بسم الله الرحمن الرحیم
جوامع مد نظرم در این پست از وبلاگ سه جامعه زرتشتیان صفوی، شیعیان صفوی و شیعیان درون چارچوب ایدئولوژی جمهوری اسلامی از بعد از سقوط حکومت پهلوی هستند. در ابتدا بواسطه نقل یک تجربه شخصی میخواهم حول غلبه احساسات بر منطق در شرایط های خاص معلول وقایع استثنایی همچون جنگ سخن بگویم و سپس به سراغ تبیین مقصودم خواهم رفت.
از هنگامی که حول جنگ 12 روزه اخیر دست به قلم شدم برخی از افرادی که در فضای مجازی می شناختمشان و بدلیل مقابله ای که با تفکرات خدا ناباورانه و... داشتیم نوعی احترام بینمان بوجود آمده بود از کانال من و دوستم در محیط یک اپلیکیشن لفت دادند!. کار بجایی رسید که یک نفرشان من را از ادمینی کانالی مرتبط با حوزه علم و دین که اساتید دانشگاه و... هم در آن بودند خلع کرد آنهم وقتی تنها چند ماه بود بعد از مدت زیادی فعالیت و رصد نوشته ها و بحث هایم با خدا ناباوران و... جزء ادمین های آن کانال شده بودم. تمام اینها در سکوت مطلق صورت پذیرفت و یک کلمه نه حول چرایی ترک کانال سخن گفتند و نه چرایی خلع از ادمینی!. البته چرایی اش را خودم میدانستم بخاطر انتقادهای متعددی بود که از جمهوری اسلامی کرده بودم ولی نسبت به اینکه دقیقاً نگفتند چه نقدی دارند و با کدام بخش از نقدها مؤافق نیستند و چرا در سکوت این چنین رفتار میکنند البته گله مند بودم برای مدت کوتاهی.