مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقدمه

مشکل وجود شر یکی از قدیمی‌ترین دلایلی است که برای اثبات عدم باور یقینی به وجود خداوند اقامه شده است. این مقوله که البته برخی ملحدین تلاش دارند به غلط آنرا برهان شر بخوانند (بدلیل آنکه قابل رد هست نمیتواند برهان نامگذاری شود) و برخی هم آنرا مشکل شر/Problem of Evil بیان کردند نشان میدهد که میان دو قضیه‌ی وجود واجب الوجودی با صفات ادیان و وجود شر در این دنیا تناقض وجود دارد و بنابر اصل عدم اجتماع نقیضین تنها یکی از این دو قضیه می‌توانند درست باشد و از آنجا که در وجود شر شکی نیست، صدق قضیه‌ی دوم مستلزم نادرست بودن قضیه نخست است و بنابراین واجب الوجودی با صفات خدای ادیان نمی‌تواند وجود داشته باشد.

این احتمال نیز است که ثنویت در آیین زرتشتی به خاطر همین مقوله شر به وجود آمده باشد، یعنی وقتی بزرگان این آیین نتوانستند مقوله شر را حل کنند، یک خدای دیگر به نام اهریمن را تصور کرده و او را عامل شر دانستند اما غافل از این که با این کار آیین زرتشت را به نجاست و افتضاحی بزرگ کشاندند. احتمالاً مشکل وجود شر ابتدا توسط "اپیکور"  فیلسوف یونان باستان بیان شد، و بعدها کسانی چون دیوید هیوم و برتراند راسل و... نیز درباره این مقوله حرف زده و از آن استفاده کردند. این حرف به احتمال قوی از دیوید هیوم است که در خاتمه بیان خود درباره مشکل وجود شر میگوید: هیچ چیز نمی‌تواند استواری این استدلال را متزلزل سازد، استدلالی چنین کوتاه، چنین واضح، چنین قاطع. در این مقاله بعد از نقد استدلال های ملحدین نشان خواهم دادم مشکل وجود شر میتواند بر علیه چهارچوب تفکرات دئیست های بی دین بکار گرفته نشود نه تئیست های معتقد به یکی از ادیان الهی.

 

بیان چهار تقریر از مشکل وجود شر

1. تقریر منتسب به اپیکور

حالت اول: شر در جهان وجود دارد، چون خدا از وجود شر بی خبر است؛ در این صورت خدا عالم مطلق نیست.

حالت دوم: شر در جهان وجود دارد، زیرا گرچه خدا از وجود شر باخبر است، اما نمی‌تواند آن را نابود کند؛ در این صورت خدا قادر مطلق نیست.

حالت سوم: شر در جهان وجود دارد، در حالی که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛ در این صورت خدا خیرخواه مطلق نیست.

تقریر - مصدر، کلمه ای عربی: بیان کردن، اقرار کردن، به اقرار آوردن، قرار دادن، برقرار کردن. فرهنگ فارسی، نویسنده: حسن عمید، ویراستار: عزیزالله علیزاده

اپیکور «Epicur»: اپیکورس یا ابیقور یا ابیقورس نیز به او می گویند. متولد سال 341 قبل از میلاد در ساموس است. فیلسوفی در یونان باستان و بنیان‌گذار نظام فکری اپیکوری بود. ساموس جزیره ای در شرق دریای اژه و نزدیک به ترکیه ی امروزی است.

در تقریر اپیکور فقط حالت سوم آنهم اگر این طور بیان شود صحیح و دلیل دفع نکردن شر توسط خداوند نقد اجمالی است که بعد ازین بخش بیان خواهم کرد:

شر در جهان وجود دارد، چون خداوند جهان را این طور خلق کرده که مخلوقاتش بتوانند شر ایجاد کنند و خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست.

 

2. تقریر منتسب به دیوید هیوم

1:  خدا وجود دارد. (فرض اولیه)

2: خدا قادر و عالم مطلق است. (تعریف خدا)

3: خدا کریم و مهربان مطلق است. (تعریف خدا)

4: موجودی که مطلقاً کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقاً مخالف است. (تعریف مهربان مطلق)

5: موجودی که مطلقاً کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴)

6: خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴)

 7: خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)

1/7: نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)

2/7:  خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱)

3/7: خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵)

8: خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳)

 9: شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه)

گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند؛ بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.

دیوید هیوم «David Hume»: متولد سال 1711 میلادی در اسکاتلند، از فیلسوفان  اسکاتلندی بی خدا بود وآتئیست از دنیا رفت:

در آستانة مرگش، بازول با سماجت و گستاخی از او پرسید که آیا اکنون به زندگی دیگر اعتقاد دارد. هیوم پاسخ داد:« اندیشه ای نابخردانه تر از اعتقاد به ابدیت انسان نمی شناسم. » بازول مداومت کرد و باز پرسید که آیا اعتقاد به زندگی آینده دلخوش کننده نیست. هیوم پاسخ داد: «ابداً، بسیار اندوه بار است» زنان نزد او آمدند و خواهش کردند به آینده معتقد شود ؛ او همه را به شوخی از سر باز کرد. سرانجام در 25 اوت 1776، به آرامی و با «اندکی درد» (به گفته پزشکش) چشم از جهان فروبست. تاریخ تمدن ؛ نویسنده: ویل دورانت ؛ جلد نهم ( عصر ولتر ) ؛ صفحه 181

جیمز بازوِل «James Boswel»: متولد ۲۹ اکتبر۱۷۴۰ میلادی در اسکاتلند؛ نویسنده، زندگی نامه نویس و وقایع نویس بود.

 

3. تقریر برتراند راسل

وی در کتاب «چرا مسیحی نیستم» می گوید:

به راستی تعجب آور است که انسانها باور کنند جهان حاضر با همه محتویات و نواقص خود - احتمالاً منظورش از نواقص، شر است - بهترین جهانی باشد که خالقی قدر قدرت و جامع کلیه علوم طی میلیونها سال به وجود آورده باشد. جداً چنین چیزی برای من غیر قابل قبول است. آیا تصور نمی کنید اگر همه قدرتها و جمیع علوم را در اختیار داشتید و میلیون ها سال هم وقت داشتید می توانستید چیزی بهتر از کوکلوکلان و فاشیسم بیافرینید؟. اصول فلسفه و روش رئالیسم، نویسنده: علامه سید محمد حسین طباطبایی، جلد پنجم، صفحه 56

کو کلاکس کلان «Ku Klux Klan (KKK)»: نام سازمانی در کشور ایالات متحده آمریکا  در گذشته می‌باشد. این سازمان پشتیبان و مدافع برتری نژاد سفید بر سیاه بوده. اعضای کوکلوکس کلان، شب‌هنگام، ماسک سفید مخصوصی بر چهره زده لباس بلندی مانند کفن سفید بر تن می‌کردند و نوعی کلاه سفید نوک‌ تیز به سر می‌گذاشتند. آنان هر شب که دستور ترور و قتل - سیاه پوستان - را داشتند، ابتدا مراسم مخصوصی را به جا می‌آوردند که در آن مراسم آنان به‌دور یک صلیب چوبی که ارتفاع آن به بیش از چندین متر می‌رسید حلقه می‌زدند و شاهد سوختن آن می‌شدند و با هم سرود مذهبی می‌خواندند. و سپس شروع به قتل و ترور سیاه پوستان می کردند. سازمان کوکلوکس کلان مخالف آزادی اجتماعی سیاه‌پوستان آمریکا بود.

فاشیسم: یک نظریه سیاسی و نوعی نظام حکومتی خودکامه ملی‌گراست که نخستین بار در سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ در ایتالیا  و به بدست بنیتو موسولینی  رهبری می‌شد. فاشیسم در لغت برگرفته از فاشیس - به معنای تبر پوش - است. - تبر پوش: جعبه ای که محافظان همراه حکم‌گذاران در روم باستان به ‌عنوان نشان اختیار از دولت مرکزی آن را حمل می‌نمودند -  فاشیسم، مکتب سیاسی و طرز حکومتی است که در فاصله جنگ جهانی اول و دوم در آلمان و ایتالیا حکمفرما بود و به طریق استبداد و دیکتاتوری فرمانروایی می‌کرد. فاشیسم، برنامه‌ای است که به منظور اجرا کردن حکومت ملی مطلق یا سیاست و روش خشک و خشن ملی گرایی اجرا می‌شود و برای عملی کردن آن رژیم در زمینه‌های صنعتی، تجاری و مالی همراه با تعدی نسبت به مخالفان طرح ‌ریزی شده و به اجرا درمی‌آید. فاشیسم ابتدا از ایتالیا ظهور کرد و سپس تحت عنوان نازیسم در آلمان پدیدار شد.

برتراند آرتور ویلیام راسل «Bertrand Arthur William Russell»: متولد سال 1872 میلادی ؛ فیلسوف، ریاضی‌دان، جامعه‌شناس و فعّال صلح‌ طلب بریتانیایی قرن بیستم و همچنین برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1950 میلادی نیز بود. راسل یکی از مشاهیر ندانم گرایان و بی خدایان است. کتاب «چرا مسیحی نیستم؟» متن سخنرانی‌ای است که راسل در مارس 1927 در انجمن ملی غیرمذهبیان در شمال لندن بیان کرد.

درباره متن تقریر راسل یک نکته اشتباه وجود دارد:

راسل میگوید: «... میلیونها سال به وجود آورده باشد.» که حاکی از نوعی دیدگاه تکاملی نسبت به پیدایش جهان و گونه های جانوری و... هست لکن قبلترش بیان میکند «... خالقی قدر قدرت و جامع کلیه علوم...» و این دو قسمت در تضاد کامل قرار دارند. خدایی که قدر قدرت است در نتیجه به یکباره آنچه را میخواهد پدید می آورد و جامع کلیه علوم است و آنچه را که در آینده میخواهد انجام دهد میداند این یعنی ربّ بودن خالق و عالم و قادر مطلق بودن خداوند و بنابراین این گزاره با سخن دیگر راسل که به نوعی از آفرینش تکاملی بصورت تدریجی سخن میگوید در تضاد است.

 

4. تقریر پاول دیراک (فیزیکدان مشهور انگلیسی)

دیراک در جریان کنفرانس سلوی در سال 1927 و هنگامی که در هتل محل اقامت دانشمندان شبی بین ورنر هایزنبرگ و ولفانگ پاولی و او بحثی در رابطه با علم و دین صورت گرفته بود میگوید:

اینکه یک فیزیکدان بجای پرداختن به براهین تبیین وجود خداوند بخصوص مقوله هایی که در حیطه علم فیزیک و فلسفه آن بیان میشوند (پیدایش جهان و تنظیم دقیق/Fine Tuning) بدون ارائه استدلالی آنرا ساخته بشر دانسته و در ادامه سریعاً به مقوله شر میپردازد جای تأمل دارد و نشان میدهد اساساً رویکرد این افراد برای عدم ایمان به خداوند نه بر پایه مبنایی عقلی-منطقی که بیشتر بدلیل مطلوب ندانستن نتیجه این ایمان بواسطه وجود شر مد نظر خود در این دنیای مادی است. حال که با استدلال شر و تقریر های مختلف آن آشنا شده اید، نوبت به نقد آن میرسد.

برای مطالعه پیرامون دیگر تقریرها از مقوله شر و پاسخی متفاوت میتوانید به کتاب پروفسور الوین پلانتینگا با عنوان «فلسفه دین: خدا، اختیار و شر» رجوع کنید.

 

نقد تقریرهای مشکل وجود شر

در ابتدا شر را تعریف میکنم و سپس یک نقد اجمالی و یک نقد تفصیلی را برای رد ایراد وجود شر بر جهان بینی معتقدین به ادیان الهی بیان میکنم:

شر - مصدر، کلمه ای عربی: بدشدن، بدی کردن، بدی، فساد، نقیض خیر، جمع آن شُرور است.

شر - صفت، کلمه ای عربی: بدکار، بدکارتر، بدکردارتر، جمع آن اشرار و شِرار و اَشِرّاء است. فرهنگ فارسی، نویسنده: حسن عمید، ویراستار: عزیزالله علیزاده

نقد اجمالی:

نقد اجمالی من در رد این مقوله فقط یک کلمه و آن «معاد» است.

نقد تفصیلی:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ (4)

همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. (4) سوره البلد

ابتدا باید بگویم که بعضاً برخی از علمای شیعه هماننده شیخ طوسی (رحمت الله علیه) بنظرم از مشکل وجود شر درک کاملی نداشتند و مثلاً شیخ طوسی [در کتاب الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، صفحه 99] عامل شر را مخلوقات دانسته و به طبع خداوند را از شر مبرا میدانسته و همینطور کسانی چون علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) [در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد پنجم، از صفحه 60 به بعد] عامل شر را از عدم دانسته اند. نظر شیخ طوسی و علامه طباطبایی را کاملاً صحیح نمیدانم چرا که مثلاً درباره نظر شیخ طوسی، شر اگر از موجودات است که به عنوان مثال موجودی هماننده ویروس ایدز کارش فقط ضرر رساندن به انسان است و بی شعور هم هست و اختیاری ندارد که بتواند ضرر به انسان نرساند پس خلقتش این طور است و عامل این ضرر، ویروس نیست بلکه خلقت ویروس و به طبع، خالق آن است و درباره نظر علامه طباطبایی نیز که ریشه شر را از عدم میداند این جا اشتباه میشود که اصلاً خلقت جسمی انسان عامل بسیاری از ضررهاست که به انسان میرسد و به طبع، خالق انسان عامل این رنج و زحمت ها به حساب می آید [همچون استعداد بیمار شدن یا بیماری های ژنتیکی که معلول عملی از جانب فرد بیمار نیستند].

همچنین باید توجه کرد که شر از موجودی شرور و ستمکار سر میزند و خداوند عادل به خاطر همین عدل، ابداً ستمکار و شرور نبوده و دلیلی بر پایه عدل برای هرکاری که میکند دارد و معنی شر دقیقاً این را بیان میکند که شر [بدی کردن، فساد] از موجودی که بدکار و بد کردارتر باشد سر میزند ولی خداوند عادل، نه بدی به کسی میکند و نه بدکار است (أعوذ بالله)؛ بهمین دلیل اگر احیاناً دیدید از کلمه شر برای خداوند استفاده کردم معنای لفظی شر در این مقاله مد نظرم نیست و چون در تقریرهای مربوط به مشکل وجود شر اساساً شر برای کلیه رنج های موجود در این دنیا استفاده میشود در برخی مواقع آنرا بکار بردم (بجز موردی که مرتبط با اختیار انسان هاست و آن لفظاً هم شر محسوب میشود). وقتی که عدل از صفات اصلی خدایی باشد و البته از اصول دین اسلام، در این صورت این خدا به هیچ عنوان شرور نیست و خود خداوند، عدل  و عدم ستم کردن به مخلوقین رابرای خود از مسلمات میداند و در قرآن آنرا بیان میکند:

تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِینَ (108)

اینها آیات خداست که آن را به درستی و راستی بر تو می خوانیم؛ و خدا هیچ ستم و بیدادی بر جهانیان نمی خواهد. (108) سوره آل عمران

اجنه هم میدانند که خداوند شرور نیست:

وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا (10)

و ما [درست ] نمی دانیم که آیا برای کسانی که در زمین اند بدی خواسته شده یا پروردگارشان برایشان هدایت خواسته است. (10) سوره الجن

جنیان در این کلام خود فاعل اراده رشد [رَبُّهُمْ] را ذکر کردند ولی در جانب شر فاعل را ذکر نکردند و نگفتند:"أ شر اراد بمن فی الأرض" بلکه فعل اراده را به صیغه مجهول آوردند، تا هم رعایت ادب را نسبت به خدای تعالی کرده باشند، و هم فهمانده باشند خدای تعالی شر کسی را نمیخواهد، مگر آنکه خود انسان کاری کرده باشد که مستحق شر خدایی شده باشد. ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، جلد بیستم، صفحه 68

البته که اراده خداوند اگر بر عذاب مخلوقی قرار گیرد حق است ولو اینکه بخواهد همان مخلوق مستحق عذاب را از زجر کشیدن برهاند و به یقین که خواست خداوند بعنوان مالک هستی بر هرچیزی ارجحیت دارد:

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (118)

اگر آنها را مجازات کنی بندگان تو اند و اگر آنها را ببخشی توانا و حکیمی (نه مجازات تو نشانه عدم حکمت و نه بخشش تو نشانه ضعف است). (118) سوره المائده

بر این اساس عملکرد ویروس ایدز ضرر و رنج است و نه شر و دلیل وجود این چنین رنج هایی که ربطی به اختیار انسان ندارند عدل خداوند و آیه 108 سوره آل عمران است. در ادامه بیشتر چرایی این سخن را شرح میدهم و باید دوباره متذکر شوم چون بحث ما درباره مشکل وجود شر است و بی خدایان برای تمام این رنج ها از نام شر استفاده میکنند، پس من نیز در این جا اجمالاً از نام شر استفاده میکنم اما منظورم همان رنج در آیه قرآن است.

سه دلیل بر وجود شر است:

1: امتحان بندگان خدا

2: رنج دنیوی برای پاک شدن مؤمنین از گناه

3: عذاب الهی

اول این نکته را باید متوجه باشیم که کل دنیا و نظامی که در آن است امتحان و فتنه است. به تمثیلی کل دنیا و هرچه که در آن رخ میدهد مربوط به سالن برگذاری امتحانات است. و اما تمام رنج ها و شرهای موجود در دنیا به سه ریشه میرسند:

الف) اختیار و شعور برخی از مخلوقات خداوند: این اختیاری که خداوند به انسان و اجنه داده سبب رسانیدن شر انسان به انسان و یا اجنه به انسان یا به دیگر مخلوقات میشود. یک موقع مخلوقی به خودش شر میرساند -مثل خود کشی- و موقعی دیگر مخلوقی به مخلوق دیگر شر میرساند -مثل تجاوز و قتل و جادو و...- در حالت اول اصلاً مشکل وجود شر وارد نیست چون خود مخلوق خواسته که شر به او برسد و اگر خداوند طوری خلق می کرد که مخلوق نتواند این کار را بکند، در نتیجه اختیار مخلوق نفی میشد. و فرستادن او به دنیا و آزمایشش کاملاً بیهوده میشد. در حالت دوم نیز، همان جواب حالت اول مبنی بر اختیار وارد است و در این مورد نیز مشکل وجود شر وارد نیست، چراکه مال و اولاد و خلاصه کل این دنیا فتنه و وسیله آزمایش اند. چه جنگی که می آید و سبب آزمایش متمولین در باب کمک میشود و همینطور سبب آزمایش جنگ زدگان و ضعفا در صبر از دست دادن اموال، نزدیکان و... میشود. این جنگ درست ماننده یک خنجر دو سر عمل می کند، یک طرف آن خیر آخرت و سختی دنیوی و طرف دیگر آن راحتی دنیوی و عذاب اخروی است -متمولی که کمک نکند و جنگ زده ای که از دینش در این مصیبت کم بکند و تمام یا بخشی از دین و ایمانش را به جای توکل به خدا و صبر و شکیبایی پیشه کردن، قربانی مصیبت کند-. این نوع رنج را میتوان شر نامید چون فردی که آنرا میرساند شرور محسوب میشود و با اختیار خود آن فعل را انجام میدهد، بقیه مصادیق در دو ریشه دیگر البته رنج هستند و نه شر.

مشخصاً خلق شدن ما در مقابل عدم فرصت زندگی داشتنمان لطفی از جانب خالق نیست؟، اینکه عنوان شود خب پس این رنج ها و... فارغ از لذت ها و منفعت های دنیوی چیست مشخصاً صرفاً بازه کوتاه زندگی دنیا را در بر میگیرند و در دین این بازه زندگی به منظور آزمایش انسان مختار برای اثبات لیاقت در بهشت زندگی کردنش هست. قرآن کریم میگوید ما برای پرستش خداوند آفریده شدیم و بعبارتی وظیفه انسان ها بندگی و عبدالله بودن هست، نتیجتاً زندگی در این دنیای پر از رنج آزمایش انسان به منظور عبدالله بودن و تعیین جایگاه اخروی اش می باشد. همانطور که بعنوان مثال أخذ مدرک دکترا طی هفت سال درس خواندن در رشته پزشکی معیار اصلی پزشک محسوب شدن فرد هست گذراندن زندگی دنیا و پاس کردن امتحانات متعدد که همگی درون امتحان اصلی (زندگی کردن در دنیا) وجود دارند هم تنها معیار اصحاب یمین یا مقربین یا اصحاب شمال شدن انسان خواهد بود. اگر اختیار نباشد این معیارها که در قالب هایی همچون نماز خواندن، حجاب، روزه، غیبت نکردن، دروغ نگفتن و... ظهور میکنند بی معنا خواهند بود و گذراندن آزمایشی هم معنا نخواهد داشت. البته اجبار در پیروی از دستورات خداوند به این معنی نیست که اگر به یک مورد عمل نکردیم دیگر در این امتحان رد میشویم و مؤلفه هایی مثل توبه و شفاعت و آمرزش هم تأثیر مشهودی دارند. خداوند عقل و قدرت تفکر را به انسان داده تا به ریسمان حق چنگ بزند نه اینکه خود را غرق استفاده از تکنولوژی و زندگی دنیوی کند که اینها صرفاً جهت راحت تر زندگی کردن در دنیا هستند نه گذراندن آزمایش اصلی.

در اینجا ممکن است عنوان شود در بهشت که انسان ها بازم اختیار دارند چرا در آنجا دیگر شر نیست؟ در پاسخ میگویم وقتی که شما مأمور پلیسی را با دستبند در کنار خود ببینید مشخصاً دیگر تحت هیچ شرایطی دست به دزدی نمیزنید چون میدانید علاوه بر اینکه مال دزدی از شما گرفته خواهد شد متحمل ضرر زندان و... میشوید بعلاوه اینکه اسباب خیلی از گناه ها هم در بهشت فراهم نیست مثل مسکرات و مواد مخدر و... و یا اینکه انسان ها فانی باشند بتوان آنها را به قتل رساند و... . در آنجا دیگر فرد خود را در حضور خداوند می بینید، در جهنم هم دیگر فرد فرشته های عذاب و... را به عینه مشاهده میکند، دیگر هیچ جای شک و شبهه ای باقی نمانده و وقتی ایمان مطلق باشد هیچگاه فرد دست به انجام گناه یا هر عملی که باعث وقوع شر شود نخواهد زد.

ب) رنج به خاطر مخلوقاتی است که یا کم شعور اند و یا بی شعور و این به خاطر روالی است که خداوند در این دنیا قرار داده است: مثلاً شر رسیده از حیوانات و یا ویروس ها همین نوع شر اند یا این جسم ضعیفی که خداوند به ما داده از مصداق همین روال و شر است. اینی هم که هر سال سیلی یا آتش سوزی در یک منطقه بیاید باز من جمله مصادیق وجود این نوع رنج محسوب میشود. این که من بیمار شوم و یا نقص عضو باشم و... و یا مثلا  آسیب زدن حیوانات به انسان حکایت از یک زندگی دنیوی توأم با سختی و رنج است که همه این ها جزئی از امتحانی است که خداوند در این دنیا قرار داده است و بطور کل برای امتحان بندگان خداوند هستند.

ج) ممکن است خداوند از عمد رنجی را برساند: در این مورد هر سه دلیل وجود شر صدق میکند. گاهی به خاطر زندگی در دنیا و خلقت جسمی، ما بیمار میشویم و یا مثلا به پیری میرسیم و گاهی خداوند بیماری را برای ما مقدر میسازد. مورد سوم یعنی خداوند از عمد و با آگاهی و هدفی شر را میرساند، برخلاف مورد اول و دوم که شر فقط مربوط به این خلقت دنیا و جسم و اختیار من و برخی از مخلوقات و سپس إذن خدا مبنی بر قراردادن روال دنیوی به وقوع می پیوندد. گاهی خداوند قومی را به سبب نافرمانی شان هلاک می کند. گاهی خداوند رنجی را به واسطه گناهی که یک مؤمن کرده به او میرساند - مثل مجازات قصاص و دیگر مجازات هایی که خداوند تعیین کرده و یا افتادن فقر در زندگی، جنگ و زلزله و...،  البته این که مشرکین نیز از این نوع رنج در امان نیستند، به خاطر عذاب الهی است. - گاهی خداوند رنجی را نه به خاطر گناه بلکه برای امتحان بندگانش میرساند، هماننده واقعه کربلا و مصیبتی که بر حضرت ایوب (علیه السلام) آمد. در حوادث دیگر - زلزله، سیل و... - نیز برخی اوقات همین قاعده صدق می کند. پس اگر این رنج را نیز خداوند نرساند یا طوری مخلوقات را قرار دهد که این رنج به وقوع نپیوندد، در حقیقت خداوند لطمه به خواست خود مبنی بر آزمایش انسان و یا عذاب انسان های مشرک زده است و عمل خویش را زیر سؤال میبرد.

به طور خلاصه بخواهم سه گزاره فوق را بیان بکنم میتوان گفت:

شری که از جانب مخلوقات بی شعور یا کم شعور مثل زمین و آسمان و حیوانات میرسد، به یقین به خواست خداست و دو حالت دارد که یکی روالی است که خداوند در دنیا قرار داده و همان فتنه است مثل ضرر رساندن حیوانات به انسان و دیگری این است که خود خدا از عمد مثل قحطی هفت ساله مصر باعث آن میشود که این نیز علاوه بر فتنه بودن، میتواند عذاب الهی یا امتحان بندگان خدا و یا رفع گناه مؤمنین به وسیله رنج دنیوی باشد. اما شری که از جانب انسان یا جن به یک دیگر یا به خودشان میرسد به خواست خدا نیست و خدا راضی نیست انجام بگیرد و دلیل انجام آن همین دنیا و اختیاری است که خداوند به این دو مخلوق داده است و همینطور از دلایل اصلی وجود داشتن معاد همین اختیار انسان و اجنه است. مثلا در واقعه کربلا خداوند راضی نبود که صورت بگیرد، اما این ناراحتی به معنی جلوگیری خدا از این واقعه نیست، چون به وقوع پیوستن این امتحان های بزرگ از دلایل اصلی خلقت دنیا است. به تمثیلی یک وقتی در یک مسابقه فوتبال ما نقش داور را داشته باشیم، حتی اگر راضی نباشیم و نخواهیم که فلان تیم ببرد، به هیچ عنوان نباید هیچ کاری خلاف قانون به ضرر تیمی که از آن ناراضی هستیم بکنیم، این به خاطر این است که وظیفه داور این مهم را ایجاد میکند و ما خودمان خواستیم داور بشویم پس باید از قوانین تبعیت کنیم. حال در هستی، خداوند از رئیس فدراسیون تا کمک داورها، خودش است. و تمام قوانین را او تعیین میکند. پس این خدایی که می آید و قانون تعیین میکند و اختیار کامل میدهد - در حد زمین چمن - به بازی کنان، به هیچ عنوان تا وقتی که بازی تمام نشده نمیتواند این قوانین را عوض کند. چون خودش قوانین را وضع کرده است. مثلا درجایی که دیگر یک خطای بزرگی انجام بگیرد، بله در این جا است که خداوند کارت قرمزی داده و مثلا عین قوم لوط بازی کنان را از زمین اخراج می کند، آنهم بعد از دادن کارت زرد که انذار و هشدار بوده برای بازیکنان خاطی. درست عین پیامبری که می آید و انذار میدهد و اگر گوش نکردند آن قوم، در این صورت قوم کور و کر از دنیا اخراج خواهند شد و به مجازات اصلی خواهند رسید. البته که تمام بازیکنان اگر اخراج - عذاب الهی دنیوی - نشوند، بالأخره تعویض - مرگ - خواهند شد. این سنت خداوند در زمین است.

این شاکله پاسخ تفصیلی من بود و حال فکر کنم متوجه شده باشید که مشکل وجود شر مقوله ای در نقد جهان بینی ادیان الهی نیست. خداوند خیر مطلق برای مؤمنین است - چه در این دنیا و چه در آخرت - و برعکس آن تنها چیزی که در آن دنیا مشرکین از خدا خواهند دید عذاب و رنج خواهد بود و همین طور هر خیری که به ظاهر در این دنیا به مشرکین میرسد در حقیقت عذاب در آن دنیا است. اما شری که به مؤمنین برسد یا امتحان است و یا برای پاک کردن گناهان، که در هر دو صورت خیری است برای مؤمن در آخرت.

پس این که بگوییم خدا خیر مطلق است کذب است، این طور صحیح است که خداوند در عین غفور و رحیم بودن، شدید العقاب نیز است. این بسته به عملکرد ما دارد که حبل الله را چنگ زنیم یا حبل النفس را. چنانچه این گفته ما را خداوند در قرآن صراحتا و به کرات بیان کرده است. برای عبدالنفس یا عبدالإبلیس، خداوند فقط رنج خواهد داشت اما برای عبدالله خداوند فقط خیر دارد و هر مال و قدرت و بطور کل خیری هم که به مشرکین در این دنیا برسد باعث بیشتر گناه کردن آنان میشود. البته که اگر کسی میلیاردر هم باشد بازهم این جسم فانی و زندگی دنیا برای او یعنی رنج و نمیتواند از این حالت ضعف بیرون بیاید، پس در حقیقت خوشی واقعی را تجربه نمیکند و در پس هر لذتی رنج بزرگتری بخصوص پیری و... برای او خواهد بود. این است یکی از دلایل اصلی آفریدن انسان در رنج این دنیا.

ثروتمند ترین انسان ها هم به خاطر زندگی در دنیا از شر در امان نخواهد بود چراکه همین که در دنیا است یعنی شر، خوشی و رحمت واقعی آن دنیا است [البته فقط برای بهشتیان] که هیچ شری -چه مریضی، چه پیری، چه جسمی ضعیف، چه آب و هوای نامطبوع و...- وجود نخواهد داشت اما برای مشرکین چه این دنیا و چه آن دنیا هیچ گاه خوشی و راحتی واقعی را که هیچ ضعف و شری در آن نباشد تجربه نخواهند کرد و این از بزرگترین حسرت ها و بیشترین عذاب ها برای آنان است. خداوند آنچه را که بخواهد به انسان چه در این دنیا [تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ/شب را در روز داخل می‏کنی، و روز را در شب، و زنده را از مرده بیرون می‏آوری، و مرده را از زنده، و به هر کس بخواهی، بدون حساب، روزی می‏بخشی) (27) سوره آل عمران] و چه در آن دنیا [وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ/یهود و نصاری می‏گفتند ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم، بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می‏کند؟، بلکه شما انسانی هستید از مخلوقات او، هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند) می‏بخشد، و هر کس را بخواهد مجازات می‏کند، و حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها است از آن او است، و بازگشت همه موجودات به سوی اوست) (18) سوره المائده] عطا میکند و خدای هستی الله این عطا کردن را منوط به تلاش خود انسان کرده است [وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى/ و اینکه برای انسان بهره‏ ای جز سعی و کوشش او نیست) (39) سوره النجم].

بعد از این یک تفاوت مهم بین مؤمنین و مشرکین بوجود می آید، مشرکین این دنیا را می خواهند و خداوند به اکثر ایشان آنچه از زندگی دنیا صلاح میداند را میدهد [وَلَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ/اگر تمکن کفار از مواهب مادی سبب نمی‏شد که همه مردم امت واحد گمراهی شوند ما برای کسانی که کافر می‏شدند خانه‏ هائی قرار می‏دادیم با سقفهائی از نقره و نردبانهائی که از آن بالا روند.) (33) سوره الزخرف] اما این سودی که مشرکین از سعی و کوشش خود بدست می آورند را خداوند تعیین میکند یعنی معیار اینکه چقدر به او روزی داده شود خواست خداوند است:

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُولَئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ

چه کسی ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ می‏بندند یا آیات او را تکذیب می‏نمایند؟ آنها نصیبشان را از آنچه مقدر شده (از نعمتها و مواهب این جهان) می‏برند تا زمانی که فرستادگان ما به سراغ آنها روند و جانشان را بگیرند از آنها می‏پرسند: کجا هستند معبودهائی که غیر از خدا می‏خواندید؟ می‏گویند آنها (همه) گم شدند و بر ضد خود گواهی می‏دهند که کافر بودند) (37) سوره الأعراف

اگر مشرکین حاصل تلاش خود را در این دنیا میگیرند و بدلیل وعده خداوند بیشتر از آنچکه باید در این دنیا نصیبشان شده و اکثریت ثروتمندان دنیا را تشکیل میدهند پس مؤمنین نتیجه سعی و تلاش خود را در کجا دریافت میکنند؟ پاسخ مشخص است، آخرت:

وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیرًا

و مؤ منان را بشارت ده که برای آنها از سوی خدا فضل و پاداش بزرگی است.) (47) سوره الأحزاب

و البته که خداوند از فضل خود بر پاداش مؤمنین خواهد افزود [لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ/(آنها این اعمال صالح را انجام می‏دهند) تا خداوند اجر و پاداش ‍ کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است) (30) سوره فاطر] پس در نتیجه:

خداوند دنیا و آخرت را برای آزمایش انسان قرار داد و انسان با سعی خود از یکی از این دو تا حدی که خداوند بخواهد بهره مند میشود، مشرکین از دنیا و مؤمنین از آخرت و آزمایش اینجاست که دنیا در دسترس و به اصطلاح نقد لکن آخرت دور از دسترس و البته وعده داده شده است نه مستقیماً نقد، اما ویژگی بزرگی که آخرت دارد این است که نه یک انسان بلکه خدای هستی الله وعده آخرت را داده است، حال دو راه برای انسان بوجود می آید:

1: آیا به جهان پیرامونش با تفکر نگاه میکند و خداوند را شناخته و عبادتش میکند بوسیله ثروت ابدی که خداوند به وی عطا کرده یعنی روح و به طبع آن قدرت تعقل (یعنی بکارگیری این ثروت بزرگ در راهی که خداوند میخواهد ) ؟ آیا به وعده خداوند یقین حاصل میکند و ثروتی را که خداوند در این دنیا به وی عطا کرده ( مال و جان و فرزند و همسر و...) آنجا که خداوند میخواهد در راه رضای او فدا میکند تا خداوند آنچه را از آخرت که برایش مقدر کرده به وی بدهد (یعنی به اندازه سعی و تلاشش بعلاوه فضل خداوند که پاداشش را بیشتر میکند)؟.

2: اینکه به خدا باور دارد یا خیر و به دین و... ممکن است به آنها فکر کند اما به وعده خداوند یقین ندارد و آنچه را که بوسیله حواس پنجگانه (منهای قوه تعقل، یعنی بفهمد این نعمات از کجا آمده است و باید با آن چکار کنم) حس میکند را ارجحیت میدهد به آنچکه بوسیله روح و عقل خود حس کند و نقد را به وعده ای که خداوند داده است ترجیح میدهد.

اگر بخواهم تمثیلی در رد مورد دوم اقامه کنم میتوان بیان کرد ده میلیارد تومان پول نقد به یقین بسیار بی ارزش تر و پست تر از هزار تن شمش طلای 24 عیاری است که مثلاً امضای تمام اعضای اتحادیه اروپا بعلاوه رئیس جمهور و رئیس مجلس سنای آمریکا پای حواله اش باشد، هرچند که زمان پرداخت حواله این هزارتن برای هشتاد سال دیگر باشد [بسته به عمر انسان]. البته تفاوت دنیا با آخرت از این دو نیز بیشتر است، دنیا فانی و پر از رنج ولی آخرت ابدی و فاقد هرگونه رنجی است، آنچکه در این دنیا می خوریم و می نوشیم هرچه که باشد در نهایت در جلوی چشمانمان اکثرش به فاضلاب یا سطل زباله میرود و به نوعی نتیجه آنچه را که از آن لذت میبریم در پسماندها می بینیم، سفر و تفریحی که میرویم در نهایت جز خاطره چیزی از آن باقی نمی ماند، هنگامی که غم و یا بیماری به ما برسد حال هرچه ثروت باشد هرچه مسافرت و تفریح کرده باشیم معضل ما میشود تنها همین بیماری یا همین غم، یک بیماری صعب العلاج ذهن انسان را نیز جدای از تمام زندگی اش تحت الشعاع قرار داده و زندگی را بر او سخت و بد میکند، با این جسم هر کار و لذتی که ببریم، هر چه که بخواهیم با آن زنا بکنیم، همجنس بازی بکنیم در نهایت آنقدر فرتوت و زشت میشود که دیگر بهیچ وجه نمیتوان گفت این همان جسمی است که روزی انواع لذت ها را بوسیله آن می بردم، ولی از همه بدتر مرگ است، مرگ است که میگوید این نقدی که تو مشرک در این دنیا گرفتی در این لحظه میشود هیچ، بله دقیقاً هیچ و تو از این لحظه دیگر حتی به اندازه سر سوزنی از این دنیا بهره مند نخواهی شد و این در حالی است که در لحظه مرگ از تمام لذتهایی که بردی تنها یک خاطره در ذهن توست و نه چیز دیگری (عدم ابدی بودن لذت ها)، این جدای از خاطره غم هایی است که در مقابل لذت هاست و این یعنی حتی ذهن انسان نیز در خاطره های خود در این دنیا نمیتواند تنها از لذت پر باشد و رنجی نداشته باشد (جدای از جسم که نیازهایی دارد و به طبع آن بیماری هایی که به آن مبتلا میشود و حتی سیر هضم و دفع غذا در سیستم گوارشی هم میتواند برای آن یک رنج محسوب شود و این یعنی جسم نیز در این دنیا نمیتواند تنها لذت را برای صاحب خود بهمراه داشته باشد).

نتیجه زندگی مشرکین میشود همین هیچ، این در حالیست که اگرچه مؤمن بیش از یک مشرک در این دنیا رنج کشیده است (بواسطه مقید بودن به احکام دین) اما در آخرت خیر، حتی ذهن یک مؤمن در بهشت یکسره بدون هیچگونه رنج و غمی خواهد بود:

وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

و آنچه در دلها از کینه و حسد دارند بر می کنیم و از زیر (قصرها و درختان) آنها نهرها جریان دارد و می‏گویند سپاس مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون شد و اگر او ما را هدایت نکرده بود ما (به اینها) راه نمی‏یافتیم مسلما فرستادگان پروردگار ما حق می‏گفتند، و ندا داده می‏شود که این بهشت را در برابر اعمالی که انجام می‏دادید به ارث بردید) (43) سوره الأعراف

اما ذهن مشرکان پر از حسرت و آه است:

وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا

و به خاطر بیاور روزی را که ظالم دست خویش را از شدت حسرت به دندان می‏گزد و می‏گوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم. (27) سوره الفرقان

حتی در این دنیا هم ذهن کافران از حسرت خالی نخواهد بود و مثلاً بواسطه از دست دادن عزیزان دچار حسرت دائمی میشود (چون بهیچ عنوان نه آن فرد بر میگردد به زندگی و نه بعد از مرگ بناست او را ببیند چون عموماً آتئیست ها به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارند یا حتی مقوله آگاهی فرا مغزی یا روح در ادیان الهی) اما برای یک مؤمن مرگ یعنی آغاز زندگی اصلی و ابدی عزیزش و حسرتی نمی بایست در کار باشد بخصوص آنکه بعد از مرگ هم ایشان را ملاقات خواهد کرد:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کَانُوا غُزًّى لَوْ کَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

ای اهل ایمان! مانند کسانی نباشید که کفر ورزیدند و درباره برادرانشان هنگامی که آنان به سفر رفتند [و در سفر مُردند] و یا جهادگر بودند [و شهید شدند]، گفتند: اگر نزد ما مانده بودند نمی مردند و شهید نمی شدند. [شما به کافران اعتنا نکنید] تا خدا این را حسرتی در دل هایشان قرار دهد. و خداست که زنده می کند و می میراند؛ و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست. (156) سوره آل عمران

جسم و روح مؤمن هیچگونه رنج و غمی نخواهد داشت و انسان، لذت و خوشی واقعی را تنها در آخرت میتواند تجربه کند نه در این دنیایی که بهترین غذا ها را هم که بخورد باید اکثر آنرا در فاضلاب بریزد، جسمش پیر میشود، هر لحظه امکان دارد به بیماری مبتلا شود، باید مدام از خودش مراقبت کند و... . اینها باعث میشوند دنیا برای مشرکین بشود هیچی فاقد لذت و آخرت هم که بدتر از آن اما برای مؤمنین اگرچه دنیا سخت است اما آخرت تمام سختی دنیا را برای ایشان خواهد پوشاند و بیشتر از سختی که متحمل شدند هم بواسطه فضل پروردگارشان به ایشان خواهد رسید؛ این همان رستگاری بزرگ است که خداوند در قرآن بیان میکند.

هدف و دلیل تمام این رنج و ضررها امتحانیست که خدایی عالم و حکیم ترتیب داده است و او در همه حال رئوف است:

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ

روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده می یابد؛ و آرزو می کند: کاش میان او و آن [کارهای بد] فاصله ای دور بود. و خداوند، شما را از [کیفر] خود می ترساند، و [در عین حال ] خدا به بندگان [خود] مهربان است. (30) سوره آل عمران

این امتحان، ضرر دائمی برای انسان مؤمن ندارد چرا که جسم او در آخرت آفرینشی نو خواهد داشت و روح او نیز به بهشتی خواهد رفت که سراسر رحمت است و هیچ رنجی [چه ویروس و هرگونه میکروبی تا برسد به آب و هوای متغیر سرد یا گرم و دروغ و افسردگی و...] در آنجا وجود نخواهد داشت:

وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34) الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَهِ مِن فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ

و می گویند: «سپاس خدایی را که اندوه را از ما بزدود، به راستی پروردگار ما آمرزنده [و] حق شناس است ؛ (34) همان [خدایی ] که ما را به فضل خویش در سرای ابدی جای داد. در اینجا رنجی به ما نمی رسد و در اینجا درماندگی به ما دست نمی دهد. (35) سوره فاطر

این که چرا خداوند میگوید انسان را در رنج آفریده و این زندگی پر از رنج و ضرر را در این دنیا قرار میدهد به طوری که خود خداوند درباره آن میگوید که انسان را در رنج آفریدیم اما به یکباره تمام اینها برای مؤمنین در آخرت از بین رفته و وجود نخواهند داشت، حاکی از یک هدف دقیق و البته مهم برای خداوند است که برای آن این طور وقت گذاشته و این نظام را به مخلوقش تحمیل کرده است و حال آن هدف چیست؟، به یقین که آن هدف پرستش خدا توسط اشرف مخلوقاتش است. این خواست خداست که بهترینها بین برترین مخلوقش بتوانند او را در کمال آسایش و راحتی و بی هیچ گونه رنجی عبادت کنند. البته که برای جدا کردن بقیه مخلوقات باید این دنیا را قرار میداد؛ این هم از عدل خداست. این که خداوند مثلا به فردی چون قابیل بگوید که تو لیاقت بهشت من را نداری، در این صورت خدا عادل نیست. در برابر این استدلال قابیل که به چه دلیل مرا به بهشت راه نمیدهی و یا به کدام حقی مثلاً عمار یاسر را در بهشت جای میدهی، خداوند هم جوابی ندارد جز این که یا من میدانم او و تو چطور بندگانی هستید و یا این که اصلاً این خواست من است. اما برای جواب اول باید بگوییم که این استدلال منطقی نبوده، چون در این صورت قابیل میگفت من بنده خطا کاری نیستم و خود را خوب میشناسم؛ در این که خداوند تمام مخلوقاتش را کاملاً و حتی بهتر از خودشان میشناسد شکی نیست، اما وقتی خدایی خود بخواهد عادل باشد و به کسی ستم نکند در این صورت این خود خداوند است که نمیخواهد شرور و ستمگر باشد ؛ پس هیچ شر و ستمی از ناحیه او به هیچ مخلوقی نخواهد رسید. در نتیجه خدای عادل یا نباید هیچ کس را به بهشت و جهنم بفرستد و یا باید پس از آزمایش و مشخص شدن ذات فرد بر همگان، او را در بهشت و یا جهنم جای دهد. در برابر جواب دوم هم که قابیل به راحتی این خدا را ستمکار و شرور میخواند و هیچ دلیلی برای رد این ادعای قابیل هیچ کس نمیتوانست ارائه دهد. پس تمام این مسائل بر می گردد به این که دلیل خلقت، مهربانی و از این دست خزعبلات نبوده است چون مشکل وجود شر تمام اینها را به راحتی رد میکند، پس به یقین دلیل خلقت آیه 56 سوره ذاریات است که در ابتدای فصل دوم گفتیم و البته این جا کمی مفصل تر بیان کردیم.

حال ممکن است بگویید چرا اصلا خداوند بندگان جهنمی را زنده گذاشت؟ چه اتفاقی می افتاد اگر آنها را نابود میکرد و فقط مؤمنین را نگاه میداشت؟ در پاسخ باید سه نکته را عرض کنیم:

اولاً این باز ناقض عدل است، چرا باید جایگاه کسی همچون شما با پیامبر اکرم (ص) یکسان باشد؟ بنابراین میان مؤمنین نیز تفاوت در ذات و عملی که انجام میدهند وجود دارد و باید این تفاوت در عمل اثبات شود تا در برابر آن پاداش گرفته و درجه شان تعیین شود.

ثانیاً وجود مشرکین در همین دنیا موجبات آزمایش ما نیست؟ اگر به قرآن و تاریخ دقت کنیم کاملا متوجه نقش کفار در آزمایش و وجود امتحانات متعدد برای مؤمنین میشویم. بنابراین وجود آنها از جهت آزمایش ما نیز منطقیست. اینکه گفته شود خداوند ملائکه را برای اینکار قرار میداد مضحک است، ملائکه باید به فرمان خداوند گناه کرده و بقیه انسان ها را نیز به گناه تشویق کنند؟ یا مخلوقی که مختار است و برای آزمایش فرستاده شده؟ پاسخ واضح است و انسان های مشرک و اجنه وسیله هستند. خداوند به عمد مخلوق خودش را مجبور به گناه کند و همچنین آنرا در جسمی قرار دهد به منظور گناه کردن؟ این سخن باطل و بی اعتبار است.

ثالثاً این آزمایش منحصر در انسان نبوده، اگر دقت کنید متوجه میشوید در روز قیامت اجنه هم جمع میشوند بنابراین از قبل از ما آزمایش شروع شده و انسان بعنوان اشرف مخلوقات و البته آخرین مخلوق مورد آزمایش قبل از قیامت به آن اضافه شده است [بعد از اجنه و چون در قیامت به اعمال انس و جن فقط رسیدگی میشود]. همچنین خداوند در قرآن بطور کل بیان میکند که انس و جن را برای پرستش خودش آفریده است و باز در جهنم نیز بندگانش از پرستش او محروم نیستند [منظور از پرستش یاد کردن خداوند است به منظور رهایی از عذاب و توبه دائمی که در آن همواره خداوند را میخوانند. چون هر لحظه بخاطر اعمال زشت و پلید خود در عذابند پس لحظه ای از پشیمانی  و به طبع یاد کردن خداوند به منظور رهایی از عذاب رها نمیشوند] و هدف خدای هستی الله هیچ گاه ولو قسمتی از آن زایل نمیشود پس دو احتمال وجود دارد:

یا اینکه در جهنم او را برای همیشه می پرستند.

یا اینکه در نهایت از جهنم بیرون آمده و در جای دیگری بدون عذاب به عبادت خداوند مشغول خواهند شد اگرچه هیچ گاه به درجه بهشتیان نخواهند رسید چون اگر بازهم به دنیا برگردند همان اعمال را تکرار خواهند کرد و این نشان دهنده ذاتشان است که در مرتبه ای پست تر از بهشتیان قرار دارد.

بنابراین این دنیا جدا کردن نابینا از بینا و کر از شنوا و درجه گذاری بر روی شنوایان و بینایان است تا در آخرت تا أبد پروردگارشان را در موقعیت و جایگاهی که بوسیله عمل خود و فضل پروردگارشان یافته اند او را بپرستند.

اخیراً در جایی نوشته ای از یک بی خدا خواندیم که مضمون آن این بود که خدایی که میگذارد دختر بچه ای چند ساله مورد تجاوز و قتل قرار بگیرد را نمی پرستد. حال آنکه این فرد گویی فراموش کرده که با پیامبر خدا و امام معصوم نیز چه ها که نکردند. دختر صغیره که سهل، شرّ به بچه شیرخواره هم رحم نکرده است. این یعنی همان فتنه ای که خداوند جاری کرده. البته آزمایشی بود برای آن متجاوز که سربلند بیرون نیامد و همینطور آزمایشی است برای خانواده آن دختر بچه. خود قرآن نیز می گوید که مثلاً از دختران زنده به گور شده سؤال خواهد شد و این نشان دهنده فتنه بودن تمام این مسائل است.

مسائلی نیز همچون شاهزاده بدنیا آمدن یک انسان و یا برده دنیا آمدن دیگری و بطور کل درجاتی که انسان ها در این دنیا از ابتدا داشته و یا پیدا میکنند همگی به منظور آزمایش است:

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ

و او کسی است که شما را جانشینان (و نمایندگان خود) در زمین قرار داد، و بعضی را بر بعض دیگر، درجاتی برتری داد تا شما را به آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید مسلما پروردگار تو سریع الحساب، و آمرزنده مهربان است. (165) سوره الأنعام

 

أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ

آیا آنان هستند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات بر برخی برتری داده ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می کنند، بهتر است. (32) سوره الزخرف

 

وقتی دلیل خلقت پرستش است، این یعنی پرستش در هر حال، چه خیر بیاید و چه شر، باید انجام شود چون دلیل وجود داشتن و خلقت ما این است. اگر شر باشد و به بنده ای برسد و آن بنده بازهم خدا را پرستش کند، این جاست که بندگان مخلص معلوم میشوند. از این آشکارتر دیگر چیزی نمی توان بیان کرد. باشد که عاقلی بفهمد.

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِن قُلْتَ إِنَّکُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ

و او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، در حالی که تخت فرمانروایی اش بر آب [که زیربنای حیات است] قرار داشت، تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید؟ و اگر بگویی: [ای مردم!] شما یقیناً پس از مرگ برانگیخته  می شوید، بی تردید کافران می گویند: این سخنان جز جادویی آشکار نیست. (7) سوره هود

حدود 1500 سال پیش گفتند ما فانی هستیم و حال نیز همان حرف ها را میزنند و میگویند جز این زندگی دنیا زندگی دیگری نیست، پس فکر نکنید بی خدایی به خاطر پیشرفت علم و... است بلکه از قدیم نیز همین حرف های این حیوانات را حیوانات دیگری می گفتند، آن موقع می گفتند ما همین طوری به وجود آمده ایم و حالا نیز می گویند ذرات بیشعوری بوده و ما نیز نهایتاً از آن ها و همینطوری به وجود آمده ایم:

 إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ

جز این زندگی دنیای ما وجود ندارد، همواره [گروهی] می میریم و [گروهی دیگر] به دنیا می آییم، و ما پس از مرگ برانگیخته نخواهیم شد. (37) سوره المؤمنون

 

نتیجه گیری

بنابراین مشکل وجود رنج و شر در حقیقت خدشه ای جدی به جهان بینی خداباورانه ای هست که در آن ادیان الهی هیچ جایگاهی ندارند چون در اینصورت معادی هم مطرح نخواهد بود و آزمایش و... تماماً بی معنا تلقی میشوند. البته اینجا ممکن است گفته شود این پاسخ بر اساس اعتقاد به دینی الهی بخصوص اسلام است و در جواب باید عرض کنم که خود استدلال های مشکل وجود شر بر اساس نتایج باور به خداوند هست [به تقریر دیراک توجه کنید] بنابراین طبیعی هست که در اینجا ایمان به دین که خود از نتایج باور به خداوند هست نیز حداقل فرض گرفته شود. بعنوان مثال در پاسخ به فردی که استدلال کند من ماشین نمیخرم چون ممکن است با یک بی توجهی فردی را کشته و متضمن خسارت زیادی با عنوان دیه کامل انسان بالغ بشوم طبیعی است که خرید بیمه شخص ثالت در راستای خرید خودرو عنوان شود و بر اساس جبران خسارت توسط بیمه در قبال پرداخت مبلغ کمی طی هر سال استدلال شود این ادعا نقد به خرید خودرو نمیتواند باشد. البته پیرامون چرایی ایمان به اسلام پیشتر در اینجا دلایل لازم توسط مالک وبلاگ بیان شده است.

در اینجا مشخص است فرد خداباوری که به دینی الهی معتقد نیست نمیتواند وجود شر و این نظام پر از رنج در دنیا را با تبیینی منطقی شرح بدهد و اگر توجیهات بی اعتباری آورده شود مثل اینکه گفته شود این نظام حاصل تصادفیست که خداوند صرفاً در پیدایش مدل اولیه اش بواسطه بیگ بنگ دخیل بوده نمیتواند پاسخ به مشکل وجود شر باشد چون در این صورت کاری عبث و مضحک به خداوند نسبت داده شده است. خب باور به این چنین خدایی با عدم باور به او چه تفاوتی دارد؟ اگر هم ادعا شود نه قطعاً نظامی بعد از مرگ خواهد بود که در جوابشان بایستی گفته شود:

... قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

بگو آیا پیمانی نزد خدا گرفته‏ اید؟! چون خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمی‏ورزد، یا اینکه چیزی به خدا نسبت می‏دهید که به آن علم ندارید؟! (80) سوره بقره

انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَکَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِینًا

بنگر چگونه بر خدا دروغ می‌بافند! و همین (افترا) بس گناهی آشکار است. (50) سوره النساء

مشخصاً هیچ دلیلی بر اطلاق این چنین مقوله به خداوند در اختیار ندارند ضمن اینکه اگر هم داشتند باز این نقد وارد بود که چرا نظامی که بناست در آخرت تبیین شود مشخص نشده و نیز حرام یا مباح بودن خیلی از اعمال در هاله ای از ابهام فرو میرفت مثل زنا و همجنس بازی و خودکشی و احکام مربوط به جنگ و... . این چنین مقوله ای مشخصاً نمیتواند مورد قبول واقع شود و هیچ فرقی با جهان بینی یک آتئیست ندارد نتیجتاً می بایست مشخص بدارند اساساً این چنین جهان بینی مثلاً خداباورانه ای چه تأثیر و تفاوت مشهودی نسبت به جهان بینی آتئیسم داشته و نیز چطور میخواهد به مشکل وجود شر پاسخ بدهد وقتی مطلقاً سرتاسر از ارائه هرگونه پاسخی تهی است بخصوص اینکه آن خالق جلوی پدید آمدن رنج در این دنیا را هم نگرفته است.

البته میتوان گفت بطور کل مشکل وجود شر بر فرض صحت، نفی کننده واجب الوجود نیست و در بدترین حالت اطلاق صفت شرور را بر خداوند روا میدارد و از نظر منطقی بهیچ عنوان نمیتوان گفت خدای شرور مطلقاً نمیتواند وجود داشته باشد و دلیلی بر این امر در اختیار نداریم، نیز به اجتماع نقیضین هم با فرض قبول بر نمیخوریم گفته شود محال است. اما همانطور که تبیین کردم در عمل باور یا عدم باور به آن هیچ فرقی با یکدیگر ندارند و میتواند بدین صورت بر علیه خداباوران بی دین اقامه شود که چرا بجای خدایی شرور ترجیحاً در براهین مرتبط با وجود خداوند ندانم گرا نشویم و چه الزامی به پذیرش نتیجه ای هست که هیچ تأثیر و تفاوتی با عدم قبولش ندارد؟ بخصوص اینکه طبیعی هست زندگی پس از مرگی هم نباشد بواسطه وجود خدایی که جهان را رها کرده و با مخلوق خویش هیچ ارتباطی ندارد یا شرور است و هر ظلمی نسبت به مخلوق از دست او بر می آید.

 

نویسنده: سید آرش ابطحی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۰۳