پاسخ:
سلام خدمت شما، بطور کل بحث خوبی بود گرچه اونطور که از شما انتظار میرفت در پایان بحث خوب ظاهر نشدید که بنظرم در بحث های فرسایشی قوی نیستید ولی ابتدای بحث ها را خوب ورود میکنید.
- آقای یکی توجه نمیکنید اصلا، اولا کاربری معبد بودن چه در گزارش صدای آمریکا و چه سخنان دکتر فرخ موجه میشود در ثانی چه محل مذهبی با نماد بارز و شگفت انگیز مردوک و چه معبد، هردو فردی دارای اهتمام عقیده به مردوک را نشان میدهد بخصوص کاربری استفاده از نماد مردوک که در همان مقاله دو کاربرد برایش برشمرده شده و ابدا فرد متعصب بر روی اهورامزدا اهتمام به محلی مذهبی برای مردوک ندارد!.
فلذا شما برای بار n ام مرتکب مغالطه پهلوان پنبه شده و بجای نقد جوابیه من که در کامنت های قبل متذکر شده بودم کاربری معبد هم نباشد بدین شکل نافی سخن اشتباه شماست، سعی کردید با تحریف بحث صرفا جوابیه دلخواه خود را بدهید! ولی خب مرتکب مغالطه شدید.
- اینها رو از کجا در می آورید پلان اتاق دروازه ایشتار هست؟ یک دروازه هست شبیه به دروازه ایشتار، در مرکزش یک اتاق مستطیل شکل هست که در مقاله محلی مذهبی خوانده شده، کل بنا و آجرهایش هم دارای نمادهای عیلامی و موشخوشو است که دومی را شگفت انگیز میخوانند که طبیعتا به کیفیت و کمیت استفاده اش برمیگردد، محلی مذهبی که بارز ترین نمادش نماد مردوک هست. تمام، لطف کنید عین هنکلمن نقل از مقاله بگذارید همانطور که من گذاشتم، نه تراوشات ذهنی خودتان را که اینطور در تضاد محض با مقاله باشد!
- آقای یکی، قشنگ بخوانید بفهمید من چه میگویم، نماد مردوک در الواح تخت جمشید را ذیل موارد متعدد وجود این خدا در آثار پارسی متذکر شدم نه معبد بودن اینجا!، در راستای اعتقاد به خدایی غیر پارسی گفتم این موارد هم از معبد مردوک تا مصر و تخت جمشید هست. اینی هم که دوران کوروش و کمبوجیه پارسی نیست و گفتید «نه حتی پارسی» فقط خروجی یک ذهن متعصب بر روی عقیده باطل است.
-میگویید:
شما حتی دورازه کوروش و تل آجری هم جدا در نظر می گرفتید
قسمتی از متن اولین پاسخم ذیل این پست حول تل آجری در شانزدهم خردادماه 1403 به شما:
چون در آن هم به وجود نماد مردوک در تل آجری یا دروازه مد نظر...
شما مرتکب اشتباه فاحشی اینجا شده و بار دیگر اثبات کردید نه به سخن من توجه دارید نه به بحث و نه اصلا اسناد را مطالعه میکنید
- میفرمایید اینکه دبیران از طبقه موبدان باشند چرا در سند دیگری نیست، دوست کم مطالعه من، این عین سخن کریستن سن است که دبیری شغل انحصاری طایفه موبدین بوده!!. یک سیر مطالعاتی حتما برای خودتان قرار دهید.
- وقتی میگویم متوجه نیستید یعنی همین:
عزیز من زرتشتی بودنش کاملا بر از طایفه موبدان بودنش منطبق است. ضمنا، فقط ترجمه عریان نیست، در ترجمه هایی که مثال آوردی جدای از آنکه خود کم فهمت گفتی متن یونانی را لحاظ کردند و غلط میکند کسی متن اصلی پهلوی را کنار بگذارد در مقابل متن یونانی و ذره ای برتری یا ذره ای اعتبار بخواهد برای ترجمه متخصص خط پهلوی در مقابل افرادی که خط یونانی را لحاظ کردند قرار دهد وقتی بحث نه بر روی اضافات که مقوله ای نحویست و اینجا عقل و منطق حکم میکند خط اصلی که مشخصا سخنان شاهپور با آن زبان صادر شده مد نظر قرار بگیرد، اما با این حال تمامشان رأی به از خاندان مهران بودن این دبیر ندادند، فلذا چشمهایت را باز کن یکبار برای همیشه متوجه شوید چرا این بحث ربطی به سخن من نداشت:
. آن دبیر یک دبیر زرتشتی از طایفه مغان در محل سکونت خاندان مهران بوده
. آن دبیر زرتشتی از زمان اشکانیان که انحصار مد نظر در آن دوره نبوده، بکار گرفته میشده (با توجه به فاصله 16 ساله براندازی اشکانیان تا برآمدن شاهپور دوم)
فلذا با «یک مورد» که به هر دو صورت فوق کاملا قابل تطبیق بر انحصار دبیری در خاندان مغان است، کسی نمیگوید انحصار مذکور نقد میشود!!. نیاز هست علاوه بر سیر مطالعاتی، کمی هم منطق بخوانید.
- فرمودید:
شما مگر به همه منابع دسترسی دارید؟
بله به تمامی منابع دسترسی دارم، البته فاقد سواد علمی نیستم مأخذ را با منبع یکی بگیرم (اگر احیانا منظورتون از منبع نقل فول تمامی دانشمندان حول اون موضوع بوده)، به تمامی منابع دسترسی کامل حول موضوعی که در مقاله نظر میدهم دارم و نیز نقل های برخی دانشمندان مشهور. چیزی که شما هیچ دسترسی بدان گویا ندارید.
- آقای یکی که متوجه یک مسئله ساده نیستید، دو چشم بینا دارید یک سری به کتیبه مورد استناد ژینیو بزنید بعد متوجه شوید چه میگویید قبل ازینکه با ارتکاب مغالطه کذب اینطور تیشه به سواد علمی خودتون بزنید:
بسمه تعالی، بسم رحمن، بسم رحیم، بسم الله بسم... تماما عین هم منطبق بر «بنام یزدان» هستند. آخه با شعور کدام احمقی میگوید الله معادل یزدان هست وقتی بر اثر کثرت اسم علم برای خدای خالق شده بود؟! کدام احمقی میگوید الله معادل یزدان هست وقتی از الله مشخص است منظور کدام خداست ولی از یزدان خیر؟! چرا علم لغت زبان عربی را تحریف میکنید و زیر سؤال میبرید؟!
پس یکبار برای همیشه متوجه باشید بحث سر این است که از خدا صرفا یاد شده بصورت کلی «بنام/بسم» و یاد کردن از آن خدا. اینجا بود که گفتم آن دیندار چطور باید از خدای خود یاد میکرده؟ این کاملا طبیعی بوده هر دینداری در هر زمانی بخواهد بگوید «بنام» و نام یا لقب خدای خودش را بیاورد. چه بنام یزدان چه بنام الله چه بنام رحمان چه بنام رحیم چه بنام یهوه چه...
- آقای یکی هم املای لاتین و هم املای یونانی مغ و مجوس در حالت مفرد عین هم هست magician/Mágos/magus/Μάγος/μάγος و در نظر نویسندگان یونانی و رومی عهد باستان حتی دوران اشکانی هم شما تفاوت قائل شدن میان مغ و زرتشتی عادی را نمی بینید! همگی ذیل مجوسیت و مغ تعریف میشوند و فرقی بین روحانی دینی یعنی یک مغ با باور مند عادی به آن دین یعنی یک زرتشتی نیست مگر از طریق قرینه متنی بتوان استخراج کرد بر حسب اعمال یا حیطه وظایف فرد دارد یک موبد یا مغ را معرفی میکند مثل سخنان هرودوت که مشخصا برای طایفه مغان اشاره به روحانیون دینی دارد، نه مجوسی یا زرتشتی که در زبان ما اعم از مغ است، وقتی درک شما قد نمیده این نکته ساده رو متوجه بشوید با وجود تذکر من دیگر چه چیزی میتوان به شما گفت؟! من دقیقا متن کتاب را چک کردم و از شما عاجزانه میخواهم مشخص کنید بر چه اساس بحث سر مغ یعنی روحانی آیین زرتشت بودن است و نه مجوسی بودن چون متن کتاب این چنین چیزی را بدست نمیدهد!.
- :)) اینجا دیگه واقعا بی دقتی محض بود! طرف میگه پهلوی را نباید یاد داد میگویید نه خب خط پهلوی را نگفته؟ البته من به اشتباه گفتم صد در بندهش، صد در نثر بود.
اولا گرچه نسخه ای که از صد در نثر در اختیار داربم به زبان فارسی نو و یکی از کهن ترین متون فارسیست، اما بدلیل ماهیتش در دسته بندی روایات زرتشتی قرار میگیرد که بیانگر قوانین دینی جاری هستند و خود دابار در مقدمه میگوید:
«صد در به آن دسته از روایتهای فارسی زردشتی گفته میشود که صد باب یـا فصل دارند و در آنها به مسائل اساسی، دینی و اخلاقی زردشتی اشاره شده است»
همچنین مشخص نیست نسخه پهلوی صد در نثر وجود داشته یا خیر، فلذا تحقیقا نمیدانیم به زمان ساسانیان یا صدر اسلام برمیگردد یا نه، بخصوص که ترجمه بودن این متن فارسی از متنی پهلوی بهیچ روی رد نشده.
جدای از آن، عبارت مد نظر در صد در نثر یعنی:
اینکه موبدان و دستوران و ردان و هیربدان را نشاید که همه کس را پهلوی آموزند
با بخشی از دبستان مذاهب نیز:
موبد را باید لغت پهلوی، غیر را نیاموزاند
تطبیق دارد که تأیید یک متن دینی معتبر زرتشتی توسط متنی با اعتبار کمتر اما در زمان و مکانی متفاوت، بیش از پیش بر اعتبار آن می افزاید.
از طرفی دیگر با عنایت به عدم وجود یک مورد متضاد با آن در دیگر متون معتبر زرتشتی براحتی میتوان فهمید تشکیک شما ناشیانه و کذب است.
- چرا متوجه نیستید؟ مگر به شما نگفتم تشکیک مری بویس (تشکیک و ابهام فقط) بخاطر دلایلی ازین دست هست که در اوستا روحانیون دینی زرتشتی صراحتاً مغ خوانده نشدند؟ مگر به شما نگفتم بهرحال هرچه بوده خود بویس و دیگران هم برای زمان ساسانیان هیچ تردیدی ندارند بین مغان با موبدین؟. مگر چشمهای بینایتان ندید همان بویس میگوید
«ظاهرا اسـم مغـان اصطلاحی کـه یونانیـان بـرای روحانیـان شـرق و غـرب
ایـران یکسـان بـه کار میبردنـد»
و این یعنی کلا نویسندگان یونانی مغان را روحانیون دینی آیین ایرانی میدانستند خواه زرتشتیت خواه مزداپرستی بطور کل و آن پست من هم اکثرش بر اساس گواهی نویسندگان یونانی گزنفون و هرودوت و... بود؟.
مگر متذکر نشدم سخنان بویس و کریستنسن دقیقا نظرشان منطبق با سخن من است و اتفاقا مغان میتوانسته در طول زمان از شرق به ناحیه ماد آمده و در زمان هرودوت یکی از قبایلشان بشوند بخصوص که کریستن سن و بویس متعرض آریایی بودن مغان هم نشدند؟!.
پس چرا مرتکب مغالطه تعمیم ناروا و بدتر از آن مغالطه کذب شدید اینجا؟
- «نهضت ترجمه اسلامی برخی روحانیون»...
سخن کذب نگو خواهشا، دوست فاقد مطالعه من نهضت ترجمه قبل از ترجمه فارسی یا پدید آمدن نسخه فارسی صد در نثر تمام شده بود! ضمنا بی دقت در این صورت شایسته بود میگفت به غیر بهدین نیاموزند! در زمانی که نسخه فارسی پدید آمده که فقط میدانیم قبل تر از قرن 16 میلادی بوده هیچ دلیلی دال بر ارائه این حکم دینی نیست جز آنکه از مبناهای عقیدتی زرتشتیان بوده وگرنه در آن زمان نهضت ترجمه پهلوی به عربی و... و... چند قرن کار خود را کرده بودند. فلذا بازهم نسنجیده حرفی زدید که به ضرر خودتان تمام شد.
- کجا بریان و واترز ادعای کذب تو را تأیید کردند و گفتند خشایارشا بخاطر تعصب روی اهورامزدا اینکار را کرد؟
ازت سند خواستم دیو و دیو پرستی را گونه دیگری تعریف کرده باشد وقتی متون صریح زرتشتی بعنوان متونی مزداپرستی دیو پرستی را صراحتا غیر مزدا پرستی خواندند، خاموش شدی
ازتان سند خواستم وقتی نگرش هخامنشیان به دیوها دقیقا مشابه دیوان در آیین زرتشت منفور بوده و این آیین هم مزداپرستی بوده کاملا عقلانیست منطبق بر نگرش زرتشتیان بوده باشد، یک سند در نقدش نیاوردید ساکت شدید
حالا با چه رویی میگویید سخن من در منابع تایید نمیشود وقتی از منابع دست اول زرتشتی ارجاع گذاشتم؟
آن بحث شورش هم محض اطلاعت احتمال بود گفتم این هم میتواند باشد اما متذکر شدم بهت قبلا آنرا کار کردم، ولی متوجه نیستی دست خودت نیست.
اگر همت مطالعه داشتی میفهمیدی که اشتباه فاحشی کردی:
اولا بریان متذکر میشد در مراد و مقصود خشایارشا ابهام و تفاسیر متعددی است (ص1158)، پس بیجا کردی اینرا در اثبات تعصب داشتن بر روی اهورامزدا اقامه کردی
ثانیا بهت متذکر شدم داریوش هم میگوید سکاییان و عیلامیان اهورامزدا را نمیپرستیدند و وی نیز با آنها نبرد میکند اما میدانیم بابلیان نیز نمیپرستیدند، مصریان نیز نمیپرستیدند و دلیل حمله داریوش شورش آنها بود و از طرفی خود بریان به تطبیق این بخش از بیستون و کتیبه خشایارشا اشاره میکند (ص1160)
ثالثا شخص بریان متذکر میشود احتمال دارد مقصود خشایارشا همان کشوری باشد که میگوید در آن شورش را سرکوب کرده (بدین صورت که میگوید معلوم نیست همان کشور بوده یا نه) (ص1161)
رابعا باز خود بریان متذکر میشود سخن خشایارشا و نیز داریوش هیچ یک نه حقیقت که صرفا یک مقوله سیاسی ایدئولوژیک بوده یعنی ابدا در عمل این رویکرد متعصبانه را شاه هخامنشی اتخاذ نکرده بوده است (آنجا که میگوید اصطلاح داتا نه یک حقیقت و واقعیت قضایی-اداری بلکه نمایشی است سیاسی-ایدئولوژیکی) (ص1162)
حال به مغزت فشار بیاور تا یادت بیاید بهت متذکر شدم سخن خشایارشا پشیری ربط به اعمال و تعصب و... ندارد و برای بیستون متذکر شدم صرفا در کتیبه سلطنتی اهورامزدا را برجسته کردند و در عمل شاهد عدم تعصب هستیم
صریح تر میخواهی دوست بی مطالعه من؟ آنجا که بریان میگوید «کتیبه او بیشتر قصد دارد مداومت قدرت خود و تعالی فضیلت های شاهانه را مصور کند» یا میگوید «در این کتیبه خشایارشا اشاره به شورش یک کشور خاص یا به عملیات و اقدامات شاهانه در مکان و زمان معین نمیکند» (ص1163)
همان دستبرد به معبد مردوکی هم که گفتم بر اساس روایت استرابو بود که اینجا بریان آنرا قبول نکرده و اشاره نمیکند ولی بجایش طور دیگری دقیقا سخن من را تایید میکند: سخن خشایارشا راجع به دیوان پشیزی ربط به تعصب این شاه روی اهورامزدا ندارد، در عمل نه معبدی ویران شده نه فردی صرفا بخاطر دیو پرستی کشته، فقط دارد از لحاظ سلطنتی با دستمایه قرار دادن اهورامزدا سخن میگوید. تمام.
پس دیگر حرف باطل نزن کتاب بریان! این کتابش که در دهان هر کسی میزند که بخواهد نتیجه شما را از کتیبه خشایارشا بگیرد!
- برای هنکلمن هم اظهر من الشمس است با در نظر گرفتن احتمال نژاد پارسی بودن برخی از آنها این سخن را گفته که به تو فاقد مطالعه متذکر شدم ابتدا نژاد پارسی شان را اثبات کن وقتی خود هنکلمن تردید دارد
باز دوباره عدم پرستش اهورامزدا توسط عیلامیان تا حتی دوران مادها نشان میدهد چیزی که تو دنبالش هستی توسط هنکلمن تایید نمیشود، نیز هنکلمن هم نمیگوید «هومبان» برای پارسها مشابه اهورامزدا بود! یک نقل قول از وی بیاور چرا تحریف کرده و دروغ میگویی و وقتی سند میخواهم خاموش میشوی؟
نگفتم آشور جز خدایان بین النهرین نیست و ابدا جدایش نکردم (اینجا ناشیانه متوجه شدی دوست من سخنم را، چندبار متذکر شدم درست بخوان پیام هایم را)
من گفتم آشور استثناء که توسط بابلیان پرستش نمیشده ولی کل خدایانشان با آشوریان مشترک بوده فلذا محبوبیت مقطعی یکی بر دیگری دخلی ندارد به شاهی که میگوید اهورامزدا ولی در عمل در مقطعی هومبان از اهورامزدا نذورات بیشتری دریافت میدارد در عمل اهورامزدا در تقویمشان جایی ندارد!
و یادت رفت گفتم بر فرض نظریه هنکلمن که خودش هم تردید دارد در پارسی بودن افراد درست باشد این جا عدم تعصب پارسها روی خدایان پارسی را میرساند
مورد بابلی عدم تعصب را میرساند چون هیچ کس نمیگوید بابلیان متعصب روی یک خدای خاص بودند
پس عزیز من اشتباه کردی گفتی هخامنشیان خاصه داریوش و خشایارشا و... روی اهورامزدا مشابه عیسویان و مسلمانان تعصب داشتند!!!
اشتباه کردی دوست من در پیام اولت گفتی:
حکومت در عهد باستان متقدم هم با دین گره خورده بوده(البته با شیوه خودش) خود داریوش میگه سکاها یا عیلامیان رو به خاطر نپرستیدن اهورامزدا مجازات کرده
اینجا به صراحت هنکلمن میگوید اینها بین خدایان عیلامی با خدایان خودشان فرقی نمیگذاشتند فلذا هومبان بر اهورامزدا یا اهورامزدا بر هومبان هیچ برتری نداشته
یعنی اگر فرض هنکلمن را که بریان و دیگر دانشمندان این حوزه تایید نکردند بخصوص که عیلامیان اهتمام به پرستش اهورامزدا نداشتند و یک سند در اینباره در دست نیست اثباتش کند در عیلام تا قبل از هخامنشیان اهورامزدا توسط عیلامیان پرستش میشده (چطور اختلاطیست یکطرفه هست؟!!) اما با این حال خودش اثبات کننده عدم تعصب پارسها و دینی نبودن حکومتشان میتواند براحتی در نظر گرفته شود
اینکه مردم ارتفاعات اگر عیلامی بودند پارسی تلقی میشدند هم بخصوص وقتی کتیبه یا... ای نداریم یا گزارش مورخی طبیعتا فرض بودنش را میرساند (پارسی تلقی شدن مردمی با تباری عیلامی!)
- باز دوباره در ارجاع آخرت از هنکلمن سراغ همان مقوله نام رفتی! وقتی نمیتوانی نشان بدهی نام پارسی شان دال بر نژاد پارسی بودن هست و دقیقا مصداق نقضش را بر اساس اسناد باستان شناسی و سخن داندامایف برای مورد نام پارسی و تبار بابلی گذاشتم پس لطفی کن بیش ازین تیشه به ریشه مدعای خودت نزن برادر من!
ضمن اینکه اگر سخن هنکلمن را بپذیریم برای این نقل آخری میتواند حاکی از تغییر خدایان و دین باشد، یعنی پارسی که پیرو خدایان عیلامی باشد یا عیلامی که پیرو خدایان پارسی باشد
حالا اینکه هنکلمن خودش مطمئن نبوده به کنار، تو از کجا نظریه تاریخی یکی بودن را درآوردی و تازه میگویی پس این ناقض تعصب داشتن روی اهورامزدا نیست را من ماندم از کجا در آوردی؟! این که تازه در رد ادعای تو بود!
- برای شهادت:
یکبار بهت متذکر شدم هر روایت غیر متواتری خبر واحد هست پس زیاده گویی بس است و بیخود نگویید استناد به خبر واحد گویی با روایت های بی اعتبار مد نظر شما یکیست!! خبر واحد اقسام دارد قسمی که تاییدیه قرآنی دارد و روایت متواتری در تضادش نیست و صحیح السند هست ووو طبیعیست قبول شود.
آقای یکی بی مطالعه وقتی قرآن فقط شهادت را برای جهاد و میدان جنگ عنوان کرده میگویند انحصار، اینجا معنای خاص شهادت میشود این.
می ماند معنای عامش چنانچه میدانیم دلیلی ندارد تمام کلمات تمامی معانی خاص و عامشان در قرآن بیاید ولی همین معنای خاص کلیدیست جهت معتای عام که در راستای قتال تعریف شود چون چارچوب معنای خاصش قتال با قید میدان جنگ است
حالا وقتی مقاله ای که خواستم را قرار دادی بعد بیا ادعا بکن، حرف رایگان به اصطلاح کنتور نمی اندازد فلذا اول مقاله را بگذار ببینم کدام یک از متون مربوطه که در فضای مجازی هست ذهن تو را اینطور مسموم کرده تا ردیه اش را ان شاء الله بنویسم بفهمی ریسمانت پوسیده تر از تصورات بوده
من عین ادعای خودت را نقل کردم، نگاه کن چه گفتی:
بیماری پیامبر چه بوده ؟ هر چیزی بوده با اون احادیث میشه تطبیق داد
برید انتهای پیامتون در 18 خردادماه ببینید، پر رنگش کردم زیرش هم خط کشیدم :)) فی الفور هم در ادامش گفتید روایت نگفته هر بیماری، که بعد من گفتم این چطور متناقض حرف زدن است؟ چطور میشود هر بیماری پیامبر را با شهادت تطبیق داد ولی روایت هر بیماری را نگفته؟!
حالا هم باز در تضاد با آن حرف زده و میگویی:
اگر بیماری پیامبر با اونها مطابق بود وضعیت ایشون شهید میشه
:))) جواب این ادعاتون رو البته قبل تر دادم، بفرمایید:
شما چهار قید تخصیص اقامه کردید که اگر بخواهیم به صدر اسلام برشان گردانیم اما از دل اونها تعمیم به تصادف رئیسی دادید! من هم یک مصداق اقامه کردم که شهادت دانسته نشده با اینکه نبی مکرم اسلام (ص) بوده فلذا آن روایات قابل تعمیم به مرگ های دلخواه ما نیست، بنابراین اگر «شهید خواندن فردی که طاعون دارد» دال بر «شهید خواندن پیامبر که بیماری دارد» نباشد شهید خواندن فردی که از کوه سقوط کرده دال بر شهید خواندن فردی که تصادف کرده هم نیست.
حالا تصادف بعنوان علت غایی مرگ رئیسی را با سقوط از کوه تطبیق بدهید؟!
صرفا در یکی دیگر از پیام هاتون گفتید نه رییسی سوخته و از کوه سقوط کرده!! این چه ربطی به علت غایی مرگ داشت؟ اگر بالگرد به زمین برخورد میکرد که دیگر مصداق سقوط از کوه هم نبود، اگر رئیسی ضربه مغزی میشد که دیگر مصداق احتراق هم نبود، آنوقت میگفتید مرحوم رئیسی؟!!!
همین قدر سطحی استدلال میکنید؟! علت غایی مرگ مد نظر است که تصادف میباشد نه چیز دیگری.
فلذا بر فرض محال صحت کامل آن روایات، باز شهادت رئیسی میتواند زیر سؤال برود و قطعی نیست (قطعی بودن خود آن روایات به کنار، بر فرض قطعیت هم شهادت رئیسی بر اساس آنها قطعی نمیشود).
سلام عرض می کنم یه سری نکات به نظرم اومد خب شما اشاره کردید که علمای سریانی خود رو یه جورایی مرکز دنیا میدونستن خب این خیلی به نظرم فرقی نداره مثلا با اونچه که ما در ایران باستان داشتیم که اونهم متاثر از الگویی بوده که در حقیقت ریشه در بین النهرین داشته میشه گفت در منطقه ما این ریشه دار هست (هر چند برای اون زمان شاید چیز خیلی بدی هم نبوده) حالا در موارد دیگه هم این اثرات حتی در الفاظ و عبارات هم هست همین عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم "که استفاده می کنیم عبارتی هست که گویا(طبق گفته فیلیپ ژینیو ) تحت تاثیر الگوی پهلوی ساسانی بوده (در کتیبه پایکولی ) در مورد واژه شهید شما حتما می دونید که احادیث دوره اسلامی مسلمانی رو که دچار مرگ ناشی از حریق و طاعون و غرق شدن یا حتی سقوط از کوه میشده جز شهید به حساب آوردن به نظر اطلاق این واژه با توجه به پیشینه اون نامربوط نباشه مگر این که یقین داشته باشیم که این بندگان خدا حتی در این سفر هم آگاهانه و عامدانه در جهت فساد قدم برداشته بودن که خب به نظرم تصور اشتباه و نادرستیه