مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

جزیه و اهل کتاب، برداشتی متفاوت

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۳۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیشتر در اینجا طی بحث نسبتاً مفصلی عنوان کرده بودم که تلقی مشهور از کافر حربی نزد اکثریت غالب فقهای متأخر بنظر میرسد نمیتواند صحیح باشد و در حال حاضر هم دیگر فقیه مطرحی حاضر به دفاع از آن عقیده نیست و از قضا در آراء فقهایی همچون رهبری قرینه هایی در تضاد با آراء مشهور فقهای سابق به چشم میخورد. بر اساس نتیجه بحثی که در مقوله کافر حربی استخراج میشود یک اشکال پدید می آید و آن اینکه اگر کفار غیر اهل کتاب نباید بالاجبار مسلمان بشوند پس چگونه می بایست با ایشان در جامعه اسلامی رفتار کرد بخصوص وقتی جزیه فقط از کفار اهل کتاب در قالب کافر ذمی (اهل ذمه) اخذ میشده است؟!، من نام این اشکال را که پارادوکس جزیه مینامم.

برداشت متفاوتی را که در این پست از وبلاگ به منظور حل این اشکال بدنبال تبیین آن هستم گرچه قطعی نمیدانم لکن بنظرم با توجه به ادله ای که شرح خواهم داد بی اعتبار نیست.

در ابتدا به آیه جزیه نگاهی می اندازیم:

قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ

با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند، حرام نمی شمارند، و دین حق را نمی پذیرند، بجنگید تا با دست خود در حالی که متواضع و فروتن اند، جزیه بپردازند. (29) سوره توبه

چنانچه مشاهده میکنید در این آیه امر شده با اهل کتابی که ایمان نمی آورند و به مقابله با محرمات خداوند پرداختند باید جنگید تا با خواری جزیه بپردازند! البته بخواهیم تحت اللفظی و دقیقتر ترجمه کنیم به این ترجمه از آقای سید کاظم ارفع میرسیم:

با آنانى که به خدا و روز قیامت ایمان نیاورده و آنچه خدا و رسول او حرام کرده حرام نمى دانند و تن به دین حق نمى دهند و از اهل کتاب هم هستند، جنگ کنید تا آن موقع که به دست خود جزیه دهند و حقیر شوند

این در حالیست که در آیه ای دیگر از کلام الله میخوانیم:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

هر یک از مسلمانان و یهود و نصاری و صابئان (پیروان حضرت یحیی) که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکاری پیشه کند، البته آنها از خدا پاداش نیک یابند و هیچ گاه بیمناک و اندوهگین نخواهند بود. (62) سوره بقره

در اینجا مشاهده میکنید که قرآن کریم به صراحت دو دسته اهل کتاب را معرفی کرده است، یک دسته آنان که ایمان ندارند و حرمت دین اسلام را نگاه نمیدارند و در نتیجه نسبت به خدا و رسولش دارای عناد بوده و تمکین نمیکنند فلذا باید با ایشان جنگ کرد تا با خواری جزیه بدهند و دسته دیگر با ایمانانی که نیکوکارند و هیچ بیم و اندوهی نباید برای ایشان وجود داشته باشد. محتوای آیه 62 سوره بقره را در جای دیگری از قرآن نیز بدین صورت مشاهده میکنیم:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

آنها که ایمان آورده‏ اند و یهودیان و صابئان و مسیحیان هر گاه ایمان به خداوند یگانه و روز جزا بیاورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین خواهند شد. (69) سوره مائده

در اینجا اصلاً اهل کتاب دقیقاً همردیف مسلمانان بدون هیچ تفاوتی قرار داده شده اند و عدم ترس و اندوه [که مشخصاً بر وضعیت أخذ جزیه با خواری صدق نمیکند] همانطور که برای یک مسلمان باید باشد برای اهل کتاب هم بیان شده است. اگر به تفاسیری همچون المیزان و نمونه و... مراجعه کنید مشاهده میشود که عموماً شأن نزول آیه 29 سوره توبه بیان نشده است و از پرداختن به آن صرفنظر کرده اند. من صرفاً در مجمع البیان (ترجمه تفسیر مجمع البیان، جلد 11، صفحه 66) به روایتی برخوردم که بیان میداشت این آیه قبل از عزیمت نبی مکرم اسلام به جنگ تبوک نازل گشته و بعد از آن پیامبر خدا برای این نبرد عازم شدند. این شأن نزول توسط آیات دیگر سوره توبه هم تأیید میشود چنانچه برخی از آنها همچون آیه 42 یا 118 مشخصاً مرتبط با جنگ تبوک هستند (برای مطالعه بیشتر بنگرید به اینجا و اینجا).

و خب میدانیم علت جنگ تبوک تحرکات رومیان مسیحی بود نه اینکه پیامبر بخواهد بی جهت جنگی را علیه ایشان آغاز کند و بعبارتی در اینجا ما با اهل کتابی که روی به جنگ با حکومت اسلامی آورده اند طرف هستیم و قرآن کریم هم اینطور ازیشان یاد کرده است. بنابراین در اینجا یک آیه داریم که از لزوم جنگ با اهل کتابی که دشمن خدا و رسولش هستند سخن گفته و مرتبط با جنگ تبوک میباشد که رومیان مسیحی میخواستند بر علیه حکومت اسلامی تحرکاتی را انجام بدهند (و باید جزیه بدهند) و دو آیه داریم که از اهل کتاب با ایمانی سخن گفته که مشخصاً عنادی با خدا و رسولش ندارند (که طبیعتاً ایشان جزیه نباید بدهند).

اگر بخواهیم برداشت فوق را نفی کنیم اشکالی که پدید می آید این است که در اینصورت حاکم شرع مختار هست هر غیر مسلمانی را بالاجبار مسلمان بکند، مگر اهل کتاب که باید با خواری ازیشان جزیه اخذ کنه اگر اسلام را قبول نکردند! پس چه ضرورتی داشت به نزول آیه «لا إکراه فی الدین...» و نفی اجبار در گرویدن به اسلام؟! آنهم وقتی بوضوح فرد اگر مسلمان نشود ولو علاقمند به برقراری رابطه صلح آمیز با مسلمانان هم باشد می بایست با خواری جزیه دهد (تازه اگر از اهل کتاب باشد):

لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست. (256) سوره بقره

برخی در اینجا گفته اند که منظور از «لا إکراه فی الدین» یعنی به طور واقع کسی رو نمیتوان به دین مجبور کرد لکن باید در نظر داشت تفسیر رایج از این آیه (نفی اجبار در گرویدن به اسلام) از طرفی دیگر با آیه 99 سوره یونس هم انطباق مشهودی دارد لکن این تفسیر ادعایی خیر چنانچه در سوره یونس میخوانیم:

وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ

و اگر پروردگار می‏خواست تمام آنها که در روی زمین هستند همگی (از روی اجبار) ایمان می‏آوردند، آیا تو می‏خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (99) سوره یونس

بعبارتی اگر بگوییم لا اکراه فی الدین یعنی اجباری در گرویدن به اسلام نیست، هم میتوان گفت خدا نخواسته فردی بالاجبار مسلمان شود و اختیارش نفی گردد در قبول دین (قسمت اول آیه 99 سوره یونس) و هم حرام بودن اجبار در گرویدن به دین توسط حکومت اسلامی یا مسلمانان (قسمت دوم آیه). ضمن اینکه آیه 99 سوره یونس هم اختصاصی به اهل کتاب ندارد و گرچه در تفاسیر برداشتند بر اساس آراء فقهی شان آنرا فقط برگرداندند به اهل کتاب لکن هیچ قرینه ای نه در قرآن و نه در سنت معتبر و متواتر معصوم در تأیید این تفسیر نیست. چنانچه بوضوح مشاهده میشود خداوند در آیه 256 سوره بقره بعد از نفی اجبار در دین که مشخصاً بخاطر قرینه طاغوت مربوط به کفار غیر اهل کتاب یا مشرکین اهل کتابی میشود که اعتقادات باطلی دارند متذکر تبعات این انتخاب میشود و به نوعی در مقام تذکار نتیجه انتخاب در عین عدم وجود اجبار سخن گفته شده است فلذا بر این اساس اگر هرگونه اجباری روا بود می بایست در همین آیه بدان اشاره میشد.

در ترجمه تفسیر مجمع البیان هم ذیل آیه 256 سوره بقره گفته میشود:

و اگر کسى را به گفتن شهادتین مجبور نمایند و او هم بگوید این گفتن، دین نیست و متقابلا کسى را مجبور کنند و کلمه کفر آمیز بگوید، کافر نخواهد بود.

این قول را علامه طباطبایی و آیت الله مکارم هم رد نکردند و بر اساس آیه 56 سوره توبه هم تأیید میشود چنانچه حتی انفاق منافقین هم ازیشان قبول نخواهد شد چون قلباً مسلمان نیستند؛ بنابراین من ازین مقوله نتیجه میگیرم:

اگر در مسئله مورد بحث، به کافر حربی بگویند یا مسلمان بشو یا باید کشته شوی و یا اسیر و برده، و شهادتین بگوید این عین اکراه خواهد بود و مسلمان محسوب نمیشود.

نتیجتاً هیچ فرقی در اصل موضوع نمیکند، شما این سه راه را بگذارید جلوی روی کافر غیر اهل کتاب که عنادی با حکومت اسلامی ندارد مشخصاً عین اکراه در دین است (یا کشته شود یا اسیر یا مسلمان) و در تضاد با آیه شریفه و مسلمان هم اصلاً محسوب نمیشود اگر شهادتین بگوید. حال اینجا عموماً گفته اند این اجازه که بر عقیده خود باقی بمانند برای اهل کتاب است صرفاً، مسئله اما اینجاست که خب شما برای اهل کتاب هم جزیه با خواری را قرار دادید و حتی روایت نقل کردید که باید جزیه سبک ازیشان گرفته نشود تا احساس حقارت کنند (نک: تفسیر نور، جلد 3، صفحه 406، ذیل آیه 29 سوره توبه، نقل روایتی منتسب به امام صادق (ع))! گرچه أخذ جزیه اجبار محسوب نمیشود لکن میتواند تحریک کرده و انگیزه گرویدن ظاهری به اسلام را بدهد.

بنابراین در اینجا اگر جزیه سنگین با خواری ندهند میشوند کافر حربی و اگرم بدهند که باید عمری پرداخت جزیه با حقارت را تحمل کنند. جدای ازینکه در آیه 256 سوره بقره هیچ قرینه ای نیست برگردانده بشود به اهل کتاب، در آیه 99 سوره یونس هم نیست. ضمن اینکه توجه داشته باشید مشخصاً شأن نزول الزاما محذوریت آور نیست وقتی قرینه ای در آن نباشد بگوییم فقط منحصر در اهل کتاب باید باشد!. خب میشود حمل بر کفار اهل یا غیر اهل کتاب بشود بخصوص وقتی اینجا تناقض بین آیات قرآن بوجود خواهد آمد اگر این تفسیر را بخواهیم قبول کنیم.

جدای ازینها کدام مسلمانی حاضر است قبول کند هر کافر اهل کتابی را بدون داشتن هیچگونه عناد و حتی با قبول قوانین حکومت اسلامی، بگوید باید کشته بشود یا اسیر یا مسلمان یا باید مالی اضافه و سنگین نسبت به دیگر مسلمانان پرداخت بکند؟!.

ممکن است اینجا اشکال بکنید که ظاهر آیه 29 سوره توبه آدمی را برآن میدارد بگوید کلاً اهل کتاب منظور قرآن است خواه عناد داشته باشند خواه نداشته باشند همانگونه که امثال علامه طباطبایی این چنین برداشتی را در المیزان ذیل آیه داشتند چنانچه بعنوان مثال اینکه در آیه گفته شده آنچه را خدا و رسولش حرام میشمارند حرام نمیدانند مشخصاً اشاره به عدم حرمت گوشت خوک و شراب نزد اکثریت غالب اهل کتاب و یا مقوله هایی ماننده تثلیث است و بر این اساس اهل کتابی مصداق آیات 62 سوره بقره و 69 سوره مائده میشود که بیشترین عملگرایی را به مقوله های تحریف نشده دین خویش که شبیه اسلام بوده داشته باشد و محرمات اسلام را حرام بشمارد و به توحید ذاتی و فعلی باور داشته باشد و... الخ.

در پاسخ باید عرض کنم این اشکال گرچه در خور توجه است اما الزاماً نفی کننده برداشتی که عرض کردم نیست. از کجا معلوم واقعاً محرمات مد نظر آن آیه تمام محرمات اسلام باشد؟ چنانچه قبلتر در آیه 28 سوره توبه به نجاست مشرکین بت پرست و عدم نزدیک شدنشان به کعبه اشاره شده بود (در حالیکه میدانیم اهل کتاب نجس نیستند) اینجا هم محرمات و عدم ایمان میتواند اشاره به اهل کتابی باشد که پا به پای مشرکین به عناد با مسلمانان پرداخته اند و حرمت قوانین حکومت اسلامی را که از حرام های خدا و رسولش میباشند را رعایت نمیکنند.

البته متذکر میشوم در عمل جزیه سبب اسلام آوردن اجباری نشده چون بعضاً خود اهل کتاب از مردم خود جزیه را أخذ و تحویل حکومت میدادند و نیز اهل کتاب در عین پرداخت جزیه از مقوله هایی مثل جهاد معاف بودند و همچنین جو حاکم بر جمعیت های اهل کتاب بگونه ای نبود که فرد مرتد بتواند اموال و جایگاه و... خود را بعد از ارتداد هم حفظ کند و با مصداق زرتشتیان متوجه میشویم رفتار خوبی با مرتدین نمیشده و حکومت نفوذ مطلقی دست کم در قرون اولیه نداشته است (بحث مفصلش را در وبلاگ پیشتر کردم، بنگرید به اینجا)؛ این مقوله برمیگردد به اختلاف بین فقه نظری تا فقه عملی حکومت های اسلامی که محل بحث در اینجا نبود و صرفاً به جهت اینکه سوء برداشتی نشود متذکرش شدم. آقای دکتر صباغچی هم برداشت مشهور از مقوله جزیه را در مقاله خود نقد کردند:

از منظری دیگر هم میتوان به این مقوله نگریست و پارادوکس جزیه را حل نمود و آن اینکه الزاماً کفار اهل کتاب ذمی محسوب نمیشوند در صورتی که حرب نداشته باشند بلکه کفار غیر اهل کتاب هم اگر حرب نداشته باشند میتوانند ذمی محسوب شده و این ذمی بودن مصداقی از همان عهد و پیمانی است که با مسلمین می بندند. البته این برای کفار ساکن سرزمین اسلامی است و برای حکومت های کفار کتابی یا غیر کتابی مشخصاً ذمی بودن هم معنا نداشته و همان عهد و پیمان برای همه شان صدق میکند چون در ذمه مسلمانان نباید قرار بگیرند اگر حرب نداشته باشند وگرنه میشود مصداق همان جهاد ابتدایی یعنی به صرف کفرشان باید با ایشان جهاد کرد تا اهل ذمه یا مسلمان شوند که مقوله باطلیست در عصر غیبت.

بنابراین برای کفار ساکن سرزمین اسلامی خواه کتابی خواه غیر کتابی اهل ذمه شدن مطرح است و برای حکومت های کفر همان مقوله عدم عناد عملی نداشتن و رابطه صلح آمیز با حکومت مسلمین که در قالب عهد و پیمان دو طرفه در نظر گرفته میشود. در اینجا البته جزیه با خواری کماکان برای دسته ای خاص از اهل کتاب مطرح است که روی به حرب با مسلمانان آوردند، تفاوت اهل کتاب و کافر غیر کتابی در اینجاست که کافر غیر کتابی اگر حربی شد یا کشته یا مسلمان و یا اسیر باید بشود لکن برای کافر کتابی پرداخت جزیه با خواری هم قرار داده شده است.

میتوان بگونه ای دیگر هم به این مقوله پرداخت که البته مشخصاً شاذ است، و آن اینکه کفار اهل کتاب یا جزیه نمیداده اند تا قبل از حربی شدن و جزیه مختص کفار غیر کتابی بوده و یا اینکه هردو گروه جزیه بصورت عادی پرداخت میکرده اند و قید خوار کننده برای کفار حربی اهل کتاب مطرح شده (کنار انتخاب مرگ و اسارت و یا مسلمانی) در کنار فقط قتال و جهاد یا اسلام آوردن عملی و اسارت برای کفار حربی غیر اهل کتاب.

دو قول فوق الذکر گرچه در تضاد با آراء مشهور فقها میباشند (همانطور که نفی مشروعیت جهاد ابتدایی در تفسیر رایجش بود، فارغ ازینکه در حجیت اجماع هم حتی تشکیک وارد است) اما در کنار نقد تفسیر مشهور از جهاد ابتدایی و لزوم حل پارادوکس جزیه که خواه ناخواه سنت مخالف را بی اعتبار میتواند بکند در آنچه باقی می ماند به تضاد مشهودی با آنچکه همراه با اعتبار نسبی خوب از سنت معصوم به ما رسیده برنمیخوریم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۱۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی