مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امروز صبح بعد از فراز و نشیب هایی خبر فوت رئیس جمهور بهمراه تنی چند از مقامات کشوری منتشر شد. بجز آیت الله آل هاشم که شخصاً برایشان احترام زیادی قائل بوده و هستم لکن پیرامون فرد شاخص فوت شده دیگر حرف دارم و برای بقیه هم سخنی ندارم جز اینکه چاکرینی بودند تابع اوامر. ما زمانی در مسیحیت شاهد بودیم از افراد شناخته و ناشناخته قدیس سازی میکردند مثل رساله اعمال شهدای سریانی؛ در حالیکه حول وقایع زمان شاهپور دوم و... اینان نیز مقصر بودند و در برخی مواقع حکومت ساسانی را تحریک میکردند اما در رساله هایشان این مقوله بالکل نادیده گرفته شده و یکسره شاهان ساسانی را در زمان های آزار و اذیتشان اهریمنی و هر مسیحی که بدست این حکومت کشته میشد را شهید میخواندند. وقتی به منابع سریانی صدر اسلام هم نگاه میکنیم متوجه همین مقوله میشویم، این نویسندگان اساساً کل وقایع دنیا را حول خود و کلیسایشان تعریف میکردند حتی فتح ایران توسط اعراب را!!، بعبارتی خود و بزرگان خود را پیش فرض قدیسه هایی میدانستند که دنیا دور اینان چرخیده و هر اتفاق ناگواری برایشان از طرف هر حکومتی بیافتد مقصر آن حکومت و هر اتفاق خوبی بیافتد بخاطر خودشان است.

حالا هم فردی با بالگرد آمریکایی بل 212 که اساساً قبل از انقلاب ساخته شده [لاف گزاف تولید ملی!] آنهم در شرایط بد جوی، در بازه زمانی کمتر از یکسال مانده به شروع تبلیغات انتخاباتی 1404 میرود نزدیک مرز با کشور آذربایجان سد افتتاح کند!!، بعد به وی میگویند شهید!. در مبارزه با کدام جبهه باطل شهید شده؟ جور تصادف را باید کلمه شهادت بکشد؟ این تعریف من درآوردیست، در هیچ کجای آیات قرآن حتی در تفاسیر متأخر شما قرینه ای نمی بینید این معنای شهادت از آن برداشت شود.

بماند که آیا مشکل آبی سیستان و بلوچستان را حل کرد که هر سری شاهد سیل در آن بودیم بر خلاف منطقه مرزی؟ خیر، مشکل آبی اصفهان را حل کرد؟ خیر، از قضا چندی پیش نماینده مجلسی هشدار داده بود طرح انتقال آب دریا اسیر باند بازی منصوبین این آقا شده است (اینجا). مشکل نوسان نرخ ارز را حل کرد؟ خیر، مردم کشور ما باید شاهد این باشند که دلار تا 65 هزار تومان افزایش پیدا کرده و گرانی بیداد کند اما به یکباره تا 58 هزار تومان پایین بیاید ولی قیمت ها بهیچ روی کم نشوند تا یقین حاصل شود دولت از بیت المال ارز پاشی میکند!. این بنده خدا طی نزدیک سه سال ریاست جمهوری اش به وعده سالی یک میلیون مسکن خود عمل کرد؟ خیر، وضعیت خودرو را سامان داد؟ بازهم خیر، علیرغم تصویب واردات خودروی کار کرده توسط مجلس یازدهم [که البته همین هم توهین به ملت ایران است] ولی با سنگ اندازی های دولت هنوز عملی نشده مردم ثمره اش را ببینند (اینجا)، فلذا کماکان مردم کشور مجبورند خودروی بی کیفیت داخلی را با قیمت خودروی با کیفیت خارجی بخرند آنهم با قرعه کشی و یا چند ماه منتظر ماندن، چرا؟ چون سودش به خزانه کشور واریز میشود و دولت فساد حاضر نیست ازین سود چشمگیر آنهم در شرایط تحریمی کشور بگذرد.

وقتی به سه سال اول رئیس جمهور قبلی نگاه میکنیم متوجه میشویم قیمت ارز و طلا از 92 تا 95 رشد کمتری به نسبت 1400 الی 1403 داشته، حال آن رئیس جمهور شده مغضوب نظام و رد صلاحیت شده ولی این یکی با افتضاحی که بر سر سفره مردم و جریان تعیین حقوق کارگران در سال 1403 (عدم امضا توسط نمایندگان کارگران بدلیل عادلانه نبودن میزان افزایش) و... به بار آورده بخاطر یک سهل انگاری یا نهایتاً تصادف بخاطر آب و هوا باید شهید خوانده شود؟!. پر واضح است که در بهترین حالت یکی [رئیسی] برادر دیگریست [روحانی]. البته بازهم برایش فاتحه خواندم، نه عنادی با وی داشتم نه هیچگاه برایش آرزوی مصیبت یا... کردم، بله ناراحت شدم و اگر روحانی هم در دوران ریاست جمهوری اش این اتفاق می افتاد ناراحت میشدم، اما نه عین یک پاچه خوار نابینا چشمم را بر حقایق بسته و مجیز گویی میکنم و نه دین را تحریف و وی را شهید میخوانم!. البته اینجا هم باز مسئولین دولت جمهوری اسلامی در آزمون صداقت رفوزه شدند، مدعی فرود سخت شدند لکن وقتی اولین تصاویر مواجه با صحنه سقوط منتشر شد (اینجا) و اخباری که میگفت در همان لحظات اولیه سرنشینان فوت شدند معلوم شد فرود سخت کذب محض بوده و مشخصاً حادثه ناگواری رخ داده است که البته فعلاً مشخص نیست حقیقت ماجرا چه بوده.

از تمام اینها که بگذریم من شادی برخی مردم کشور را متوجه نمیشوم [کار با هموطنان برانداز خارج نشین ندارم، اکثرشان گویا در دنیای دیگری سیر میکنند، در داخل کشور را میگویم]، آن بنده خدا هرچه بوده فوتش چه خوشحالی دارد؟ در همین جایگاهی که هستید چکار کردید که فکر میکنید آن بنده خدا سرتاسر مفسد و شما قدیس هستید وز خاطر مرگش خوشحالی میکنید؟! چه بسا شما جای وی بودید بهتر نمیتوانستید عمل کنید و مشابه یا بدتر از او درگیر سیاست زدگی و باند بازی و... میشدید، این عین جهالت است از فوت آیت الله رئیسی بخواهیم خوشحالی کنیم.

من درک میکنم فردی ناراحت یا خوشحال نباشد و هیچ ایرادی به وی وارد نیست، اما خوشحالی کردن ابداً معنایی ندارد. خوب یا بد، الآن در برزخ باشد یا بنا باشد تا قیامت بیارامد، آزمایش آقای رئیسی تمام شد و داور اصلی هم خداست که باید قضاوت کند، نه قدیس ساختن از وی توجیه دارد نه اهریمن ساختن!، هردو طرف منافع مادی البته دارند، از موج سواری روی احساسات دو قشر برانداز و ارزشی در میان مردم عادی تا بودجه هایی که از بیت المال بناست روانه جیب و سازمان و ارگان یا خبرگزاری شان شود فلذا تا میتوانند باید از دولتمرد مطبوع خود بُت بسازند یا از رئیس جمهور دشمن خونی!.

هر چقدر فکر میکنم این دوران و وقایعش شباهت قابل توجهی به وقایع صدر اسلام تا برسد به دوران پهلوی نیز ندارد، فتنه های عجیبی دیده میشود، زمانه حال من را یاد آیه ای از قرآن می اندازد چنانچه وقتی جنی ها فهمیدند [جنی مفرد و جن جمع است] پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) مبعوث شده و دینی از جانب خدای هستی الله بر زمینیان نازل شده است گفتار در خور توجهی داشته و اذعان داشتند:

وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا

و اینکه (با این اوضاع و احوال) ما نمی‏دانیم آیا اراده شری درباره اهل زمین شده یا پروردگارشان اراده کرده است آنها هدایت کند.

نمیدانم آیا این فتنه های شدید زمینه ظهور هدایت الهی بواسطه فرج است یا بناست با شدید ترین فتنه ها تا لحظه مرگ مورد آزمایش خدا قرار بگیریم؟!.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۳۱

نظرات (۸)

سلام عرض می کنم یه سری نکات به نظرم اومد خب شما اشاره کردید که علمای سریانی خود رو یه جورایی مرکز دنیا میدونستن خب این خیلی به نظرم فرقی نداره مثلا با اونچه که ما در ایران باستان داشتیم که اونهم متاثر از الگویی بوده که در حقیقت ریشه در بین النهرین داشته میشه گفت در منطقه ما این ریشه دار هست (هر چند برای اون زمان شاید چیز خیلی بدی هم نبوده) حالا در موارد دیگه هم این اثرات حتی در الفاظ و عبارات هم هست همین عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم "که استفاده می کنیم عبارتی هست که گویا(طبق گفته فیلیپ ژینیو ) تحت تاثیر الگوی پهلوی ساسانی بوده (در کتیبه پایکولی ) در مورد واژه شهید شما حتما می دونید که احادیث دوره اسلامی مسلمانی رو که دچار مرگ ناشی از حریق و طاعون و  غرق شدن یا حتی سقوط از کوه میشده جز شهید به حساب آوردن به نظر اطلاق این واژه با توجه به پیشینه اون نامربوط نباشه مگر این که یقین داشته باشیم که این بندگان خدا حتی در این سفر هم آگاهانه و عامدانه در جهت فساد قدم برداشته بودن که خب به نظرم تصور اشتباه و نادرستیه

پاسخ:
سلام خدمت شما و وقتتون بخیر

- چیزی که در بین النهرین و میان شاهان هخامنشی همچون کوروش و داریوش وجود داشته نوعی خود محوریت حکومتیست نه دینی، چیزی که در منابع سریانی و نیز میان مسلمانان مشاهده میشود مرتبط با روحانیون دینیست. ازین جهت شباهت دارند که هردو بخاطر گره زدن خود به خدا [یکجا مردوک جای دیگری خدای پدر و پسر و اینجا الله] سعی میکنند این محوریت را توجیه کنند اما زمینه ها و اهداف کاملاً متفاوت است. شاهان بین النهرین نمیگفتند مصریان و... دون ما و پست هستند و هر اتفاقی در مصر علیا مثلا بیافتد مربوط به ماست لکن این خود محوری دینی جهان را که چه عرض کنم حتی با جعل روایت حول معراج پیامبر کل هستی را بر محور عقاید خودش سعی دارد تبیین کند!. تا جایی پیش میرود که انبیاء بزرگ خدا را در حد امثال خودش پایین کشیده تا بتواند چهارده معصوم را فرا بشری نشان دهد، امری در تضاد صریح با کلام الله که پیشتر یادداشتی در نقدش نوشتم در وبلاگ [عدم برتر بودن جایگاه امامت نسبت به نبوت]. بنابراین مدل سُریانی و اسلامی قابل قیاس با چارچوب بین النهرینی از جهاتی هستند لکن از جهات مهمی نیز خیر.

- اینکه ریشه به کجا برمیگردد میتواند ناشی از مبتلابه بودن این تفکر در اقوام مختلف باشد نه اینکه مقوله تقلیدی در نظر گرفته شود، یهودیان هم این چنین عقایدی را بعضاً داشتند. یعنی اگر این سریانی ها قبل از شاهان بین النهرینی هم بودند بنظرم همین عقاید را میداشتند یا اگر همین دسته از مسلمانان جزء قوم بنی اسرائیل بودند همین تقدس انگاری را برای قوم خود و مشاهیرشان بکار میگرفتند.

- آقای ژینیو اشتباه میکند، وجود بسم الله برای اعمالی مثل ذبح شرعی هم بیان شده که هیچ جایی در احکام زرتشتی ندارد کسی بنام یزدان یا اهورامزدا قبل قربانی کردن بگوید، این در راستای دلیل منطقی است که از یاد کردن خدا هنگام کارها و... در قرآن سخن رانده شده است، وقتی دلیل منطقی اقامه میشود تقلید باطل است مگر آنکه فرد مدعی بتواند قرینه محکمی پیدا کند مثل مطلق بودن این رسم در میان اعراب زرتشتی و نیز آشنایی کامل پیامبر (ص) با آن. جدای از آنکه اساساً یاد کردن از خدا یا خدایان در تمامی جوامع و تمدن های دین محور امری غریب نبوده است.

- روایات مد نظر جعلی اند جدای از آنکه متواتر نیستند، بوضوح در تضاد با تعریف شهید از منظر قرآن هستند فلذا بر اساس روایات متواتر عرضه باید کنار گذاشته شوند، مگر آنکه آیات کلام الله را تأویل کنیم، مثل آن عارفینی که روایت جعلی رسول الله که زمین در مرکز هست و خورشید بدورش میگردد را تفسیر به رأی میکردند که نه منظور اهمیت زمین هست و...! اینطور باشد زنای با محارم را هم میتوان تأویل بر علاقه به محارم کرد! ازین دست توجیهات وقتی پدیدار میشوند که فرد مدعی دستش از ارائه ادله منطقی خالیست فلذا یا روایت جعل میکند چون نمیتواند غم از دست دادن عزیز خود بخاطر بیماری و... را قبول کند یا روی به تحریف کلام الله می آورد.

- من به نیت آقای رئیسی آگاه نیستم و تهمت فساد عمدی را در این خصوص سفرشان برای افتتاح سد به مرحوم روا نداشتم بعداً در آن دنیا مجبور به پاسخگویی باشم، به آنکه نیت صرفا خدمت به مردم باشد نقد جدی وارد هست (حداقل در مقام عمل) که اشاره کردم قراینش را (چه بسا خدمت هم مد نظرشان بوده ولی در عمل بطور کل تحقق نیافته است و کم کاری مشهودی داشتند) اما اینکه دقیقا چه نیات و اهدافی داشتند را نمیدانم، برای همین گفتم قضاوت اینجا با خداست نه امثال من، نفس عمل و اتفاقی که منجر به فوت شد را بیان داشتم با مفهوم شهادت از منظر قرآن تطابق ندارد مگر آنکه قاعده حجیت ظواهر را دور بیاندازیم!.

- چنانچه میدانیم برخی پیامبر را هم شهید ندانسته اند و اینجا عده ای برای توجیه شهید بودنشان به خورانیدن سم و ازین دست روایات دست یازیده اند و بعبارتی فوت بدلیل بیماری را علت تامه و مکفی جهت شهادت نمیدانسته اند، یعنی دیدگاهی که شما بر اساس برخی روایات عرض کردید مورد قبول اکثریت علمای دین هم دست کم در دوران متأخر نبوده است.

سلامی دوباره و عذر بابت تاخیر حکومت در عهد باستان متقدم هم با دین گره خورده بوده(البته با شیوه خودش) خود داریوش میگه سکاها یا عیلامیان رو به خاطر نپرستیدن اهورامزدا مجازات کرده البته این میتونه به نوعی به خاطر این باشه که اهورامزدا رو به عنوان کسی که شاهی رو به داریوش داده به رسمیت نمیشناختن و داریوش هدفش فقط به رسمیت شناختن بوده باشه حالا بحث انیران و انیرانی دوره ساسانی به کنار  شبیه این رو در آشور هم داریم حتی یونانیان هم جهت گیریهای این چنینی رو داشتن علاوه بر  این هرودوت هم اشاره میکنه پارسیان مثل مادها هرچه اقوام تحت تسلطشون دورتر بودن ارزش کمتری برای اونها قائل بودن در کتیبه های داریوش در تحت جمشید به صورت واضحی بین پارسیان و بقیه اقوام  تفاوت هست در مورد بحث امامت و نبوت من وجود غلو رو قبول دارم ولی به هر ترتیب شما امام زمان رو به عنوان ذخیره الهی و برپا کننده حکومت جهانی که مسلما بدون ارتباط با وحی نیست رو با یک نبی که قومی خاص رو هدایت میکرده و رسالت جهانی نداشته چطور میسنجی ؟ شما در آیه 30 نمل میتونید نقض نظر ژینیو و امثالهم رو پیدا کنید ولی خب اینها میگن ما در مورد سلیمان نبی و این اقدامش گواه تاریخی نداریم در مورد قربانی و اذکار  برای ایزدان در آیین زرتشت کار آقای نوادری قربانی در آیین زرتشت ص 140 رو اشاره میکنم بحث آخر هم این که این روایات رو محدثین و فقها من ندیدم رد کرده باشن و قرآن هم در این مورد ساکته نه تاییدی داره و نه ردی نمیشه همین طور عنوان جعلی زد در ثانی مگر ما چند روایت متواتر میتونیم پیدا کنیم؟ به نظرم قیاسهای درستی هم نکردید در مورد بحث وفات پیامبر شهادت در روایات بالا به همه بیماریها الصاق نشده و در ثانی اخبار مربوط به وفات متضاد با هم هست (همه به سم اشاره نکردن) و این طور اخبار نتیجه رو هم دچار اختلاف میکنه البته من نمیدونم علما چند درصدشون با شهادت موافق هستن و چند درصد مخالف  

پاسخ:
سلام خدمت شما، مهم نیست راحت باشید؛ بنا نیست تحمیل عقیده داشته باشیم یا مچ گیری و... که من بخواهم از شما انتظار پاسخ داشته باشم حتما، من نظرم را میگویم شما هم نقدتان را، یک دیالوگی شکل میگیرد حالا خواه در نظر طرفین مؤثر واقع شود خواه نشود، بحث های انتقادی فی النفسه مفید است بخصوص با فرد اهل تحقیقی چون شما.
ضمناً جناب آقای یکی از لحن رُک من یک وقت آزرده خاطر نشوید، در داخل بحث اهتمام جدی دارم به کنار گذاشتن تعارفات و...، اینطور حق مطلب بهتر ادا میشود.

- من منظورم این بود که در آن دوران شاه این ادعاها را میکرد لکن برای مسیحیون و نیز این دسته از مسلمانان کاهنان یا روحانیون دینی دارند این طور ادعا میکنند؛ ازین نظر تفاوت مد نظرم بود وگرنه خودم واقفم به رابطه دین و حکومت در عهد باستان. البته پیرامون سخن داریوش میدانیم کذب بوده، در خود تخت جمشید معبد مردوک داشتیم، حالا بگوییم آن معبد در دوران بعد از داریوش ساخته شده با کتیبه های متعدد تخت جمشید که برای خدای ایلامیان هومبان قربانی تقدیم شده چه کنیم؟ داریوش در کتیبه بیستون سخنی پوپولیستی گفته است. البته ازین نظر میتواند عنوان شود که پوپولیستی بودنش هم نشان میدهد تعصباتی بر روی پرستش اهورامزدا در آن دوران وجود داشته.

- آن دور بودن و کم ارزش تر بودن را میتوان در تعامل و منافع دید، مثلا الآن رابطه ایران با ترکیه قابل قیاس با رابطه ایران با پاراگوئه نیست! و یا رابطه ایران با یک ابر قدرت مثل چین که در حال تعامل هستند قابل قیاس با کشوری در جنوب قاره آفریقا نیست. فلذا سخن هرودوت که عنوان کردید ربطی به بحث ندارد و بر اساس قاعده ای منطقی بنا شده که تعامل و سود و ضرر در رابطه با اقوام ملاک ارزش مندیست. طبیعیست رئیس جمهور ایران بگوید ارزش کشور ترکیه برای ما بیشتر از مثلا اوروگوئه است.

- من نمیدانم منظورتان از تفاوت دقیقا چیست و مثلا در چند جا از کتیبه بیستون مادها هم کنار پارسها عنوان شدند در ارتشی مشترک. بهرطبع این چه ربطی به قدیس سازی دارد؟ در کجا اتفاقات دنیا حول پارسها عنوان شده است یا پارسها قومی قدیس در عین مشرک بودن بقیه اقوام بیان شدند؟ داریوش یکجا در کتیبه بیستون این ادعا را مطرح نساخته، در تمدن آشور و کل تاریخ بین النهرین و حتی مصر باستان هم این ادعاها و تقدس سازی ها را نداریم. کاهن محوری که ما در میان مسیحیان و بعد مسلمانان شاهد آن هستیم و امروزه هم مبتلابه است به این شکل در اقوام پیشین نبوده، اگر در آن زمان شاه خدا زاده فرض میشده الآن کاهن و روحانی دین دارد به مرتبه رابطه بین خدا و مردم میرسد گویی بدون او نه دین هست نه خدا!.

- آنچکه من در مقاله ام حول عدم برتری نبوت بر امامت عنوان داشتم عدم برتری امامت معصومین بر پیامبران اولولعزم است. آنچکه شما فرمودید حول جهان شمول بودن ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) نیز بنظرم وارد نیست، جدای از امثال ذوالقرنین و حضرات سلیمان و بنابر قولی حضرت نوح (ع) که مشخصاً سرزمینشان گسترده و وسیع بوده است و طوفان حضرت نوح را برخی جهان شمول عنوان داشتند و اینرا میخواهم بگویم که بنظر نمیرسد گستردگی سرزمین ملاک برتری نزد خداوند باشد، اگر بخواهید نقد وارد سازید و بگویید ذوالقرنین و حضرات سلیمان و نوح مأموریتشان کل دنیا را در بر نمیگرفته که البته نقد معتبریست اما از آنطرف میتوانم بگویم دین پیامبر اکرم (ص) نیز تا آخر عمر معصوم یازدهم به خیلی از سرزمین های دنیا نرسید لکن کسی ازین مقوله بیشتر بودن ارزش معصوم دوازدهم به معصوم مثلاً ششم که اثر گذاری روایت هایش حول خاورمیانه و شمال آفریقا و... بوده و یا معصوم هشتم که اساساً در میان اکثریت مسلمانان جایگاهی بعنوان امام و... ندارد عنوان نمیکند. ضمن اینکه کل دین اسلام ما در راستای همان اسلام حضرت ابراهیم (ع) است.

بهرحال یک نفر از میان اولیاء الله باید منجی میشد، حالا امام زمان بجای حضرت ابراهیم بدنیا می آمدند و آن حضرت میشدند منجی، خللی ایجاد میشد؟ این چنین چیزی نه در قرآن و نه در روایات محکمه نیست. اینی هم که گفتید معصوم با وحی در ارتباط باشد در تضاد با قرآن و روایات محکمه است چه آنکه بعنوان مثال امام علی (ع) وقتی پیامبر خدا رحلت میکنند می فرمایند: لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک ما لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ، جدای از انزال متنی برای مردم حتی فوت پیامبر را دال بر قطع پیام از آسمان هم دانسته اند، یعنی یک پیام ساده هم بنا نیست وحی شود و کلا قطع شده مقوله وحی. البته شاید کسی بگوید امام نفرمودند تا ابد قطع است و بعد از ظهور دوباره برقرار شود بخصوص که برخی روایات میگویند حضرت عیسی کنار آن حضرت هستند بعنوان نبی لکن تا زمان ظهور نمیتوان رأی به صحت این ادعا داد چون اعتبارش حواله شده به زمان ظهور نه آنچه از قرآن و راویات متواتر ما فی الحال در اختیار داریم.

- من به شخصه آیه 30 سوره نمل را جواب ژینیو نمیدانم (البته من حمل بر صحت سخنش کردم خودم تحقیق نکردم دقیقا چه چیزی بر چه اساسی گفته)، اینکه گزارشی آنهم در کتاب مقدس را برداریم استخراج کنیم و از آن برای مقابله با بحثی صرفاً تاریخی بهره ببریم وقتی که حتی بازه زمانی زیست حضرت سلیمان را هم نمیدانیم کمی جریان را پیچیده تر میکند اما جدای از آن ژینیو براحتی میگوید پس بسم الله تقلید قرآن از دین یهود است!. در هرحال ادعایش به قوت خود باقی می ماند و صرفا بجای ساسانیان میگوید یهودیت.

- آن چیزی که راجع به زرتشتیان گفتید پاسخ من نیست چون آنها نمیگویند اگر نگویید قبل از ذبح بنام اهورامزدا یا بنام امشاسپندان یا... دیگر نمیتوان گوشت آن حیوان را خورد و حرام است!. نکته دیگر آنکه متذکر شدم اساساً وقتی قرآن از لزوم آوردن نام خدا در کارها میزند این دیگر انحصار به ذبح و نامه و... نمیتواند داشته باشد و مقوله ای کاملا منطقیست که هر دین و عقیده ای اهتمام جدی به بردن نام خدا و یا خدایانش داشته باشد. فلذا همان قدر که استحمام مسلمانان تقلیدی از استحمام مردم در بین النهرین است این هم تقلیدی از ساسانیان است.

- وقتی تأیید چیزی در کلام الله نیست و روایت متواتر هم در تأییدش نیست هیچ دلیلی نداریم رأی به اعتبارش بدهیم، روایات متواتر کم باشد دلیل نمیشود به روایات کم یا فاقد اعتبار با فاصله دو سه قرنی تمسک بجوییم، بهتر است چیزی که آن روایات ارائه میدهند را نیز دخیل در احکام و عقاید مسلم اسلام نکنیم.

- منظور من این بود آنهایی که فوت نبی مکرم اسلام (ص) با سم را سعی کرده اند موجه کنند همواره اشاره داشتند پیامبر شهید شدند نه اینکه فوت کنند! مثل این صفحات:

اینجا به صراحت بین شهادت و رحلت پیامبر تفاوت قائل شده است

در این دو لینک از اثبات شهادت حرف زده اند!

و بسیاری از مقالات و مطالب دیگر که اثبات میکند مدافعین شهادت پیامبر، فوت پیامبر با بیماری را دال بر شهادت نمیدانسته اند مگر اینکه بواسطه سم و... باشد. فلذا اینکه شما از مردن بخاطر طاعون سخن گفتید که آنرا شهادت خواندند در برخی دیدگاه های همین الآن هم مورد قبول نیست چه رسد به تصادف و سقوط بخاطر سهل انگاری و کم دقتی و یا عارضه های محیطی منطقه یا مکانیکی بالگرد. لکن وقتی بنابر تقدس سازی و استفاده های سیاسی باشد نتیجه همین میشود. شما کمی جست و جو کنید می بینید چطور دهان منتقدین دولت بخاطر عملکرد افتضاح را بواسطه همین شهادت و تقدس بیجا بستند با فضایی که ایجاد کردند بگونه ای که من در این چند روزه حداقل من ندیدم (شاید هم باشد از دید من مغفول مانده) رسانه های منتقد مشابه قبل کارنامه رئیسی را نقد کنند  (در حد نقد دولت بوده مثل این گزارش خبرآنلاین در اینجا لکن نقد شخص رئیسی خیر مشابه قبل از فوت). حالا افتضاح بودن را هم قبول ندارید نقد که وارد است، همان هم گم شده است در فضای سیاسی کشور گویی با دولت یک قدیس سر و کار داشتیم!!.

سلامی دوباره اگر ما زودرنج باشیم نباید وارد بحث بشیم به هر ترتیب بحثها فراز و نشیب داره من متوجه ام  ولی یک موقع بحث برتری قومی هست یک موقع دینی یا قومی –دینی(یهود) البته بحث جداگانه میطلبه در مورد مردوک اگر منظورتون نگاره موشخوشو در تل آجری هست که من ندیدم عنوان معبد مردوک رو بدن بله انواع و اقسام قربانی جهت خدایان مختلف هست ولی از نظر اونها اهورامزدا بزرگترین خدایان بوده و از گفتار داریوش هم این برمیاد در مورد بحث ارزش بند 134 کتاب یکم هرودوت میگه پارسیان خود رو قوم برتر از هر نظر میدونن و هر قومی دورتر باشه نزد اونها خوارتر و پست تره یا این  کتیبه  B2n.ir/e22137 به نظرم مثالی که زدید  درست نیست چون عموم اون مناطق تحت تسطشون هم بود هم چنین گویا فراعنه مصر هم چنین دیدگاههایی داشتن( کتاب مصر باستان مارک فن دمیروپ چاپ 2021 ص 214 ) به هر ترتیب شاه قدرت مطلقه بوده و تعظیم یا حتی به خاک افتادن در مقابلش مرسوم حتی طبقه پایین تر نسبت به بالاتر هم طبق گفته هرودوت تعظیم میکردن این ها رو هم از این بابت گفتم که شما اشاره کردید "شاهان بین النهرین مصریان رو دون و پست تر از  خود میدونستن(؟) "منظور دیگران رو مشرک شمردن نبود یا ...  فکر نکنم سریانی ها همه مردم خود رو مقدس میدونستن یا حتی مسلمانان هر چند خود رو از لحاظ اعتقادی برتر میدونستن از طرفی فقها و محدثان و حافظان قرآن دین رو حفظ کردن این رو نمیشه منکر شد مگر همه مردم دغدغه حفظ آیات و روایات رو داشتن ؟ بله در همین صنف هم افراد سودجو بوده و هست در مورد برتری امامت بر نبوت صرفا بحث وسعت سرزمینی نیست خب اگر ما همین روند شما رو در نظر بگیریم اصولا چه نیازی به امام عصر بود وقتی عیسی بن مریم در قید حیاته چه نیازی هست که ایشون واسطه باشه خود ایشون مگر نمیتونسته نقش منجی نهایی رو داشته باشه یا فقط قراره زمان ظهور رو اطلاع بده چون ارتباط با وحی دیگه به سر آمده ؟ بحث ما بحث جایگاهه نه این که زمان یک شخص رو با دیگری عوض کنیم من میگم این بحثی که در این مورد شروع کردید بحث پیچیده ای هست که با آگاهی فعلی ما نمیشه حکم داد ممکنه این برتری باشه ممکن هم هست چیز دیگه ای در میان باشه در مورد بسم الله B2n.ir/w67694 هست که نظر ژینیو اومده البته بعضی هم این فرمول رو در یهودیت دیدن همین سوره نمل رو هم در بررسیهاشون ذکر کردن چون این واقعه قرآنی در متون یهودی ذکر نشده اون رو به کناری گذاشتن ولی شبیه این الگو رو در متون یهودی داریم شما اشاره  داشتید که "زرتشتیان هیچ احکامی برای ذکر نام ایزدان قبل قربانی ندارن"من برای قربانی کردن به اون موارد اشاره کردم طبق نظر مری بویس در (ترجمه)کتاب زرتشتیان باورها و آداب در صفحه 27 هند و ایرانیان بدون ذکر اقدام به عمل قربانی نمی کردن موارد دیگه هم هست مثلا در بند 198 کتاب یکم هرودوت داریم شستشوی سروتن بعد رابطه جنسی رو بابلی ها و اعراب انجام میدادن خب اینها رو درمورد تاثیرشون بر احکام اسلامی میشه مورد توجه قرارداد اتفاقا این نوع استحمام تاثیر بر احکام اسلامی داشته در مورد شهادت این جور احادیث زیاد هستن من هم نمیگم جز عقاید مسلم ولی دلیل محکمی برای ردش هم من ندیدم از طرفی شما میگید در قرآن نداریم خب کیفیت نماز هم در بین فرق اسلامی رو متفاوت می بینید چون در قرآن نیست آیا همشون درسته؟ لینک آقای مکارم بیشتر حول نقش عایشه بود و طبیعی هست که این طور بحث کنه و ارتباطی به منظور من نداشت شما در مورد ائمه هم عنوان وفات رو می بینید و هم شهادت رو . بحث نقد رو که من منکر نشدم مگر کسی شهید شد راه نقد او باید بسته بشه؟ در مورد جنگ هم همین مسئله متاسفانه بوده و هست البته شاید چون ما آداب نقد رو رعایت نمی کنیم و دنبال موارد دیگه هستیم باعث این جور واکنشها هم شده در هر صورت من طرفدار نقد نکردن نیستم ولی از جایی ادبیات روزنامه نگاری بعد انقلاب شروع کرد به لمپنیسم به هر ترتیب ما چیزی رو که بر خود نمی پسندیم بر دیگران نباید پسندیم چون به کار برندگان همون ادبیات معمولا وقتی چیزی بهشون بگی فوری واکنش های عصبی دارن

      

پاسخ:
با سلام خدمت شما

- بحث من برتری قومی نبود، برتری روحانیت دینی بود، مثال هایی که شما اشاره کردید همگی حول برتری قومی یا نژادی یا خاندان سلطنتی بودند. من از اول بحث دارم اینرا مدام متذکر میشوم.

- در رابطه با معبد مردوک: «ir.voanews.com/a/persepolis-cyrus-marduk-temple/1780257.html» جایی که این نقش کشف شده و ادله ای که آورده شده را من موجه میدانم.

- بزرگترین خدایان برای اعتقادات خودشان، کسی از کتیبه بیستون برداشت نمیکند داریوش گفته باشد اهورامزدا از خدایان عقاید دیگر بزرگ تر است! مشخصا حول عقاید خودش سخن میگوید، جدای ازینکه بر اساس الواح هخامنشی در تخت جمشید مشاهده میکنیم بعضا قربانی هایی که به هومبان تقدیم شده از اهورامزدا بیشتر بوده است، باز هیچ اثری از اهورامزدا در تقویم هخامنشی بر اساس داده هایی که ما در اختیار داریم نیست، ولی میترا هست [همانطور که دکتر شاهرخ رزمجو متذکر میشود]. آن رویکرد بنیادگرایانه مورد انتظار شما در رفتار شاهان هخامنشی به چشم نمیخورد، مگر اینکه باز بروید سراغ فعل خشایارشا که آن هم ان قلت دارد چون هیچ سندی نداریم پرستش خدایان عیلامی و بابلی در هیچ فضا-زمانی از امپراطوری هخامنشی ممنوع یا محدودیت شدید داشته باشد.

- ازین مقوله بگذریم که در ترجمه گادلی در بند 134 عبارت «by far» یعنی تا حد زیادی آمده و نه مطلق و اینجا بین ترجمه او و راولینسون اختلاف است، اما باز متوجه ربط داشتن این مقوله به سخن من نمیشوم؟ شما چرا رفتید سر اثبات قوم گرایی و نژاد پرستی؟ این چه ربطی به حرف من داشت؟ اصلا مگر من منکرش شدم جایی؟ تذکر بدهید تا حتما اصلاحش کنم اگر بر فرض منکر شده باشم.

- چرا درست نیست؟ این از خود متن هرودوت برداشت میشود که تعامل و منافع ملاک ارزش گذاری اقوام دیگری بوده وگرنه هیچ دلیلی ندارد قوم نزدیک از نظر جغرافیایی را شایسته تر نسبت به قوم دورتر بدانند. جدای ازینکه باز سندی نیست نسبت به بابلی ها با مصریان تفاوت قائل شده باشند با اینکه از نظر جغرافیایی حقیقتاً مصریان خیلی دورتر بودند نسبت به ایشان. ارجاع به کتیبه e داریوش در تخت جمشید را متوجه نمیشوم چون هر کسی ذره ای آشنایی با تاریخ هخامنشیان داشته باشد گستره جغرافیایی اش را حدودی هم که شده میداند.

- باز دوباره از نظام طبقاتی سخن گفتید و من هنوزم نمی فهمم چه ربطی به سخن من داشت؟ طبقه کاهنان در آن زمان همانطور که برای موبدین زرتشتی می بینیم مشابه اسپهبدان و خاندان سلطنتی و... طبقه نژادی کاملا جدا و مخصوصی بودند و پشیزی ربط به تقدس انگاری مسیحیون و مسلمانان افراطی ندارند که روحانیت دینی در نظر ایشان نژادی نیست و تقدس انگاری عقیدتی دارند آنهم باز ربطی به حکومت سلطه ندارد کلا دنیا را پست تر از خود می بینند نه مشابه شاه هخامنشی که نژاد خود را برتر میدانسته! یا نظام طبقاتی که بر پایه نژاد بوده.

- این سخن شما هم کاملا اشتباه است، در هیچ کجای رساله اعمال شهدای سریانی یا حالا هر منبع دیگری من تقدس تمام مردم را ندیدم، قدیس انگاری حول افرادی بوده که توسط شاه ساسانی مثلا شکنجه دیدند یا روایت های خرافی برایشان بیان شده است.

- حفظ دین وعده خداست، آن افرادی هم که واسطه حفظش بوده و هستند چهارده معصوم میباشند که باز تقدسی هم برای ایشان قائل هستیم بواسطه فرمان مستقیم الهی در قرآن است ولا غیر، اعتقاد به اسلام هم برتری نمی آورد، فقیه بودن نیز تقدس نمی آورد، بفرمایید کجای قرآن و یا روایات معتبر این چنین چیزی عنوان شده است؟. آنها روی به دست و پا کردن روایت های جعلی و خرافی برای رابطه غیر مستقیم شیخ مفید با امام زمان (عج) یا... هم حتی آورده اند، مواردی که اظهر من الشمس است کذب محض میباشد. آیت الله بهجت در توجیهشان میگوید اگر بگوییم اینها دروغ گویند دیگر کسی باقی نمی ماند از علما و... [نقل به مضمون] لکن جدای از دروغ بودن سخن ایشان چون علمای طراز اولی داریم این ادعاهای شاذ را نداشته اما واقعیت همین است که دروغ گفتند تا تقدس سازی کنند و بسیاری از جنبه های اشتباه فقه ما هم بی ارتباط با همان افراد نیست.

- این حرف چه معنی میدهد که گفتید «اصولا چه نیازی به امام عصر بود وقتی عیسی بن مریم در قید حیاته»؟ هیچ ربطی به عرض من نداشت، تنها جایی در پیام قبل که فکر میکنم مرتبط باشد آنجایی هست که گفتم «اگر بجای حضرت ابراهیم ولی عصر می آمدند و بجای ولی عصر حضرت ابراهیم»، و فکر کنم شما کلا متوجه منظور من نشدید و اشتباه برداشت کردید، بحث سر چه بود؟ سر مأموریت، اینرا لحاظ کنید کاملا متوجه منظورم و پرسشی که از شما داشتم خواهید شد. بالاخره مأموریت أنبیا اولولعزم و نیز چهارده معصوم را باید یک نفر انجام میداد، اینجا هر یک جای دیگری بودند هیچ خللی وارد نشده و تفاوتی هم نمیکرد چون هیچ قرینه ای در اختیار نداریم جز این عنوان کنیم و قرآن کریم یا حتی روایات معتبری که از معصومین برجای مانده برتری جایگاهی نداده اند.

- جایگاه را تقوای شخص تعیین میکند مگر قرآن چیزی جز این میگوید؟ حالا چه سندی هست تقوای حضرت ابراهیم با آن تعریفات خدا ازیشان را کمتر از معصومین بدانیم؟ جایگاه ایشان در اعلی درجه بهشت نیز هست، باز سندی در اختیار نداریم جایگاه أنبیاء اولولعزم را پایین تر از چهارده معصوم بدانیم. آن روایات خبر واحد مد نظر نیز من بررسی کردم یا متأخر نیستند یا ایرادات محتوایی و... دارند جدای از خبر واحد بودنشان. با این همه حال من گفتم احتمال دارد نه جایگاه که درجه برخی معصومین مثل پنج تن و امام زمان (عج) بالاتر باشد، بله احتمالش است ولی نمیتوانم یقین حاصل کنم.

- من خدمت شما عرض کرده بودم آیا قبل از ذبح الزامی هست نام اهورامزدا یا امشاسپندان را بیاورند و اگر نیاورند گوشت حرام میشود؟ شما ابتدا گفتید ادعیه ای دارند و حالا هم میگویید بدون ذکر اقدام به قربانی کردن نمیکنند که البته سخن دقیقی نیست. اتفاقا دیشب با حاج آقا نوادری حرف میزدم نظرم را به ایشان هم منتقل کردم چیزی نگفتند [نه مخالفت نه مؤافقت]. مثلا در ص314 کانون دین زرتشتی در ایران از انجام مراسم قربانی مطالبی داریم ولی چیزی که من متذکر شدم قربانی بطور کلی بود، آیا ذبح حیوان باید در غالب مراسم قربانی که برای ایزدان و... بوده باشد؟ یا مشابه اسلام تحت هر شرایطی ذبح شرعی باید با آوردن نام خدا همراه باشد و خوردن گوشت غیر از آن حرام است؟.

مواردی در آیین زرتشت دیده میشود مثل اینکه قربانی را تقدیم ایزدان میکنند که از آنها میتوان با عنوان نثار نام برد اما این یکی از سنت هاست، در موارد دیگری صرفا هنگام قربانی کردن اوستا میخوانند، باز تأکید میکنم اینها فقط برای مراسم های دینی یا برای مردگان و... هستند و از همین روست که فرد قربانی کننده می بایست موبد باشد که البته در طول زمان بخاطر کمی جمعیت موبدین این مقوله دستخوش تغییر شده بوده است.
مری بویس جایی میگوید زرتشتیان خوردن گوشت غیر ازین مراسم ها را گناه میدانستند اما باز دقت کنیم فی المثل در همان کانون دین زرتشتی در ایران از خرید گوشت بز قصاب های مسلمان توسط زرتشتیان تهرانی سخن گفته شده است یا برای قربانی در مراسم مربوط به شاه پری که معاصر هم هست خبری از خواندن اوستا و... نیست. فلذا من سخنم را تخصیص میزنم اما کماکان نفس سخن به قوت خودش باقی می ماند چون دو مورد نقض را در آیین زرتشت بر شمردم که گوشتی را بدون آنکه نام ایزدان برآن برده شود براحتی مصرف میکردند. ضمن اینکه در اوستا یا منابع کهن زرتشتی [آنچه بدست ما رسیده از زمان ساسانیان] تصریحی بر این امر نیست از همین رو زرتشتیان معاصر هم اهتمام جدی بدان نداشتند بلکه در مراسم های قربانی مربوط به زیارتگاه ها و... موارد مذکور را می بینیم که دو مورد نقض نیز برشمردم.

- آن چیزی که شما در تاریخ هرودوت دیدید اولاً مربوط به اعراب هم بوده همانطور که خودتان گفتید و فقط غسل جنابت را شامل میشود نه استحمام بطور کل، و نیز غسل جنابت چون جزء احکام امضایی بوده و حتی عنوان شده در همان زمان پیامبر قبل از استیلای اسلام اعراب جاهلی انجام میدادند چیز عجیبی نیست و تأثیر گذاری هم نیست، اسلام خود خواسته آنرا تأیید کرده و مشابه ختنه عنوان میشود ریشه در آیین حنیف حضرت ابراهیم (ع) داشته که همان ختنه را هم هرودوت برای مصریان باستان عنوان میکند. این با چیزی که شما بدنبالش هستید کاملا متفاوت است چون الزام بر بسم الله حکمی امضایی اصلاً نیست! آنچه می بینیم یاد کردن از نام خدایان هنگام افعال مختلف است، که متذکر شدم یک قاعده منطقیست.

شما کاهن یک دین باشید، خدایان خود را دور می اندازید میگویید هرکسی هرطور دلش خواست با هر نام و عنوانی امورات خود را پیش ببرد؟ این چه طرز استدلال است؟ معلوم است در هر دین و آیینی اهتمام جدی به یاد کردن از خدا یا خدایان آن دین در اعمال و کارهاست، کدام دین فاقد این مورد در تمامی جنبه ها بوده؟ این اظهر من الشمس است، علم منطق را نمیتوان زیر سؤال برد.

- نماز در قرآن تأیید شده و دارای تأکید است، چیزی که در قرآن کلمه ای از آن نیست و آنچه قرآن از شهادت گفته آنرا تأیید نمیکند چه ارتباطی با نماز دارد؟ بنابر این باشد قرآن را بگذاریک کنار بگوییک ما از خود میتوانم احکام دین را استخراج کنیم بدون ریشه داشتن در قرآن و حتی تضاد ظاهری!!. اگر قرآن کلمه ای از شهادت حرف نزده بود صحیح، ولی نه وقتی در اشاراتی که کرده اصلا این مقوله تأیید نمیشود.

- بفرمایید این قسمت از لینک وبسایت آیت الله مکارم چه ربطی به بانو عایشه دارد:

«شهادت» پیامبر(ص) «قطعی» نیست و بسیاری ازمورخین، از واژه «رحلت» استفاده می کنند.

آقای یکی وقتی در بحثی ارجاعی قرار داده میشود شما می بایست به کل مطلب توجه کنید نه اینکه متن پرسش را ببینید و بگویید پس هرچه گفته مربوط به فقط بانو عایشه است! هر مقاله ای هر مطلبی یکسری پیش زمینه ها و چارچوب های کلی هم دارد که در درون آن پاسخ به سؤال داده میشود، اینجا هم من به شما متذکر شدم بحث حول اصل تفاوت قائل شدن میان شهید یا شهید نبودن پیامبر است که صرف بیماری را اکثریت افراد دال بر شهادت ندانسته اند، متن فوق مگر جز این است؟. در دو لینک دیگر و بسیاری از مطالب هم از «اثبات شهادت» سخن گفته اند و اساساً اثبات وقتی معنا دارد که مقوله ای دارای بار اعتبار پیش فرض نباشد و نیاز به موجه سازی داشته باشد، در حالیکه میدانیم رحلت پیامبر اسلام بواسطه بیماری نیازی به اثبات ندارد بلکه علت بیماری محل بحث است.

- ما برای ائمه عقیده مشهور داریم بواسطه سم یا قتال شهید شدند اصلا ربطی به بحث ندارد، یک مورد بیاورید برای معصومین که خبری از خوراندن سم و قتال نباشد ولی باز از شهادت استفاده کرده باشند؟ این سخن شما اینجا اصلا وارد نیست.

- نگفتم شما مخالف هستید عرض کردم آنها ازین مقوله سوء استفاده میکنند.

به شخصه من نقد بر معصوم را هم بر میتابم و حولش با سعه صبر با فرد مقابل بحث میکنم چه رسد به نقدهای دیگر! فلذا نه تنها بر خود می پسندم که از آن استقبال هم میکنم. فردی ادعای حلال زادگی نبودن من را هم داشته باشد با وی در کمال ادب بحث خواهم کرد، خواه قانع بشود خواه نشود، الگوی من آن معصومیست که در قبال رکیک ترین توهین ها ذره ای بی ادبی نمیکرد چه رسد به انتقاد. آن رسانه ها هم اتفاقا برخیشان روی خوش به انتقاد نشان داده و میدهند برخی هم خب خیر.

ازین رو در همین وبلاگ نظرات بدون تأیید نمایش داده میشوند تا حالا وقتی که آنلاین شوم و ببینم نظری توهین کرده یا... آنهم فقط توهین ها را حذف میکنم و با تذکری دوستانه به مخاطب بقیه نظر دست نخورده باقی می ماند مگر برخی که کلا فحاشی میکنند و نقد نمیکنند یا اسمشان هم فحش به من است! آنها را بالاجبار حذف میکنم. در بحث با ضد اسلام ها هم اگر نهایتا سب النبی کنند سکوت کرده و بحث را ادامه نمیدهم اگر امید به اثر گذاری داشته باشم متذکر میشوم توهینش فعل درستی نیست، باز آنجا هم نه ادبیات تند بکار میبرم نه... .

بر خلاف برخی از همین کانال ها و وبسایت های منتقد باستانگرایی که به عینه دیدم فی المثل در گروهشان طرف را بعد مدتی انتقاد اخراجش میکنند یا جواب انتقادها را بعد از مدتی بحث دیگر نمیدهند و... (خیلی از باستانگرایان هم مشابه اینان و یا بدترند در مقوله انتقاد پذیری). مگر برخی مثل دکتر حسن محدثی گیلوایی که انتقاد پذیری خوبی دارند گرچه ربطی به وارد دانستن انتقاد ندارد. من چندی پیش با ادمین کانال باستان نامه و دبیر بخش باستانگرایی وبسایت ادیان نت هم بحث انتقادی داشتم نه تنها جواب انتقادها را نداد که بعد از هجمه به شخص من دیگر کلمه ای با من حرف نزد با وجود سابقه رفاقت چند ساله ای که داشتیم!، این هم یک مدل انتقاد پذیری!!. بهانه اش هم این بود که به وی گفتم ادعای کذب کرده است [البته با دلیل و سند] و بدش آمده بود!.

برسد تا به همین دولت که چندی پیش گزارش مرکز پژوهش های مجلس را هم بر نتابیده بود و هجمه بدی براه انداخت (www.khabaronline.ir/news/1901582) در حالیکه اصلا آن گزارش بیشتر مربوط به دولت قبل بود و اینها حتی تیترها را هم که شائبه نقد خود را داشته باشد بر نتابیدند!!، همین قدر فاقد سواد بودند و رئیس جمهور در همان زمان هم خاموش مانده بود و نسبت به این رسوایی هیچ واکنشی نشان نداد. این افراد اگر تقدس سازی ها و بستن دهان منتقدین نباشد یک روز هم دوام نمی آورند، منتقدینشان هم برخی مثل اینان و برخی کاملا انتقاد پذیرند.

باز هم  سلامی دیگر با روش شما پیش بریم بهتره شاید یه مقداری از سوء برداشتها کم بشه

  • بله متوجهم ولی قومیت و دین بعضی جاها به هم گره میخوره مثل زرتشتی گری و مزداپرستی  یا یهودیت  
  • من این رو دیده بودم و متوجه شدم ولی بحث احتمال هست و خودشون هم اظهار نظر قاطع رو زود دونستن با این وجود کتاب oxford history of ancient near east v Daniel T Potts صفحه 539 چیزی نگفته که این معبد هست علاوه بر این که علائم بابلی و عیلامی با هم در اون به کار رفته کتاب فوق چاپ 2023 هست و خبر فوق 2013
  • من نگفتم شاهان هخامنشی محدودیت در پرستش خدایان اقوام دیگر ایجاد کرده باشن روش معمول اونها نبوده همون طور که آشوری ها هم مثل اونها بودن اینهایی که اشاره کردید رو اطلاع دارم ولی از روی اینها  نمیشه بگیم اهورامزدا پایین تر یا بالاتره علاوه بر این که بگیادیش در تقویم هخامنشی و ارتباطش با میترا مسلم نیست و احتمالش مطرحه در ثانی خود میترا یا آذر در جاهایی فرزند اهورامزدا هم شمرده شدن البته تفاوتی بین شاخه کوروش و شاخه داریوش قائل میشم که دومی هست که خود رو صراحتا به اهورامزدا ارتباط میده در کتیبه ها کاملا مشخصه که میگه اهورامزدا این کشورها رو به من داد خب به نظر شما این ناشی از تصور برتر بودن اهورامزدا بر دیگر خدایان نبوده ؟ تنبیه عیلامیان و سکاها هم در همین راستاست البته که این به معنای این نیست که خدایان خود رو نپرستن به این معناست که اهورامزدا رو به عنوان بزرگترین خدا به رسمیت بشناسن چنانچه در مورد کتیبه دیو در ترجمه کتاب ایران باستان ویسهوفر صفحه 77 داریم "خشایارشا نمی خواسته رعایایش ایزدان کهن را به سود اهورامزدا کنار بگذارند بلکه اگر شورشها سیاست و دین را در هم می آمیخته اند .....و اگر ادعا میشده که شورش به خواست خدایان انجام می شده هم شورشیان مجازات می شدند و هم مکان های مقدس ویران" امیدوارم منظورم رو رسونده باشم
  • من قبلا هم گفتم شما اشاره کردید که" آیا مثلا پارسیان مصریان رو نسبت به خود پست تر می دونستن ؟" و من این موارد رو آوردم البته by far معنای قطعیت و اختلاف زیاد رو میرسونه که موید مفهوم ترجمه راولینسون هست
  • این چیزی که گفتید برای من قابل قبول نیست آیا ایالت کارمانیا یا زرنگیا که نزدیکی جغرافیایی  به پارس داشتن منافع بیشتری نسبت به لیدی یا هند یا بابل داشتن ؟ این گفته هرودوت از رفتار پارسیانه حالا مثل هر گفته تاریخی دیگه میشه ان قلت آورد و این که بگیم گل نبشته ای  هست که بگه بابلی ها برتر از مصریان هستن  به نظرم انتظار خیلی زیادیه اون کتیبه رو هم نه از باب وسعت امپراتوری از باب تفاوتیست که اشاره کردم داریوش بین پارسیان و سایر اقوام قائل هست این هایی مثالهایی در امتداد همون نقل قولی از شماست در بند قبلی
  • باز هم ادامه همون مثالهاست البته باید توجه داشت که نظام طبقاتی همون طور که اشاره کردید در جاهایی به دین هم گره میخوره این  که موبدان از نژاد خاصی بودن خیلی بعیده اگر منظور گفته هرودوت هست که  از مادها هستن شاید در مقطعی این طور بوده ولی در دوره ساسانی آیا همه موبدان اهالی ماد بودند ؟ شاید منظور دیگه ای داشتید
  • من موافقم سوالی پرسیدم چون مطلبی رو اشاره کرده بودید و این جواب رفع سوء برداشت کرد
  • حفظ دین بدون محدثان و فقها ممکن بوده ؟  ادیان دیگه هم همین وضع رو دارن حال بحث تحریف و غیره به کنار ما که نمیتونیم بگیم فقط چهارده معصوم الان امام عصر چه رابطه ای با شیعیان داره که ابهامات الفاظ قرآن برای ما رفع بشه ؟ ما زمان خودمون رو با قرن چهارم و پنجم از لحاظ سختی کار محدث یا فقیه نباید بی احتیاط بسنجیم کار اونها واقعا مشکل بوده
  • شما اشاره کردید بالاخره یک نفر باید منجی می شد و ارتباط با وحی هم قطع  تا زمان ظهور که عیسی بن مریم اونجا میتونه عهده دار اون باشه خب من هم گفتم چه نیازی به امام عصر بوده مگر مسیح نمیتونسته تنهایی از پس این وظیفه بربیاد؟
  • بحث من در ادامه بند بالا در مورد جایگاه نبوت و امامت بود که البته همون طور که گفتم من حکمی نمیدم چون ابهامات زیاد دارم به بخشهایی از اون هم اشاره شد
  • بحث چیز دیگری بود از باستان تا قرون 15 و 16 میلادی به مواردی اشاره کردم ممکنه در طول زمان تغییراتی حاصل بشه چنانچه تعدادی از رسوم زرتشتی تغییر کردن ابتدا شما اشاره کردید "هیچ جایی در احکام زرتشتی ندارد کسی بنام یزدان یا اهورامزدا قبل قربانی کردن بگوید" من هم اینها رو ذکر کردم منظورم هم این نبود در همه حال این کار میشه این رو متوجه هستم الان مگر زرتشتی ها گوشت برزیلی مصرف نمی کنن مگر در برزیل اوستاخوانی انجام میشه ؟
  • بحث پیرامون تاثیرات هست من گفتم نوعی استحمام بوده  نمیدونم قبل اسلام در عصر جاهلیت هم بوده و چه مستندی داره  خب این موارد هست مثلا بند 47 کتاب دوم در مورد خوک و نجاست اون نزد مصریان و اجتناب از گوشت اون مگر مواردی خب یه سری از  اینها رو شما اگر در مقالاتی یا کتبی ببینید متوجه منظور من میشید که تحت عنوان تاثیر فرهنگهای دیگه بر فرهنگ اسلامی اومده بسم الله هم چون پیرو الگوی مشخصی از لحاظ زبانشناسی بوده که در دوره ساسانی دیده شده ذیل تاثیرات دینی قرار گرفته میتونه با اکتشافات بیشتر اوضاع تغییر کنه حالا ضعف منطقی اون رو من متوجه نشدم چون بر مبنای رویکرد تجربی داره کار میشه و وحی برای پژوهشگران این حوزه موضوعیتی نداره
  • من میگم نمازی که فرق اسلامی میخونن همه صحیحه؟ اصلا قرآن شفاف نیست در این مورد شما مجبور هستید روایات رو دریابید در مورد شهادت هم شما تعریف شفافی در قرآن ندارید و در عوض در مورد برخی حوادث عنوان شهید تعلق گرفته روایات اون هم کم نیست نمیتونید بگید همه جعلی هست وقتی نص صریحی در رد اونها نیست
  • اصل مطلب حول عایشه هست که آیا سم داده یا نه من خوندم مطلب رو خب این که  دلیل بر اثبات موضع شما نیست شما اشاره کردید مدافعان شهادت پیامبر بیماری رو دلیل شهادت ندونستن مگر با سم .خب من هم نگفتم هر بیماری رو در احادیث به عنوان دلیل شهادت ذکر کردن مرگ در اثر بعضی بیماریها مثل طاعون رو  شهادت دونستن
  • من حرف برعکس بود من گفتم ائمه ما ممکنه مسموم شده باشن ولی عنوان وفات به کار رفته باشه شما این رو در مورد عمر می بینید که با آلت قتاله ازدنیا رفت خب اهل سنت عمر رو شهید میدونن ولی  در کتب اسلامی از وفات او ذکر شده  

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
عرض سلام

- یهودیت قوم گرایی محض بود و بخاطر همان قوم گرایی بنی اسرائیل خود را نزد خدا برتر میدانستند، مشابه اینکه پارسها نزد اهورامزدا خود را بالاتر از اقوام دیگر بدانند، این همان قوم گراییست. برای زرتشتیان نیز چون موبد شدن یک غیر موبد زاده ممکن نبود باز نمیتوانیم تطبیق در خور توجهی با عیسویون و مسلمانان ایجاد کنیم، اینجا هم تخمه و نژاد حرف اول را میزند. چیزی که در میان مسیحیان دیدیم و بعد برخی مسلمانان آن جهل را أخذ کردند قدیس سازی روحانیت دینی بدون مقوله نژاد بود. تقدس سازی بجای نژاد حول عقیده شکل میگرفت و هرچه درجاتش بالاتر میرفت تقدس سازی شدیدتر میشد تا برسد به فقیه و یا مقام دینی-سیاسی مثل آیت اللهی که رئیس جمهور بود و کشته میشود.

- اهمیتی نداره نگفته باشه چون صرف نپرداختن چیزی را موجه نمیسازد، مثل اینکه انتظار داشته باشیم کتاب 2022 مت واترز حول کوروش دوم تمام سخنان کتاب 1996 پیر بریان در رابطه با کوروش را باز گو کرده باشه و اگر نباشه استنباط کنیم پس غلط بودن آن ادعای پیر بریان مشخص شده یا بی اعتبار بوده که مت واترز بدان نپرداخته است!، آیا ارجاع مد نظر شما اصلاً نظریه معبد بودن را بررسی کرده؟. کاوه فرخ هم آنرا یک حالت احترام میخواند (اینجا)، اما با در نظر گرفتن پرستش خدایان بابلی توسط کوروش دوم بصورتی که هیچ یک از شاهان هخامنشی حتی با آن تسامح داریوش یکم در مصر این چنین مردوک و نبو را نستاییده اند و نیز نقوش مربوط به مردوک در تخت جمشید و باز دوباره نذورات و قربانی های هخامنشیان برای انواع خدایان غیر پارسی بر اساس الواح تخت جمشید، وجود معبد مردوک نه تنها عجیب نیست که اسناد دیگر هم میتوانند همسو با آن تفسیر شوند. همان دروازه منتسب به کوروش در پاسارگاد هم با نمادهای موشخشوی مردوک در همین راستا میتواند در نظر گرفته شود که پرستش مردوک وجود داشته و بدان اهتمام ورزیده میشده است آنهم در میان پارسها فلذا وجود معبد مردوک در تخت جمشید بهیچ روی عجیب نیست.

- فرزند اهورامزدا بودن میترا ربطی به هخامنشیان ندارد و مرتبط با عقاید زرتشتیان ساسانی است.

- خیر، چون اینجا هنکلمن را داریم که به صراحت بر اساس کتیبه های تخت جمشید میگوید:
هومبان با 26 وقوع در نمونه بارویی موجود، از هر نظر محبوب ترین و پرطرفدارترین خداست. برای مراسم پرستش او مقادیر اندکی هزینه نمی شود: جمع کل مقادیر اجناس نذر و قربانی شده برای او به ارزش 6125 کوارت غله میرسد. این بالاترین مقدار غله برای هر ایزد منفرد نام برده شده در بایگانی است. این مقدار را بسنجید با ارزش فزاینده نذر و قربانی ها برای اهورامزدا که با ده وقوع مقدار کل آن بالغ بر 851 کوارت غله است. (تاریخ هخامنشیان، جلد چهاردهم، خدایان دیگری که هستند، فصل پنجم، مقدمه)
یا باز فولتس میگوید:
داریوش اول بر اساس کتیبه هایش ستایشگر مزدا به حساب می آید، اما همین کتیبه ها کمک دیگر خدایان را نیز تصدیق می کند. علاوه بر این بر اساس اسناد گل نوشته آرامی در تخت جمشید در خلال سلطنت داریوش اول در واقع در قیاس با مراسم مخصوص مزدا، برای مراسمی که به احترام میثره برگزار میشد نذورات بسیار بیشتری در نظر گرفته شده بود. (دین های ایران باستان، ریچارد فولتس، ترجمه امیر زمانی، صفحه 70).

در کتیبه های آرامی میترا نقش پر رنگ تری دارد و الواح تخت جمشید هم در رابطه با هومبان مثال نقض دیگری هستند. بهرطبع شاید اهورامزدا را خدای خدایان میدانستند اما آن مطلق بودن بهیچ روی وجود نداشته است همانطور که در اوستا هم اهورامزدا روی به نیایش بعضا می آورد. بجز در دوران اسلامی، مزداپرستی هیچگاه به اهورامزدا به چشم خدای مطلق در دستگاه پانتئونش نگاه نمیکرده و خدای تمدن های دیگر تأثیر بسزایی در آن دستگاه داشتند.

- من در رابطه با خشایارشا متذکر شدم ان قلت دارد، قبل ازینکه شما در این پیام مطرحش کنید در پیام قبل خودم مطرح کردم.
بهرحال شما نظر شاهرخ رزمجو را نمی پذیرید و میگویید انتساب بغ یادیش به میترا ابهام دارد اینجا هم بحث مربوط به دیوها و خشایارشا ابهام دارد و نمیدانیم منظورش دقیقا از دیوها و پرستندگانشان چیست. شاهی که بنابر نقل هرودوت از یک طرف آتن را به آتش میکشد از طرف دیگر به برده های آتنی میگوید بروند در معبد خود قربانی کنند و تسامح مذهبی تا این حد بخرج میدهد.

برای داریوش در دو پیام قبل تر متذکر شدم آن صرفاً یک بهانه کنار ادله دیگر بوده نه چیز دیگری. اتفاقا برای بابلیان که مسلم است مزداپرست نبودند اتهامی مبنی بر مزداپرست نبودن وارد نمیسازد بعد می آید برای عیلامیان این مقوله را عنوان میکند؟ چه فرقی بین عیلامیان با بابلی ها بوده؟ جز آنکه در آنجا داشته صرفا یک دلیل تراشی میکرده. جدای از همان مقوله هومبان خدای عیلامیان در الواح تخت جمشید. چه بسا اصلا منظور داریوش هم تمکین از خودش بعنوان فردی از نسل خدایان بوده باشد و آنرا هم یکی از جنبه های مزداپرستی بداند. هرچه که بوده برای اینکه به تناقض نخوریم نمیتوانیم کتیبه بیستون یا آن فعل خشایارشا را دقیقاً بازتابی ایدئولوژیک از واقعیت بدانیم.

- آقای ویسهوفر مشخصا با کتیبه های تخت جمشید آشنایی کافی در حد هنکلمن و... نداشته است. این بحث فعل خشایار شا را که زنر هم میکند باید در آن کمی دقت کرد، اساسا کلماتی همچون «دیو» و «دروغ» و «ابستا» ربطی به ضد زرتشتیان یا ضد مزداپرستان و مقوله دروج در مزدیسنی و وجود اوستا میتوانند نداشته باشند. برای دیو بر اساس منابع زرتشتی متوجه میشویم اساسا خود کلمه دیو به غیر مزداپرستان هم میشده اطلاق شود، در بند سی و ششم و هفتم فرگرد هفتم وندیداد (ترجمه دکتر دوستخواه) میخوانیم:

ای دادار جهان استومند! ای اَشَوَن!
اگر مزداپرستی بخواهد پزشکی کند، نخستین بار کارآزمودگی و چیره دستی خویش را برچه کسی باید بیازماید؟ بر مزداپرستان یا بر دیو پرستان؟
اهوره مزدا پاسخ داد:
بهتر آن است که نخستین بار، کار آزمودگی و چیره دستی خویش را بر دیو پرستان بیازماید تا بر مزداپرستان.
اگر سه بار هنگام درمان دیو پرستان با کارد، بیمار بمیرد، آن مزداپرست همواره پزشکی ناشایسته است.

اینجا مشاهده میکنیم دیو پرستی نقطه مقابل مزداپرستی است، از طرفی دیگر در متن زرتشتی دیگر دیوان غیر مزداپرستان نامیده شدند:

که اژی دهاک بسیار گناهکار را گرفت و بست دیوان مازندران را زد و بست و بسیار افسون و نیرنگ در جهان به پیدائی آورد.

توضیحات مترجم حول متن فوق:

دیوان مازندران: بطوریکه از اوستا بر میاید در سرزمینهای مازندران و گیلان گروهی بوده اند که از دین قدیم پیروی میکرده و آئین زردشتی را نپذیرفتند این گروه را دیوان نامیده اند در بخشهای مختلف یشتها پادشاهان پیشدادی از ایزدان درخواست دارند که آنها را بر دیوان مازندران و دروغ پرستان و رنه پیروز گردانند. ائوگمدئچا، مترجم: دکتر رحیم عفیفی، صفحه 25

بنابراین سخن خشایارشا براحتی میتواند منطبق با سخن داریوش شود فلذا حول همان سرکوب شورش بر علیه خود یا... میتوانسته باشد و نه بحث عقیدتی چون بر اساس تعریفی که از دیو پرستان و دیوان میدانیم عیلامیان و بابلیان و مصریان هم دیو پرست باید محسوب میشدند اما خشایارشا چرا آنان را آزاد گذارده بوده است؟.

- by far اگر ترجمه تخصصی میخواهید تأکید بر اختلاف زیاد است نه مشابه راولینسون آنطور قطعیت داشته باشد. بهرحال عرض کردم بگذریم چون قابلیت مانور دادن رویش زیاد نیست، سخن من در کامنت های اولم این بود:

شاهان بین النهرین نمیگفتند مصریان و... دون ما و پست هستند و هر اتفاقی در مصر علیا مثلا بیافتد مربوط به ماست

بعد قسمت اول گفته فوق را اصلاح کرده در عین پافشاری بر روی قسمت دوم دوباره متذکر شدم:

بهرطبع این چه ربطی به قدیس سازی دارد؟ در کجا اتفاقات دنیا حول پارسها عنوان شده است یا پارسها قومی قدیس در عین مشرک بودن بقیه اقوام بیان شدند؟

شما گفتید خود را برتر میدانستند لکن باز از دل همان عبارت by far یا ترجمه راولینسون یا ثاقب فر یا هدایتی یا... مقدس بودن در نمی آید و هیچ سخنی از الوهیت نیست! این در حالیست که در مدل مسیحی و افراط گرایانه اسلامی ما با قدیس سازی و الوهیت طرف هستیم، از دیدار با امام زمان در عصر غیبت و تأییدیه حضرت برای فلان فرد تا قدیسه خواندن و از مرگ برگشتن فلان مسیحی.

- بله منافع خیلی بیشتری داشتند، در موقع جنگ اینها میتوانستند متحد هخامنشیان فی المثل در حمله به یونانیان نیز بشوند یا بالعکس بواسطه اتحاد با دشمن سنگ اندازی کنند. طبیعیست بیشترین تعامل با همسایگان در آن عصر باشد تا سرزمین های دورتر. ضمناً هند هم با توجه به اینکه پاکستان بخشی از هند محسوب میشود همسایه ایران بوده است البته با جغرافیایی متفاوت از امروز. میتوانید چین را مثال بزنید که برای هخامنشیان تأثیر مشهودی از حکومتش نیست [دوران قبل از پدید آمدن امپراطوری هان] فلذا کاملا موجه است دارای کم ترین ارزش باشد.

- در دوران ساسانیان موبدین زرتشتی دقیقا همان طایفه مغان بودند، ما یک سیر مشخصی را ازین طایفه از دوران پیشا هخامنشی یعنی مادها تا ساسانیان داریم:

آنچنان که کریستن سن تصریح میکند اینان در زمان ساسانیان نیز یک طایفه نژادی بوده و أحدی را خارج از نژاد خود نمیگذاشتند موبد یا دیگر شغل های انحصاری مثل دبیری را بر عهده بگیرد. بنابراین اینجا هم نژاد حرف اول را میزند، چیزی که در میان عیسویون و مسلمانان افراطی مد نظر نیست، البته مسلمانان تقدس خرافی امام زاده ها را دارند که می بینیم طرف چندین نسل با معصوم فاصله داشته و تاریخ در خور توجهی هم ندارد ولی باز تقدیس میشود!، این را میتوان با عقاید خرافی موبدین زرتشتی تطبیق داد که باز بی ارتباط با منظور من در این پست وبلاگ است.

- چه مشکلی؟ نقل کردن روایت های جعلی و... مشکل بوده؟ این کار را یوحنا و پولس و کاهنان یهودی هم انجام دادند فلذا کار اینان عین آنها بوده [بجز یاران مورد وثوق معصومین]، تفاوت در اینجاست برای اسلام کتابش حفظ شد، همین باعث شده با وجود تمام تحریفات یک کتاب داشته باشیم شاکله دین دست نخورده باقی بماند بتوانیم تا حد خوبی روایت های صحیح را تشخیص بدهیم. وگرنه بفرمایید کار این محدثان چه فرقی با روحانیون مسیحی و یهودی و زرتشتی داشته که مدام روایت های متعدد از زرتشت و مسیح و دیگر حضرات نقل میکردند راست و دروغ درهم؟.

آن طرف علامه مجلسی می آید شرح بر کتاب کافی می نویسد (مرآة العقول) بسیاری از روایت هایش را رد میکند، از آنطرف فرد دیگری از 16 هزار روایت کافی 9 هزار و اندی را ضعیف میخواند از آنطرف... (بطریق اولی دیگر کتب اربعه یا وسائل الشیعه و... به چالش کشیده خواهند شد در مقیاس شدید) بعد برای همان صحیح ها هم حول جهاد ابتدایی حول قبول توبه مرتد فطری حول اعتبار شهادت زنان مدت زیادیست مقالاتی منتشر شده که بشدت به چالش کشیدندشان. قبل از امثال شیخ طوسی و... است که روایات را تنها به دو دسته صحیح و ضعیف تقسیم کرده و روایتی صحیح بود که صدور متن از معصوم قابل وثوق و این دلایل همراهش باشد:

نقل حدیث از سوى یکى از اصحاب اجماع
وجود حدیث، در یک یا دو اصل از اصول أربعمائة
موافقت متن حدیث با قرآن، سنّت، اجماع مسلمانان، اجماع امامیه، دلیل عقلى قطعى

برداشتند این اصول را دور ریختند و تقسیم بندی جدیدی بنیانگذاری کردند و... کار ندارم و مؤافق یا مخالف هیچ یک از دو رویکرد نیستم [بنا باشد به رویکرد قبلی هم برگردیم عقل حکم خواهد کرد چه برای سیر برگشت چه برای موجه سازی احکام فلذا باز تزهای ایشان مبنی بر حجاب اجباری و ولایت مطلقه فقیه و... بهیچ عنوان تأیید نخواهد شد چون تماما بر پایه تبعیت محض از احکام و استنباط خود از برخی روایت های دینیست بدون حاکم بودن عقل برای همین است]، مسئله ام این است شما از چیزی دفاع میکنی که اصلا در صدر اسلام و اوایل غیبت وجود نداشته است و بر اساس معیارهایی که بوده اکثریت روایات و کار همین فقها و محدثین باید کنار گذاشته شود. از طرفی دیگر محدث نوری و علامه مجلسی و... قرآن را تحریف شده و ناقص میدانستند، ازین تزها هم داشتیم عین اختلافات روحانیون مسیحی و یهودی یا مثلا نویسنده زادسپرم با زرتشتیان سنتی زمان خودش که دیدگاه هایی در تضاد با مشهورات عنوان میشده است. فلذا آنها افرادی بودند عین من و شما، بدون ذره ای تفاوت یا برتری، مطالبی با عنوان روایت بیشتر دروغ و جعل و کمتر راست و صحیح را [بر اساس شرح های خودشان مثل مرآة العقول علامه مجلسی میگویم بیشتر جعل و دروغ وقتی برای کتابی مثل کافی آنطور علامه حرف میزند از نظر خودش بطریق اولی روایات غیر کافی هم اکثرا جعلی باید خوانده شود بخصوص وقتی کافی اصلا در زمان های بعد از کتب اربعه و یعنی معتبر شیعه شمرده شد] واسطه بودند به زمان ما برسد، که هم اسباب دردسر شد از باب استناد به روایات جعلی توسط عده زیادی هم اسباب خیر. این واسطه گری تقدس نمی آورد، برتر بودن هم نمی آورد.

- مگر حتما باید یک نفر منجی باشد؟ قصد خدا شاید این است با ظهور حضرت مسیح حجت را بر مسیحیان منحرف تمام کند و ظهور امام زمان حجت بر مسلمانان منحرف و ظهور هردو بطور کلی هم حجت را بر خلق زمین تمام کند. من قبول نکردم برتری جایگاه امام زمان بر عیسی مسیح را که این استدلال را برایم اقامه میکنید!. اگر فردی به من بگوید اصلا عیسی مسیح هم ظهور نخواهد کرد میگویم خب باشد نمیکند امام زمان به تنهایی حجت اند و حضرت عیسی هم مشابه بقیه أنبیاء اولولعزم متعلق بهمان زمان ابلاغ نبوت خود بودند.

- بله برای همین من حول آن مقوله قربانی در پیام قبلی گفتم «فلذا من سخنم را تخصیص میزنم ...» چون دقیق تر که مطالعه کردم هم مورد تأیید دیدم هم مورد نقض که خب شما هم یک موردش را اشاره کردید.

- آخر هرودوت از کجا فرق بین غسل و استحمام را میخواسته بفهمد وقتی وقوع هردو در یک مکان یعنی محل استحمام و مشابه هم بوده است؟ اینجا وظیفه پژوهشگر است تطبیقی کار کند چون رسم غسل جنابت میدانیم در میان اعراب وجود داشته (حالا شاید بابلیان واقعا حمام میکردند) و امضایی بوده نه تأسیسی، برای احکام امضایی کسی نمیتواند نمیگوید تأثیر پذیری چون اسمش رویش است: امضایی، نفس حکم یعنی تأیید عملی که از قبل بوده است. ختنه - برده داری و... ازین دست احکام کم نداریم. بنابراین اسلام عینا تأیید احکام الهی بر جای مانده از آیین های تحریف شده قبلی را پذیرفته حالا اسمش را بگذارند تأثیر پذیری از سنت اقوام دیگر هیچ ایرادی ندارد، بهرطبع دین خودش میگوید حکم امضایی است.

- نه کاری با وحی نداشتم، بسم الله طور دیگری نمیتوانست باشد، دو کلمه است: بنام خدا، الرحمن و الرحیم هم نباشد این دو باید باشد. محال است دینی پیدا شود برای اعمال مهم خود نگوید نامی از خدا یا خدایان برده شود، مگر میشود این چنین چیزی؟ خب اسلام چکار میکرد؟ بگوید نام خدا را نبرید؟ آن بنده خدای مستشرق باید مشخص کند اسلام چکار میکرد؟ میگفت نگویید بنام الله؟ ما در کتیبه ای قبل از ظهور اسلام از یک مسیحی داریم گفته May God (الاله) remember  خب این الآن تأثیر پذیری از کتیبه ساسانیان بوده است؟ حالا اسلام آمده In the name of Allah «بنام خدا/بسم الله» عنوان داشته در کنار remember allah «بیاد خدا/اذکر الله» که از قبل بوده است، اینها چقدر مگر تفاوت دارند باهم؟.

- شما مگر اطمینان صد درصدی دارید تمام اعمالتون صحیحه؟ ما ازین دست موارد کم نداشتیم امروزه فهمیدن غلط بوده مثل اعدام مرتد فطری. یا مثلا همین الآن برخی مجتهدین دارند روی سن تکلیف دختران در دوازده سالگی کار کرده و دفاع از آن میکنند علاوه بر مراجع تقلیدی که مدافعش هستند!. این بدتر از اختلاف در کیفیت نماز است؟ بحث سر سه سال نماز و روزه یک دختر است!!. شما هرکاری کنید نه به اجماع 100 درصد میرسید آنهم تازه درون یک مذهب ولو برای تمامی احکام غیر جزئی و نه اطمینان خاطر پیدا میکنید اسلامی که دارید دقیقا اسلام محمدیست.

- میگید «من هم نگفتم هر بیماری رو در احادیث به عنوان دلیل شهادت ذکر کردن مرگ در اثر بعضی بیماریها مثل طاعون رو  شهادت دونستن» در حالیکه گفته بودید

احادیث دوره اسلامی مسلمانی رو که دچار مرگ ناشی از حریق و طاعون و  غرق شدن یا حتی سقوط از کوه میشده جز شهید به حساب آوردن به نظر اطلاق این واژه با توجه به پیشینه اون نامربوط نباشه

شما چهار قید تخصیص اقامه کردید که هریک در روایات بنظر در محدوده خبر واحدند اگر بخواهیم به صدر اسلام برشان گردانیم اما از دل اونها تعمیم به تصادف رئیسی دادید! من هم یک مصداق اقامه کردم که شهادت دانسته نشده با اینکه نبی مکرم اسلام (ص) بوده فلذا آن روایات قابل تعمیم به مرگ های دلخواه ما نیست، بنابراین اگر «شهید خواندن فردی که طاعون دارد» دال بر «شهید خواندن پیامبر که بیماری دارد» نباشد شهید خواندن فردی که از کوه سقوط کرده دال بر شهید خواندن فردی که تصادف کرده هم نیست. جدای از بررسی این روایات که بخصوص که شما هم گفتید موضع یقینی ندارید من هم ورود بهش پیدا نکردم.

- من عرض کردم وقتی منبعی که وفات بکار برده کیفیت فوت را قتل دانسته و تحقیقا در قرآن بر اساس استنباط از جهاد و نیز روایات معتبر مقتول شدن در راه خدا مصداق شهادت است اینجا قبول مقتول شدن آن فرد وفات را به شهادت برمیگرداند مگر فرد شیعی باشد برای مورد عمر آن معامله را با وی بکند. فلذا استفاده از لفظ عام وفات دخلی به موضوع ندارد، اما وقتی از رحلت استفاده کرده و موضوع بیماریست اینجا می فهمیم شهادت کاملا منتفیست مگر آنکه از عنوان شهادت یا مقتول واقع شدن در راه خدا سخن رانده شود.

با عرض سلامی دوباره ابتدا مردد بودم پاسخی بدم ولی بعد با خودم گفتم در فرصت مناسب جواب بدم شاید نکته خاصی داشته باشه که به کار شما هم بیاد عذر بابت طولانی بودن

بعضی وقتها دین با قومیت گره میخوره و بعضی وقتها قومیت صرف خب شما اشاره کردید بحث دینی صرف  مد نظرتون هست حرفی نیست ولی چند نکته رو متذکر میشم  تا اونجا که من میدونم یهودیت رو (https://www.britannica.com/topic/Spiritism)ethnoreligion در نظر میگیرن البته مسلما نشانگرهای قومی پر رنگه ولی این که قوم گرایی محض گفتید درست نمی دونم به هر ترتیب در متون یونانی و رومی یا یهودی  یا آرامی و اکدی و ...چه تصوری از اینها بوده ؟ قومیت گرا یا دینی یا ترکیبی؟ من ندیدم جایی مثلا یهودیت قرن اول میلادی رو قومیتگرای صرف بدونن زرتشتی گری هم همین جور این که موبد بودن موروثی بوده که ردی بر گره خوردن دین و قومیت نیست 

  • قضیه بریان و واترز ربطی نداشت وقتی پاراگرافی رو در مورد حفاریهای اون منطقه ارائه میده چرا معبد مردوک به این اهمیت  رو نگه؟کتاب مد نظر اتفاقا به مقاله خود عسگری چاوردی که صدای امریکا میگه چاووشی ارجاع میده خب بایستی اشاره به اثری از این معبد ادعایی باشه چون متن خبر از احتمال سخن گفته بود و به کاوش های بیشتر موکول کرده بود من از این بابت بحث زمان رو مطرح کردم حالا من لینک مقاله اولیه ایشون در سال 2014 یعنی یک سال بعد انتشار خبر رو میذارم شما ببینید از معبد مردوک چیزی پیدا می کنید؟ فکر کنم شما تل آجری رو با دروازه کوروش دو تا چیز در نظر گرفتید ولی این طور نیست سایت های خبری در این موارد خیلی مورد وثوق نیستن  B2n.ir/x94641

      بله درست اشاره کردید بد نیست بگم کریستنسن (ترجمه ذبیح الله صفا) در کتاب مزداپرستی در         ایران قدیم(عنوان کتاب از مترجمه) صفحه 64 میگه در مورد سه گانه دوره اردشیر دوم میتونیم          مدعی خدای پدر و خدای مادر و خدای پسر بشیم

  • مطلعم این که هومبان عیلامی محبوبترین در الواح بارو باشه دلیلی بر این نیست که جایگاه اهورامزدا در ایدئولوژی شاهان هخامنشی خدشه دار شده خود هنکلمن هم اشاراتی کرده صفحات 317 و 318 در کتابش   persian religion in the achaemenid period . این رو به خوبی میشه با آشور خدای بزرگ آشوریان هم مقایسه کرد  مثلا در قرن هشتم پیش از میلاد نبو در الواح آشوری محبوبتر از خدای آشور بوده (B2n.ir/g99705 ص 43 پارگراف ماقبل آخر)     
  • من رو قضیه خشایارشا اطلاع دارم که ما نمیدونم دیوها کدوم خدایان بودن (شاید بابل مطابق نقل هرودوت)حالا این که مثلا  مردمان مناطق دیگه رو نگفته دلیلش این بوده که فلان افراد نسبت به اهورامزدا خصومتی هم نداشتن و به عنوان خدای اصلی شاه بزرگ پذیرفته بودن سندی داریم که مثلا عیلامی ها در زمان داریوش(که طبق نظر بعضی پژوهشگران رگ عیلامی هم داشته) از توسل به هومبان برای مبارزه با داریوش استفاده کرده باشن ؟ صرفا اهورامزدا رو به رسمیت نمی شناختن البته که با همه اینها دلایل دیگه ای هم در این موارد بوده  که فعلا اطلاعی نداریم
  • نمیدونم ویسهوفر تحلیلهاش سطح پایین تر از هنکلمن هست یا برعکسش ولی طبق اشاره بالا هنکلمن رو دارای موضعی ضد ویسهوفر در این زمینه ندیدم اینهایی که اشاره کردید رو میدونم ممکنه دیو رو به مردمانی هم اطلاق می کردن ولی در کتیبه خشایارشا از پرستش دیوان و تخریب معابدشون گفته پس این که بگیم اینها ممکنه به مردمان مربوط باشه  منتفیه باز مثل بند قبلی و طبق تحلیل ویسهوفر فلان قوم ایدئولوژی شاه بزرگ رو به رسمیت می شناختن به خاطر خدایان اونها رو کاری نداشتن البته ما همه کتیبه های اون زمان رو هم نداریم و کشفیات جدید میتونه دید ما رو شفافتر میکنه
  • By far و مترادفهای اون در فرهنگهای جامع هست نیاز توضیحی نمی بینم مورد مصرعلیا رو نفهمیدم 
  • بابل که طبق گفته هرودوت چهار ماه آذوقه دربار و سربازان هخامنشی رو تامین میکرده اهمیتش از کارمانیا کمتر بوده ؟ یا زرنگیا از ساتراپی لیدی و مصر منافعش بیشتر بوده؟ البته هرودوت از نگرش پارسها به همسایگانشون میگه نه ایرانیان در کل . من منظورم ساتراپی هندوش بوده که در نبردهای خشایارشا هم گویا فعالیت خوبی داشتن و از کارمانیا هم فاصله بیشتری داشتن چین هم مد نظر نیست ساتراپهای هخامنشی رو به میزان فاصله از پارس در نظر گرفتم
  • برام خیلی نامشخصه که موبدان عصر ساسانی همه از یک طایفه مادی باشن اسامی تعدادی از اونها به هر ترتیب ضبط هست و اگر این اسامی همه ریشه مادی داشته باشن میتونه مشخص بشه کریستنسن از نقل هرودوت استفاده کرده و تعمیم داده به دوره های بعد ولی دوره اشکانی اطلاعات ازش زیاد نیست و مشخص نیست چقدر تغییر صورت گرفته یه سیر تاریخی هست حالا مواردی از ابهامات رو میگم: در کتاب مزداپرستی کریستنسن صفحه 17 میگه گاتاها ادبیات دینی نواحی شرقی هست و ربطی به ماد نداره (البته نیازی به گفتن من نبود خودتون به خوبی می دونید) کای بار در کتاب دیانت زرتشتی ترجمه فریدون وهمن صفحه 53 هم وندیداد رو متعلق به شرق ایران میدونه و انتساب به مغان مادی رو رد میکنه وندیداد مربوط به طبقه روحانی بوده یا نه ؟ خود کریستنسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان (چاپ پنجم انتشارات صدای معاصر ص 231) اشاره به موارد نادری از جابجایی طبقه می کنه و بین طبقه روحانی و دبیر تفاوت قائل میشه(این که اشاره کردید ابدا امکان جابه جایی نیست)  B2n.ir/t02584این رو در مورد مغان از کتاب مت واترز که ابهاماتی رو مطرح میکنه  از نیمه صفحه 154 تا نیمه 155 ببینید  یا کتاب امپراتوری پارس جان مانوئل کوک  در پاراگراف اول صفحه 155باز هم ابهام رو مطرح میکنه اگر شماره رفرنس 28 رودرآخر کتاب(صفحه 254) ببینید از مغی اهل کاریا در اسناد خزانه حرف میزنه یا  مورد دبیر رو ببینید چیزی که شما ادعا می کنید رو نمیگه اتفاقا از فردی از خاندان مهران که پارتی بودن نام میبره که دبیر بوده طبق این مقاله ایرانیکا خسرو دوم دبیر هندی و عرب هم داشته که البته خب مورد مشهوری هم بوده
  • چرا مجلسی این همه حدیث گردآوری کرد ؟ مردم معمولی که دغدغه این مسائل رو نداشتن خودش هم توضیحات داده که چرا این کار رو کرده حالا به نظر شما بعد امام عسگری مگر چند نسل یاران مورد وثوق معصومین وجود داشتن ؟ مثلا فقیهی در قرن هشت و نه هجری چه دسترسی به معصوم یا یاران معصوم داشته ؟ حالا بگیم طرف جاعله ؟ ممکنه افرادی هم بودن که نیتشون چیز دیگه بوده ولی نمیتونیم همه رو این طور قضاوت کنیم حالا مصادیق مورد نظر مثل حجاب و ولایت فقیه  هر کدوم بحث جدا میطلبه و من هم نگفتم فقها مقدس و برتر هستن همون طور که مهندس و پزشک هم برتر نیستن منظورم اینه به عنوان افراد دارای دغدغه دینی وارد کار شدن و تالیف کردن همین روند باعث حفظ متون مهم اسلامی شده حالا این که پالایش میخواد در جای خود درسته ولی این که گتره ای اونها رو دور بندازیم درست نیست اینایی که اشاره کردید چیز جدیدی نیست (امیدوارم در جای دیگه بشه بهش پرداخت)به هر ترتیب شما حتی احادیث صحیحی می بینید که بسیار عجیب هستن به نظرم هم اینها رو باید نگه داشت هم جعلی ها رو چون هر کدوم نشانه بحثهای اجتماعی و سیاسی و عقیدتی قرون اولیه هستن  اما باب تحریف قرآن رو باز کردید محدود به مجلسی و غیره نیست از قرون اولیه بوده برای بحث خلاصه مقاله " یک متن و تاریخی رازآمیز" از محمدعلی امیر معزی که ترجمه شده هست رو نگاه کنید
  •  بر فرض چند منجی حالا همه اینها برای خود کار میکنن یا تحت یک پرچم و یک رهبرن ؟ شما اشاره کردید که  بحث وحی منتفیه و اگر هم باشه از کانال مسیح می تونه باشه من هم گفتم چرا خود مسیح نتونه اون منجی موعود باشه حتما امام زمانی هم بایستی باشه ؟ خب بحث چند منجی شد با تحلیل شما و برتری مقام نبوت طبیعتا باید مسیح رهبری داشته باشه ( به نظرم اگر قبول داشته باشیم که دین اسلام کاملترینه و معصومین هم مفسران اصلی دین هستن جایگاه رهبری هم میتونه مشخص بشه) از طرفی محاله مسیح الان در قید حیات باشه و از تعالیم پیامبر اسلام بی خبر به عبارتی مسیح الان بایستی مسلمان محمدی باشن و معصوم هم هستن و میتونن هم مسیحیان رو هدایت کنن هم مسلمانان رو . برام سواله که چرا تنهایی نمیشه؟ بحث امامت و نبوت پیچیدگیهای خاص داره و من یک بخشی از موارد ابهامی خودم رو گفتم به نظرم نمیشه گفت امامت لزوما از نبوت پایین تره اشاره به این موارد هم به خاطر پذیرفتن حرف من  از سوی شما نیست
  • نقل هرودوت رو هم گفتم که چون اشاره به شتسشوی سر و تن بعد رابطه جنسی کرده که بابلی ها و اعراب انجام میدادن طبیعتا میتونه تاثیر باشه درسته ما نمیدونیم کیفیت کار چطور بوده همون طور در مورد عرب جاهلی اگر بوده آیا کیفیتش همین گونه بوده(بماند که همین کیفیت هم در حدیث  اومده و در قرآن نیست ) ؟ حکم امضایی هم توسط فقها مطرح شده گویا از زمان قاجار و ربطی به اصل دین نداره
  • بحث بر سر الگوی زبانی مورد استفاده هست نه صرف ذکر نام خدا که میتونه از الگوهای مختلفی پیروی کنه چنانچه مثالی هم زدید الگوی مورد استفاده در نامه های زرتشتی (مثل مواردی که گفتن از پاپیروسهای مصری دوره خسرو دوم هست ) یا کتیبه پایکولی با بسم الله مشابه هست قبلتر هم گفتم عده ای هم روی الگوی یهودی مسیحی حرف دارن  البته آیه سوره نمل شاید برای اونها قابل قبول نباشه ولی نه اونها به همه اسناد دسترسی دارن و نه اعتقاد امثال من خدشه دار میشه
  • نمیدونم چرا از حرف من برداشتی دارید که من همه اعمالم صحیحه ؟ حالا شما مواردی دیگه مطرح می کنید که جای خود دارن  حالا بحث چی بود ؟ این که شما اعتقاد دارید شهادت فقط در میدان جنگ و جهاد هست (که ما صراحتی در قرآن نداریم که محدود به این باشه )من گفتم در احادیث متعددی در متون اسلامی سنی و شیعه که صحیح هم در بینشون هست مواردی اشاره شده و به نظرم در این مورد صادقه . شما نقل قول از من قرار دادید خب من حرف متناقضی نزدم پیامبر بیماری طاعون نداشته بیماری ایشون چیز دیگه بوده به هر ترتیب اتفاق اردیبهشت 1403 هم مشابه سقوط از کوه بوده (اگر کوه نبود احتمالا این سقوط هم نبود)هم آتش سوزی و سوختگی رو در برداشته به نظرم دو مورد رو میتونه شامل بشه اصراری هم ندارم بپذیرید فقط گفتم در منابع اسلامی احادیث صحیح حول شهادت در غیر جنگ هست
پاسخ:
سلام خدمت شما، در ابتدا تشکر میکنم از اهتمامتان به بحث، مشخصاً مواردی که میفرمایید برای من مفید هستند خواه باعث تغییر نظرم بشوند خواه پاسخ های من باعث تغییر نظر شما بشوند و خواه اصلا نظر هیچ یک تغییر نکند اما تبادل نظر فی النفسه مفید است. گرچه این بحث ها خیلی خوب میشد صوتی باشد در فرصت و مکان مناسب، اینطور متنی خیلی وقت میگیرد و انرژی میطلبد.

ضمناً در دو پاسخی که ارائه دادم [این پیام و پیام بعدی اش] رک و صریح طبق معمول سخن گفتم، طرز بحث کردنم را به نظرم نسبت به شما و دوستی که بدان مبادرت میورزم تعمیم ندهید. در بحث کلا رک و صریحم و ممکن است جایی تندی کنم ولی فقط برای این است که آنچه در ذهن دارم را بی کم و کاست به مخاطب منتقل کنم چون برایم ارزش دارد این بحث ها و اینکه حق مطلب ادا شود.

- گرامی یهودیت یک دین نژادی است و اینها حتی در زمان قرآن هم مشخص است روی نژاد خود تأکید و از برتری حرف میزدند ربطی به بحث ما ندارد. موبدی موروثی بوده و کسی که موبد زاده نباشد نمیتواند بهیچ روی روحانی دینی بشود بعد این ربطی به گره خوردن دین و قومیت نیست؟ قومیت چیست؟ نژاد چیست؟ از تخمه موبد بودن یعنی چه؟ خواهشا قومیت را تأویل به رأی نکنید این دیگر تفسیر به رأی هم نیست!!. خاندان موبدین انحصاری در یک قومیت نژادی خاص یعنی مغان بوده بعد میگویید نه این گره خوردن دین و قومیت نیست؟.

- بحث سر اظهارات باستان شناسان هست که سایت های خبری منعکس کردند! سخنتان دو پهلوست و نمی فهمم این مقاله را چرا اینجا قرار دادید! چون در آن هم به وجود نماد مردوک در تل آجری یا دروازه مد نظر اشاره شده و هم گفته متعلق به زمان کوروش یا کمبوجیه است. نمیدانم در بحث چرا باید طرف مقابل مقاله ای در تأیید سخنان من ارائه دهد مگر اینکه نیت شما صرفاً به اشتراک گذاری باشد که خب مشکلی نیست.

- خیر، شما متوجه نشدید دارد اشاره به یک محل مذهبی میکند، مقاله کاوه فرخ را هم نخواندید مثل اینکه، آن قسمت مشخصا اشاره به یک محل مذهبی دارد و دلیلی نیست معبد بودنش را رد کنیم.

- اشاره خشایارشا به «ارت» یا «اشی» و اینکه خشایارشا ازین تثلیث نامی نبرده و در کتیبه مد نظر که از دیوان سخن گفته بلا فاصله ارت را فقط می ستاید نشان میدهد فقط این سه خدا هم نبوده که مورد توجه ویژه شاهان هخامنشی بوده باشند. بهرحال تثلیث بوده یا نبوده دخلی به سخن من ندارد.

- آقای یکی انحصاری بودن دبیری برای مغان متعلق به دوران ساسانیان است خلط نکنید دوره ها را باهم. ضمنا مغ اهل کاریه با مغی با نژاد کاریه ای زمین تا آسمان متفاوت است، این اظهر من الشمس است و من نباید به شما توضیح بدهم که مغان در بابل و کاپادوکیه و... حضور داشتند اگر کمی منابع تاریخی را مطالعه بکنید واقف میشوید به این امر!.

- اینکه مغان یکی از نژادهای مادها هستند سخن هرودوت است و ادعاهای شما فقط سخن هرودوت را نقض میکند نه سخن من!! خواهش میکنم یکبار هم که شده قبل از ارائه نقد کمی تفکر کنید ببینید نقدتان ناظر به سخن من است یا نه؟. بر این اساس مغان طایفه ای نه مادی که از شرق ایران بوده اند. سخن هرودوت ناظر به زمانیست که دیگر کیانیانی وجود ندارد و معلوم نیست چه بر سر طایفه دینی آنان و حکومت و زرتشتیان آمده و صرفا مغان را بعنوان طایفه روحانیون دینی در دوران استیلای مادها و پارسها بر ایران می بینیم، لکن سخن کریستن سن ناظر به زمان دوام و حیات کیانیان بعنوان حکومت پیدایش زرتشتیت است. حداقل این تفاوت آشکار دیگر نیازی به توضیح ندارد.

- نمیدانم از کی تابحال استثناء بقول خود کریستن سن «بسیار نادر» را در نقد حکمی بیان میکنند وقتی خودش میگوید جابجایی ممکن نبوده و عیناً حرف من را تأیید میکند. صرفا با اشاره به نامه تنسر میگوید در موارد بسیار نادر به فرمان شاه و تعلیم و... هم میشده. کریستن سن میگوید بطور کل جابجایی ممنوع بوده: En général, le passage d'une classe à une autre plus haute était interdit [از نسخه زبان اصلی بدون ترجمه فرانسوی ص315 نقل میگذارم]
و در انتها هم میگوید اما بسیار نادر بود: mais le cas aurait été assez rare

فلذا جابجایی ممنوع بوده و در این أحدی تشکیک وارد نکرده است. صرفا عنوان کردند خیلی نادر شاید بطور استثناء بفرمان شاه و بعد از آموزش و.... جابجایی اتفاق بیافتد.

- آقای یکی من به شما متذکر شدم دیو و دیو پرستان به تمامی غیر مزدا پرستان اطلاق میشده و خشایارشا هم فقط ناظر به تخریب و... سخن میگوید نه خصومت داشتن نسبت به اهورامزدا! متن کتیبه را که نمیتوانیم بخاطر تفسیر مد نظر خود تحریف کنیم. فلذا وقتی می بینیم غیر مزداپرستان در دوران وی هم وجود داشته و کاملا حضورشان مشهود بوده متوجه میشویم کاملا کذب است این مقوله را به انحصار طلبی خشایارشا و تعصب داشتن ربط دهیم. جدای ازینکه احتمال دارد جریان این کتیبه مربوط به معبد مردوک و دستبردی بوده که خشایارشا بدان میزند و برای پوشاندن عملش میگوید من معبد دیو پرستان را تخریب کردم در حالیکه تخریب کامل هم نمیکند و صرفا معبد مردوک بازسازی میشود بعدا. توضیح بیشتر نمیدهم چون کسی که مقالات وبلاگ من را خوانده باشد جایی بحث نیمه مفصلش را کردم.

- بله اهمیتش در نظر پارسها کمتر بوده چون ملاک نزدیکی بوده است بر اساس گفته هرودوت. اینکه آنها ملاک اشتباهی داشتند جواب شماست تا دیگر ملاک آنها را برای قوم گرایی مطرح نکنید وقتی خودتان مثال نقض در رد آن ملاک اقامه میکنید که منطقی بنظر نمیرسد سخن هرودوت!. البته بابل مجاوز سرزمین مادها محسوب میشده و مادها همپوشانی خیلی خوبی با پارسها داشتند و با توجه به پاییتخت بودن هگمتانه برای هخامنشیان چه بسا بابلیان را قومی مجاور خود محسوب میکردند.

- اتفاقا همان بحث محبوب تر بودن دال بر تغییر جایگاه خدا در بازه زمانی میشود مثل نبونئید که میگویند کم کم داشته سین را جایگزین مردوک میکرده. خود مردوک خدای شهر بابل بوده و به مرور جایگزین آنو شده و میشود خدای خدایان بابل. فلذا همین محبوب بودن کلیدیست جهت تغییر تدریجی سرور خدایان که حالا یا مشابه نبونئید به سرانجام نمیرسیده یا مشابه مردوک یا خود اهورامزدا از میان اهوراها به سرانجام میرسیده. جدای ازینکه خدشه به جایگاه سلطنتی اهورامزدا نبود خدشه به ادعای اشتباه شما مبنی بر انحصار طلبی و تعصب روی اهورامزدا بود. همان محبوبیت یعنی تعصب و انحصار طلبی نداشتند.
ضمناً مثالتان بی ربط است چون خدایان آشوریان و بابلیان کاملا یکسان بوده بجز خدایی مثل آشور نه مثل عیلامیان و هخامنشیان یکی مزداپرست با خدایانی همچون میترا و ناهید و اشی و دیگر هومبان پرست با کری ریشا و منزت و...!! آن یکی خدایان قومی بیگانه را برداشته به اندازه خدایان خود که اصلاً بیشتر بدان نذر و قربانی تقدیم کرده فلذا ربطی ندارد که بین خدایان خود یعنی آشور و نبو حالا به یکی در بازه زمانی بیشتر اهمیت بدهد و محبوب تر باشد. شما مرتکب مغالطه تعمیم ناروا شدید اینجا.

- واترز ابهامی در نژاد گرایی روحانیت دینی مغان مطرح نساخته، عین متنش را قرار دهید تا خودتان متوجه شوید.

- آقای یکی دبیر هندی و عربی برای ترجمه مجبور بودند بکار بگیرند، مثل عدی بن زید که مترجم بوده و یا طبری فقط از یک دبیر هندی در دوران خسرو دوم نام می برد. شما مرتکب مغالطه توریه شده و میگویید مشهور بوده گویی چندین دبیر خارجی داشتند لکن در عمل به تعداد انگشتان دست هم به زور این چنین چیزی را در اسناد می بینیم تازه آنهم برای تمام یا اکثر شاهان ساسانی هم خیر!.

- میگویید «حکم امضایی از زمان قاجاره و ربطی به اصل دین نداره» آقای یکی من فکر کنم شما کلا متد فقهیتون مشابه هیچ یک از مراجع تقلید فعلی و زمان قبل انقلاب هم حتی نیست و اصلا اصولی نیستید.
فحوای حکم امضایی یعنی چیزی که در دوران قبل وجود داشته و اسلام با اصلاحاتی یا کلا تأییدش کرده است. لفظش ابداعی باشد فحوایش در خود قرآن اظهر من الشمس است. ضمنا هرودوت صرفا میگوید عربان نیز اینکار را میکنند و از کم و کیف دقیق آن آگاه نیست یکجور شباهت را دارد میرساند بین اعراب و بابلیان در عمل بعد از رابطه جنسی. فلذا مشخصا غسل جنابت همین رسم بوده قرآن هم از غسل کردن سخن گفته و کیفیت غسل در روایات است و البته مورد شاذ آن یعنی ترتیبی هم مورد قبول برخی مراجع مثل آیت الله مکارم هم در حال حاضر نیست. مدل دیگرش یعنی ارتماسی با آب تنی و... در نظر یک شاهد بیگانه تفاوتی ندارد چون صرفا داخل آب رفته و در می آمده و مسلم است که هرودوت چیزی نمیفهمد ازین عمل جز استحمام. نیز طبیعی بوده خود را بعد از غسل ارتماسی شست و شو دهند.

- همان شیخ کلینی در کافی فی المثل ارزشی برای نواب اربعه قائل نشده است، برخی میگویند بدلیل خفقان و... بوده لکن کذب است و صرف نقل کردن روایت ازیشان ربطی به خفقان نداشته اما بجز یک مورد، روایتی را از آنها اصلا نقل نکرده. مسئله بغرنج تر ازین حرفهاست که شما فکر میکنید. علامه مجلسی روایاتی در بحار الأنوار دارد که فاتحه دین با آنها خوانده میشود، از تحریف شدید قرآن گرفته تا... . کار اینها مشابه کار همان روحانیون مسیحیت و یهودی بوده چه تفاوتی داشته؟ صرفا آنها تعمدا تحریف هم میکردند اینان  برخی شان عمدی روایت جعلی نقل نمیکردند.

- بحث من سر همان الگوی زبانی هست که گفتم وقتی اذکر الله بوده چرا بسم الله نباشد؟ برای یاد کردن از خدای دین باید چه عبارتی را پیامبر بکار میبرد؟ شما جواب اینرا ندادید که غیر از «بنام خدا» وقتی میخواهم از خدای دین یاد کنم چه عبارتی را باید بکار ببرم؟. عین اینکه بگوییم ساسانیان هم در جنگ از شمشیر استفاده میکردند، یهودیان هم به خدا باور داشتند، عجب پس اسلام و مسلمانان از ساسانیان و یهودیان الگو گرفتند که خداباورند و از شمشیر بهره میبرند در نبردها!!!!.

- چه ربطی داره مسیح نتونه منجی باشه، اگر مسیح منجی میبود و امام زمان یاری دهنده اش یک مسیحی ایراد میگرفت میگفت ببینید چرا امام زمان شما تنهایی منجی نشده؟، این ایرادها وارد نیست بنظرم، جدای ازینکه من قبلا هم به شما گفتم چه بسا ظهور دو رهبر داشته باشد و دلیل قوی برای اینکه منحصر در یک رهبر باشد نمی بینم.

جدای از آن، مگر برای خدا کاری داشت بگذارد حضرت مسیح را شهید کنند مشابه حضرت یحیی؟ اتفاقا همین یعنی یک منجی مکفی و مد نظر خدا نبوده. مگر شما از کم و کیف زمان ظهور آگاهید بجز روایاتی که راست و دروغ درهم اند؟ آنچه متواتر است و بطور یقینی میدانیم ظهور هست، تمام. روایات که از متواترات گذر کنیم و نیز اخبار واحدی که همراستا با متواترات و قرآن هستند، مابقی بهشت آخرت را بعضا برای دوران بعد از ظهور ترسیم کرده و فراموش کردند تا دنیا پابرجاست فتنه هم برای آزمایش انسان در آن خواهد بود!!. در آن روایات همه چیز حول فقط اسلام است آنهم نه اسلام ابراهیم که قرآن میگوید بدان ایمان بیاورید بلکه اسلام منحصر در چهارده قرن پیش!! گویی بقیه انسان ها مشتی بدبخت و بیچاره بودند که لیاقت انسان های برگزیده خدا را نداشتند و این وسط به یکباره ما مسلمانان میشویم لایق برترین مخلوقات خدا که بشر هم نبوده و از نور هستند!!. روایات شیعه را تماما لحاظ کنیم به این چنین دیدگاه شاذ و افتضاحی میرسیم.

تنها چیزی که من در این تلقی و برداشت و روایت ها می بینم امتداد جهل و خود برتر بینی عیسویون است که آفت عقیده مسلمانان شده است. اسلامی که ما بدان ایمان آوردیم دینیست که بر حضرت ابراهیم نازل گردید و ما مطیع و پیرو آن حضرتیم، لکن تعالیمشان از میان رفت و دوباره بر حضرت موسی نازل گشت، آنهم از میان رفت و بر حضرت عیسی نازل گشت، در نهایت بعد از تحریف تعالیم آن حضرت نیز بر پیامبر ما (ص) آن تعالیم نازل گشت. پیامبر ما هم مشابه بنی اسرائیل و ائمه دوازده گانه اش یا دوازه نقیب، 12 جانشین برای خود بر میشمارد که درجه برخی همچون پنج تن و امام زمان بر بقیه ائمه بنظرم برتری دارد اما من برتری نسبت به دیگر أنبیاء اولولعزم در هیچ کجای این سیر نمی بینم. هریک رسالتی داشتند بهمراه ائمه ای که برای آن قوم بوده، پیامبر ما و ائمه هم رسالتی عین رسالت دیگر أنبیاء و ائمه دوران های قبل داشتند.

- من قتال مد نظرم است، شهادت بر حسب قتال موجه میشود، حالا قتال میتواند در جنگ و جهاد باشد یا مسمومیت ائمه مد نظر باشد که ترور فردیست بخاطر عقاید و جایگاه دینی اش و همان قتال میتواند محسوب بشود، ما صراحت در قرآن نداشته باشیم اما قرآن شهادت را فقط در حیطه جهاد بیان کرده این قتال هم بر اساس شهادت در جهاد عنوان میشود یعنی خود شهادت در قتال هم تازه تعمیم حکم قرآن است! نکته قوتش اینجاست ترور و قتال بخاطر جایگاه دینی فرد با جهاد همسویی خوبی دارد و تعمیم مستقیم محسوب میشود، شما میخواهید ورای قرآن سخن بگویید و حکم قرآن را تعمیم غیر مستقیم و ورای برداشت مستقیم، گسترده کنید احتیاج به روایت هایی قوی دارید چون از چیزی میخواهید سخن بگویید که قرآن تأیید نکرده است! فلذا ناچارا به قول قرآن ناطق پناه میبرید.

اما متذکر شدم روایات ادعایی شما مورد تأیید فقها و عالمان دینی هم قرار نگرفته چون شهادت پیامبر بواسطه بیماری را به صراحت رد کردند و بین رحلت با شهادت تفاوت قائل شده و گفتند پیامبر رحلت کردند. آن روایت هایی که شهادت پیامبر را تأیید کردند نگفتند بخاطر صرفاً بیماری بلکه گفتند بخاطر مقوله سم یا حالا مواردی ازین دست یعنی همان بحث پیش کشیدن مقوله قتال پیامبر، ایشان شهید شده است. فلذا این دسته از روایات تا دوران معاصر که برخی دچار تقدس سازی شدند و مجبور گردیده برای سردار کاظمی و... از عنوان شهادت استفاده کنند بخاطر ایدئولوژی سیاسی، در تاریخ اسلام دیده نمیشود ولو مورد قبول اکثریت فقها یا عالمان دین قرار گرفته باشد. بنا باشد سراغ دیدگاههای شاذ برویم که بله عجیب تر ازینها را هم میتوان یافت.
 مثل ابداع عنوان شهید زنده (برای اشاره به برخی که هنوز در قید حیات هستند)!!!!! که نهایتاً فقط برای جانبازانی که بدلیل عوارض جنگ کشته میشوند فقط میتواند موجه باشد. ولی برای رهبری و... هم حتی امروزه بکار میبرندش!!.

سقوط از کوه محسوب نمیشده تصادف و برخورد بوده و مشخصا سهل انگاری در آن دخیل بوده خواه عمدی از حیث رفتار خلبان خواه غیر عمدی از حیث تغییرات آب و هوا و مه گرفتی و... که برخی عنوان میکنند طرف نتوانسته تشخیص دهد دامنه کوه را!. جدای ازینکه من نمیدانم کجا طرف در راه خدا و دین بوده! این همه حاکم و مسئول حکومت های اسلامی داریم حین مسئولیت مردند و کسی نگفته شهیدند که حالا این شهید محسوب بشود!.

سلام و تشکر از لطفتون ولی متاسفانه به ترتیب مورد نظر پاسخ ندادید

من نمیدونم چه برداشتی کردید از حرف من ولی چون اشاره کردید که یهودیت قومیت محض بوده من مواردی رو متذکر شدم که قومیت محض با دین قومی متفاوته و من این رو گفتم من در جوابتون دیدم حرف من رو تکرار کردید من فقط بحث این که مغان از دوره ماد تا پایان ساسانی به  نژادی خاص اطلاق میشده رو قابل قبول نمیدونم که پایین تر بهش اشاره می کنم

شما اشاره کردید" ارجاعت معبد بودن رو بررسی کرده یا نه "من گفتم اون کتاب به مقاله چاوردی ارجاع داده و مقاله سال 2014 رو گذاشتم نمیدونم مشکل چیه ؟هر جا که موشخوشو بود که معبد مردوک نیست این خیلی روشنه شما اگر دقت کنید به شباهت با دروازه ایشتار در بابل اشاره شده که در اونجا هم نماد مردوک به کار رفته علاوه بر این نمادهای عیلامی هم در اون به کار رفته  

باز هم میگم هر محل مذهبی با نماد موشخوشو که معبد مردوک نیست کاوه فرخ هم به همون گزارش صدای امریکا اشاره داره شما نویسندگان مقاله رو رها کردید به  کاوه فرخ ارجاع میدید؟ در متن خبر از احتمال سخن رفته فقط شما احتمال رو قطعی گرفتی

شما اشاره کردید که "میترا در زمان ساسانی فرزند اهورامزدا بوده" من گفتم کریستنسن مطرح میکنه که تثلیث دوره اردشیر دوم میتونه تحت تاثیر بابلی ها خدای پدر مادر و پسر باشه به عبارتی اردشیر دوم اهورامزدا رو پدر میترا در نظر گرفته

من در اینجا ادعای شما مبنی بر طایفه نژادی بودن مغان در کل محدوده ایران باستان بحث کردم که سست هست نه اختصاص  دبیری به اونها در دوره ساسانی که البته اونهم همینه متاسفانه شما انگار ارجاع به کتاب کوک رو نگاه نکردید در اون جا گفته شده مشخص نیست که آیا مغی میتونسته عضو طایفه (منظورش همون طایفه مادی هست)نباشه و مغ بشه و میگه تا عصر مسیح  که شواهد اون دیده میشه چیزی نمیشه گفت و بعد ارجاع داده به کتاب کامرون در مورد الواح خزانه و گفته هرچند در این الواح از مغی اهل کاریه صحبت کرده  من که منکر وجود مغان در کاپادوکیه و بابل نیستم ولی توجه کنید الان وقتی از مغان کلدانی در متون یونانی صحبت میشه یعنی چی ؟ یعنی اینها از نژاد مادی بودن و در کلده حضور داشتن ؟ این هست برداشت شما ؟ اهالی کاریا رو در زمان هیتی ها karikja میخوندن و در پارسی باستان kurka در متن لوح طبق ص 254 اومده kurka the magus حالا شما فکر میکنید یک مادی رفته کاریا ؟

 شما مغان رو از دوره ماد تا پایان ساسانی بررسی کردید و ادعاتون بوده که در طول این مدت از یک قبیله و نژاد خاص بودن و احدی نمیتونسته موقعیت روحانی داشته باشه جز اینه ؟ واقعا من نمیدونم این به خاطر بی فکریه ؟ در اون مقاله خودتون از قول کریستنسن و در تایید منظور خودتون (و نه این که او رو مورد نقد قرار بدید) آوردید: "بعدها این جنبش دینی [آیین زرتشت] سرزمین ماد را فراگرفت و طبقه روحانیون آنجا یعنی «مغان» عاملین غیور و سرسخت و متعصب این کیش شدند"                                                                                               "مغان در اصل قبیله از قوم ماد بودند، که مقام روحانیت منحصرا به آنان تعلق داشته است"  برام عجیبه حالا ادعا می کنید مغان طایفه ای از شرق ایران بودن ؟ مغان که سرجای خود در ماد بودن فقط آیین زرتشت از شرق به غرب آمد و طبق نظر بعضی پژوهشگران طایفه مغان اون رو به انحصار خود در آوردن حالا این که این انتشار چگونه بوده ما اطلاع چندانی نداریم حالا چرا کریستنسن گفته گاتاها ربطی به مغان مادی نداره به خاطر این بوده که عده ای زرتشت رو اهل ماد میدونن که رفته در شرق تبلیغ کرده و ...

وقتی چند انتشاراتی کتاب رو منتشر کردن و هر انتشاراتی سبک خودشو داره شما میری و ابتدا ویراستار رو چک میکنی  ؟ البته می پذیرم که بایستی می گفتم و میخواستم درج کنم فقط به خاطر اندکی صرفه جویی بوده و هست

شما اشاره کردید ابدا امکان نقل و انتقال نبوده خب من هم اون مطلب رو گذاشتم من که منکر نظام طبقاتی نشدم هرچند این که نظام طبقاتی همواره سفت و سخت بوده هم برای من خیلی مسلم نیست

شما ابتدا باید ثابت کنی هخامنشیان زرتشتی بودن بعد وندیداد و متون زرتشتی رو به اعمال اونها تطبیق بدی مزداپرستی دوره هخامنشی مسلما اشتراکات زیادی با زرتشتی گری داشته ولی تفاوت هایی هم داشته شما اگر کتاب پی یر بریان یا همین کتاب واترز که لینکشو گذاشتم صفحه 118 رو ببینید به همین ها اشاره کردن دیوهایی که مورد احترام بودن ضد اهورامزدا بودن دیوها مردمان نبودن در زمینه ای که این کتیبه اشاره داره و این کتیبه شبیه کتیبه بیستون هست این تفسیر هم تفسیر من نیست شما علاوه بر این همون بخشهایی از کتب هنکلمن و ویسهوفر رو که معرفی کردم بخونید

بند 134 کتاب اول رو بخونید بدون این که تفسیر خودتون رو تحمیل کنید من نمیدونم دلیل ارزش گذاری اقوام نزد پارسیان طبق نزدیکی جعرافیایی چی بوده شما دلیل ارائه کردید و من طبق گفته های هرودوت روی دلایل شما بحث کردم نه هرودوت. هرودوت صرفا میگه بر حسب مکان جغرافیایی اقوام. شما به منافع و تعامل اشاره می کنید من هم مثالهایی در نقض گفته شما آوردم به نظرم خیلی روشن گفتم

محبوبیت در الواح با نمایندگی کردن ایدئولوژی پادشاهی متفاوته شما میخواید من بگم انحصار در حوزه اهورامزدا بوده در حالب که من ادعایی نکردم من گفتم شاهان هخامنشی (شاخه داریوشی) بزرگتربن خدایان خود رو نماد ایدئولوژی خود میدونستن و انتظار احترام به اون رو داشتن نه این که لزوما توام با پرستش اهورامزدا بشه این رو در همون کتبی که اشاره کردم  می بینید مثالهاتون هم ربطی نداشت و انحراف ایجاد کرد در قضیه نبونید خود شاه مستقر داشته ایدئولوژی شاهان پیشین رو دچار تغییر کرده یا در قضیه مردوک باز این حمورابی بود که تغییر رو ایجاد کرد حالا آیا فشار مردمی باعث این موارد شد یا تصمیم خود شاه بوده ؟ اما در قضیه الواح دوره هخامنشی یا آشوری آیا مدرکی داریم که شاه خواسته هومبان یا میترا یا نبو بیشتر به چشم بیان ؟ شما اشاره کردید در الواح آرامی میترا بیشتر اومده یا قربانی به هومبان بیشتر بوده ولی اینها چیز بی سابقه ای در تاریخ نبوده که مثالی آوردم در ثانی طبق گفته هنکلمن در کتاب ترجمه شده فرهنگ پذیری ایرانیان و عیلامیان در صفحه 43 خدایان ایرانی و عیلامی در کنار یکدیگر پرستش می شدند و فرهنگ پذیری مذهبی از دوره عیلام نو  شروع شده بوده حتی در صفحه 181 اشاره میکنه که روحانیان با نام های ایرانی آیین های خدایان عیلامی رو برگزار می کردند و بالعکس( به عبارتی پرستش هومبان از دوره نوعیلامی بین پارسیان مرسوم بوده )و در صفحه 182 اشاره میکنه که پارسیان رواداری داشتن ولی این منجر نشد همون رفتاری که با خدایان عیلامی میشه با خدایان بابلی هم بشه .خب این رو میشه با وضعیت سومریها  و بابلیها هم مقایسه کرد

 Herodotus names the Magi as one of six Median tribes (1.101).

Historians still do not know what to make of this. Does it imply that

these priests or learned men were exclusively from one Median tribe?

That does not seem to be the case during the Achaemenid period,

though it is impossible to confirm به نظرم واضحه 

شما وقتی دبیران رو منحصر در طایفه مغان می کنید این موارد رو هم باید در نظر بگیرید اونجا به غیر از اینها از فردی از خانواده مهران که خاندانی پارتی بوده هم یاد شده اسم چند دبیر در منابع ساسانی ذکر شده که شما بخواید از روی اون نتیجه گیری کنید در کل مقاله ایرانیکا یک بار اشاره ای به منحصر بودن اون به طایفه مغان که بنا به ادعای شما موبدان متعلق به اونها بودن نشده در کتاب ساسانیان تورج دریایی هم چنین چیزی نمی بینیدتفاوت بین اونها به خوبی در متون مشخصه امیدوارم دوباره بحث واترز و بریان پیش نیاد چون این مورد خیلی مهمه چیزی نیست که بخواد نادیده گرفته بشه

یه موقع هست در قرآن آمده ما روزه رو بر اقوام قبل هم فرض کردیم یه موقع هم هست که موقع جنابت نماز نخوانید مگر این که غسل کنید اینجا شما چیزی در مورد امضا نمی بینید احکام تاسیسی هم چالش برانگیزه خیلی از اونها اگر نگیم تماما واقعا تاسیسی نیست

من که نگفتم نیست کمابیش آشنایی دارم اینها رو باید در ظرف زمانی خودشون سنجید خیلی از موارد برای اون فقها مثل ما مشخص نبوده هرچند برای ما هم خیلی چیزا مشخص نیست حالا این که بگیم جاعلن یا فلانن بعدم امثال من رو مدام به فقهایی که مرجع تقلید  ارجاع بدید یک جور دوگانگی رو پیش میاره

 آیا الگوی زبانی بسم الله و pad nam  i yazdan/yazd با الگوی زبانی بسم الله و اذکر الله یکی است که من حرفی ندارم به نظرم نتونستم منظور رو برسونم چون مثالها ربطی به منظور من نداشت

شما موضعتون در این مورد اینه که هر بیماری رو باید شهید دونست که براساس احادیث ما این رو نداریم خب منم ادعای این چنینی نکردم اونجا که برای پیامبر شهادت ذکر نکردن چون مسمومیت عامدانه پیامبر برای اونها محرز نشده که حرفی نیست البته احادیث صحیح در متون اسلامی پیرامون این قضیه موارد شهادت غیر قتال(جنگ) به اندازه کافی هست این سانحه هم گفتم ممکن بود اگر کوه نبود اتفاق نمیفتاد علاوه بر این که سوختگی و حرق هم هست  

 

 

  

پاسخ:
من پیام را میخوانم و شروع به جواب دادن میکنم بعد دوباره میخوانم و جایی مغفول مانده متذکر میشوم، در نهایت یک دوره نهایی نیز میکنم.

- آن ارجاع به ویراستاری شده یا نشده را حذف کرده بودم چون سخن بی اهمیتی بنظرم رسید. نشر را هم نام نمی بردید کفایت میکرد فرق چک کردن یک کتاب و یک صفحه بیشتر بود که چیز خاصی نیست.

- سخنم را بسط دادم نه اینکه عینا تکرار کنم چون سخنتون موجه نبود و دلیلی در تأییدش اقامه نکردید.

- آقای یکی بفهمید وقتی نمادهای خدایان در اتاقی هست یعنی چه، وقتی چاوردی در مقاله برای اشاره به محوطه داخل این دروازه میگه heterogeneous religious یعنی چه! اینها را باید پیام بدهم به یارشاطر در ایرانیکا توضیحات ابتدایی را بدهد قبول کنید دوست من؟ یا وقتی میگوید حضور موشخوشو در این تل شگفت انگیز است که مشخصا بخاطر کمیت و کیفیت زیادش بوده یعنی چه:
Nonetheless, the presence of the Mesopotamian dragon-snake in the panels of Tol-e Ajori is very surprising

نکند انتظار دارید سر درش بنری زده باشند نوشته باشد معبد؟! یک مکان مذهبی بوده با تلقی چشمگیر خدایان بین النهرینی. چاوردی میگوید مذهبی ناهمگون و سعی میکند یک مکان مذهبی مختلط نشانش دهد. بهرحال مختلط هم باشد معبد خدایان مختلف هم باشد باز در رد تعصبی هستند که من بخاطرش این معبد را متذکر شدم.

- ایرانیکا مگر مرجع مطلق است؟ من ایراد از همین ایرانیکا در مقالاتم بر اساس سخن و ادله منطقی دیگر دانشمندان یا اسناد باستان شناسی گرفتم، دانش ایرانیکایی شما را بدینجا رسانیده نظر شخصی اینطور بدهید و اسناد را تحریف کنید؟.

- یک سند بیاورید فردی از خاندان پارتی در دوران ساسانیان دبیر باشد. یک سند بیاورید. یکبار متذکر شدم این قدر خلط نکنید مباحث را، باز میگویید فلانی دبیر شده از پارتها؟ یعنی چه این حرف؟.

- آقای یکی هر فردی میفهمد در آن مقاله بر اساس استناد به قول هرودوت گفتم مغان قبیله ای از مادها بودند و آن قول را قبول کردم. اینجا شما درآمدید گفتید نه از شرق بودند فلان بودند و ازین دست سخنان بی ربط، گفتم خب باشد، از شرق باشند بازهم دخلی ندارد و انحصار طایفه ای و نژادی واضح و مشخص است. بالاخره قبیله ای جدا و روحانیون دینی بودند. ضمناً آن قسمت از سخن کریستن سن که مغان مادها را فرا گرفتند را قبول دارم و دخلی به نقد حرفهای من ندارد چون میتوانسته در زمان های کهن از شرق ایران بیایند و سرزمین ماد را فرا بگیرند، تمام و در نهایت در زمان هرودوت یکی از قبایل مادها بشوند. نمیدانم کجایش را متوجه نشدید بیهوده ایراد گرفتید؟.

- بله گفتم أحدی نمیتواند از غیر مغان مغ بشود و کریستن سن هم میگوید امکانش نیست جابجایی در طبقات. صرفا در ادامه فقط با استناد به نامه تنسر تازه که آنهم مرتبط با اواخر زمان ساسانیان است بنابر گفته تورج دریایی [از قول مربوط بودنش به دوره اسلامی بگذریم] میگوید در مواردی استثنایی که فردی کار در خوری انجام دهد و شاه اجازه دهد ووو روحانیون دینی تأییدش کنند و... بسیار نادر هم بوده این جابجایی صورت میپذیرفته. بعد اینرا بعنوان نقد اقامه کردید؟ یعنی چه؟ مثلا من بگویم هرکسی خودش را از طبقه دهم به پایین بیاندازد می میرد، بعد شما بگویید نه یک فردی را سراغ دارم با لباس مخصوص و تشک مخصوص بر روی زمین از طبقه دهم پرید و هیچ اتفاقی برایش نیافتاد!!.

- حالا که فهمیدید دبیران مد نظر بی ربط بودند و اندک موارد هندی و عربی که اصلا مورد هندی اش یک سند معتبر بیشتر نداشت، جهت ترجمه و... بودند و کسی به آنها بنا نبوده خط پهلوی یاد دهد و سندی هم در اینباره نیست که اینها به خط پهلوی مینوشتند در عین اینکه از طایفه غیر دبیران ساسانی که منحصر در مغان بوده است، بودند که آموزش خط پهلوی مختص این طایفه بوده، میگویید نه خب بالاخره نقد در ادعای مطلق من هستند؟!!، بکار گیری مقطعی و موردی مترجمی که کار خاندان دبیران را بنا نیست انجام بدهد و خط پهلوی یاد بگیرد و در اسناد این چنین چیزی نیست مورد نقض سخن من بود؟ بعد تازه این مورد نقض قوم گرایی مغان است که اصل بحث ما بود؟!! خودش که تازه تأیید مطلق قوم گرایی و نژاد گراییست! صرفا گفته جهت ترجمه مجبور بودند دبیر خارجی داشتند، همین! بر فرض نقد بخشی از حرف من تازه.

- گفتید: 
«حالا شما فکر میکنید یک مادی رفته کاریا ؟»
اگر کمی دقت در متون تاریخی میکردید به جای ارجاع به صرفا ابهام یک محقق و اینکه از دلش سست بودن در بیاورید می فهمیدید اتفاقا حین تصرف مناطق انتقال مغان را نیز شاهد هستیم مثل وقتی که بابل تصرف شده و بنابر کوروش نامه گزنفون بلافاصله حضور مغان را شاهد هستیم. این هم نفهمیدید اگر مغ کاریه ای داشته باشیم باید اعتراف کنید مغ بابلی و لیدیه ای و یونانی هم داریم چون عین کاریا در آن مناطق هم منابع تاریخی گواهی میدهند مغانی اهل آنجا بودند. مثلا اسکندر وارد بابل میشود مغان به پیشوازش میروند و این مغان کنار اهالی بابل نام برده شدند نه جزء اهالی پارس!. لکن هیچ فرد بی مطالعه ای نمیگوید ای وای پس این مغان از تخمه بابلیان بودند! این ادعاهای شاذ را کسی نمیکند.

ضمناً طرف ابهام داشته سست بودن نظر من را از کجا در آوردید؟ نهایتا باید تشکیک در بیاورید، چرا مغالطه تعمیم ناروا میکنید شما؟ طرف میگوید «ب» شما میگویید «یه توپ دارم قلقلیه»؟؟! طرف میگوید ابهام میگویید پس قطعا مغان منحصر در نژاد خاص نبودند!!!!!

من در مطالعه اسناد و منابع یک پله از شما جلوترم فلذا نگران خواندن منابع توسط من نباشید، اگر کمی دقت میکردید جواب خود را میگرفتید و دوباره عین اشتباه فاحش سر برداشتتون از مقاله من و حرفهایم در کامنت ها فکر نمیکردید تناقض پیدا کردید!! اینها بخاطر عدم دقت است و اینکه به منابع خودتان هم توجهی ندارید چه رسد به کامنت های من، سر سری میخوانید و مینویسید. بازهم مشکلی نیست.

مثلا یک مورد سرسری خواندن شما:

دیوها مردمان نبودن

خب بفهم عزیز من، انسان بودن برخی دیوها بر اساس متن ائوگمدئچا ترجمه فارسی برای دیوان مازنی بود که آنجا اشاره به انسان های غیر مزداپرست دارد!. اصلا یادتون نیست من چی گفتم خودتون چی گفتید روی هوا میگید نه دیوان مردمان نبودند!!.

- شما مگر از زرتشتیت هخامنشی خبر داری که به من میگی فلان را اثبات کنم؟ یک زرتشتیت ساسانی را گرفتی چی را میخواهید اثبات کنید؟ ساسانی کجا هخامنشیان کجا. یک احکام مغان و یک سری احکام وندیداد را می بینیم در زمان ساسانیان عینا در دوران هخامنشیان است، یکسری امشاسپندان هم می بینیم در آن دوران نیست. تمام. نه زرتشتی گری نتیجه میده نه غیر زرتشتی گری. فلذا برخی دانشمندان میگویند زرتشتی بودند برخی میگویند نبودند. ضمن اینکه هرچه بوده سیر روایت های تاریخی گواهی میدهد روحانیون دینی تمامی این حکومت ها مغان بودند.

- باز خوب است متذکر شدم خدایان بابلی و آشوری یکی بودند وگرنه این را هم نمیدانستید تفاوت خدایان پارسی با عیلامی کجا، خدایان یکسان آشوری و بابلی کجا که بجز خدایی مثل آشور از خدایانشان حتی ذیل عنوان مشترک خدایان بین النهرین یاد میشود. حالا تا سال بعد مدام ارجاع بدهید به کتاب هنکلمن و بریان و دیگر دانشمندان که بر اساس آنها رد ادعای شما را اثبات کردم! بجای اینکه جواب من را بدهید.

- نه در الواح هخامنشی کارگزاران میزان جیره و قربانی و نذورات را تعیین میکردند شاه هخامنشی چکاره بوده در کار رعیت دخالت کند؟ باید ازیشان فرمان میبرده است!! این همه گفتید کتاب هنکلمن یکبار نخواندید کتابی که ازش نقل کردم را، ورق هم نزدید سر چه بحث میکنید؟ علم تاریخ را به سخره گرفتید یعنی چه که میزان جیره الواح ربطی به شاه و ایدئولوژی اش نداشته وقتی در موارد مشهودی بیشتر از اهورامزدا بوده؟ کی گفته ارزش این الواح از بیستون کمتره؟ کدام دانشمندی کجا گفته؟ ارزش کل این الواح از چند خط بیستون کمتره وقتی در عمل رفتار شاه و دستگاه حکومتش را نشان میدهند؟.

شما اشتباه کردید که میگید بنظرتون واضحه، خدایان یک تمدن دیگر رو پرستیدند [اینی هم که در ترجمه بجای پارسی گفتید ایرانی غلط گوگل ترانسلیت هست] بعد نه مشکلی نبوده چون از قبل می پرستیدند! تحریف تاریخ چرا میکنید؟ یکم فکر میکردید به ذهنتان فشار می آوردید می فهمیدید صرف نام پارسی دال بر نژاد پارسی نیست همانطور که داندامایف در ایرانیان در بابل هخامنشی صفحه 196 متذکر میشود. بهمین راحتی کل استدلالتان فرو ریخت.

- در بسم الله/اذکر الله یک کلمه بعنوان یاد کردن از خداوند عنوان شده است. در بنام یزدان نیز یک کلمه قبل از نام خدا عنوان شده است. حالا یا ژینیو نمی فهمد یا شما که میگویم بنده خدا طرف میخواسته از خدا یاد کند، چطور یاد کند؟ یا باید بگوید اذکرالله که گفته و سندش در قبل از زمان پیامبر نیز هست یا باید بگوید بسم الله، دیگر چطور میتواند از خدای دین یاد کند؟ وقتی جواب مرا نمیدهی وقتی میخواهید هرطور شده یک چیزی نوشته باشید خب نتیجه همین میشود دیگر!. من از اول کار میگویم قرآن میگوید به یاد خدا باشید نام او را ببرید، حالا جز ذکر بسم الله و... چه ذکر دیگری هست اصلا در عین کوتاهی متضمن یاد کردن از خدا باشد؟. اینها توضیحات نمیخواد یک کمی دقت میخواست!.

- باشد شما هرچه میگویید سر شهادت درست، حالا لینک یک مقاله را نشان دهید که این ادعا را اثبات کرده باشد تا بر اساس نقد آن بی مایگی روایات مورد اشاره را بر اساس متن صریح قرآن و روایات معتبر نشان بدهم. چون مدام میگویید هست، من هم خدمت شما میگویم هست ولی مشتی لفاظی خزعبل هست. از ابتدای بحث متذکر شدم این روایات هم شاذ هستند هم دارای تضاد ان. حالا هر بیماری جزء این روایات نیست! ولی تصادف با هلی کوپتر بخاطر اشتباه خلبان یا افتضاح هواشناسی در پیش بینی هوا هست!

آنجا که دلمان میخواهد میگوییم خب هر بیماری نیست برای همین پیامبر را شهید ندانسته اند، به اینجا که میرسیم میگوییم چه نشسته اید هر نوع تصادفی ولو با خطای انسانی جزئش هست! مغالطه تعمیم ناروا نیست؟

بحث من از تکرار چیز دیگری بود مثل این که متوجه نشدید دنبالشو نمیگیرم / شما از عبارت ناهمگنی مذهبی که حالا در مقاله به کلیتی اشاره داره یا سورپرایز شدن کاوشگران نتایج شگفتی گرفتید در هر صورت بدور از حاشیه  isna.ir/xdKCnt و isna.ir/xdPLhY و  isna.ir/xdHDz5شاید کمکی کنه دروازه ایشتار هم این نقوش رو دارید که دلیل نداره عنوان معبد باشه البته من وجود معبد رو کلا منکر نشدم چون حفاریها ادامه داره و ممکنه به نتایج دیگه هم برسن ولی تا به امروز چیزی به نام معبد مردوک بر اون اطلاق نشده /مسلما نه ایرانیکا همه چیزش درست نیست همون طورکه بقیه نیستن ولی به هر ترتیب متخصصان امر نوشتن حالا نیمدونم چرا از ارجاعات من به ایرانیکا ناراحت هستید؟  چه تحریفی کردم ؟ ما بحث می کنیم دعوا نمی کنیم  گفتم دبیران عرب و هندی بوده و هم چنین نام دبیری از خاندان مهران حالا شما مقاله دبیر که لینکشو گذاشتم ندیدید تقصیر من نیست (A(r)štād the “letter scribe” of Ray, from the Mehrān family, is mentioned among the retinue of Šāpūr I)  البته راه برای رد کردن هست مثلا بگیم هر خاندان مهرانی مگر خاندان مهران معروف

پارتی هست؟ در این صورت حرفی ندارم یا موردی متفاوت A number of inscribed Sasanian seals of dabīrs have been published among the owners was a Christian named Sebōxt /

من کجا گفتم مغان از شرق بودن من به نقل از کریستنسن و کای بار گفتم ادبیات گاتاها و وندیداد ربطی به مغان مادی نداشته و در شرق ایران تولید شده این سخن بیربطه؟ روحانیت شرق ایران که تولید کننده این ادبیات بوده متفاوت بوده حالا دین زرتشتی اومده مناطق غربی رو هم گرفته و مغان مادی اون رو در مقطعی در انحصار خودشون گرفتن حالا من میگم این مقطع چقدر طول کشیده نمیدونیم یا حتی یا ممکنه در همون بازه تغییراتی داشته  شما ادعاتون اینه که یک سره از زمان مادها تا پایان ساسانی در انحصار طایفه مادی مغان بوده من مشکلم واژه و طبقه مغ نیست روی این هست که در طول این مدت همه مغان از طایفه و نژاد خاصی از ماد بودن من دارم مواردی رو میگم که نمیشه این نتیجه رو گرفت مثلا مری بویس در کتاب ترجمه شده زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها در مورد وضعیت دین زرتشتی در دوره هخامنشی ص 94:" درباره سازمان دینی این دوران چندان نمی دانیم آیا روحانیان شرق و غرب یعنی اثئورون ها و مغان به هم پیوستند و سلسله مراتب واحدی را تشکیل دادند یا این که روحانیت محلی بهره مند از استقلال ولی تحت رهبری حکومت پارس بود ؟ البته این دومی محتملتر می نماید" حرف کریستنسن چیز دیگری است بین ادبیات مغان و ادبیات روحانیون شرقی مولد ادبیات گاتاها یا یشتهای قدیم فرق گذاشته مثل مری بویس / شما اشاره کردید در مورد مغان ابدا  امکان نداره این ابدا یک باری داره قاطعیت تمام داره ولو یک مورد نقض پیدا بشه ادعاتون رو خدشه دار میکنه / دبیر عرب یا هندی که خط پهلوی نمیدونسته ؟ شما از کجا فهمیدید ؟ منظور شما اینه این افراد زبان عربی رو با خط آرامی یا لاتین به زبان پهلوی برای اربابان ساسانی خود ترجمه میکردن؟ مثال نقض رو بالا در مورد دبیران غیر مغ اشاره کردم خود تورج دریایی میگه کتیبه های پارسی میانه خصوصی در قرن شش و هفت به صورت قارچ گونه ظاهر میشه نشون میده مردمان عادی هم میتونستن مثل طبقات بالا کتیبه داشته باشن هم چنین به مهرهای شخصی هم اشاره میکنه و احتمال گسترش سواد در اون مقطع رو مطرح میکنه (https://archive.org/details/SasanianPersia/page/n129/mode/2up ص 107 رو ببینید)

/نگاه کنید فقط کوک که نیست مثلا ریچارد فرای در کتاب تاریخ باستانی ایران نسخه انگلیسی ص 122باز به همین کورکا اشاره می کنه و میگه مشکله که ادعا کنیم ایرانی هست یا یک کاهن با عنوان عیلامی ولی با نام ایرانی به هومبان قربانی تقدیم میکنه یا میگه در الواحی که بررسی کرده از 9 مغ سه تا از اونها مشکله که ایرانی در نظر گرفته بشن من جایی منکر این نشدم که مغان ایرانی به بابل یا جاهای دیگه رفته باشن همون طور که برعکسش هم بوده البته اضافه کنم که در ادبیات یونانی و لاتین ما مواردی رو داریم  مثلا شمعون مغ یا مجوسی که این فرد سامی بوده یا B2n.ir/f75357 که کاهنان مصری در دوره تسلط رومی ها رو مغ می نامیدن این عنوان مغ از دوره ای به بعد به کاهنان اقوام دیگه توسط نویسندگان یونانی یا رومی هم اطلاق میشده (ص 237 کتاب) کاهنان بابلی هم در مواردی مغ نامیده میشدن من مشکلی ندارم شما صد گام جلوتر باش فقط ارجاعات رو گوشزد میکنم اما این که من منابعی که ارجاع میدم رو نخوندم یا آن چه رو شما نوشتید سخن کذبی هست. شما مگر در بحث خشایارشا با اشاره به منابع زرتشتی اشاره نکردید که دیو فقط به خدایان اطلاق نمیشده و افراد غیر مزدا پرست رو هم میتونسته شامل بشه ؟  خب من هم گفتم در بحث ما که کتیبه دیو بود این نگرش جایی نداره  چند رفرنس هم دادم منظورم از مردمان هم همون افراد غیرمزداپرست بود نه چیز دیگه حتما کامل باید بنویسم مردمان غیرمزداپرست / شما از متون زرتشتی  استفاده کردید تا عمل خشایارشا رو با اون ها تطبیق بدید به چه معنا ؟ همون طور که گفتم با این تفسیر که خشایارشا منظورش از دیو میتونسته مردمان غیرمزداپرست بوده باشه جهت سرکوب شورش من هم گفتم شما از کجا میدونی زرتشتی بوده که حالا داری از این متون برای سنجش اعمالش استفاده می کنی  ؟ / با گذشتن از حرفهای حاشیه ای و خارج از موضوع شما چه اثباتی کردی؟شما مگر از کتاب ریچارد فولتز مطلب نذاشتی که از میترا در الواح آرامی بیشتراز اهورامزدا یاد شده ؟ خب در الواح آشوری هم نبو از خدای آشور بیشتر یاد شده کجای این مشکل داشت ؟از کتاب فرهنگ پذیری هنکلمن هم مطلب گذاشتم که خدایان ایرانی و عیلامی از حداقل یکصد سال قبل از زمان الواح مشترکا تحت احترام بودن لزوما مگر باید خدایان سامی یا هندوایرانی رو در حیطه خود مقایسه کرد ؟ چه کسی این تز رو داده؟ خدایان سومری توسط سامی ها پرستیده میشدن یا خدایان سامی که توسط کاسی ها در دوره حکومتشان در بابل  یا توسط اقوام هوری پرستیده می شدن یا نینورتا که خدای جنگ سومری بود در دوره آشورمیانه مورد توجه قرار می گیره طوری که حتی نام چند پادشاه آشوری مشتق از اونه . حال میخواد از تمدن مغلوب و در حال حاضر زیر دست باشه چرا خودتون رو محدود می کنید ؟/من چی گفتم " محبوبیت در الواح با نمایندگی کردن ایدئولوژی پادشاهی متفاوته "و" اما در قضیه الواح دوره هخامنشی یا آشوری آیا مدرکی داریم که شاه خواسته هومبان یا میترا یا نبو بیشتر به چشم بیان ؟" اینها کجا با جملاتی که  شما به من نسبت دادید یکسانه ؟ من از کتاب ویسهوفر و از خود هنکلمن مطلب گذاشتم این که شما دقت نکردید من چه کنم ؟خوب اهورامزدا رو به عنوان نماد ایدئولوژی در جاهای مختلف می بینید در شوش در تخت جمشید در بیستون در وان ترکیه در سوئز و در متون یونانی این رو با هومبان که فقط در مناطقی که جمعیت عیلامی زیاد بوده بسنجید هومبان در اون زمان در جاهای دیگه هم محبوب بوده ؟ این به معنای اینه که شاه آزادی به رعیت خود داده اما نه این که نظارتی نباشه این که اسامی لزوما بر نژاد منطبق نیست که درسته دیگران از جمله هنکلمن هم اشاره کردن ولی تعداد این ها به قدری هست که بشه گفت دربین  اونهایی که اسم عیلامی داشتن نژاد عیلامی بوده و در بین اونهایی که اسم ایرانی داشتن هم همین جور نیازی هم به فشار نداره و شما نتونستید خدشه ای به حرف هنکلمن وارد کنید   / این همه انواع یاد کردن خدا از بسمه تعالی گرفته تا یا رحمان یا رحیم یا غفار و .. من ندیدم این طور نقد به ژینیو وارد بشه البته مشکلی نیست ولی به نظرم این طور نقد نمیتونه کارساز باشه / این احادیث به راحتی قابل دسترسیه اما این که هرآنچه باهاش مخالفیم رو چرت و شاذ بنامیم هم نوعی خودبرتر بینی رو نمیرسونه؟ این ها مجموعا چه تضادی با قرآن دارن ؟ کجا من میل خودم رو اعمال کردم ؟ بیماری پیامبر چه بوده ؟ هر چیزی بوده با اون احادیث میشه تطبیق داد بیماری انواع داره اگر گفته بود هر کسی از بیماری بمیره شهیده خب حرفتون درست بود ولی حالا سقوط از کوه رو میخواید بگم با هلیکوپتر یه جوره از روی کوه از پشت یا جلو یه جوره با قاطر یه جوره ارتفاع کوه چقدر باید باشه کوه آتشفشان هست یا نه برا هر کدوم تفسیر میخواید ؟ همون طور که گفتم سوختگی هم هست و گویا در این سانحه این هم  اتفاق افتاده

 

پاسخ:
آخر من چه دعوایی با شما داشته باشم؟ شما جای برادر دینی من هستید و لطف شماست که وقت میگذارید برای این بحث ها گرچه ایراد اساسی وارد است به نحوه این وقت گذاشتن که در ادامه پیام عرض میکنم، فکر کنم انتظار نداشتید رُک بودن من در داخل بحث به اطلاق عنوان «نفهم» منجر شود، خب نه من منظورم از رک بودن دقیقا همین بود، در داخل بحث جدای از تعارفات و احترامات، آنچه به ذهنم میرسد بدون توهین میگویم، حالا ممکن است بگویید نفهم توهین است، خب اگر اینطور فکر میکنید مشکلی نیست یک فیلتر برای خودم میگذارم در این بحث دیگر تکرارش نکنم.

- شما یک اشتباه بزرگی در رویکردتان دارید و آن اینکه نقل محض است، یعنی در نظر گرفتن اقوال و تحلیل هم نیست. بعبارتی تفسیر شما از سخنان مثلا فلان دانشمند هم اینجا ناقص و یکسویه میشود، در ادامه پیام چرایی اش را توضیح میدهم.

- اینکه بحث ما دو طرف هست و ناظر مستقلی نیست باعث میشود سخن شما مبنی بر خود راست پنداری ادعاهایتان برای من ارزش نداشته باشد وقتی ادله منطقی و مستند خود را ارائه کردم، فلذا اینکه میفرمایید «متوجه نشدید» را من خطاب به شما پیشتر گفتم و الآن هم میگویم. طبیعیست شما هم همینطور نسبت به من فکر کنید! بهرحال این من جمله آفات بحثی متنی آنهم دو نفره بدون ناظر است ولی بهرحال نفس بحث مفید میباشد.

- آقای یکی بحث بیشتر معطوف به اتاق مستطیل شکل مرکز دروازه هست، وقتی میگویند محیط مذهبی [ضمنا ناهمگونش بخاطر ترکیب نمادهای ایلامی و موشخوشو بود و ربطی به نفی معبد بودن ندارد] و وقتی از کیفیت و کمیت نمادهای مردوک شگفت زده میشوند و وقتی وجود این نماد قرینه اعتقادی هم داشته [دور کردن دشمنان یکی از کاربردهای نماد موشخوشو بوده که مسلما فرد معتقد به مردوک اینکار را میکند] و وقتی کوروش مردوک را می ستاید یا از آنطرف کمبوجیه در مصر گاو پرستی میکند و داریوش برای آمون معبد میسازد این تسامح مذهبی هم باشد که نیست عدم تعصب و چه پرستش چندگانه را میرساند. چه ساختن معبد برای آمون در مصر و چه ساختن معبد برای مردوک در نزدیکی تخت جمشید. محل مذهبی با نمادهایی که بارز ترینشان موشخوشو مردوک است چیزی جز معبد را به ذهن متبادر نمیکند وقتی برای آن اتاق مستطیل شکل هیچ کاربری متضادی با این مقوله مطرح نیست.

- شما گفتید «در کل مقاله ایرانیکا اشاره به فلان مقوله نشده» این ارجاع صرف نیست متضمن این است که چون ایرانیکا نگفته پس درست نیست یا قابل مناقشه است! این عین چیزی بود که از سخنتان برداشت میشد فلذا یا مرتکب مغالطه توریه شدید یا اگر عقیدتان بوده مرتکب مغالطه کذب.

- وقتی میگویم میخواهید یک چیزی گفته باشید همین است دیگر، میگویم سند ارائه بدهید باز دوباره همان مأخذ قبلی را تکرار میکنید! ازین چطور پارتی بودن یکی از دبیران ساسانی برداشت میشود:

... مهرخواشت گنجور؛ شاپور فرمدار؛ ارشتاد، دبیر ویژه مَهران؛ ساسان ساسانان، شبستان...

ارشتاد/اشتاد نام یکی از خدایان زرتشتیان بوده است، در اینجا فردی با نام ارشتاد که مسلما زرتشتی است را می بینیم که دبیر مهران است. منظور از مهران کجا خاندان این فرد است؟ اگر منظور خاندان بود شایسته بود میگفت «ارشتاد مهران». احتمالا مهران اشاره به سرزمین خاندان مهران قومش دارد که بالاخره برای اداره هر ایالتی نیاز به دبیرانی بوده طبیعتا از خاندان مغان آنجا دبیر وجود داشته است، یا حالا هر دلیل دیگری، پارتی بودن ازین بند برداشت نمیشود. احتمالا نویسنده ایرانیکا از آوانوشت این قسمت یعنی «arstad mahran pad frawardag dibir» یا حرف نوشت یعنی «rstt mtrn pty prwrtk SPR» این برداشت را کرده که مهران اشاره به خاندان ارشتاد است لکن در برگرداندن آوا نوشت به ترجمه انگلیسی یا فارسی عیناً نباید عمل کرد اینطور لفظ به لفظ بهمان ترتیب آوانوشت ترجمه کرد و تازه نتیجه گیری حول اجتماع دبیران را کرد! ترجمه سعید عریان ازین بند بخوبی قضیه را روشن میکند. نهایتا یک ذهن آشفته شاید اینجا بگوید این دبیر از زمان اشکانیان باقی مانده باشد چون از برافتادن اشکانیان تا برآمدن شاپور یکم شانزده سال بیشتر نمیگذرد و انحصار مد نظر در زمان ساسانیان اتفاق می افتد. ولی باز نمیدانم بر فرض صحت این ادعا، این چه ربطی به انحصار دبیری در مغان برای زمان ساسانیان دارد؟.

- برای دبیر مسیحی [اگر مسلم فرض کنیم مسیحی بوده بخاطر نظریه پیرامون ماهیت نامش] هم گرچه شاید عین دبیر هندی و عربی به منظور مثلا ترجمه متون سریانی یا بکار گیری در اداره ایالتی از حکومت که مسیحیان سریانی زبان در آن هستند باشد ولی با توجه به اینکه شما فقط بدنبال نقل در منابع در دسترس در فضای مجازی هستید وقتی سندش را بررسی کردید بیایید توصیف کنید و رویش استناد تا ببینیم چطور میتواند خدشه به سخن من وارد سازد؟.

- اولین اشتباه شما این بود که نام پارسی را دال بر پارسی بودن دانستید که عجیب است مجبور شدید خودتان در ردش نقل از فرای ارائه کنید که وی هم نمیتواند آنها را پارسی بخواند و مجبور است بگوید مشکل است پارسی خواندنشان.

- دومین اشتباه شما این است که متوجه نیستید مفرد مغ و مجوس magus/magoi عین هم هستند و نباید آنها را خلط کرد که شمعون مجوس را شمعون مغ بنامیم. اگر جمع مغ یعنی magi آمده بود و یا توصیفات همان کلمه مفرد دال بر روحانی دینی بودن داشت تازه میتوان گفت پس همان مغان مد نظر ما و نه زرتشتی عادی هستند که طبیعتاً زرتشتیان میتوانسته از هر تخمه و نژادی باشند چون آیین زرتشت انحصار طلبی قومیتی ندارد مشابه یهودیت.

- سومین اشتباه شما این است که بحث نذورات و قربانی بیشتر برای هومبان را به بحث یاد کردن بیشتر از میترا [که اصلا بحث بر روی عدم یاد کردن از اهورامزدا در تقویم هخامنشیان بود نه بیشتر] مرتبط ساختید. این یعنی بی دقتی محض!! علی ایحال منتظرم یک سند ارائه بدهید مشابه هومبان، خدایی که متعلق به قومی جداگانه بوده توسط قومی دیگری از خدای یعنی اصلی شان اهورامزدا بیشتر نذورات و قربانی آنهم در منطقه ای سلطنتی دریافت کند و در عین حال عنوان شود آن قوم پرستنده خدای اصلی روی خدای خود تعصب داشتند.

- آقای یکی شما متوجه نشدید بحث بر روی تعصب بود، گفتید تعصب داشتند مثال نقض ارائه کردم، گفتم مثالتان وارد نیست و جریان این بوده، حالا سراغ موارد دیگری رفتید؟ خب بنده خدا یکم دقت کن، مگر آن موارد دیگر قومی متعصب بودند سراغشان رفتی؟ بنا شد قومی متعصب بر روی خدایان قومی خود که فقط منحصر در آنان بوده را نشان دهی که خدای قومی دیگر را شده احترام بیشتر و نذر و قربانی های بیشتر اختصاص دهند! توانستید؟ خیر. پس چرا بیهوده بحثی را که ادعایتان باطل شده در آن ادامه میدهید؟ چرا فراموش کردید بحث سر چه بوده است؟.

- اما پیرامون اشاره به اثئورون ها که متأسفانه باید ابتدا تحقیق میکردید اشاره به کجاست، در زمان ساسانیان مری بویس متذکر میشود مغ اشاره به تمامی روحانیون زرتشتی بوده است، اما برای دوران قبل از آن مغ اشاره به روحانیون دینی ماد و اثئورون لغتیست که در اوستا اشاره به روحانیون دینی زرتشتی دارد، جریان تاریخی نیست یک ابهام هست که چرا در اوستا مغ نیست اما از آنطرف در گزارشات مورخین یونانی و رومی اثئورون نیست.
اینکه اصلا دو عنوان جداگانه بودند یا نفرین بر مغ آزار در اوستا ناظر به اثئورون بوده یا... مشخص نیست. ولی بی دقتی شما مشخص است که یک ذره فکر نمیکنید چیزی که میخواهید نقل کنید اصلا در راستای ادعای شماست یا نه!. چون من مفصل جریان روحانیت دینی زرتشتیان را در مقاله ای دیگر بنابر نقل قول های موبد کوروش نیکنام و دستور دهالا و تحلیل آنها کار کرده بودم و میدانم این اصلا چیزی نیست بخواهد در نقد سخن من باشد. برای همین گفتم من یک پله از شما جلوترم، ولی وقتی این اظهارات را می بینم فکر میکنم بیش از این حرفها باید تحقیق کنید.

بهرحال اولا میدانیم رابطه حکومت های ایران باستان تماما با روحانیون دینی ذیل مغان تعریف شده و ثانیا از زمان ساسانیان اینان روحانیون دینی زرتشت مشخصا بودند و قبل از آن قضیه آنهم صرفا در نظر برخی پژوهشگران مبهم است نه اینکه مغان الزاما نباشند بلکه ابهام دارند که آنهم فقط بخاطر متن اوستای فعلیست. فلذا این نه ربطی به انحصار گرایی مغان در دوران ساسانیان داشت که متذکر شدم نه ربطی به چیزی که شما بدنبالش بودید.

- برای مصریان هم اگر ذره ای اطلاعات داشتید باید ابتدا متوجه شد منظور از magician زرتشتیان هست یا مغان و سپس بررسی کرد نویسنده مذکور یک روحانی دینی یعنی کاهن مغ را اشتباها کاهن معابد مصری فرض کرده یا نه واقعا دارد از کاهن معابد مصری با عنوان مجوسی یاد میکند. برای همین است که متأسفانه شما نقل قول های بی ارتباط و ساده ای را گرفته و فقط اینجا نقل میکنید.

- رویکردتان فیش نگاری قبل تحقیق است ولی بعنوان نتیجه تحلیل سعی دارید قبولش کنید!. تازه همین فیش برداری هایتان نیز ناقص است باید رویش کار کنید عمیق تر شود.

- آقای یکی متوجه باشید خواهشا! دبیر از طایفه مغان بودن ربطی به موبد بودن ندارد، تمامی این طایفه که موبد نمیشدند، اینها موبد زادگانی بودند دبیر میشدند یا... این اظهر من الشمس بود در سخن من که مدام تأکید کردم دبیری انحصار در طایفه اینان داشته همانطور که موبدی انحصار در طایفه موبد زادگان یا مغ زادگان داشته است.

- اینکه گفتید: «دبیر عرب یا هندی که خط پهلوی نمیدونسته ؟ شما از کجا فهمیدید ؟ » بخاطر این است که اولا متن زرتشتی صد در بندهش میگوید خط پهلوی را غیر روحانی دین نباید فرا بگیرد و ثانیاً به این دلیل است که کار اینان فقط ترجمه بوده، فلذا میتوانسته ترجمه کرده و جهت مکتوب کردن دبیران اصلی این امر را انجام بدهند چون در هیچ یک از اسناد به اینکه خط پهلوی فرا میگرفتند یا یادشان میدادند یا بلد بودند هیچ اشاره ای نشده است. من در تعجبم شما چطور نفهمیدید!!.

- فرمویدید:

شما از متون زرتشتی  استفاده کردید تا عمل خشایارشا رو با اون ها تطبیق بدید

آقای باهوش، خشایارشا مگر دیو را تعریف کرده؟ وقتی عینا دیو در هر دو عقیده منفور و مذموم است طبیعیست که تلقی دین در یکی که مشترکات کاملا مشهودی را با دیگری دارد در هردو بکار گرفته شود بخصوص وقتی در متون هخامنشی کسی دیو را تعریف نکرده یا گزارشات یونانی!. فلذا عقل سلیم حکم میکند برای اینکه بفهمیم دیو و دیو پرست یعنی چه بسراغ معتبر ترین منبع یعنی دینی که در همان زمان هم وجود داشته برویم.

- فرمودید:

جهت سرکوب شورش

بنابر روایت استرابو عمل خشایارشا توجیه دستبرد به معبد مردوک بوده است بخصوص که اشاره به معبد دیوان دارد.

- فرمودید:

دایان ایرانی و عیلامی از حداقل یکصد سال قبل از زمان الواح مشترکا تحت احترام بودن

یک سند بیاورید توسط پارسها اینطور عمل میشده دیگر سخن کذب نگویید!. طرف در کتیبه بیستون میگوید اهورامزدا و دیگر بغان! ولی در عمل شده برای دیگر بغان بیش از اهورامزدا آنهم طی چند لوح و نه یکبار نذروات و قربانی اختصاص دهد. این پشیزی ربط به یکسان بودن خدایان آشوریان و بابلیان نداشت که ذیل یک عنوان خدایان بین النهرین تعریف میشدند مگر خدایی مثل آشور. این طناب بقدری سست است که بدان چنگ زدید که من نیاز به توضیح بیشتری هم نمی بینم.

- خدایان سومری جدا از بین النهرین نیستند! این چه ادعای شاذی بود کردید؟ فلذا دقیقا مصداق همان یکی بودن خدایان بابلیان و آشوریان است.

- اگر میخواهید درست بحث کنید و متوجه باشید چه اشتباهات فاحشی را مرتکب شدید صوتی بحث کنید چون به من اثبات شده شما وقت کافی روی پیام های من نمیگذارید اصلا متوجه نیستید اسناد چه میگویند.

- محض اطلاعتان نماد مردوک هم در مهرهای تخت جمشید بوده، هومبان در چندین لوح از الواح تخت جمشید بوده، میترا در کتیبه های سلطنتی بوده در تقویم بنابر همان نظری که اشاره کردم بوده، میترا در تقویم هم نباشد اهورامزدا هم در تقویم هخامنشیان نبوده. در مصر اهورامزدا نبوده کمبوجیه اپیس را میپرستد و داریوش برای آمون معبد بنا میکند. در بابل کوروش مردوک را می پرستد همانگونه که اسکندر کبیر هم در مصر آمون را می پرستد و در بابل مردوک را. فلذا ادعای کذبی که کردید یعنی « اهورامزدا رو به عنوان نماد ایدئولوژی در جاهای مختلف» وارد نیست که هیچ در تضادش اسناد مختلفی میتوان ارائه کرد که نماد واحد و مطلقی نبوده فلذا تعصبی هم در کار نبوده بنابراین ادعای اول شما مبنی بر اینکه هخامنشیان مشابه عیسویان و مسلمانان روی اهورامزدا تعصب داشتند باطل و کذب باید تلقی شود.

- فرمودید:

«ولی تعداد این ها به قدری هست که بشه گفت»

خود هنکلمن این ادعا را ندارد شما چکاره اید دروغ به ریش آن بنده خدا می بندید؟ آن اسمهایی که شخص داندامایف به روشنی میگوید دال بر پارسی بودنشان نیست فکر کردید کمتر از اینها بوده؟ از کجا معیار برای تعداد در می آورید؟ اتفاقا اصلا خیلی زیاد هم نیستند!. کم پیش می آید فردی اینطور به وضوح در روز روشن سند تاریخی را تحریف کند بگوید بله درست است که سخن من کذب و غلط بود ولی اسم ها خیلی زیادن ، درست است که خود دانشمند مدعی حرف من را تأیید نکرده ولی همینی که هست! چون من گفتم درست است و اصلا این اسم ها زیادند پس حرف من درست است!!.

خواهشا تاریخ بیشتر مطالعه کنید، نه اینطوری یک سرچ بزنید هرچی آورد یک تکه اش را برای من بگذارید، کتاب بخوانید، مقاله کامل بخوانید.

- فرمودید:

این همه انواع یاد کردن خدا از بسمه تعالی گرفته

باهوش، بسم تعالی همان بسم الله است، بحث سر کلمه الله نیست بحث سر این است که بگوییم «بنام خدا» متوجه شدید؟ حالا جواب من را بدهید طرف میخواسته از خدای دین یاد کند، چطور باید یاد میکرده وقتی اذکر الله هم داشتیم؟ نزدیک ترین و اصلی ترین راه آوردن «بنام» با نامی بوده که آن خدا مشهور بوده است یعنی الله. بنظر میرسد شما متوجه سخن ژینیو هم نشدید!! یعنی حتی متوجه نیستید طرف چه ایرادی را وارد ساخته که شما رویش مانور میدهید! خب انتظاری نیست متوجه پاسخ من بشوید.

- لطف کنید مقاله ای در اثبات وجاهت این احادیث برای من قرار دهید.

- قرآن شهادت را فقط برای قتال تازه در جهاد بیان کرده، حالا آنرا بخاطر قتال تعمیم بدهیم به ترور در غیر از میدان جنگ، مشکلی نیست چون چارچوب یعنی قتال رعایت شده، ولی برای غیر از آن باید ادله قوی اقامه شود چون قدم در چیزیست که مطلقا تأییدیه قرآنی ندارد برای همین است که معنای «خاص» شهادت وقتی کشته شدن در میدان جنگ است. حالا برای مصادیق معنای عام نیاز به موشکافی هست تا کسی دِیمی و دلبخواه مثلا پدرش را که زیر پایش لیز خورده و ضربه مغزی شده شهید نخواند [من باب مثال برای جلوگیری از تأویل به رأی ها]! یا کسی که یک تصادف ساده کرده و... الخ.

- حالتان خوب است؟ یکجا میگویید:

هر بیماری رو باید شهید دونست که براساس احادیث ما این رو نداریم خب منم ادعای این چنینی نکردم اونجا که برای پیامبر شهادت ذکر نکردن چون مسمومیت عامدانه پیامبر برای اونها محرز نشده که حرفی نیست

حالا میگویید:

بیماری پیامبر چه بوده ؟ هر چیزی بوده با اون احادیث میشه تطبیق داد

و در ادامه میگویید:

اگر گفته بود هر کسی از بیماری بمیره شهیده خب حرفتون درست بود

تناقض را ببینید:

پیامبر با هر بیماری فوت کرده باشد میتوان تطبیق داد و شهید هستند

ولی هر بیماری مصداق شهادت نیست!

آب سرد بنوشید وقتی آماده بودید بیایید سر این مورد صوتی بحث میکنیم! دیگر وقتی تضاد را در گفته فردی به کرات نشان میدهم دلیلی نیست سر آن موضوع بحث کنم. این همه وقت و انرژی گذاشتم سر تایپ این متن ها آخر سر این چه پاسخ هاییست به بنده حقیر میدهید؟!.

من از دو چیز بیزارم، یکی اینکه متضاد حرف زدن یکی دروغ گفتن، خدا را شکر دروغ گو نیستید چیزی که میگویید آنی هست که بنظرتان درست رسیده ولی متأسفانه اصرار بر ادعای باطل شما را به تناقض گویی وا داشته است.

سلام و مزاحمت دوباره اینها دو پیام آخر من هستن اما خود اونها مدعی این نیستن شما چطور این رو میگید؟ اگر الان خود چاوردی هم بهتون بگه معبد نیست شما رد کنید خود اونها مگر اون اتاق رو بررسی نکردن میگه پلان اون مشابه دروازه ایشتار در بابل هست که در اونجا هم همین علائم به کار رفته اگر اونجا رو معبد دونستن اینجا رو هم میدونن مقایسه پلان و کتیبه و الواحی یا موارد دیگه اینها رو به نتایج میرسونه حالا ممکنه در صد متری یک کیلومتری یا هر فاصله دیگه معبدی از مردوک هم باشه ولی فعلا حفاریها در همین حده وقتی داره محیط مذهبی ناهمگن رو میگه اشاره اون به موردی وسیعتره داره محیط مذهبی اوایل دوره پارسی رو میگه (حتی نمیگه پارس) شما خبر صدای امریکا رو که خبری خام بوده و هنوز کار تازه اولش بوده کامل پذیرفتید و پایین تر هم میگید نماد مردوک در الواح تخت جمشید هست خب از روی اون میخواید بگید اینجا معبد بوده؟ شما حتی دورازه کوروش و تل آجری هم جدا در نظر می گرفتید انصافا اگر من اینها رو می گفتم چه چیزهایی که نثارم نمیشد / مطلب به این مهمی چرا درج نشه وقتی مقاله تخصصی در مورد دبیران هست نباید اهمیتی داشته باشه که دبیران از طبقه موبدان انتخاب میشدند اونهم در جامعه ساسانی ؟در کتب دیگه مگر هست؟این تز شما بایستی سند تاریخی روشنی داشته باشه که نداره/ اولین بحثی که کردید ارشتاد زرتشتی بود دخلی به مسئله ما نداره یک پارت هم میتونسته زرتشتی باشه خب شما ترجمه عریان براتون کاملا درسته و بهش نقدی ندارید ولی خب احمد تفضلی هم گویا چیزهایی سرش میشده بک هم سواد کمی داشته ریچارد فرای هم در کتاب تاریخ باستانی ایران صفحه 373 آرشتات مهران ترجمه کرده هم چنین در نسخه یونانی میران اومده  ؟وارن سووارد هم باز همین ترجمه رو داره جیک نابل به نقل از فیلیپ هویسه هم از روی متن پارتی این طور ترجمه کرده که این فرد از خاندان مهران هست موارد مشابه هم هست مثل ساسان (از خاندان) سورن یا اردشیر (از خاندان) کارن حالا نمیدونم خوانش استاندارد رو آیا شما و جناب عریان تعریف می کنید و بقیه این افراد متوجه نبودن اینها ترجمه یونانی رو هم مد نظر داشتن  ()(اون مورد تجمع دبیران قضیه دیگری داره که به این مربوط نیست) شما فراموش کردید که مغان رو طایفه ای مادی می دونید که در طول چند امپراتوری روحانیت رو در انحصار خودشون داشته و در دوره ساسانی دبیری رو هم گرفتن خب وقتی یک فرد پارتی در دوره شاپور اول پیدا بشه آیا نظریه شما نقض نمیشه؟ خاندان های اشکانی در دوره ساسانی هم قدرت داشتن این رو نمیدونستید؟ شما انحصار رو در اونها دیدید ولی واقعیت امر با ذهنیت شما فرق داره/ متون تخصصی که لزوما در دسترس نیستن شما مگر به همه منابع دسترسی دارید؟ یا در مورد ادعاهاتون همواره منابع  رو تا آخر درنظر می گیرید که از من انتظار دارید اگر قرار هست مثل قضیه دروازه ایشتار باشه که از الان بگم این تصور رو داشته باشید که درست میگید/  شما اشاره کردید یاد خدا چطور میتواند باشد ؟واقعا باسمه تعالی و بسم الله یک الگوی زبانی دارن؟ لزوما اینجا صرف اسم الله مد نظر نیست عجیبه شما به من بی دقت خطاب میکنید شما انواع مختلفی دارید یا رحمان که قبلا اشاره شد یا  الله اکبر یا ولله الحمد چرا با الگوی ساسانی شباهت داشته باشه که در تعدادی از راس نامه های کشف شده و یا راس برخی کتیبه ها بوده ؟اما این که سخن ژینیو چی بوده لینک اون هست نیازی به توضیح نیست در این که کتیبه پایکولی قدیمیتره و الگوی اون مشابه بسم الله هست که حرفی نیست هم همین طور شما در کتیبه های عربستان رحمان یا رحمانان هم می بینید حتی عده ای رحمان رو جدای از الله تفسیر کردن که این جا کاری ندارم در هر صورت به خود خیلی مطمئن نباشید چون از مباحث مطرح شده شما برداشتهاتون رو سخن طرف مقابل جلوه میدید و در این صورت طبیعی است در مباحث خود رو محق جلوه بدید در بندهای بعدی مثالهای واضحی وجود داره / شما چیزهای متفاوتی رو به هم ربط دادید من از فرای در مورد کورکای کاریه ای و دو نفر دیگه که هر سه عنوان مغ داشتن  مطلب گذاشتم که در امتداد مطلب مربوط به کوک و کامرون بود و نه اونچه که هنکلمن در مورد روحانیون با نام ایرانی و عیلامی گفته و شما فکر کردید من نمیدونستم و به زعم خود اون استدلالم رو فروریختید اما همین نکته رو که خودتون اشاره کردید که اسم پارسی لزوما دلالت بر نژاد پارسی نمیکنه خب در الواحی که واژه مغ صراحتا به کار رفته اگر اسم ایرانی بود هم  میتونسته نژاد غیر ایرانی باشه . نمیشه از بابل مدرک بیارید که ایرانی ها اسامی سامی یا مصری داشتن خب برعکسش هم بوده .نمیشه بگید مغانی که در الواح ذکر شدن ضرورتا  نژادشون هم  مادی( و نه دیگر اقوام ایرانی) بوده .  / در متون انگلیسی وقتی میگن زرتشت مغ و همین رو در مورد شمعون به کار میبرن شما چه تفاوتی می بینید؟ این هم که گفتم مجوسی در کتب تاریخی فارسی به عنوان معادل ذکر شده که حالا مثلا مجوس معرب مغه بحث من در مورد این فرد و کاهنان مصری  این نیست که اینها زرتشتی بودن واژه مغ  در دوره رومی ها به این افراد اطلاق میشده نویسنده داره میگه در اون عهد مورخان این چنین نگرشی رو داشتن متاسفانه شما کتاب رو نخوندید و صرفا براساس حدسیات بحث میکنید اول بببنید بعد نقد کنید/در مورد اهورامزدا و هومبان و میترا من اشتباهی نکردم شما فراموش کردی که اشاره کردی میترا نذورات بیشتری از اهورامزدا در الواح آرامی داره؟ من نبو و آشور رو در الواح آشوری مثال زدم مشکل از سمت شماست من دو قسمت کردم یکی بحث نبو و آشور در مقایسه با اهورامزدا و میترا و دیگری در مورد بحث هومبان و پرستش مشترک اون توسط پارسیان و عیلامی ها بنا به کتاب فرهنگ پذیری هنکلمن    /در مورد اثئورون ها و مغان بحث چی بود؟ این که از دوره ماد روحانیت در انحصار مغان بوده حالا در دوره ساسانی زرتشتی بودنشون مشخصه شما فصل 5 کتاب مری بویس رو بخونید دستگیرتون میشه منظور چیه متاسفانه شما ندیده نظر میدید فصل 5 در مورد هخامنشیان بحث میکنه ربطی به ساسانی نداره مری بویس اونها رو جدا فرض کرده این هم به خاطر همون تفاوت ادبیات شرق و غرب ایران هست که کریستنسن اشاره کرده بود/ نمیدونم چی بگم در مورد فیش برداری تحقیقی خب معبد مردوک و انحصار دبیری در طایفه مغان رو چه کنیم حالا موارد دیگه به کنار /الان نمیدونم کجا موبد بودن مغان و انحصار دبیری در اونها رو خلط کردم /در مورد خط پهلوی صد در نثر و نه صد در بندهش مطلب داره اون هم در اواخرش هست که خط اوستا رو باید به بهدینان یاد بدن و پهلوی رو که احیانا زبان پهلوی منظورش هست نه خط پهلوی نباید به هر کس یاد داد این منظور شما رو از انحصار خط به روحانیون کاملا مخدوش میکنه البته این متن چون به بعد اسلام مربوط هست شاید جور دیگه هم بشه تفسیرش کرد احتمالا با توجه به این که در نهضت ترجمه اسلامی متون پهلوی به صورت گسترده ترجمه میشدن شاید بعضی روحانیون احساس خطر کردن اما سندی دارید که نشون بده مترجم عرب فقط ترجمه میکرده و کس دیگه می نوشته؟ این دلیلاتون رو قبول دارید سست هست؟البته بعید می دونم/ در مورد خشایارشا من به واترز و بریان و دیگران ارجاع میدم لینک هاش و ارجاعات هست هیچ کسی تفسیر شما رو نکرده لااقل متنی معتبر نشون بدید که این تفسیر شما رو پژوهشگری معتبر مطرح کرده یعنی  این که خشایارشا مردمان غیرمزداپرست رو دیو خطاب کرده اون بحث سرکوب رو هم خودتون اشاره کرده بودید در ابتدا / اما در مورد بحث صد سال که کذب گویی رو نسبت میدید به ص 43 ترجمه کتاب فرهنگ پذیری ارجاع میدم :"خدایان عیلامی و ایرانی در کنار یکدیگر درحال پرستیده شدن هستند و اشخاصی که قربانی انجام می دهند هم نام ایرانی و هم نام عیلامی دارند بایگانی بارو متعلق به 494-509 ق م است ولی روندهای مذهبی فرهنگ پذیری را نشان می دهند که باید یک سده قبلتر آغاز شده باشد" یقه هنکلمن رو بگیرید اما چرا ربط نداشت ؟ وقتی خودتون خدای آشور رو جدا می دونید و در مقطعی نبو خدای شهر بورسیپا در شهر آشور محبوبتر بوده چرا این حرف بی اساس زده میشه که چون اینها ذیل خدایان بین النهرینی هستن پس با مورد ما هماهنگی ندارن ؟ چه مرجعی این نوع تفسیر رو می پذیره ؟ مگر من گفتم خدایان سومر جز خدایان بین النهرینی نیستن ؟ مطمئنا هستند ولی از فرهنگ متفاوتی هستن قرار نیست این تفاسیر من درآوردی رو داشته باشیم باز نقل قولی از هنکلمن میذارم ص 182 :"خدایان عیلامی خارجی تلقی نمی شدند بلکه پارسی بودند به همین ترتیب مردمی که در ارتفاعات زندگی میکردند حتی اگر تباری عیلامی داشتند نه عیلامی که پارسی تلقی می شدند" شما ذهنیت خودتون رو میخواید به بقیه تحمیل کنید و این راه به جایی نمیبره/ من به اندازه کافی در مورد ایدئولوژی اینها مطلب گذاشتم کسی بخواد بخونه متوجه میشه هم چنین در همین مورد مقاله هارتلند پانتئون هنکلمن هم بد نیست بخونید اولا من شاخه داریوشی رو جدا کردم این که از کمبوجیه و کوروش صحبت می کنید ربطی به من داره من ادعای اولم این نبود شما بحث رو به داریوش و خشایارشا کشوندید من هم گفتم اینها برای بزرگترین خدایان خود این احترام رو قائل بودند که اگر در سرزمین های تحت تسلطشون نسبت به اون بی احترامی میدیدن دست به اقدام می زدن همون طور که آشوری ها میکردن آشور هم تنها خدای اونها نبود بزرگترین خدایان بود و گاهی تحت سایه نبو ی بابلی و نینورتای سومری قرار می گرفت اما این که اهورا مزدا در تقویم هخامنشیان نبوده خب آشور هم در تقویم آشوریان نبوده . / "ولی تعداد آنها به قدری بوده " خب شما اگر مطالب بالا رو ببینید و دوباره نقل هنکلمن رو میذارم ص 181"از اطلاعات مختصر و مفیدی که از بافت و سیاق الواح به دست می آید میتوان استنباط کرد حوزه مذهبی عیلامی و هندوایرانی جدا نبودند روحانیانی که نامهای عیلامی داشتن می توانستند آیین های خدایان عیلامی را برگزار کنند و بالعکس" بله درست میگید کتاب بخوانیم مقاله کامل بخوانیم من جواب روی بحث نژاد و اسم رو بالاتر دادم من کذب گو شما چطور فهمیدید اینها  کم بودن ؟/نه در مورد قرآن هیچ جا اشاره صریحی به بحث انحصار شهادت دست نزده به هر ترتیب من مانع نمیشم این بحث هم دیمی نیست شما همه اخبار و جزئیات در اون مقطع رو که نمی دونید این ها هم بعضا به صورت سوال از پیامبر بوده حالا یک نوع سوال رو مثل سواد و تهامه رو که خبر واحد هست رو روش اون طور مانور میدید یکی رو این طور متاسفانه شما دست به تحریف سخن می زنید من گفتم شما در اون احادیث بیماری هایی که مصداق شهادت هستند رو دارید و اگر بیماری پیامبر با اونها مطابق بود وضعیت ایشون شهید میشه به نظرم فهمش به هوش بالایی نیاز نداشت من درگیر حاشیه نمیشم  

 

 

پاسخ:
سلام خدمت شما، بطور کل بحث خوبی بود گرچه اونطور که از شما انتظار میرفت در پایان بحث خوب ظاهر نشدید که بنظرم در بحث های فرسایشی قوی نیستید ولی ابتدای بحث ها را خوب ورود میکنید. 

- آقای یکی توجه نمیکنید اصلا، اولا کاربری معبد بودن چه در گزارش صدای آمریکا و چه سخنان دکتر فرخ موجه میشود در ثانی چه محل مذهبی با نماد بارز و شگفت انگیز مردوک و چه معبد، هردو فردی دارای اهتمام عقیده به مردوک را نشان میدهد بخصوص کاربری استفاده از نماد مردوک که در همان مقاله دو کاربرد برایش برشمرده شده و ابدا فرد متعصب بر روی اهورامزدا اهتمام به محلی مذهبی برای مردوک ندارد!.

فلذا شما برای بار n ام مرتکب مغالطه پهلوان پنبه شده و بجای نقد جوابیه من که در کامنت های قبل متذکر شده بودم کاربری معبد هم نباشد بدین شکل نافی سخن اشتباه شماست، سعی کردید با تحریف بحث صرفا جوابیه دلخواه خود را بدهید! ولی خب مرتکب مغالطه شدید.

- اینها رو از کجا در می آورید پلان اتاق دروازه ایشتار هست؟ یک دروازه هست شبیه به دروازه ایشتار، در مرکزش یک اتاق مستطیل شکل هست که در مقاله محلی مذهبی خوانده شده، کل بنا و آجرهایش هم دارای نمادهای عیلامی و موشخوشو است که دومی را شگفت انگیز میخوانند که طبیعتا به کیفیت و کمیت استفاده اش برمیگردد، محلی مذهبی که بارز ترین نمادش نماد مردوک هست. تمام، لطف کنید عین هنکلمن نقل از مقاله بگذارید همانطور که من گذاشتم، نه تراوشات ذهنی خودتان را که اینطور در تضاد محض با مقاله باشد!

- آقای یکی، قشنگ بخوانید بفهمید من چه میگویم، نماد مردوک در الواح تخت جمشید را ذیل موارد متعدد وجود این خدا در آثار پارسی متذکر شدم نه معبد بودن اینجا!، در راستای اعتقاد به خدایی غیر پارسی گفتم این موارد هم از معبد مردوک تا مصر و تخت جمشید هست. اینی هم که دوران کوروش و کمبوجیه پارسی نیست و گفتید «نه حتی پارسی» فقط خروجی یک ذهن متعصب بر روی عقیده باطل است.

-میگویید:
شما حتی دورازه کوروش و تل آجری هم جدا در نظر می گرفتید

قسمتی از متن اولین پاسخم ذیل این پست حول تل آجری در شانزدهم خردادماه 1403 به شما:

چون در آن هم به وجود نماد مردوک در تل آجری یا دروازه مد نظر... 

شما مرتکب اشتباه فاحشی اینجا شده و بار دیگر اثبات کردید نه به سخن من توجه دارید نه به بحث و نه اصلا اسناد را مطالعه میکنید

- میفرمایید اینکه دبیران از طبقه موبدان باشند چرا در سند دیگری نیست، دوست کم مطالعه من، این عین سخن کریستن سن است که دبیری شغل انحصاری طایفه موبدین بوده!!. یک سیر مطالعاتی حتما برای خودتان قرار دهید. 

- وقتی میگویم متوجه نیستید یعنی همین:

عزیز من زرتشتی بودنش کاملا بر از طایفه موبدان بودنش منطبق است. ضمنا، فقط ترجمه عریان نیست، در ترجمه هایی که مثال آوردی جدای از آنکه خود کم فهمت گفتی متن یونانی را لحاظ کردند و غلط میکند کسی متن اصلی پهلوی را کنار بگذارد در مقابل متن یونانی و ذره ای برتری یا ذره ای اعتبار بخواهد برای ترجمه متخصص خط پهلوی در مقابل افرادی که خط یونانی را لحاظ کردند قرار دهد وقتی بحث نه بر روی اضافات که مقوله ای نحویست و اینجا عقل و منطق حکم میکند خط اصلی که مشخصا سخنان شاهپور با آن زبان صادر شده مد نظر قرار بگیرد، اما با این حال تمامشان رأی به از خاندان مهران بودن این دبیر ندادند، فلذا چشمهایت را باز کن یکبار برای همیشه متوجه شوید چرا این بحث ربطی به سخن من نداشت:

. آن دبیر یک دبیر زرتشتی از طایفه مغان در محل سکونت خاندان مهران بوده

. آن دبیر زرتشتی از زمان اشکانیان که انحصار مد نظر در آن دوره نبوده، بکار گرفته میشده (با توجه به فاصله 16 ساله براندازی اشکانیان تا برآمدن شاهپور دوم) 

فلذا با «یک مورد» که به هر دو صورت فوق کاملا قابل تطبیق بر انحصار دبیری در خاندان مغان است، کسی نمیگوید انحصار مذکور نقد میشود!!. نیاز هست علاوه بر سیر مطالعاتی، کمی هم منطق بخوانید.

- فرمودید:
شما مگر به همه منابع دسترسی دارید؟

بله به تمامی منابع دسترسی دارم، البته فاقد سواد علمی نیستم مأخذ را با منبع یکی بگیرم (اگر احیانا منظورتون از منبع نقل فول تمامی دانشمندان حول اون موضوع بوده)، به تمامی منابع دسترسی کامل حول موضوعی که در مقاله نظر میدهم دارم و نیز نقل های برخی دانشمندان مشهور. چیزی که شما هیچ دسترسی بدان گویا ندارید. 

- آقای یکی که متوجه یک مسئله ساده نیستید، دو چشم بینا دارید یک سری به کتیبه مورد استناد ژینیو بزنید بعد متوجه شوید چه میگویید قبل ازینکه با ارتکاب مغالطه کذب اینطور تیشه به سواد علمی خودتون بزنید:

بسمه تعالی، بسم رحمن، بسم رحیم، بسم الله بسم... تماما عین هم منطبق بر «بنام یزدان» هستند. آخه با شعور کدام احمقی میگوید الله معادل یزدان هست وقتی بر اثر کثرت اسم علم برای خدای خالق شده بود؟! کدام احمقی میگوید الله معادل یزدان هست وقتی از الله مشخص است منظور کدام خداست ولی از یزدان خیر؟! چرا علم لغت زبان عربی را تحریف میکنید و زیر سؤال میبرید؟! 

پس یکبار برای همیشه متوجه باشید بحث سر این است که از خدا صرفا یاد شده بصورت کلی «بنام/بسم» و یاد کردن از آن خدا. اینجا بود که گفتم آن دیندار چطور باید از خدای خود یاد میکرده؟ این کاملا طبیعی بوده هر دینداری در هر زمانی بخواهد بگوید «بنام» و نام یا لقب خدای خودش را بیاورد. چه بنام یزدان چه بنام الله چه بنام رحمان چه بنام رحیم چه بنام یهوه چه... 

- آقای یکی هم املای لاتین و هم املای یونانی مغ و مجوس در حالت مفرد عین هم هست magician/Mágos/magus/Μάγος/μάγος و در نظر نویسندگان یونانی و رومی عهد باستان حتی دوران اشکانی هم شما تفاوت قائل شدن میان مغ و زرتشتی عادی را نمی بینید! همگی ذیل مجوسیت و مغ تعریف میشوند و فرقی بین روحانی دینی یعنی یک مغ با باور مند عادی به آن دین یعنی یک زرتشتی نیست مگر از طریق قرینه متنی بتوان استخراج کرد بر حسب اعمال یا حیطه وظایف فرد دارد یک موبد یا مغ را معرفی میکند مثل سخنان هرودوت که مشخصا برای طایفه مغان اشاره به روحانیون دینی دارد، نه مجوسی یا زرتشتی که در زبان ما  اعم از مغ است، وقتی درک شما قد نمیده این نکته ساده رو متوجه بشوید با وجود تذکر من دیگر چه چیزی میتوان به شما گفت؟! من دقیقا متن کتاب را چک کردم و از شما عاجزانه میخواهم مشخص کنید بر چه اساس بحث سر مغ یعنی روحانی آیین زرتشت بودن است و نه مجوسی بودن چون متن کتاب این چنین چیزی را بدست نمیدهد!. 

- :)) اینجا دیگه واقعا بی دقتی محض بود! طرف میگه پهلوی را نباید یاد داد میگویید نه خب خط پهلوی را نگفته؟ البته من به اشتباه گفتم صد در بندهش، صد در نثر بود. 

اولا گرچه نسخه ای که از صد در نثر در اختیار داربم به زبان فارسی نو و یکی از کهن ترین متون فارسیست، اما بدلیل ماهیتش در دسته بندی روایات زرتشتی قرار میگیرد که بیانگر قوانین دینی جاری هستند و خود دابار در مقدمه میگوید:

«صد در به آن دسته از روایتهای فارسی زردشتی گفته میشود که صد باب یـا فصل دارند و در آنها به مسائل اساسی، دینی و اخلاقی زردشتی اشاره شده است»

همچنین مشخص نیست نسخه پهلوی صد در نثر وجود داشته یا خیر، فلذا تحقیقا نمی‌دانیم به زمان ساسانیان یا صدر اسلام برمیگردد یا نه، بخصوص که ترجمه بودن این متن فارسی از متنی پهلوی بهیچ روی رد نشده.

جدای از آن، عبارت مد نظر در صد در نثر یعنی:

اینکه موبدان و دستوران و ردان و هیربدان را نشاید که همه کس را پهلوی آموزند

با بخشی از دبستان مذاهب نیز:

 موبد را باید لغت پهلوی، غیر را نیاموزاند

تطبیق دارد که تأیید یک متن دینی معتبر زرتشتی توسط متنی با اعتبار کمتر اما در زمان و مکانی متفاوت، بیش از پیش بر اعتبار آن می افزاید. 

از طرفی دیگر با عنایت به عدم وجود یک مورد متضاد با آن در دیگر متون معتبر زرتشتی براحتی میتوان فهمید تشکیک شما ناشیانه و کذب است.

- چرا متوجه نیستید؟ مگر به شما نگفتم تشکیک مری بویس (تشکیک و ابهام فقط) بخاطر دلایلی ازین دست هست که در اوستا روحانیون دینی زرتشتی صراحتاً مغ خوانده نشدند؟ مگر به شما نگفتم بهرحال هرچه بوده خود بویس و دیگران هم برای زمان ساسانیان هیچ تردیدی ندارند بین مغان با موبدین؟. مگر چشمهای بینایتان ندید همان بویس میگوید

«ظاهرا اسـم مغـان اصطلاحی کـه یونانیـان بـرای روحانیـان شـرق و غـرب ایـران یکسـان بـه کار میبردنـد»

 و این یعنی کلا نویسندگان یونانی مغان را روحانیون دینی آیین ایرانی میدانستند خواه زرتشتیت خواه مزداپرستی بطور کل و آن پست من هم اکثرش بر اساس گواهی نویسندگان یونانی گزنفون و هرودوت و... بود؟.

مگر متذکر نشدم سخنان بویس و کریستنسن دقیقا نظرشان منطبق با سخن من است و اتفاقا مغان میتوانسته در طول زمان از شرق به ناحیه ماد آمده و در زمان هرودوت یکی از قبایلشان بشوند بخصوص که کریستن سن و بویس متعرض آریایی بودن مغان هم نشدند؟!.

پس چرا مرتکب مغالطه تعمیم ناروا و بدتر از آن مغالطه کذب شدید اینجا؟ 

-  «نهضت ترجمه اسلامی برخی روحانیون»...

سخن کذب نگو خواهشا، دوست فاقد مطالعه من نهضت ترجمه قبل از ترجمه فارسی یا پدید آمدن نسخه فارسی صد در نثر تمام شده بود! ضمنا بی دقت در این صورت شایسته بود میگفت به غیر بهدین نیاموزند! در زمانی که نسخه فارسی پدید آمده که فقط میدانیم قبل تر از قرن 16 میلادی بوده هیچ دلیلی دال بر ارائه این حکم دینی نیست جز آنکه از مبناهای عقیدتی زرتشتیان بوده وگرنه در آن زمان نهضت ترجمه پهلوی به عربی و... و... چند قرن کار خود را کرده بودند. فلذا بازهم نسنجیده حرفی زدید که به ضرر خودتان تمام شد.

- کجا بریان و واترز ادعای کذب تو را تأیید کردند و گفتند خشایارشا بخاطر تعصب روی اهورامزدا اینکار را کرد؟

ازت سند خواستم دیو و دیو پرستی را گونه دیگری تعریف کرده باشد وقتی متون صریح زرتشتی بعنوان متونی مزداپرستی دیو پرستی را صراحتا غیر مزدا پرستی خواندند، خاموش شدی

ازتان سند خواستم وقتی نگرش هخامنشیان به دیوها دقیقا مشابه دیوان در آیین زرتشت منفور بوده و این آیین هم مزداپرستی بوده کاملا عقلانیست منطبق بر نگرش زرتشتیان بوده باشد، یک سند در نقدش نیاوردید ساکت شدید

حالا با چه رویی میگویید سخن من در منابع تایید نمیشود وقتی از منابع دست اول زرتشتی ارجاع گذاشتم؟ 

آن بحث شورش هم محض اطلاعت احتمال بود گفتم این هم می‌تواند باشد اما متذکر شدم بهت قبلا آنرا کار کردم، ولی متوجه نیستی دست خودت نیست. 

اگر همت مطالعه داشتی میفهمیدی که اشتباه فاحشی کردی:

اولا بریان متذکر میشد در مراد و مقصود خشایارشا ابهام و تفاسیر متعددی است (ص1158)، پس بیجا کردی اینرا در اثبات تعصب داشتن بر روی اهورامزدا اقامه کردی

ثانیا بهت متذکر شدم داریوش هم میگوید سکاییان و عیلامیان اهورامزدا را نمیپرستیدند و وی نیز با آنها نبرد می‌کند اما میدانیم بابلیان نیز نمیپرستیدند، مصریان نیز نمیپرستیدند و دلیل حمله داریوش شورش آنها بود و از طرفی خود بریان به تطبیق این بخش از بیستون و کتیبه خشایارشا اشاره میکند (ص1160)

ثالثا شخص بریان متذکر میشود احتمال دارد مقصود خشایارشا همان کشوری باشد که میگوید در آن شورش را سرکوب کرده (بدین صورت که میگوید معلوم نیست همان کشور بوده یا نه) (ص1161)

رابعا باز خود بریان متذکر میشود سخن خشایارشا و نیز داریوش هیچ یک نه حقیقت که صرفا یک مقوله سیاسی ایدئولوژیک بوده یعنی ابدا در عمل این رویکرد متعصبانه را شاه هخامنشی اتخاذ نکرده بوده است (آنجا که میگوید اصطلاح داتا نه یک حقیقت و واقعیت قضایی-اداری بلکه نمایشی است سیاسی-ایدئولوژیکی) (ص1162) 

حال به مغزت فشار بیاور تا یادت بیاید بهت متذکر شدم سخن خشایارشا پشیری ربط به اعمال و تعصب و... ندارد و برای بیستون متذکر شدم صرفا در کتیبه سلطنتی اهورامزدا را برجسته کردند و در عمل شاهد عدم تعصب هستیم

صریح تر میخواهی دوست بی مطالعه من؟ آنجا که بریان میگوید «کتیبه او بیشتر قصد دارد مداومت قدرت خود و تعالی فضیلت های شاهانه را مصور کند» یا میگوید «در این کتیبه خشایارشا اشاره به شورش یک کشور خاص یا به عملیات و اقدامات شاهانه در مکان و زمان معین نمیکند» (ص1163) 

همان دستبرد به معبد مردوکی هم که گفتم بر اساس روایت استرابو بود که اینجا بریان آنرا قبول نکرده و اشاره نمی‌کند ولی بجایش طور دیگری دقیقا سخن من را تایید می‌کند: سخن خشایارشا راجع به دیوان پشیزی ربط به تعصب این شاه روی اهورامزدا ندارد، در عمل نه معبدی ویران شده نه فردی صرفا بخاطر دیو پرستی کشته، فقط دارد از لحاظ سلطنتی با دستمایه قرار دادن اهورامزدا سخن میگوید. تمام. 

پس دیگر حرف باطل نزن کتاب بریان! این کتابش که در دهان هر کسی میزند که بخواهد نتیجه شما را از کتیبه خشایارشا بگیرد! 

- برای هنکلمن هم اظهر من الشمس است با در نظر گرفتن احتمال نژاد پارسی بودن برخی از آنها این سخن را گفته که به تو فاقد مطالعه متذکر شدم ابتدا نژاد پارسی شان را اثبات کن وقتی خود هنکلمن تردید دارد 

باز دوباره عدم پرستش اهورامزدا توسط عیلامیان تا حتی دوران مادها نشان می‌دهد چیزی که تو دنبالش هستی توسط هنکلمن تایید نمیشود، نیز هنکلمن هم نمی‌گوید «هومبان» برای پارسها مشابه اهورامزدا بود! یک نقل قول از وی بیاور چرا تحریف کرده و دروغ میگویی و وقتی سند میخواهم خاموش میشوی؟

نگفتم آشور جز خدایان بین النهرین نیست و ابدا جدایش نکردم (اینجا ناشیانه متوجه شدی دوست من سخنم را، چندبار متذکر شدم درست بخوان پیام هایم را) 
من گفتم آشور استثناء که توسط بابلیان پرستش نمیشده ولی کل خدایانشان با آشوریان مشترک بوده فلذا محبوبیت مقطعی یکی بر دیگری دخلی ندارد به شاهی که میگوید اهورامزدا ولی در عمل در مقطعی هومبان از اهورامزدا نذورات بیشتری دریافت میدارد در عمل اهورامزدا در تقویمشان جایی ندارد! 

و یادت رفت گفتم بر فرض نظریه هنکلمن که خودش هم تردید دارد در پارسی بودن افراد درست باشد این جا عدم تعصب پارسها روی خدایان پارسی را میرساند

مورد بابلی عدم تعصب را میرساند چون هیچ کس نمی‌گوید بابلیان متعصب روی یک خدای خاص بودند

پس عزیز من اشتباه کردی گفتی هخامنشیان خاصه داریوش و خشایارشا و... روی اهورامزدا مشابه عیسویان و مسلمانان تعصب داشتند!!! 

اشتباه کردی دوست من در پیام اولت گفتی:

حکومت در عهد باستان متقدم هم با دین گره خورده بوده(البته با شیوه خودش) خود داریوش میگه سکاها یا عیلامیان رو به خاطر نپرستیدن اهورامزدا مجازات کرده

اینجا به صراحت هنکلمن میگوید اینها بین خدایان عیلامی با خدایان خودشان فرقی نمیگذاشتند فلذا هومبان بر اهورامزدا یا اهورامزدا بر هومبان هیچ برتری نداشته

یعنی اگر فرض هنکلمن را که بریان و دیگر دانشمندان این حوزه تایید نکردند بخصوص که عیلامیان اهتمام به پرستش اهورامزدا نداشتند و یک سند در اینباره در دست نیست اثباتش کند در عیلام تا قبل از هخامنشیان اهورامزدا توسط عیلامیان پرستش میشده (چطور اختلاطیست یکطرفه هست؟!!) اما با این حال خودش اثبات کننده عدم تعصب پارسها و دینی نبودن حکومتشان میتواند براحتی در نظر گرفته شود

اینکه مردم ارتفاعات اگر عیلامی بودند پارسی تلقی میشدند هم بخصوص وقتی کتیبه یا... ای نداریم یا گزارش مورخی طبیعتا فرض بودنش را میرساند (پارسی تلقی شدن مردمی با تباری عیلامی!)

- باز دوباره در ارجاع آخرت از هنکلمن سراغ همان مقوله نام رفتی! وقتی نمیتوانی نشان بدهی نام پارسی شان دال بر نژاد پارسی بودن هست و دقیقا مصداق نقضش را بر اساس اسناد باستان شناسی و سخن داندامایف برای مورد نام پارسی و تبار بابلی گذاشتم پس لطفی کن بیش ازین تیشه به ریشه مدعای خودت نزن برادر من!

ضمن اینکه اگر سخن هنکلمن را بپذیریم برای این نقل آخری میتواند حاکی از تغییر خدایان و دین باشد، یعنی پارسی که پیرو خدایان عیلامی باشد یا عیلامی که پیرو خدایان پارسی باشد

حالا اینکه هنکلمن خودش مطمئن نبوده به کنار، تو از کجا نظریه تاریخی یکی بودن را درآوردی و تازه میگویی پس این ناقض تعصب داشتن روی اهورامزدا نیست را من ماندم از کجا در آوردی؟! این که تازه در رد ادعای تو بود! 

- برای شهادت:

یکبار بهت متذکر شدم هر روایت غیر متواتری خبر واحد هست پس زیاده گویی بس است و بیخود نگویید استناد به خبر واحد گویی با روایت های بی اعتبار مد نظر شما یکیست!! خبر واحد اقسام دارد قسمی که تاییدیه قرآنی دارد و روایت متواتری در تضادش نیست و صحیح السند هست ووو طبیعیست قبول شود. 

آقای یکی بی مطالعه وقتی قرآن فقط شهادت را برای جهاد و میدان جنگ عنوان کرده میگویند انحصار، اینجا معنای خاص شهادت میشود این.

می ماند معنای عامش چنانچه میدانیم دلیلی ندارد تمام کلمات تمامی معانی خاص و عامشان در قرآن بیاید ولی همین معنای خاص کلیدیست جهت معتای عام که در راستای قتال تعریف شود چون چارچوب معنای خاصش قتال با قید میدان جنگ است

حالا وقتی مقاله ای که خواستم را قرار دادی بعد بیا ادعا بکن، حرف رایگان به اصطلاح کنتور نمی اندازد فلذا اول مقاله را بگذار ببینم کدام یک از متون مربوطه که در فضای مجازی هست ذهن تو را اینطور مسموم کرده تا ردیه اش را ان شاء الله بنویسم بفهمی ریسمانت پوسیده تر از تصورات بوده

من عین ادعای خودت را نقل کردم، نگاه کن چه گفتی:

بیماری پیامبر چه بوده ؟ هر چیزی بوده با اون احادیث میشه تطبیق داد

برید انتهای پیامتون در 18 خردادماه ببینید، پر رنگش کردم زیرش هم خط کشیدم :)) فی الفور هم در ادامش گفتید روایت نگفته هر بیماری، که بعد من گفتم این چطور متناقض حرف زدن است؟ چطور میشود هر بیماری پیامبر را با شهادت تطبیق داد ولی روایت هر بیماری را نگفته؟! 

حالا هم باز در تضاد با آن حرف زده و میگویی:

اگر بیماری پیامبر با اونها مطابق بود وضعیت ایشون شهید میشه

:))) جواب این ادعاتون رو البته قبل تر دادم، بفرمایید:

شما چهار قید تخصیص اقامه کردید که اگر بخواهیم به صدر اسلام برشان گردانیم اما از دل اونها تعمیم به تصادف رئیسی دادید! من هم یک مصداق اقامه کردم که شهادت دانسته نشده با اینکه نبی مکرم اسلام (ص) بوده فلذا آن روایات قابل تعمیم به مرگ های دلخواه ما نیست، بنابراین اگر «شهید خواندن فردی که طاعون دارد» دال بر «شهید خواندن پیامبر که بیماری دارد» نباشد شهید خواندن فردی که از کوه سقوط کرده دال بر شهید خواندن فردی که تصادف کرده هم نیست.

حالا تصادف بعنوان علت غایی مرگ رئیسی را با سقوط از کوه تطبیق بدهید؟! 

صرفا در یکی دیگر از پیام هاتون گفتید نه رییسی سوخته و از کوه سقوط کرده!! این چه ربطی به علت غایی مرگ داشت؟ اگر بالگرد به زمین برخورد میکرد که دیگر مصداق سقوط از کوه هم نبود، اگر رئیسی ضربه مغزی میشد که دیگر مصداق احتراق هم نبود، آنوقت میگفتید مرحوم رئیسی؟!!! 

همین قدر سطحی استدلال میکنید؟! علت غایی مرگ مد نظر است که تصادف میباشد نه چیز دیگری. 

فلذا بر فرض محال صحت کامل آن روایات، باز شهادت رئیسی میتواند زیر سؤال برود و قطعی نیست (قطعی بودن خود آن روایات به کنار، بر فرض قطعیت هم شهادت رئیسی بر اساس آنها قطعی نمیشود).