مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

مکتب رئالیسم
آخرین نظرات

بی منطقی در قامت روحانیت دینی!

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۳۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مخاطبین وبلاگ بعد از مطالعه یادداشتم پیرامون اعتبار شهادت زنان (اعتبار شهادت زنان، متن دین یا فتوای اکثریت فقها؟!) متن سخنان حجت الاسلام سوزنچی در اینباره را فرستاد که پاسخ به آیت الله حیدری در رابطه با اعتبار شهادت زنان میباشد [آیت الله حیدری نیز دیدگاه فقهی اش مبتنی بر یکسان بودن اعتبار شهادت زنان با مردان هست ولی طریقی که برای موجه سازی دیدگاه خودش رفته کمی متفاوت از تبیین من در آن یادداشت میباشد]. من در اینجا به معنای واقعی کلمه اثبات میکنم آقای سوزنچی بی منطق است. ایشان حتی کامنت من در وبسایتشان حول نقد آراء باطلی که پیرامون حجاب اجباری داشت را نیز پخش نکرد که لینک یادداشت وبلاگم در نقد سخنانش را قرار داده بودم (حجت الاسلام سوزنچی: دفاع از حجاب به قیمت تحریف در تفسیر قرآن!):

این تعبیر که اسلام کف حقوق زن را گرفته و ما میخواهیم متناسب با شرایط به آن اضافه کنیم، لازمه آن انکار ختم نبوت است. چون مردم ظرفیت قبول برنامه الهی به نحو کامل را نداشتند، شریعتی برای یک دوره زمانی می آمد و شریعت بعدی آن را نسخ می کرد. یعنی اینکه تاریخ مصرف آن احکام تمام می شد و باید احکام جدید می آمد. اسلام ناسخ همه ادیان است و برنامه کلی بشر را تا آخر ارائه داده است. اینکه شرایط آنقدر تغییر کرده که حکمی باید عوض شود، معنایش این است که نعوذبالله خدا اشتباه کرده و نباید حضرت محمد(ص) را آخرین پیامبر تعیین میکرد و باید متناسب با قرن معاصر ما شریعت جدیدی بفرستد تا احکام سابق نسخ شود. لازمه سخن ایشان این است که خداوند این کار را نکرد و ما انجام می دهیم.

آیا وقتی در سال 1392 خواستند قانون مجازات اسلامی را اصلاح کنند کسی گفت باید همان نمایندگان دو دهه قبل بوده و باید کل قانون را از نو بنویسید؟ یا نمایندگانی جدید براحتی برخی مواد را تغییر دادند بدون آنکه نام یا چارچوب قانون عوض شود یا حتی احتیاج به اصلاح قانون اساسی باشد؟. بعبارتی وقتی ما راجع به چیزی سخن میگوییم که نه جزء اصول پنجگانه و نه فروع ده گانه دین هست دیگر به چه دلیل خدا نیاز هست پیامبر دیگری بفرستد؟ این چه استدلال سطحی هست که این فرد اقامه میکند؟.

مورد بعدی آنکه خود آیه علت بکارگیری دو زن در مقابل یک مرد را فراموشی عنوان میکند و سؤال پیش نمی آید چرا فقط در آن مورد از فراموشی سخن گفته است؟! وقتی علت را قرآن بیان کرده و مسکوت نگذاشته این معنی نمیدهد که اگر زمینه های آن علت از بین رفت یا به این یقین رسیدیم بهر دلیلی آن علت در زمان ما کارگر نیست دیگر دلیلی برای اجرای آن حکم نیست؟.

مگر سوزنچی نمی فهمد برده داری و جهاد ابتدایی با قید اینکه فقیه باید حکم بدهد کنار گذاشته شدند، چرا به اینجا که رسید باید حتما پیامبر جدید بیاید؟ آنها که مهمتر و بدیهی تر بودند در آراء فقها!!. این چیزی جز اثبات بی منطقی بودن یک روحانی متعصب است؟.

سوال اینجاست آیا ما اجازه داریم که حکمی از احکام الهی را نسخ کنیم؟ اسلام انعطاف پذیر است، اما نه به این معنا که نظر ما حاکم شود.

چرا اجازه دهیم نظر یک روحانی بی منطق حاکم شود؟ به چه دلیل نظرات شخصی این افراد متعصب بنیاد گرا حکومتی که انتقاد پذیر هم نیستند باید حاکم بر جان و مال و ناموس مردم کشور ایران باشد؟ باید خوانش صحیح از دین تلقی شود و بقیه آراء اشتباه؟. اتفاقا ما معتقد به تحریف دین توسط ایشان هستیم و انعطاف پذیر نبودن اسلام را به معنای عدم تأیید دیدگاه این جماعت میدانیم.

ایشان (آیت الله حیدری) سراغ عوض شدن موضوع رفته اند. مثالی که در کشور ما رخ داد، این بود که آلت قمار حرام است و این حکم ابدی خدا است. زمانی شطرنج آلت قمار محسوب میشد و گفتند که حرام است، اما زمانی آمد که شطرنج دیگر آلت قمار نبود و به عنوان بازی فکری شناخته شد. این تغییر موضوع است، یعنی در متن وقایع خارجی یک چیزی به چیز دیگر تبدیل شود. وقتی موضوع عوض شود، حکم همان حکم خداست و حکم جدیدی جعل نمیشود.

اینجا هم سفسطه کردند، محض اطلاع شطرنج هنوزهم در قمار کاربرد خودش را عین سابق دارد، چرا الآن شطرنج را دارای حرمت نمیداند؟ جز اینکه عین خیلی دیگر از آلات مثل منچ کاربرد غیر قمار برایش از قبل وجود داشته است؟ اصلا در چه زمانی و بر چه اساسی مطلقا حرام بوده؟. من جواب میخواهم، منچ هم همین الآن کاربرد بسیار زیادی در بازی های مختلف قمار دارد، اصلا بدون آن برخی بازی ها محال ممکن است انجام بشود، لکن نه حرام بوده و نه حرام هست، چرا؟ چون کاربرد ملاک بوده نه وسیله. شطرنج هم هیچگاه حرام مطلق نمیتواند باشد و تجاهل است کسی این ادعا را کرده باشد. قمار حرام بوده، خب باشد، در نتیجه شما هرکاری بکنید حکم قمار داشته باشد حرام است. فلذا مثالی که این بنده خدا میزند اینجا وارد نیست. ضمن اینکه برای شطرنج آخوندهای بیسوادی که به زعم من همچون این روحانی بودند [آخوند بیسواد تعبیر امام خمینی است] نسبت به فتوای حلیت شطرنج در سال 67 ایراد وارد ساختند [اساساً چرا تا قبل از آن فتوای حلیتش صادر نشده بود؟ به یکباره از سال 67 حالت قمار خودش را از دست داد؟ مسلماً اندیشه اش قبل از آن تاریخ در ذهن امام بود]، جریان آنرا میتوان در نامه امام خمینی به آیت الله قدیری دید که نوه امام خمینی حجت الاسلام مرتضی اشراقی کل ماجرا را اینطور روایت میکنند:

حجت‌ الاسلام میرزا محمدی، خطیب هیأت «حداث‌الحسین» در شب عاشورا، مدعی شد برخی - که البته نامی از آنها نبرد - امام (ره) را مجبور به صدور فتوای حلیت شطرنج کرده‌اند. موضوعی که با واکنش مرتضی اشراقی، نوه دختری امام خمینی(ره) مواجه شد. اشراقی تأکید کرده است آنها که گمان می‌کنند امام در اجبار قرار گرفته، امام را نشناخته‌ اند و کینه‌ های متحجرین این‌ بار امام را هدف قرار داده است.

به گزارش ایسنا، روزنامه شرق در ادامه نوشت: «شب عاشورا، همان شبی بود که قرار بود بازی فوتبال ایران و کره در تهران انجام شود. بازی‌ای که از قبل برخی نسبت به برگزاری آن هشدار داده و خواستار لغو یا برگزاری در کشور دیگر یا برگزاری آن بدون تماشاگر شده بودند. انصار حزب‌الله جمعه قبل از بازی، بعد از نماز جمعه راه‌پیمایی کردند. همان شب هیأت حداث‌الحسین میزبان سخنران همیشگی خود حجت‌الاسلام میرزامحمدی بود؛ هیأتی که محل آن شهر قم و در خیابان صفاییه است؛ همان خیابانی که سیدحسن خمینی هم آنجا دفتر دارد.

میرزامحمدی در سخنرانی شب عاشورای خود با بیان این که «چند سال قبل دولت عربستان اجازه نداد بازیکنانش در ماه رمضان فوتبال بازی کنند» ادعا کرد، دولت سعودی حاضر شد جریمه آن را بپردازد اما عده‌ای بی‌بصیرت در کشور ما به خواسته یهودی‌هایی که بر فیفا حکومت می‌کنند، تسلیم شدند. او افرادی را که باعث برگزاری بازی ایران و کره شدند فاقد غیرت دینی خواند.

میرزامحمدی در بخشی از این سخنرانی با ذکر روایتی از امام رضا(ع) درباره شطرنج گفت: «حالا هی بهانه بیاوریم که آیا شطرنج حلال است یا حرام است؟ که آن هم یک داستانی داشت که چه جوری مرحوم امام را وادار به این کردند.»

این سخن که از جانب میرزامحمدی تکذیب نشده است، با واکنش مرتضی اشراقی مواجه شد. او در مطلبی که در اختیار سایت جماران قرار داده است، درباره ادعای در اجبار قرارگرفتن امام خمینی برای حکم حلال‌ شدن بازی شطرنج نوشت:

در شب‌های سوگواری که به عزای سید شهیدان در حرم امام‌خمینی( ره) نشسته بودم - همان‌ جایی که صداوسیما هر جای عالم را نشان داد جز آنجا را - در خبرها خواندم و خواندید که یکی از خطبا در سخنانی گفته است که امام را مجبور کردند که به حلیت شطرنج فتوا دهند. چند روزی نیز منتظر ماندم تا شاید تکذیبیه‌ای از سوی آن خطیب صادر شود که نشد.»

در ادامه این یادداشت آمده است: «اگر نبود ارزش امام عزیز ما، می‌گذاشتم این سخن در لابه‌لای حرف‌های روزانه فراموش شود اما آثاری که بر این سخن ممکن است بار شود همه را باید بر آن دارد که این سخن باطل را رد کنند. حقیقت امر آن است که در بهترین فرض باید بگوییم گوینده این سخن، امام را نشناخته است.»

او سپس با طرح سؤالاتی ادامه داده است: «واقعا آیا این آقای خطیب چنان امامی را شناخته و معرفی می‌کند که آنچه را واقعا حرام خدا می‌داند، به دلیل فشارها حلال کند؟ به نظرم این گوینده هر چقدر هم امام‌نشناس تصور شود نمی‌تواند تا این اندازه از فهم حقیقت تهی باشد. کینه‌های متحجرین از امام سال‌هاست به‌ گونه‌های مختلف رخ نموده است و اول یاران امام را و بعد فرزندان امام را و اکنون شخص امام را هدف گرفته است.»

او در خاتمه می‌افزاید: «بگذریم که در همین داستان شطرنج جمع بسیاری از مراجع فعلی هم قائل به حلیت هستند. پس لابد از منظر این آقا، آنها هم به خاطر فشار حرام خدا را حلال کرده‌اند. نکته آخر هم این که جالب است بدانید که امام در بیان فتوای حلیت شطرنج استدلال فقهی کاملی بیان داشته‌اند که اینجا محل طرح آن نیست. با این حساب حتما فشارآورندگان فقیه بوده‌اند! بعضی وقت‌ها آدمی نمی‌داند نام برخی حرف‌ها را چه بگذارد. جهالت و نادانی یا کینه و دشمنی.»

حلیت شطرنج و اوزون‌برون

بحث حلال‌ بودن یا نبودن شطرنج یا این که فتوای آن از جانب امام در چه شرایطی صادر شده، در حالی مطرح شده است که چندی پیش هم موضوع حلیت مصرف ماهی اوزون‌برون مطرح شده بود. محمد هاشمی در مصاحبه‌ای که با خبرگزاری ایرنا داشت، درباره حلال‌ بودن مصرف خاویار گفته بود: «یادم است تخم خاویار قبل از انقلاب طبق نظر مراجع حرام بود. اوایل انقلاب مرحوم دکتر یدالله سحابی، از رهبران نهضت آزادی، خدمت امام رسید و ثابت کرد ماهی اوزون‌ برون که تخم خاویار در شکم آن است، دارای فلس یا پولک است. امام هم در پاسخ ایشان فرمودند: خوردن ماهی فلس‌دار مشکل ندارد و حلال است.» بعد از مصاحبه محمد هاشمی، میرمحمد صادقی، مدیرعامل وقت شرکت سهامی شیلات ایران در سال‌های 1360-1363 به‌ نوعی مطلب هاشمی را تکذیب کرده و توضیح داده بود که بعد از اعلام نظر برخی از علما مبنی بر حلیت اوزون‌ برون «سرانجام در سال 62 یا اوایل 63، در یک برنامه تلویزیونی با خوردن یک دانه خاویار حلیت آن را اعلام کردم.»

حالا هم با بحثی که میرزامحمدی آغاز کرده، بحث حلیت شطرنج دوباره مطرح شده است. امام در ماه‌های پایانی عمر خود فتاوای مهمی دارد از جمله اعلام حلیت بازی شطرنج و موسیقی.

امام در روز 19 شهریور سال 1367 در پاسخ به دو سؤال درباره خرید و فروش آلات موسیقی و نیز بازی شطرنج این پاسخ‌ها را مطرح کردند. این دو فتوا بعدا در محافل سنتی واکنش‌ هایی برانگیخت که البته با پاسخ‌های درخور توجه امام روبه‌رو شد.

به استناد صحیفه نور، متن استفتا از امام خمینی در خصوص شطرنج و آلات موسیقیایی به این قرار است:

1- «از آنجا که آلات لهو و لعب استفاده‌های مشروع از قبیل نواختن سرودها را دارد، آیا خرید و فروش آن بی‌اشکال است؟

بسمه‌تعالی

خرید و فروش آلات مشترکه به قصد منافع محلله آن اشکال ندارد.

2- اگر شطرنج آلات قمار بودن خود را به‌ طور کلی از دست داده باشد و چون امروزه تنها به‌ عنوان یک ورزش فکری از آن استفاده می‌شود، بازی با آنچه صورتی دارد؟

بسمه‌تعالی

بر فرض مذکور اگر برد و باختی در بین نباشد، اشکال ندارد.»

ایرادات آیت‌الله قدیری و پاسخ قابل تأمل امام

بعد از این دو استفتا مرحوم آیت‌الله قدیری نامه‌ای را در باب اعتراض به امام می‌نویسد. قدیری در آن نامه با اشاره به احادیث امام معصوم درباره حرمت موسیقی و شطرنج به امام چنین توصیه می‌کند: «در هر صورت اگر ساحت قدس حضرت‌ عالی از این‌گونه مسائل به دور باشد، به نظر من بهتر است و ضرورتی در نشر آنها دیده نمی‌شود. دیگر هر طور صلاح می‌دانید.»

اما امام در پاسخ به نامه محمدحسن قدیری چنین می‌نویسد: «...و بالجمله آن‌ گونه که جناب‌ عالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید به‌ کلی باید از بین برود و مردم کوخ‌ نشین بوده یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند... شما خود می‌دانید که من به شما علاقه داشته و شما را مفید می‌دانم ولی شما را نصیحت پدرانه می‌کنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت ‌تأثیر مقدس‌ نماها و آخوند های بی‌سواد واقع نشوید؛ چرا که اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیت‌مان نزد مقدس‌ نماهای احمق و آخوندهای بی‌سواد صدمه‌ای بخورد، بگذار هر چه بیشتر بخورد.»

متن کامل این نامه‌ها که مربوط به سال 1367 است، در صحیفه نور موجود است. سیدحسن خمینی بارها در سخنرانی‌های خود به این موضوع اشاره کرده است. برای نمونه او در سخنرانی در شصت‌ونهمین اجلاس شورای مرکزی دانشگاه آزاد چنین گفته بود: «امام راحل در سال‌های آخر عمرشان همواره با صدور فتواهایی در رابطه با شطرنج و موسیقی، بت تحجری را که در آن دوران وجود داشت، شکستند. ایشان همچنین در آن دوران در کنار طرح بحث اسلام آمریکایی، بحث مقابله با نظام‌های طبقاتی را مطرح کردند و اعلام کردند، نظام سرمایه‌داری را نمی‌پذیرند.»

بنابراین در قضیه حلیت شطرنج هم مخالفین متعصبی همچون سوزنچی وجود داشتند.

نسخ یعنی شرایط زمانه آنقدر تغییر کرده که جامعه حکم جدید میخواهد و احکام قبلی متعلق به جوامع سابق بود. این تغییر موضوع نیست، نسخ احکام الهی است.

ایشان میگویند زن عوض شده، زن قدیم کم فهم و تحصیل نکرده بود ولی زن امروز جور دیگری است و احکام دیگری دارد. اگر بگوییم زن عوض شده، یعنی انسان عوض شده است. تعبیرشان این است که حقوق و مسئولیت ها متناسب با فهم انسان تعیین میشود. فهم انسان ها یک عنصر از عناصر تکلیف است و نه تنها عنصر.

البته که عوض شدن انسان مد نظر نیست بلکه با یک مثال میتوان سخن سوزنچی را ابطال ساخت: بین دو جامعه روستای حاشیه نشین مناطق کوهستانی افغانستان با مردانی غالبا بیسواد و بز چران که نهایت فهمشان این است که زمستان باران و برف میبارد و تابستان گرم است با جامعه محله منهتن نیویورک (از محله های مرفه نشین آمریکا) چقدر تفاوت هست بین زنی که نهایت فهمش چگونگی پنیر گرفتن از شیر بز است و شوهرداری با زنی که تحلیل بر معادلات دیفرانسیل یا خبرهای سیاسی مینویسد و آثار نیچه و پوپر و فرگه و ملاصدرا را میخواند؟. حال وقتی اکثریت غالب زنان جوامع چهارده قرن پیش خانه داران فاقد سواد لازم بودند در مقابل اکثریت زنان الآن که دست کم خانه دار هم باشند از نظر سواد و... بسیار بالاتر از آنها هستند، حکم دینی عیناً باید یکسان باشد؟.

من باب مثال قرآن برای جامعه ای وقتی میخواسته از قیامت مثال بزند سقط جنین شتران را گفته، این متعلق به جوامع شهری امروزیست یا روستایی باستان؟ این آیه یکی از کلیدهایی است برای آنکه متوجه شویم کلام الله کلا جامعه آنروز را در نظر داشته و ما با حفظ چارچوب [اصول و فروع دین] بقیه احکام را باید تطبیق بدهیم به نسبت تغییرات جوامع. وقتی خدا تعابیر نشستن بر تخت عرش و... را بکار می‌برد دارد بر اساس فهم اعراب حرف می‌زند بعد به احکام که میرسد آنهم احکامی که هیچ دخلی به اصول و فروع دین ندارند مطلق سخن می‌گوید؟، این چطور منطقیست که عقاید اعراب را در حدی نمیداند که بتوانند خدا شناس باشند و خدا مجبور است از به تخت نشیدن خود برای ایشان سخن بگوید لکن به احکام که رسید آنهم برای زن در آن جامعه که سابقه دوران جاهلی قبل از اسلام را داشت احکام مطلق فرا زمانی و فرا مکانی صادر کرده است؟ عجب!، خلق را به خنده آمد ازین منطق متناقض جماعت فاقد سواد لازم.

مورد دیگر آیاتیست که از به تخت نشستن خداوند بر عرش خود و حمل آن عرش توسط دو فرشته سخن میگویند؛ توصیفات قرآن گر بخواهد بر خداباوری نوین منطبق شود باید تاویل گردد، مثلا بگوییم مراد از فرشته حامل عرش نیروی خاصی است نه یک مخلوق آگاه که بخواهد پیکرش در حد عرش باشد! بنظر میرسد این آیات بنابر قدرت درک و فهم مردم عامه آن زمان خواسته خدا را در اعلی درجه ممکن در ذهنشان ترسیم کند ولی بنابر نظر امثال سوزنچی اجازه این چنین تأویل و انکار آیات قرآن را نداریم!، ما اینجا علناً داریم آیه را از معنای اصلی و بدیهی اش دور و میگوییم سخن اشتباهی از روی ناچاری برای درک و فهم اعراب آن زمان زده شده است وگرنه این آیات یک خدای انسان وار را علناً به نمایش میگذارند که به نوعی فرا انسان است.

چطور به اینجا که رسید میروند سراغ تأویل و انکار معنا و مفهوم در دسترس آیه و از عقل و منطق کمک میگیرند؟ اما برای بحث شهادت زنان که شد دیگر جو و قوانین حاکم بر اعراب و دیگر قوم های آن زمان که حتی تا چند قرن پیش نیز ارزش چندانی برای زن قائل نبودند مد نظر قرار نمیگیرد و بدنبال حکم مطلق اند؟ این جهل چیزی نیست جز تعصب و جمود فکری در قامت یک روحانی دینی حکومتی.

ما محدثات را داریم که در سلسله راویان حدیث یاد می گرفتند و حتی برای مردان تدریس می کردند.

ازین موضوع بگذریم که زن اساساً بخاطر همان تلقی رایج از شهادت یا نمیتواند راوی باشد یا به تنهایی روایت نقل کردنش نباید قبول بشود و ازین هم باز بگذریم که تدریس زنان برای مردان علاوه بر نادر بودن خبر واحد هست و مصطلح تاریخ نیست. اما ازین نمیتوان گذشت که سوزنچی نفهمیده حکم نوادر را به اکثریت جامعه تعمیم نمیدهند بلکه بنا باشد احکامی صادر گردد اکثریت غالب ملاک قرار میگیرند، حال خوب است مشخص کند اکثریت زنان راوی و مدرس بودند یا خانه دار و بدور از اجتماع نسبت به مردان؟.

چه کسی گفته آن زمان همه زنان بی سواد و بدون فعالیت اجتماعی بودند؟

البته مشخص است که تمام زنان بیسواد نبودند و قید مطلق اینجا کسی بیان نمیکند مسئله اکثریت غالب است و همه هم که نباشند [بگذریم که بانو مجتهده امین برای زمان قاجار میگفتند پدران مسلمان دختر را از تحصیل نهی میکردند چه رسد به چهارده قرن پیش] هیچ سندی بر خلاف اکثریت غالب بودن نیست. شما نقش زنان را در هیچ کجای تاریخ اسلام پر رنگ نمی بینید تا حدی که گفته شود در آن جامعه زنان ولو نزدیک به مردان در اجتماع و سواد آموزی و... مشارکت داشتند، حتی وقتی بنا میشود اسرای جنگ بدر به مسلمانان سواد یاد بدهند و آزاد شوند یک سند نیست گفته شود به یک زن مسلمان سواد یاد داده اند.

پس چرا ائمه(ع) حکم را تغییر ندادند؟

اولاً محض اطلاع، روایات متواتر حکمی را برای اعتبار شهادت زنان مشخص نکردند و تحقیقا نمیدانیم رویکرد ائمه چه بوده، خبر واحد صحیحی هم نیست خبر واحد نقیض نداشته باشد [روایات به دو دسته کلی متواتر و خبر واحد تقسیم بندی میشوند]. ثانیاً آخر این روحانی چرا متوجه نیست ائمه که در همان جامعه پیامبر زندگی میکردند بحث ما زمان حال هست اینها چه ربطی بهم دارند؟.

اصل معنای تغییر احکام به دلیل تغییر شرایط یعنی نسخ احکام خدا و بشر حق ندارد چنین کاری انجام دهد.

وقتی خداوند خود علت حکم را گفته و باز بنا نیست چارچوب حکم عوض شود [اصل اعتبار شهادت انسان برای محکوم یا تبرئه کردن انسان دیگری یا حصول علم قاضی] بنابراین دیگر نسخی وجود ندارد بلکه تغییر حکم است، یعنی اعتبار شهادت زنان حفظ، بجای دو زن راضی به یک زن میشویم.

البته ازین بگذریم که امثال سوزنچی وقتی به ولایت مطلقه فقیه میرسند خیلی بالاتر از مقوله شهادت زن برای وی اختیار قائل میشوند [مثل همین مورد جهاد ابتدایی یا...] فلذا اینکه میگوید بشر حق ندارد برای ماست که میخواهیم اسلام را از دست تحریفات این جماعت نجات دهیم.

ایشان اگر میگوید موضوع عوض شده حکم آن را از کجا می آورد؟ «الرجال قوامون علی النساء» را گفته اند مال زمان قدیم بوده، آیه صریح قرآن جزئیات روابط اجتماعی یا حدیث نامعتبر نیست که این چنین با آن برخورد شود.

مشاهده میکنید به چه تفسیر سستی چنگ میزند؟ الرجال قوامون منحصر در تمامی شئون زندگی زن است یا زندگی زناشویی؟ این فرد زن ستیز از کجا پی به جزئیات بر اساس این آیات آورده است؟ جز این میباشد که مردان را حاکم بر جان و مال و شئون زندگی زنان میخواند؟ بهرحال خاصیت تفسیر من درآوردی از دین همین است، منافع شخصی یک فرد میشود ملاک تفسیر آیات قرآن. از طرفی دیگر این برداشت باطل من را یاد یادداشت یکی از خبرنگاران زن انداخت که نشان میداد این افراد حتی با رهبری هم زاویه دارند، بنگرید:

یک مسئله، مسئله‌ی مشاغل اجتماعی و مدیریّتها است که این را بعضی از خانمها از من سؤال کردند. اینجا هم مسئله‌ی جنسیّت مطرح نیست. در مدیریّتهای گوناگون، مشاغل گوناگون اجتماعی و دولتی، حضور زنان هیچ محدودیّتی ندارد. حالا مثلاً فرض کنید آمریکایی‌ها به یکی از این کشورهای همسایه‌ی ما الزام کرده بودند که بایستی زنها در محیط اداری مثلاً 25 درصد حضور داشته باشند؛ الزامی، اجباری؛ غلط است. چرا 25 درصد؟ خب 35 درصد، خب 20 درصد. این عدد معیّن کردن، نسبت معیّن کردن، معنی ندارد؛ اینجا ملاک، شایسته‌سالاری است. یک جا هست که یک بانوی باسواد مجرّب کارآمد مثلاً برای وزارت بهتر از این مردی است که در این زمینه نامزد وزارت شده؛ این زن باید وزیر بشود. در مورد نمایندگی مجلس هم همین‌جور است. مثلاً فرض کنید در فلان شهر، یک نفر یا دو نفر نماینده‌ی مجلس لازم است؛ یک نفر یا دو نفر زن، یک نفر یا دو نفر مرد معیّن شده‌اند، [باید دید] کدام شایسته‌ترند، باید شایستگی را نگاه کرد. هیچ ترجیحی اینجا وجود ندارد، هیچ محدودیّتی هم در این زمینه‌ها وجود ندارد؛ یعنی نظر اسلام این است. بحث، بحث شایسته‌سالاری است.

farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54745

چطور سرپرستی است که فرد تحت قیمومیتش میتواند وزیر شود؟ یا بنابر فتاوای آیت الله صانعی (ensani.ir/fa/article/46126) و آیت الله جناتی شاهرودی (fa.shafaqna.com/news/675551) و آیت الله جوادی آملی (www.tabnak.ir/fa/news/1207841) قاضی؟‍.

ما دو قاعده در فقه داریم با نامهای «قیاس منصوص العله» و «قیاس مستنبط العله» و بطور خلاصه مربوط میشود به زمانی که شما بتوانید علت حکم دینی را مستقیم [منصوص] و غیر مستقیم [مستنبط] استخراج کنید. اینجا اگر بتوانید بطور یقینی این کار را انجام دهید [بطور ظنی (با احتمال زیاد) مورد قبول اکثر فقهای امامیه نیست] میتوانید حکم را در علت های مشابه نیز تعمیم بدهید یا... . اینجا هم در آیه سوره بقره به صراحت ذکر شده اگر فردی فراموش کرد دیگری یادآوری کند که مستقیماً اشاره به مقوله حافظه دارد و نکته مهم تر اینجاست که بهیچ عنوان در هیچ تحقیق علمی این چنین چیزی در زمان حال موضوعیت ندارد. ولو اینکه بگوییم در زمان گذشته بهمان دلایل خانه نشینی اکثر زنان و... و در اجتماع نبودنشان باعث این امر میشده (این فراموشی هر علت فاعلی داشته که بخواهد بجای دو مرد، یک مرد و دو زن باشد و نه حتی چهار زن) امروزه دیگر مطرح نیست فلذا ازین قاعده هم میتوان برای ابطال کردن حکم در زمان حال استفاده کرد.

 

پی نوشت:

نگویید زن امروزه در جمهوری اسلامی قاضی میشود که این عدم دقت شما را میرساند:

خبر آنلاین به نقل از ایسنا: جوان‌ترین قاضی زن در ایران: حکم قاضی زن را باید یک مرد امضا کند

30 فروردین 1402

بخشی از مصاحبه ایسنا با این خانم قاضی: ما در حال حاضر 1200 قاضی خانم داریم، اما به معنای خاص کلمه خانمی که حکم می‌دهد، نمی‌تواند حکم را امضا کند. اتفاقی که در عمل می‌افتد، این است که برای اینکه یک رای رسمیت پیدا کند، باید امضای یک آقا را نیز داشته باشد.

www.khabaronline.ir/news/1756372

خبر آنلاین به نقل از خبرگزاری میزان (وابسته به قوه قضائیه): شرایط قاضی شدن زنان/ آنها دادیار، بازپرس و معاون دادستان می شوند

6 مهر 1393

محمد رضا ساکی معاون اسبق دانشگاه علوم قضایی و قاضی دادگستری با بیان اینکه هم اکنون در دادگاه ها از قضات خانم استفاده می شود گفت: شرایط قضات در دین مبین اسلام مشخص شده و آیات و روایات هم دراین زمینه درخصوص مبانی فقهی ذکر شده که زن به عنوان صادرکننده حکم نمی تواند قضاوت کند و تنها مرد می تواند به عنوان قاضی حکم صادرکند. محمدرضا ساکی با بیان اینکه درسایر موارد مانند انجام وظیفه در دادسرا به عنوان دادیار و بازپرس و حتی معاون دادستان و همچنین به عنوان مشاور در دادگاه خانواده و سایر مراجع قضایی مانند دیوان عدالت اداری و همچنین شورای حل اختلاف و مانند آن می توانند به عنوان قاضی انجام وظیفه کند. درحال حاضر تعداد زیادی از قضات زن در سراسر کشور دراین مناصب مشغول انجام وظیفه هستند.

ساکی ادامه داد: در جایگاه رییس دادگاه، فقط قاضی مرد می تواند قضاوت کند و تنها ممنوعیت قضاوت خانم ها همین حکم دادن است در حالی که خانم ها می توانند به عنوان مشاور انجام وظیفه کنند.

www.khabaronline.ir/news/377818

بنابراین هیچ زنی نمیتواند در جمهوری اسلامی ایران قاضی بشود و اینکه اسماً عنوان قاضی میدهند ولی در عمل و بنابر اختیارات بهیچ روی قاضی نیستند و نقش مشاوری ساده را دارند چیزی جز زن ستیزی برخی روحانیون حکومتی در ج اسلامی نیست. دیدگاهی که با وزیر شدن زنان با اعتبار داشتن شهادتشان با مرجع تقلید شدنشان و کلاً با حضور فعال زنان در اجتماع بدون آنکه زیر سایه مردی باشد مشکل دارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۰۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی