... بودند که حداقل مطمئن هستیم بخش بزرگیشان یکتاپرست نبودند اما در کتاب عزرا یکتاپرستی دلیل اصلی این امر عنوان شده که بخواهند در امر احیای معبد کمک کنند و یهودیان هم بهیچ روی متعرض یکتاپرستی شان نمیشوند و همین نشان میدهد کل واقعه جعلی است [کاهنان یهودی یکتاپرست بودن این افراد بهمراه یهوه پرستی شان را جعل کرده تا بگویند به این دلیل میخواسته اند در امر احیای معبد کمک کنند و باز در ادامه بر اساس فرمان کوروش که آنرا وحیانی بیان کرده بودند سعی داشته اهمیت معبد اورشلیم و قوم یهود را نشان بدهند و بگویند فقط خودشان باید مبادرت به احیای معبد بکنند. تمام اینها مشخصاً در راستای همان بیان بزرگی و تقدس این معبد بعنوان محل ارتزاق کاهنان هست تا بیان کنند حتی غیر یهودیان هم برای اینجا هدایا می آورده و میخواستند احیایش کنند و... و در نهایت سرتاسر کذب است چون یکتاپرست بودن افراد مورد اشاره هم محل خدشه جدی است چه برسد به پیرو خدای یهودیان و معبد اورشلیمشان!].

 

6. و چون اَخشُورُش [خشایارشا یکم] پادشاه شد در ابتدای سلطنتش بر ساکنان یهودا و اورشلیم شکایت نوشتند

7. و در ایام ارتحششتا [ارتحششنا (؟)] بشلام و مِترَدات [مهرداد] و طبئیل و سائر رفقای ایشان بارتحششتا پادشاه فارس نوشند و مکتوب بخط آرامی نوشته شد و معنیش در زبان ارامی

8. رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب رساله بضد اورشلیم بارتحششتا پادشاه بدین مضمون نوشتند

جریان این است که در آغاز سلطنت خشایارشا دشمنان مردم یهودا و اورشلیم شکایت نامه ای علیه آنها برای پادشاه فرستادند و در دوران سلطنت اردشیر نیز شکایت نامه ای علیه مردم یهودا و ساکنان اورشلیم نوشته شد که به خط و زبان آرامی بوده [چون این زبان، زبان رسمی دربار هخامنشیان در آن زمان بوده است]. در اینجا نویسندگان این نامه بیان میشوند که بینشان از قضات و مقامات بابلی و اهل شوش هم هستند و بطور کل از قومهای مختلفی بودند.

 

9. پس رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب و سائر رفقای ایشان ازدینیان و افرستکیان و طرفلیان و افرسیان و ارکیان و بابلیان و شوشنکیان و دهائیان و عیلامیان

10. و سائر امتهائیکه اسنفر عظیم [منظور آشور بانیپال کبیر شاه مشهور آشور است] و شریف ایشانرا کوچانیده در شهر سامره ساکن کردانیده [گردانیده] است و سائر ساکنان ماورای نهر و اما بعد

11. این است سواد مکتوبیکه ایشان نزد ارتخششتا پادشاه فرستادند. بندگانت که ساکنان ماورای نهر میباشیم و اما بعد

12. پادشاهرا معلوم باد که یهودیانیکه از جانب تو بنزد ما آمدند باورشلیم رسیده اند و آن شهر فتنه انگیز و بدرا [= بد را] بنا مینمایند و حصارها را برپا میکنند و بنیادها را مرمت می نمایند

13. الآن پادشاهرا معلوم باد که اگر این شهر بنا شود و حصارهایش تمام گردد جزیه و خراج و باج نخواهند داد و بالأخره بپادشاهان ضرر خواهد رسید

14. پس چونکه ما نمک خانه پادشاهرا میخوریم ما را نشاید که ضرر پادشاهرا ببینیم لهذا فرستادیم تا پادشاهرا اطلاع دهیم

15. تا در کتاب تواریخ پدرانت تفتیش کرده شود و از کتاب تواریخ دریافت نموده بفهمیکه این شهر شهر فتنه انگیز است و ضرر رساننده بپادشاهان و کشورها و در ایام قدیم در میانش فتنه میانگیختند و از همین سبب این شهر خراب شد

16. بنابراین پادشاهرا اطلاع میدهیم که اگر این شهر بنا شود و حصارهایش تمام  گردد ترا باین طرف شهر نصیبی نخواهد بود

در اینجا هم باز ادعای کذب دیگری بیان شده و این مثلاً دشمنان یهودیان که گویی حداقل عناوینشان بخش بزرگی از ملل ساکن در سرزمین تحت سلطه هخامنشیان را تشکیل میداده اند و در بند دهم هم سعی کرده رابطه ای غیر حسنه بین اینان و آشوربانیپال نشان داده شود [احتمالاً بدلیل شریف دانستن آشور بانیپال] نامه مینویسند به اردشیر و میگویند کتب تواریخ پدرانت را چک کن و اهل اورشلیم به سبب فتنه انگیزی که داشتند باعث تخریب معبد و شهر شدند و اگر شهرشان احیا بشود خراج نخواهند داد و... (بطور کل از فرمان شاه تبعیت نخواهند کرد و یاغی میشوند) [ازین مقوله استنباط میشود یهودیان بعد از احیای معبد روی به احیای شهر آورده بودند].

مشکل اینجاست که این فتنه انگیزی و تخریب شهر که اشاره اش مشخصاً به زمان بخت النصر است در راستای همان افسانه اسارت یهودیان است که میدانیم کذب بوده. همچنین اگر در کتب تواریخ بوده کوروش و یا خشایارشا نباید بدان واقف میبودند؟ یا حتی داریوش مادی حاکم سرزمین کلدانیان که وی هم را یهودیان روابط کاملاً حسنه ای داشته نباید به این امر واقف میبوده است؟ فقط اردشیر یکم به یکباره با این شکایت نامه باید بدان واقف شود؟ بعد عقل این جماعت نرسیده بود همین ها را در شکایت نامه ای که به خشایارشا نوشتند درج کنند؟ [در آن شکایت نامه مطلقاً ازین صحبت ها نبوده که اگر بود اولاً در کتاب عزرا باید درج میشد ثانیاً طبیعتاً خشایارشا با آن باید قانع شده و عین اردشیر فرمان به توقف بازسازی میداده است که نداده.

این روایت هم جعل دیگریست و کاهنان یهودی در راستای بیان ارزش و اهمیت شهرشان خواسته دشمنی اقوام مختلف با احیای آنرا بیان و بازسازی شهر را مقوله ای مرتبط با قدرت و شوکت قوم یهود نشان بدهند در حالیکه این جماعت اصلاً عددی در برابر حکومت های مصر و بابل و هخامنشیان محسوب نمیشده اند بگوییم این قدر قوی بوده اند بتوانند حکومت کاملاً مستقلی تشکیل داده و به هیچ حکومتی خراج ندهند. حتی همین الآن نیز یهودیان اسرائیل جماعتی وابسته به مثلاً کشوری همچون آمریکا هستند؛ در زمان هخامنشیان و حتی قبل از آن هم که تحت سلطه بابل و مصر بودند وابسته و فاقد استقلال کامل بودند (از بعد از نبرد مگیدو در انتهای قرن هفتم پیش از میلاد میتوان گفت دیگر حکومت قوی کاملا مستقل یهودی در آن دوران روی کار نیامد). بنابراین اساساً توانایی نداشتند بخواهند در آن حد مستقل بشوند که باج و خراج به شاه هخامنشی ندهند.

 

17. پس پادشاه به رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب و سائر رفقای ایشان که در سامره ساکن بودند و سائر ساکنان ماورای نهر جواب فرستاد که سلامتی و اما بعد

18. مکتوبیکه نزد ما فرستادید در حضور من واضح خوانده شد

19. و فرمانی از من صادر گشت و تفحص کرده دریافت کردند که این شهر از ایام قدیم با پادشاهان مقاومت مینموده و فتنه و فساد در آن واقع میشده است

این بند نوزدهم شبیه به سخنانی است که مورخ یهودی ژوزف فلاویوس به شاه فارس کمبوجیه پسر کوروش نسبت میدهد چنانچه عنوان میشود وقتی کمبوجیه (پسر کوروش) به حکومت رسید، به یهودیان گفت: در نوشته‌های پدرم (کوروش) دیدم که می‌گفت: شما یهودیان مردمی شرور، بی‌وفا و خیانتکار هستید (منبع: بنگرید به اینجا)

 

20. و پادشاهان قوی در اورشلیم بوده اند که بر تمامی ماورای نهر سلطنت میکردند و جزیه و خراج و باج بایشان میدادند

21. پس فرمانی صادر کنید که آن مردانرا از کار باز دارند و تا حکمی از من صادر نگردد این شهر بنا نشود

22. پس با حذر باشید که در این کار کوتاهی ننمائید زیرا که چرا این فساد برای ضرر پادشاهان پیش رود

23. پس چون نامه ارتحششتا پادشاه بحضور رحوم و شمشائی کاتب و رفقای ایشان خوانده شد ایشان بتعجیل نزد یهودیان باورشلیم رفتند و ایشانرا با زور و جفا از کار باز داشتند

24. آنگاه کار خانه خدا که در اورشلیم است تعویق افتاد و تا سال دوم سلطنت داریوش پادشاه فارس معطل ماند

توجه داشته باشید در ایجا عنوان میشود بنا به فرمان اردشیر شاه فارس بازسازی شهر اورشلیم تا سال دوم سلطنت داریوش شاه بعد از اردشیر متوقف میشود. این مقوله را بخاطر داشته باشید تا نکته مهمی را بر اساس آن جلوتر بیان کنیم.

 

باب پنجم:

1. آنگاه دو نبی یعنی حجی نبی و زکریا ابن عدو برای یهودیانیکه در یهودا و اورشلیم بودند بنام خدای اسرائیل که با ایشان میبود نبوت کردند [پیغام خدای بنی اسرائیل را به یهودیان اورشلیم و یهودا ابلاغ میکردند]

2. و در آنزمان زربابل بن شالتیثیل و یشوع بن یوصاداق برخاسته ببنا [به بنا] نمودن خانه خدا که در اورشلیم است شروع کردند و انبیای خدا همراه ایشان بوده ایشانرا مساعدت مینمودند

در اینجا به همراهی دو پیامبر در احیای معبد اورشلیم اشاره میشود که در تضاد با احیای آن در باب سوم است چه آنکه آنجا طوری از احیای معبد سخن گفته شده بود بگونه ای که پیران یهودی زمان بخت النصر که معبد را قبل از تخریبش دیده بودند روی به شادی آوردند و... [یعنی معبد عین اولش احیا شده بود] لکن در اینجا دوباره از احیای معبد اورشلیم و همراهی دو پیامبر [که طبیعتاً برای تقدس بخشیدن به آن مشابه وحیانی کردن فرمان کوروش برای احیای معبد است] سخن گفته شده!.

 

3. در آنوقت نتنائی والی ماورای نهر و شَتَربُوزنای و رفقای ایشان آمده بایشان چنین گفتند کیست که شما را امر فرموده است که این خانه را بنا نمائید و این حصار را برپا کنید

4. پس ایشانرا بدین منوال از نامهای کسانیکه این عمارت را بنا میکردند اطلاع دادیم

5. اما چشم خدای ایشان بر مشایخ یهودا بود که ایشانرا نتوانستند از کار باز دارند تا این امر بسمع داریوش برسد و جواب مکتوب درباره اش داده شود

6. سواد مکتوبی که ننای والی ماورای نهر و شَتَریُوزنای و رفقای او اَفَرسَکیان که در ماورای نهر ساکن بودند نزد داریوش پادشاه فرستادند

7. مکتوبرا نزد او فرستادند و در آن بدین مضمون مرقوم بوده که بر داریوش پادشاه سلامتی تمام باد

8. بر پادشاه معلوم باد که ما ببلاد یهودیان بخانه خدای عظیم رفتیم و آنرا از سنگهای بزرگ بنا میکنند و چوبها در دیوارش میگذارند و این کار در دست ایشان بتعجیل معمول و بانجام رسانیده میشود

توجه داشته باشید نویسندگان نامه که والی هخامنشیان در منطقه ماورای نهر [با سرزمین های ماوراء النهر که مربوط به رودهای جیحون و سیحون بوده اشتباه گرفته نشود، احتمالاً اورشلیم بخشی ازین منطقه ماورای نهر محسوب میشده است. البته فلسطین تحت سلطه هخامنشیان بوده اما ساتراپ نشین یا بخشی از ساتراپ هخامنشیان هم محسوب نمیشده است] و رفقای وی بودند به معبد اورشلیم میگویند خانه خدای عظیم گویی خود و جد اندر جدشان یهودی و سر سپرده یهوه بوده اند! در حالیکه از قضا چه شاه هخامنشی و چه اعتقاد رایج میان پارس ها و مادها و پارت ها و بابلی ها و مصریان و... و... در آن زمان عموماً چندگانه پرستی و یا حداقل عدم هرگونه گرایشی به یهودیت و یهوه بوده است [هیچ سندی در اختیار نداریم بخواهد تقدس یهوه را نزد آن اقوام به ثبوت برساند] بنابراین در اینجا هم باز کاهنان یهودی نویسنده کتاب عزرا داستان جعلی دیگری را بیان کرده اند.

 

9. آنگاه از مشایخ ایشان پرسیده چنین بایشان گفتیم کیست که شما را امر فرموده است که این خانه را بنا کنید و دیوارهایش را برپا نمائید

10. و نیز نامهای ایشانرا از ایشان پرسیدیم تا ترا اعلام نمائیم و نامهای کسانیکه رؤسای ایشانند نوشته ایم

11. و ایشان در جواب ما چنین گفتند که ما بندگان خدای آسمان و زمین هستیم و خانه را تعمیر مینمائیم که چندین سال قبل از این بنا شده و پادشاه بزرگ اسرائیل آنرا ساخته و بانجام رسانیده بود

12. لیکن بعد از آن پدران ما خشم خدای آسمانرا بهیجان آوردند پس او ایشانرا بدست نَبُوکَدنَصَرِ کلدانی پادشاه بابل تسلیم نمود که این خانه را خراب کرد و قوم را ببابل باسیری برد

13. اما در سال اول کورش پادشاه بابل همین کورش پادشاه امر فرمود که این خانه خدا را بنا نمایند

14. و نیز ظروف طلا و نقره خانه خدا که نبوکدنصر آنها را از هیکل اورشلیم گرفته و بهیکل بابل آورده بود کورش پادشاه آنها را از هیکل بابل بیرون آورد و به شیشبصرنامی که او را والی ساخته بود تسلیم نمود

15. و او را گفت که این ظروف را برداشته برو و آنها را بهیکلیکه [به هیکلی که] در اورشلیم است ببر و خانه خدا را در جایش بنا کرده شود

16. آنگاه این شیشبصر آمد و بنیاد خانه خدا را که در اورشلیم است نهاد و از آنزمان تابحال بنا میشود و هنوز تمام نشده است

توجه بفرمایید در اینجا به فرمان اردشیر مبنی بر توقف بازسازی شهر هیچ اشاره ای نمیشود. ممکن است بگویید نه اینجا به بازسازی معبد اشاره دارد نه شهر و در پاسخ باید بگوییم از قضا فرمان اردشیر شامل بازسازی معبد هم میشده چون در بند 24 باب چهارم بیان شد بازسازی معبد اورشلیم تا سال دوم حکومت داریوش به تعویق افتاد اما در اینجا پیوسته بدون وقفه بیان شده است. این چنین تناقضاتی بر جعلی بودن کل روایت های کتاب عزرا صحه میگذارند.

 

17. پس الآن اگر پادشاه مصلحت داند در خزانه پادشاه که در بابل است تفحص کنند که آیا چنین است یا نه که فرمانی از کورش پادشاه صادر شده بود که این خانه خدا در اورشلیم بنا شود و پادشاه مرضی خود را در این امر نزد ما بفرستد

جریان ازین قرار است که استاندار غرب رود فرات و همدستانش به اورشلیم آمده و به یهودیان میگویند چه کسی اجازه داده معبد را بازسازی کنید و نام افرادی که اقدام به بازسازی میکنند چیست و یهودیان هم در جوابشان میگویند کوروش فرمان اینکار را داده بود و استاندار غرب فرات و... هم طی نامه ای به داریوش مراتب را اطلاع دادند و میگویند آیا در کتابخانه سلطنتی بابل چنین فرمانی از کوروش هست یا نه و پادشاه تصمیم خود را بگوید و داریوش هم بعد ازینکه متوجه این امر و فرمان کوروش میشود میگوید بگذارند معبد در جای سابقش ساخته و کسی مزاحم فرماندار یهودا و سران قوم یهود نشود و حتی مخارج ساختمانی هم از خزانه سلطنتی و از مالیاتی که در طرف غرب رود فرات جمع آوری میشود پرداخت گردد و هر روز به کاهنان طبق خواستشان گندم و شراب و گاو و گوسفند و... بدهند تا قربانی برای خدای آسمان بکنند و برای سلامتی شاه و پسرانش دعا کنند و هرکه تخطی کند اعدام میشود و... .

 

باب ششم:

1. آنگاه داریوش پادشاه فرمان داد تا در کتابخانه بابل که خزانه ها در آن موضوع بود تفحص کردند

2. و در قصر اَحمِتا که در ولایت مادیان است طوماری یافت شد و تذکره در آن بدین مضمون مکتوب بود

3. در سال اول کورش پادشاه همین کورش پادشاه درباره خانه خدا در اورشلیم فرمان داد که آنخانه که قربانیها در آن میگذرانیدند بنا شود و بنیادش تعمیر گردد و بلندیش شصت دراع و عرضش شصت ذراع باشد

اردشیر تفحص میکند و به فتنه انگیزی این جماعت پی برده و فرمان به توقف ساخت و ساز میدهد اما داریوش تفحص میکند و فرمان کوروش را دیده و دستور به ادامه ساخت و ساز میدهد! این اگر تناقض نیست پس چیست؟. همچنین به کوروش چه ربطی دارد متراژ معبد اورشلیم را بگوید؟ یک غیر یهودی که افتخارش احیای معابد خدایان بابل بوده چکار متراژ معبد اورشلیم دارد؟ مشخصاً این بخاطر آن است که بیان شده بود به کوروش وحی میشود و خواسته اند حتی جزئیات معبد بعد از بازسازی را هم از زبان کوروش بیان کنند تا به نوعی بگویند همانی که به وی وحی شده بود جزئیات بازسازی معبد را هم بیان کرده است.

ممکن است بگویید اگر روایت های کتاب عزرا کذب است پس چرا باید رأی به صحت فرمان کوروش دوم به احیای معبد اورشلیم بدهیم؟ پاسخ این است که هیچ دلیلی ندارد کاهنان یهودی نژاد پرست که در اینجا نژاد پرستی و تعصبشان هویداست امر احیای معبد را به یک غیر یهودی نسبت بدهند إلا اینکه کلیت جریان یک واقعه تاریخی بوده است و نمیتوانسته دیگر آنرا تحریف کنند و شاه فارس را یهودی بخوانند یا امر احیای معبد و اجازه بازگشتشان به اورشلیم را به یک یهودی نسبت بدهند.

 

4. با سه صف سنگهای بزرگ و یک صف چوب نو. و خرجش از خانه پادشاه داده شود.

5. و نیز ظروف طلا و نقره خانه خدا را که نبوکدنصر آنها را از هیکل اورشلیم گرفته ببابل آورده بود پس بدهند و آنها را بجای خود در هیکل اورشلیم باز برند و آنها را در خانه خدا بگذارند

اینکه هزینه بازسازی معبد از خزانه داده شود و نیز اموال مربوط به معبد اورشلیم که در معابد بابل بوده بازگردانده شوند در حالیکه حداقل هزینه بازسازی میتوانست از همین اموال داده شود خود نشان از کذب بودن این جریان است. هیچ دلیلی ندارد کوروش هزینه بازسازی معبد را در عین بازگرداندن اموال ارزشمند به آن بدهد. خود این معابد عموماً به اصطلاح پول ساز بوده اند به سبب نذورات و... ای که پیروانشان میدادند و البته مشکلی نیست اگر معبدی بالکل خراب شده باشد و... از خزانه هزینه بازسازی اش داده شود بخصوص آنکه بهرحال منبع درآمد خواهد شد و نیز برای وجهه حکومت در نظر پیروان معبد خوب است اما اینکه آن معبد خودش طلا و... در بابل داشته باشد و بازهم شاه دستور بدهد هزینه بازسازی اش از خزانه پرداخت شود بنظر ما بعید است.

 

6. پس حال ای تتنای والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای شما و افرسکیانیکه بآنطرف نهر میباشید از آنجا دور شوید

7. و بکار این خانه خدا متعرض نباشید. اما حاکم یهود و مشایح یهودیان این خانه خدا را در جایش بنا نمایند

8. و فرمانی نیز از من صادر شده است که شما با این مشایخ یهود بجهة بنا نمودن اینخانه خدا چگونه رفتار نمائید. از مال خاص پادشاه یعنی از مالیات ماورای نهر خرج باین مردمان بلا تأخیر داده شود تا معطل نباشند

9. و مایحتاج ایشان را از کاوان و قوچها و بره ها بجهة قربانیهای سوختنی برای خدای آسمان و گندم و نمک و شراب و روغن برحسب قول کاهنانیکه در اورشلیم هستند روز بروز بایشان بی کم و زیاد داده شود

10. تا آنکه هدایای خوشبو برای خدای آسمان بگذرانند و بجهة عمر پادشاه و پسرانش دعا نمایند

اولاً اگر شاه هخامنشی این قدر اعتقاد داشته به خدای یهودیان که بخواهد خواستش را در عمر خود و پسرانش دخیل بداند چرا هیچ اثری از خدای یهودیان در کتیبه ها و... هخامنشی نیست؟ بعبارتی باید در یکی از چند کتیبه کشف شده از داریوش دوم نمود این اعتقاد را ببینیم؟ در حالیکه مشابه داریوش اول، داریوش دوم هم به مجموعه خدایانی که بزرگشان اهورامزدا بوده بر اساس کتیبه ها باور داشته است.

ثانیاً شاهان هخامنشی برای معبد مردوک و... هم این چنین کاری نکردند که میدانیم مشخصاً حداقل کوروش دوم پیرو آن خدایان بابلی بوده است بعد برای معبد اورشلیم بگویند مایحتاج کاهنانش هرچه که میخواهند داده شود آنهم از مالیات که از منابع اصلی درآمد حکومت پارسها بوده؟.

ثالثاً در اینجا هم داریوش دوم مشابه کوروش دوم به نوعی برده یهود و در خدمت کاهنان یهودی بیان شده کم مانده خودش را هم قربانی یهوه کند. مشخصاً این بخش هم برآمده از تعصب و نژاد پرستی کاهنان یهودی و نیز علاقه وافرشان به جعل تاریخ در راستای تقدس بخشی به معبد اورشلیم و یهودیت هست. خواستند شاه حکومت مطرحی همچون هخامنشیان در آن زمان را سر سپرده خود نشان بدهند با اینکه غیر یهودی هم بوده است.

 

11. و دیگر فرمانی از من صادر شد که هرکس که این حکمرا تبدیل نماید از خانه او تیری گرفته شود و او بر آن آویخته و مصلوب گردد و خانه او بسبب این عمل مزبله بشود [خانه اش به زباله دان تبدیل بشود]

12. و آن خدا که نام خود را در آنجا ساکن گردانیده است هر پادشاه یا قوم را که دست خود را برای تبدیل این امر و خرابی اینخانه خدا که در اورشلیم است دراز نماید هلاک سازد. من داریوش این حکمرا صادر فرمودم پس این عمل بلا تأخیر کرده شود

13. آنگاه تتنای والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای ایشان بر وفق فرمانیکه داریوش پادشاه فرستاده بود بلا تأخیر عمل نمودند

14. و مشایخ یهود ببنا نمودن مشغول شدند و بر حسب نبوت حجی نبی و زکریا ابن عِدو کار را پیش بردند و بر حسب حکم خدای اسرائیل و فرمان کورش و داریوش و ارتحششتا پادشاهان فارس آنرا بنا نموده بانجام رسانیدند

و این در حالیست که بنابر متن بند 24 باب چهارم کتاب عزرا که گفتیم بخاطر بسپاریدش اساساً اردشیر [ارتحششتا در بند فوق] فرمان به توقف ساخت معبد داد [البته در باب هفتم متوجه میشوید چرا در اینجا اردشیر هم رابطه حسنه با یهودیان داشته است]. باز در اینجا اثری از خشایارشا هم نیست در حالیکه قبل از اردشیر وی شاه فارس بوده و فرمانی دال بر مخالفت با ساخت این بنا نداده و بنابر کتاب استر از متون خود یهودیان رابطه اش با این جماعت حسنه بوده. این تناقض در متون عهد عتیق را چطور میتوان حل کرد جز اینکه بگوییم کاهنان یهودی روی به داستان سرایی و دروغ پردازی آورده اند؟ نهایتاً کلیت مطلبشان مبنی بر فرمان کوروش برای احیای معبد میتواند صحیح باشد آنهم نه متن فرمان که صرفاً کلیت وجود این چنین اجازه ای.

 

15. و اینخانه در روز سوم ماه آذار در سال ششم داریوش پادشاه تمام شد

16. و بنی اسرائیل یعنی کاهنان و لاویان و سایر آنانیکه از اسیری برگشته بودند اینخانه خدا را با شادمانی تبریک نمودند

17. و برای تبریک اینخانه خدا صد گاو و دویست قوچ و چهارصد بره و بجهة قربانی گناه برای تمامی اسرائیل دوازده بز نر موافق شماره اسباط اسرائیل گذرانیدند

18. و کاهنان را در فرقه های ایشان و لاویان را در قسمت های ایشان بر خدمت خدائیکه در اورشلیم است بر حسب آنچه در کتاب موسی مکتوب است قرار دادند

19. و آنانیکه از اسیری برگشته بودند عید فصحرا [عید پسح را] در روز چهاردهم ماه اول نگاه داشتند

20. زیرا که کاهنان و لاویان جمیعاً خویشتن را طاهر ساختند و چون همه ایشان طاهر شدند فصحرا برای همه آنانیکه از اسیری برگشته بودند و برای برادران خود کاهنان و برای خودشان ذبح کردند

21. و بنی اسرائیل که از اسیری برگشته بودند با همه آنانیکه خویشتنرا از رجاسات امتهای زمین جدا ساخته بایشان پیوسته بودند تا یهوه خدای اسرائیل را بطلبند آنرا خوردند

22. و عید فطیر را هفت روز با شادمانی نگاه داشتند چونکه خداوند ایشانرا مسرور ساخت از اینکه دل پادشاه آشور را بایشان مایل گردانیده دستهای ایشان را برای ساختن خانه خدای حقیقی که خدای اسرائیل باشد قوی گردانید

احتمالاً در بند بیست و یکم منظور پادشاه فارس بوده است و گرچه بنظر میرسد متون عهد عتیق با شاهان آشور میانه خوبی دارند اما در این قسمت از کتاب عزرا اساساً بحث معطوف به رابطه میان پادشاه فارس و یهودیان است نه آشور و نیز میدانیم حکومت آشور در آن زمان منقرض شده بوده است.

 

باب هفتم

1. و بعد از این امور در سلطنت ارتخششتا پادشاه فارس عزرا ابن سرایا ابن عزریا ابن حلقیا

2. ابن شلوم بن صادوق بن اخبطوب

3. بن امریا ابن عزریا ابن مرایوت

4. بن زرخیا ابن عزی ابن بقی

5. ابن ابیشوع بن فیخاس بن العازار بن هارون رئیس کَهَنَه

6. این عزرا از بابل برآمد و او در شریعت موسی که یهوه خدای اسرائیل آنرا داده بود کاتب ماهر بود و پادشاه بر وفق دست یهوه خدایش که با وی میبود هرچه را که او میخواست بوی میداد

7. و بعضی از بنی اسرائیل و از کاهنان و لاویان و مغنیان و دربانان و نتینیم نیز در سال هفتم ارتخششتا پادشاه باورشلیم برآمدند

8. و او در ماه پنجم سال هفتم پادشاه باورشلیم رسید

9. زیرا که در روز اول ماه اول بیرون رفتن از بابل شروع نمود و در روز اول ماه پنجم بر وفق دست نیکوی خدایش که با وی میبود باورشلیم رسید

10. چونکه عزرا دل خود را بطلب نمودن شریعت خداوند و بعمل آوردن آن و بتعلیم دادن فرایض و احکام باسرائیل مهیا ساخته بود

11. و این است صورت مکتوبیکه ارتخششنا پادشاه به عزرای کاهن و کاتب داد که کاتب کلمات وصایای خداوند و فرایض او بر اسرائیل بود

12. از جانب ارتخششنا شاهنشاه به عزرای کاهن و کتاب کامل شریعت خدای آسمان. اما بعد

13. فرمانی از من صادر شد که هرکدام از قوم اسرائیل و کاهنان و لاویان ایشان که در سلطنت من هستند و برفتن همراه تو باورشلیم راضی باشند بروند

14. چونکه تو از جانب پادشاه و هفت مشیر [مشاور] او فرستاده شده تا درباره یهودا و اورشلیم بر وفق شریعت خدایت که در دست تو است تفحص نمائی

15. و نقره و طلائیرا که پادشاه و مشیرانش برای خدای اسرائیل که مسکن او در اورشلیم میباشد بذل کرده اند ببری

16. و نیز تمامی نقره و طلائیرا که در تمامی ولایت بابل بیابی با هدایای تبرعی که قوم و کاهنان برای خانه خدای خود که در اورشلیم است داده اند (ببری)

در الواح تخت جمشید قربانی و نذورات حتی برای خدایان عیلامی مثل هومبان نیز هست اما کلمه ای از یهوه یا خدای آسمان مربوط به اورشلیم یا... وجود خارجی ندارد. بر اساس کتاب عزرا از زمان کوروش تا داریوش دوم باید شاهد این روابط حسنه و ریخت و پاش از خزانه شاهی میبودیم لکن این چنین نیست و این دلیلی دیگر دال بر کذب گویی کاهنان یهودی است که سعی دارند همه چیز را حول قوم خود و خدای خیالی خود بیان دارند که یهود فقط برگزیده این خداست [خدای عهد عتیق را میگوییم نه خدای تورات حقیقی که خدای هستی الله و ورای هر نژاد و کلیشه مزخرف دیگری است]. توجه داشته باشید که قربانی ها و نذورات برای خدایان فی المثل در کتیبه های تخت جمشید ثبت میشده اما حتی یک اثر ساده هم از یهوه یا خدای مربوط به سرزمین یهود یا قوم یهود در آن کتیبه ها نیست که نذری یا... ای بدان اختصاص داده باشند. یا بطور کل در هیچ یک از کتیبه های مربوط به هخامنشیان مثل آنانی که در بابل کشف شده اند هم اثری نیست در حالیکه بنابر متون عهد عتیق شاه هخامنشی توجه ویژه ای به یهوه خدای یهودیان داشته و باید از زمان کوروش شاهد اختصاص خزانه برای معبد اورشلیم و... باشیم و اینکه ادعا شود خب به دست ما نرسیده بخاطر طول زمانی که در اینجا مد نظر هست [از کوروش دوم تا داریوش دوم، بیش از صد سال] حداقل انتظار میرود یک گواهی از مورخی یونانی یا کتیبه ای در اختیار داشته باشیم دال بر این توجه ویژه یا اختصاص نذورات و... به معبد اورشلیم یا کاهنان یهودی ولی وقتی نیست بر جعلی بودن این روایت صحه میگذارد.

 

17. لهذا با این نقره گاوان و قوچها و بره ها و هدایای آردی و هدایای ریختنی آنها را به اهتمام بخر و آنها را بر مذبح خانه خدای خودتان که در اورشلیم است بگذران [بنظر میرسد عنوان میشود با این نقره ها، گاوها و... را برای قربانی کردن بخر]

18. و هرچه بنظر تو و برادرانت پسند آید که با بقیه نقره و طلا بکنید بر حسب اراده خدای خود بعمل آورید

19. و ظروفیکه بجهة خدمت خانه خدایت بتو داده شده است آنها را بحضور خدای اورشلیم تسلیم نما

20. و اما چیزهای دیگر که برای خانه خدایت لازم باشد هرچه برای تو اتفاق افتد که بدهی آنرا از خزانه پادشاه بده

21. و از من ارتخششتا پادشاه فرمانی بتمامی خزانه داران ماورای نهر صادر شده است که هرچه عزرای کاهن و کاتب شریعت خدای آسمان از شما بخواهد بتعجیل کرده شود

22. تا صد وزنه نقره و تا صد کر گندم و تا صد بَتِ شراب و تا صد بت روغن و از نمک هرچه بخواهد

23. هرچه خدای آسمان فرموده باشد برای خانه خدای آسمان بلا تأخیر کرده شود زیرا چرا غضب بر ملک پادشاه و پسرانش وارد آید

24. و شما را اطلاع میدهیم که بر همه کاهنان و لاویان و مغنیان و دربانان و نتینیم و خادمان اینخانه خدا جزیه و خراج و باج نهادن جایز نیست

در اینجا ادعا شده معبد اورشلیم از پرداخت خراج بعد از بازسازی دوباره اش معاف میشود اما این سخن کذب است چه آنکه در طول دوران هخامنشیان از معابد بابل هم مالیات میگرفتند و هم عشریه ای که شاهان بابل پرداخت میکردند را به کاهنان نمیدادند حالا بیایند قید مالیات و... معبد اورشلیم را زده و تازه از خزانه خرجش کنند؟ خرج کردن برای بازسازی و احیای معبد مشابه آنچکه در زمان کوروش دوم رخ داد مقوله عجیبی نیست اما اینکه بعد از احیا این امر ادامه پیدا کند خیر و هیچ سندی در تأییدش نیست و اتفاقاً نمونه معابد بابل که ازشان مالیات گرفته میشده در تضاد با این مقوله هست. پروفسور داندامایف در اینباره میگوید:

در طول دوران هخامنشی تحولات قابل توجهی در خط مشی معابد در بابل روی داد. نخست این که هخامنشیان بر خلاف پادشاهان کلدانی سهم عشریه سالانه را به معابد بابلی نمی پرداختند، هرچند که آنان پرداخت عشریه را به عنوان مالیات اجباری برای رعایای خود ابقا کردند [منظور از پرداخت عشریه در اینجا پرداخت مالیات به معبد باید باشد چنانچه پروفسور در صفحه 198 کتاب میگوید: «... تمامی رعایای امپراتوری موظف به پرداخت مالیات های دولتی و معابدی بودند که برای آن ها معین میشد و مشمول کار برای شاه و خدمت نظام بودند.» بنابراین اینطور برداشت نشود که هخامنشیان با معابد خدایان بابلی که شخص کوروش سر سپرده ایشان و احیاگرشان بود مشکل داشتند بلکه بار پرداخت عشریه را بجای خزانه شاهی بر دوش رعایا گذاشتند. حال این چنین دولتی آمده و به معبد اورشلیم از خزانه خود فضل و بخشش میکند؟]. افزون بر این، شاهان کلدانی به ندرت در امور معابد دخالت می کردند و پرداخت های معابد معمولاً برای دولت کافی نبود، در حالی که در دوره هخامنشی معابد بابلی ملزم به پرداخت مالیات های قابل توجهی به شکل گوسفند، گاو، جو، کنجد، آبجو و غیره بودند و علاوه بر این موظف بودند آزوقه مقامات دولتی را نیز فراهم کنند.

معابد وظایف دولتی را نیز با ارسال بردگان خود (نظیر کارگران کشاورزی، چوپان ها، باغبان ها، درودگران و غیره [اینها نقوشی بوده که بردگان معابد بر عهده داشتند و همین نشان از استفاده گسترده از برده و برده داری در زمان هخامنشیان است]) برای کار در اراضی و املاک وابسته به کاخ ها در بابل و در دیگر شهرها انجام می دادند. مأموران حکومتی و نمایندگان امور مالی آن ها پرداخت به موقع و دقیق مالیات های دولتی و انجام وظایف معابد را زیر نظر داشتند. سرپرستی دارایی های معابد نیز به مقامات رسمی دولتی انتقال یافته بود و این افراد بازرسی این اموال را نیز به عهده داشتند. مقامات رسمی دولتی کار بردگان معابد را که برای انجام وظایف دولتی گسیل شده بودند کنترل می کردند. برای مثال، تعدادی از اسناد بابلی نشان می دهند که در دوره فرمانروایی کوروش و کمبوجیه معبد ابابره در سیپر و معبد اثانا در اوروک به دستور ادارات دولتی موظف و ملزم به ارسال کارگران خود برای احداث پردیس های سلطنتی در نزدیکی سیپر و اوروک شده بودند. (ایرانیان در بابل هخامنشی، محمد داندامایف، ترجمه محمود جعفری دهقی، صفحات 31 و 32)

توجه داشته باشید اسناد باستان شناسی بیشتر در راستای سخن پروفسور محمد داندامایف مسلمان تاریخ دان مشهور روس تبار هستند تا متن کتاب عزرا و بنابراین نمیتوانیم رأی به صحت تاریخی این ادعاهای پوچ کتاب بدهیم.

 

25. و تو ای عزرا موافق حکمت خدایت که در دست تو میباشد قاضیان و داوران از همه آنانیکه شرایع خدایترا میدانند نصب نما تا بر جمیع اهل ماورای نهر داوری نمایند و آنانیرا که نمیدانند تعلیم دهید

اردشیر در اینجا به عزرا میگوید قاضیان و حاکمانی را برای رسیدگی به مسائل مردم غرب رود فرات انتخاب کرده و اگر به شریعت وی آشنا نیستند [یهودیت] آنان را بیاموزد و حال عزرا نمیتوانست خود اردشیر را تعلیم دهد تا در کتیبه هایش چندگانه پرستی نکند و خدای یکتا را بپرستد؟.

 

26. و هرکه بشریعت خدایت و بفرمان پادشاه عمل ننماید بر او بی محابا حکم شود خواه بقتل یا بجلای وطن یا بضبط اموال یا بحبس

27. متبارک باد یهوه خدای پدران ما که مثل اینرا در دل پادشاه نهاده است که خانه خداوند را که در اورشلیم است زینت دهد

28. و مرا در حضور پادشاه و مشیرانش و جمیع رؤسای مقتدر پادشاه معظور ساخت پس من موافق دست یهوه خدایم که بر من میبود تقویت یافتم و رؤسای اسرائیل را جمع کردم تا با من برآیند.

در اینجا مشاهده میکنید اردشیری که یهودیان را فتنه انگیز میخواند گویی عابد و سر به راه و سر سپرده یهود و یهودیت شده است و هیچ خبری از آن نگاهش به یهودیان که در باب چهارم بیان شد و فتنه گر خواندشان و دستور به توقف بازسازی معبد و شهر اورشلیم داد نیست.

 

در کتاب عزرا هخامنشیان به نوعی سر سپرده یهود و یهودیت معرفی شدند که از کاری در راستای تأمین منافع این قوم دریغ نمیکنند در حالیکه میدانیم این مقوله کذب محض بوده است. کوروش در این کتاب شاهی در خدمت کاهنان یهودی و یهودیت هست، البته به نحوی دیگر شاهان فارس هم گویی برده یهودیت هستند و جدای از خزانه شاهی از اموال اقوام دیگر تحت سلطه خود هم برای قوم یهود مایه میگذارند گویی خدمتگزار کاهنان یهودی هستند. نژاد پرستی عجیبی در این کتاب به چشم میخورد که نشان دهنده تعصب زیاد کاهنان یهودی کاتب کتاب عزراست. محتوای این کتاب بیش از پیش نشان دهنده پستی و حقارت این قوم است که دست به جعل و تحریف تاریخ برای اهداف مد نظر خود میزنند. نیز اسارت یهودیان که دروغ بودنش امروزه بر هیچ عاقلی پوشیده نیست در این کتاب بعنوان امر مسلم تاریخی در نظر گرفته شده و مبنای دیگر اباطیل کتاب. همانطور که اشاره کردیم اصل تخریب و سپس احیای معبد اورشلیم در زمان کوروش دوم میتواند واقعه ای تاریخی قلمداد شود و یا امتداد بازسازی اش در زمان شاهان اولیه سلسله هخامنشیان اما در صفر تا صد جزئیات و یا دیگر کلیات مربوطه تشکیک وارد و محل خدشه جدی هستند، نوعی تصویر آرمانی با محوریت نژاد یهود و کاهنان یهودی در این کتاب به چشم میخورد که سعی دارد شاه ایران را در خدمت یهودیت بخصوص کاهنان یهودی نشان بدهد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۲۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی